// جمعه, ۱۹ شهریور ۱۴۰۰ ساعت ۲۲:۵۹

نقد انیمیشن ویچر: کابوس گرگ (The Witcher: Nightmare of the Wolf)

انیمیشن The Witcher: Nightmare of the Wolf «ویچر: کابوس گرگ» درباره قهرمانی به نام وزمیر است که قرار است در جنگل با هیولاها بجنگد. در ادامه با نقد این انیمیشن با زومجی همراه شوید.

انیمیشن The Witcher: Nightmare of the Wolf «ویچر: کابوس گرگ» یک انیمیشن فانتزی کره‌ای ـ آمریکایی، محصول نتفلیکس است که سرپرستی تیم تولید آن را لورن اشمیت برعهده دارد. این فیلم به‌عنوان اسپین آف مجموعه The Witcher ساخته شده است و در تاریخ ۲۳ اوت ۲۰۲۱ برای اولین‌بار به نمایش درآمد.

انیمیشن ویچر: کابوس گرگ عبارت است از حجم زیاد اکشن آن هم از نوع کلیشه‌ای‌اش، هیولاهای زشت و بد ترکیب، قدرت‌های قهرمانانی خودنما، شخصیت‌های زائد و پوشالی، اطلاعات فراوان و بدون کارکرد، روسای بی‌مسئولیت و مسئولان مملکتی بی‌عار، جادوگرانی که هم آنتاگونیست را می‌آفرینند و هم پروتاگونیست را و نهایتا یک ماجرای عشقی ناکامل و بی‌استفاده.

در ادامه جزئیاتی از انیمیشن The Witcher: Nightmare of the Wolf فاش می‌شود.

سوگو در انیمیشن ویچر: کابوس گرگ

فیلم با یک آواز شروع می‌شود. آوازی درباره دستبند نقره یک ارباب که یک هیولا آن را می‌دزدد. مناسبت این آواز با انیمیشن چیست؟ در کدام بخش دیگر اثر آواز به کار گرفته می‌شود که بتوانیم این افتتاحیه را در ساختار کلی اثر بپذیریم؟ می‌خواهد اطلاعاتی از پیش‌داستان بدهد؟ اگر این طور است چرا آن را در زمان مناسب و به‌جای صحنه‌های دیگری که هیچ تاثیری روی درام ندارند به کار نمی‌برد؟ و سؤال مهم‌تر اینکه این مسئله را چرا مطرح می‌کند؟ مگر چیز جدیدی به داستان اضافه می‌کند؟ مخاطب تا آخر خودش چندین بار چنین حمله‌ای را می‌بیند و بدون اینکه درکی از روابط علی و معلولی داشته باشد باید بپذیرد که این هیولاها به خون انسان تشنه‌اند.

اصلا این هیولاها با آدم‌ها چه کار دارند؟ مگر خلق نشده‌اند تا با ویچرها بجنگند؟ پس چرا این وسط خون انسان‌های معمولی را می‌ریزند؟ چنین مسئله‌ای زمانی در داستان پیش می‌آید که نویسنده بخواهد حرف بزرگی بزند که از پس‌اش بر نمی‌آید. انیمیشن The Witcher: Nightmare of the Wolf می‌خواهد بگوید که خالق دو طرف جنگ‌ها و منازعه‌ها یک نفر یا یک گروه واحد هستند که قصد دارند این دو نیروی متضاد را به جان هم بیندازد و دست آخر خودشان از چنین نزاعی سود ببرند. با این منطق نه می‌توان ویچرها را به‌عنوان پروتاگونیست انیمیشن پذیرفت و باور کرد و نه آن هیولاها را به‌عنوان آنتاگونیست. چرا که ویچرها برای دفاع از جان مردم، هیولاها را می‌کشند درحالی‌که هیولاها صرفا برای این ساخته شده‌اند که ویچرها را از بین ببرند.

انیمیشن The Witcher: Nightmare of the Wolf از منطق پایینی در روایت خود برخوردار است

در صحنه اولی که هیولا حمله می‌کند و پدر خانواده را از بین می‌برد، چرا فقط از سرنوشت دختر خانواده با خبر می‌شویم و برادر خانواده (سوگو) تا این اندازه ترسو و ضعیف است؟ واقعا پدرش را دوست دارد؟ اگر این طور است چرا او و دیگر اعضای خانواده را به حال خود رها می‌کند؟ حال با این اوصاف، حق‌طلبی و خون‌خواهی چنین پسری که نه شجاع است و نه قدرتمند را چطور باید بپذیریم؟ اصلا چه می‌شود که یکدفعه از داستان محو می‌شود؟ آن طور که در دربار کیدئون‌ها مطرح می‌شود پدر عضو مجلس بوده و از اهمیت والایی برخوردار بوده است، پس چرا تا آخر هیچ مختصاتی از او ارائه نمی‌شود؟ حتی معلوم نمی‌شود اسمش چیست.

پادشاه کیدئون در نمایی از انیمیشن کابوس گرگ

از طرفی با وزمیر که یکی از برجسته‌ترین ویچرهاست و قهرمان فیلم نیز است سر و کار داریم که به‌راحتی هیولاها از زیر دستش در می‌روند و همه را می‌کشند. نمونه‌اش همین پدر سوگو. اگر او واقعا حواسش جمع است و هیولاها را زیر نظر دارد چرا به این راحتی اجازه جولان به آن‌ها را می‌دهد؟ مگر با آن گردنبند از حضورشان با خبر نمی‌شود؟ اجازه می‌دهد هیولا هر کاری خواست بکند و بعد به سراغش برود؟ اگر همان اطراف حضور دارد و موفق می‌شود سوگو را نجات دهد چرا قبل‌اش برای نجات خانواده شتاب نمی‌کند؟ او وظیفه‌اش محافظت و مراقبت است یا قصاص بعد از جنایت؟ اصلا چطور سوگو را راهی دربار کیدئون‌ها می‌کند؟ سوگو خودش راه را بلد است؟ ضعیف بودنش که این را نمی‌رساند.

در انیمیشن ویچر: کابوس مرگ، کشمکش‌ها توانایی ایجاد بحران را ندارند

تترا در دربار کیدئون برای خون‌خواهی مردِ کشته شده، قصد دارد پادشاه را قانع کند تا در جنگل به جنگ با ویچرها بروند. تترا از کجا می‌داند ویچرها آن مرد را کشته‌اند؟ اطلاعاتش را از کجا آورده است؟ فقط حدس می‌زند؟ یا زخمی از گذشته دارد که به ویچرها برمی‌گردد؟ اگر چنین چیزی است چرا در هیچ جای فیلم به آن اشاره نمی‌شود؟ اگر اطلاعاتش را از سوگو گرفته آیا به آن استناد هم می‌کند؟ البته دراین‌میان کشمکشی میان بانو زربست و تترا بر سر این مسئله پیش می‌آید که در وهله اول بانو زربست موفق به منصرف کردن پادشاه می‌شود اما این تضاد و کشمش میان تترا و زربست در ادامه شدتی را به همراه ندارد و در ایجاد بحران ناتوان است. چرا که یکباره ورق برمی‌گردد و حرف تترا به کرسی می‌نشیند. چگونه این کشمکش را به نفع خود پیش می‌برد؟ مشخص نمی‌شود، چرا که باید هر طور است روایت ادامه پیدا کند.

آن بخش انیمیشن که به شخصیت وزمیر برمی‌گردد از زمان حال آغاز شده و با بهره‌گیری از فلاش‌بک و نمایش کودکی که از زندگی خود راضی نیست با کاراکتر او در کودکی آشنا می‌شویم. حال جدا از اینکه منطق فلاش‌بک در اینجا قابل قبول است یا نه ما با پسری مواجه‌ایم که به قول ارباب‌‌اش از پس ساده‌ترین کارها برنمی‌آید. عشق سکه است و کیک، شیطنت کردن و دزدی کردن. به خاطر همین هم است که می‌خواهد نزد رگلن برود و زندگی‌اش را عوض کند. او فقط به خاطر سکه و قدرت می‌خواهد به یک ویچر تبدیل شود و اصلا نجات مردم مسئله‌اش نیست. چرا که پس از مرگ خانواده‌اش هیچ احساسی به او دست نمی‌دهد. گویی اصلا انسان نیست. پس باید بپذیریم که او در ابتدا یک بدمن است و روند فیلم قرار است در او تحولی به وجود بیاورد و او اصلاح شود. اول اینکه او دارای چه نوع ویژگی‌های فکری و بدنی است که مسیر ویچر شدن را تا پایان می‌پیماید؟ برتری او نسبت به دیگران چیست؟ او که در ظاهر دزد است و اهل پیچاندن.

وزمیر در نمایی از انیمیشن کابوس گرگ

کدام چالش‌ و مانعی قرار است بر سر راه وزمیر قرار بگیرد تا او در پایان به شخصیتی مثبت تبدیل شود؟ اگر از ابتدا مثبت است پس چرا تمام ویژگی‌های شخصیتی او آدرس بدمن می‌دهند؟ از طرفی وقتی وزمیر هنوز در سن کودکی است با ایلیانا مشاجره‌ای در خصوص هدف زندگی دارد. ایلیانا می‌گوید زندگی را باید به همین شکل پذیرفت اما وزمیر سودای زندگی بهتر دارد. بااین‌حال بحث اصلی این‌جاست که وزمیر تلاشی برای خواسته خود نمی‌کند. تا رگلن سر و کله‌اش پیدا نشود در همان وضعیت زندگی می‌کند و فقط شعار زندگی بهتر را می‌دهد. مثل انسانی که بدون تلاش و پشتکار خواسته‌ای را به‌صورت حاضر و آماده و در کمال طلب‌کار بودن از دیگران بخواهد. از طرفی این تضاد میان افکار ایلیانا و وزمیر چه سودی دارد وقتی قرار است ایلیانا نیز زندگی بهتری داشته باشد و تبدیل به بانو زربست شود؟ درواقع فیلم‌نامه‌نویس از کاشت‌های خود به درستی بهره نمی‌گیرد و فقط می‌خواهد در طول داستان مخاطب را غافلگیر کند. غافلگیری بدون منطق و الصاق شده. نکته مهم دیگر اینکه آیا می‌توان رابطه دوستی و عاشقانه میان ایلیانا و وزمیر را در کودکی باور کرد؟ این طور به نظر نمی‌رسد و انگار وزمیر دچار تردید است و از بالا به ایلیانا نگاه می‌کند.

وزمیر، تنها ادعای قهرمان بودن دارد و ظاهرفریب است. در اصل بدمن ماجراست

استدلال دیگری که می‌توان برای بدمن بودن وزمیر آورد نحوه حکمرانی او و آموزش کودکانی است که می‌خواهند ویچر شوند. او با همان منطقی به کودکان درس می‌دهد که خود آن را آموخته است. یعنی ناامید کردن کودکان از محیط بیرون و معطوف کردن همه چیز به داخل. بااهمیت جلوه‌دادن ویچر بودن و سرودن رسای قهرمانی. اگر او متظاهر، دروغ‌گو و دورو نیست پس چیست؟ آیا جز این است که خودش همواره برای پیشرفت چشم به محیط بیرون داشت؟

اشکال دیگری که انیمیشن The Witcher Nightmare of the Wolf دارد حضور شخصیت‌های زائد و سربار است که با قرارگرفتن درکنار یکدیگر و در هم‌جواری با شخصیت‌های اصلی و فرعی فقط موجب آشفتگی روایت شده‌اند. مثلا اِلف‌ها چه نقش موثری در پیشبرد روایت دارند؟ کجای این بازی قرار دارند؟ جز یک صحنه که وزمیر و تترا با آن‌ها می‌جنگند چه استفاده‌ای دارند؟ قابل حذف نیستند؟ در همین یک صحنه‌ای که حضور دارند به شخصیت‌پردازی کمک می‌کنند یا به بسط درام؟ رایدریک به‌عنوان شخصیتی که جادوگر است و توانایی خلق ویچرها را دارد چرا هنگام خطر آن‌قدر بی‌دست و پا است؟ وقتی که قرار نیست نقشی در پیشبرد روایت ایفا کند حضور یا عدم حضورش چه فایده‌ای دارد؟

وزمیر جوان و ایلیانا در انیمیشن کابوس گرگ

تترا که ابتدا درکنار وزمیر می‌جنگد و در انتها تبدیل به دشمن‌اش می‌شود چرا توانایی‌هایش مدام تغییر می‌کنند؟ یک لحظه مجهز است به نگه‌دارنده‌هایی که آن‌ها را مقابل بهمن و هجوم دشمن حفظ می‌کند و لحظه بعد تغییر شکل می‌دهد و به شکل معشوقه وزمیر درمی‌‌آید. چندین توانایی دیگر نیز در این بین از خود نشان می‌دهد. چطور ممکن است؟ او یک ابرانسان است یا جعبه‌ای از ویژگی‌های خارق‌العاده که هر موقع بخواهد فعال‌شان کند؟

آیا بعد از مرگ ایلیانا یا همان بانو زربست، وزمیر تغییر می‌کند و متحول می‌شود؟ چهره خندانش در نمای پایانی که این را نمی‌گوید. اصلا ویچر شدن خوب است یا بد؟ انیمیشن چرا آن‌قدر دو پهلوست؟ از یک طرف قطب همدلی‌برانگیز داستان ویچرها هستند اما انگار سازندگان خودشان هم نمی‌دانند موضع‌شان نسبت به آن‌ها چیست.

اگر در صحنه پایانی وزمیر جلوی راه کودکان را می‌گیرد و آن‌ها را به ویچر شدن تشویق می‌کند پس در چند صحنه قبل، آن جمله بانو زربست که به بچه‌ها می‌گوید فرار کنند چه معنی‌ای دارد؟ هیچ چیز معنی ندارد چرا که سازندگان هم پس از نوشتن فیلم‌نامه زمانی‌که به چنین نقطه‌ای می‌رسند مردد هستند و آن‌قدر اراده از خود نشان نمی‌دهند که دست به بازنویسی بزنند و اشکالات مسیر را برای پایان هموار کنند.

اِلف در نمایی از انیمیشن کابوس گرگ‌ها

در بهترین حالت و در بهترین شکلی که بتوان برای اثر منطقی چید (کلیت انیمیشن به هیچ عنوان منطق ندارد) باید اظهار کرد که نوع همدلی داستان با بدمن‌هاست. وزمیر ظاهرفریب است و تنها به فکر سرمایه است. شمایل یک قهرمان را دارد اما منش قهرمان را ندارد. شعارهایش خوب است اما درواقع ترسوست. همه چیز اثر پیرو این شعار پوچ و توخالی در نوسان است: «همیشه یه هیولای دیگه وجود داره» کدام هیولا؟ همانی که جادوگرها می‌سازند؟ جادوگرها که خود رئیس وزمیر هم هستند. همه چیز بازی است؟ این‌طور به نظر می‌رسد. بازی‌ای که تماشاگران زیادی هم دارد.   


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده