
سومین قسمت از آرشیو، متعلق به یک سری بازی قدیمی است؛ یک خاطرهبازی با سربازانی که ماموریتهایی غیرممکن در جنگ جهانی دوم را با آنها انجام دادهایم. همراه ما باشید.
خب بازهم پنجشنبه و قسمتی دیگر از سری مقالات آرشیو که به رسم قسمتهای فرد، در مورد یک بازی قدیمی خواهد بود. برای یادآوری، در قسمت اول آرشیو از مانکی آیلند صحبت کرده بودیم و قسمت دوم هم مربوط به Axiom Verge بود. اما برای قسمت سوم بهدلیل درخواستهایی که مخصوصا در کامنتهای قسمت اول داشتید و صد البته علاقه شخصی خودم، تصمیم گرفتم سراغ مجموعه Commandos برویم؛ مجموعهای که بدون شک یکی از بهترین بازیهای استراتژی تاکتیکی در تاریخ است و البته در یک نسخه هم تغییر سبک را تجربه کرده است. از آنجایی که در سری مقالات آرشیو فرمت خاصی برای نوشتن مطالب نداریم و بسته به هر بازی که در نظر میگیریم ممکن است محتوای مقالات هم دستخوش تغییراتی شود، تصمیم گرفتم در مورد Commandos ابتدا نگاهی به خصوصیات کلی سبک استراتژی تاکتیکی داشته باشیم و سپس سراغ مرور کلی نسخههای مختلف بازی برویم.
بهاستثنای نسخهی آخر، چهار بازی دیگر از سری Commandos همگی در زیرژانر تاکتیکی همزمان (Real Time Tactics) دستهبندی میشوند که خود زیرژانری از سبک استراتژی است. بازیهای استراتژی گستردگی بسیار بالایی دارند و حتی گاهی مرز بین زیرسبکهای مختلف آن به باریکی یک مو میرسد. اما با یک نگاه کلی، از یک طرف بازیهای استراتژی همزمان یا نوبتی را داریم که در آنها بازیکن باید روی مواردی مثل جمعآوری منابع، ساخت و ساز، تربیت نیروها و ارتباطاتش با سایر گروههای موجود روی نقشه و مواردی از این دست مدیریت داشته باشد ولی خب بازیهای زیرژانر تاکتیکی، با حذف بسیاری از این موارد صرفا هدایت یک گروه از نیروها را در اختیار بازیکن قرار میدهند تا با آنها ماموریتهای بازی را انجام بدهد. زیرژانر تاکتیکی خود به دو دسته همزمان و نوبتی تقسیم میشود؛ در بازیهای نوبتی که X-COM جزو مشهورترینِ آنها است، در یک نوبت شما باید نیروهایتان را حرکت بدهید و بعد نوبت به نیروهای دشمن میرسد. اما خب در بازیهای تاکتیکی همزمان، دیگر خبری از این محدودیت نوبت و توقف بازی نیست. نکته جالب در مورد بازیهای تاکتیکی، الهام گرفتن آنها از بازیهای رومیزی و مخصوصا بازی شطرنج است؛ بازی که در واقع بهترین نمونه برای معرفی مکانیسمهای یک بازی تاکتیکی نوبتی است و در آن ابتدا یک بازیکن مهره خودش را حرکت میدهد و بعد نوبت به بازیکن دیگر میرسد؛ ویژگی که در بازیهای تاکتیکی نوبتی هم شاهد آن هستیم.
برای پیدا کردن ریشههای سبک تاکتیکی همزمان، باید به سال ۱۹۸۲ برگردیم؛ سالی که در آن نه یک که دو بازی در این سبک با نامهای Cytron Masters، Legionnaire منتشر شدند. با این حال بازیهای این زیرژانر بیشتر با Warhammer: Shadow of the Horned Rat که در سال ۱۹۹۵ منتشر شد به محبوبیت رسیدند و Sid Meier's Gettysburg هم نقش پررنگی در افزایش این محبوبیت داشت. هرچند بازیهای دیگری هم در این سالها در زیرژانر تاکتیکی همزمان منتشر شدند اما یکی از درخشانترین آثار ساختهشده در این سبک، Commandos: Behind Enemy Lines، محصول استودیو پایرو بود که در سال ۱۹۹۸ روانه بازار شد و هم مکانیکهای جالبی را برای زیرژانر تاکتیکی همزمان معرفی کرد و هم اینکه آغازگر یکی از بهترین مجموعه بازیهای این سبک بود؛ سبکی که به مرور زمان بازیهای دیگری هم در آن منتشر شدند و از نمونههای مدرنش هم میتوان به Men of War یا Shadow Tactics: Blades of the Shogun اشاره کرد.
