شرح کامل رویداد بحران در زمینهای بینهایتِ دی سی کامیکس
پیش از اینکه بهسراغ مقاله شرح کامل خط داستانی رویداد بحران در زمینهای بینهایت این هفته برویم، نقل قولی از شخصیت سایکو پایرت را باهم بخوانیم:
جهانها زندگی میکنند، جهانها میمیرند و دیگر آن موقع، زمانی است که دیگر هیچ چیز مثل قبل نمیشود.
بحران در زمینهای بینهایت، یکی از بزرگترین رویدادهایی بود که در دنیای کمیکی دی سی به وجود آمده بود. این رویداد کاری کرد که کل مولتی ورس دی سی بهطور کامل پاک شود و تغییرات خیلی زیادی در داستان گذشته و منشاء تعداد زیادی از قهرمانان این دنیای گسترده به وجود بیاید. این اتفاق پایان دوران نقرهای و همچنین برنز کتابهای کمیک را رقم زد و باعث به وجود آمدن دوران جدیدی در این دنیای رنگارنگ شد.
بحران در زمینهای بینهایت، یک رویداد بسیار بزرگی بود که در کتابهای کمیک آمریکایی که توسط شرکت دی سی کامیکس منتشر میشدند، ایجاد شد. این مجموعه توسط نویسندهای به نام مارو ولفمن و همچنین هنرمند و تصویرپردازی به نام جرج پرز به وجود آمده است. این مجمموعه در ابتدا بهصورت محدود در قالب ۱۲ قسمت از ماه آوریل سال ۱۹۸۵ تا مارس ۱۹۸۶ منتشر شده بود. علاوهبر ماجراهایی که در خط داستانی این رویداد کراس اوری به وجود آمده بود، یک سری اتفاقات دیگر هم وجود داشتند که با محوریت این رویداد، در قسمتهای فرعی که منتشر شده بود، به تصویر کشیده شدند.
این مجموعه درست از زمانیکه برای اولینبار منتشر شد، محبوبیت خیلی زیادی بهدست آورد و تا به امروز به شکلهای مختلف و نسخههای متنوع در بازار عرضه شده است. ایده جذاب این رویداد، از تمایل جدید ولفمن نشأت گرفته بود. او دوست داشت که هرچه زودتر، مولتی ورسی را که در کتابهای کمیک جهان دی سی به تصویر کشیده شده است، رها کند. ولفمن این اعتقاد را داشت که مولتی ورس و مفهوم کلی آن خیلی برای خوانندگان قابل فهم نیست و آنها نمیتوانند خیلی خوب با آن ارتباط برقرار کنند. به همین دلیل او بهدنبال راهی بود تا یک جهان واحد و تک به نام دنیای دی سی را به وجود بیاورد. پایه و اساس رویداد بحران در زمینهای بینهایت، به واسطهی یک شخصیت (ملقب به مانیتور) به وجود آمد و همه بخشهای آن شکل گرفت.
این مجموعه در ابتدا براساس این ایده پایه گذاری شد که ولفمن دوست داشت تا کل مولتی ورس ساخته شده در دی سی، تبدیل به یک دنیای واحد شود
این شخصیت برای اولینبار در مجموعه The New Teen Titans که در ماه ژوئیه سال ۱۹۸۲ توسط خود ولفمن منتشر شده بود، ظاهر شد؛ آن هم پیش از اینکه اصلا مجموعه اصلی آغاز شود. منتشر کنندگان اصلا قصد نداشتند که پرز را بهعنوان هنرمند اصلی خود در ابتدا انتخاب کنند و او اصلا نامزد اصلی نبود. اما زمانیکه او از ایده این مجموعه خبردار شد، آنقدر از خودش هیجان نشان داد که بهعنوان هنرمند اصلی تیم انتخاب شد. او حتی گفته که تصویرپردازیهایی که در این دوران انجام داده، یکی از بهترین و جذابترین تجربههایش محسوب میشود.
بهطور خلاصهای از داستان این مجموعه میتوان اینگونه گفت که ماجرای بحران در زمینهای بینهایت در جایی آغاز میشود که شخصیتی به نام آنتی مانیتور (همتای شرور مانیتور) در مولتی ورس دی سی آزاد و رها میشود. او در تلاش بود تا تمام زمینهایی را که در این جهان وجود دارند، از بین ببرد و زندگیها را نابود کند. از طرف دیگر هم مانیتور که این شرایط را میدید، تصمیم گرفت تا قهرمانان مختلفی را از سرتاسر مولتی ورس استخدام کند تا به مقابله با این فاجعه بپردازند. اما درنهایت او، درحالیکه برینیاک هم از طرف دیگر با شخصیتهای شرور همکاری میکرد، جان خود را از دست داد و مرد. برینیاک قصد داشت تا در چنین وضعیتی، کنترل زمینهای باقیمانده دیگر را بهدست بیاورد و آنها را تسخیر کند.
رویداد بحران در زمینهای بینهایت، بیشتر از هر چیزی به خاطر تعداد بالای مرگ و میری که در آن پیش میآید، معروف شده است. در این خط داستانی صدها شخصیت جان خود را از دست میدهند. ماجراهایی که در این رویداد پیش میآید، باعث شد تا کل دنیای دی سی ریبوت شود و داستانها یک بار دیگر نوشته شوند. این مجموعه، تبدیل به یک مجموعه پرفروش برای دی سی شده بود و نهتنها تا حد زیادی مورد تحسین منتقدان این عرصه قرار گرفت، بلکه موفقیتهای مالی زیادی هم بهدست آورد. منتقدان بیشتر از هر چیزی از جاهطلبی و اتفاقات دراماتیکی در این مجموعه رخ میدهد، تقدیر کردند.
این سری کتاب کمیک با داستان خود باعث شد تا ایده ایجاد کراس اورهایی با این مقیاس بسیار بزرگ در دنیای کتابهای کمیک به وجود بیاید و محبوب شود. سری کتاب بحران در زمینهای بینهایت، اولین بخش از یک مجموعه سه قسمتی بود که Crisis Trilogy نام داشت. بعد از این قسمت، مجموعه بحران بینهایت (از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۶) و همچنین بحران نهایی (از سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۰۹) منتشر شد. این رویداد آنقدر معروف و محبوب شد که حتی بهصورت لایو اکشن هم در دنیای تلویزیونی Arrowvers با حضور قهرمانان و شخصیتهای مختلفی، به تصویر کشیده شد.
ترتیب قسمتها:
همانطور که در قسمتهای بالاتر هم عنوان شد، علاوهبر خط داستانی اصلی این مجموعه و ماجراهایی که در آن پیش آمده بود، اتفاقات فرعی دیگری هم در این دنیا به وجود آمد؛ اتفاقاتی که حول محور همین رویداد اصلی می چرخید اما در قسمتهای فرعی منتشر شده بودند. به همین دلیل تصمیم گرفتیم تا ترتیب قسمتهای فرعی را برای شما ذکر کنیم:
- قسمت ۵۰ تا ۵۶ سری کتاب All-Star Squadron
- قسمت ۱۳ ولوم دوم سری کتاب Amethyst
- قسمت ۳۸۹ تا ۳۹۱ سری کتاب Batman (غیررسمی)
- قسمت ۱۷ و ۱۸ سری کتاب Blue Devil
- قسمت ۸۶ تا ۸۸ سری کتاب DC Comics Presents
- قسمت ۵۵۶ تا ۵۵۸ سری کتاب Detective Comics (غیررسمی)
- قسمت ۴۱ و ۴۲ ولوم دوم سری کتاب Firestorm
- قسمت ۱۹۴، ۱۹۵ و ۱۹۸ ولوم دوم سری کتاب Green Lantern
- قسمت ۱۸ تا ۲۴ و همچنین قسمت اول سالانه سری کتاب Infinity Inc.
- قسمت ۲۴۴، ۲۴۵ و قسمت سوم سالانه سری کتاب Justice League of America
- قسمت ۱۸ ولوم سوم سری کتاب Legion of Super-Heroes
- قسمت اول سری کتاب Losers Special
- قسمت ۱۳ و ۱۴ ولوم دوم سری کتاب New Teen Titans
- قسمت ۳۱ سری کتاب Omega Men
- قسمت ۴۱۴ و ۴۱۵ سری کتاب Superman
- قسمت ۴۶ ولوم دوم سری کتاب Swamp Thing
- قسمت ۲۲ سری کتاب Vigilante (غیررسمی)
- قسمت ۳۲۷ تا ۳۲۹ سری کتاب Wonder Woman
از طرف دیگر، علاوهبر کتابهای کمیک اشاره شده، مدتی پیش این کراساور بهصورت لایو اکشن در دنیای تلویزیونی Arrowverse پخش خود را آغاز کرد. این لایو اکشن قرار است در قالب ۵ قسمت پخش شود که هنوز تمام قسمتهای آن به روی آنتن نرفته است. اما ما قصد داریم که در این بخش هم ترتیب قسمتهای این سریالها را مشخص کنیم:
- قسمت ۹ از فصل ۵ سریال Supergirl
- قسمت ۹ از فصل اول سریال Batwoman
- قسمت ۹ از فصل ۶ سریال The Flash
- قسمت ۸ از فصل ۸ سریال Arrow
- قسمت ویژه فصل ۵ سریال Legends of Tomorrow
خط داستانی اصلی:
اگر مجموعه بحران در زمینهای بینهایت را هنوز مطالعه نکردید و قصد دارید که کراساور دنیای تلویزیونی The CW را هم تماشا کنید، این مقاله را از این بخش دیگر مطالعه نکنید زیرا بخشهایی از داستان را برای شما فاش میکند.
.
.
.
.
همانطور که بالاتر هم گفته شد، بحران در زمینهای بینهایت یک فاچعه بسیار گسترده در سطح مولتی ورس بود؛ رویدادی که باعث شد تا تعداد بیشماری از جهانهای موازی و متناوب نابود شوند. سطح این فاجعه آنقدر گسترده و بزرگ بود که باعث شد تا بعد از آن یک دنیای واحد با ماده مثبت (و همچنین یک دنیای ضد ماده یا آنتی متر) به وجود بیاید و تبدیل به دنیای اصلی دی سی شود.
