عالم خواب و رویا از همان ابتدای خلقت از اسرارآمیزترین مواردی بوده که آدمی با آن مواجه شده است. اینکه بخوابیم و درآن از جهانهایی مختلف سردربیاوریم، بهموجوداتی عجیبوغریب تبدیل شویم، کارهایی جالب انجام بدهیم، از اتفاقات حوادث مختلف جلوگیری کنیم و مواردی از این دست چیزهایی هستند که در خواب برای ما رخ میدهد و همیشه بهعنوان یک راز سربهمهر برای نوع انسان خودش را مطرح کرده است. سالیان سال است که برای شکاندن قفل اسرار عالم خواب، از محققان مذهبی گرفته تا دانشمندان حوزههای متافیزیک و روانشناسان، نظریههای بسیار زیادی مطرح شده، میشود و احتمالا تا زمان برملا شدن این اسرار، نظریات بیشتری هم مطرح خواهند شد. برخی از دانشمندان علوم مختلف از جمله نظریهپردازان فیزیک، رویاهای ما هنگام خوابیدن را بهموضوعاتی تنگاتنگ با مفاهیمی همچون انرژی و بررسی آن در سرعتهای بالا ربط میدهند و برخی هم برای شرح دادن مسئلهی رویا دیدن، بهدیدگاه فروید استناد میکنند که خودآگاه و ناخودآگاه انسان را بهیک کوه یخی تشبیه میکند؛ کوهی که خودآگاه آدمی در راس آن قرار دارد و ناخودآگاه و متعلقاتش، در قسمتهای پنهانش جاخوش کردهاند؛ ناخودآگاهی که هنگام خواب دیدن انسان، مجالِ عرض اندام پیدا میکنند و براساس همین دیدگاه، تعداد بسیار زیادی از روانشناسان براین مورد استوار هستند که برای تحلیل ناخودآگاه و اعماق یک شخصیت یک فرد، باید پیرامون خوابهایی که میبیند تحقیق کنیم.
بگذریم. اسرارآمیز بودن خواب و رویای انسان در لحظاتی که خواب میبیند علاوه بر بالا بردن ظرفیت مکاشفهپذیر بودن آن از دید علمی، پای مبحث ما را بهدنیای سرگرمی هم باز کرده و در آثار مختلفی شاهد اشاره به این موضوع بودیم. بهتازگی یک بازی جدید با همین نوع ساختار روایت و پیرنگ داستانی با نام DARQ منتشر شده است. این بازی را والارد مارهالتز، یکی از اعضای استودیو Unfold Games بهصورت شخصی و در طی ۳ سال توسعه داده و منتشر کرده است. یک بازی ۲۰ دلاری که براساس پیچیدگی و دیوانگیهای رویاهای شفاف (Lucid Dream) ساخته شده و گیمپلی حدودا ۴ ساعتهی خود را برپای معماهایی جذاب، خوشترکیب و خلاقانه بنا کرده است. اما این تمام ماجرا نیست و بازی با اتمسفر معرکهی خود و لحظات وحشتناکش، شما را در ژرفای جهان سراسر غم خودش غرق میکند و میترساند. همراه بررسی این بازی ترسناک باشید تا ببینیم چه مواردی وجود دارند که DARQ، این بازی جذاب والارد مارهالتز، را بهاثری واقعا عالی و ارزشمند تبدیل میکند.
سازندهی بازی بهبهترین شکل ممکن از تکنیک داستانگویی محیطی برای روایت ماجراهای DARQ استفاده کرده و کنار اتمسفرسازی قوی، روایت ماجراهای بازی گیمر را تا پایان با خود همراه میکند
داستان بازی در نگاه اول شدیدا گنگ و عجیب بهنظر میرسد. در اولین مواجه با بازی طی ۷ مرحلهی آن، پسری غمگین و ترکهای را میبینیم که وارد اتاق خود شده، روی تختش دراز میکشد و وارد یک جهان دیگر میشود؛ بهشکلی که انگار روحش از بدنش جدا شده و وارد یک دنیای دیگر شده است. بازی DARQ داستان شدیدا نمادین خود را بهشکلی جالب و حسابشده جلو میبرد. معماری، چینش دشمنان، ظاهر دشمنان، صداگذاریها و تمامی آیتمهایی که در مراحل بازی گنجانده شدهاند، همگی نماد موارد مختلفی هستند که در داستان بازی بهشکلی کاملا مستقیم دخالت دارند و آن را پیش میبرند. در طول تک تک مراحل شدیدا اتمسفریک بازی گاهی اوقات پیش میآیند که صدای یک دستگاه از اتاق عمل (مثلا الکتروکاردیوگرام) را بشنویم؛ شنیدن صدای چنین دستگاهی در مرحلهای با فضای کارخانه، قطار یا صحنهی تئاتر چیزی غیرمعمول است و گویا این صداها، از دنیای خارج از رویاهای پسرک داستان ما میآیند. داستان بازی دربارهی رویاهای پسری با نام لیوید است. پسری که لباس یک زندانی/بیمار بر تن دارد و گویا یک بیماری بدخیم درحال عذاب دادنش هستند و انگار ماجراهای DARQ، کابوسهای آخرین لحظات زندگی لیوید را بهتصویر میکشند. از نقاط قوت داستان بازی، طراحی دقیق و شدیدا حسابشده جزئیات بصری مراحل است. بازی کاملا صامت و بدون برقرار شدن حتی یک خط دیالوگ پیش میرود و کاملا با تکیه بر داستانگویی محیطی، ماجراهای پسرک داستان را روایت میکنند. در بازی شاید ۶ یا ۷ بار با موجودات مختلف و ترسناک سروکله بزنید اما، از طراحی همین افراد که یک نفر با ظاهر زنی پیر و بیمار جلوی شما سبز میشود یا دیگری که یک دکتر است، پرستارهایی با سرهای نورانی و چراغشکل (اشاره به نورانداختن پرستارها در چشم بیماران برای بررسی الائم حیاتی آنها) و یک هیولای عصبی، همگی شرایط روحی وخیم لیوید را بهبهترین شکل ممکن ترسیم میکنند. بیشتر از این اگر از داستان بازی بگویم اتفاقاتش برای شما فاش میشود ولی باید دربارهی روایت داستان و اتفاقاتش بگویم که بازی بسیار عالی از طریق داستانگویی محیطی، تمامی اتفاقاتش را بههم وصل میکند و داستانی پرمفهوم، عمیق و روانشاختی را که با یک پایانبندی جانانه بهنتیجه میرسد را تعریف میکند.
درجهی سختی معماهای بازی واقعا معقول و عالی است. مکانیزمهایی که در طول بازی برای حل معما بهگیمر معرفی میشوند، در مراحل مختلف با یکدیگر ترکیب شده و ضمن سرگرم کردن گیمر، حسی مملو از رضایت را پس از حل معما بهاو تقدیم میکنند
اصلیترین عاملی که DARQ را بهیک بازی واقعا عالی و تحسینبرانگیز تبدیل میکند، گیمپلی واقعا جذاب و سرگرمکنندهاش است؛ البته که بازی در قسمت روایت داستان و اتمسفرسازی هم معرکه و شدیدا تحسینبرانگیز عمل میکند اما این مکانیکهای گیمپلی آن هستند که وظیفهی سرگرم کردن گیمر را بهدوش میکشند و باید گفت که این وظیفه را بهبهترین شکل ممکن بهسرانجام میرسانند. همانطور که پیشتر هم ذکر شد، بازی DARQ یک اثر معمایی است و در طول هفت مرحلهی خود، با معماهایی مختلف و متنوع بهاستقبال بازیکنانش میرود. بازی ۷ مرحله دارد که هر یک از آنها با معماهایی ویژه بهسراغ گیمر میروند. در هر مرحله، یک چالش کلی که معمولا باز کردن یک درب است، بهگیمر معرفی میشوند و بازیکن باید با حل کردن معماهای مختلف و بهدست آوردن کلیدهای آن چالش اصلی، درب مورد بحث را باز کرده و از مرحله عبور کنند. در هر مرحلهی بازی با یک ویژگی جدید از گیمپلی بازی روبهرو میشویم. ویژگیهایی که در مراحل بالاتر بایکدیگر ترکیب میشوند و معماهای جذاب و سرگرمکنندهای را پدید میآورند. تنوع معماهای بازی واقعا عالی است و بازیکن هرگز احساس تکرار در وجودش ایجاد نخواهد شد اما خب همانطور که پیشتر هم ذکر شد، این ترکیب عالی معماها با یکدیگر هستند که آنها سرگرمکنندگی بازی را بالا میبرد. معماهای بازی هم آنچنان سخت نیستند و بازی کردن با مکانیکهای آنها، درکنار سرگرم کردن مخاطب، مکانیزم حل کردن مسئله را بهاو یاد میدهد و پس از گذشته چند لحظه، معمای موردبحث حل و احساسی شدیدا مملو از لذت در بازیکن ایجاد خواهد شد. DARQ در کنار اینکه یک بازی معمایی، اثری شدیدا اتمسفریک و ترسناک هم هست و درمواقعی هم وارد حوزهی وحشت/بقا میشود. در طول بازی لحظاتی وجود دارد که باید با موجوداتی ترسناک مقابله و خودتان را از دست آنها مخفی کنید. روند مخفیکاری بازی اصلا سخت نیست و کاملا روتین است اما، در برخی از رویاروییهای نامبرده، باید بهشکلی ویژه مانع از پیبردن هیولاها بهحضورتان در منطقه شوید. این روش خاص، صبر کردن است بهطوری که هیولای مورد بحث بهمحض شک کردن بهحضور شما در محیط، دقیقتر بهکارهای روتینش میپردازد و برای پیدا کردن شما اطرافش را دقیقتر بررسی میکند. شما در این لحظات باید دقیقا در همان مکانی که قرار دارید، بیحرکت بمانید اما این موضوع را بازی بهشما آموزش نمیدهد و یادگرفتن آن گیمر را اذیت خواهد کرد چرا که با شکستهای مختلف و اذیتکننده همراه خواهد شد است. در کل، میتوان گفت که گیمپلی بازی بهشکلی عالی و سرگرمکننده، با معماهایی شدیدا جذاب و رضایتبخش گیمر را همراه میکند و تا آخرین لحظه از ۷ مرحلهی خود که هرکدام حدودا ۴۰ دقیقه طول میکشند، سرگرم میکند.
بازی در بخش صداگذاری، موزیک و جلوههای بصری هم دقیقا مثل داستان و گیمپلی، عملکردی عالی را بهنمایش میگذارد و گیمر را بهتحسین وامیدارد. همانطور که خودتان بهتر میدانید برای خلق یک اتمسفر گیرا در یک بازی که میخواهد مخاطبش را در خود غرق کند و در برخی لحظات هم او را بترساند، رنگآمیزیها، صفحهآراییها، قاببندیها، صداگذاریها، موزیک و در کل، جلوههای دیداری و شنیداری اهمیت شدیدا بالایی پیدا میکنند چرا که این چشمها و گوشها هستند که با دریافت اطلاعات صوتی و تصویری، ذهن را برای وحشتزده شدن و خوگرفتن با اتمسفر اثر آماده میکنند. خوشبختانه DARQ در این بخشها هم عملکردی عالی را ثبت میکند و بهشکلی حسابشده، گیمر خود را در دنیای شدیدا تاریک خود غوطهور میکند.
دقیقا مثل داستانسرایی و گیمپلی، گرافیک و صداگذاری/موزیک بازی DARQ عملکردی عالی و کمنقص را بهنمایش میگذارند و گیمر را بهتحسین کردن وامیدارند
همانطور که پیشتر هم ذکر شد، بازی از متد «داستانگویی محیطی» برای روایت ماجراهایش بهره میبرد و آن را بهشکلی عالی اجرا میکند. از همان بدو شروع بازی و دیدن ظاهر لاغر و شدیدا غمگین لیوید (که گیمر را بهیاد طراحی کاراکترهای انیمیشنهای تیم برتون هم میاندازد) و البته صفحههایی که با رنگ بنفشِ سرد مزین شدهاند، با اتمسفر شدیدا غمگین بازی همراه میشوید و البته که خودتان را برای وحشتزده شدن در آن هم آماده میکنید. درکنار علمکرد هنری فوقالعادهی بازی، گرافیک فنی DARQ نیز واقعا باکیفیت و خوب است و بهخوبی درخدمت ایجاد یک اتمسفر عالی، سراغ گیمرها میرود. همانطور که پیشتر هم ذکر شد، بازی در زمینهی صداگذاری و موزیک هم عملکردی قابل قبول و سطح بالا را ارائه میکند. «دارک» یک اثر کاملا صامت است؛ هیچ دیالوگی در آن ادا نمیشود و دربحث موزیک هم چنین موردی تقریبا صادق است و در تمامی لحظات بازی، این صدای قدمها و نفسهای لیوید و نالههای دیگر موجودات جهان بازی هستند که در گوش گیمرها میپیچد. حالا شما فرض کنید که دقیقا درهمان لحظات که بهشنیدن صداهای قدمهای لیوید عادت کردهاید، بستهشدن ناگهانی یک درب یا چنین مواردی چقدر میتواند هولناک و شوکهکننده باشد! البته که بازی خالی از موزیک هم نیست و در مواقع بهخصوص، موسیقیهای شدیدا استرسی و هولناک شما را در غرق شدن هرچهبیشتر در اعماق کابوسهای DARQ همراهی میکنند!
درپایان باید گفت که DARQ یک بازی ۲۰ دلاری باکیفیت و عالی است که اگر از تجربهی آثاری مثل Inside یا Limbo لذت بردهاید، قطعا از تجربه کردنش شدیدا راضی خواهید بود. والارد مارهالتز که پیش از ساخت این بازی حتی برنامهنویسی را هم نمیدانست و طی یادگیری این حرفه از طریق یوتیوب توانست این بازی را در سه سال بسازد، اثری جمعوجور با داستانی بسیار مفهومی و نمادین، گیمپلی سرگرمکننده و عالیِ معمایی و اتمسفری گیرا، غمگین و دهشتناک را در دسترس قرار داده است. اثری که تجربه نکردنش، بهمعنی از دست دادن یکی از نابترین تجربههای معمایی/اتمسفریک چند سال اخیر خواهد بود!
این بازی روی پلتفرم پی سی بررسی شده است
DARQ
نقاط قوت
- اتمسفرسازی تمامعیار
- گرافیک فنی و هنری عالی
- طراحی مراحل بسیار خوب
- صداگذاری و موسیقی عالی
- معماهای شدیدا جذاب، خلاقانه و رضایتبخش
- روایت داستانی خاص و پر از مفهوم
نقاط ضعف
- کنترل نهچندان جالب روی کنترلر
- ضعف در اموزش مکانیکهای مخفیکاری به گیمر
- عدم توازن در خلق موقعیتهای وحشتآور طی تمامی مراحل بازی