Commandos: Behind Enemy Lines و Commandos: Beyond the Call of Duty
معمولا در دنیای بازیهای ویدیویی، آثاری ماندگار میشوند که بتوانند یک سبک یا نوع خاص از بازیها را به یک بلوغ خاصی برسانند؛ منظورم دقیقتر این است که همیشه اولین بازیهای یک سبک به آثاری فراموشنشدنی تبدیل نمیشوند بلکه بازیهایی چنین شرایطی پیدا میکنند که بتوانند آن نوع خاص از بازیهای ویدیویی را به درجهای از سرگرمکنندگی برسانند که بازیکنان از بازی کردنش به معنی واقعی کلمه لذت ببرند و آن را به دوستانشان هم پیشنهاد کنند. Commandos: Behind Enemy Lines، یکی از همین دست بازیها بود؛ اثری که به هیچ وجه جزو اولین بازیهای تاکتیکی همزمان بهحساب نمیآید اما غیرممکن است بخواهیم از این سبک صحبت کنیم و آن را نادیده بگیریم. چرا که کماندوز یک سری استانداردهای جدید برای این بازیها تعریف کرد که هنوز هم در بین معدود آثاری که در این ژانر ساخته میشوند میتوان آنها را دید و هنوز هم کاملا کاربردی هستند. جدا از این اکثر بازیهای تاکتیکی پیش از Commandos: Behind Enemy Lines، در دنیاهای فانتزی، تخیلی یا تاریخی جریان داشتند ولی استودیو پایرو، تصمیم گرفته بود بازیاش را با محوریت جنگ جهانی دوم بسازد؛ برههای از تاریخ که شاید امروزه به سبب کال آف دیوتیها، بتلفیلدها، Medal of Honorها و خیلی بازیهای دیگر حتی بهتر از تاریخدانها آن را بشناسیم، ولی در آن زمان هنوز ایده نابی بود و میتوانست خیلیها را به سمت بازی جذب کند. با اینکه اطلاعات خیلی دقیقی از اینکه اصلا چه شد که پایرو تصمیم به ساخت این بازی گرفت در دسترس نیست، ولی گنزالو سوارز، طراح اصلی بازی، در مصاحبهای گفته بود که پیش از شروع ساخت اثر وی بررسی و مشاهده کرده که هیچ بازی تاکتیکی اکشن درست و حسابی در دست توسعه نیست و به همین دلیل هم تصمیم به ساخت Commandos: Behind Enemy Lines گرفته است؛ بازی که خیلیها حتی بر این باور هستند که باعث احیای صنعت سرگرمیهای ویدیویی کشور اسپانیا هم شده است.
