// دوشنبه, ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۲۱:۵۹

نقد انیمیشن The Mitchells vs. the Machines | خانواده در برابر پایان دنیا

انیمیشن میچل‌ها دربرابر ماشین‌ها از نظر داستانی پرشده از کلیشه‌های سرگرم‌کننده است. ولی از لحاظ اجرایی در فرم و انیمیشن‌سازی همچنان هیجان‌انگیز بودن سونی پیکچرز انیمیشن میان استودیوهای غربی را به رخ می‌کشد.

انیمیشن The Mitchells vs. the Machines از نظر آزادی تیم سازنده در خلاقیت تصویری، به‌نوعی ادامه‌دهنده‌ی مسیر انیمیشن مرد عنکبوتی: به درون اسپایدرورس است

شاید بزرگ‌ترین انتقاد برخی از بینندگان به استودیوهای انیمیشن‌سازی هالیوودی، محافظه‌کاری تصویری آن‌ها باشد. این انیمیشن‌ها معمولا ابایی از پرداختن به برخی از موضوعات داستانی جدی و مهم ندارند. هرچند از آن جهت هم بارها گرفتار کلیشه‌های سرگرم‌کننده می‌شوند. ولی اصل ماجرا آن است که در تصویرسازی صرفا از چند الگو مشخص و تضمین‌شده بهره می‌برند.

تماشاگری که انیمه‌های ژاپنی یا آثار انیمیشنی درخشان برخی از استودیوهای اروپایی و آسیایی را می‌بیند، احتمالا متوجه این ترس استودیوهای هالیوودی از رفتن به سراغ کارهای عجیب‌وغریب تصویری شده است. پیکسار، دیزنی، دریم‌ورکز، ایلومینیشن و چندین و چند استودیو انیمیشن‌سازی دیگر غربی هستند که همواره می‌توانند به سبک خود برخی از خوش‌جلوه‌ترین و چشم‌نوازترین انیمیشن‌ها را ارائه بدهند. ولی به‌شدت از قوانین مشخصی پیروی می‌کنند که از جایی به بعد، جلوی خلاقیت تصویری فیلم‌سازها را می‌گیرد. چه‌قدر امکان دارد که مثل انیمه‌ای همچون A Silent Voice، ناگهان داخل یکی از انیمیشن‌های والت دیزنی بالای سر شخصیت‌ها علامت تعجب ببینیم؟ چه‌قدر احتمال دارد که یکی از پروژه‌های پرخرج و جدید ایلومینیشن ناگهان از ابتدا تا انتها با نقاشی‌هایی جلو برود که برخی از اتفاقات تصویری در آن‌ها با سرعت آرام رخ می‌دهند؟

مشخص شدن چارچوب‌های دقیق برای دنیای انیمیشن، برخی از بزرگ‌ترین فرصت‌ها را از آن‌ها می‌گیرد. البته که همچنان پیکسار می‌تواند با قصه‌های خود مخاطب را میخکوب و فکر او را درگیر کند. البته که ایلومینیشن همچنان بلد است که به سبک خود بامزه‌ترین حیوانات انیمیشنی را بسازد و تماشاگر را بخنداند. ولی وقتی اولویت تصویری اول و آخر انیمیشن فقط و فقط زیبا و معرکه به نظر آمدن باشد، دیگر انیمیشن‌ها از لحاظ خلاقیت تصویری کم‌وبیش گرفتار تکرار می‌شوند.

خانواده میشل سر میز شامل در انیمیشن The Mitchells vs. The Machines

باید پذیرفت که تماشاگرهای کم سن‌وسال و نوجوان نسبت به بزرگ‌سال‌ها شانس بسیار بیشتری برای لذت بردن از انیمیشن میچل‌ها دربرابر ماشین‌ها دارند

به همین دلیل وقتی فیل لرد و کریستوفر میلر به‌عنوان دو تهیه‌کننده به همراه کارگردان‌ها و اعضای دیگر تیم ساخت انیمیشن Spider-Man: Into the Spider-Verse موفق به ارائه‌ی آن محصول به‌خصوص شدند، خیلی‌ها به وجد آمدند. قصه‌ی مرد عنکبوتی: به درون اسپایدرورس به خودی خود عجیب‌وغریب و میخکوب‌کننده نبود. اما ترکیب آن با تصویرسازی‌های نامعمول و شجاعانه‌ای که دقیقا احساس ورق زدن صفحات کتاب‌های کمیک را به مخاطب می‌دادند، به آن ساخته هویتی ویژه داد. انیمیشن‌سازی وقتی با آزادی عمل فراوان صورت بگیرد، نتیجه می‌تواند تصاویری را به وجود بیاورد که تا مدت‌ها در ذهن مخاطب ثبت می‌شوند.

انیمیشن میچل‌ها دربرابر ماشین‌ها که از قضا بعضی از سازندگان آن همان افراد خالق انیمیشن Spider-Man: Into the Spider-Verse هستند، خوش‌بختانه در همین مسیر قدم برمی‌دارد؛ در مسیر دل را به دریا زدن و تصویرسازی بدون پیروی از غالب الگوهای دیکته‌شده به مخاطب. ولی خود ساخت تصاویر انیمیشنی نسبتا متفاوت به‌تنهایی نمی‌تواند هویت ویژه‌ای به آن بدهد. بلکه انیمیشن‌سازی وقتی اوج قدرت بصری خود را به رخ می‌کشد که جنس تصویرسازی دقیقا گره‌خورده به قصه و حرف اصلی سازندگان باشد.

اعضای خانواده میشل در کنار ربات‌ها در انیمیشن The Mitchells vs. the Machines

داستان‌گویی انیمیشن The Mitchells vs. the Machines خالی از هرگونه ایده‌ی جدید یا پیام شنیده‌نشده است. مواردی همچون انقلاب تکنولوژی علیه انسان، جدا شدن اعضای خانواده از هم به خاطر غرق شدن آن‌ها در زندگی شخصی، تفاوت نظر والدین با بچه‌ها راجع به امکانات روز و شبکه‌های مجازی، فراموش شدن روزهای خوب گذشته و انواع‌واقسام طرح‌های داستانی کوچک‌وبزرگی که انیمیشن میچل‌ها دربرابر ماشین‌ها را به وجود می‌آورند، تک به تک داخل چندین و چند انیمیشن هالیوودی دیده شده‌اند. در ارائه‌ی یک پیام داستانی مثبت و آشنا هم که به نظر می‌رسد ساخته‌ی جدید سونی پیکچرز انیمیشن صرفا پرشده از همان پیام‌های خوش‌بینانه‌ی تکراری است.

در نتیجه طبیعتا بسیاری از بینندگان بزرگ‌سال آن‌چنان ارتباط عمیقی با فیلم The Mitchells vs. the Machines پیدا نخواهند کرد. ولی کودکانی که مات‌ومبهوت تصاویر آن می‌شوند و برای نخستین بار روبه‌روی این طرح‌های داستانی قرار می‌گیرند، شانس زیادی برای دوستن داشتن اثر دارند. همچنین مخاطب نوجوان که می‌تواند دقیقا خود را درگیر شرایط مشابه با والدین خود تصور کند، شاید به میچل‌ها دربرابر ماشین‌ها نه نگوید.

انیمیشن The Mitchells vs. the Machines در داستان‌گویی آن‌چنان کار تازه‌ای انجام نمی‌دهد و در بهترین حالت پرشده از تکرارهای سرگرم‌کننده است؛ سرگرم‌کننده برای مخاطب هدف و نه مخاطب بزرگ‌سالی که امکان دارد آن را تکراری و حتی لوس بداند

ولی همین قصه‌گویی کلیشه‌ای می‌تواند برای تماشاگری که به ارتباط قصه‌گویی تصویری با فیلم‌نامه‌ی اثر عشق می‌ورزد، بسیار جذاب باشد. داستان انیمیشن The Mitchells vs. the Machines به کیتی میچل می‌پردازد؛ دختری جوان و خلاق که آرزوی رفتن به دانشگاه برای تحصیل فیلم‌سازی و فاصله گرفتن از خانواده و پدر سنتی خود را دارد. ولی وسط مواجهه‌ی اعضای این خانواده با چالش احساسی و تلاش آن‌ها برای نزدیک‌تر شدن به یکدیگر، آخرالزمان روباتیک رخ می‌دهد! دستگاه‌های هوشمند علیه انسان‌ها شورش می‌کنند و می‌خواهند حکومت زمین را به‌دست بیاورند.

سگ بامزه با چشم های گنده و زبان قرمز در انیمیشن میچل ها در برابر ماشین ها

همان‌گونه که واضح است قصه از دو جهت مربوط‌به دوران مدرن، شبکه‌های اجتماعی و اینترنت است؛ بچه‌های خانواده مدام با اینترنت، دنیای پرشده از Memeها و شبکه‌های اجتماعی سر و کار دارند و از آن سو ترس انسان‌ها از تبدیل شدن هوش مصنوعی و تکنولوژی به دشمن آن‌ها، در انیمیشن به نمایش درمی‌آید.

کارگردان براساس همین بستر به وجود آمده، تصویرسازی‌های انیمیشن را هم به‌شدت پر از افکت‌های تصویری ناگهانی متعلق به شبکه‌های اجتماعی، قاب‌های شلوغ و اغراق‌آمیز و حتی انواع‌واقسام میم‌ها کرده است. به همین دلیل بسیاری از  لحظات انیمیشن The Mitchells vs. the Machines دقیقا تماشاگر را به یاد محتواهایی می‌اندازد که در اینترنت می‌بینیم. به همین خاطر به سرعت رابطه‌ای عمیق بین تصاویر انیمیشن و قصه‌ی انیمیشن برقرار می‌شود. دیگر ماجرا راجع به زیبا و پرجزئیات به نظر آمدن تصاویر نیست. بلکه احساس می‌کنیم برای روایت چنین قصه‌ای، انیمیشن بهترین مدیوم موجود بود. زیرا به مایک ریاندا، کارگردان میچل‌ها دربرابر ماشین‌ها اجازه می‌داد که دقیقا تصاویری مربوط‌به قصه را خلق کند؛ تا فرم و محتوا تناسب معرکه‌ای با یکدیگر داشته باشند.

کیتی میچل، شخصیت اصلی انیمیشن میچل ها در برابر ماشین ها وسط تصویر شلوغ و خاص

همین جنس از انیمیشن‌سازی شجاعانه به سازندگان فرصت فوق‌العاده‌ای برای خلق کمدی‌های تصویری می‌بخشد. انیمیشن The Mitchells vs. the Machines در دیالوگ‌ها هم می‌تواند خنده‌دار باشد. اما اصلی‌ترین خنده‌ها را به کمک کمدی اسلپ‌استیک (کمدی بزن‌بکوب/متمرکز روی شوخی‌های فیزیکی و تحرک بدنی) از تماشاگر می‌گیرد. انصافا تیم سازنده هم برای خلق لحظات خنده‌آور ایده‌های بسیار جالبی داشته است؛ چه وقتی یک عنصر ثابت مثل سگ خانواده را تبدیل به یکی از پایه‌های کمدی خود می‌کند و چه وقتی با اتفاقات ناگهانی یا تغییر سریع تصویر به کمک افکت‌ها، گارد مخاطب را پایین می‌آورد و او را به خنده می‌اندازد.

تازه شخصیت‌پردازی‌ها هم در اوج سادگی و آشنایی، وظیفه‌ی خود را به خوبی انجام می‌دهند. به همین خاطر از حسادت مادر خانواده به همسایه‌ی بسیار خاص خود تا ترس پسربچه از صحبت با یک شخص به‌خصوص، همگی به خوبی توسط تماشاگر احساس می‌شوند.

پس کلیشه‌ای و آشنا به نظر آمدن بسیاری از لحظات انیمیشن The Mitchells vs. the Machines لزوما سبب نمی‌شود که آن لحظات در حد خود جواب ندهند و کار نکنند. اتفاقا اگر موضعی دربرابر ذات این انیمیشن نداشته باشید و با ایرادهایی همچون به هم خوردن ریتم روایت قصه در چند بخش کنار بیایید، حتی ممکن است در شنیدن پیام ساده و انسان‌دوستانه‌ی آن هم به مشکل نخورید.

سینما قبل از هر عنصر دیگر روی تصویرسازی بنا شده است. انیمیشن‌ها نیز به خاطر بدون حد و مرز بودن کامل از لحاظ بصری، قدرتی مثال‌زدنی برای مات‌ومبهوت کردن تماشاگر دارند. پس چه‌قدر جذاب می‌شود اگر استودیوها و فیلم‌سازهای بیشتری در هالیوود وقتی به سراغ خرج کردن ۱۰ها میلیون دلار پول برای ساخت یک انیمیشن می‌روند، همین‌قدر بی‌محابا خلاقیت را در آغوش بکشند. کریستوفر نولان می‌گوید فقط می‌شود از دیدن فیلمی لذت برد که مشخص است کارگردان آن را با علاقه‌ی درونی ساخت. انیمیشن میچل‌ها دربرابر ماشین‌ها هرچه که نباشد، اثری است که بدون شک در لحظات کلیدی با دیوانگی‌های بصری خود اثبات می‌کند که سازندگان موقع ساخت آن عشق کردند.

(از این‌جا به بعد مقاله بخش‌هایی از فیلم The Mitchells vs. the Machines را اسپویل می‌کند)

دختر تنها ایستاده روی پشت بام و مشغول نگاه به جهان ویران شده در انیمیشن میچل ها در برابر ماشین ها

یکی از بزرگ‌ترین دلایل جواب دادن انیمیشن The Mitchells vs. the Machines در مقام یک فیلم کمدی علمی-تخیلی آن است که به خوبی به شکل اغراق‌آمیز، برخی از واقعیت‌های دنیای تکنولوژی را نشان می‌دهد. برای نمونه به سکانس شکست خوردن آنتاگونیست اصلی که نگاه می‌کنیم، آسیب‌پذیری بسیار زیاد تکنولوژی‌های روز را به یاد می‌آوریم؛ گوشی‌های هوشمندی که قدرتمند هستند و پیچیده‌ترین نرم‌افزارها را اجرا می‌کنند، اما با افتادن داخل یک لیوان آب برای همیشه از بین می‌روند.

تازه همین اغراق بامزه در اشاره به دنیای واقعی را می‌توان راجع به انسان‌های حاضر در فیلم هم دید؛ چه وقتی موضع‌گیری‌های کاملا مثبت یا کاملا منفی نسبت به تکنولوژی دارند و چه زمانی‌که اکثر آن‌ها در صورت وصل بودن اینترنت پرسرعت، تبعید شدن به صدها کیلومتر دورتر از کره‌ی زمین را هم می‌پذیرند! اصلا به میزان ناراحتی Pal از فرو شدن انگشت مارک روی صفحه‌ی نمایش خود یا تلاش این گوشی موبایل برای تخلیه‌ی ناراحتی به کمک ویبره روی میز نگاه کنید تا ببینید چه‌قدر با یک انیمیشن مسلط بر کمدی روبه‌رو هستیم.

این‌گونه انیمیشن The Mitchells vs. the Machines با اینکه درگیر چندین و چند استریوتایپ است، حرف خود را می‌زند. زیرا در کمدی هم به انسان‌ها و هم به تکنولوژی دنیای واقعی نگاه درستی دارد. پس می‌تواند به کمک ماجرای ساده‌ای همچون نیاز اعضای خانواده به همان پیچ‌گوشتی‌ها از ضرورت میانه‌روی بگوید؛ از ضرورت هر دو طرف را داشتن و به یکدیگر احترام گذاشتن.

راستی احتمالا انیمیشن میچل‌ها دربرابر ماشین‌ها باتوجه‌به یکی از شوخی‌های اصلی خود، در بهترین زمان ممکن پخش شد. بسیاری از ما چند بار از شناخته نشدن توسط دوربین موبایل به خاطر ماسک خسته شدیم. پس شاید بهتر به جنون رسیدن این ربات‌های هوشمند و قدرتمند فقط به خاطر شکست در تشخیص هویت واقعی یک سگ را درک کنیم!


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده