نقد فیلم The Girl in the Spider's Web - دختری در تار عنکبوت
شکست خوردن فیلمهایی که بعد از تماشای تریلرهایشان، ناخواسته شدیدا به دیدن آنها امیدوار میشویم، یکی از بدترین چیزهایی است که میتوانیم در دنیای هنر هفتم تجربه کنیم. چون تریلرها گاها با قرار دادن برخی از بهترین سکانسهای فیلم در کنار یکدیگر و بهرهبرداری از یک تدوین حسابشده، کاری میکنند بپذیرید که محصول نهایی، قرار است نسخهی گستردهتر و بزرگترشدهی آنها باشد. قرار است سکانسهای اکشنشان را افزایش دهد، به عمق تیرهی کاراکترهای دردکشیده و سیاهشان بروند و از تمامی مناظر، آنها را پشت سر بگذارند. ولی یکی از آفات این روزهای سینما، چیزی نیست جز ساخته شدن تریلرها و تصاویر تبلیغاتی به خصوصی که از فیلم تصویری بزرگتر از واقعیتش میسازند و به ضرر تماشاگر و خود اثر تمام میشوند. فیلمهایی دقیقا مانند The Girl in the Spider's Web، که تریلرهایشان نمایشدهندهی قسمتهای اندکی از هویت داستانیشان نیست و بیشتر، حاصل قرار گرفتن بهترین سکانسهای فیلم در کنار یکدیگر برای به اشتباه انداختن مخاطب است. تریلرهایی که در آنها شخصیت اصلی به عنوان یک ابرقهرمان واقعگرایانه که مردهای فاسد و ظالم را جریمه میکند و هیچکس حریفش نمیشود تصویر شده است. تریلرهایی که در آنها دستوپا زدن یک نفر درون محفظهی نایلونی سیاه و تخلیهشده از هوا، تماما پرتعلیق به نظر میرسد و کاری میکند که بپذیریم فیلم اصلی، قرار است سرشار از این سکانسها باشد.
اما خیر. وقتی که دستمان به اثر نهایی میرسد، متوجه میشویم که The Girl in the Spider's Web فقط و فقط در سکانس افتتاحیه، لیسبت (با بازی کلر فوی) یا همان پروتاگونیستش را به عنوان آن شخصیت شکستناپذیر و حامی زنان دیگر، نشان میدهد. آن هم در قالبی که مشخصا تمام هدف سازندگان از ارائهی آن، تحت تاثیر قرار دادن مخاطبان با شکل ظاهری و قدرت بالا و تواناییهای او بوده است. البته که فیلمهای دیگر مرتبط با شخصیتهای اینچنین هم خیلی خوب روی ظواهر کاراکترشان، نحوهی ظاهر شدن او در نگاه مخاطب و سپردن کارهایی خشن و جذبکننده برای تماشاگر به وی وقت میگذارند، ولی فده آلوارز کارگردان «دختری در تار عنکبوت»، انگار فقط و فقط همین ظاهرسازیها را فهمیده است. فیلم در گریم کلر فوی، طراحی لباس برای او، نوشتن دیالوگهایش، انتخاب اتومبیلهایی که سوار میشود و همهچیز، صرفا میخواهد به عامیانهترین و صادقانهترین بیان ممکن، خفن جلوه کند. میخواهد دیدنی باشد. میخواهد هزار عکس برایمان بگذارد که بتوانیم از دیدن آنها لذت ببریم. و از هیچکدام از این موارد، به داستانگویی نمیرسد و به عمق خودش اضافه نمیکند. چرا که اولویت داشتن ظواهر به معنی آنها در دنیای اثر، بزرگترین آسیب را به آن زده است.
بزرگترین اشکال The Girl in the Spider's Web آن است که فقط ادای بزرگسالانه بودن درمیآورد
برای نمونه، در سکانسی از فیلم که لیسبت همراه با پسربچهای به اسم آگوست، مشغول تلاش برای فرار کردن از دست گروهی از جنایتکاران میشود، آنها به پارکینگی میرسند که پرشده از ماشینهای گرانقیمت و ارزانقیمت گوناگون است. از قضا لیسبت هم دستگاهی در دست دارد که با فشردن دکمهی آن، دزدگیر تمام ماشینهای اطرافش خاموش میشوند و به همین خاطر، او میتواند به سراغ هرکدام از آنها که میخواهد برود. از طرفی پسرک هم به تازگی، با چیزهای وحشتناکی روبهرو شده است و اصولا از نظر روحی، باید در وضعیت بسیار بدی به سر ببرد. حالا حدس بزنید چه اتفاقی میافتد؟! وقتی که لیسبت به سمت یک ماشین سادهتر و مناسب برای ترک آن مکان میرود، آگوست به گرانقیمتترین و جذابترین اتومبیل قرارگرفته در پارکینگ اشاره میکند. یعنی پسری که اصولا الآن باید در حالت سکوت مطلق به سر ببرد و فیلم از قبل هم به ما نشانهای از آستانهی تحمل بالای او نداده است، بعد از فرار از دست چند خلافکار اسلحه به دست، نمیتواند به چیزی مهمتر از اتومبیل زیبا و گران قرارگرفته در مقابلش فکر کند. بدتر این که لیسبت هم بدون هیچ مشکلی خواستهی او را میپذیرد، سوار آن اتومبیل میشود و در همان لحظه، رسما شانس جدی گرفته شدن فیلم توسط هر تماشاگری را به صفر میرساند.
بیننده عملا در خلال داستانگویی فیلم، موظف به پذیرش تمام صفات و تواناییهای بدون توضیحی است که به شخصیت اصلی داستان نسبت داده میشوند
شکی در این نیست که فیلمها قرار نیست لزوما جدی باشند و جدی گرفته شوند. اما فراموش نکنید که The Girl in the Spider's Web، با درجهی سنی بزرگسال ساخته شده است، خشونت عریان، خونریزیهای دردناک و حتی برخی صحنههای دیگر را شامل میشود و از همهی اینها مهمتر، قسمتی از سری فیلمهای اقتباسشده از روی رمانهای «میلنیوم» (Millennium) به حساب میآید. مجموعهای که سهگانهی اصلی و آغازکنندهاش، کتابهای «دختری با خالکوبی اژدها» (The Girl with the Dragon Tattoo)، «دختری که با آتش بازی کرد» (The Girl Who Played with Fire) و «دختری که به لانهی زنبور لگد زد» (The Girl Who Kicked the Hornets' Nest) بودند و بعدتر در سالهای ۲۰۱۵ و ۲۰۱۷ و توسط یک نویسندهی متفاوت با نویسندهی سهگانهی اصلی و به ترتیب با کتابهای «دختری در تار عنکبوت» (The Girl in the Spider's Web) و The Girl Who Takes an Eye for an Eye، ادامه پیدا کرد. رمانهایی سوئدی که تکتکشان قبل از هر چیز به فضای تیرهوتار و بزرگسالانه و متفاوتشان شهرهاند و اقتباسهای سینمایی انجامشده از آنها نیز تا به امروز، هرگز این ویژگیشان را فراموش نکردهاند. اما این وسط، The Girl in the Spider's Web فقط ادای بزرگسالانه بودن درمیآورد. فیلم فقط در زمانهایی که بخواهد زخمهای عمیق شخصیتها و خونریزیهایشان را نشان دهد بیرحم است و وقتی نوبت به داستاننویسی میرسد، ظواهر را بر هرچیزی اولویت میدهد.
بدترین تاثیر این تصمیم خالقان اثر، در شخصیتپردازی آن دیده میشود. جایی که کاراکترها در اوج تکراری و تقلیدشده بودن، بیشتر از هر چیز با ظواهرشان به تصویر کشیده شدهاند و گاها هیچ عمق به خصوصی ندارند. از یکی از ماموران سیاهپوست یکی از سازمانهای امنیتی آمریکا که صرفا عروسک خیمهشببازی کارگردان میشود تا آنتاگونیستی که فارغ از تکراری بودن کامل پیشزمینهی داستانیاش، به سادگی میتوان او را یک زن جوان با لباسهای تماما قرمز و موهای به شدت روشن و نزدیک به سفید نامید و اطمینان داشت که هیچ جزئیاتی دربارهی هویت او، ناگفته باقی نمانده است. حتی شخصیت اصلی داستان هم هرگز تبدیل به چیزی بالاتر از قیافه و لباسهایش نمیشود. به این دلیل که در تمامی کنشها و واکنشهای کاراکترهای فیلم در طول داستان، ما فقط آنها را در حال انجام اعمالی میبینیم که موظف به انجام دادنشان هستند. هیچکدام از دیالوگها و حتی عناصر شکلدهنده به ظاهر آنها، بخشی از هویتشان نیست. بلکه بخشی از دلایل جذاب ظاهر شدنشان در نگاه مخاطبان است.
فرقی نمیکند که کارگردان صلاح شخصیتها را در چه کاری ببیند. اگر قرار باشد کلر فوی را به عنوان اجراکنندهی یک شخصیت کودکدوست ببینیم، در یک لحظه او به اوج رفتارهای بامزه و جذاب با آگوست میرسد و مثلا در اوج استرس و در زمان گیر افتادن درون یک ساختمانِ کموبیش تخریبشده، سراغ شطرنج بازی کردن با پسرک میرود. اگر لازم باشد، سکانسهایی اضافه در فیلم را داریم که به سیگار کشیدنهای سنگین لیسبت یا نشستن او روی موتورش مقابل یک ساختمان در حال آتش گرفتن اختصاص پیدا میکنند. و در این بین، هیچ خط فاصل و تعریفکنندهای بین تمامی موارد نامبرده، وجود ندارد. طوری که اگر آنتاگونیست اصلی داستان یک کاراکتر نیمخطی و کپیشده از روی فیلمهای دیگر باشد، لیسبت متاسفانه نشان میدهد که میتوانست تبدیل به شخصیت پیچیدهای شود ولی سازندگان فیلم با دستکم گرفتن تماشاگرانشان، پتانسیل بالای او را کاملا هدر دادهاند.
از آنجایی که فضای داستانی The Girl in the Spider's Web کاملا گرهخورده به سبک داستانگویی فیلمهای هالیوودی است، شاید مقایسه کردن آن با سهگانهی خلقشده در سینمای سوئد توسط نیلز آردن اپلو و دنیل آلفردسن که سهگانهی اصلی مجموعه رمانها را پوشش میدادند، کار کاملا نادرستی باشد. ولی همه میدانیم که «میلنیوم» با فیلم عالی دیوید فینچر یا همان The Girl with the Dragon Tattoo در سال ۲۰۱۱ میلادی و با بازیهای درخشان رونی مارا و دنیل کریگ، وارد هالیوود و صد البته دنیای بسیاری از دوستداران هنر هفتم شد.
در فیلمی که سیاهترین عناصرش رنگپردازیِ سرد تصاویر و گریم شخصیتهایش هستند، تعلیق یک لفظ شعاری و بیفایده است
آنجا هم مثل «دختری در تار عنکبوت»، لیسبت سالاندر شخصیت اصلی قصه بود. آنجا هم او لباسهای مطلقا سیاهرنگ، گوشوارههایی خاص، یک خالکوبی عجیب و بزرگ و صد البته رفتاری خشن داشت. اما همهی اینها، نه تمام هویت او، که عناصری ظاهری برای آشکار کردن هویتش بودند. عناصری که در فضای رازآلود و سیاه قصه که گاها از شدت قدرت تعلیقسازی نفس مخاطب را بند میآورد، شاید کمترین بار جدیت را در مقابل مابقی موارد داشتند. فیلم فده آلوارز اما دقیقا برعکس آن اثر، قصهای سینمایی است که در آن همین ظواهر، تاریکترین بخشها هستند. قصهای که با اشتباهات داستانی پررنگ مانند همان سکانس ظاهرا سادهی سوار شدن آگوست و لیسبت در اتومبیل گرانقیمت و آفرینش کاراکترهایی که در لحظه و بدون هیچ منطق به خصوصی جبههی داستانیشان را عوض میکنند، به نقطهای میرسد که هیچکس آن را جدی نمیگیرد. فرقی نمیکند که دشمنان پروتاگونیست قصه آمپول کورکننده را جلوی یک پسربچه بگذارند یا با گاز سمی، هوا را آلوده کنند. در هر حالت، شما مطمئنید که کلر فویِ شکستناپذیر و تمام دوستانش آنها را شکست خواهند داد. به آن سبب که در داستانی بزرگسالانه که سیاهترین عناصرش رنگپردازیِ سرد تصاویر و گریم شخصیتهایش هستند، تعلیق یک لفظ شعاری و بیفایده میشود.
بحران هویت The Girl in the Spider's Web، نه فقط در فضای بزرگسالانه و کودکانه و قصهگویی جدی و در عین حال قابل پیشبینیاش، بلکه در همهجای آن تاثیرگذار ظاهر شده است. ساختهی آلوارز، به شدت با برخی از سکانسهای هیجانآور و بلاهایی که بر سر لیسبت میآورد، به مخاطب نشان میدهد که باید مثل اثر فینچر، فیلمی واقعگرایانه تلخ خطاب شود. در همین حین، نحوهی فائق آمدن کاراکتر اصلی قصه بر روی بسیاری از موانع روبهرویش، فانتزی هستند. به عبارت بهتر، لیسبت هر زمان که در تنگناهای جدی قرار میگیرد، با هک کردن چند دستگاه، فشردن چند دکمه یا استفاده از یک تکنولوژیِ دیوانهوار، نجات مییابد. این را بگذارید در کنار رونی مارا از فیلم فینچر، که برای وارد شدن به یک خانه و نابود کردن یک مرد پستفطرت، چه نقشهی بلندمدت و قابل درکی را دنبال میکرد.
اما وقتی از مصائب نازلشده بر سر فیلمنامه، شخصیتها و داستانگویی «دختری در تار عنکبوت» بگذریم و بپذیریم که موقع حرف زدن راجع به آن، مشغول اشاره کردن به فیلمی با دقایق اضافهی زیاد و کاملا علاقهمند به خلق ظواهر ماندگار هستیم، بالاخره فرصت فکر کردن دربارهی نکات مثبت آن را هم مییابیم. نکات مثبتی که تمامیشان در خدمت همین ظاهرسازیِ درست هستند و شاید باعث شوند که دستهای از بینندگان مانند کسانی که به بازی کلر فوی علاقه دارند یا میتوانند در یک بار دیدن فیلم با ضعفهای گفتهشده کنار بیایند، از دیدن آن پشیمان هم نشوند. اولین نکتهی فیلم در این بخش، چیزی نیست جز خود کلر فوی. تنها نقشآفرین فیلم که کار ارزشمندی انجام داده است و اجرایش به سطحی بالاتر از به تن کردن برخی لباسها و پذیرفتن گریمهایش میرسد. او با لهجهای که برای صحبت کردن در فیلم برگزیده است، به شدت در وارد کردن مخاطبان به اتمسفر سرد کشور سوئد موثر ظاهر میشود. چرا که مثل هر فیلم انگلیسیزبان دیگر جریانیافته در یک کشور اروپایی، لهجهی کارکترهای اصلی The Girl in the Spider's Web، نقش تعیینکنندهای در پذیرفته شدن فیلم از این منظر، در نگاه مخاطبان دارد. هرچند که نباید انکار هم کرد که کلر فوی نیز در طول فیلم، صرفا به یک تیپ و نه یک شخصیتِ پرداختشده، حیات میبخشد و از قضا این انرژی دادن او به وی برخلاف رونی مارا در اثر فینچر، در حد و اندازهای هم نیست که شخص کاملا ناآشنا با رمانهای «میلنیوم» را به جنس داستانسرایی این مجموعه وارد کند.
این وسط، موسیقیهای اثر با آن که به سبب تکرارهای تم اصلیشان در طول فیلم، در پردهی پایانی ابدا جذابیت آغازینشان را ندارند، شاید بهترین قصهگوهای اثر باشند. چون مثلا در سکانس حضور لیسبت در خانهاش و موقع کابوس دیدن او، حس تنهایی و ترسش را به مخاطب انتقال میدهند و در سکانسهای هیجانیتر، هم تمپوی صحنه را بالا میبرند و هم آنقدر دقت به خرج میدهند که سکانس مقابلتان به جای یک اکشن تاریک و سیاه، تبدیل به لحظاتی هیجانی و سرخوشانه از مبارزهی لیسبت با دشمنانش نشود. دقتی که متاسفانه تصویرسازیهای فیلم نداشتهاند و به همین خاطر، بعضا و مخصوصا در پردهی پایانی داستان «دختری در تار عنکبوت» و لحظاتی که شلیک گلولهها به اوج خودشان میرسند، با تکانهای اضافهی دوربین و کاتهای تند و ناگهانیشان، ضربههای سختی به بدنهی ظاهرا جدی اثر وارد میکنند.
کلر فوی با ارائهی درست حالات چهره در تمام موقعیتها و لهجهای که برای صحبت کردن درون فیلم برگزیده است، یکی از معدود نکات مثبت مطلق اثر به حساب میآید
The Girl in the Spider's Web در مقام فیلم جدید کارگردانی که دو سال قبل Don't Breathe را روی پردههای نقرهای برد، همچنان نشان میدهد که آلوارز میتواند آثار سینمایی خوشساختی را تقدیممان کند. آثاری که به خوبی میدانند میخواهد چه چیزهایی را به نمایش بگذارند و چگونه حداقل چند عدد سکانس دوستداشتنی با دکوپاژهای هیجانآور برای همگان داشته باشند. اما در همین حین، فیلم با دستکم گرفتن مخاطبش و گم کردن هدفی که دارد، تبدیل به محصول بههمریختهای میشود که نه پرشده از ایدههای آشنا که سرشار از کپیهای واضحی از فیلمهای مشابهش است. با شخصیتهایی که میتوان عکسشان را در دل برخی سکانسها مانند لحظات روی موتور نشستن لیسبت در مقابل ساختمان آتشگرفته برای همگان فرستاد و با هیجان دربارهی جذابیت بصری حضورشان در چنین موقعیتهایی صحبت کرد. ولی «دختری در تار عنکبوت» روحی ندارد که به این تصاویر ببخشد و مخاطب عامه را شخص نادانی در نظر میگیرد که فقط دنبال چیزهایی است که به چشمش میآیند و از همان موارد هم لذت میبرد. در جایی از قصه، وقتی که در اوج شلوغیِ یک مکان، موسیقی فضای آرام و تلخی را القا میکند، کلر فوی به سمت پنجرهای دایرهای میرود و مثل یک جنین در مقابل آن دراز میکشد. این صحنه اگر فیلم واقعا شخصیتپردازی داشت و به عمق خاصی میرسید، احتمالا باید گیر افتادن این زن در دوران کودکی تلخش را نشان میداد. اما انگار سیگار کشیدن کلر فوی در این حالت و در آن نور کم، تبدیل به استعارهای متفاوت با انتظار کارگردان شده است. استعارهای از خود فیلم که بیشتر مثل کودکی میماند که با نشان دادن برخی رفتارها مانند استعمال دخانیات، ادای بزرگترها را درمیآورد.