نویسنده: سوگند مختاری
// یکشنبه, ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ ساعت ۱۷:۳۱

نقد فیلم The Green Knight | روایت شوالیه شدن

فیلم The Green Knight «شوالیه سبز»، اقتباسی فانتزی از یک منظومه است که تنها باید با چشمانی کاملا باز به تماشای آن نشست. کابوسی مالیخولیایی که داستانی قرون وسطایی را با شدت هرچه جذاب‌تر اقتباس می‌کند.

فیلم The Green Knight «شوالیه‌ سبز» یک کابوس است. مالیخولیایی که داستانی قرون وسطایی را با شدت هرچه جذاب‌تر اقتباس می‌کند و به‌تصویر می‌کشاند. فیلم، داستانی از جادوها و رویاها است، تصاویری که مخاطب را به دل خود فرو می‌کشد و او را دیگر رها نمی‌کند. فیلم شوالیه سبز اثری انتزاعی از داستان شوالیه‌گری در طول تاریخ باستان اروپا است. فیلمی که شباهتی کمتر به نمایش‌های اینچنینی دارد و داستانش مدرن‌تر از محل تاریخ اسطوره‌ای خودش است.

این اثر درونیاتی عمیق و وسوسه کننده دارد و مخاطب را در جادویی عجیب و غریب به بند می‌کشد و او را وادار می‌کند تا که سر از کارش دربیاورد. David Lowery (دیوید لوری) با ظرافت و زیبایی هرچه تمام‌تر از ظرفیت سینما برای بازخوانی اسطوره‌ها به شیوه‌ای خاص استفاده کرده تا که مخاطبان به زبانی جدید در این کهن‌الگوها غرق شوند و ارتباطی میان گذشته و امروزشان خلق کنند. شوالیه سبز سفری درونی و اودیسه‌وار است تا داستانی از جنگاوری‌ و دلاوری‌های میدان جنگ و کارزار. گاوین سفر قهرمانی خودش را برای پیدا کردن و تعریف کردن داستانی آبرومند در پیشگاه پادشاه آغاز می‌کند. این فیلم جز آن دسته از آثار سینمایی است که برای فهمیدنش باید خود را در آن غرق کرد و به ریشه‌های سبزش رسانید.

در ادامه داستان فیلم شوالیه سبز فاش می‌شود

آرتور شاه و شوالیه در فیلم شوالیه سبز

 شوالیه سبز قصه‌ای خاص دارد و به مانند دیگر آثار دلاوری و جنگاوری پیش نمی‌رود. شما هنگام دیدن این نمایش اصلا نباید انتظار میدان جنگ‌های فیزیکی و لشگرکشی‌های گردان را داشته باشید

گاوین (Dev Patel) خواهرزاده‌ی شاه آرتور نامدار، فردی از خانواده‌ی سلطنتی است که تاکنون جز خوشگذرانی کار دیگری را انجام نداده و برای خود هیچ افتخاری را کسب نکرده است. در روز تولد مسیح، شاه آرتور (Sean Harris) از او می‌خواهد که داستانش را تعریف کند. اما گاوین که تاکنون هیچ دلاوری از خود نشان نداده است شرمسار می‌شود.

در همین هنگام مادر او (Sarita Choudhury) که ساحره‌ای قدرتمند است برای اینکه فرزندش را به لیاقت برساند و او را به‌عنوان جانشینی برای آرتور، به دیگران بشناساند، جادویی را تربیت می‌دهد و شوالیه‌ای نیمه درخت را به مهمانی پادشاه می‌فرستد. شوالیه‌ سبز از حضار می‌خواهد که ضربتی بر او وارد کنند. گاوین داوطلب می‌شود و سر او را از بدن جدا می‌کند، اما بعد از مدتی این شوالیه زنده می‌شود و با گاوین یک بازی را شروع می‌کند و بنا می‌شود که سال دیگر و در روز تولد مسیح گاوین به دیدار او برود تا که شوالیه سبز بر او ضربتی بزند. 

شوالیه سبز که اقتباسی از داستان‌های آرتورین (سر گاوین و شوالیه سبز) است، قصه‌ای به‌ظاهر سرراست دارد، داستانی از مبارزه و جنگاوری که ذات همه‌ی قصه‌های شوالیه‌ای است. اما این اثر نمایشی، مبارزه‌ای درونی را به‌تصویر می‌کشد و سفر قهرمان جوزف کمبل را با داستانی اسطوره‌ای به‌شیوه‌ای مدرن دراماتیزه می‌کند. شوالیه سبز قصه‌ای خاص دارد و به مانند دیگر آثار دلاوری و جنگاوری پیش نمی‌رود. شما هنگام دیدن این نمایش اصلا نباید انتظار میدان جنگ‌های فیزیکی و لشگرکشی‌های گردان را داشته باشید. چراکه این قصه تنها یک جنگجو دارد و آن هم مبارزی است که می‌خواهد تازه پا به میدان آورد و آزمون‌هایش را پشت سر بگذارد.

بیننده قطعا می‌تواند یک خطی قصه را درک کند و آن را به‌خاطر داشته باشد اما چیزی‌که در اینجا بسیار حائز اهمیت است لایه‌های درونی فیلم است، نمادها و اسطوره‌هایی که با پرداختی نسبتا کم در ریشه‌های قصه گنجانده شده‌اند و کارگردان می‌خواهد با هیپنوتیزم کردن و ایجاد جوی غیر قابل اعتماد برای مخاطب، آن‌ها را دراماتیزه کند و فیلمی خاص را خلق نماید.

گاوین در جنگل و در راه کلیسا در فیلم شوالیه سبز

سفر درونی انتزاعی قهرمان، استعاره و نمادهای شوالیه سبز خصیصه‌ای است که این فیلم را نسبت به دیگر آثار اینچنینی متمایز کرده است. اما متاسفانه با توجه به پرداخت کم و کدگذاری‌های اندک و کم‌رنگی که برای آن‌ها صورت گرفته است، مخاطب در ارتباط گرفتن با آن مقداری دچار سردرگمی می‌شود

فضا و اتمسفر The Green Knight از دو قسمت تشکیل می‌شود: از ابتدای فیلم تا جائیکه گاوین (Dev Patel) رهسپار سرنوشت خود می‌شود اثر کاملا منطقی پیش می‌رود حتی جادوهای استفاده شده در آن نیز کاملا منطبق بر خط‌ومشی این نوع از ژانر است اما از زمانی‌که او به میان کشته‌های یک جنگ می‌رود و با نوجوانی ‌رو‌به‌رو می‌گردد، همه چیز رنگ خود را عوض می‌کند و قصه لباسی از توهم را به خود می‌پوشد و فضایی غیرقابل اعتماد و شک برانگیز را برای مخاطب تداعی می‌کند. چراکه گاوین وارد بازی اصلی فیلم شده است، موقعیتی که مادرش و دربار به‌وسیله‌ی جادو برای او پیش آورده‌اند.

از اینجا به بعد مرز بین خیال و واقعیت بسیار باریک است و مخاطب قطعا باید با کدهایی که دارد پیش برود تا به مفهوم اصلی برسد. اما چیزی‌که در اینجا کاملا مشهود و مشخص است استعاره‌ای است که در قسمت دوم فیلم جولان می‌دهد اتفاقاتی که صرفا برای درس‌آموزی و سفری قهرمانانه برای گاوین تدارک دیده شده است. او باید تمام آزمون‌های خود را پس بدهد و با سربلندی از آن بیرون بیاید.

سفر درونی انتزاعی قهرمان، استعاره و نمادهای شوالیه سبز خصیصه‌ای است که این فیلم را نسبت به دیگر آثار اینچنینی متمایز کرده است اما متاسفانه با توجه به پرداخت کم و کدگذاری‌های اندک و کم‌رنگی که برای آن‌ها صورت گرفته است، مخاطب در ارتباط گرفتن با آن مقداری دچار سردرگمی می‌شود.

در فیلم شوالیه سبز تنها شخصیتی که معرفی و پرداخت می‌شود، گاویین است. کارگردان می‌خواهد که با کنار زدن دیگر شخصیت‌ها و کارکترها او را در مرکز توجه قرار دهد و مخاطب را در سفرش همراه کند، تمهیدی هوشمندانه که اتفاقا بسیار خوب هم از آب درآمده و دیگر نقش‌ها را نیز به‌طرزی عالی در تیپ‌ها گنجانیده است. دیوید لوری سعی کرده که از هر کارکتری آنچه که نیازمند سفر گاوین جوان است را پرداخت کند و به مخاطب نشان دهد. این نحوه‌ی شناخت بیننده از نقش‌های فیلم به اثر خاص شوالیه سبز بسیار می‌آید و کاری می‌کند تا که مخاطب به سمت استعاره‌ها کشیده شود و کارکترها را بیشتر شبیه به نماد ببیند تا آدم‌هایی که نیازمند کنکاش و شناخت هستند. هرچه که در فیلم است تماما در گاوین خلاصه شده است و ابر و مه و خورشید و فلک درکارند تا که او سفرش را طی کند.

