برای همینها بود که در اولین برخوردم با بازی جمعوجور، مستقل و خوشساختِ «تعویض کننده» (The Swapper) ساختهی استودیوی فیسپالم گیمز، به یاد فیلم «ماه» و شاهکارهای دیگر سینما مثل «۲۰۰۱: یک ادیسهی فضایی» افتادم. «تعویض کننده» همچون «ماه» این سوالات را مطرح میکند که ذهن و افکار یعنی چه؟ آیا کلونها هم مثل انسانهای عادی روح و احساس و فکر دارند؟ آیا آنها تنها روباتی از جنس گوشت و خون هستند یا کلون بودن چیزی از ارزشهای انسانیشان کم نمیکند؟ «تعویضکننده» شاید در نگاه اول و از روی کاغذ تنها تقلیدی از فیلم «ماه» به شمار بیاید، اما باور کنید این استودیوی فنلاندی توانسته با بهرهگیری از عنصری به اسم «تعامل مستقیم» که تنها در حوزهی بازی یافت میشود، این سوژه را به شکل زیبا و تاثیرگذاری در بازیاش بازتاب داده و حتی شدیدتر از داستان «ماه» نظرتان را به خود جلب کند. اما تمام این حرفها برای وقتی است که چنددقیقهای در بازی جولان دادهاید. قبل از اینها، تا چشمانتان را باز میکنید، خودتان را در ایستگاهِ عظیم و پر پیچ و خم و متروکه و خاکگرفته و سرد و ساکتی مییابید که ستارهها از پنجرههای اتاقهای دوبعدیاش، فریاد میزنند که «تو تنها در فضا رها شدهای و باید به دنبال ناشناختهها بگردی.» در حالی که حس انزوا با قدرت تخریبکنندگی بالایش محاصرهتان میکند، آرام آرام قدم برمیدارید. شخصیت اصلی٬ فضانوردی خسته است که لباسها و نوع نفسنفسزدنهایش، آدم را یاد آیزاک کلارک خودمان میاندازد. اما یادتان نرود که این وحشت ناشی از تنهایی زیاد دوام نمیآورد، زیرا خیلی زود چندتایی دوستِ خوب پیدا میکنید!
در این ایستگاه فضایی متروکه خبری از هیولا نیست، بلکه یک دنیا معما هست که باید با فکرتان و کمک گرفتن از دستگاهِ قابلحملِ کلونسازی حل شوند
همین که در حالِ فرو رفتن در باتلاقِ اتمسفرِ تاریک بازی هستید و به این فکر میکنید که هر لحظه ممکن است زامبیهای بیگانه فریادزنان به سمتتان حملهور شوند، بازی یک دستگاهِ قابلحملِ کلونسازی در اختیارتان میگذارد. دقیقا همینجاست که متوجه میشوید در این ایستگاه فضایی متروکه خبری از هیولا نیست، بلکه یک دنیا معما هست که باید با فکرتان و کمک گرفتن از این دستگاه عجیب حل شوند. دستگاه کلونسازی همان کاری را میکند که از آن انتظار دارید: دستگاه قادرتان میسازد تا کلونهایی از خودتان را در امتداد خط دیدتان درست کنید (یعنی مثلا آنطرف دیوار نمیتوانید کلون بسازید). در هر لحظه قادر به ساختن چهار کلون هستید و همهی آنها به هر سمتی که شما میروید، حرکت میکنند. به سمت راست بروید، آنها هم به همان سمت میروند. بپرید، آنها هم میپرند. همچنین، دستگاه این اجازه را میدهد تا روحتان را به کلونهایی که ساختهاید منتقل کرده و کنترل دیگر همزادهایتان را هم به دست بگیرید.
از اولین کلونی که برای حل اولین معمای بازی میسازید، مفاهیم داستان بازی ذهنتان را درگیر خود میکند
از اولین کلونی که برای حل اولین معمای بازی میسازید، مفاهیم داستان بازی ذهنتان را درگیر خودش میکند. اولینباری که روحام را از بدن اصلیام به کلونی که ساخته بودم، انتقال دادم و بدن اصلی در جریان حل معما کشته شد، ناگهان یک لحظه شوکه شدم و با خودم گفتم:«آخ، چی شد!». این نا آرامی ذهنی شاید به مرور زمان کمرنگ شود، اما هیچگاه فراموش نمیشود. در تمام لحظات بازی که در تماشای ساختهشدن و مُردن کلونها به سر میبردم، به این فکر میکردم که آن «فرد» اصلی کیست؟ آیا روحی که بین کلونها دست به دست میشود، ماهیت حیاتی این بدنها است یا هرکدام از این کپیها فقط وسیلهای بیجان برای کمک کردن به من هستند؟ آیا من برای رسیدن به هدفام باید نسخههای متعددی از خودم را به قتل برسانم؟ یا آیا این یک جور خودکشی است؟ دستگاه «تعویضکننده» قبل از گیمپلی، روی روایت تاثیر میگذارد. اصلا میتوان اینگونه گفت که دستگاه همچون حلقهی زنجیری، گیمپلی را با داستان بست میدهد. یعنی بازی با هزاران خط دیالوگ و شخصیتپردازی کاراکترهایش، حرف نمیزند. بلکه تمام داستان فلسفی، اعتقادی، علمی و شکگرایی و تمام این مفاهیم و سوالهایی که تاکنون مطرح کردم با استفاده از گیمپلی و استفادهی مکرر بازیکننده از دستگاه «تعویضکننده» در ذهن مخاطب کاشته میشود. ساختار روایی بازی را میتوان به همان موجودات سنگی داخل بازی شبیه دانست. بازی مثل آن سنگهای زنده، گفتههایش را همچون جملههایی الهامشده در ذهن بازیکننده رها میکند. جملههایی که میتواند از سوی هرکسی برداشتی متفاوت داشته باشند. «تعویضکننده» در زمینهی داستانگویی و خلق فضا برخلاف جثهاش، از جمله بهترینهای صنعت است که تجربهی آن برای کسانی که به ساختار روایی بازیهایی مثل «برید» (Braid) علاقه دارند، به شدت توصیه میشود.
برای حل معماها با یک شلیک میتوانید یک کلون از خود بسازید و با شلیکی دیگر از بدنی به بدنی دیگر تغییر کنترل دهید
جدا از زمینهی روانی، دستگاه «تعویضکننده» از نگاه گیمپلی هم کارهای خارقالعادهی زیادی برای روشن کردن موتور آن سلولهای کوچولوی خاکستری مغرتان دارد! قوانین استفاده از «تعویضکننده» برای حل معماها آسان است؛ با یک شلیک میتوانید یک کلون از خودتان بسازید و با شلیکی دیگر میتوانید از بدنی به بدنی دیگر تغییر کنترل دهید. این سیستم ساده این اجازه را به شما میدهد تا به نقاطی از محیطها دسترسی پیدا کنید، که در نگاه اول غیرقابلدسترسی هستند. به این شکل میتوانید برای رسیدن به هدفتان، با دو شلیک خودتان را به بالاترین سکوها و دیوارها برسانید. اما مسئله این است که همهچیز به موانع محیطی خلاصه نمیشود. کمی که جلوتر بروید، معماها با پیدا شدن سر و کلهی نورهای رنگی وارد فاز تازهای شده و بعضی اوقات به طرز دیوانهواری پیچیده و سخت میشوند؛ در محلهایی که در نور آبی پوشیده شدهاند، نمیتوانید کلون بسازید، در حالی که در محلهایی هم که نور قرمز وجود دارد، توانایی تغییر کنترل ندارید. البته یک نور اعصابخردکن بنفش هم هست که هر دو ویژگی را در آن واحد دارد و به شدت اوضاع را قمر در عقرب میکند! این نورها بدون شک تبدیل به بزرگترین نگرانیتان در حل بیشتر معماها میشود. پس هر موقع دیدید دور اطرافتان در نورهای آبی و قرمز و بنفش غرق شده، مطمئن باشید با چالش هیولاوار اما جذابی روبهرو شدهاید.
معماهای بازی آنقدر پُراسرار، فریبدهنده و عجیب طراحی شدهاند که معمولا بعد از حلشان، احساس می کنید نابغه هستید
در کنار نورها، سازندگان برای تازه نگهداشتن روند بازی، عناصر دیگری هم به دستورالعملِ سیر بازی اضافه کردهاند. در جاهایی از «تعویضکننده» به محلهایی برمیخورید که طراحان تغییر جاذبه را هم به مصالح طراحی مراحل افزودهاند. به جز چند استثنا، هیچکدام از معماهای بازی نمیتوانند به خاطر فکر و امتحان و خطاهای مداوم، مغزتان را به مرز خودتخریبی بکشانند. اما از سویی دیگر، همهی معماهای بازی آنقدر پُراسرار، فریبدهنده، عجیب و مهارتآمیز هستند که معمولا بعد از حلشان، احساس باهوشی و پیروزی بهتان دست میدهد. درخشانتر اینکه، مکانیکهای بازی شاید در نگاه اول کم باشند، اما سازندگان از برآیند همین داشتهها مراحلی را طراحی کردهاند که تقریبا تمامیشان با قبلی و بعدیشان آنقدر متفاوت هستند که همیشه نمیتوانید با تکیه بر دانستههای گذشته، موفق شوید. این مسئله جلوی بازی را از افتادن به دالانِ خستهکنندگی و یکنواختی گرفته و همواره چالش داغی برای بازیکننده رو میکند. تازه، این تعادل خیلی خوبی ایجاد کرده تا معماها نه آنقدر چالش برانگیز باشند و نه آنقدر دشوار که پیروزی، غیرقابل لمس جلوه کند.
راستی، یکی از جنبههای محشرِ «تعویضکننده» که خیلی زود از آن آگاه میشوید، گرافیک هنری و فضاسازی محیطهای منحصربهفرد، درگیرکننده و زیبا است. نزدیکترین نمونه به حال و هوای ایستگاه فضایی Theseus، همین ایستگاه یو.اس.جی ایشیمورای «فضای مرده» (Dead Space) است، با این تفاوت که این یکی، یک بُعد کم دارد. اما این باعث نشده تا از اثرگذاری زیباشناسانهی بازی کاسته شود. نورپردازیِ خیلی خوب لوکیشنها کمک کردهاند تا همهچیز همواره جالب، مرموز و هیجانانگیز باقی مانده و تصاویر خیرهکنندهی بازی، چشمهای بازیکننده را مدام مجبور به گردش و جستجو در تکتکلوکیشنهای بازی برای یافتن جزییات میکند. همینطور که در دنیای بازی جلو میروید، به سرعت متوجه میشوید که نقشهی بازی به قول معروف مترویدی رشد میکند و پُر است از دربها و اتاقها و راهروهای متعدد. اما همهچیز فقط شبیه متروید است و اصلا خبری از آن عمق و آن حجم از گشت و گذار در محیطها برای حل معماها در «تعویضکننده» نیست. اینجاست که شاید بازی نتواند به صورت تمام و کمال آرزوهایتان را برآورده کند. با اینکه تاحدودی عنصر جستجو در بازی یافت میشود، اما به آن صورت که فکرش را میکنید خبری از بازگشت به گذشته و عبور متداوم از راههای آشنا، نیست. در نتیجه، خطی از آن حس اکتشافی که انتظارش را دارید، کاسته است. دلیل اصلی این اتفاق به ساختار معماها برمیگردد. هر اتاقی که در آن قدم میگذارید، میزبانِ پازلِ خودش است، که معمولا همهچیز درست جلوی چشمانتان چیده شده تا در همانجا و بدون حرکتی اضافی حل شوند. اینطور میتوانید معماها را با هر ریتم و ترتیبی که دوست دارید، پشت سر بگذارید. اما از جایی که تمام موادتشکیلدهندهی آنها در یک اتاق گردهم آمدهاند، دیگر لازم نیست برای حل یک معمای بخصوص مدتها به کشف و گذار و چرخیدن در طول و عرض نقشه بپردازید.
پایانبندی «تعویضکننده» هم از جمله مواردی است که نمیدانم باید آن را نکتهی قوت یا ضعف بازی بدانم. بازی زود تمام میشود. درست قبل از اینکه گیمپلی به ورطهی کسلکنندگی بیافتد. از نگاهی دیگر اما، «تعویضکننده» بعد از آن ۵-۶ ساعت هنوز جا دارد تا با استفاده از همان داشتههایش، مراحل هوشمندانهی بیشتری را در اختیار بازیکننده بگذارد. شاید برای دیدن پایان دوم بازی، باری دیگر خود را در آن ایستگاه متروک رها کنید، اما مطمئنا معماها دیگر آن حس بیگانگی نخست را نخواهند داشت. «تعویضکننده» بازیای است که بیسر و صدا آمده و مثل اینکه پاورچین پاورچین هم در حال رفتن است، اما شما گول این سکوت را نخورید. خودتان را به دنیای علمی-خیالیاش تلهپورت کرده و بگذارید بازی از شما سوال بپرسد؛ سوالهایی دربارهی ماهیت مرگ و اخلاق. بگذارید در میان سقوط این کلمات به تالار شک و تردید وارد شوید. کمتر بازی ویدیوییای است که قدم در چنین قلمرویی گذاشته و اینگونه مخاطباش را تکان داده است. «تعویضکننده» جدیدترین مثالی است که میتوانم در تعریف هنر هشتم، ناماش را بر زبان بیاورم؛ چراکه تمام اجزایش- از داستان تا گیمپلی و تصاویر و موسیقیاش- همه محکم و سخت در یکدیگر ذوب شدهاند و باهم تجربهی فراموشنشدنی در بیکرانِ فضا و ناخودآگاه انسان خلق کردهاند.
The Swapper
نقاط قوت
- معرفی و پرورش مکانیک کلونسازی
- طراحی معماهای پیچیده
- سیر صعودی جذابیت معماها
- تنظیمات اتمسفریک
- داستان متفکرانه و قابلتامل
نقاط ضعف
- کوتاهی بازی (شاید!)
- اجبار در طی کردن مراحل پیچیدهی بعضی معماها بعد از یک اشتباه کوچک