بررسی بازی Fantasy Life i: The Girl Who Steals Time – رقص با ثانیهها در جزیره رویاها
در روزهایی که همه ناآرام بودیم، به سراغ هرچه میرفتم تا به قول نسل زدیها مرا آبسسد خود کند و درگیرش شوم تا بتوانم از بمباران خبری و استرس رها پیدا کنم؛ هیچی کار نمیکرد. اما در نهایت استودیو لول فایو و بازی جدیدش توانستند مرا در جزیرهای به دام بیندازند که عاشق آن بشوم. وقتی صحبت از بازیهای شبیهساز زندگی با چاشنی نقشآفرینی میشود، کمتر عنوانی میتواند به اندازه Fantasy Life i: The Girl Who Steals Time قلب بازیکنان را تسخیر کند. این بازی، که دنبالهای بر عنوان محبوب سال ۲۰۱۲ (۱۳۹۱) برای نینتندو ۳دیاس است و میتوانم بگویم بازی جدید این فرنچایز نهتنها میراث نسخه اول را به خوبی ادامه داده، بلکه با جاهطلبی و خلاقیت، تجربهای عمیق و اعتیادآور ارائه میدهد که هم برای طرفداران قدیمی و هم برای تازهواردان جذاب است.
بگذارید همین ابتدای امر گربه را دم حجله بکشم و بگویم که برای بازیکنان جدید، نیازی به تجربه نسخه قبلی نیست؛ داستان کاملاً مستقل است و بهگونهای طراحی شده که از همان ابتدا شما را در دنیای مرموز میستریا غرق میکند. با این حال، Easter Eggهای کوچک، مثل حضور برخی NPCهای آشنا از نسخه اول، برای کهنهسربازان این سری لذتبخش خواهد بود و حس نوستالژی را زنده میکند.
داستان بازی از لحظهای آغاز میشود که شما در نقش یک ماجراجوی جوان، همراه با باستانشناسی به نام ادوارد و تیمش به سفری اکتشافی از طریق دریا میروید. نوری مرموز از یک فسیل اژدها شما را به جزیرهای متروکه هدایت میکند و ناگهان با حمله یک اژدهای تاریک و مرموز، همهچیز به هم میریزد. فسیل اژدها به طرز معجزهآسایی جان میگیرد و شما را از طریق یک پورتال به هزار سال قبل، به جزیرهای پرجنبوجوش به نام میستریا میبرد. وظیفه شما این است که راز ویرانی این جزیره در آینده را کشف کنید. داستان، اگرچه ساده و گاهی قابل پیشبینی است اما جذاب است و با طنزی دلچسب از جنس انیمهها و شخصیتهایی دوستداشتنی دارای تیپ رنگ و بوی خاصی میگیرد. این روایت شاید به گرد پای حماسههای بزرگ دنیای بازیهای RPG نرسد، اما بهعنوان چارچوبی برای گیمپلی متنوع بازی، کاملاً جواب میدهد و حس و حالی آرام و بیاسترس را منتقل میکند. درواقع «دختری که زمان را دزدید» نمیخواهد یک حماسه عظیم باشه، میخواهد یک قصه شیرین و به یاد ماندنی باشد.
همانطور که از عنوان بازی برمیآید، مکانیکهای مربوط به زمان نقش کلیدی در تجربه شما در بازی دارند. شما با سفر به گذشته از طریق پورتالها، میتوانید آینده جزیره را تغییر دهید. مثلاً ساختن یک پل در گذشته ممکن است در زمان حال منطقهای جدید را قابل دسترس کند یا نجات یک شخصیت، متحد جدیدی در آینده برایتان دست و پا کند و حتی روی روایت قصه بازی تاثیر بگذارد. این حس دزدیدن زمان در بازی با چرخه روز و شب در گیمپلی تقویت میشود، جایی که برخی منابع (مثل گلهای شبتاب برای معجونها و آیتمهای خاص) یا برخی مأموریتها فقط در زمانهای خاصی در دسترس هستند. دشمنان خاص و ویژهای نیز ممکن است فقط در شب یا روز ظاهر شوند. شخصا این موارد را به پویا بودن جهانی بازی مرتبط میدانم و باور دارم این مکانیکها، فراتر از تم داستانی، گیمپلی را متنوع نگه میدارند.
عنوان دزدیدن زمان استعارهای عمیق از تجربه خود بازی است. بازیهای آرامشبخش مثل Fantasy Life i ساعتها از زندگی واقعی ما را میربایند، اما نه به شکلی که احساس هدررفت کنیم؛ دقیقا به همان شکلی که به آن نیاز داریم (لااقل در این روزهای سخت). درواقع این دزدی زمان، ما را به دنیایی میبرد که در آن هر لحظه با اکتشاف، خلاقیت و لذت پر شده است. وقتی غرق جمعآوری منابع یا ساخت جزیره میشوید، زمان واقعی انگار متوقف میشود و شما در یک جریان آرامشبخش غوطهور میشوید. این موارد به ما یادآوری میکنند که گاهی دزدیدن زمان میتواند به معنای بازپسگیری آن برای خودمان باشد، برای لذت بردن از لحظات سادهای که در زندگی روزمره ممکن است گم شوند یا توسط برخی افراد!! دزدیده شوند.
قلب تپنده Fantasy Life i در گیمپلی آن نهفته است. بازی با سیستم "Lives" یا همان شغلها، آزادی عملی بینظیر به بازیکن میدهد. ۱۴ شغل مختلف، از جنگجو و شمشیر به دست بودن و مزدور گرفته تا صنعتگری کردن مثل خیاطی و آشپزی یا حتی شغلهای کمیابتری مثل ماهیگیری و معدنچی، به شما اجازه میدهند تا سبک زندگی دلخواهتان را در دنیای بازی بسازید. هر شغل درخت مهارتهای خاص خود را دارد و مأموریتهایی که به پیشرفت شما در آن شغل کمک میکنند، به شکلی طراحی شدهاند که هیچگاه احساس تکراری بودن به شما دست نمیدهد.
