نقد فیلم قفل شده (Locked In) | یک داستان عاشقانه خونین
فیلم Locked In داستان پرستاری را دنبال میکند که در تلاش است تا راز یک قتل را کشف کند. در طول داستان متوجه میشویم که کاترین بهشدت آسیب دیده است و حالا به کمک پرستار دلسوز داستان قرار است پیش از آنکه دیر شود راز یک جنایت هولناک را فاش کند. در ادامه داستان فیلم از جایی آغاز میشود که ما قرار است با مرور زندگی لینا، دختر بهترین دوست کاترین که اکنون آن را به فرزند خواندگی گرفته و در ادامه با تنها پسرش ازدواج میکند، به جواب این سؤال برسیم که چه اتفاقی برای کاترین رخ داده است.
فیلم قفل شده در تلاش است یک معما بزرگ را در اختیار بیننده قرار دهد و سپس با رفتن به گذشته و جلو بردن داستان ذهن بیننده را درگیر کند که واقعا چه اتفاقی رخ داده است و آیا واقعا کاترین همان زن بیگناهی است که در ابتدا فیلم مشاهده کردیم؟ اما فیلم بهجای اینکه روایتی درگیر کننده داشته باشد بیشتر یک روایت گنگ و مبهم را دارد و عملا بهجای اینکه با ذهن بیننده بازی کند تصمیم دارد خیلی راحت دست خودش را رو میکند و نمیتواند قواعد بازی را رعایت کند.
ما در ابتدا روند داستانی را مشاهده میکنیم که لینا وارد عمارت کاترین میشود و در ادامه با جیمی که بسیار بیمار است ازدواج میکند که این ازدواج باعث تغییر رفتار کاترین با او میشود؛ شخصی که درواقع اسطوره و الگو لینا از دوران بچگی تا به امروز بوده است. عملا از این بخش میتوانیم کم کم تصور کنیم که این اختلاف میتواند زمینهساز یک جنایت باشد که لینا بخش مهمی از این ماجرا را دارد. کاترین بارها او را متهم میکند که تنها هدفش بالا کشیدن عمارت و ثروت پسرش است و در ادامه متوجه میشویم که لینا درواقع عاشق شخص دیگری است.
فیلم Locked In بهجای اینکه روایتی مرموز از یک جنایت را روایت کند، بیشتر روایتی مشابه یک سریال ترکی را در پیش میگیرد
دکتر لارنس ضلع آخر این ماجرا است و او شخصی است که همزمان عاشق لینا است و از هیچ چیزی برای رسیدن به او دریغ نمیکند و ازطرفی بهنظر میرسد که خود کاترین هم به او علاقه دارد. پس این فرضیه که لینا درواقع بهدنبال ثروت پسر مریض کاترین است تا حدی درست از آب در میآید، اما از اینجا فیلم مسیر خودش را کاملا گم میکند. فیلم قرار است یک بازی موش و گربه را آغاز کند که در بخشی لینا حاضر است همهچیز را رها کند تا صرفا بتواند یک زندگی عادی با دکتر لارنس داشته باشد.
اما ظاهرا معشوقه او افکار دیگری در سر دارد و درنهایت آنها نقشه شومی برای قتل جیمی طرحریزی میکنند. اینجا جاییاست که مرز اخلاقی لینا و دکتر لارنس مشخص میشود. ازطرفی لینا با اینکه میخواهد خود را شجاع نشان دهد و میگوید همهکاری میکند، اما در عمل تفاوت زیادی با معشوقه خودش دارد و در مقابل لارنس عملا تمام عقدههای خودش را میخواهد خالی کند. بااینحال فیلم از این نقطه با باگهای داستانی زیادی مواجه میشود.
لارنس با ارائه مدارک زیاد باعث قتل میشود و ازطرفی داستان خیلی متقاعد کنندهای هم ندارد. حتی در بخشی کاترین او و لینا را در یک کلبه پیدا میکند اما بهطرز عجیبی نمیخواهد وارد کلبه شود. درواقع زمانیکه کاترین میتواند حرف خودش را ثابت کند میبینیم که خلاف آن را نشان میدهد و شاید منطق فیلم این باشد که کاترین در حال دفاع از لینا است. اما این روند عاشقی و خیانت فیلم تا درنهایت باز شدن قفل راز جنایت مثل یک داستان آشنا و البته یکم عجیب است.
زمانیکه به داستان و روایت فیلم Locked In و عشق و خیانتی که در طول فیلم وجود دارد نگاه میکنم، ناخوداگاه یاد داستان سریالهای ترکی میافتم که حالا در اینجا شاهد آن هستیم. این موضوع در طول روند داستان بسیار آزار دهنده است. رابطهها عمقی ندارند و عشق و خیانت در طول فیلم مثل یک امر خیلی نرمال نمایش داده میشود و حتی زمانیکه کاترین از ماجرا با خبر میشود واکنش عجیبتری دارد. آیا او اصلا سوگوار است؟ خب حداقل در پرده سوم فیلم این موضوع مشخص نیست.
ظاهرا فقط یک شخصیت اضافه از فیلم حذف شده است تا مثلث عشقی فیلم از روی لینا، جیمی و دکتر لارنس صرفا به مثلث عشقی لینا، دکتر لارنس و کاترین تغییر پیدا کند. مشخصا انتظار بیننده تلاش کاترین برای گرفتن انتقام پسرش است، اما اهداف او مشخص نیست و در لحظات پایانی فیلم تازه هدف او را متوجه میشویم. اگر به ابتدای فیلم برگردیم یاد دیالوگ جیمی خواهیم افتاد که میگوید کاترین تنها کسی است که لینا واقعا به او علاقه دارد. البته مشخصا خلاف آن هم باید صدق کند وگرنه خیلی لحظات پایانی فیلم با عقل جور در نمیآید.
اما فیلم گافهای داستانی عجیبی هم دارد. پرستار متوجه میشود که دکتر لارنس در حال تجویز خودسرانه و غیر قانونی دارو به جیمی است، اما او اقدامی نمیکند. در ادامه کاترین مثل آب خوردن از بیمارستان دزدیده میشود و عملا نه بیمارستان و نه افراد داخل آن قرار نیست متوجه شوند. پلیس هم که از همهجا بیخبر قرار نیست تا لحظه آخر پیداش شود. این درحالیاست که پرستار بالاخره متوجه اصلی داستان شده است و خیلی راحت کاترین را در اتاق تنها میگذارد تا به لارنس کمک کند.
فیلم Locked In دارای گافهای عجیب داستانی است و درنهایت پایانی ضعیف را ارائه میکند
واقعیت این است که فیلمنامه و داستان فیلم خیلی منطقی بهنظر نمیرسد و بیننده تلاش میکند تا بالاخره یک منطق درست در فیلم پیدا کند. با اینکه نور وازی، کارگردان فیلم فرد کم تجربهای بهنظر میرسد، اما در مقابل روان جافه که حداقل دارای یک سابقه است، فیلمنامه فیلم را نوشته است و شاهد چنین گافها و اشتباهات نابخشودنی زیادی هستیم. هیچچیزی در فیلم قرار نیست درست پیش برود و درنهایت هم پایانی را طرف هستیم که باز گذاشته شده است تا اتفاق بعدی را بیننده حدس بزند.
در اینجا میتوانیم حدس بزنیم که کاترین به حمایت و دفاع از لینا ادامه خواهد داد که مشخصا منطقی هم نیست و حتی فیلم توضیح خوبی برای این موضوع به بیننده قرار نیست بدهد. در مورد بازیگران هم شاهد بازی ناامید کننده فامکه یانسن در نقش کاترین هستیم که نمیتواند هم سکوی بازگشتی برای خودش باشد و نه باعث نجات فیلم شود. بازی رز ویلیامز در نقش لینا و فین کول در نقش جیمی تا حدی قابل قبول است و در مقایسه با فیلمنامه فیلم رضایتبخش است.
اما عملکرد الکس هاسل در مقایسه با دیگران بهتر است. بااینحال بهصورت کلی بازیگران هم عملکرد خیلی رضایت بخش و خوبی ندارند و صرفا در مقایسه با بازی خود یا فیلمنامه میتواند کمی بهتر یا ضعیفتر باشد. درنهایت هم فیلم قفل شده قرار نیست به اثری قابل دفاع تبدیل شود که حتی آن را برای یکبر تماشا کردن هم پیشنهاد داد. در هر حال این فیلم، نهتنها یکی از فیلمهای ضعیف نتفلیکس در طول سال است، بلکه میتواند لقب یکی از ضعیفترین فیلمهای سال را هم دریافت کند.
فیلم Locked In پتانسیل خوبی برای گفتن یک داستان جذاب و مرموز از یک جنایت را دارد، اما این پتانسیل را با روایتی گنگ و ضعیف از بین میبرد. درکنار آن بازیهای متوسط و ضعیفی را هم شاهد هستیم و از جایی بهنظر میرسد که خود بازیگران هم واقعا نمیدانند که دقیقا چه اتفاقی در فیلم در حال رخ دادن است. درنهایت با اثری طرف هستیم که بیش از اینکه به یک فیلم جنایی، روانشناختی و مهیج شباهت داشته باشد، بیشتر به یک سریال ترکی شباهت دارد!
نظرات