بررسی بازی The Final Station
سازندگان مستقل معمولاً در قید و بند استاندارد رایج بازیهای رایانهای نیستند و گروه کوچکی که گرد هم آمدهاند تا یک بازی را خلق کنند، عشق و علاقهی خود به بازیها را مقدم بر کسب شهرت و درآمد میدانند. این سازندگان آزادی عمل بیشتری دارند و اجرای مناسب ایدهی خود را در اولیت قرار میدهند. اگر نتیجه اثری قابل قبول و باکیفیت شد که چه بهتر و اگر اینطور نشد، از تجربهای که به دست آوردهاند سراغ ایدهی دیوانهوار بعدی میروند. استودیو Do My Best با این اسم عجیبشان که البته در راستهی بازیسازان مستقل خیلی هم معمولی است (سازندهی یکی از بهترین انحصاریهای پلیاستیشن ThatGameCompany نام دارد!) در اولین بازیاش محطاطانه عمل کرده و با انتخاب سبک ماجراجویی و گرافیک هنری پیکسلی، سعی نکرده کار خارقالعادهای کند اما نتیجه چیزی باارزش و باکیفیت از آب درآمده است.
بازی The Final Station از همان ابتدا شما را همراه خود میکند، چون بعید است کسی از یک بازی ماجراجویی دو بعدی ساید اسکرولینگ با گرافیک پیکسلی و فضای آخرالزمانی که زامبیهایش شبیه ارواح هستند و داستانش هم تا انتها درگیرتان میکند بدش بیاید. بازی هم با یک فلشفوروارد شروع میشود تا هم تأثیرگذاری سریعی داشته باشد و هم گیمر را از آنچه که انتظارش را میکشد آگاه کند. شما در نقش یک مأمور قطار کارتان را شروع میکنید و در انتها تبدیل به جوئل The Last of Us میشوید که بدون الی باید در دنیایی زامبیزده مسافرین را به مکانهای امن برسانید و از برنامهی مخفی دولت سر درآورید. این مأمور قطارِ از همهجا بیخبر، در اوایل بازی هیچ کار خاصی ازش سر نمیزند و فقط باید قطار و مسافرینش را صحیح و سالم به مقصد برساند. کنترلهای مختلفی مانند سیستم تهویه و سرعت در قطار وجود دارد که باید حواستان به آنها باشد و گاهی آنها را تنظیم کنید تا قطار در شرایط ایدهآل به شهر بعدی برسد. علاوه بر خود قطار، باید به مسافرین هم رسیدگی کنید و دو نیاز سلامت و گرسنگی آنها را برطرف کنید.
بعید است کسی از یک بازی ماجراجویی دو بعدی ساید اسکرولینگ با گرافیک پیکسلی و فضای آخرالزمانی که زامبیهایش شبیه ارواح هستند و داستانش هم تا انتها درگیرتان میکند بدش بیاید
جلوتر که میروید و هرچه داستان بیشتر شکل میگیرد، گیمپلی بازی هم پختهتر میشود و کاری که در هر شهر میکنید به پیدا کردن کد حرکت قطار و رفتن به ایستگاه بعدی ختم نمیشود. در این میان اما اگر از آن گیمرهایی باشید که حوصلهی خواندن همهی دیالوگها، یادداشتها و نوتها را دارید داستان هم برایتان آشکار میشود و دلیل نگرانی دولت و ارتش را درک میکنید. قطعاً در گذشته اتفاقی در کشور افتاده که حالا مردم با نگرانی از «ملاقات دوم» سخن میگویند. منظور آنها موجوداتی زامبیمانند است که البته هیچ شباهتی ظاهری به مفهوم رایج زامبی ندارند و بیشتر به روحهای سرگردانی میمانند و در شهرها پراکنده شدهاند. ارتش برای مقابله با این خطر راهحلهای مرموزی در سر دارد و شما به عنوان یک مأمور قطار ساده، نمیخواهید خودتان را وارد بازیهای پیچیده کنید اما به خاطر اینکه تنها قطار سالم آن منطقه دست شما است، دولت برای جا به جایی بارهای ناشناس خودش از آن استفاده میکند. داستان گنگ بازی با اینکه به فضاسازی کمک میکند و شما را در جوی رازآلود رها میکند که وادار میشوید گوشه و کنار ساختمانها را برای پیدا کردن اطلاعات بیشتر کند و کاو کنید، اما در انتها نیز جواب همهی سؤالهایتان را نمیدهد و رازهایش سر به مهر باقی میمانند.
«ایستگاه آخر» به اندازهای که نگاه جدیدی به مفهوم کلیشهای زامبی و آخرالزمان دارد نتوانسته در گیمپلی حرف جدیدی برای گفتن داشته اما این به هیچ وجه بدان معنا نیست که بازی روند ضعیفی دارد و داستانش بر گیمپلی میچربد. پس از عبور از یکی دو شهر، دیگر نمیتوانید با دست خالی سراغ زامبیها بروید و به آنها صندلی و جعبه پرت کنید. مأمورین ارتش به شما یک هفتتیر میدهند که در گشت و گذارهایتان در شهرهای متروکه و خانههای مخروبه، از خودتان دفاع کنید. اما همان که از جو و فضای بازی برمیآید، قرار نیست با دریایی از مهمات روبهرو شوید. تیرهای اسلحهتان را واقعاً باید مدیریت کنید و حساب شده خرجشان کنید. البته این امکان را دارید که در قطار با ابزار و وسایلی که به دست میآورید، گلوله و ابزار سلامتی بسازید. گیمپلی سادهی بازی شما را یاد یک بازی موبایل میاندازد و کنترلهایی که به چند دکمه خلاصه میشوند، لذت بسیاری به ارمغان میآورند. تیراندازی، تعامل با اشیا و باز کردن درها شاید تنها کارهایی باشد که در The Final Station انجام میدهید اما همین بازی به ظاهر ساده میتواند چند ساعتی حسابی درگیرتان کند.
هنگامی که اسلحهی شاتگان را به دست میآورید اوضاع عوض میشود و زامبیها متوجه میشوند که رئیس کیست. یک شلیک شاتگان میتواند دو سه زامبی را همزمان نابود کند اما مثل همیشه باید حواستان به منبع مهمات باشد چون گلولههای این اسلحه از هفتتر هم نایابتر هستند. تنوع زامبیها باعث میشود صرفاً از اسلحهی خود استفاده نکنید و مثلاً برای دشمنهایی که حرکت کندتری دارند، میتوانید از اشیای محیط بهره بگیرید. بعضی زامبیهای شعلهور هم هستند که با زمانبندی دقیق میتوانید او را به یک جمع بزرگ بفرستید و منتظر انفجارش باشید. بازی با تنوعی که در طراحی مراحل دارد به ندرت باعث خستگی میشود و با اینکه گیمپلی پس از یکی دو ساعت دیگر سورپرایزتان نمیکند، اما باز هم از آن لذت میبرید و جلو میروید چرا که از طرف دیگر داستان نصف بار جذابیت را بر دوش کشیده است.
«ایستگاه آخر» یکی از آن بازیهای مستقلی است که باید در بین بازیهای بزرگ، جایی برایش کنار بگذارید
شاید فکر کنید طراحی پیکسلی راهی برای دور زدن پیچیدگیهای طراحی سهبعدی و سر و کله زدن با بافتها و نورپردازی است، اما حداقل در «ایستگاه آخر» سازندگان ذرهای در گرافیک بازی کوتاهی نکردهاند و با اینکه پیکسلها از یکدیگر قابل تشخیص هستند، همهی آنها هدف خودشان را دارند. انمیشینهای ریلود کردن اسلحه، عقب عقب راه رفتن شخصیت اصلی، زبان بدن دیگر شخصیتها و حرکت زامبیها به قدری دقیق کار شدهاند که تعجب میکنید بازی چطور در یک فضای شطرنجی که جای مانور زیادی هم ندارد، میتواند به مراتب زیباتر از بازیهای دیگر عوض کردن خشاب یک هفتتیر را به تصویر بکشد. این دقت به جزئیات، در زمینهی صداگذاری هم مشهود است و به دلیل اینکه در بازی موسیقی خاصی نمیشویم، صدای محیط تأثیر زیادی روی فضاسازی بازی میگذارد. در یک بازی کوچک مانند The Final Station، این جزئیات هستند که آن را از دیگر بازیها متمایز میکنند و سازندگان تازهکار ایستگاه آخر نیز با دقت تحسینبرانگیز خود توانستهاند یک ایدهی قدیمی را در قالبی جدید بریزند و تجربهای هرچند کوتاه و نه چندان کامل خلق کنند.
میتوان از نیمهتمام ماندن داستان، کوتاهی بازی و برخی مرحلههای تکراری خرده گرفت اما «ایستگاه آخر» یکی از آن بازیهای مستقلی است که باید در بین بازیهای بزرگ، جایی برایش کنار بگذارید و چهار پنج ساعت اثری را تجربه کنید که یکی از کلیشهایترین مضمونها را انتخاب کرده اما توانسته یک بازی باکیفیت و خوشساخت از آن دربیاورد. شاید بتوان مهمترین دستاورد بازی را در نحوهی تعریف کردن داستانش دانست، چرا که سازندگان بدون اینکه بخواهند حرف بزرگی بزنند و از جنبههای فلسفی به یک دنیای آخرالزمانی نگاه کنند، با فضاسازی مناسب و به وسیلهی گرافیک پیکسلی و صداگذاری دقیق توانستهاند در یک بازی مستقل اتمسفری خلق کنند که خیلی دیگر از بازیهای زامبیمحور با همهی ادعایشان به آن نزدیک هم نشدند. The Final Station میتوانست بیشتر از اینها بدرخشد اگر از خلاقیتهای جدیدی در گیمپلی خود استفاده میکرد و داستان جالبی را که تعریف کرده ناتمام نمیگذاشت، اما همین حالا هم یک بازی مستقل کاملاً لذتبخش و باارزش است.
بازی The Final Station روی پیسی معرفی شده است.
The Final Station
نقاط قوت
- استفادهی خلاقانه از ایدهی کلیشهای زامبیها
- داستان درگیرکننده
- فضاسازی جذاب و متناسب با مضمون بازی
- گرافیک پیکسلی بامزه و انیمیشنهای پرجزئیات
نقاط ضعف
- تکراری شدن مراحل
- ناتمام ماندن داستان