برای مثال، وقتی بهعنوان یک ماهیگیر مشغول صید هستید، مکانیکهای ساده اما رضایتبخشی مثل Counter Hook حس موفقیت را به شما القا میکنند و بازی را تبدیل به یک مینیگیم دوست داشتنی میکنند. تمام شغلها در بازی به هم وابستهاند؛ مثلاً یک آهنگر برای ساخت سلاحهای باکیفیت به فلزات کمیاب نیاز دارد که فقط با مهارت بالای معدنچیگری به دست میآیند. این همافزایی شما را تشویق میکند که چندین شغل را امتحان کنید و مهارتهایتان را گسترش دهید. سطح سختی بازی نیز متعادل است؛ مأموریتها از ساده (مثل صید ۵ ماهی) به چالشهای پیچیدهتر (مثل شکار یک هیولای دریایی غولپیکر) تقسیم میشوند که برای بازیکنان با تجربه RPG به اندازه کافی جذاب است بدون اینکه تکراری شود یا پدرشان را در بیاورد!
این تنوع به بازی عمقی میبخشد که بهراحتی میتواند دهها ساعت شما را سرگرم کند. من خودم ساعتها صرف گشتوگذار در منطقه وسیع بازی به نام Ginormosia کردم، جایی که دنیای باز بازی پر از مأموریتها، دشمنان و گنجینههای مخفی بود. در مقایسه با نسخه اول که محوریت بازی روی یک نقشه بزرگ و متصل تمرکز داشت و یک بازی جهان باز ارائه میداد، این نسخه با محوریت بازسازی یک جزیره، حس ماجراجویی را کمی محدود کرده است. اما از آنسو باید گفت Ginormosia با مناطق متنوع و گنجینههای پنهان، تا حدی حس فقدان ماجراجویی را جبران میکند. اگرچه باید اعتراف کرد بازیکنان عاشق گشتوگذار آزادانه ممکن است دلتنگ دنیای گستردهتر نسخه اول شوند.
یکی از نقاط قوت بزرگ بازی، تعادل بین فعالیتهای آرامشبخش و اکشن است. شما میتوانید یک روز را صرف کاشت محصولات در مزرعه کنید و روز بعد با یک اژدهای عظیمالجثه بجنگید. این ترکیب، که به درستی لقب "Slow-Life RPG" را یدک میکشد، به بازی حس و حالی میدهد که انگار ترکیبی از Animal Crossing و Zelda است.
با این حال، گیمپلی بینقص نیست. بخش چندنفره بازی، اگرچه از قابلیت کراسپلی پشتیبانی میکند، محدودیتهایی دارد. شما نمیتوانید مأموریتهای داستانی را بهصورت همکاری کامل انجام دهید . یا مثلا نباید فراموش کرد سیستم مهمی مثل فرایند ساخت (Crafting) کمی گیجکننده و زمانبر است، بهخصوص وقتی نیاز به جمعآوری منابع خاصی دارید که به چندین مرحله خرید و فروش وابسته است.
از نظر بصری، Fantasy Life i یک پیشرفت بزرگ نسبت به نسخه ۳دیاس است و قاعدتا چنین انتظاری هم داشتیم! سبک هنری بازی، با رنگهای شاد و طراحیهای چیبی، حس و حالی دوستداشتنی و نوستالژیک دارد که یادآور عناوین کلاسیک Level-5 مثل Professor Layton است. محیطها، از جنگلهای سرسبز گرفته تا غارهای تاریک، با جزئیات خوبی طراحی شدهاند، هرچند طراحی برخی مناطق ممکن است کمی ساده به نظر برسند. موسیقی بازی، که بخشی از آن توسط نوبوئو اوماتسو، آهنگساز افسانهای، ساخته شده، کاملاً با حال و هوای بازی هماهنگ است. ملودیهای شاد برای گشتوگذار و قطعات جذابتر برای نبردهای بزرگ، تجربهای شنیداری دلانگیز خلق میکنند ولی واقعیت اینست که به پای نسخه قبلی نمیرسند.
یکی از جنبههای برجسته بازی، قابلیت شخصیسازی است. شما میتوانید جزیره خود را بازسازی کنید، خانهها و کارگاهها بسازید و به مسیر بازی جریان جدیدی ببخشید. این بازسازیها فراتر از جنبه بصری، تأثیرات مهمی در روایت بازی دارند: ساخت خانهها NPCهای جدیدی را جذب میکند که مأموریتهای تازه و خدمات جدیدی ارائه میدهند؛ مثلاً ساخت یک مغازه ابزار میتواند تجهیزات بهتری برای شغلهایتان فراهم کند که قطعا کارایی شما را بهبود میبخشد. این سیستم یک حلقه گیمپلی دوستداشتنی ایجاد میکند که انگیزه شما را برای ادامه بازسازی بالا نگه میدارد؛ اما ای کاش گزینههای بیشتری برای تعامل با ساکنان جزیره یا افزودن مغازهها وجود داشت تا حس یک شهر واقعی پررنگتر شود.
بررسی زومجی
نقاط مثبت
- فضا و اتمسفر پویای بازی
- ترکیب سبکهای مختلف در یک بازی نقش آفرینی
- موسیقی گوش نواز
- گیم پلی طولانی و اعتیاد آور
- داستان خوب
نقاط منفی
- برخی مشکلات فنی در بازی
- عدم بالانس در میزان سختی بازی
- جهان کوچک بازی نسبت به نسخه قبلی