گاوین در حال پوشیدن زره برای رفتن به کلیسا در فیلم شوالیه سبز

فضاسازی، اتمسفر و گرافیک خلق شده در The Green Knight در حدی فوق‌العاده از محتوای اثر پشتیبانی می‌کند و باعث غرق شدن مخاطب در فیلم می‌شود

فضاسازی، اتمسفر و گرافیک خلق شده در The Green Knight در حدی فوق‌العاده از محتوای اثر پشتیبانی می‌کند و باعث غرق شدن مخاطب در فیلم می‌شود. سرتاسر این نمایش همچون تابلویی برجسته، قابل لمس کردن است. برف‌های روز کریسمس، خیسی و نموری زمین، مه‌آلودگی صحنه‌ها، نورپردازی‌ها و رنگ‌های سرد و تیره و... همگی بیننده را با لحظات گاوین شریک می‌کنند. یکی از زیباترین نورپردازی‌های انجام گرفته در فیلم، نورپردازی صورت گاوین است، زمانی‌که نیمه‌ی چهره او روشن و نیمه‌ی دیگرش تاریک است.

این تمهید صورت گرفته دقیقا به شخصیت‌پردازی او، مراحل آزمایشش و قبل از اینکه تصمیم نهایی را درباره‌ی تسلیم شدنش به شوالیه سبز بگیرد را، می‌پردازد و مخاطب را در جریان تصمیم نهایی گاوین می‌گذارد.

ریتم فیلم شوالیه سبز بنا به موقعیتی که فیلم دارد، گاهی تند پیش می‌رود و در بعضی از اوقات ممکن است کند و آهسته حرکت کند اما این کندی دلیلی بر ضعف فیلم نیست، از آنجائیکه فیلم اثری استعاری است کارگردان تصمیم گرفته مخاطب را در محتوای فیلم غرق کند و فرصت بیشتری را برای فکر کردن به او بدهد. ریتم و تمپو در فیلم‌های اینچننی هم می‌توانند خطرآفرین باشند و هم نجات‌دهنده و در این صورت تنها کارگردان است که می‌تواند این فرم را فراخور محتوا پیش ببرد.

شوالیه سبز می‌خواهد که گاوین را به مقام سِر برساند و او را شوالیه‌ای لایق به‌عنوان جانشینی برای شاه آرتور معرفی کند. قبل‌تر گفتیم که این بازی را مادر گاوین ترتیب داده و شاه آرتور و همسرش نیز از آن باخبر هستند. این سفری که گاوین جوان بدان پای می‌گذارد مراحلی هستند که او باید طی کند تا که لیاقت خود را اثبات کند. در طی سفری که گاوین پیش می‌گیرد، افرادی جادویی سر راهش قرار می‌گیرند که هرکدام  چیزی از او طلب می‌کنند و نحوه‌ی پاسخ گاوین به آن‌ها می‌تواند معیار موفقیت و یا شکست او در این بازی باشد.

اسل در حال صحبت با گاوین در فیلم شوالیه سبز

گاوین از آغاز سفرش با غرور و بی‌توجهی با دیگران ارتباط برقرار می‌کند. در ابتدا کودکانی به‌دنبال او برایش آرزوی موفقیت می‌کنند و دست تکان می‌دهند که گاوین با بی‌توجهی از کنارشان می‌گذرد. در جایی دیگر دوباره این اتفاق می‌افتد و او بدون تشکر از پسری که راه را به او نشان داده است، می‌خواهد راهش را بگیرد و برود. که این رفتارها از آنجاییکه در خصوصیات اخلاقی شوالیه‌ها نمی‌گنجد باعث از دست دادن تمام وسائل و دارایی‌هایش می‌شود و در لبه‌ی پرتگاه قرار می‌گیرد.

در جائیکه دزدان بعد از دزدیدن اموال گاوین دست و پای او را می‌بندند، در پلانی او برای تاوان کارهایش مرده نشان داده می‌شود. در این شرایط صدای باران و طبیعت می‌آید و دوربین برمی‌گردد و گاوین زنده می‌شود. در اینجا مادرش به کمک او آمده و باعث می‌شود که فرصتی دوباره در اختیار داشته باشد.

گاوین در ادامه سفرش به خانه‌ای مرموز می‌رسد جائیکه دو تن از آدم‌هایش برای او آشنا هستند. در آن خانه  پیرزنی شبیه‌به همسر شاه آرتور با چشم‌بندی به‌مانند چشم‌بند مادرش  زندگی می‌کند و از طرفی دیگر اسل (Alicia Vikander)  با موهایی بلند خانم آن خانه است و سعی در اغوا کردن گاوین را دارد. در این خانه بنا می‌شود که گاوین هرآنچه که به‌دست می‌آورد را به مرد خانه یعنی لرد بدهد، اما او زیر قولش می‌زند و کمربند جادویی سبز رنگی را که در آنجا بدست آورده، به او نمی‌دهد. اگر یادتان باشد در پایان فیلم و زمانی‌که گاوین تسلیم شوالیه سبز می‌شود و به آخر مسیرش می‌رسد آن کمربند را از خودش باز می‌کند چراکه، اگر آن را به‌همراه داشته باشد دیگر شوالیه نخواهد بود.

حال سوالی که پیش می‌آید این است که چرا گاوین، انسان‌های واقعی زندگی‌اش را در این بازی و مسیر، به نحوی دیگر می‌بیند؟ جواب اینجاست که گاوین ممکن است علاوه بر جادو در رویا و خواب هم بسر ببرد برای اینکه ما انسان‌ها در عالم رویا آدم‌ها را به‌شیوه‌های دیگری نیز می‌بینیم و هر المانی در دنیای خواب از جهان واقعی سرچشمه می‌گیرد. یکی از دلایل تایید این حرف می‌تواند آن تابلویی باشد که خانم خانه‌ی مرموز از او به‌صورت برعکس کشیده است چراکه، زمانیکه گاوین برای مدتی ذهنش به دنیای واقعی می‌رود و خود را در ردای پادشاهی بی‌لیاقت می‌بیند، همان تابلو به‌صورت صحیح و معمول به دیوار آویخته شده است.

مراسم ازدواج گاوین در فیلم شوالیه سبز

فیلم The Green Knight را نمادهای زنانگی به‌جلو می‌برند و ما شاهد یک تفکر فمنیستی خیلی ظریف در زیر پوست این اثر هستیم

در پایان فیلم بعد از اینکه شوالیه سبز بیدار می‌شود و می‌خواهد ضربتی را بر گاوین وارد کند، او فرار می‌کند و می‌ترسد که سرش را از دست بدهد. گاوین با این کارش آخرین مرحله‌ی سفرش را می‌بازد و سعی می‌کند با کمربندی که متعلق به خودش نیست به خانه برود. در این هنگام او به واقعیت پرتاب می‌شود و تصویری از زندگی آینده‌ی خود را می‌بیند. گاوین (Dev Patel) در آینده تبدیل به پادشاه بی‌لیاقتی شده که نتوانسته است به مقام شوالیه‌ای برسد. او بعد از دیدن این قضایا از خودش بدش می‌آید و همچون شوالیه‌ای شجاع تسلیم می‌شود تا که اتفاقات آینده رخ ندهند. گاوین بعد از این اتفاق سفرش را با موفقیت به پایان می‌رساند و شوالیه سبز (که مادر گاوین در حال هدایت اوست) گاوین را با نام «شوالیه من» خطاب می‌کند.

The Green Knight را نمادهای زنانگی به‌جلو می‌برند و ما شاهد یک تفکر فمنیستی خیلی ظریف در زیر پوست این اثر هستیم. اول اینکه جادو«زنی»، را مادر گاوین انجام می‌دهد و کل بازی را او هدایت می‌کند. طبیعت نمادی از زنانگی است و شوالیه سبز هر کجا که قدم می‌گذاشت باعث باروری و روییدن می‌شد. این دو که اصلی‌ترین نیروهای محرکه‌ی فیلم هستند چیزی از نرینگی را به‌دوش نمی‌کشند.

در جایی گاوین برای پیدا کردن جمجمه سنت وینفرد به داخل دریاچه‌ای که نمادی از زنانگی است می‌رود، او بعد از بیرون آمدن روباهی (سنت وینفرد است که تبدیل به این روباه شده) که دوباره نمادی از زنانگی و اغوا کنندگی است را می‌بیند و با او ادامه راهش را هم‌مسیر می‌شود. چراکه این روباه می‌خواهد در عالم واقعیت تبدیل به انسانی شبیه‌به سنت وینفرد شود و با گاوین ازدواج کند. اگر فیلم را به‌دقت جست‌وجو کنیم این نمادها و نشانه‌ها را به کرات خواهیم دید. المان‌های زنانه‌ای که داستانی مردانه را هدایت می‌کنند.

فیلم پر از معانی عمیقی است که همه‌شان از انسانیت و انسان بودن سخن می‌گویند و آدمی را ترغیب به داشتن یک زندگی شرافتمندانه می‌کنند. فیلم را حتما باید با تمام وجود درک کرد و خود را به‌دست اتفاقاتش سپرد. این اثر جز آن دسته از آثاری است که با هر بار دیدنش به معانی بیشتری خواهیم رسید. The Green Knight «شوالیه سبز» فیلمی خاص و سرگیجه‌آور از داستان یک حماسه است. قصه‌ای که تا مدت‌ها شما را رها نخواهد کرد.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده