نگاهی به هشت گوشه از اسطورهشناسی Dark Souls؛ از افسانه آرتوریاس درهنورد تا سرگذشت شیاطین
کمتر گیمری پیدا میشود که نام مجموعه بازیهای دارک سولز (Dark Souls) را نشنیده باشد. یکی از برترین سهگانههای تاریخ ویدیو گیم که از مناظر بسیاری توانست پیشگام باشد و بهمنبع الهام آثار پرتعدادی تبدیل شود. هیدتاکا میازاکی، خالق این سهگانهی عظیم و بهشدت لایق احترام، همانقدر که در ارائهی یک گیمپلی جدید و شدیدا سختگیرانه توانست عملکردی کاملا موفق را ثبت کند، بههمان اندازه هم توانست یک جهان همهچیز تمام و فوقالعاده را برای این ۳ بازی خلق و داستانهای مختلفی را در آنها روایت کند.
بهجرئت میتوان گفت که جهان سهگانهی دارک سولز شگفتانگیز است. دنیایی تاریک، غمزده و بهشدت خطرناک که با اتمسفر دیوانهکنندهی خود هر گیمری را در خود غرق میکند؛ جهانی که مثل یک باتلاق عمل میکند و تکاپوی بیشتر گیمر برای فرار، با غرق و اسیر شدن بیشترش مساوی میشود. البته که روایت داستان سخت و تقریبا، گنگ بازی از عواملی است که دستهای از گیمرها را از بازی دور میکند و از دلایل انتقاد بازیکنان به این سهگانه هم هست اما فارغ از این قضیه، فکر میکنم که نمیتوان بازیکن یا منتقدی را پیدا کرد که به معرکه بودن جهانی که میازاکی برای این ۳ بازی خلق کرده است، خرده بگیرد. در این دنیا که از طراحی هنریاش گرفته تا ارتباط داستانها، ماجراها و اسطورهشناسیها همگی بهکاملترین شکل ممکن و همچون کنارهم قرار دادن قطعات یک پازل عظیم با یکدیگر جور شدهاند، داستانهای متنوع و متعددی روایت میشود. همانطور که پیشتر هم ذکر شد، این داستانها که بهگونهای کاملا غیرمستقیم برای گیمر روایت میشوند، ممکن است از دید تعدادی از بازیکنان پنهان بمانند و بههمین دلیل، تصمیم گرفتیم باتوجهبهمقالهای که در نشریهی PC Gamer بهرشتهی تحریر درآمده، نگاهی کامل بهبرخی از این داستانهای ناگفته داشته باشیم و همراهبا یکدیگر آنها را زیر ذرهبین ببریم. پس با زومجی همراه باشید تا در کنارهم، نگاهی به هشت گوشه از اسطورهشناسی جهان دارک سولز بیندازیم.
افسانهی آرتوریاسِ درهنورد و همراه باوفایش، سیف
افسانهی آرتوریاس را نه خودش، که آندد برگزیده (قهرمان بازی Dark Souls 1) است که به سرانجام میرساند
پس از کشف آتش، در عصری که شعلههای سرخ آتش جهان را نورانی میکردند، ۳ پادشاه از تاریکی برخواستند و ارواح مختلفی بین آنها تقسیم شد. اولین روح به نیتو (Nito)، شوالیهی مرگ رسید. دومین روح را ساحرهی آیزالیث (Izalith) دریافت کرد و بهشعلههای سوزان آتش پیوست. سومین روح را گویین (Gwyn)، پادشاه نور از آن خود کرد اما، چهارمین روح از تمامی این پادشاهان پنهان ماند و ازطریق مانوس، نمایندهی انسانها، خود را به نوع بشر رساند و انسان را بهوجود آورد؛ روح تاریکی.
در دورانی که سلطهی نور و آتش بر جهان حاکم بود، شاه گویین از روح بهخصوصش در جهت محافظت از سرزمین خود استفاده کرد و ۴ شوالیه از برترین و ماهرترین مبارزان خود را برای این کار، گردهم آورد. اولینِ شوالیهها، اُورنستین (Ornstein) اژدهاکش نام داشت که با نیزهی بلند خود هر جنبنده و اژدهایی را میتوانست بهزانو دربیاورد. گوف (Gough) چشمشاهین دومین مبارز شاه گویین بود که میتوانست با کمان عظیمالجثه و قدرت دید معرکهی خود از آسمانهای سرزمینش حراست کند. کیاران (Ciaran) قاتل، رهبری محافظان پنهان پادشاه را برعهده داشت و آخرین شوالیه، آرتوریاسِ درهنورد بود که همراهبا گرگ باوفای خود، سیف، از نور، آتش و انسانها حراست میکرد.
با گذشت زمان، نورِ زندگیبخشِ آتش روبه خاموشی رفت و تاریکترین عصر زندگی بشر از راه رسید. با فریب یکی از خزدنگان نخستین که تنها برای فراهم کردن سلطهی تاریکی پا به جهان لردران گذاشته بودند، پاداشاهان نوع بشر دربرابر نیروهای تاریکی زانو زدند، درههای سیاه خودشان را در سرزمینهای آنور لوندو (Anor Londo) نمایان کردند و اینچنین بود که الهههای آنور لوندو از این سرزمین رفتند تا فساد، تاریکی و تیرهروزی بر این سرزمین سایه اندازد. اولینِ این درههای سیاه در ممکلت اوولاسیل (Oolacile)، این سرزمین بهشدت متمدن و پیشرفته، بهوجود آمد. کاث (Kaathe) این خزندهی نخستینِ پلید، حاکمان و مردم اوولاسیل را از قدرت روح خفتهی مانوس که در اعماق این سرزمین درخواب بود، آگاه کرد و؛ پادشاهان و مردمان اوولاسیل برای دست یافتن بهقدرتهای پنهان روح مانوس، تا اعماق اوولاسیل رفتند اما با بیدار کردن این غول بیشاخ و دم، شرایط نابودی خود و شهرشان را فراهم کردند. مانوس، مالک ارواح تاریکی، بیدار شده بود و اولین درهی تاریکی دنیا را در اوولاسیل سروشکل داده بود؛ با بیداری مانوس و نیروهای تاریکی، بهجای یک روح مقدس، طلسم تاریکی و مرگ نصیب مردم اوولاسیل شد و این شهر سقوط کرد. این خبر به پادشاه گویین رسید که مشغول دستوپنجه نرم کردن با بحران خاموشی شعلهی نخستین بود. گویین که تمامی مشکلات عالم روی سرش خراب شده بودند، چارهی حل بحران سقوط اوولاسیل را در شوالیهی مقددس لردران،آرتوریاسِ درهنورد دید تا با نابود کردن Manus، پادشاه درهی تاریک اوولاسیل، آخرین امیدهای انسان را زنده نگهدارد و شاهزاده داسک (Dusk) را از دل تاریکیهای این سرزمین نجات دهد.
مبارزهی آرتوریاس و آندد برگزیده
هزاران هزار سال پیش از تولد آندد برگزیده (The Chosen Undead)، آرتوریاس و همرزم باوفایش، سیف، سفر دور و دراز خود را بهدرون درهی تاریکی اوولاسیل آغاز میکنند. شوالیهی مقدس داستان ما، پیش از ورود بهدرهی تاریکی یک پیمان با خزندگان نخستین میبندد تا بتواند در اعماق تاریکیهای دره، زنده بماند. پس مبارزات طولانی با انسانهای طلسمشدهی اوولاسیل، آرتوریاس و گرگش سیف به عمق دره میرسند. مبارزهی آرتوریاس و مانوس (Manus) آنطور که انتظار میرفت پیش نرفت؛ با انیکه آرتوریاس توانست شاهزاده داسک را نجات بدهد اما نتوانست آنطور که باید، دربرابر مانوس ظاهر شود و از او شکست میخورد. آرتوریاس برای محافظت از گرگ همرزم و باوفای خود یعنی سیف، سپر عظیمالجثه و دست خود را فدا میکند و طلسمی را بهوجود میآورد که سیف را از آسیبهای مانوس و دیگر موجودات تاریک اعماق درهی اوولاسیل در امان نگه میدارد. آرتوریاس اما بهلطف بخشش مانوس، از دست او فرار میکند و درحالی که تاریکی در اعماق وجود او رسوخ کرده، بهسرزمینی ناشناخته پناه میبرد؛ برخی هم میگویند که در زمان فرار آندد برگزیده از آسایشگاه آنددها (Undead Asylum) آرتوریاس دچار طلسم تاریکی میشود.
رویارویی آندد برگزیده با سیف، محافظ باوفای آرتوریاس
در جریان بستهی الحاقی Artorias of the Abyss، بازیکنان با استفاده از یک پورتال ویژه، بهسرزمین اوولاسیل سفر میکنند و هزاران سال بهعقب میروند. جایی که آرتوریاس از مانوس شکست میخورد و فرار میکند.
ماجراهای آرتوریاس، گرگ همرزمش سیف و آندد برگزیده، از حماسیترین و دراماتیکترین داستانهایی است که میازاکی در بازیهایی که ساخته، روایت کرده است
بازیکنان در این بستهی الحاقی، با آرتوریاس مواجه میشوند. آرتوریاس درهنوردی که دیگر آن قهرمان افسانهای نیست و درحالی که تاریکی فاسدش کرده است، او را همچنان درحال نابود کردن انسانهای تسخیرشده میبینیم. پس از یک مبارزهی طولانی و دراماتیک، آندد برگزیده، آرتوریاس را از بین میبرد و او را از بند تاریکی رها میکند. بازیکنان در ادامهی مسیر خود وارد درهی تاریک اوولاسیل میشوند و مانوس را پیدا میکنند.
درهای که سیف را هم در خود جای داده و آندد برگزیده پس از آزاد کردن سیف، همراهبا او مانوس را نابود میکند و افسانهی آتوریاس را بهسرانجام میرساند. اوج درام ماجرا اما، در بازی Dark Souls 1 رخ میدهد. بازیکنان که حالا دوباره به زمان حال برگشتهاند، در قسمتی از منطقهی Darkroot Garden با مقبرهی آرتوریاس مواجه میشوند که سیف مشغول محافظت از آن است. با نزدیک شدن بهاین مقبره، سیف شما را بهگوشهای پرتاب میکند اما هنگامی که بدن شما را بو میکشد و از هویتتان که او را در بستهی الحاقی Artorias of the Abyss از دست مانوس نجات داده بودید پی میبرد، بهشما تعظیم میکند و پس از سر دادن آواهای سرشار از غم و اندوه از سر مبارزهی اجباری با شما، وارد فاز باسفایت میشویم و نبردی سرشار از درام را تجربه میکنیم.
گریگس از وینهایم و لوگان کلاه بزرگ در Firelink Shrine
داستان گریگس از وینهایم در جستوجوی لوگانِ جادوگر
در جریان سفر دور، دراز، پرماجرا و پرخطری که بهعنوان آندد برگزیده در سرزمین لردران تجربه میکنید، گذار شما بهیک قلعهی بینهایت خطرناک با نام Sen's Fortress میافتد. قلعهای که تمامی مناطقش با تلهها و گونههایی مختلف از دشمنان پر شده و باید برای تک تک قدمهایی که در آن برمیدارید، برنامهریزی دقیقی داشته باشید. طی جستوجوی خود در این قلعه، با یک جادوگر ماهر بهنام لوگان کلاهگنده (Big Hat Logan) برمیخورید. شما میتوانید با جستوجوی بیشتر در قلعهی Sen، کلید قفس لوگان که در آن گیر افتاده را پیدا کنید و او را از این تلهی عظیمالجثه نجات دهید. پس از نجات لوگان، او بهشما قول میدهد که تمامی تکنیکهای جادوگری خود را بهشما آموزش خواهد داد. بعد از این ماجرا، لوگان به منطقهی Firelink Shrine که هاب اصلی بازی هم هست، میرود و با مراجعه بهاو میتوانید تکنیکهای مختلفی از سحر و جادو را فرا بگیرید.
گریگس و لوگان که هر دو از کمکهای آندد برگزیده نفع برده بودند، در اثر طلسم تاریکی و جنون، با آندد برگزیده میجنگند و بهدست او کشته میشوند
در ادامهی مسیر خود، بهسرزمین وینهایم میرسید که در آنجا هم یک جادوگر وجود دارد و آیتمهای مختلفی را بهشما میفروشد. پس از مدتی، میتوانید بهاو بگویید که لوگان در هاب اصلی بازی زندگی میکند و این جادوگر جوان که گریگز (Griggs) از وینهایم نام دارد، مشتاقانه به فایرلینک شراین میآید چرا که برای پیدا کردن لوگانِ جادوگر و فراگرفتن آموزههای او، سالیان سال از زندگی خود را وقف جستوجو و تحقیق کرده بود.
