نقد فیلم پیمان گای ریچی (Guy Ritchie’s The Covenant) | داستان یک تعهد
گای ریچی، کارگردان انگلیسیای که در این سالها بیشازپیش فیلم میسازد و حتی امسال نیز دو فیلم آمادهی نمایش دارد، در پیمان، بستر افغانستان و حضور نظامی آمریکا در این کشور را دستمایهی تعریف داستانی قرار داده است. دربارهی پیمان و تعد و دوستی و در ستایش رابطهای دوستانه که بین یک افسر آمریکایی و یک سرباز-مترجم افغان شکل میگیرد. جیک جیلنهال، در نقش افسر جان کینلی، بازیگر نقش اصلی فیلم است و دار سلیم نقش مترجمی را بازی میکند که باعث شکلگیری یک رابطهی عمیق دوستانه در جان میشود.
در ادامهی متن، داستان فیلم فاش میشود.
فیلم یکی از چرخشهای اصلی رواییاش را بر همین اساس انجام میدهد. رابطهی جان و احمد، که در ابتدا چندان بیحاشیه نیست، رفتهرفته و در اثنای ماجراهای فیلم تبدیل به رابطهای عمیق و دوستانه میشود
سال ۲۰۰۱ و پس از حملهای که به برجهای دوقلوی نیویورک اتفاق افتاد، دولت آمریکا تصمیم گرفت تا مستقیمن به اقغانستان وارد شود و در راستای مبارزه با تروریسمِ طالبان، اقدامات نظامی انجام دهد. داستان فیلم پیمان نیز در چنین ستینگی میگذرد و ما با دستهای از افسران و سربازان آمریکایی سروکار داریم که مسئول یافتن و خنثا کردن مهمات و سلاحهاییاند که طالبان در گوشهوکنار افغانستان پنهان کرده است. آنها برای پیشبردن فعالیت خود، به مترجمهایی نیاز دارند تا تسهیلگر ارتباط آنها با مردم افغانستان باشند.
ماجرا در سال ۲۰۱۸ میگذرد. جایی که احمد (با بازیِ دار سلیم) بهعنوان مترجمی تازهوارد به دستهی جان کینلی وارد میشود. احمد، از همان ابتدا، بهعنوان فردی متفاوت معرفی میشود ــ همزمان که روی تواناییهایش تأکید میشود. احمد کسی است که دستور نمیپذیرد و چنین فردی احتمالن برای یک افسر جنگی آمریکایی ناخوشایند است. جان هم در ابتدا چندان از انتخاب او مطمئن نیست و کارهایی که خود احمد سرخود انجام میدهد باعث بروز تنشهایی میان آن دو میشود.
فیلم اما یکی از چرخشهای اصلی رواییاش را بر همین اساس انجام میدهد. رابطهی جان و احمد، که در ابتدا چندان بیحاشیه نیست، رفتهرفته و در اثنای ماجراهای فیلم تبدیل به رابطهای عمیق و دوستانه میشود. تا جایی که هر دوِ آنها حاضرند جان خود را برای نجات دیگری به خطر بیندازند. احمد، با اعلام نظرش در مورد مسیر رفتن به یکی از پایگاههای احتمالی سلاحهای طالبان، باعث میشود جان سربازانِ دسته حفظ شود و همینجا نقطهی عطفی در رابطهی جان با اوست. پیمان در روایت خود تابع چند الگوی مختلف است و شاید بتوان این مسئله را بهعنوان یکی از جذابیتهای فیلم در داستانپردازی عنوان کرد؛ هر چند که در هر کدام از این الگوها، یادآور نمونههایی دیگر است که پیشتر ساخته شده و در ذهن مخاطبان سینما جای گرفتهاند.
فیلم پیمان در روایت خود تابع چند الگوی مختلف و یادآور نمونههایی دیگر از فیلمهایی است که پیشتر ساخته شده و در ذهن مخاطبان سینما جای گرفتهاند
فیلم، دقیقن از جایی که با زخمیشدنِ جان روبهرو میشویم، از ژانر اصلیای که در آن روایت میشود رندانه فاصله میگیرد و بهنوعی به ژانر «تلاش برای بقا» یا Survival تبدیل میشود؛ ژانری که برای مخاطبان سینما یاداور فیلمهای بسیاری است. از اینجاست که ما شاهد تلاشهای احمد برای جانبهدر بردن و نجاتدادن جانایم. او سعی میکند جان را مخفیانه و غریبانه و فقط بهاتکای خود، از مخمصهای که در آن گیر افتادهاند نجات بدهد. آنها در استانی تحتسیطرهی طالباناند و باید هر جور که شده خود را برهانند. درحالیکه طالبانیها سخت بهدنبالِ این دو نفرند، احمد جان را بهدوش میکشد، روی گاری میگذارد، به او آب و غذا میخوراند و ... .