- احضار:
در همان آغاز زمان، بیگ بنگ رخ داد و جهان بهطور کامل به وجود آمد. بااینحال، در جایی که باید تنها یک دنیا به وجود میآمد، دنیاهای بیشمار خیلی زیادی به وجود آمده بود. هر کدام از این دنیاها، نسخه کپی و جایگزینی از دنیای اصلی بودند. هر کدام از آنها یک تاریخچه مخصوص به خود و کاملا جداگانه داشتند. در این زمان، یک دیوار سفید بسیار بزرگ به وجود آمده بود که از انرژی خالص ضد ماده یا همان آنتی متر تشکیل شده بود. این دیوار در سرتاسر کیهان ادامه داشت و تمام دنیاها را در بر میگرفت. این دیوار در سرتاسر مولتی ورس گسترده شده بود و از کل کهکشانها تغذیه میکرد.
در یک دنیای موازی ناشناخته، یک موجود به نام «پاریا» وارد ماجرا شد. او مجبور شده بود تا شاهد مرگ چندین دنیای مختلف از چندین بُعد مختلف باشد. زمانیکه او در حال منتقل شدن به جهان جایگزین دیگری که با نام زمین سوم شناخته میشد بود، بهطور ناگهانی ناپدید شد. در همان جهان، اعضای گروهی به نام سیندیکای جنایت که بهصورت کاملا نادر فعالیتهایی قهرمانانه داشتند، بهصورت ناامیدانه بهدنبال راهی بودند تا سیاره محاصرهی خودشان را نجات دهند. بااینحال، آنها حتی با قدرتهای ترکیب شدهی خودشان هم نتوانستند از رخ دادن فاجعه جلوگیری کنند و دیوار ضد ماده سرانجام باعث مرگ تمام آنها شد.
تنها قهرمان این سیاره که «الکساندر لوتر» نام داشت، زمانیکه این واقعه را دید، به خانه خود عقبنشینی کرد تا به سراغ همسر خود یعنی «لوئیس» و فرزند نوزادش که «الکساندر لوتر جونیور» نام داشت و در آغوش مادرش بود، برود. لوتر فرزند کوچک خود را درون یک کپسول موشکی آزمایشی قرار داد و آن را از سیاره زمین خودشان به نقطه دیگری پرتاب کرد. زمانیکه زمین سوم در حال مرگ بود، کپسول الکساندر به دیوار ارتعاشی و جدا کننده ابعاد مختلف رسید و آن را سوراخ کرد. این کپسول بعد از عبور از دیوار سفید، روی ماهواره متروکه لیگ عدالت که به دور زمین اول میچرخید، فرود آمد. یک موجود دیگر به نام مانیتور که روی ماهواره خود قرار داشت، دستیارش به نام «لایلا» را که با نام هاربنیجر هم شناخته میشد، احضار کرد.
مانیتور بهدستیار خود دستور داد تا به زمینهای جایگزین مختلف برود و گروهی از قدرتمندترین قهرمانان این زمینها را که قدرتهایی ابرانسانی دارند، انتخاب کند و برای او بیاورد. به همین دلیل هم هاربنیجر از قدرت خاص خود استفاده کرد، چندین نسخه کپی از خودش به وجود آورد و هر کدام از آنها را به یکی از زمینهایی که در مولتی ورس وجود داشت، فرستاد. در همین حین که این اتفاقات در حال رخ دادن بود، مانیتور خود را آماده کرد تا به سراغ کپسول الکساندر لوتر جونیور برود و قطعات آن را جمعآوری کند. اولین نسخه هاربنیجر به زمین اول رفت و «کینگ سولووار» را بهعنوان اولین ابرقدرت از شهر گوریلها انتخاب کرد.
یک نسخه دیگر به زمین قرن سیام رفت و یکی از اعضای گروه ابرقهرمانی Legion of Super-Heroes به نام «داون استار» را احضار کرد تا به کمکش بیاید. از طرف دیگر هم نسخه سوم هاربنیجر به زمین دوم، آن هم به سال ۱۹۴۲ سفر کرد تا از شخصیتی به نام «فایر برند» درخواست کمک کند. در همین حین، یک نسخه دیگر هم به زمین چهارم و شهر شیکاگو رفت و «بلو بیتل» را انتخاب کرد. نسخه دیگری هم از هاربنیجر به خط زمانی حال در زمین دوم رفت و از سایکو پایرت درخواست کمک کرد.
این نسخه، سایکو پایرت را به زمین اول آورد؛ جایی که او با فایر استورم و کیلر فراست برخورد کرد. سایکو پایرت در طی این ملاقات، از ماسک مدوسای مخصوص خود استفاده کرد و کاری انجام داد که کیلر فراست عاشق فایر استورم شود. یک نسخه دیگر هم به آتلانتیس، آن هم پیش از اینکه فاجعه بزرگ برایش رخ دهد، رفت تا «آریون ساحره» را پیدا کند. بااینحال، درست در همین زمان، یک شدو دیمن به این نسخه حمله کرد و کنترل بدن او را در دست گرفت.
این نسخه از شدو دیمن که تسخیر شده بود، آریون را پیدا کرد و او را به سمت ماهواره مخصوص مانیتور برد. زمانیکه آنها به آنجا رسیدند، با اتاقی برخورد کردند که پر از قهرمانان و شرورهای مختلف از واقعیتهای جایگزین متفاوت بود. پیش از اینکه اعضای جدید این گروه فرصتی پیدا کنند تا با شرایط و محیط غریبه اطراف خود خو پیدا کنند، توسط ارتشی از شدو دیمنها مورد حمله قرار گرفتند. آنها بهعنوان اولین مأموریت خود، به مبارزه با این شدو دیمنها پرداختند، تا اینکه بالاخره مانیتور به آنجا رسید. او بلافاصله یک انفجار نورانی بسیار بزرگ ایجاد کرد و باعث از بین رفتن سایهها شد. مانیتور خیلی زود خود را برای افرادی که در آنجا حضور داشتند، معرفی کرد. او به این افرادی که بهشدت مشتاق دریافت اطلاعاتی از سمت او بودند، اعلام کرد که در آیندهای نزدیک قرار است مولتی ورس بهطور کامل نابود شود.
Time and Time Again!
- The Dawn of Man:
رویداد زمینهای بینهایت، بیشتر از همه به خاطر شخصیتهای خیلی زیادی که کشته میشوند، شهرت دارد
در این سلسله، شخصیتی به نام «آنترو پسر غارنشین» در حال کنترل و هدایت یک گله ماموت بود تا آن را از روستای قبیله Bear Clan بیرون ببرد و از آنجا دور کند. در همین حین، او بهصورت کاملا اتفاقی و ناگهانی از روی یکی از ماموتهایی که روی آن نشسته بود، به پایین افتاد. به محض اینکه او با سطح زیرش برخورد کرد، وارد یک رویای خاصی شد که در آن تصویری از زمان آینده و یک شهر بزرگ را میدید. او خیلی زود سر خود را تکان داد و زمانیکه دوباره به اطراف خود نگاه کرد، دیگر آن تصویرها از بین رفته بودند. علاوهبر آن تصویرها، این پسر غارنشین متوجه شد که گله ماموتهایش هم دیگر نیستند و غیب شدند.
- زمین قرن سیام:
در این یک سلسله، اعضای گروه Legion of Super-Heroes متوجه شدند که گلهای از ماموتها که در زمان گم شده بودند، در میدان پلازای شهر مترو پلیس قرار دارند و سرگردان در حال گشتوگذار هستند. در این بین، «کلوسال بوی» تلاش کرد تا تمام این ماموتها را درون آغوش غول پیکر خودش جا بدهد اما ناگهان آنها دوباره ناپدید شدند.
- زمین اول:
در این زمین که اولین و اصلیترین زمین محسوب میشد، جوکر در شهر گاتهام، یکی از ستارههای محبوب سینما به نام «هارولد جی. استاندیش» را به قتل رساند. در همین لحظه، بتمن پنجره را شکست و با سرعت زیاد وارد محل آن اتفاق شد. او تلاش کرد تا این شرور را خلع سلاح کند. اما جوکر مدام با سلاح مخصوص خودش، بتمن را اذیت میکرد و سربهسر او میگذاشت. ناگهان تصویر آشفتهای از فلش مقابل این دو شخصیت ظاهر شد. فلش در تلاش بود تا در رابطه با پایان دنیا به بتمن اخطار دهد. بتمن تلاش کرد تا با فلش صحبت کند اما او خیلی زود درست مقابل چشمان بتمن ناپدید شد.
از طرف دیگر هم که مانیتور روی ماهواره مخصوص خودش قرار داشت، به اعضای گروه ابرقدرت خود که دور هم جمع شده بودند، اخطار داد که یک موج از انرژی ضد ماده در حال حرکت در سرتاسر مولتی ورس است و از تمام واقعیتهایی که وجود دارد، تغذیه میکند. او ظاهرا یک سری دستگاههای خاصی را در واقعیتهای مختلف قرار داده بود؛ دستگاههایی که به این منظور طراحی شده بودند تا دیوار ضد ماده را متوقف کنند. مانیتور نیاز داشت تا قهرمانان به هر کدام از این واقعیتها سفر کنند و هر کدام از دستگاههایی را که پیدا میکنند، فعال کنند. در این زمان، هیچکس واقعا نمیتوانست به مانیتور اعتماد کند و حرف او را گوش کند. اما آنها دیگر در وضعیتی نبودند که گزینههای زیادی مقابل خودشان داشته باشند و این اخطار را نادیده بگیرند.
سوپرمن از زمین دوم، کینگ سولووار و داون استار به زمین AD یا همان جهان «کامندی» سفر کردند. آنها خیلی زود توانستند کامندی را که ماجراجوی این دنیا محسوب میشد، پیدا کنند؛ کسی که در حال اندازهگیری ابعاد یک برج طلایی بسیار بزرگ بود. قهرمانان خیلی زود به این نتیجه رسیدند که این برج، همان دستگاهی است که مانیتور در رابطه با آن صحبت میکرد. در همان لحظه، ارتشی از دیمن شدوها به آنجا رسیدند تا در کار برج اختلال ایجاد کنند. اما قهرمانان توانستند با کمک هم خطر آنها را دفع کنند. از طرف دیگر هم آریون، «آبسیدین» و سایکو پایرت به آتلانتیس باستانی رسیدند.
ناگهان پاریا به آنجا رسید اما سایکو پایرت به او رحم نکرد و خیلی زود، او را تحت تاثیر دستکاریهای احساسی خودش قرار داد. آریون که شاهد این اتفاق بود، از قدرت خود علیه سایکو پایرت استفاده کرد تا بلکه به این طریق بتواند پاریا را از شر نفوذ سایکو پایرت خلاص کند. در همین لحظه، سایکو پایرت بهطور ناگهانی ناپدید شد و مدت خیلی کمی بعد از آن، در یک اتاق تاریک شده دوباره ظاهر شد. در همان زمان، یک صدای بم و عمیق اطراف او شنیده شد؛ این صدا به سایکو پایرت امر کرد تا از تک تک دستوراتی که این صدا به او میدهد، پیروی کند و آنها را انجام دهد.
سایکو پایرت هم که حسابی از صدای این فرد مرموز ترسیده بود و چارهای نمیدید، قبول کرد که تک تک دستورها او را انجام دهد. درست در همین حین که این اتفاقات در حال رخ دادن بود، مانیتور که روی ماهواره خودش قرار داشت، از هاربینجر خواست تا الکساندر لوتر را از شیر خوارگاه خودش به سراغ او بیاورد. هاربینجر که به سراغ الکس رفت، متوجه شد که او، با اینکه تا مدتی قبل یک نوزاد بود، حالا سن و سال یک کودک خردسال را دارد و همین موضوع باعث تعجب بسیار زیادش شد. ناگهان، تاثیر و نفوذ یک شدو دیمن به سراغ هاربینجر رفت و کنترل بدن او را در دست گرفت. این شدو دیمن به میزبان خود دستور داد تا به مانیتور خیانت کند.
- Oblivion Upon Us:
در همین لحظه، هاربینجر وارد پناهگاه مانیتور شد؛ آن هم زمانیکه او در حال آزمایش کردن و انجام تستهای مختلف روی الکساندر لوتر جوان بود. سیستم بدنی لوتر بهگونهای بود که با سرعت زیادی رشد میکرد و بزرگ میشد. او حالا در این زمان دیگر از لحاظ فیزیکی سن و سال یک پسر بزرگسال را داشت. مانیتور به واسطه این آزمایشها متوجه شد که در بدن لوتر ماده مثبت و همچنین ماده منفی یا همان ضد ماده، ترکیب شده است. او اعتقاد داشت که این شکل زندگی ترکیبی میتواند کلید اصلی آنها برای متوقف کردن بحران بسیار بزرگی باشد که آنها در مقابل خود داشتند.
از طرف دیگر، هاربینجر که همچنان تحت تاثیر و نفوذ همان موجود تاریک و مرموز بود، ماهواره مخصوص مانیتور را ترک کرد تا به ارباب جدید خودش گزارشها را ارائه کند. در همین زمان، در زمین اول و در قرن سیام، فلش در حال دویدن در خیابانهای شهر بود و به طرز ناامیدانهای بهدنبال راهی بود تا بتواند یک سری اتفاقات طبیعی را که در حال رخ دادن بود، متوقف کند. او در همین لحظه، یک موج از انرژی خالص ضد ماده از مسافت بسیار دوری در حال نزدیک شدن و گسترده شدن در سطح شهر بود. به همین دلیل، او با سرعت بسیار زیادی در مولکولهای بدن خود ارتعاشی ایجاد کرد تا در بُعد زمان به گذشته بازگردد.
در زمان خلقت جهان، همان بیگ بنگ معروف رخ داد و بهجای اینکه یک دنیای واحد به وجود بیاید، تعداد بینهایتی زمین به وجود آمد و مولتی ورس تشکیل شد
او خیلی زود به قرن بیستم رسید و متوجه شد که آن موج ضد ماده تازه به زمین اول رسیده است و آرام آرام در حال نابود کردن هر چیزی است که در مسیرش قرار دارد. در این برهه زمانی، اعضای گروه تین تایتانز با اعضای گروه Outsiders متحد شدند تا در مقابل این موج گسترده، تا جایی که امکان دارد و میتوانند، ساکنان شهر نیویورک را نجات دهند. در همین لحظه، بتمن و سوپرمن هم به آنجا رسیدند تا کمکی به آنها بکنند. ناگهان بتمن، فلش را در این ماجرا دید که در مقابل چشمانش ظاهر شده بود. بااینحال، پیش از اینکه فلش بتواند پاسخی به سؤالهای او بدهد، با جیغ و فریاد که از ترس و درد بسیار زیاد نشأت میگرفت، به درون بعد دیگری کشیده شد و غیب شد.
درحالیکه تمام این ماجراها در حال رخ دادن بود، برینیاک در اعماق فضا در کشتی مخصوص خود قرار داشت و در حال بررسی این موج ضد ماده و روند پیشرفت او بود. او از لحاظ منطقی به این نتیجه رسید که برای اینکه بتواند زندگی و جان خودش را حفظ کند، باید به دیگران کمک کند و مولتی ورس را نجات دهد. به همین دلیل هم برینیاک به سمت همکار و دوست قدیمی خود یعنی لکس لوتر رفت تا از او کمک بگیرد. در همین حین، بلو بیتل، «دکتر پولاریس» و «جئو فورس» در بهار سال ۱۹۴۴ به مارکوویا رسیدند. در آن زمان، مارکوویا تحت اشغال و استعمار نیروهای نازی قرار داشت.
نیروهای نازی در تلاش بودند تا از برج انرژی مانیتور محافظت و امنیت آن را تأمین کنند. نیروهای ارتش آمریکایی هم که با نام Easy Company، Losers و Haunted Tank شناخته میشدند، در آنجا قرار داشتند. درست در همین حین که قهرمانان با نازیها درگیر شده بودند و باید با آنها مبارزه میکردند، باید خطر ارتش شدو دیمنها را هم دفع میکردند تا هرچه زودتر به هدف خود برسند. در طی این ماجرا، شدو دیمنها موفق شدند که چند تن از سربازان زمان جنگ را به قتل برسانند؛ بهطور مثال «فلاور» از Easy Company و همچنین «جانی کلاود»، «کاپیتان استورم»، «گانر» و «سارج» از Losers. سوپرمن زمین دوم، داون استار، کامندی و کینگ سولووار که در زمین AD قرار داشتند، بهطور ناامیدانه در یک منطقه ایستاده بودند و آسمانی را نگاه میکردند که رنگ خون به خود گرفته بود و رعد و برقهای بزرگ در سرتاسر آن دیده میشد.
سولووار که آسیبهای زیادی را متحمل شده بود، درنهایت توان خود را از دست داد و در آغوش کامندی جان داد. در همین حین، سایبورگ، گرین لنترن، «سایمون» و فایر برند در شهر کایوت که در تگزاس قرار داشت، در سال ۱۸۷۹ ظاهر شدند. آنها در این دوران، با چند تن از قهرمانان جنوب غربی که در آنجا قرار داشتند، مانند «نایت هاوک»، «اسکالپ هانتر»، «بت لش»، «جانی تاندر» و «جوناه هکس» ملاقات کردند. این دو گروه مختلف، با یکدیگر متحد شدند تا با کمک هم، محل دقیق یکی دیگر از برجهای مانیتور را پیدا کنند. بااینحال، موج نابود کنندهی ضد ماده که مانیتور در رابطه با آن و برخوردش با زمین به قهرمانان اخطار داده بود، بهطور همزمان در همه واقعیتها روند خود را آغاز کرد.
دراینمیان دیگر قهرمانان ما مجبور بودند تا با شدو دیمنها مبارزه کنند. در همین حین که همه مشغول بودند، نایت هاوک به درون موج ضد ماده کشیده شد و به سمت نابودی رفت. در طول زمان و در قرن سیام هم اعضای گروه Legion of Super-Heroes چنین تراژدی غمانگیز و مشترکی را تجربه کردند. درحالیکه اعضای این گروه مشغول نجات جان ساکنان کشور انگلستان بودند، «کید سایکو» با دیوار سفید پر انرژی برخورد کرد و جان خود را از دست داد. بعد از این ماجراهای ناراحت کننده، ما دوباره به ماهواره مانیتور بازمیگردیم که در همان لحظه، هاربینجر هم به آنجا بازمیگردد. ارباب جدید او که حسابی با تاثیر و نفوذ تاریک خود، از درون از هاربینجر تغذیه میکرد، باعث شد تا او یک انفجار پر از انرژی را به سمت مانیتور پرتاب کند.
- و به این ترتیب دنیا خواهد مرد:
در این برهه زمانی، بت گرل که حسابی احساس ناامیدی میکرد، بر بالای یک ساختمان شهری ایستاده بود. مدت زیادی طول نکشید که سوپر گرل هم به او پیوست. سوپر گرل در تلاش بود تا بت گرل را تشویق کند و به او امید بدهد. اما خیلی طول نکشید که با او تماس گرفته شد تا هواپیمایی را که در حال نزدیک شدن به نابودی و موج ضد ماده بود، نجات دهد. در همین لحظه، پاریا به زمین ششم رسید و در آنجا با یک خانواده سلطنتی و البته ابرقهرمان که از سه عضو «لرد ولت»، «لیدی کوارک» و «شاهزاده فرن» تشکیل میشد، برخورد کرد. در این زمان، موج ضد ماده در حال نابود کردن دنیای آنها هم بود. زمانیکه موج به این خانواده رسید و همسر و دختر آن را درون نابودی خود کشید، لیدی کوارک هیچ کاری نمیتوانست انجام دهد و فقط شاهد نابود شدن اعضای خانوادهاش در این موج سفید رنگ بود.
در همین حین هم پاریا در تلاش بود که حداقل لیدی کوارک را نجات دهد و او را به خارج از جهان ببرد تا بلکه به این طریق امنیتش تأمین شود. در همین حین، مانیتور در تلاش بود تا مقدمات لازم را برای خلق یک قهرمان جدید آماده کند؛ قهرمانی که قرار بود در این ماجرا، به او کمک کند. به همین دلیل هم یک پرتوی پر انرژي را که بر پایه یون بود، به یک ستاره ناپایدار پرتاب کرد؛ ستارهای که در سیستم وگان جهان زمین اول قرار داشت. همین کار مانیتور باعث شد تا یک شعله بسیار قدرتمند از انرژی خورشیدی به وجود بیاید و به سمت کره زمین پرواز کند. این شعله آنقدر پیش رفت تا درنهایت به رصدخانه «دکتر کیمیو هوشی» رسید. این شخصیت درحالیکه با تلسکوپ این پدیده مخرب و عجیب و غریب را بررسی میکرد، تعدادی از کارمندانش را هم سرزنش میکرد.
زمانیکه این شعله با دکتر هوشی برخورد کرد، او به خاطر درد بسیار زیادی که متحمل شده بود، از ته دل فریاد و جیغ کشید. بعد از آن هم به طرز مرموزی به خارج از آزمایشگاه خودش منتقل شد. این در حالی بود که همکاران و پدر او هم شاهد این ماجرا بودند و مدام بهدنبال پاسخ سوالی بودند که دقیقا چه بلایی سر کیمیو آمده است. در جای خیلی تاریکی که سایکو پایرت در آن زندانی شده بود، آن فرد سایهای و مرموز در حال تماشا کردن صفحهنمایش خود بود که در آن، فعالیتهای شخصیتی به نام «رد تورنیدو» نمایش داده میشد که در حال انجام عملیات بود. به همین ترتیب هم این فرد سایهای از قدرت خود استفاده کرد تا رد تورنیدو را هم دقیقا به همان محل تله پورت کند. در زمین دوم و در زمان ماجرای کملوت، فایر استورم و کیلر فراست به سراغ فردی به نام «شاینینگ نایت» رفتند تا از او درخواست کمک کنند.
علاوهبر تعداد زمین بینهایتی که در مولتی ورس به وجود آمد، زمان خلقت یک جهان دیگر هم درست مانند دنیای ما وجود داشت که جهان ضد ماده نام گرفت
لازم به ذکر است که در این زمان، کیلر فراست همچنان تحت نفوذ و تاثیر سایکو پایرت بود و علاقه زیادی به فایر استورم داشت. آنها بهدنبال شاینینگ نایت رفتند تا با کمک او، از چنگال میزانسازی کیهانیای که در آن برهه زمانی در آنجا کاشته شده بود، محافظت کنند. درست در همین زمان که این اتفاقات در حال رخ دادن بود، وندال سوج ازطریق یک پنجره در حال تماشا کردن ماجراها بود. در همین لحظه، این سه قهرمان با ارتشی از شدو دیمنها وارد نبرد شدند. اما تمام تلاشهای آنها بیهوده بود زیرا شدو دیمنها با یکدیگر ادغام شدند و تبدیل به یک شدو دیمن بسیار بزرگ و غول پیکر شدند. همین اتفاق دقیقا در تمام برهه زمانیهایی که چنگالهای میزانسازی دیگری هم کاشته شده بودند، پیش آمد و شدو دیمنها ظاهر شدند.
در زمان حال، در زمین اول و در شهر مترو پلیس، ابرقهرمانها متوجه شدند که یک چنگال میزانسازی دیگر پدیدار شده است. اما این بار، این چنگال میزانسازی در قالب یک زن ظاهر شد که لباسهای او شباهت زیادی به «دکتر لایت» داشت. دکتر لایت تلاش کرد تا به قهرمانانی که به او نزدیک میشدند اخطار دهد که تا جایی که میتوانند از برج فاصله بگیرند. برای تاکید روی حرفش هم انفجارهای نورانی مختلفی را که انرژی زیادی داشت، به سمت آنها پرتاب کرد. در همین حین، «کاتانا» که زبان ژاپنی را درک میکرد، متوجه شد که این دکتر لایت، نهتنها دشمن آنها نیست بلکه یک متحد محسوب میشود.
از طرف دیگر هم سوپرمن که قادر به مکالمه با زبان ژاپنی بود، به دکتر لایت گفت که او کاملا از وضعیتی که آنها در آن قرار دارند، خبر دارد و آنها فقط در تلاش هستند تا کمکی به بهتر شدن ماجرا بکنند. مانیتور هم از طرف دیگر که روی ماهواره مخصوص خود قرار داشت، قهرمانان را نگاه میکرد که با شجاعت زیاد در حال فعالیت کردن هستند. اما به طریقی میدانست که تلاشهای آنها برای دفاع و محافظت از چنگالهای میزانسازی بیهوده است. در همین لحظه پاریا ظاهر شد و متوجه شد که مانیتور منتظر او بوده است. مانیتور برای پاریا فاش کرد که او مسئول نجات و بقای پاریا بوده است؛ آن هم زمانیکه او باید به خاطر اعمال خود، جانش را از دست میداد.
پیش از اینکه مانیتور بتواند حرف بیشتری با پاریا بزند، هاربینجر ظاهر شد و کاملا واضح بود که اصلا کنترل جسم و ذهن خودش را ندارد. هاربینجر بلافاصله به مانیتور حمله کرد و انرژی بسیار قدرتمندی را به سمت او پرتاب کرد. همین انرژی باعث شد تا از روی سکوهای مختلف به پایین پرتاب شود تا اینکه به استقبال مرگ خود رفت. وقتی که پاریا به مرگ مانیتور پی برد، به گریه و زاری پرداخت، زیرا میدانست که مرگ مانیتور برابر است با مرگ تمام امیدها و تمام اتفاقات خوب. درست در همین لحظه، قهرمانان زمینهای یک و دو دیگر هیچ کاری از دستشان برنمیآمد. آنها فقط شاهد این بودند که دنیاهایشان که توسط آنتی متر تغذیه شده بود، به سمت هیچی محو شد.
- جهانها در برزخ:
در جهان آنتی متر یا همان ضد ماده، یک نیروی تاریک و نحس، اسباب بازیهای جدید خود یعنی سایکو پایرت، فلش و همچنین رد تورنیدو را مورد خطاب قرار داد. او، سایکو پایرت را مجبور کرد تا از قدرتهای کنترل کنندهی احساسات خود استفاده کند و فلش را همسو با خودشان نگه دارد که او مدام فکر خیانت به سرش نزند. او همچنین به سایکو پایرت قول داد که در آیندهای نزدیک، او جهانهایی را بهدست میآورد که بتواند با قوانین خودش آنها را فرمانروایی کند. هاربینجر که در ماهواره مانیتور قرار داشت، توانست دوباره کنترل ذهن خودش را بهدست بیاورد. او بعد از این کار، متوجه شد که چه کاری پیش از آن انجام داده بود؛ او متوجه شد که مانیتور را به قتل رسانده بود.
پریا هم در آن زمان در آنجا حضور داشت و تلاش کرد تا برای سؤالهایی که برایش پیش آمده بود، از هاربینجر پاسخ را دریافت کند. اما هاربینجر هیچ خاطرهای از حمله در ذهنش نداشت و هیچ سوالی را نمیتوانست پاسخ دهد. ناگهان، یک صفحهنمایش فعال شد و تصویری از مانیتور که در گذشته فیلمبرداری شده بود، پخش شد؛ تصویری که هر دوی آنها را مورد خطاب قرار میداد. تصویر مانیتور به این دو گفت که از همان ابتدا خبر داشت که درنهایت جانش را به خاطر هاربینجر از دست میدهد و از همین رو هم هیچ کینه و حس بدی نسبت به او ندارد. او برای اینکه بتواند از جهانهای باقیمانده محافظت کند، بدن خود را تبدیل به یک مجرای انرژی کرده بود.
جوهره زندگی مانیتور، حتی بعد از مرگش هم فایدههایی داشت. این جوهره باعث شد تا زمین اول و همچنین زمین دوم که به سمت نابودی رفته بودند، تغییر جهت دهند و به یک Netherworld بروند. او با این کار قصد داشت تا این دو زمین را از خطر حمله دشمنانش در امان نگه دارد؛ حداقل برای این برهه زمانی در امنیت باشد. بااینحال، به خاطر عجلهای که او در جهت در امان نگه داشتن زمینها داشت، تمام زمانها، با هم ادغام شدند و تبدیل به یکی شدند. در همین حین، الکساندر لوتر وارد آن بخش شد و آخرین حرفهای سخنرانی مانیتور را شنید. در زمین اول، تمام خط زمانیها کم کم به سمت یکدیگر میرفتند تا با هم آمیخته شوند.
دیگر شرایط به شکلی شده بود که دایناسورها و دوران جنگ جهانی اول، کاملا درکنار دوران مدرن شهر مترو پلیس و آسمان خراشهای امروزی آن قرار داشتند. درکنار تمام خط زمانیها، یک سری مخزنهای عجیب و غریب هم از نقطه زمانیهای مختلف که به آینده ارتباط داشت، در آنجا قرار داشتند. به طرز عجیب و شگفتآوری، ساکنین زمین، کاملا نسبت به این اتفاق آرام بودند و واکنش خاصی نشان ندادند. البته لازم به ذکر است که این اتفاق هم مربوطبه تاثیرات و نفوز مانیتور روی مردم بود. در همین لحظه، ما در ماهواره مانیتور شاهد حضور الکس، پاریا و هاربینجر هستیم که با هم، گروه بسیار بزرگی را از قهرمانان مختلفی که از زمین اول و زمین دوم میآمدند، احضار کردند.
در همین حین که تمام این اتفاقات در حال رخ دادن بود، برینیاک همه چیز را تماشا میکرد و متوجه شده بود که برای حفظ جان خودش، باید برای نجات مولتی ورس کاری کند
آنها با آمدن قهرمانان، موقعیت و وضعیت حاضر را برای آنها توضیح دادند. اما همچنین این نکته را هم توضیح دادند برای اینکه این وضعیت درست شود و مشکلات برطرف شود، مولتی ورس باید به شکل قبل خود بازگردد؛ یعنی اینکه تمام دنیاها با هم ادغام و تبدیل به یک جهان شوند. در غیر این صورت، تمام جهانها بهطور کامل از بین میروند و نابود میشوند. روی زمین اول، قهرمانان دیگر کمک کردند تا این سردرگمی و مشکلاتی که به وجود آمده بود، هرچه زودتر برطرف شود. بتمن گروهی از قهرمانان و شروران مختلف را به غار مخصوص خود دعوت کرد تا با یکدیگر مشورت کنند.
«استار فایر» و یکی از اعضای گروه Legionnaire یعنی «سان بوی» به سمت کشور روسیه پرواز کردند تا به «رد استار» کمک کنند که تهدید و خطر یک دایناسور را از بین ببرد. از طرف دیگر هم اعضای ارتش گرین لنترن به سمت سیاره Oa رفتند تا از نگهبانان جهان درخواست کمک کنند. اما نگهبانان، در یک نبردی که از قبل انتظارش را نداشتند، درگیر مبارزه شده بودند. در همین حین، «ریپ هانتر» و دیگر اعضای اربابان زمان، تلاش کردند تا اسرار مربوطبه ارتباط درونی خط زمانیها را با کمک هم حل کنند. «وایلد کت» در تلاش بود تا یک دختر کوچک را از ماجرایی که خود را درگیر آن کرده بود، نجات دهد. اما در همین روند نجات، پاهای این دختربچه خرد شدند.
در همین حین که این اتفاقات در حال رخ دادن بود، در جهان ضد ماده، یک دشمن غیب که دیده نمیشد، کنترل بدن رد تورنیدو را در دست گرفت و به او دستور داد که تمام اوامر او را انجام دهد. این دشمن، رد تورنیدو را به نیرویی از انرژي اولیه تبدیل کرد و او را به سمت زمین فرستاد. در همان زمان که رد تورنیدو در سرتاسر کشور پرواز میکرد و آنجا را به نابودی میکشاند، زمین یک و زمین دوم به یکدیگر نزدیک میشدند و کم کم روند ادغام آنها در حال انجام بود. به همین خاطر هم مردمان هر زمین، تصاویر نجومی و شبحمانندی را از مردمانی که در جهانهای دیگر زندگی میکردند، میدیدند.
در همین لحظه، فلش توانست بر نفوذ و تاثیر سایکو پایرت غلبه کند. او خواستار این بود تا چهره موجودی را که او را ربوده است، ببیند. به همین دلیل هم دشمن پا پیش گذاشت و خودش را بهعنوان مانیتور معرفی کرد. بااینحال، این مانیتور اصلا همان مانیتوری که مدتی قبل جان خود را از دست داده بود، نبود و اصلا شباهتی به او نداشت. برخلاف آن نسخه اولیه مانیتور که شبیه به انسانها بود، این نسخه بیگانهای مخوف و نفرتانگیز بود و عملکردی ربات مانند هم داشت؛ بیگانهای که چشمان قرمز و درخشانی داشت و رنگ پوست او هم زرد بود.
- ۳ زمین! ۳ مرگ!
این مانیتور جدید با خوشحالی اعلام کرد که مانیتور دیگر جان خود را از دست داده است. حالا او فقط انرژیهای باقیماندهی تنها دشمن خود را مقابلش داشت تا آنها را هم جذب کند. البته علاوهبر انرژیهای مانیتور، باید آن سه جهان باقیمانده با ماده مثبت و همچنین قهرمانانی که در مقر ماهوارهای او حضور داشتند، نابود میکرد؛ آن هم پیش از اینکه قدرت نهایی، از آنِ خودش شود. زمانیکه فلش آرام آرام در حال بهبود پیدا کردن بود، مانیتور جدید به قول خود عمل کرد و آرزوی سایکو پایرت را برای داشتن یک دنیا که آن را کنترل کند، برآورده کرد. او کاری کرد که سایکو پایرت سه زمین را ببیند؛ زمینهایی که به سه جهان مختلف با ماده مثبت تعلق داشتند. همین اتفاق باعث شد تا تواناییهای کنترل کنندهی احساسات این شخصیت شرور تا حد فوقالعاده زیادی افزایش پیدا کند و روی تمام آن زمینها تاثیر بگذارد.
روی ماهوارهای که تا مدتی قبل به مانیتور تعلق داشت، قهرمانان تلاش میکردند تا یکدیگر را از فاجعهای که در حال رخ دادن بود، نجات دهند؛ زیرا این ماهواره دیگر در حال نابودی بود. در همین لحظه، پاریا دوباره بهجای دیگری منتقل شده بود و به خاطر این اتفاق فریاد میکشید. الکساندر لوتر جونیور تلاش کرد تا از قدرتهای خود استفاده کند که قهرمانان روی ماهواره را نجات دهد. اما هاربینجر، او را از انجام این کار متوقف کرد. هاربینجر بلافاصله به اتاق مخصوص انرژی رفت؛ جایی که خود اصلی بدون قدرتش در آنجا قرار داشت.
درست زمانیکه هاربینجر با نسخه اصلی خودش ادغام شد و به حالت قبل بازگشت، ماهواره بهطور کامل منفجر شد. در همین زمان و در زمین دوم، فردی به نام «ال پرت»، «تد گرنت» را که زخمی شده بود، به آپارتمان خود برد تا در آنجا استراحت کند. او تلاش میکرد تا کاری کند که دوستش احساس راحتی داشته باشد زیرا او مدام در طی میدان نبرد، احساس ناامیدی و بیفایده بودن میکرد. در بیرون از آپارتمان او، فردی به نام «یولوندا مونتز» قرار داشت که ازطریق یک پنجره شاهد ماجرا بود. او به آرامی قول داد که وایلد کت همچنان ادامه خواهد داد. لکس لوتر که در زمین اول قرار داشت، توسط یک پروتوی انتقالی و تله پورتی، از گردبادی که در آن قرار داشت، به کشتی مخصوص برینیاک منتقل شد.
لکس در آنجا با دوست و همکار قدیمی خودش ملاقات کرد که دیگر شکل جدیدی داشت و کاملا آماده بود که جهان را تسخیر کند. تعدادی از قهرمانانی که روی ماهواره قرار داشتند، خود را زمینی به نام زمین ایکس دیدند. آنها متوجه شدند زمینی که در آن قرار دارند، توسط موج ضد ماده تسخیر و تغذیه شده است. علاوهبر این، آنها درون این موج، تصویر هاربینجر را دیدند که تمام تلاش خود را میکرد تا کار مفیدی را انجام دهد. آنها خیلی زود چشمشان به افرادی برخورد کرد که درست همانند یک سری موش صحرایی، به سمت موج آنتی متر میدویدند.
مانیتور دستگاههای مختلفی را در واقعیتهای مختلف قرار داده بود تا با فعال کردن آنها، موج ضد ماده را متوقف کند
به همین دلیل هم یکی از این قهرمانان به نام «نورث ویند» به سمت این مردم پرواز کرد تا آنها را متوقف کند. اما در همین لحظه، توسط اعضای گروه مبارزان آزادی که به «عمو سم» تعلق داشت، مورد حمله قرار گرفت. از آنجایی که دیگر کاری از دست نورث ویند برنمیآمد، دکتر لایت جدید از قدرتهای نوری خود استفاده کرد تا یک مانع کور کننده به وجود بیاورد و مانع رسیدن مردم به این موج نابود کننده شوند. اما در همین لحظه دکتر لایت هم توسط فردی به نام «ری» مورد حمله قرار گرفت. تعدادی از قهرمانان دیگر به زمین چهارم منتقل شده بودند. آنها در آنجا شاهد این بودند که موج ضد ماده، وسط یک طوفان بارانی، در حال خوردن زمین است.
در همین حین، «ازرائیل» متوجه شد حشره مخصوص بلو بیتل روی هوا معلق است و ماجرا را بررسی میکند. اما مدت زیادی طول نکشید که این حشره هم توسط «کاپیتان اتم» نابود شد. از طرف دیگر، «نایت شید» و «پیس کیپر» روی زمین به این ماجرا پیوستند. علاوهبر این، «جودو مستر» هم به آنها پیوست و به سمت کاتانا حمله کرد زیرا او را با یک «نازی کثیف» اشتباه گرفته بود. «جی گریک» مقابل «تاندر بولت» ایستاد و مانع از این شد که او وارد یک مسابقه مرگبار با موج ضد ماده شود و خودش را به کشتن بدهد.
در این زمان، دوباره ما به زمین اول بازمیگردیم و آکوامن را میبینیم که به همراه «آکوالاد» و «آکوا گرل» با تحقیقات به این نتیجه رسیدند که شهرهای زیر آب یعنی Tritonis و Poseidonis به طرز مرموزی ناپدید شدهاند. همانطور که آنها در حال پرواز کردن بودند، بلک مانتا و اوشن مستر مشغول تماشای آنها بودند که متوجه شدند آنها هم مقابل چشمشان ناپدید شدهاند. از طرف دیگر «دلفین» هم شاهد این اتفاق بود زیرا او درست پشت سر آنها شنا میکرد. گروه نهایی قهرمانان که تا مدتی قبل روی ماهواره مانیتور بودند، در زمین اِس پدیدار شدند. در این زمین، « Changeling» بهعنوان یک فیل به درون یک سری آجر پرتاب شد؛ آن هم به واسطهی کاپیتان مارول.
سوپر گرل تلاش کرد تا همانطور که با او مبارزه میکند، او را سر عقل هم بیاورد اما کاپیتان مارول بهجای اینکه منطقی فکر کند، تمام حرفها و سؤالهای سوپر گرل را تنها با مشت و زور بازو نشان میداد. در همین حین هم «کول» یک مانع کریستالی به وجود آورد تا مانع از این شود که مردم به سمت موج ضد ماده بروند و وارد آن شوند. این در حالی بود که واندر وومن با سختی با «مری مارول» درگیر شده بود. واندر وومن کمند جادویی خودش را به دور مری مارول پیچید اما او مدام دربرابر تلاشهای این آمازونی مقاومت میکرد. قناری سیاه که میدید هیچکدام از تلاشهای این قهرمانان ثمرهای ندارد، با «جیغ قناری» مخصوص خودش، هم مری مارول و هم کاپیتان مارول جونیور را گیج و سردرگم کرد.
در همین لحظه، واندر وومن تصویر هاربینجر را در موج ضد ماده دید و مدت زیادی به آن خیره شده بود. این موضوع مدام در ذهنش به وجود میآمد که هاربینجر دقیقا چه کاری انجام میدهد. خیلی زود، کیهان شروع به لرزیدن کرد؛ آن هم زمانیکه آن سه جهان تشکیل شده از مادهی مثبت باقیمانده، به واسطهی قدرت هاربینجر به Netherverse انتقال پیدا کردند. در همین حین هم سایکو پایرت متوجه شد که با رخ دادن این اتفاقات، او کم کم دارد کنترل و نفوذ خود را روی احساسات مردم از دست میدهد. هاربینجر که حسابی به خاطر کارهایی که انجام داده بود، از قدرتهای خود خسته و خالی شده بود، دوباره به همان شکل لایلای خود بازگشت و به الکساندر لوتر جونیور پیوست. الکس روی یک ستارک یا شهاب آسمانی قرار داشت و پنج جهانی را نظاره میکرد که کم کم در حال ادغام شدن با یکدیگر بودند و در خطر نابودی یکدیگر قرار داشتند.
در زمین دوم، «آلن اسکات»، «پاور گرل» و «جانی کوییک» بهدنبال «استار سفایر»، «پر دگاتون» و «دث بولت» رفتند و آنها را تحت تعقیب قرار دادند. اما در همین حین، این سه شخصیت شرور بهطور ناگهانی ناپدید شدند؛ طبیعتا هم این سؤال برای قهرمانان ما ایجاد شد که این سه نفر دقیقا کجا رفتند، درحالیکه هیچکس نمیدانست. زمانیکه به آپارتمان تد گرنت بازمیگردیم، شاهد این هستیم که او در حال استراحت کردن روی تخت خودش است. این در حالی است که یولاندا مونتز در تلاش است تا با استفاده از لباس مخصوص خود، فعالیتش بهعنوان واید کت جدید را رسما آغاز کند.
- فراتر از شب سکوت:
در این برهه زمانی، دوباره گروهی از قهرمانان مختلف از پنج جهان باقیمانده انتخاب شدند. این قهرمانان به منطقه خاصی انتقال پیدا کردند تا به پاریا کمک کنند. در همین لحظه، لایلا برای آنها، داستان منشاء جهانهایی را که آنها در تلاش هستند تا از آنها محافظت کنند، تعریف کرد. «کرونا» که یک دانشمند از جهان Oa محسوب میشد، یک آزمایش ممنوعه را انجام داد تا بتواند در بُعد زمان نگاهی بیاندازد و روند خلقت جهان را ببیند. او متوجه شد که روند ساخت جهان، پیامدهای بسیار خطرناکی را بهدنبال داشته است. در آن زمان، نهتنها یک نسخه کپی و البته شرورانه با نام جهان ضد ماده ساخته شده بود، بلکه تعداد زیاد و بینهایتی هم از نسخههای کپی ساخته شده بود که از ماده مثبت تشکیل میشدند.
او به این نتیجه رسید که جهان Oa تنها سیارهای است که هیچ نسخه کپیای ندارد؛ البته به جز نسخهای که در جهان ضد ماده وجود دارد. در آن جهان، این سیاره با نام کوارد، خانه تاندررها شناخته میشد. کرونا به خاطر این کاری که کرده بود، از دنیای خود تبعید شد. از همان زمان، ساکنان Oa در تلاش بودند تا کارهایی را که او در روند خلق دو گروه من هانترها و همچنین ارتش گرین لنترن انجام داده بود، جبران کنند. روی ماههای هر دو سیاره Oa و همچنین کوارد، موجوداتی ظاهر شدند و به زندگی آمدند که شباهت خیلی زیادی به یکدیگر داشتند اما در مقابل هم قرار میگرفتند و دشمن هم بودند؛ دو موجودی که حالا با نامهای مانیتور و آنتی مانیتور شناخته میشوند.
قهرمانان برای فعال کردن تک تک این دستگاهها مجبور بودند که با نیروهای آنتی مانیتور یعنی شدو دیمنها مبارزه کنند
مانیتور که از جهان ماده مثبت بود، خیلی زود بهدنبال این بود تا اطلاعات و دانشی را از جهان خود بهدست بیاورد. این در حالی بود که مانیتور جهان دیگر یا همان آنتی مانیتور، فقط بهدنبال راهی بود تا کنترل این جهان را در دست بگیرد؛ بدون اینکه اصلا اهمیتی برای جهان خود قائل باشد. به همین دلیل هم او ارتشی از جنگجویان مختلف را تشکیل داد و نام آنها تاندررها گذاشت. او بعد از تشکیل این گروه، اعضای آن را تبدیل به شدو دیمنها کرد. مدت زیادی نگذشت که این دو مانیتور، از حضور نسخه دیگری از خود خبردار شدند و جنگی را بین خودشان راه انداختند. آنها در این جنگ، بهطور همزمان به هم حمله کردند و ضربههایی را به هم وارد کردند که باعث بیهوش شدن هر دوی آنها شد؛ آنها تا همین زمان حال بیهوش بودند.
به همین ترتیب، پاریا هم وارد داستان شد و توضیح داد که چگونه درگیر این ماجراها شده است. برجستهترین مغز علمیای که روی زمین جهان او وجود داشت، از مهارتهای خود استفاده کرد تا دنیای خود را تبدیل به بهشت کند. به همین دلیل، او هم بهدنبال راهی بود تا منشاء جهان را بررسی کند. همین ماجرا باعث شد تا جهان آنها، فقط و فقط به خاطر بهدست آوردن دانش، از بین برود. او که اصلا برای نگرانیها اهمیتی قائل نبود، یک اتاق مخصوص در آزمایشگاه خود به وجود آورد که بتواند در آن، وارد یک جهان ضد ماده جیبی بشود و از این طریق، روند خلقت جهان را ببیند.
زمانیکه او این کار را انجام داد، ورود او به این جهان، یک سری واکنش زنجیرهای را بهدنبال داشت. این اتفاق نهتنها یک موج ضد ماده ایجاد کرد که دنیا را به نابودی کشانده بود، بلکه باعث شد تا پاریا در فضا رها شود و سرگردان باشد؛ با اینکه او در این شرایط امنیت داشت، اما حالا به اشتباه کار خود پی برده بود. بااینحال، نابودی جهان او، باعث شد تا مانیتور جهان ضد ماده هم بیدار شود و قدرتی را که از نابودی به وجود میآمد، به سمت خود جذب کند. این اتفاق همچنین مانیتور ماده مثبت را هم بیدار کرد؛ به همین دلیل هم بهدنبال پاریا گشت تا با کمک هم این فاجعه متوقف شود.
به همین خاطر هم گروهی از قهرمانان کنار هم آمدند تا مقابل موجودی قرار بگیرند که با نام آنتی مانیتور شناخته میشد. الکساندر لوتر جونیور از قدرتهای خود استفاده کرد تا پورتالی را بین این دو جهان ایجاد کند. قهرمانان میتوانستند ازطریق این پورتال عبور کنند و به سمت دیگر برسند. پاریا هم با تواناییهای حسی خود، آنها را به سمت یک ستارک درخشان هدایت میکرد که قلعه مانیتور روی آن قرار داشت. آنتی مانیتور هم در قلعه خود شاهد آمدن قهرمانان بود و به سایکو پایرت دستور داد تا از قدرتهای خود مقابل آنها استفاده کند. زمانیکه سایکو پایرت اعلام کرد که قدرتهایش نیازمند شارژ مجدد هستند، آنتی مانیتور با عصبانیت او را کنار زد و تصمیم گرفت که خودش با آنها مقابله کند.
قهرمانان خیلی زود با خود قلعه که زنده شده بود و همچنین مجسمههایی که به آنها حمله میکردند، درگیر شدند. آنها به محض اینکه آسیب میدیدند، دوباره به حالت قبل بازمیگشتند. برخی از قهرمانان متوجه شدند که تعدادی از قدرتهایشان، بهصورت طبیعی در جهان ضد ماده کار نمیکند. با این وجود، سوپرمن زمین اول و همچنین دکتر لایت توانستند به قلب قلعه برسند. آنها در آنجا با ماشینی برخورد کردند که نور ستاره را تبدیل به انرژی میکرد؛ چیزی که مقصر ادغام جهانها بود. سوپرمن زمین اول قصد داشت که آن را نابود کند اما ناگهان توسط آنتی مانیتور مورد حمله قرار گرفت و یک انرژی قدرتمند به سمت آنها پرتاب شد.
جیغ و فریاد او، توجه سوپر گرل را به خود جلب کرد. او خیلی سریع خود را به آنجا رساند و با آنتی مانیتور در یک نبرد فیزیکی درگیر شد؛ او لباس مخصوص و همچنین دستگاه ادغام کننده جهانهای او را نابود کرد. دکتر لایت که دید سوپر گرل حسابی آسیب دیده است، تلاش کرد تا او را بیرون ببرد. اما سوپر گرل به دکتر لایت گفت که اول به داد سوپرمن برسد. همین حواس پرتی باعث شد تا آنتی مانیتور، یک انفجار پر انرژی و غول پیکر را به سمت سوپر گرل پرتاب کند و درست مقابل چشمان کال ال، او را بکشد.
زمانیکه آنتی مانیتور وارد یک کشتی مخصوص شد تا فرار کند، سوپرمن زمین اول کارا را در آغوش کشید و در همین حین که او جان میداد، فریاد زد که خیلی زود انتقامش را میگیرد. سوپرمن زمین دوم به سراغ همتای زمین اول رفت و او را مجبور کرد تا دیگر قهرمانان را دنبال کند. زیرا قلعه آنتی مانیتور در حال نابود شدن بود. روی زمین اول، قهرمانان یک مراسم یادبود برگزار کردند که بت گرل نقش سخنران اصلی را برعهده داشت. او اعلام کرد که «کارا یک قهرمان است. او هیچوقت از یاد نمیرود». بعد از گذشت مدتی، در نزدیکیهای Fortress of Solitude، سوپرمن زمین اول شنل سوپر گرل را دور بدن بیجانش پیچید و او را به کریپتون جدید برد و همانجا هم دفنش کرد.
- A Flash of the Lightning:
در این برهه زمانی، فلش دستگیر شد و روی یک دیوار درون یک کپسول فضایی، زندانی شد؛ این کپسول مستقیم در حال رفتن به سمت سیاره کوارد در جهان ضد ماده بود. سایکو پایرت هم در آنجا حضور داشت و بهشدت به خاطر از دست دادن زندگیاش میترسید. او مدام به این موضوع فکر میکرد که آیا آنتی مانیتور در طی نبردش با سوپر گرل از بین رفته است یا خیر. ناگهان، آنتی مانیتور مقابل آنها ظاهر شد که یک زره جدید هم بر تن داشت. او به سایکو پایرت گفت برای فعلا، قصد کشتن او را ندارد. از طرف دیگر، «دساد» که روی آپوکالیپس قرار داشت، از ارباب خود یعنی دارک ساید پرسید که قرار است چه کاری با این کپسول فضایی انجام دهند. دارک ساید هم اعلام کرد که قرار نیست کاری به جز تماشا کردن انجام دهند.
علاوهبر زمینهای مختلفی که در این رویداد از بین رفتند، فلش و همچنین سوپر گرل از تلفات اصلی آن بودند
قرار بر این بود که اگر قهرمانان بر آنتی مانیتور غلبه کردند، آنها به همان شکل فعالیتشان را ادامه دهند. اما اگر آنتی مانیتور بر آنها غلبه کرد، آنقدر ضعیف خواهد شد که رهبر آپوکالیپس او را نابود میکند. در قرن سیام، اعضای گروه Legion of Super-Heroes شاهد این بودند که پنج زمین تا حدودی با یکدیگر ادغام شدهاند. برینیاک ۵ در این زمان خودش را در تحقیقاتش غرق کرده بود و اصلا قصد نداشت که با مرگ سوپر گرل کنار بیاید. « Saturn Girl» هم شاهد این بود که ذهن او آشفتگی بسیار زیادی داشت. در قرن بیستم، فایر استورم با «ویکس» ارتباط برقرار کرد تا به این طریق، متخصص معروف روباتیک یعنی «تی. او. مارو» را پیدا کند.
آنها مارو را به باقیماندهی ماهواره لیگ عدالت بردند و امیدوار بودند که این پروفسور بتواند تعمیراتی را روی رباتی که او اختراع کرده بود و رد تورنیدو نام داشت، انجام دهد. ری پالمر هم در آنجا حضور داشت و بدن تورنیدو را از درون بررسی میکرد. ناگهان چیزی عمیق درون سیستم بیولوژیکی تورنیدو فعال شد و یک انفجار بزرگ در ماهواره اتفاق افتاد. «بلو دویل»، یکی از قهرمانانی بود که احضار شد تا عملکرد داخلی رد تورنیدو را بررسی کند. اما مدت زیادی طول نکشید که او به سیستم وگان منتقل شد تا با Omega Men مبارزه کند. در سیاره کوارد، آنتی مانیتور روی یک توپ ضد مادهای نظارت میکرد. او قصد داشت تا با استفاده از این سلاح، کار زمینهای باقیمانده را هم یک سره کند.
دهها تن از تاندررهای ساکن کوارد، درست همانند بردهها کار میکردند تا کار این سلاح را به پایان برسانند. درست در همین حین که این اتفاقات در حال رخ دادن بود، فلش موفق شد که فرار کند. او سایکو پایرت را گرفت و در سرتاسر منطقه خشک و تهی مقابل خودشان، با او مسابقه داد. فلش با سرعت فوقالعاده زیادی حرکت کرد و چهره سایکو پایرت در معرض تعداد زیادی از تاندررها قرار داد. او با این کار قصد داشت تا سایکو پایرت را مجبور کند که با قدرت خود، احساسات آنها را نسبت به نفرت از آنتی مانیتور تغییر دهد. به همین ترتیب، تاندررها یکی یکی ضد ارباب خودشان شدند اما آنتی مانیتور خیلی زود و راحت آنها را شکست داد. در همین حین که حواس این شرور پرت شده بود، فلش هسته انرژی ضد ماده را پیدا کرد که به کنون قدرت میداد.
فلش سریعتر از هر زمان دیگری که در زندگیاش دویده بود، بهصورت دایرهوار به دور این هسته هزاران بار چرخید. همین اتفاق باعث شد تا این کنون بیثبات شود و درنهایت هم از بین برود. شدت و حجم انرژیای که از این دستگاه ساطع میشد، بسیار زیاد بود و بدن فانی فلش، قادر به تحمل کردن آن حجم نبود. به همین دلیل هم او مدام وارد نقطه زمانیهای مختلف میشد و دیگر کنترل خود را از دست داده بود. مدت زیادی هم طول نکشید که او تمام انسجام بدنی خود را از دست داد و مرد. تمام چیزی که از او باقی ماند، یک لباس خالی و حلقه مخصوص او بود. فداکاری نجیبانه او باعث شد تا جان میلیاردها نفر در سرتاسر مولتی ورس نجات داده شود. از آن سوی دیوارهای زمان و مکان، یک موجود با عصبانیت غیرقابل کنترل و بسیار زیادی، فریاد میکشید. این اتفاق، اسپکتر را بیدار کرده بود.
- منطقه جنگی:
در سیاره Oa، نگهبانان جهان، آخرین تلاش خود را به کار گرفتند تا با هیجان و تشنج بسیار زیادی که جهان را در گرفته بود، مقابله کنند. آنها برای انجام این کار، «گای گاردنر» را دوباره استخدام کردند و یک حلقه مخصوص هم باری دیگر به او دادند. ناگهان یک شعله کیهانی به سمت سیاره Oa آمد و آن را درون خود غرق کرد. با این اتفاق، Green Lantern Citadel نابود شد و تمام اعضای باقیمانده نگهبانان، جان خود را از دست دادند؛ البته به جز یک نفر. گای گاردنر قسم خورد که انتقام نگهبانان را بگیرد. در همین حین، یک گروه از قدرتمندترین ابرشروران زمین دور یکدیگر جمع شدند و با تی. او. مارو که دیگر به آنها پیوسته بود، جلسهای را در کشتی برینیاک برگزار کردند.
لکس لوتر ترتیب این ملاقات را داده بود. او اعلام کرد که آنها باید از این بحران به نفع خودشان استفاده کنند و سه مورد از زمینهای باقیمانده را گروگان بگیرند. الکسی لوتر از زمین دوم، نسبت به این نقشه اعتراض کرد. او اعلام کرد که خودش باید بهجای همتایش از زمین اول، این گروه را هدایت کند. برینیاک با شنیدن این حرف، اعلام کرد که نیازی نیست تا دو لوتر در تیم خود داشته باشند. به همین دلیل هم نسخه زمین دوم را نابود کرد. گزارشگران، اسم این نقطه از فضا را که پنج زمین باقیمانده با یکدیگر تقاطع داشتند، Warp Zone گذاشتند. در این منطقه، یک اثر عجیب تحریف میکرد، اجازه میداد تا موجودات و مخلوقات مختلف، از خط زمانیهای مختلف، با یکدیگر ارتباط داشته باشند.
در همین منطقه بود که دایناسورها دقیقا در همان خیابانهایی از شهر نیویورک در حال چرخیدن بودن که دوره جنگ جهانی اول در حال رخ دادن بود. فایر هاوک به همراه واندر گرل وارد منطقه وارپ زون شدند و در تلاش بودند تا همسر دانا تروی را پیدا کنند. در سازمان ملل، نمایندههای زیادی از ابعاد موازی درکنار یکدیگر جمع شده بودند تا فکری بکنند. سخنرانان اصلی شامل پاریا، هاربینجر و الکساندر لوتر بودند. رهبر ملتها نگران این بودند که هرجومرج به وجود آمده، باعث ایجاد یک جنگ بزرگ درون زمینی شود. در طی این جلسه، یک تصویر هولوگرافیکی از لکس لوتر مقابل نمایندگان ظاهر شد که به یک التیماتوم اشاره میکرد.
لوتر در این ارتباط، اعلام کرد که تا به آن لحظه، کنترل سه مورد از پنج زمین را در دست گرفته است. او خواستار تسلیم بیقید و شرط دو زمین باقیمانده بود. در غیر این صورت، او و برینیاک یک نیروی مخرب را که هر پنج زمین را از بین میبرد، آزاد میکردند. در همین حین، دیگر قهرمانان در تلاش بودند تا مانعی را که ادغام زمینها را متوقف میکرد، سوراخ کنند. به همین ترتیب هم جی گریک، کید فلش را استخدام کرد تا در این امر به او کمک کند. آنها برای انجام این کار، تردمیل کیهانی بری آلن را ساختند و قدرت خود را ترکیب کردند تا این سد را سوراخ کنند؛ آن هم با حضور گروهی از قهرمانان روی سکوهای اتصال که کاملا برای مبارزه آماده بودند.
بعد از اینکه فلش جانش را فدا کرد و زندگی میلیاردها انسان را نجات داد، اسپکتر با خشم زیادی به هوش آمد
در همین حین، گروه شروران لوتر، از موقعیت سوءاستفاده کردند. آنها در سرتاسر واقعیتها پخش شدند و در هر لحظه، آشفتگی و چند دستگی را بیشتر میکردند. «کیمو» آبهایی را که در خلیج هادسون جریان داشت، مسموم کرد و با این کار آکوا گرل را به قتل رساند. «Doctor Phosphorus» هم به طرز وحشیانهای هاوک من را زخمی کرد. جوکر و پویزن آیوی هم اعضای گروه مبارزان آزادی را دستگیر کردند. اکلیپسو، واندر وومن را تضعیف کرد و اعضای گروه انجمن برادری شرارت هم به مبارزه با اعضای لیگ عدالت پرداختند. لوتر و برینیاک که در این زمان هنوز روی کشتی برینیاک بودند، به هماهنگی نقشههای خود ادامه دادند.
قرار بر این بود که اگر دولتهای زمینهای مختلف نتوانستند درخواستهای این دو نفر را برآورده کنند، لوتر کاملا آماده باشد که هر پنج سیاره را به نابودی بکشاند. ناگهان سایمون از پشت و از درون سایهها ظاهر شد. او تنها ابرشروری بود که به این ماجرای انتخاب جبهه و نابودی سیارهها نپیوسته بود. او از انرژی ذهنی قدرتمند خود استفاده کرد و یک انرژی پرقدرت را به سمت برینیاک پرتاب کرد. همین کار باعث شد تا او تبدیل به هزاران قطعه و تکه شود. او سپس به سراغ لکس لوتر رفت تا کار او را هم یک سره کند.
- مرگ در طلوع زمان:
سایمون نقشه داشت که بعد از کشتن لوتر، کنترل و رهبری این شرورهای متحد شده را بهدست بیاورد. چیزی که سایمون نمیدانست، این بود که ناخودآگاه و ذهن برینیاک در مدار کشتی خودش بارگیری شده بود. به همین دلیل این ناخودآگاه یک بدن جدید برای خودش ساخت و با حرکتی قدرتمند، سایمون را نابود کرد. در زمین اول و در زمان طلوع بشریت، آنترو پسر غارنشین همچنان نشانههایی از رعد و برق قرمز را که در سرتاسر آسمان به وجود میآمد، میدید. او مدام به این موضوع فکر میکرد که آیا باید به دیگر اعضای قبیله هم اطلاع دهد یا خیر. اما از این میترسید که آنها فکر کنند او دیوانه شده است. در زمین چهارم، کیمو درکنار خرابههای مجسمه آزادی ایستاده بود و به آبهایی نگاه میکرد که به خاطر مسمومیت مرگبار، حبابهایی از آن بیرون میآمد.
در همین حین، «نگتیو وومن» به سمت او رفت و با تعدادی از انرژيهای سایهوار، این شرور غول پیکر را به دام انداخت. این انرژی آنقدر قدرتمند بود که درنهایت موفق به شکستن پوسته مصنوعی کیمو شد. از طرف دیگر هم بلک ادم در منهتن، با «ربات من» و «داو» مبارزه میکرد. کول از گروه تین تایتانز جدید، از پشت به سمت بلک ادم رفت و بدن او را تبدیل به یک کریستال جامد کرد. ربات من آماده بود که او را خرد کند اما داو، مانع او شد. در همین حین، سایبورگ و «سلسیوس» هم به مبارزه با «کواک مستر» رفتند. آکوالاد هم از ماجرای آکوا گرل خبردار شده بود، بدن بیجان او را برداشت و با سرعت به آتلانتیس بازگشت. زمانیکه آکوالاد به آتلانتیس رسیده بود، دیگر متخصصان پزشکی آنجا هم کاری نمیتوانستند انجام دهند و آکوا گرل دیگر مرده بود.
دکتر سیوانا، دکتر سایبر، پر دگاتون، «Houngan»، «فوبیا»، «دسپرو»، «دث بولت»، «هکتور هاموند» و پروفسور تی. او. مارو در خرابههای یخ زدهی زمین اس قرار داشتند و از اعضای دستگیر شدهی خانواده مارول محافظت میکردند. با اینکه سیوانا حواسش به همه چیز بود، اما مارشن من هانتر ناگهان از درون یخها بیرون آمد و به سمت آنها حملهور شد. او با استفاده از نگاه مارشنی مخصوص خود، انفجارهایی را به سمت دث بولت پرتاب کرد. در همان لحظه هم اتم و پلاتین از گروه مردان فلزی به آنجا آمدند تا به او کمک کنند. فوبیا تلاش کرد تا از قدرتهای خود روی پلاتین استفاده کند اما شکست خورد. همین اتفاق فرصت کافی را در اختیار اتم قرار داد تا محافظی را که دور دهان بیلی بسته شده بود، باز کند.
بیلی هم بلافاصله کلمه جادویی شزم را فریاد زد و تبدیل به کاپیتان مارول شد. در زمین ایکس، بتمن و اتم اصلی هم در حال مبارزه کردن با «کلندر من» بودند؛ آن هم درحالیکه اعضای Outsiders و Infinity, Inc. وظیفه رسیدگی به «دامی» را داشتند. هاوک وومن و «تین» مشغول مبارزه با «لایتنینگ لرد» بودند و فایر استورم هم با کمک «ویکسن» علیه کاپیتان کلد و «Icicle» مبارزه میکردند. گرین ارو از زمین دوم هم به چنجلینگ و منتو کمک کرد تا با «شگی من» مبارزه کنند. ناگهان اسپکتر، ظاهر شد و حضور خود را در پنج زمینی که تقریبا با هم ادغام شده بودند، اعلام کرد. او به تمام قهرمانان اخطار داد که آنتی مانیتور هنوز زنده است و او خودش در بعد زمان به گذشته رفته تا دورههای تاریخ را تغییر دهد. به همین ترتیب قهرمانان به زمین اول رفتند تا نقشههای خودشان را هماهنگ کنند. از طرف دیگر هم سوپر بوی مربوطبه زمین پرایم که حالا نابود شده بود، به آنها پیوست.
آنها تیمهای خود را با هم متحد کردند تا با استفاده از تواناییهای سفر در زمان اعضای گروه اربابان زمان، Legion of Super-Heroes و همچنین ارباب زمان یک استراتژی و نقشه مناسب طراحی کنند. جی گریک و کید فلش از یک مبدل تکنولوژی استفاده میکردند تا پلی بین این فاصلهها ایجاد کنند. با کمک «مگنو لد»، «کازمیک بوی» و «گلد»، اعضای تیم توانستند یک دستگاه مغناطیسی بزرگ به وجود بیاورند؛ دستگاهی که به اعضای تیم کمک میکرد تا در بعد زمان به گذشته بازگردند. سوپرمن از زمین اول جلوتر از دیگر مسافران، بهصورت شخصی الکساندر لوتر جونیور را در زمان جابهجا کرد. قرار بود که لوتر پورتالی را بین جهانهای مختلف به وجود بیاورد تا وقتی قهرمانان دیگر به آنجا میرسند، مقدمات آماده باشد. در همین حین، لکس لوتر و متحدان او هم ۱۰ میلیارد سال به گذشته و به سیاره Oa رفتند. آنها در روز سرنوشتسازی به آنجا رسیدند.
آنها زمانی به آن سیاره رسیدند که دانشمند کرونا قرار بود شاهد روند خلقت جهان باشد و غیرارادی مولتی ورس را به وجود آورده بود. آنها بهشدت وارد آزمایشگاه او شدند اما کرونا از قبل، برای آنها آماده بود و انتظار آنها را میکشید. او Icicle، «میرر مستر» و «Maaldor» را به قتل رساند. در طلوع زمان، قهرمانان باری دیگر با آنتی مانیتور برخورد کردند. آنها تمام انرژیهای خود را به او منتقل کردند. اما این کار فقط و فقط باعث شد تا آنتی مانیتور قدرتمندتر از قبل شود. او به انرژیهای آنها نیاز داشت تا زمانیکه کرونا درگاه بین دنیای ماده مثبت و دنیای آنتی متر را باز میکند، بتواند دنیای ماده مثبت را بهطور کامل محو کند.
در همان لحظه، اسپکتر هم مقابل آنتی مانیتور ظاهر شد و تمام انرژيهای جادویی قدرتمندترین ساحرههای جهان را به خودش منتقل کرد. او بهطور مستقیم به آنتی مانیتور حمله کرد و طولی نکشید که نبردی بین آنها شکل گرفت؛ نبردی که باعث به وجود آمد یک انفجار پر از انرژی شد و ظاهرا تمام واقعیتها را بلعید.
- پسلرزه:
بحران در زمینهای بینهایت، نهتنها بزرگترین رویداد شرکت دی سی کامیکس محسوب میشود، بلکه بزرگترین کراساور دنیای تلویزیونی Arrowverse هم هست
بیگ بنگ باری دیگر اتفاق افتاد اما این بار بهجای مولتی ورس، تنها یک دنیا و آن هم فقط زمین اصلی به وجود آمد. کلارک کنت از زمین دوم، متوجه شد که در جایی است که شباهت زیادی به آپارتمان خودش دارد و تصور کرد که به جهان خودش برگشته است. به همین دلیل هم لباس مخصوصش را پوشید تا سر کار برود و بدون اینکه از چیزی خبر داشته باشد، وارد دیلی پلنت شد. او تصور میکرد که وارد ساختمان دیلی استار شده است و بلافاصله وارد دفتر پری وایت شد. پری وایت به محض اینکه کلارک را دید، سر او فریاد زد و از دفترش بیرونش کرد؛ زیرا بهگفته او، کلارک جایی بود که به آن تعلق نداشت. کلارک کنت خیلی زود خود را به ماجرا رساند و کلارک دیگر را نجات داد. کلارک زمین اول، مقابل پری، کلارک دیگر را با نام «عمو کلارک» خطاب کرد؛ آن هم درحالیکه لوئیس لین و جیمی اولسن از زمین اول، مشغول نگاه کردن آنها بودند و لذت میبردند.
روی سقف ساختمان دیلی پلنت، هر دو کلارک کنتها تبدیل به سوپرمن شدند و در آسمان شهر نیویورک پرواز کردند. آنها به همان جایی رفتند که قبلا، محل تقاطع زمینهای مختلف بود. بااینحال، آنها متوجه شدند که آن تقاطع نهتنها دیگر در آنجا نیست، بلکه هیچکس از ماجرای این منطقه خبر نداشت. به همین دلیل، آنها به سمت شهر سنترال سیتی رفتند و امیدوار بودند که آزمایشگاه بری آلن را پیدا کنند. اما متوجه شدند که سنترال سیتی زمین اول، با کیستون سیتی زمین دوم تنظیم شده است. آنها به خانه جی گریک رفتند. با اینکه همسر جی، سوپرمن زمین دوم را نمیشناخت، اما خود جی هنوز او را به یاد داشت. جی، والی وست را در آزمایشگاه خودش داشت که مشغول تنظیم تردمیل کیهانی بود؛ آنها قصد داشتند با این دستگاه بفهمند که دقیقا چه اتفاقی رخ داده است.
زمانیکه فلش زمین دوم، کید فلش و هر دو سوپرمن روی این تردمیل رفتند، بعد از مدتی دویدن به منطقه خالیای منتقل شدند که قبلا جهان زمین دوم در آنجا قرار داشت. سوپرمن زمین دوم میترسید که همسر او یعنی لوئیس لین کنت، به همراه زمین دوم ناپدید شده باشد. به همین دلیل هم تصمیم گرفت که به داخل این منطقه خالی پرواز کند. اما سوپرمن زمین اول او را متوقف کرد و اجازه این کار را نداد. آنها به زمین جدید بازگشتند و متوجه شدند که تردمیل کیهانی نابود شده است. کید فلش تصمیم گرفت تا تمام ابرقهرمانان را دور هم جمع کند. در همین حین هم ماشین زمان ریپ هانتر به همراه Forgotten Heroes که داخل آن قرار داشتند، ظاهر شد. آنها متوجه شدند که زمان خودش بازنشانی شده است.
آنها به کشتی مخصوص برینیاک رفتند و متوجه شدند که برینیاک مانند قبل همچنان کنترل همه چیز را در دست دارد. دلفین فکر میکرد که برینیاک مرده است. در برج تایتانها، ابرقهرمانان زمان حال که از جهانهای مختلف آمده بودند، جلسهای برگزار کردند تا متوجه شوند که دقیقا چه اتفاقی افتاده است و چرا آنها نمیتوانند به جهان خودشان بازگردند. هاربینجر همان لحظه ظاهر شد تا پاسخ سؤال آنها را بدهد. براساس گفتههای او، بعد از بازنشانی زمان، هر پنج جهان ماده مثبت با یکدیگر ادغام شده بودند و تاریخهای تمام آن پنج دنیا، تبدیل به یک تاریخ شده بود. براساس شواهد، تمام ابرشرورهایی که به گذشته رفته بودند، اصلا آن سفر را به یاد نداشتند. در همین حین، ابرهای طوفانی در حال ظاهر شدن بودند و فانتوم استرنجر و ددمن با ناامیدی به اسپکتر نگاه میکردند.
آنها میدانستند که خطر بزرگی در حال آمدن است اما اسپکتر نمیتوانست کمکی به آنها بکند.