بررسی احتمالات برای شخصیت اصلی بازی جدید ویچر
سیدی پراجکت میگوید که بازی ویچر جدید قطعا آغازگر حماسهای تازه خواهد بود. کدام شخصیت میتواند بهجای گرگ سفید، پروتاگونیست این داستان باشد؟
وقتی پایانبندی دیالسی Blood and Wine بازی The Witcher 3: Wild Hunt را کنار تاکید سیدی پراجکت رِد روی «شروع حماسهای جدید در مجموعهی ویچر» با بازی The Witcher در حال ساخت میگذاریم، تقریبا واضح به نظر میرسد که گرالت از ریویا قرار نیست شخصیت اصلی این قسمت باشد. چه بخواهیم و چه نخواهیم، طرفدارها به سرعت سراغ گمانهزنی دربارهی پروتاگونیست بازی جدید ویچر رفتهاند.
پیش از اینکه وارد جزئیات بیشتر شویم، بدون تعارف باید به یاد داشت که اطلاعات داستانی رسمی ما دربارهی بازی The Witcher جدید واقعا به سه عنصر کلیدی حاضر تصویر شاخص این مقاله خلاصه شده است؛ برف، جملهی «یک حماسهی جدید شروع میشود» و یک مدالیون طراحیشده براساس ظاهر سیاهگوش. پس آنچه را در ادامه میخوانید، اصلا نباید بیشتر از تئوریپردازی جدی بگیرید. اینجا فقط به سه گزینه برای شخصیت اصلی بازی فکر میکنیم که شاید سازندگان بخواهند سراغ آنها برود. فراموش نکنید که بازی ویچر در حال ساخت استودیو CD Projekt RED حتی سال عرضه هم ندارد و به هیچ عنوان نمیدانیم چه زمانی منتشر میشود.
سیری
بدون شک برای بسیاری از طرفدارها، بعد از گرالت میتوان سیری را یکی از محبوبترین شخصیتها دانست؛ کاراکتری با قدرتهای ویژه که تجربهی نقشآفرینی بهجای او در بخشهایی از ویچر 3: وایلد هانت به خوبی نشان داد که چهقدر گیمپلی را تحت تاثیر تواناییهای خود قرار میدهد.
او اهل استفاده از جادوی نشان نیست و سراغ نوشیدن معجونها نمیرود. در نتیجه اگر سیستم مبارزاتی با تمرکز کامل روی شخصیت سیری طراحی شود، گیمپلی ویچر جدید خود به خود بسیار متفاوت با بازیهای قبلی مجموعه خواهد بود. در عین حال تیم سازنده باید قدمهای درست پرشماری را بردارد تا موفق به ایجاد چالش برای سیری شود و سیستمهای پیچیدهی گوناگونی را وارد نبردها کند. بالاخره بر کسی پوشیده نیست که گیمپلی بازی The Witcher 3 وقتی گیمر مشغول کنترل سیری بود، نسبت به تجربهای اصلی انصافا ساده و کمجزئیات به نظر میرسید؛ به شکلی که قطعا نمیتوان یک بازی بسیار طولانی و کامل را براساس آن جلو برد.
این وسط شاید عدهای بگویند که وجود پایانبندیهای مختلف برای شخصیت در بازی ویچر ۳ مانع تبدیل شدن او به کاراکتر اصلی بازی جدید میشود. ولی ما نمیدانیم که سیدی پراجکت چهقدر میخواهد به تمامی خطوط داستانی ایجادشده با انتخابهای بازیکن احترام بگذارد. مگر نه اینکه در کمیک The Witcher: Curse of Crows که با همکاری دو شرکت CD Projekt و Dark Horse Comics به وجود آمد، عملا سیری را در خط داستانی «ادامهی زندگی بهعنوان یک ویچر» دیدیم؟ غیرممکن نیست که بازی جدید ویچر یکی از پایانبندیهای بازی ویچر 3 را بهعنوان داستان اصلی در نظر بگیرد و قصه از همانجا ادامه پیدا کند.
خلق ویچر جدید توسط بازیکن
باتوجهبه این حقیقت که در بازی Cyberpunk 2077 شرکت سیدی پراجکت هر گیمر به ساخت شخصیت V خود میپردازد، عجیب نیست که گزینهی طراحی ویچر توسط بازیکن در بازی The Witcher جدید روی میز باشد. فرض کنید که وظیفهی انتخاب جنسیت، نژاد، ظاهر، مکتب، تواناییهای پایه و حتی نکاتی دربارهی گذشتهی کاراکتر اصلی بر عهدهی شما گذاشته شود.
این ایده از برخی جهات واقعا هیجانانگیز به نظر میرسد. زیرا خیلیها دوست دارند در تجربههای نقشآفرینی (RPG) عمیق بهصورت کامل خود را در نقش شخصیت اصلی تصور کنند. بااینحال نمیتوان انکار کرد که یکی از تفاوتهای اساسی سری بازی ویچر با ویدیوگیمهای برتر مشابه، دقیقا در همین میزان شخصیتمحور بودن آن است؛ در شاخوبرگ دادن به شخصیتپردازی پروتاگونیستی تعریفشده که میتواند رفتارهای متفاوتی داشته باشد و در عین حال هویت اصلی او ثابت است. پس شاید حتی اگر هیچکدام از کاراکترهای آشنا را در نقش شخصیت اصلی نبینیم، باز هم عدهای ترجیح بدهند که خود سیدی پراجکت یک ویچر جدید را بسازد و ما را با قصهی او همراه کند.
راستی اگر قرار بود در این بازی جدید هر گیمر به ساخت کاراکتر مورد نظر خود بپردازد، نیازی نبود که نخستین تصویر رسمی پروژه انقدر توجه همه را به یک مدالیون خاص جلب کند. این مدالیون به سرعت همه را به یاد مکتب سیاهگوش انداخت؛ یک مکتب غیررسمی در دنیای ویچر که فقط در دل داستانهای طرفدارها به وجود آمد. چرا در تصویر رسمی شاهد مدالیونهای مکاتب متفاوت ویچر نیستیم؟ اصلا چرا مدالیون مربوطبه یکی از مکاتب رسمی حاضر در کتابها و بازیها را نمیبینیم؟ وقتی تاریخ شکلگیری مکتب Lynx را بخوانید، شاید حدس بزنید که سیدی پراجکت قرار است ما را در نقش کدام شخصیت در مرکز حماسهی جدید دنیای ویچر قرار دهد.
بااینحال نباید یکی از مزایای بزرگ «خلق ویچر جدید توسط بازیکن» برای بازیسازها را از یاد برد. هرچهقدر که در بازی The Witcher جدید از لحاظ مکانی و زمانی به قسمتهای قبلی سری بازی ویچر نزدیک باشیم و به ازای هر کاراکتر آشنا که در قصه ببینیم، کار سیدی پراجکت برای احترام گذاشتن به تکتک خطوط داستانی مجموعه سختتر میشود. پس اگر تیم سازنده میخواهد به تمام انتخابهای بازیکن در ویچر ۳ احترام بگذارد و هیچ سناریو داستانی بهخصوصی را بهعنوان قصهی اصلی در نظر نگیرد، شاید تنها راه، فاصله گرفتن بسیار زیاد از تمام شخصیتهای آشنا باشد.
(از اینجا به بعد مقاله بخشی از داستان بازی The Witcher 3 و فن فیکشن مربوطبه مکتب سیاهگوش را اسپویل میکند)
کنترل چند شخصیت در بخشهای مختلف بازی
در دل قصههای غیررسمی و نوشتهشده توسط طرفدارها که یک خط داستانی خاص از بازی The Witcher 3: Wild Hunt را ادامه میدهند، مکتب سیاهگوش در سال ۱۲۷۳ به فرماندهی لمبرت تأسیس میشود؛ درحالیکه جول، گیتن، دراگونفلای و کیرا متز هم او را همراهی میکنند. مکتب گرگ تقریبا دیگر از بین رفته است و همه میدانند که مکتب گربه باتوجهبه ماجراهای گوناگون پیشآمده شهرت بسیار بدی پیدا کرد. اما لمبرت که میخواهد میراث دوست صمیمی خود یعنی ایدن از مکتب گربه را زنده نگه دارد، به همراهی شخصیتهای دیگر موفق به پس گرفتن کاروان متعلق به این مکتب ویچرها میشود؛ کاروان Dyn Marv که عملا مرکز آموزشی متحرک مکتب گربه است.
لمبرت پس از اینکه کنترل اوضاع را در دست گرفت، بهدنبال کسب احترام از سوی مکاتب دیگر است. پس مکتب گربه را به مکتب Lynx (سیاهگوش) تغییر میدهد. باتوجهبه اینکه خود او قبلا به مکتب گرگ تعلق داشت، برخی از طرفدارها عملا به مکتب سیاهگوش به چشم ترکیب مکتب گربه و مکتب گرگ مینگرند.
در سال ۱۲۹۰ دنیای ویچر، مکتب سیاهگوش مطابق فن فیکشن مورد بحث به جایگاهی میرسد که اعتماد و احترام بسیاری از ویچرهای متعلق به مکاتب دیگر را بهدست میآورد. تمرکز اعضای این گروه روی مبارزات سریع، زره انعطافپذیر و سلاحهای نسبتا سبک مناسب برای حملات پیاپی به آنها هویت خاصی داده است. اما بدون شک ویچرهای مکتب سیاهگوش بیشتر به خاطر نداشتن یک محل تمرین ثابت و زندگی در کاروان شناخته میشوند. اصلا به همین خاطر است که وقتی قارهی غربی وقتی در سال ۱۳۱۰ به سمت جلب توجه مردم میرود، ویچرهای مکتب سیاهگوش سریعتر از همکارها و رقبای خود به آنجا میروند تا مقابل هیولاهای گوناگون قرار بگیرند.
درحالیکه گویا اِسکِل (Eskel) پس از حوادث کر مورهن به سمت شرق رفت، طی فن فیکشن مورد بحث میبینیم که سفر لمبرت به سوی غرب در همراهی با کیرا متز توانست آغازکنندهی ماجراهای زیادی باشد. این قصه در صورتی که واقعا از سوی سازندگان بازی جدید ویچر پذیرفته شود، چند شخصیت آشنا را در موقعیتهایی تازه و ویژه قرار میدهد.
سازندگان میتوانند با انتخاب بازهی زمانی مناسب، خود را از پاسخ دادن به بسیاری از پرسشهای گرهخورده به انتخابهای مخاطب در بازی ویچر ۳ راحت کنند. این وسط فقط کافی است که چند سناریو کلی مثل زنده ماندن کیرا متز و همراهی او با لمبرت را بهعنوان خط اصلی داستانی مجموعه بشناسیم و بعد از آن سیدی پراجکت فقط مشغول قصهگویی خاص خود شود.
گرالت از ریویا انقدر شخصیت ویژه و محبوبی است که در هر حالت، یافتن یک جایگزین برای آن تقریبا غیرممکن به نظر میرسد. در عین حال ویچر پر است از شخصیتهایی که بازیکنها در سطوح گوناگون به آنها عشق میورزند. پس شاید اگر وزن «شخصیت اصلی جدید» روی دوش چند کاراکتر قرار بگیرد، با اتفاقاتی هیجانانگیزی روبهرو شویم. فرض کنید لمبرت، سیری، اسکل و حتی خود کیرا متز در بخشهای مختلف بازی قابل کنترل باشند. اینگونه نهتنها به شکل منطقی و از زاویهی دید شخصیتهای مختلف میتوانیم بخشهایی بسیار متفاوت از جهان آن را زیر پا بگذاریم، بلکه تنوع گیمپلی هم با افزایش جدی روبهرو میشود. مثلا بخشهای کیرا متز کاملا متمرکز روی جادو جلو میرود.
از آنجایی که وارد گمانهزنی کامل شدیم و صرفا در حال تصور مسیرهای متفاوت پیش روی بازی The Witcher در حال ساخت هستیم، شاید مایل باشید که بدانید مدتها بعد از تأسیس مکتب سیاهگوش، ویچرهای آن از تفنگها نیز برای به خاک و خون کشیدن هیولا بهره میبرند.