این قسمت از فیلم، ذیل قرار گرفتن در ژانر مورداشاره، تا اندازهی زیادی یادآور یکی از فیلمهای درخشان تاریخ سینماست: مردِ مرده، ساختهی جیم جارموش در سال ۱۹۹۵. در آنجا نیز ادوراد بلیک (با بازی جانی دپ) زخمی برمیدارد و همراهِ اوست که در سرتاسر طول فیلم او را همراهبا خود میبرد و بهنوعی او را برای سفر بزرگ خود (مرگ) آماده میکند ــ آن هم درحالیکه سه قاتل حرفهای اجیر شدهاند تا بلیک را مرده یا زنده پیدا کنند. هر چند که ماجرا در آن فیلم متفاوت است و هدف چیز دیگری است، اما مشابهت بسیاری بین این وضعیت در فیلم ریچی با فیلم جارموش وجود دارد.
شباهت دیگر دراینمیان نیز این است که در هر دو مورد، کسی که مسئولیت نجات را بر عده میگیرد، از نظر هالیوود کلاسیک، جزو اقلیتهاست. در فیلم جارموش، یک سرخپوست است که این مسئولیت را بر عهده دارد و در فیلم ریچی، احمد ــ که یک مترجم افغان است ــ عهدهدار چنین مسئولیتی است. در هر دو فیلم نیز هر دو نفر میتوانند از پس انجام این مهم، باتوجهبه هدف و بنمایهی فیلم، برآیند.
با برگشت احمد و جان به استانی دیگر و پیداشدنشان بهدست باقی سربازهای آمریکایی، فیلم مرحلهی نخست خود را به اتمام میرساند (جایی که درست در نیمهی فیلم نیز قرار دارد). از اینجا به بعد با جان طرفایم که تحت مداوا قرار میگیرد و به آمریکا برمیگردانده میشود تا بتواند به زندگی عادی برگردد و سلامت خود را کاملن بازیابی کند. ندای وجدان اما او را رها نمیکند. بیخبری از سرنوشت احمد و دانستن اینکه او هنوز در آن وضعیت وخیم بهسر میبرد و طالبان برای سرش جایزهای ارزشمند گذاشته مانع از آن میشود تا آرام بگیرد. اینجاست که او به پیمان ابتدایی فیلم برمیگردد.
گنجیدنِ تماموکمال فیلم در ورطهی ژانر باعث میشود تا بسیاری از موقعیتهای فیلم قابلپیشبینی باشند و فیلم از این نظر نتواند چندان غافلگیریای برای مخاطب ایجاد کند
قرار بر این بوده تا مترجمهای افغان، برای حفظ جانشان و بابت همکاریشان با ارتش آمریکا، بتوانند بهراحتی و با ویزای صادره از سوی دولت آمریکا به آمریکا بروند و ادامهی زندگیشان را در آنجا بگذرانند. اما محققنشدن این وضعیت در مورد احمد، جان را بهصرافت میاندازد تا به افغانستان برگردد و احمد را از مخمصهای که در آن گیر افتاده خلاص کند. از این لحظه است که فیلم وارد الگویی تازه میشود. الگویی که میتوان گفت یکی از نمونههای برجستهاش را پیشتر و در سال ۱۹۹۸، در یکی از ماندگارترین فیلمهای استیون اسپیلبرگ دیده بودیم: نجات سرباز رایان.
در آن فیلم، با چنین موقعیتی مواجهایم: در اثنای جنگ جهانی دوم، جان میلر (با بازی تام هنکس) مأمور میشود تا بهدلایلی سرباز رایان (با بازی مت دیمون) را پیدا کند و به آمریکا بازگرداند. این مأموریت خود سبب فعالیتهایی از جانب میلر میشود تا او بتواند بالاخره رایان را پیدا کند. ایدهای که در پیمان هم قابلردیابی است. برگشت جان به افغانستان برای پیدا کردن احمد و سپس بازگرداندن او به آمریکا. پیمان در نیمهی دوم خود حول این ایده میگردد و داستان مأموریت خودخواندهی جان را برای مخاطب تعریف میکند.
پیمان را میتوان در حالت کلی، و درکنار باقی ژانرهایی که از آنها استفاده میکند، یک buddy film نیز بهحساب آورد. فیلمی دربارهی رفاقت. در حالت کلاسیکش، رفاقتهای مردانه. رفاقتی که به کاراکترها شکل میدهد و آنها را به چیزی تبدیل میکند که پیش از آن نبودهاند. در اینجا نیز جان است که بیشترین تغییر را میکند؛ تا جایی که حاضر است برای پیدا کردن و نجاتِ احمد، از همسر و فرزندانش نیز بگذرد.
فیلم گای ریچی در مجموع فیلم قابلقبولی است. البته که گنجیدنِ تماموکمال فیلم در ورطهی ژانر باعث میشود تا بسیاری از موقعیتهای فیلم قابلپیشبینی باشند و فیلم از این نظر نتواند چندان غافلگیریای برای مخاطب ایجاد کند. همچنین میتوان ایراداتی جزئی را نیز به آن وارد دانست. یکی از این مسائل در نحوهی گرهگشایی در پردهی پایانی است. جایی که دارودستهی ادی پارکر به هویتِ واقعی جان پی میبرند. اتفاقی که کاملن تصادفی و فقط و فقط در راستای رسیدن فیلم به پایان خوش اتفاق میافتد. مسئلهی بعدی نیز در کاراکتر پرداختنشدهی کارولین (همسر جان) است که زیادهازحد تکبعدی است و به همین دلیل، باورناپذیر. با اینهمه، پیمان فیلمی است که میتواند مخاطب را راضی کند.