اما در کنار فضاسازی خیلی خوب، این گیمپلی بسیار درگیرکننده بود که کماندوز رو به بازی بزرگی تبدیل کرد. بازی ۶ شخصیت یا به بیان بهتر ۶ کاماندو از نیروهای متفقین را در اختیار شما قرار میداد تا از طریق آنها ۲۰ مرحله مختلفش را که شامل ماموریتهایی مثل منفجر کردن یک منطقه خاص، کشتن اهداف یا حتی نجات نیروهای اسیر متفقین میشدند، پشت سر بگذارید؛ مراحلی که با ایده گرفتن از رویدادهای واقعی جنگ جهانی دوم طراحی شده بودند و حتی در برخی از آنها شاهد استفاده از اسامی واقعی رهبران نازیها و چهرههای تاثیرگذار دیگر در جنگ بودیم. وجه اشتراک اکثر مراحل با یکدیگر سخت بودن نسبی و همینطور بالا بودن تعداد دشمنان بود که به خودی خود بازیکن را وادار میکرد تاکتیک داشته باشد و به شکل مخفیکاری ماموریتهایش را پشت سر بگذارد؛ چرا که قهرمان بازی و با کلت سراغ دشمنان رفتن میتوانست حکم مرگ شما را امضا کند. بازی دو نسخه اروپایی و آمریکایی داشت که هر دو شامل ۲۰ مرحله میشدند اما اسامی مرحلهها در آنها، با یکدیگر کمی متفاوت بود. برای مثال اسم یکی از مراحل نسخه اروپایی بازی Restore Pride بود اما در نسخه آمریکایی همین مرحله با اسم An Eye For An Eye در دسترس قرار داشت. همچنین در برخی نسخههای بازی، برای تجربه پایان واقعی آن باید تا پایان مرحله ۱۹ حداقل سطح کاپیتان را دریافت میکردیم و در غیر اینصورت مرحله بیستم در دسترس قرار نمیگرفت. مرحلهای که Operation Valhalla داشت و مرور دوباره داستان و کلیت آن خالی از لطف نیست. تمام مراحل بازی کماندوز، یک پیشزمینه داستانی داشتند و داستان این مرحله هم به شرح زیر است:
ارتش شوروی وارد پروس (Prussia) شرقی شده است و شواهد از رسیدن رایش سوم به پایان راه خبر میدهند اما این پایان ماجرا نیست؛ چرا که ناگهان اتفاقی تلخ شادی نیروهای متفقین را به یاس تبدیل میکند. خبر میرسد که یک جاسوس آلمانی، موفق شده اطلاعات مهمی از پروژه Fat Man، اولین بمب اتمی ساختهشده در Manhattan Project را بدزدد و آن را به قلعه Gundelfingen ببرد. این اطلاعات قرار است بهزودی به Carpathians برسند؛ جایی که در آن اولین بمب اتمی آلمانها در حال رسیدن به مراحل پایانی آمادهسازی است و با اطلاعات دزدیدهشده، تکمیل خواهد شد.
همچنین در مراحل بازی یک سری راهنماییها هم در اختیار بازیکن قرار میگرفتند که راهنمایی این مرحله به شرح زیر است:
فرمانده؛ این مهمترین ماموریت تو تا امروزه. متاسفانه نمیتونم کمک زیادی بهت بکنم چون اطلاعات درستی از چیزی که انتظار تورو میکشه ندارم. فقط میتونم بگم که باید وارد قلعه بشی و اون رو ویران کنی. اگه این ماموریت رو با موفقیت تموم کنی، جنگ به پایان میرسه ولی اگه شکست بخوری، امیدوارم خدا به دادمون برسه. چشم امید همه ما به تو و تیمته.
تقریبا اکثر مراحل بازی چنین پیشزمینههای داستانی خوبی دارند و بازیکنان را در موقعیتی قرار میدهند که حس کند در حال انجام دادن کاری بینهایت مهم و تاثیرگذار در روند جنگ است. از طرف دیگر الهام گرفتن اتفاقات بازی از ماموریتهای جنگی واقعی هم خود کمک شایانی به بهتر شدن جنبه داستانی آن میکند. همچنین در مراحل مختلف بازی، تعداد کاماندوهای قابلبازی متفاوت بود و برخی را مثلا باید با دو سه نفر از آنها پیش ببریم و در مرحله آخر هم همه کاماندوها در دسترس قرار میگیرند. حتی با وجود محدودیتهایی که بازی داشت ولی بازهم پایرو بهخوبی توانسته بود برای هریک از شخصیتهای بازی خصوصیات منحصربهفردی تعریف کند؛ مثلا گرین برت قدرت بدنی خوبی داشت یا اسنایپر تنها کاماندویی بود که از اسلحه تکتیرانداز استفاده میکرد و جاسوس هم قادر بود از یونیفرم آلمانیها استفاده کند. با اینکه در نسخههای مختلف سری کماندوز شخصیتهای مختلفی به بازی اضافه شدند، اما در این بین کاراکتر گرین برت جایگاه ویژهای داشت. وی که در اصل متولد کشور ایرلند بود، بین سالهای ۱۹۳۴ تا ۱۹۳۷ قهرمان بوکس ارتش بهحساب میآمد اما پس از اینکه یک فرمانده را در سال ۱۹۳۸ مورد ضرب و شتم قرار داد، به ۱۴ سال کار اجباری محکوم شد. با این حال پس از آنکه تصمیم گرفت به عضویت گروه کاماندوها دربیاید، این محکومیت وی بخشیده شد. گرین برت که نام اصلیاش جک اوهارا است و با لقب قصاب هم شناخته میشود، به گفته برخی افراد بر اساس شخصیت واقعی بلیر مین طراحی شده است که یکی از کاماندوهای واقعی جنگ جهانی دوم بود و خصوصیات اخلاقیاش هم شباهت زیادی به گرین برت دارد. گرین برت فرمانده کاماندوها در بازی و بهنوعی نماد مجموعه است که در بخش دیگری از پیشینه داستانیاش، میخوانیم در ماموریتی در جزیره Vaagsö، پس از آنکه تیر خورده و بدون مهمات از گروهش جدا میشود، وارد یک سنگر از نیروهای دشمن شده و ۱۶ نفر از آنها را از پا در میآورد! پس از این اقدام و بازگشت به جمع نیروهای خودی، وی ترفیع درجه میگیرد و بعدها هم تبدیل به فرمانده کاماندوها میشود.
یکی دیگر از ویژگیهای جالبی که Commandos: Behind Enemy Lines آن را بهخوبی ارائه کرد و بعدا در بازیهای زیادی هم استفاده شد، امکان مشاهده میدان دید دشمنان بود؛ ویژگی که از طریق آن یک محوطه سبزرنگ در جلوی چشم دشمن ظاهر میشد و برای اینکه دیده نشوید، باید وارد آن محوطه نشوید. البته یک منطقه سبز پررنگ هم وجود داشت که اگر به شکل ایستاده در آن قرار میگرفتید دیده میشدید ولی مثلا در حالت سینهخیز ورود به آن مشکلی برایتان ایجاد نمیکرد. دیده شدن توسط دشمنان و به صدا درآمدن آلارم، جدا از اینکه در برخی مراحل حکم شکست را داشت و بلافاصله مرحله به پایان میرسید، در مراحل دیگر هم کار را حسابی برایتان سخت میکرد؛ چرا که در این صورت دشمنان زیادی در نقش نیروهای کمکی وارد میدان نبرد میشوند و کار سختی را که داشتید سختتر میکردند. جدا از این مخصوصا در مراحل بالاتر لازم بود شخصیتها را به شکل جداگانه هدایت کنید و حتی برای این کار مکانیکی تعبیه شده بود که اجازه میداد موقعیت هر شخصیت روی نقشه را همزمان ببینید که این ویژگی هم بعدها در بازیهای دیگری هم استفاده شد. البته با وجود اینکه بارها به سخت بودن بازی اشاره کردیم، اما تصور نکنید که Commandos: Behind Enemy Lines غیرقابل بازی است بلکه بیشتر با اثری روبهرو هستیم که به معنی واقعی کلمه سبک تاکتیکی را معنی میکند و درست مثل یک نبرد واقعی، برای موفقیت در آن باید برنامهریزی و حتی سرعتعمل داشت و از قابلیتهای تمام شخصیتهای بازی استفاده کرد.
تمام این خصوصیات و نوآوریهایی که اولین نسخه کماندوز داشت، باعث شدند تا بازی با استقبال خیلی خوبی از جانب منتقدین روبهرو شود؛ برای مثال سایت گیماینفورمر نمره ۸.۷۵ از ۱۰ را برای بازی درنظر گرفت و منتقد Next Generation هم در توصیف بازی، آن را یک تجربه اورجینال، با گرافیکی عالی و چالشهای واقعی و بینهایت سرگرمکننده توصیف کرد و چهار ستاره از پنج ستاره به بازی داد. این استقبال خوب، باعث شد تا بازی از حیث فروش هم بسیار موفق ظاهر شود؛ موردی که برخلاف انتظار اولیه سازندگان هم بود و سوارز در مصاحبهای اعلام کرده بود که انتظار اولیه آنها، فروشی نهایتا ۱۵ هزار نسخهای بود چرا که بازی بدون تبلیغات خاصی روانه بازار شد. ولی خب حدس بزنید چه شد؟ Commandos: Behind Enemy Lines در بازار کشورهای آلمانیزبان، ۱۶ هفته در رتبه نخست فروش قرار گرفت و تا پایان ماه سپتامبر ۱۹۹۸، ۱۵۸ هزار نسخه فروش داشت. این وضعیت در منطقه انگلستان هم به همین روال بود و ۱۵ هفته جایگاه نخست جدول فروش را تصاحب کرد. تا پایان سال ۲۰۰۰ فروش جهانی بازی ۱.۵ میلیون نسخه گزارش شد که ۱۰۰ برابر انتظار اولیه سازندگانش بود و در سال ۲۰۰۲ هم گیماسپات آن را بهعنوان پرفروشترین بازی تاریخ صنعت بازیسازی اسپانیا معرفی کرد!
موفقیت نسخه اول بازی، باعث شد تا ایداس، ناشر آن و استودیو پایرو یک سال بعد یعنی در ۱۹۹۹ تصمیم به ساخت یک بسته الحاقی برای بازی بگیرند؛ بستهای که بنا به اطلاعات موجود ابتدا قرار بود برای اجرا وابسته به نسخه اصلی بازی باشد اما بعدا سازندگان تصمیم گرفتند تا آن را به شکل مستقل منتشر کنند. این بازی Commandos: Beyond the Call of Duty نام داشت و شامل هشت مرحله میشد. با اینکه بازی به اندازه نسخه اول توسط منتقدین مورد تمجید قرار نگرفت ولی کماکان نمرههای خوبی گرفت. اما اصلیترین دلیل اهمیت حضور Commandos: Beyond the Call of Duty در پازل بازیهای کماندوز معرفی یک سری مکانیسم جدید در این بازی بود؛ مکانیسمهایی مثل امکان استفاده از سنگ یا سیگار برای پرت کردن حواس دشمنان، معرفی یک سری قابلیتهای جدید برای شخصیتهای بازی و همچنین معرفی کاراکتر ناتاشا به مجموعه بود. این نسخه تا پایان سال ۲۰۰۰ حدود ۳۵۰ هزار نسخه فروش کرده بود و موفقیت تجاری خوبی بهحساب میآمد. بدون شک یکی از بهترین مراحل بازی، مرحله دوم آن با نام The Asphalt Jungle بود که در آن باید وارد یک باغوحش تصرفشده توسط نازیها میشدیم و جلوی کشته شدن یکی از افراد مهم متفقین به دست آنها را میگرفتیم. در این مرحله جدا از نازیها، باید مراقب یک سری از حیوانات حاضر در باغوحش هم باشیم که تهدید جدیدی بهحساب میآیند.
Commandos 2: Men of Courage
کماندوز، یکی از آن مجموعه بازیهایی است که نسخه شماره ۲ آن بهترین و موفقترین قسمت آن بهحساب میآید. استودیو پایرو پس از موفقیتهای نسخه اول بازی و محبوبیتی که این بازی کسب کرده بود، تصمیم گرفت یک دنباله واقعی برای بازی بسازد و ساخت این بازی با بودجه ۷ میلیون دلاری کلید خورد. فاصله سه ساله بین نسخه اول و دوم و طبیعتا پیشرفتهای سختافزاری، به پایرو این اجازه داد تا ویژگیهای جدیدی را در Commandos 2 معرفی کند که در نهایت به جذابیت هرچه بیشتر تجربه بازی منجر شدند. دو مرحله آموزشی، ۱۰ مرحله اصلی و ۱۰ مرحله جایزه محتویاتی بودند که پایرو برای بازیاش در نظر گرفت و اکثر این مراحل هم بر اساس فیلمها یا آثار ادبی طراحی شده بودند. در این نسخه تعداد کاماندوها به هشت نفر رسید و یک سگ هم در برخی مراحل حضور داشت. صاحب این سگ عضو سابق گروه مقاومت فرانسه بود اما پس از مرگ وی، اعضای گروه کاماندو از آن نگهداری میکردند و در برخی مراحل میتوانستید با این سگ حواس دشمنان را پرت کنید. نسخه دوم بازی همچنین دیگر فقط روی دشمنانی از ارتش نازی تمرکز نداشت و در برخی مراحل بازی، دشمنان شما ژاپنیها بودند. از دیگر ویژگیهای جدید نسخه دوم بازی، میتوان به گرافیک بهبودیافته به لطف موتور گرافیکی جدید، اضافه شدن امکان ورود به ساختمانها و البته مورد حمله قرار گرفتن توسط دشمنان در این فضا، اضافه شدن امکان استفاده از سلاح دشمنان، قابلیتهای جدید برای کاماندوها و همینطور تجهیزات جدیدی که تنوع گیمپلی بازی را افزایش میدهند، اشاره کرد. راستش را بخواهید اگر دوست دارید این آخر هفته زمانی را به مجموعه کماندوز اختصاص بدهید، پیشنهاد میکنم سراغ نسخه دوم آن بروید. چون نسخه اول و بسته الحاقی آن به دلیل قدیمی بودن روی سیستمهای امروزی خیلی بدون مشکل اجرا نمیشوند هرچند که در نسخههای استیم و GOG بازی بهبودهایی برای رفع این مشکلات در نظر گرفته شده است. جدا از این از حیث مکانیکهای گیمپلی و جذابیت کلی بازی هم نسخه دوم کیفیت به مراتب بهتری دارد و میتواند یک تجربه تاکتیکی تمامعیار و اوقاتی مفرح برای شما رقم بزند.
Commandos 2: Men of Courage ابتدا در سال ۲۰۰۱ برای پیسی منتشر شد و استقبال عالی منتقدین را در پی داشت. به طوریکه نمره متای بازی ۸۷ شد و این، بالاترین نمرهای است که یک بازی ساختهشده در کشور اسپانیا تا به امروز کسب کرده است. هرچند برخی منتقدین درجه سختی بازی را بالا میدانستند و مخصوصا از سخت بودن یادگیری آن برای بازیکنان تازهکار انتقاد داشتند، اما حتی این مشکل هم باعث نشد تا نسخه دوم کماندوز نمرههای پایینی کسب کند و حتی سایت گیملایو پیسی آن را بهعنوان بهترین بازی استراتژی سال انتخاب کرد. بازی یک سال بعد برای کنسولهای پلیاستیشن 2 و ایکسباکس هم منتشر شد اما برخلاف نسخه پیسی، کماندوز ۲ روی کنسولها اقبال خوبی نداشت و نمره متای آن روی این دو پلتفرم ۶۷ شد که دلیل اصلیاش، ناتوانی استودیو پایرو در طراحی یک سیستم کنترل مناسب برای کنسولها عنوان شد و همین هم در نتیجه تجربه بازی را تا حد غیرممکنی سخت و آزاردهنده میکرد.
در حالی که در مورد نسخه اول گریزی به برخی از مراحل خوب بازی و بسته الحاقی مستقلش داشتیم، در مورد نسخه دوم سراغ یک سری حقایق جالب میرویم که برخی حتی حاشیههایی هم برای آن در پی داشتند. یکی از مراحل این نسخه، The Bridge on the River Kwai نام دارد که در واقع بر اساس فیلمی با همین نام نامگذاری شده است. در این مرحله بازیکنان باید شخصیتی به نام کلنل گینس را نجات دهند که بر اساس کاراکتر کلنل نیکلسن فیلم مذکور با بازی سیر الک گینس طراحی شده است و البته یک صحنه منفجر کردن پل را هم داریم که باز بیشباهت به صحنهای مشابه در این فیلم نیست. دیگر الهامی که سازندگان در نامگذاری مراحل بازی از روی فیلمها گرفتهاند، به ماموریت Saving Private Smith مربوط میشود که به احتمال زیاد بر اساس فیلم Saving Private Ryan نامگذاری شده است. اما حاشیههای بازی، بیشتر برگرفته از اشتباههای تاریخی آن بودند؛ برای مثال در مرحله The Giant In Haiphong، شهر Haiphong در کشور چین بهتصویر کشیده میشود در حالی که این شهر در واقع در کشور ویتنام قرار دارد و حتی سایت رسمی بازی هم این مورد را اشتباه ذکر کرده است! یا در مرحلهای دیگر بازیکنان باید شهری واقع در کشور بروما (میانمار فعلی) را از دست نیروهای ژاپنی آزاد کنند و در این مرحله شاهد یک مجسمه بودا هستیم که در واقعیت اصلا در کشور بروما خبری از مجسمه بودا نیست. در نهایت در مرحله The Guns of Savo Island هم که بازیکنان باید یک سری سلاح را از بین ببرند، شاهد یک قایق گشتزنی دشمن هستیم که شباهت زیادی به قایق PBR نیروی دریایی آمریکا دارد ولی در واقعیت این نوع قایقها اصلا در زمان جنگ جهانی دوم وجود نداشتند و اولین بار در جنگ ویتنام مورد استفاده قرار گرفتند. برای بازی همچنین یک ماد هم با نام Commandos 2: Destination Paris ساخته شد که ضمن افزایش درجه سختی بازی، تمام نقشههای نسخه اول، Beyond Call of Duty و حتی کماندوز ۳ را به بازی اضافه میکرد و یک سری مراحل جدید هم داشت که تعداد کل مراحل را به ۱۰۰ عدد میرساندند! پس در صورتی که نسخه اصلی کماندوز ۲ را تجربه کردید و از آن لذت بردید، پیشنهاد میکنم سراغ این ماد هم بروید.
به هر حال با تمام ویژگیهای جدید، حضور شخصیتهای بیشتر و عمق داستانی جذابتر و همینطور گیمپلی چالشبرانگیز و در عین حال شدیدا سرگرمکننده، Commandos 2: Men of Courage به یکی از بهترین بازیهای تاکتیکی تاریخ تبدیل شد ولی خب به شکل عجیبی از نظر فروش، عملکرد ضعیفتری در مقایسه با نسخه اول داشت و پایینتر از حد انتظار اولیه ظاهر شد. هرچند که فروش ۵۰۰ هزار نسخهای آن تا پایان سال ۲۰۰۲ ناامیدکننده هم نبود و برای ساخته شدن نسخه سوم، کافی بهنظر میرسید.
Commandos 3: Destination Berlin و Commandos: Strike Force
چهار سال پس از انتشار کماندوز ۲ یعنی در سال ۲۰۰۳، نوبت به Commandos 3: Destination Berlin رسید که آن را میتوانیم آغازگر یک افول کلی برای مجموعه بدانیم. چهارمین نسخه از بازیهای مجموعه و سومین نسخه شمارهدار آن، هرچند نمرههای بدی نگرفت و میانگین متای آن ۷۲ شد ولی اصلیترین مشکل بازی نداشتن نوآوری خاص بود و بازه چهارساله بین آن و نسخه قبلی به ویژگیهای جدیدی در بازی منجر نشده بود. ماموریتهای بازی که در مجموع ۱۲ عدد هستند در سه منطقه استالینگراد، اروپای مرکزی و نرماندی تقسیم میشوند. مرحله اول بازی پس از قسمت آموزشی به شکار یک تکتیرانداز نازی از طریق شخصیت اسنایپر مربوط میشود که فضاسازی خیلی خوبی در استالینگراد برفی دارد اما خب به مرور زمان، ضعفهای بازی در زمینه گیمپلی بیشتر خودشان را نشان میدهند. بهعنوان مثال پایرو برای سادهتر شدن کنترل بازی، وابستگی آن به کیبورد و استفاده از کلیدهای مختلف را حذف کرده و این مورد را با تعدادی دستور که در قسمت پایین رابطکاربری بازی در دسترس هستند جایگزین کرده بود؛ موردی که نتیجهای کاملا برعکس داشت و نه تنها باعث سادهتر شدن بازی نمیشد که تجربه آن را پیچیدهتر هم میکرد. یا مثلا به شکل عجیبی رزولوشن بازی روی ۸۰۰ در ۶۰۰ قفل شده بود که حتی در زمان خودش هم رزولوشن خیلی بالایی بهحساب نمیآمد. در حالی که خیلیها انتظار داشتند تعداد کاماندوها روندی صعودی در این نسخه داشته باشد، ولی پایرو کل تعداد شخصیتهای بازی را حتی از نسخه قبلی هم کمتر کرده و به ۶ رسانده بود.
یکی دیگر از انتقادهایی که طرفداران قدیمی از این نسخه داشتند، فاصله گرفتن آن از بخشیدن هویت خاص به هر کاماندو بود. برای مثال در نسخههای قبلی هریک از کاراکترها صرفا محدود به استفاده از یک سری تجهیزات و سلاحهای خاص بودند ولی خب در این نسخه کاماندوها میتوانستند از سلاحهای بیشتری (بهاستثنای اسلحهای مثل اسنایپر) استفاده کنند و همین هم کمی هویت منحصربهفرد هرکدام از آنها را خدشهدار میکرد و از آنجایی که کاماندوها میتوانستند کارهای مختلفی را به تنهایی هم انجام بدهند، کمی روند مراحل بازی سادهتر از قبل شده بود و دیگر آن لزوم سوییچ مدام بین شخصیتها و استفاده از همه آنها برای تکمیل ماموریت به شدت قبل حس نمیشد. البته در کنار تمام این مشکلات، یک سری خصوصیات مثبت هم در بازی وجود داشتند؛ مثلا سیستم سنگرگیری اضافهشده به آن باعث میشود تا بتوانیم شخصیتها را در موقعیتهای سنگیرگیری قرار بدهیم و حتی در مواقع نزدیک شدن دشمنان، آنها اقدام به شلیک به سمت آنها میکنند.
با اینکه Commandos 3: Destination Berlin در مقایسه با نسخههای قبلی اثر ضعیفتری است، ولی هنوز هم تجربه تاکتیکی سرگرمکنندهای به حساب میآید. یا شاید توصیف بهتر این باشد که کماندوز 3، آخرین نسخه از این مجموعه است که هویت خاص آن را دارد و با اینکه استودیو پایرو زمانی قصد داشت کماندوز 4 را هم بسازد، ولی از طرف دیگر به شکل عجیبی به ساخت نسخه کنسولی از این بازیها هم علاقه داشت؛ اتفاقی که یک بار در کماندوز ۲ آن را تجربه کرده و شکست خورده بود و میدانست که نسخههای تاکتیکی با دوربین ایزومتریک، شانس کمی برای موفقیت روی کنسولها دارند. پس تصمیمی که گرفته شد، این بود که کلا تمام آن خصوصیاتی که مجموعه کماندوز با آن شناخته میشوند، کنار گذاشته شوند و ساخت یک نسخه شوتر اولشخص از بازی کلید بخورد. این بازی در نهایت با نام Commandos: Strike Force و در سال ۲۰۰۶ منتشر شد و حکم آب سردی را داشت که روی شعلههای هرچند ضعیفشده مجموعه کماندوز ریخته شد و به یک باره آن را خاموش کرد! دلیل اینکه برای این نسخه بخش اختصاصی در نظر نگرفتم و خیلی خلاصه در مورد آن نوشتم، فقط و فقط این است که واقعا بازی ارزش قرار گرفتن در بین نسخههای کماندوز را ندارد! نمره متای ۶۲ و کیفیت پایین کلی اثر حتی خارج از ویژگیهای مجموعه و بهعنوان یک شوتر اولشخص صرف باعث شدند در نهایت این نسخه نتواند فروش خوبی داشته باشد و پرونده مجموعه کماندوز هم برای مدت طولانی بسته شود. البته سال گذشته، یک خبر خوب از این مجموعه بهگوش رسید. شرکت کالیپسو مدیا که ناشر بازیهای استراتژی خوبی مثل Tropico است، امتیاز ساخت این مجموعه را خریداری کرد و در اولین قدم، قصد ساخت ریمستر Commandos 2 را دارد که طبق اعلام صفحه استیم بازی، قرار است در سه ماهه چهارم سال ۲۰۱۹ شاهد انتشار آن باشیم. کالیپسو همچنین در زمان خرید امتیاز بازی اعلام کرد که قصد دارد بازیهای جدیدی هم از این مجموعه بسازد ولی هنوز اطلاعات دقیقی از آنها اعلام نشده است.
بهعنوان حرف پایانی، مجموعه کماندوز و مخصوصا نسخه دوم آن، جزو آن دسته بازیهایی هستند که همیشه جایگاه ویژه و مهمی در دنیای بازیهای ویدیویی خواهند داشت؛ آنقدر مهم که با وجود ساخته نشدن بازیهای زیادی در ژانر تاکتیکی در حال حاضر و قدیمی شدن، کماکان ارزش تجربه کردن را دارند. پس اگر توضیحاتی که دادیم شما را به تجربه این بازیها علاقهمند کردند، زمانی را برای آنها کنار بگذارید. مجموعه بازیهای کماندوز در قالب یک باندل از طریق استیم و GOG در دسترس هستند و روی سیستمهای امروزی هم بدون مشکل خاصی اجرا میشوند.