نویسنده: سوگند مختاری
// شنبه, ۳ اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۲۱:۰۱

نقد فیلم طوفان بی نهایت (Infinite Storm) | نائومی واتس در زیرژانر بقا

فیلم طوفان بی نهایت (Infinite Storm) با بازی نائومی واتس، نمایشی برای بقاست. با نقد این فیلم همراه زومجی باشید.

در طول تاریخ، داستان‌های دلخراش زیادی درباره‌ی تلاش‌های قهرمانانه برای بقا وجود داشته است. ما انسان‌ها به‌طور ناخودآگاه وسواس زیادی برای زنده ماندن داریم. این قصه‌ها بخش زیادی از احساسات انسان را به‌تصویر می‌کشند و بیننده را با بزرگ‌ترین ترس‌ها و امیدهایش روبه‌رو می‌کنند. آثاری که روح تسلیم‌ناپذیر انسان را به‌صورتی حماسی در دل داستان‌هایی دراماتیک به صحنه می‌آورد. فیلم‌های بقا حامل تجربه‌هایی متفاوت‌تر نسبت به آنچه در دیگر گونه‌های سینمایی می‌گذرد، است و گاهی اینقدر شبیه به واقعیت پیش می‌رود که تماشاگر با شخصیت‌ها همذات‌پنداری می‌کند.

فیلم‌های زیرژانر بقا (Survival) آن هم اگر براساس رویدادهای واقعی ساخته شده باشند، تعلیقی خالص و زنده برای تماشاگر هستند. چراکه او شاهد رویدادی است که زمانی اتفاق افتاده و انسانی را به چالشی خطرناک کشیده است. این فیلم‌ها شرایطی شبیه به آنچه که در دنیای واقعی رخ داده است را به‌صورتی دراماتیک برای بیننده شبیه‌سازی می‌کنند و برای همین این نوع از آثار برای کسانی که به‌دنیای هیجانات و رویکردهای داروینی علاقه دارند، می‌تواند بسیار لذت‌بخش و خوشایند باشد. فیلم (Infinite Storm) طوفان بی‌نهایت که براساس رویدادها و خاطرات واقعی ساخته شده است، تلاشی است برای بقا. اثری کوهستانی که با دیدی خوب و تعلیقی اثرگذار شروع می‌شود و در میانه‌های راه کم می‌آورد و نمی‌تواند همانند فیلم‌های بقای موفق ظاهر شود.

پم در کوهستان در فیلم طوفان بی‌نهایت

پَم (Naomi Watts) عضو گروه نجات است، او یک روز صبح از خواب بیدار می‌شود، کارهای روزمره‌اش را انجام می‌دهد، وسایل‌اش را می‌بندد و به دل کوهستانی طوفانی و سرد می‌زند. او مسیری سخت را به‌تنهایی می‌پیماید و به داخل گودالی پُریخ و برف سقوط می‌کند. فیلم همانند آثار بقا شروع می‌شود، یک شرایط آرام و فردی که از دایره‌ی امن خود بیرون می‌زند و آرام‌آرام وارد چالش بقایی می‌شود که فیلم برایش ترتیب داده است. پَم بعد از گذراندن این مسیر همیشگی که بیشتر شخصیت‌های آثار بقا با آن روبه‌رو هستند، وارد داستان اصلی خودش می‌شود، یک چالش دراماتیک که سعی دارد ماجرای پَم را متفاوت‌تر از فیلم‌های این زیرژانر به‌تصویر بکشد.

طوفان بی‌نهایت با فکر و مضمونی جالب شروع شده، اما این ایده‌های خوب در بطن فیلم یخ می‌زنند و فیلمساز ازپس سنگ بزرگی که برداشته برنمی‌آید

کسی که خود به کمک نیاز دارد، ناجیِ مردی یخ‌زده می‌شود. این ایده‌ی خوب فیلم است. شخصی که در شرایط بد روانی، کوهستان را به‌عنوان روانکاو خودش انتخاب کرده، مجبور است مردی سرگردان‌تر از خود را نجات دهد. ایده‌ای که در شرایط بقا و کوهستان چهره‌ای پُرزرق‌وبرق از خودش نشان می‌دهد. شاید اگر این عملیات نجات روی زمین تخت و به‌دور از فشارهای جوی و طبیعی رخ می‌داد، فیلم در نگاه اول قادر نبود که تماشاگر را درگیر ایده‌ی خوبش کند. پَم در فکر اولیه‌ی اثر شخصیتی است تنها و افسرده که باید هم خودش را آرام کند و هم با شرایط جوی بجنگد و از همه بدتر با کسی که اسمش را هم نمی‌داند سروکله بزند و به‌دنبال راهی برای نجات باشد.

طوفان بی‌نهایت با فکر و مضمونی جالب شروع شده، اما این ایده‌های خوب در بطن فیلم یخ می‌زنند و فیلمساز از پس سنگ بزرگی که برداشته برنمی‌آید. Infinite Storm شخصیت‌ آشفته‌ و قهرمان‌اش را دارد، جان سرگردان را سر راه او قرار می‌دهد و کوهستان را علیه‌اش طوفانی می‌کند اما همه‌ی این ایده‌های دراماتیک در ابتدای فیلم متوقف می‌شوند. طوفان بی‌نهایت دو نقطه عطف تعلیق‌برانگیز دارد، یکی زمانیکه پَم، جان را پیدا می‌کند و دیگری زمانی‌که جان فرار می‌کند. دو رخدادی که برای لحظاتی بیننده را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد و او را در انتظار ماجرایی کشش‌مند رها می‌کند. فیلم پُر است از ایده‌ها و اتفاقاتی اینچنینی، مسائلی که توان پیشروی را ندارند و تماشاگر را از دیدن قصه‌ای قدرتمند ناامید می‌کنند.

