انیمیشن «بتمن: جوک مرگبار» (Batman: The Killing Joke) اگرچه اقتباس بی‌نقصی نیست، اما طرفداران فیلم‌های ابرقهرمانی و به خصوص بتمن و جوکر نباید این داستان جریان‌ساز را از دست بدهند. همراه نقد زومجی باشید.

killing joke

انیمیشن «بتمن: جوک مرگبار» شاید موردانتظارترین فیلم کامیک‌بوکی تاریخ باشد. حداقل در بین کسانی که کامیک‌بوک منبع اقتباس فیلم را خوانده‌اند. حدود ۳۰ سال پیش، آلن مور افسانه‌ای (نویسنده‌ی نابغه‌ی کامیک‌بوک «واچمن») داستان تک جلدی و کوتاهی درباره‌ی جدال بتمن و جوکر و بررسی گذشته‌ی مرموز مامور هرج‌و‌مرج نوشت که نه تنها به عنوان بحث‌برانگیزترین داستان تاریخ کامیک‌بوک‌های بتمن شناخته می‌شود، بلکه در بین مهم‌ترین و شوکه‌کننده‌ترین آثار مدیوم کامیک هم قرار می‌گیرد. در حدی که تحلیلگران به‌طرز «تئوری توطئه‌‌»واری درباره‌ی این کامیک گفته‌اند که آلن مور به‌طرز مخفیانه‌‌ای و به دور از چشم دی‌سی آخرین داستان بتمن و جوکر را نوشته بوده است. بنابراین می‌توانید تصور کنید که طرفداران چرا برای ساخته شدن انیمیشنی براساس آن به‌طرز دیوانه‌واری بی‌قرار بودند. تنها دلیلی که دی‌سی در تمام این سال‌ها راضی به انجام چنین کاری نمی‌شد، به محتوای بزرگسالانه‌ی «جوک مرگبار» مربوط می‌شود. کسانی که این کامیک‌بوک را خوانده‌اند می‌دانند که در این داستان با یکی از ترسنا‌ک‌ترین جلوه‌های جوکر و یکی از وحشیانه‌ترین شکنجه‌های روانی او روبه‌رو می‌شویم. این یعنی این داستان نه تنها به درد کودکان نمی‌خورد، بلکه گزارش شده بزرگ‌ترها هم بعد از خواندن آن کابوس دیده‌اند!

حالا می‌توانید تصور کنید وقتی خبر ساخت این انیمیشن اعلام شد، طرفداران چقدر خوشحال شدند. اما به‌شخصه به عنوان یکی از آن طرفداران اگرچه حسابی خوشحال بودم، اما نگران هم بودم. بالاخره همه انتظار دارند اقتباس یک شاهکار، به یک شاهکار منجر شود و نه کمتر. خب، مهم‌ترین سوالی که بعد از دیدن فیلم پرسیده می‌شود همین است: آیا انیمیشن «جوک مرگبار» توانسته در برابر نگاه سخت‌گیر طرفداران به اقتباس قابل‌قبولی تبدیل شود؟ بگذارید این‌طوری شروع کنم که «جوک مرگبار» یک اقتباس بی‌عیب و نقص و تمام‌عیار نیست. تمام مشکل فیلم هم مربوط به داستان تازه‌ای می‌شود که به عنوان مقدمه برای منبع اصلی نوشته شده است. اگرچه ۳۰ دقیقه‌ی آغازینِ انیمیشن به‌طرز فاجعه‌باری مشکل دارد، اما خوشبختانه وقتی وارد مواد اصلی داستان می‌شویم، «جوک مرگبار» به چنان اقتباس قوی و جذابی تبدیل می‌شود که لرزه بر اندامتان می‌اندازد و ستاره‌ی این زلزله هم جوکر است. اما خب، در پایان نمی‌توان این موضوع را نادیده گرفت که مقدمه‌ی فیلم بدجوری به اثری که می‌توانست کامل باشد، ضربه زده است.

(این متن داستان فیلم را لو می‌دهد)

یکی از بزرگ‌ترین نکات بحث‌برانگیز و انتقادهایی که به کامیک‌ «جوک مرگبار» می‌شود، بلایی است که سر باربارا گوردون می‌آید. منظورم همان صحنه‌ی بدنامی است که جوکر با شلیک کردن به باربارا، او را فلج می‌کند. مشکل این صحنه این است که نویسنده با قرار دادن یک زن در یک موقعیت خشونت‌بار، مقدمات رویارویی بتمن و جوکر را ایجاد می‌کند. در کامیک‌، باربارا نه به شخصیت منحصربه‌فردی تبدیل می‌شود و نه رابطه‌ی خاصی با بتمن دارد. بنابراین این صحنه به‌طرز ضعیفی از خشونت علیه یک زن، به عنوان یک ابزار داستانی استفاده می‌کند. خب، این حقیقتی بود که طرفداران قبل از دیدن انیمیشن از آن خبر داشتند. این وسط، از آنجایی که داستان منبع اصلی کوتاه است، سازندگان تصمیم گرفتند با یک تیر دو نشان بزنند. هم با پرداختن به باربارا گوردون بزرگ‌ترین انتقادی که به «جوک مرگبار» می‌شود را در اقتباس‌شان حل کنند و هم زمان فیلم را افزایش بدهند. هدف سازندگان در اتخاذ چنین تصمیمی قابل‌تحسین بود. این‌طوری نه تنها ما در جریان این مقدمه‌ی اضافه ارتباط بهتری با این شخصیت برقرار می‌کنیم، بلکه پرداخت رابطه‌ی او و بتمن هم باعث می‌شود تا تصمیم بتمن برای درگیری با جوکر بعد از فلج شدن باربارا، به یک ابزار داستانی تبدیل نشود. اما مشکل این است که سازندگان انیمیشن نه تنها در اثرشان انتقادی که به کامیک‌ می‌شد را برطرف نکرده‌اند، بلکه قضیه را بدتر هم کرده‌اند. هدف سازندگان این بوده که باربارا گوردون را به شخصیت مستقل، پرداخت‌شده و مهمی تبدیل کنند، اما نتیجه کاملا برعکس است.

در ابتدای فیلم متوجه می‌شویم که باربارا در قالب بت‌گرل به بتمن علاقه دارد، اما این احساسی یک‌طرفه است. چون بتمن نه احساس او را جواب می‌دهد و نه تکلیفش را با او روشن می‌کند. بلکه به‌طرز غیرقابل‌درکی اجازه می‌دهد تا باربارا در تلاش برای ابزار عشق و شکست متوالی‌اش رنج بکشد. فارغ از این موضوع که این مقدمه بتمن را به عنوان آدم عوضی و مغروری به تصویر می‌کشد، باربارا هم به عنوان دختری که دربه‌در گدایی عشق کسی را که هیچ علاقه‌ای به او ندارد می‌کند، رنگ‌آمیزی می‌شود و این موضوع دقیقا متضاد کاری است که سازندگان برای قوی کردن شخصیت او در ذهن داشتند. مثلا حداقل سه صحنه‌ی خیلی بد در مقدمه‌ی فیلم وجود دارد که اوج سطحی بودن سناریوی نویسندگان را ثابت می‌کند. اولی بحث‌برانگیزترین صحنه‌ی جدید انیمیشن است که بعد از دعوای بتمن و بت‌گرل اتفاق می‌افتد. در این صحنه اگرچه بتمن قبلا نشان داده که علاقه‌ای به باربارا ندارد، اما جلوی او را از کاری که می‌‌کند نمی‌گیرد. صحنه‌ای که هیچ کارکردی در ادامه‌‌ی داستان ندارد، شخصیت‌ها هیچ‌وقت درباره‌ی آن صحبت نمی‌کنند و کلا فراموش می‌شود. کاملا مشخص است که سازندگان همین‌طوری برای بحث‌برانگیزسازی فیلمشان، آن را به قصه اضافه کرده‌اند و هیچ دلیل قابل‌دفاع دیگری برای چنین کاری نداشته‌اند.

«بتمن: جوک مرگبار» یک اقتباس بی‌عیب و نقص و تمام‌عیار نیست

دومین مساله‌ای که در جریان این مقدمه اذیتم کرد، افتادن بت‌گرل در دامِ آن خلافکار بود. در جایی از فیلم او ویدیویی برای بت‌گرل می‌فرستد و او را به لفظ بدی خطاب می‌کند. ما فکر می‌کنیم بت‌گرل یا در بهترین حالت چنین حرکتی را جدی نمی‌گیرد یا در بدترین حالت از اینکه مورد توهین قرار گرفته عصبانی می‌شود. اما در عوض، او از اینکه توسط این آقا مورد تمسخر و بازی قرار گرفته خوشحال است. سپس در یکی از غیرقابل‌باورترین صحنه‌هایی که فکرش را هم نمی‌کنید، بتمن برای بت‌گرل توضیح می‌دهد که آن خلافکار، او را به بازیچه‌ی دست و ابزار هوس‌بازی‌اش تبدیل کرده، اما بت‌گرل مثل کسی که چنین چیزی را هرگز به عنوان یک زن تجربه نکرده، حرف او را قبول نمی‌کند. باربارا با آدم‌بد داستان ارتباط برقرار می‌کند و او هم از باربارا می‌خواهد تا کاری برای او انجام دهد. و بله، در کمال ناباوری بت‌گرل هم قبول می‌کند. روی کاغذ بت‌گرل باید مبارز باهوش و بزن‌بهادری باشد و حداقل سازندگان به قول خودشان برای این انیمیشن چنین هدفی در ذهن داشتند، اما او هیچکدام از اینها نیست. بنابراین وقتی بت‌گرل به دستور یک خلافکار با پای خودش به تله‌ی او می‌افتد و آن جنازه جلوی رویش ظاهر می‌شود و بعد بتمن برای نجات او از راه می‌رسد، هیچ چیزی با عقل جور درنمی‌آید. اما نهایت صحنه‌ای که نشان می‌دهد نویسندگان هیچ هنری در نوشتن شخصیت‌های زن قوی ندارند، جایی است که باربارا در خیابان با دعوای دختری با نامزدش روبه‌رو می‌شود و تصمیم می‌گیرد با کتک زدن نامزد پرروی دختر، او را ادب کند. مسئله این است که این صحنه‌ی افتخارآمیزی برای شخصیت باربارا نیست، چون او فقط دارد از قدرتش سوءاستفاده می‌کند و این او را نسبت به آن پسر، در موقعیت نفرت‌انگیز‌تری قرار می‌دهد.

در یک کلام، مقدمه‌ی اضافی‌ای که برای فیلم نوشته شده، واقعا «اضافی» است. به‌طوری که اگر شما فیلم را تا آغاز خط اصلی داستان جلو بزنید، نه تنها چیزی را از دست نمی‌دهید، بلکه خودتان را از دیدن چنین فاجعه‌ای نجات می‌دهید. اما به محض اینکه داستان اصلی «جوک مرگبار» با تصویر آشنای ریزش باران بر کف زمین آغاز می‌شود تا پایان فیلم انتظار یک داستانگویی میخکوب‌کننده را داشته باشید. خوشبختانه خیلی زود مشکلات نیمه‌ی اول فیلم را فراموش کردم و کاملا غرق در سناریوی فوق‌العاده‌ی فیلم که خیلی به دیالوگ‌های آلن مور نزدیک است و استایل بصری و انتخاب قاب‌ها که از دل پنل‌های کامیک جان گرفته‌اند، شدم.

این وسط، یکی از ویژگی‌های انیمیشن که تا پایان نمی‌توانید چشم (یا گوش!) از آن بردارید، صداپیشگی مارک همیل در قالب جوکر است. «جوک مرگبار» بیشتر از داستان بتمن، داستان جوکر است و واقعا مارک همیل به‌طرز «هیث لجر»‌واری مثل همیشه طوری در قالب این دلقک غوغا می‌کند و همچون یک ستاره‌ی پرطرفدار تمام کانون توجه را به خودش اختصاص می‌دهد که بتمن کاملا به گوشه رانده می‌شود. مثلا به سکانس آوازخوانی جوکر نگاه کنید. ترکیب صدای عجیب و مدهوش‌کننده‌ی جوکر با تصاویر پرهرج‌و‌مرجی که از رقص عجیب‌الخلقه‌ها و حرف‌های تامل‌برانگیزی که از دهان او بیرون می‌آید، به صحنه‌ای با چنان مغناطیس قدرتمندی انجامیده که آدم را قشنگ در وضعیت کمیسر گوردون می‌گذارد: بر لبه‌ی سقوط به درون ورطه‌ی دیوانگی!

اما مهم‌ترین نکته‌‌ای که به مناسبت این انیمیشن باید بررسی کنیم، پیچیدگی جدال و نبرد بتمن و جوکر در این داستان و جواب دادن به این سوال است آیا فیلم موفق شده بحث‌های تماتیک منبع را به خوبی از دروازه‌ی اقتباس عبور دهد؟ در جواب به سوال دوم باید بگویم: بله! اتفاقا قابلیت‌های سینما باعث شده جنب‌و‌جوش و طبیعتِ شر جوکر به شکل بهتری به نمایش در بیایند. مثل همان صحنه‌ی آوازخوانی، یا درگیری نهایی بتمن و جوکر در اتاقِ برعکس. اما جدا از اینها، موردی که «جوک مرگبار» را به کامیک و در اینجا انیمیشن تاثیرگذاری تبدیل می‌کند، این است که ما در این داستان به عمق پوست و گوشت و سلول‌های جوکر وارد می‌شویم و طرز فکرش را درک می‌کنیم. به خاطر همین است که در جریان دیدن انیمیشن همزمان در عین وحشت‌، برای جوکر تا مرز اشک ریختن هم رفتم.

قابلیت‌های سینما باعث شده جنب‌و‌جوش و طبیعتِ شر جوکر به شکل بهتری به نمایش در بیایند

در این خط داستانی است که به بهترین شکل ممکن متوجه می‌‌شویم که بتمن و جوکر برخلاف آنچه که فکر می‌کنیم از هم دور نیستند. بتمن فقط یک روز بد تا تبدیل شدن به جوکر فاصله دارد و جوکر هم بعد از مصیبت‌هایی که تحمل کرده، چاره‌ای جز در آغوش کشیدن هرج و مرج و پوچی زندگی نداشته است. آلن مور به سبک ترسناک و پیچیده‌ی خودش کاری می‌کند تا ما برای مدت کوتاهی هم که شده، دنیا را از نگاه پوچ‌گرایانه‌ی جوکر نگاه کنیم و به این فکر کنیم که این اتفاق ممکن است برای همه‌ی ما بیافتد. بله، کمیسر گوردون بعد از تمام شکنجه‌هایی که می‌بیند، به بتمن یادآور می‌شود که او را نکش و کاری نکن که او به هدفش که زیر پا گذاشتن قانون است برسد. یکی از دلایلی که ما این‌قدر جوکر را دوست داریم، در این صحنه خودش را نمایان می‌کند. عدالتی که کمیسر گوردون و بتمن از آن دم می‌زنند، مثل یک رویای دست‌نیافتنی می‌ماند. چرا ما طرز فکر یک دلقک روانی را درک می‌کنیم، قلب‌مان برایش می‌شکند و در آن واحد از دیدنش وحشت می‌کنیم؟ چون او راست می‌گوید. چون او خیلی به حقیقت نزدیک است. اگر بتمن و کمیسر گوردون به عنوان ماموران قانون و عدالت، خیالی هستند. جوکر به عنوان مامور هرج‌و‌مرج واقعی است. شاید در دنیای فرضی آنها، کمیسر گوردون بعد از تحمل قطار شکنجه‌ی جوکر، هنوز کنترل روانش را از دست ندهد و کماکان به عدالت ایمان داشته باشد، اما ما که در حال تماشای آنها هستیم، می‌دانیم که چنین عدالتی در دنیای واقعی توهمی بیش نیست. در دنیای واقعی هرروز بسیاری جان خودشان را توسط ماموران هرج‌و‌مرج از دست می‌دهند و خبری از هیچ قهرمانی هم برای اجرای عدالت نیست. جوکر را دوست داریم چون خودش زاده‌ی هرج‌و‌مرج است. چون بدون فریبکاری حقیقت پوچ و بی‌معنای دنیا را برایمان تشریح می‌کند و از او وحشت داریم، چون او موفق می‌شود پوچی و بی‌معنایی دنیا را همچون فیلسوفی دانا توی صورت‌مان بکوبد.

پایان‌بندی «جوک مرگبار» یکی از دلهره‌آورترین اتفاقاتی است که می‌تواند در یک داستان ابرقهرمانی اتفاق بیافتد. جوکر در جواب به بتمن که از او می‌خواهد تسلیم شده و به برنامه‌ی بازدرمانی بپیوندد، جوکی تعریف می‌کند و این به صحنه‌ای ختم می‌شود که طرفداران را در نتیجه‌گیری درباره‌ی آن آزاد گذاشته است. چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا بتمن جوکر را می‌کشد یا به فلسفه‌ی مامور هرج‌و‌مرج ایمان می‌آورد و همراه او قهقه سر می‌دهد؟ همه‌چیز در فهمیدن این جوک خلاصه شده است: دو دیوانه در حال فرار از تیمارستان به بالای پشت‌بام می‌رسند. اولی از لبه‌‌ی ساختمان به ساختمان کناری می‌پرد، اما دومی می‌ترسد. اولی به دومی قوت قلب می‌دهد که من با گرفتن نور چراغ قوه بر فاصله‌ی بین دو ساختمان، پلی برای عبور تو درست می‌کنم. دومی جواب می‌دهد: «مگه دیوونم! چراغ قوه رو وسط راه خاموش می‌کنی!».

جوکر به بتمن ثابت می‌کند که هر دوی ما دیوانه‌ای در حال فرار هستیم. کسانی که توسط اتفاق بدی در گذشته‌‌شان عقل‌شان را از دست داده‌اند. بتمن به عنوان دیوانه‌ی اول اگرچه از تیمارستان فرار می‌کند، اما هنوز دیوانه است. جوکر به زبان بی‌زبانی از بتمن می‌پرسد، چرا باید هویت خودم را قبول نکرده و فرار کنم. بتمن به او قول می‌دهد که راه بازگشت وجود دارد. اما جوکر دلیل می‌آورد که راه بازگشت مثل نور چراغ قوه‌ای به عنوان پُل است که هرگز عملی نخواهد شد. مسئله این است که حداقل جوکر رهایی از این وضعیت را به عنوان پلی از نور می‌بیند و باور ندارد که راه نجاتی وجود داشته باشد. یا به عبارتی دیگر، جوکر در همین وضعیتی که است احساس راحتی می‌کند و دلش برای بتمن می‌سوزد که در دنیایی بی‌هدف و ازهم‌گسسته، به دنبال هدف و نظم می‌گردد. جوکر شانسی برای رستگاری ندارد و بتمن هم بالاخره با یک دو دوتا چهارتای ساده و رسیدن به مفهوم این جوک، متوجه می‌شود که واقعا راهی به جز مرگ برای گرفتن جلوی جوکر وجود ندارد. بتمن می‌شکند و جوکر را می‌کشد. جوکر می‌میرد، اما حرفش ثابت می‌شود: تو یک روز بد تا تبدیل شدن به من فاصله داری. بتمن کُد اخلاقی‌اش را زیر پا می‌گذارد و شروع به خندیدن به پوچی زندگی و اهداف ساده‌لوحانه‌اش می‌کند. و این‌گونه یک جوک، کُشنده می‌شود.

killing joke

نهایتا اگرچه بعد از اتمام فیلم چند دقیقه بهت‌زده به نمایشگر زل زده بودم و سعی می‌کردم اتفاقاتی که افتاد را هضم کنم، اما از این هم افسوس می‌خوردم که چرا این داستان کلاسیک به شکل کاملی مورد اقتباس قرار نگرفت. چون منهای نیمه‌ی اول فیلم که به‌طرز غیرقابل‌تصوری مشکل دارد، مورد دیگری که درباره‌ی این انیمیشن توی ذوق می‌زد، کیفیت انیمیشن بود. طراحی گرافیکی فیلم با اینکه در وضعیت غیرقابل‌دیدنی وجود ندارد و کارش را انجام می‌دهد، اما وقتی آن را با انیمیشن‌های ۲۰ سال پیش استودیو جیبلی مقایسه می‌کنید، تازه متوجه می‌شوید که چقدر سرسری و بدون جزییات انجام شده. در حالی که این داستان، لیاقت این را داشت که وقت و انرژی بیشتری صرف آن می‌شد.

این در حالی است که اگرچه سازندگان قبل از انتشار فیلم، چپ و راست روی درجه‌بندی R «جوک مرگبار» مانور می‌دادند، اما فیلم کاملا این ویژگی را در آغوش نمی‌کشد. در طول فیلم کاملا مشخص است که سازندگان می‌خواستند هم به درجه‌بندی سنی کامیک پایبند باشند و هم نباشند. اصلا این یکی از بزرگ‌ترین دلایلی است که صحنه‌ی بین بتمن و بت‌گرل در نیمه‌ی اول فیلم این‌قدر بد از کار درآمده است. اما خبر خوب این است که «جوک مرگبار» با اینکه فقط قرار بود یک روز در سینماها اکران شود، اما درخواست بلیت آن‌قدر بالا بود که فیلم سه روز در یک هزار و ۳۰۰ سینما به نمایش درآمد و رقم عالی ۳.۸ میلیون دلار را کسب کرد. بنابراین امیدوارم مثل اتفاقی که در رابطه با «ددپول» افتاد، این موفقیت باعث شود دی‌سی انیمیشن‌های بیشتری را براساس کامیک‌بوک‌های بزرگسالانه و جدی‌ترش بسازد و این بار حواسش باشد که مشکلات «جوک مرگبار» را در آنها تکرار نکند.

تهیه شده در زومجی


تهیه شده در زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده