مصاحبه الیزابت ماس با محوریت فیلم Shirley
اگر فیلم شما زنی را نیاز دارد که در آستانه یک شکست بزرگ قرار دارد یا حتی این شکست را هم تجربه کرده است، الیزابت ماس بهترین گزینه برای شما محسوب میشود. در فیلم Shirley (شرلی)، ماس همچنان در تلاش است که تمایل و علاقه خود را نسبت به دیوانگی، آشفتگی، گرفتاری و پریشانی را پیچیده کند و گسترش بدهد. این موارد دقیقا همان چیزهایی است که به خوبی در آثار اخیر او مانند فیلم The Invisible Man (مرد نامرئی)، فیلم Her Smell (بوی او)، فیلم Queen of Earth (ملکه زمین) و فیلم Us (ما) نمایش داده شده بود. در فیلم جدید جوزفین دکر، ماس در نقش یک نویسنده داستانهای گوتیک به نام شرلی جکسون حضور پیدا کرده است.
این در حالی است که بازیگر مقابل او یعنی مایکل استولبارگ، نقش همسر جکسون را ایفا میکند؛ یک منتقد ادبی به نام استنلی هایمن. این دو بازیگر در کنار هم در اوج قدرت خود ایفای نقش میکنند و در تلاش هستند که ازدواج را تبدیل به یک نمایش دیوانهوار بکنند. آنها یک زوج جوان را (توسط اودسا یانگ و لوگان لرمن) به مدار بیمارگونه خود میکشانند، داستان را میپیچانند و به قلمروی «چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد؟» میکشانند؛ اما با یک چاشنی توهمزا. این شخصیت تنها فردی است که میتواند خالی بودن و پوچی را در زیر نقاب طبقه بالای جامعه ببیند و آشکارا رفتار آنها را مسخره میکند. این بازیگر باور دارد که این شخصیت شباهت زیادی به خودش دارد.
ماس در گفتگویی با گزارشگر سایت خبری ایندی وایر، اینطور گفته بود: «از درون، من و او شباهت خیلی زیادی به هم داریم. در حقیقت، دوستان نزدیک من این را تماشا کردهاند و کاملا تلاش میکنند که این حرف را به من نزنند. اما در پایان بالاخره مشخص میشود». این خیلی تعجبآور است زیرا ماس همیشه خیلی گرم و متواضعانه رفتار میکند. شرلی جکسون که در سال ۱۹۶۵ جان خود را از دست داده بود، رزومه پر باری داشت و آثار زیادی را نوشته بود؛ از جمله آثار بسیار مهم او میتوان به داستان کوتاه و ترسناک The Lottery و همچنین رمان The Haunting of Hill House اشاره کرد. این نویسنده زندگی پر از افراطیگری و بیماریهای روحی را پشت سر گذاشت.
علی رغم زندگینامهای که از این نویسنده وجود داشت، ماس به همراه کارگردان این اثر، جوزفین دکر و همچنین نویسنده فیلمنامه یعنی سارا گابینز تصمیم گرفتند که دیدگاه مخصوص به خودشان را نسبت به اینکه جکسون چه کسی بود، به وجود بیاورند؛ به جای اینکه بخواهند کورکورانه از یک زندگینامه پیروی کنند و به آن وفادار باشند و در آخر هم یک اثر غیراصیل به وجود بیاورند. ماس در طی این گفتگو درباره جکسونِ خودش گفت که یک فرد شلخته، مست و مریض محسوب میشد که هیچکس دوست نداشت او را به یک مهمانی ببرد:
«چالشی که برای من در ایفای این نقش وجود داشت این بود که من هیچوقت نقش شخصیتی را ایفا نکردم که همه او را بشناسند. مو، گریم، لباسها، پدهای مخصوص زیر لباس و کلا همه چیز یک مقدار قدیمی به نظر میرسید.»
ماس در ادامه درباره کارهای قدیمی خود صحبت کردن که همگی از یک سری شخصیتهای داستانی و کاملا ساختگی ایجاد شده بودند:
«معمولا من با خودم اینطور کنار میآیم و میگویم که «شخصیت اینگونه است و همه باید همین را باور کنند». این یک مورد به خصوص خیلی جالب بود زیرا من مجبور بودم که حقیقتها را بیشتر رعایت کنم و بدانم که او چه کسی بوده است.»
با این وجود، این بازیگر محبوب توانست رنگ و بوی خاصی را به فیلم شرلی وارد کند. او اولینبار در قالب شخصیت پگی نلسون در سریال Mad Men (مد من) وارد جلد جاودانه خود شد؛ نقشی که بیباکترین و بهترین اجراهای او را در تاریخ حرفهای خودش رقم زد. ماس در طی این سالها توانست راه خود را در طیف بسیار وسیع و گسترده کارگردانان خاص و کار بلدی پیدا کند؛ از جوردن پیل در فیلم ما گرفته تا جین کمپیون برای فیلم Top of the Lake (بالای دریاچه). این افراد تمایل داشتند که از مسیر او کنار بروند و اجازه دهند که او تا جایی که میتواند تجربه کسب کند. ماس در همان سبک کلاسیک خود، کاری کرد تا جکسون او مجموعهای از تیکها و رفتارهای ناخوشایندی را داشته باشد که شناسه خاص او محسوب میشوند.
در یک صحنه، او یک بطری نوشیدنی را روی مبل میزبان خود خالی میکند و بعد هم به آن زن بیچاره خیره میشود؛ در این صحنه او همان سرور و خوشحالی شیطانی خود را در چهره دارد. همین صحنه، یکی از صحنههای نمادین ماس به حساب میآید. ماس در رابطه با این صحنه گفت:
«من خودم نمیدانم که چطور به این شیطنت خاص رسیدم. یک سری چیزها بودند که واقعی محسوب میشدند و از طرف دیگر یک سری چیزها هم بودند که ما درباره آنها بحث میکردیم. مایکل استولبارگ و من، سارا گیبنز و جو دکر درباره آنها صحبت میکردیم. بعد هم باز چیزهایی بودند که من از خودم آنها را در میآوردم. این شیطنت همینطوری بیرون آمد و من احساس میکردم که چیز درستی است. من آن غریزه را با سیستم فیزیکی او دنبال کردم. تصاویری از این صحنه وجود دارد اما هیچ چیزی در این تصاویر نیست که واقعا چیزی درباره سیستم فیزیکی او بگوید.»
عبارات متناقض و پیچیده و همچنین تغییرات فیزیکی عجیب، اصلا کار جدیدی برای ماس به حساب نمیآید؛ کسی که صورت او توسط مجله نیویورک تایمز به عنوان «فوقالعاده انعطافپذیر» توصیف شده است. ماس در رابطه با این مورد اینطور توضیح داد: «من تا امروز چهرههای خندهدار خیلی زیادی از خودم درآوردهام. من برخی اوقات میتوانم کارهای عجیب و غریبی را با صورتم انجام دهم». یک صحنه در فیلم ما وجود دارد که در آن همزاد قاتل ماس، با یک پوزخند بزرگ و شیطانی در صورتش، در حال استفاده از یک رژ لب است؛ درست همانند یک زن خانهدار مربوط به دهه ۵۰ که داروی زیادی مصرف کرده است... همه این صحنه را خودش خلق کرده است.
چیزی که بیشتر از همه ماس را تشویق میکرد که به سمت نابود شدن و شکستش در فیلم شرلی پیش برود، همان فضای بیثبات کنندهای بود که توسط کارگردان اثر یعنی جوزفین دکر به وجود آمده بود. این کارگردان در گذشته در آثاری مانند فیلم Thou Wast Mild and Lovely و فیلم Madeline’s Madeline یک همچین فضایی را به وجود آورده بود که احساسات قابل لمس و مختلفی را به صورت شخصیتها میکوبید. خانه جکسون و هایمن در فیلم Shirley، به لطف طراح تولیدی به نام سو چان به هم ریخت و درست به همان شکلی درآمد که نشان دهد سالهای زیادی کسی در آن خانه زندگی میکرده است؛ تقریبا به همان خانه جهنمی جورج و مارتا در Virginia Woolf.
زمانی که شما این فیلم را تماشا میکنید، این احساس به شما منتقل میشود که بازیگران این اثر یعنی ماس، استولبارگ، ینگ و لرمن همگی آنجا زندگی میکردند؛ این اتفاق هم به لطف فرآیند تمرینی دکر امکانپذیر بود و این حس را در شما به وجود میآورد. استولبارگ با بیان عبارت «ما در کنار هم چیزهای زیادی را تجربه کردیم»، توضیح داد که آنها تقریبا یک روز و نصفی را پیش از آغاز فیلمبرداری آنجا سپری کردند و به تمرین پرداختند. دکر یخ افراد تیم خود را با پرسشنامهها و تمرینهای بازی کردی شکست و این چهار نفر را مجبور کرد که به نقطه عمیقتری نسبت به یکدیگر برسند. استولبارگ به این موضوع اشاره کرد:
«دکر بازیگران را مجبور کرده بود تا احساسات، زندگی، شخصیت، روحیهای را که ممکن است پشت هر فردی وجود داشته باشد از یکدیگر بیرون بکشند. اینکه هر کدام از اعضای این گروه میتوانستند چه حیوانی باشند. هر مدل حماقتی که نیاز بود انجام شد تا ما خود واقعیمان را نشان دهیم و به این مرحله از روحیه برسیم که میتوانیم یک چیز واقعا ساختگی را در میان خودمان خلق کنیم؛ چیزی که مدام از نقاط مختلف به ما الهام میرسید و به ما کمک میکرد. در پایان انجام این کار به روش خیلی خوبی ما را تکان داد. انجام همین کار قلب و ذهنهای ما را باز کرد و این احتمال را در آن به وجود آورد که هر اتفاقی ممکن است رخ دهد.»
او همچنین در ادامه این نکته را اضافه کرد که بودن در کنار ماس در یک اتاق و تماشای تبدیل شدن او به این شخصیت دیوانه چیزی بود که «شما هیچ اشکال و شکافی را در آن نمیدیدید». به جرئت میتوان گفت که ماس بعد از بارها انجام دادن این کار، یک برند شخصی پیدا کرده است و همه چیز نشان دهنده این است که او توانایی شیپ شیفت یا تغییر شکل دارد. در این مورد بهخصوص، این توانایی یک دارایی مهم محسوب میشود. زیرا شما همیشه فکر میکنید که در حال تماشا کردن عملکرد الیزابت ماس هستید و تصور میکنید که همه چیز را میدانید؛ اما او هیچوقت از شگفتزده کردن شما دست برنمیدارد و همیشه راهی برای انجام این کار پیدا میکند.