لوگان پس از اتمام آموزشهایش به شما و گریگز، فایرلینک شراین را بهمقصد آنور لوندو (Anor Londo) و کتابخانهی عظیم Duke's Archives ترک میکند تا بهراز جاودانگی هیولای عظیم این کتابخانه یعنی Seath پی ببرد و بدون مطلع کردن گریگز، سفر خود را آغاز میکند.
سرگذشت، افول و انقراض نژاد شیاطین
بعد از پایان عصر کهن، دوران آتش با خیزش ۳ پادشاه و یک نماینده از نژاد انسانها آغاز شد و ارواح مختلف بین این ۴ موجود تقسیم شدند؛ شعلهی نخستین (First Flame)، روشن و طبیعت لردران، سرزمین پادشاهان کهن، مجددا زنده شد.
هر یک از این پادشاهان داستانهای مختلفی داشتند و بهنوعی، بهجهان لردران خدمت کردند. یکی از این افراد، جادوگری ناشناس از مملکت آیزالیث (Izalith) بود که روح مقدس خود را میان ۷ فرزند خود تقسیم کرد و همراهبا آنها، در مقابل اژدهایان ایستاد. پس از پایان تهدید اژدهایان، این خاموشی آتش زندگیبخش لردران بود که بزرگان این سرزمین را بهتکاپو انداخت و تلاشهای گویین برای جلوگیری از این اتفاق و فداکاریهای این پادشاه، وخامت اوضاع را نه بهتر، که بدتر و پیچیدهتر کرد. به جز نیتو، ساحرهی ایزالیث و شاه گویین از همهچیز مایه گذاشتند تا مانع خاموشی شعلهی نخستین بشوند اما تلاشهای آنها، اوضاع را بدتر کرد.
شاه گویین و جادوگر ایزالیث تمام تلاش خود را کردند تا از خاموشی نخستین شعله جلوگیری کنند اما تلاشهای آنها، اوضاع را نهتنها بهتر که وخیمتر و ترسناکتر کرد.
جادوگر بزرگ آیزالیث برای جلوگیری از خاموشی آتش زندگیبخش دنیا، تصمیم گرفت خودش با استفاده از روحی که در اختیار داشت، آتشی کاملا جدید را متولد کند تا نیروهای تاریکی فرصت عرض اندام کردن را نداشته باشند. اقدام جادوگر آیزالیث در خلق یک آتش زندگیبخش جدید، موفقیتآمیز واقع نمیشود، کنترل اتفاقات از دست او خارج میشود و بهخلقت «شعلههای آشوب» (Flames of Choas) میانجامد.
جادوگران شهر برای کنترل شعلههای آشوب همگی بهصف میشوند و کنار بحران خاموشی نخستین شعلهی لردران، تهدید شعلههای آشوب هم به روی آتش این مشکلات بنزین میریزد و ترسناکترش میکند. جادوگران آیزالیث هم در کنترل شعلههای آشوب به بنبست میخورند و نتیجهی تمامی این تکاپوها و تلاشها برای متوقف کردن شعلههای آشوب، مرگ جادوگر بزرگ آیزالیث، درهم تنیدن جسم و روح ویژهی او با شعلههای آشوب و خلقت «بستر آشوب» (Bed of Chaos) و درنتیجه، خلقت یک نژاد جدید با نام «شیاطین» بود. ساحرهی آیزالیث که حالا به بستر آشوب تبدیل شده، حتی به فرزندان خود هم رحم نکرد و آنها را هم به نفرین آشوب گرفتار کرد.
بستر آشوب، مادر شیاطین لردران
کوئیلانا، یکی از دختران جادوگر آیزالیث بهکل از این فاجعه توانست جان سالم بهدر ببرد و در Dark Souls 1، او را در بلایتتاون (Blighttown)، قبل از قسمت ورودی لانهی کوئیلاگ، جادوگر آشوب، که همراهبا خواهرش اسیر طلسم آشوب شدند و پایینتنهی آنها به موجوداتی عنکبوتمانند تبدیل شد، پیدا میکنید. Ceaseless Discharge، تنها پسر جادوگر آیزالیث، ریشههای راست و چپ Bed of Chaos و دختر آشوب (Daughter of Chaos) از دیگر فرزندان جادوگر آیزالیث هستند که به شیاطین تبدیل شدند. پس از تولد نژاد شیاطین یا دیمنها (Demons) کوئیلانا با همکاری یک انسان با نام سالامان، توانست سحر و جادو را وارد سرزمین لردارن کند و اولین جادوگران جهان بازی از شاگردان او بودند.
مبارزه آندد برگزیده با کوئلاگ، یکی از دختران جادوگر آیزالیث که بهطلسم شعلههای آشوب دچار میشود
طی سهگانهی دارک سولز شاهد روند روبهانقراض شیاطین هستیم. البته که تمامی این ماجراها بهصورت مستقیم برای گیمرها روایت نمیشوند اما خواندن توضیحات آیتمها، دنبال کردن ریشههای پیدایش باسها و مکانهای مختلف دنیای بازی، این موضوعات را برای ما روشنتر میکنند. از Capra Demonها و Taurus Demonها تا Batwing Demonها و گارگویلها، همگی از مخلوقات نژاد شیاطین (دیمنها) هستند که طی سهگانهی دارک سولز با آنها روبهرو میشویم و پنجهدرپنجهی آنها میاندازیم. در سومین قسمت از سری بازیهای Dark Souls شاهد کمسو شدن و خاموش شدن شعلههای آشوب هستیم که درنتیجهی آن، نژاد شیاطین بیشتر از قبل در خطر انقراض قرار میگیرند.
رزم Ashen One و Old Demon King در Smouldering Lake. نبردی که گونهی شیاطین را یک قدم به انقراض نزدیکتر میکند. با دقت به جزئیات محیط، اجساد شیاطین کهن سرزمین لردران را میتوانیم ببینیم که افول اینگونه از موجودات را نمایان میکنند.
در قسمتی از بازی که همراهِ اشن وان (Ashen One)، قهرمان داستان در قسمت سوم، وارد یک منطقهی عظیم و زیرزمینی با نام Smouldering Lake، سرزمینی بهشدت شبیه به Ashe Lake میشویم، از روی تمامی نقش و نگارهای موجود میتوانید انقراض شیاطین را ببینید. در این منطقه یک باس با نام The Old Demon King وجود دارد که از آخرین بازماندگان نسل شیاطین است؛ با رسیدن به فاز آخر نبرد با دیمن کینگ، این هیولای شیطانی پیر روی زمین زانو میزند و بدون هیچگونه مقاومتی، صبر میکند تا ضربات نهایی شما را دریافت کند و نابود شود؛ در این صحنه میتوانید ایستادگی آخرین موجود از نوع شیاطین را تماشا کنید که چه ناامیدانه به انقراض چشم دوخته و تسلیم شما شده است.
فرزند مبهم شاه گویین کیست؟
در افسانههای سرزمین لردران، ۴ انسان بهعنوان فرزندان شاه گویین معرفی میشوند. گوییناویِر(Gwynevere) اولین دختر شاه گویین، شاهدخت نور خورشید که تولدش با روشنایی ابدی آنور لوندو پس از جنگ طولانی انسانها و اژدهایان مترادف بود. گوییندُلین (Gwyndolin) دومین پسری بود که در خانوادهی گویین متولد شد؛ تواناییهای ویژهی گوییندلین در سحر، جادو و تردستی کاری کردند تا گویین او را بهعنوان یک دختر، بزرگ کند. گوییندلین هیچوقت آنورلوندو را ترک نکرد و تا آخرین لحظه، برای مقابله با نیروهای تاریکی و صدالبته جلوگیری از پیشروی آندد برگزیده، در این شهر افسانهای ماند و که از مبارزه بهشکلی اعجابانگیز، جان سالم بهدر برد و در «دارک سولز 3»، با نام ایریثیل از بوریل ولی (Irithyll of the Boreal Valley) خودش را با عنوان «شاه خدایان» مطرح کرد و مورد پرستش ساکنان سرزمین لردران قرار گرفت. فیلیانور (Filianore) نام دومین دختر گویین است که او را در شهر Ringed Ciry و صدالبته در جریان بستهی الحاقی Dark Souls 3: Ringed City همراهبا اشن وان، ملاقات میکنیم. چهارمین فرزند شاه گویین اما که اولین فرزند پسر متولدشده در خانوادهی او هم هست، هوییتی کاملا ناشناس دارد چرا که اسم او از تمامی کتابها و دایرتالمعارفهای لردران پاک شده و هیچ اثری از او باقی نمانده است.
این فرزند پسر، مبهم و ناشناس که هیچ نامی از او در خاندان پادشاه گویین برده نمیشود، با پیوستن به لشگر اژدهایان که بزرگترین دشمنان شاه گویین و نوع بشر بودند، خیانتی بزرگ را مرتکب میشود و اسباب طرد شدن از گویین و نوع انسان را فراهم میآورد. خیلیها بهاشتباه، از سولیر (Solaire of Astora)، این شوالیهی تنها که پیشینهاش هم چندان واضح نیست، بهعنوان فرزند بینام لرد گویین نام میبرند اما، فرزند بینام و نشان گویین، این خدای جنگ که اسم و آثار او بهکل از جهان لردران پاک شده کسی نیست جز شاه بینام (The Nameless King).
برای از بین رفتن نام و خاطرات فرزند چهارم شاه گویین، کتابهایی که نام او در آنها حک شده بود را سوزاندند، مجسمههای او را پایین کشیدند و کتب تاریخی را تحریف کردند اما، نتیجهی تمامی این ماجراها، کنار حذف نام این خدای جنگ، تولد Nameless King بود
نیملس کینگ یا شاه بینام که یک باس فرعی از بازی Dark Souls 3 است و یکی از سختترین مبارزات این سهگانه را برای بازیکنان رقم میزند، بهدلایلی نامشخص از مبارزه در رکاب پدر خود، گویین، سر باز میزند و به دشمنان نژاد انسان یعنی اژدهایان میپیوندد. البته که پیرامون این دیدگاه که نیملس کینگ همان پسر بینام شاه گویین است یا نه، تردیدهایی وجود دارد اما خواندن توضیحات آیتمهایی که پس از نابودی نیملس کینگ بهدست میآورید، تمامی نگاهها را به این موجود سرسخت خیره میکند.
در توضیحات آیتم روح نیملس کینگ، به مبارزات او با اژدهایان اشاره شده که همین موضوع، بیشتر از قبل او را بهعنوان فرزند نامعلوم شاه گویین مطرح میکند
برخی از تئوریپردازان جهان دارک سولز هم بیان میکنند که گویین، گوییندلین را مدتها بهعنوان یک فرزند دختر بهجامعه معرفی میکرد چرا که نیملس کینگ را بهعنوان شاه بعد از خودش انتخاب کرده بود که با خیانت او، تمامی این نقشهها نقشبرآب شدند و در پایانِ تمامی این ماجراها، شاهد نابودی شاه بینام توسط اشنوان هستیم.
از خاکسترهای شعلههای آشوب و همکاری کوئیلانا و یک انسان با نام Salaman، سحر و جادو وارد سرزمین لردران میشود
داستان لارنتیوس از مرداب در جستوجوی کوئیلانا از آیزالیث
این ماجرا بیشباهت به داستان جستوجوی گریگس در پی لوگان جادوگر نیست. لارنتیوس را در بخشهای ابتدایی بازی Dark Souls 1 در خانهی قصاب که در اعماق (Depth) واقع شده، پیدا میکنید. پس از آزاد کردن لارنتیوس، او به فایرلینک شراین میرود و در ازای دریافت ارواح، بهشما جادوهای مختلفی از سحرهای آتش را آموزش میدهد. در قسمتی از منطقهی شدیدا خطرناک و سمی بلایتتاون، با یکی از دختران جادوگر بزرگ آیزالیث یعنی کوئیلنا برخورد میکنید؛ کسی که سحر و جادو را بهسرزمین لردران آورده است و بهشما هم میتواند از تکنیکهای خود آموزش بدهد. با آموختن درسهای جادوگری کوئیلنا و بازگشت بهفایرلینک شراین، لارنتیوس از پیشرفت شما در حرفههای جادوگری آگاه میشود و این موضوع را از شما میپرسد
کوئیلانا در بلایتتاون زندگی میکند و با مراجعه بهاو میتوانید قدرتهای جادویی خود را ارتقاء بدهید
اگر به او از کوئیلنا بگویید و محل زندگیاش را برای لارنتیوس فاش کنید، او به بلایتتاون میرود. اگر در بلایتتاون دنبال لارنتیوس بگردید، این جادوگر دورهگرد تیرهروز را میبینید که انسانیت خود را از دست داده و بهشما حمله میکند؛ درنتیجه، باید با او مبارزه کنید و جانش را بگیرید.
جنون لوگان، جادوگر کلاه بزرگ
در جریان مبارزه انسانها و اژدهایان بهرهبری سهشاه افسانهای نوع بشر یعنی گویین، نیتو و جادوگر آیزالیث، یکی از اژدهایان با نام سیث (Seath) بهنوع خود خیانت کرد و بهجبههی انسانها پیوست و در رکاب پادشاه گویین با همنوعان خود جنگید. گویین بعدها لقب «دوک» را به سیث میدهد. طی جنگ اژدهایان و انسانها، سیث یک کریستال باستانی را از همنوعان خود میدزدد. سیث که حالا دوک شهر آنور لوندو شده، در کتابخانهی Duke's Archives سالیان سال را برای یافتن مسیر جاودانگی صرف کرد و در پایان، بهنفرین جاودانگی دچار شد. نفرینی که در عین اعطای موهبت جاودانگی، کاری با سیث میکند که در بالاترین نقطهی کتابخانه منتظر مرگ باشد که هرگز سراغ او نخواهد آمد؛ البته که آندد برگزیده بهزندگی نکبتوار و سراسر نیرنگ سیث پایان میدهد.
جنون لوگان، جادوگر کلاه بزرگ ادامهی همان ماجرای «داستان گریگس از وینهایم در جستوجوی لوگان، جادوگر کلاه بزرگ» است. لوگان که حالا برای یافتن راز نامیرایی سیث، قدم به کتابخانهی بزرگ آنور لوندو یعنی Duke's Archives گذاشته، بهاندازهای با اسرار عجیبوغریب روبهرو میشود که مشاهیر خود را از دست میدهد و بلایی مشابه سیث برسرش میآید با این تفاوت که سیث پس از جاودانه شدن مجنون شد اما لوگان، نتوانست بهراز جاودانگی پی ببرد اما جنون را در آغوش کشید! اگر همراهبا آندد برگزیده پس از ماجراهایی که با لوگان داشتید، به کتابخانهی بزرگ آنورلوندو سفر کنید و بهدنبال او بگردید، لوگان را درحالی که کاملا مجنون شده است پیدا میکنید که به شما حمله میکند و بهدست شما، آندد برگزیده، کشته میشود.
سرگذشت زیگمایر و زیگلیند از سرزمین کاترینا
جهان دارک سولز سرشار از داستانهای غمبار و تراژیک است که میتواند ساعتها ذهن شما را بهخود مشغول و احوالتان را دگرگون کند. داستانهایی که در تار و پود بنیان داستانی بهشدت قوی دنیای این بازی، از راههای کاملا غیرمستقیم برای بازیکنان روایت میشوند و همین غیرمستقیم بودن طریقهی روایت آنها، باعث میشود تا دستهای از بازیکنان نتوانند با این ماجراها همراه شوند و از آنها سردربیاورند.
داستانکهای جهان لوردان مثل معماری و اتمسفری که دارد، مملو از غم و تاریکی هستند. پیدا کردن یک داستان از جهان بازی خارج از این فضاسازی، کاری مشکل و نشدنی است
داستان زیگمایر و زیگلیند از مملکت کاترینا، این پدر و دختر ماجراجو و سردرگم در سرزمین لردران، یکی از همین تراژدیها و روایتهای غمبار جهان Dark Souls است. در افسانهها و روایتها آمده است که کاترینا، سرزمینی از دنیا است که هنوز طلسم آنددها و نیروهای تاریکی بهآنجا راه پیدا نکردهاند؛ این موضوع درکنار زره بهخصوص و «پیازمانند» شوالیههای این سرزمین، آنها را بهافرادی ویژه و متمایز تبدیل میکند.
زیگمایر مردی ماجراجو است که در روزی از روزها، همسر و فرزندش را ترک میکند و بهدنبال چیزی نامشخص قدم در سرزمین لردران میگذارد. زیگمایر در لردران بهطلسم آندد دچار میشود و از یک انسان، به یک آندد تبدیل میشود اما، از آنجایی که تمام مدت در جستوجوی هدف خود سفرش را ادامه میدهد، به مرحلهی پوچی (Hollow شدن) نرسیده است چرا که آنددهای بیهدف و بیانگیزه در پایان راه خود بهمرحلهی پوچی میرسند و بهموجوداتی وحشی تبدیل میشوند.
مدتی پس از سفر زیگمایر از سرزمین کاترینا، همسر زیگمایر میمیرد و آخرین پیامهای خود بهزیگمایر را به زیگلیند میرساند تا او، پدرش را در لردران پیدا کند و این صحبتها را بهاو برساند. ورود زیگلیند به لردران، ارتباط آندد برگزیده با زیگمایر، زیگلیند و تلاشهای قهرمان داستان برای ایجاد ارتباط میان این پدر و دختر، داستانی دراماتیک را آغاز میکند. بازیکنان، زیگمایر را ابتدا در Sen's Fortress ملاقات میکنند که پیش از بهصدا درآوردن Bell of Awakening، میتوانند با او که خیلی ناامید و بیانگیزه هم هست، در قست ورودی قلعهی «سن» صحبت کنند. هرچقدر که بازیکنان بیشتر در بازی پیش میروند، بیشتر زیگمایر را ملاقات و مشکلات او را حل میکنند، احساس بهدردنخور بودن و کمانگیزگی بیشتر از قبل در زیگمایر ایجاد میشود و او، پوچ بودن و ناامیدی را بیشتر از قبل درآغوش میکشد. در قسمتی کلیدی از ماجراهای زیگمایر، او برای ادا کردن دین به آندد برگزیده، خودش را در مقابل یک گروه پرتعداد از موجودات وحشی قرار میدهد و از قهرمان داستان ما میخواهد تا با فرار کردن، جان خود را نجات دهد. در این بخش، اگر بازیکن فرار کند در ادامه شاهد مرگ زیگمایر خواهد بود و با کمک کردن او در نابودی دشمنان، زیگمایر بیشتر از قبل شرمنده، ناامید و بیانگیزه میشود.
پایان ماجراهای زیگمایر که به یک Hollow تبدیل شده بود و مرگ او بهدست دخترش، زیگلیند
آندد برگزیده در ادامهی سفر خود، با زیگلیند ملاقات و شرایط دیدار این پدر و دختر را فراهم میکند. زیگمایر پس از دریافت پیام، درحالی که در اوج ناامیدی بهسر میبرد، آخرین سفر خود را آغاز میکند و زیگلیند هم بهدنبالش میرود. زیگمایر در پایان مسیر خود، در اوج ناامیدی و پوچی، وارد حالت Hollow میشود و آن انسان سابق رسما از بین میرود. اینجا است که دخترش زیگلیند در مقابل او قرار میگیرد و درحالی که پدرش به او حمله میکند، روی او شمشیر میکشد و او را از بین میبرد. زیگلیند پس از این اتفاقات بهخانهی خود در کاترینا بازمیگردد و از سرنوشتش اطلاع چندانی در دسترس نیست.
مرگ گلیگان نردبان ساز
این موضوع شاید بیشتر یک ایستراگ (EasterEgg) باشد تا یک داستان. گلیگان یک کاراکتر نردبانساز است که با دریافت کردن مقداری مشخص از ارواح، در قسمت دوم برای «حمل کنندهی نفرین» (Bearer of the Curse) نردبان میسازد تا به نقاط مختلف از اعماق نقشه دسترسی داشته باشد. در سومین قسمت از مجموعهی دارک سولز و در منطقهی Profaned Capital، یک ساختمان نیمهکاره قرار دارد که نردبانهای شکستهی زیادی را میتوانید در آن پیدا کنید. در میان این نردبانهای شکسته، جسد گلیگان نردبانساز وجود دارد که گویا حین ساختن این سازهی عظیم، از یک ارتفاع بلند بهپایین پرتاب شده و کشته شده است.
این هشت اتفاق، گوشههایی وقایع جهان عظیم سهگانهی دارک سولز است. حالا نوبت شما است که از ماجراهای خود در جهان دارک سولز برایمان بگویید.