پم گرفتار در طوفان در فیلم طوفان بی‌نهایت

Infinite Storm به شخصیت پم نزدیک نمی‌شود و تماشاگر عمق فاجعه‌ای که او در آن در حال غرق شدن است را درک نمی‌کند. ما فقط با چند فلش‌بک متوجه می‌شویم که او دخترانش را سال‌ها پیش از دست داده، چیزیکه متعلق به گذشته است و نمودی کارگشا برای داستان امروزش ندارد و حالِ او را برای یک قصه‌ی نجات پرداخت نمی‌کند، چراکه هدف کارگردان، استفاده از تضاد و کشمکش بین روان آشفته‌ی پم و میل او برای نجات جان است. درواقع پیش‌داستان پم، برای ادامه‌ی ماجرا برنامه‌ریزی نشده و در مواجهه با شخصیت مردی که دوست دارد بمیرد، کارکردش را از دست می‌دهد.

شخصیت جان با ایده‌ای خوب شروع می‌شود و ذهن مخاطب را به‌سمت حدس و گمان می‌برد. این شخصی علاقه‌ای به نجات پیدا کردن ندارد و حتی نمی‌خواهد اسم واقعی‌اش را هم به پم بگوید. او آشفته است، با یک جفت کتونی به کوهستان آمده و درک درستی هم از موقعیت اطرافش ندارد. مرموزانه پیش‌رفتن جان در شرایطی که پم اوضاع درستی ندارد، می‌توانست مسبب خلق یک کشمکش بین دو انسان درمانده باشد اما اثر اینگونه پیش نرفت و ایده‌ی سرگردان بودن جان را رها کرد. تا جائیکه مخاطب با خودش می‌گوید، اصلا چرا شخصیت مرد داستان باید شبیه‌به یک معما باشد؟ چرا او بعد از نجات یافتن پا به فرار گذاشت؟ این شخصیت چرا نامی برای خودش ندارد؟ جواب همه‌ی این سوالات را می‌توان به عدم درهم‌تنیدگی این کارکتر با قصه‌ی فیلم دانست. قرار بود جان ناشناخته و مرموز باشد تا پَم با کلی افت‌وخیز سینمایی خودش را پیدا کند و جانش را برای آدمی غریبه به‌خطر بیندازد تا خاطره‌ی تلخ مرگ فرزندانش تعدیل یابد.

دو انسان نیازمند کمک، یکدیگر را در شرایط بسیار بدی ملاقات می‌کنند. پم و جان آدم‌های مترادفی هستند که هر دو تجربه‌ی دردی مشترک را دارند و زندگی در سایه را ترجیح می‌دهند. دو شخصیتی که هرکدام باید، چالشی برای طرف مقابل‌اش باشد و درونیات‌ و نگرانی‌های او را در مجرای فیلم بیاندازد. فیلم از آنجائیکه در جست‌وجوی داستانی برای امید است، لازم بود تا کارکترهایش تا پای نابودی کشیده می‌شدند و بعد از آن با رویدادهایی پُر از اراده و حماسه در بستر زندگی قرار می‌گرفتند. اما Infinite Storm این پرداخت را فراموش می‌کند و مخاطب در فیلمی بدون بسط گیر می‌افتد.

پم در حال صعود به کوه در فیلم طوفان بی‌نهایت

نورپردازی‌ها و نحوه‌ی چیدمان خانه‌ی پم، خصیصه‌ی خوب فیلم است. چراکه به‌درستی در خدمت شخصیت‌پردازی پم قرار گرفته‌ و می‌تواند فضایی خوب برای معرفی این شخصیت به مخاطب باشند. نورهای موضعی در فضای تاریک خانه‌ی پم به‌همراه دکوراسیون چوبی و فاقد رنگ‌های شاد، همگی ذهن مخاطب را به‌طرف زندگی غم‌انگیز این کارکتر می‌کشاند. شاید بعد از ایده‌ی فیلم، این طراحی‌های صحنه تنها نکته‌ی مثبت طوفان بی‌نهایت باشد که می‌تواند تماشاگر را با خودش همراه کند.

فیلم طوفان بی‌نهایت با وجود شروع خوب و ایده‌ی هیجان‌انگیزش، رفته‌رفته تبدیل به فیلمی خسته‌کننده می‌شود

فیلم طوفان بی‌نهایت با وجود شروع خوب و ایده‌ی هیجان‌انگیزش، رفته‌رفته تبدیل به فیلمی خسته‌کننده می‌شود. اثری که نه قصه‌ای کنشمند دارد و نه می‌تواند، کوهستانی پُر از مخاطره و اضطراب را از لحاظ بصری به‌تصویر بکشد. دو عامل کشش بیرونی و درونی تقریبا در این فیلم کار می‌افتند و شخصیت‌ها با تلاش نه‌چندان زیاد از پس رویدادهای بیرونی و جدال با طبیعت برمی‌آیند و به‌راحتی به خانه‌ی خود می‌رسند. پم خیلی زود از گودال بیرون می‌آید و جان نیز با وجود یخ‌زدگی پاهایش کوه‌پیمایی می‌کند. این اثر گویی قصه‌اش را ناتمام به پایان می‌برد و به همان ایده‌ی ابتدایی خودش قانع می‌شود.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده