شخصیتهای مشابه در کتابهای کمیک دی سی و مارول
همهی ما این موضوع را میدانیم که به خاطر دلایل بسیار زیاد، دیدن شخصیتهای مشابه و به اصطلاح «منعکس شده» اصلا مورد عجیب و غریب و جدیدی در دنیای کتابهای کمیک نیست. حداقل یک مورد برای همهی خوانندگان کمیک واضح است، آن مورد هم این است که برخی از شخصیتهای ابرقهرمانی بسیار معروف و محبوب، براساس نمونههای اولیهی بسیار مشهوری هستند که برای پر کردن این دنیای با این عظمت، کاملا ضروری به حساب میآیند: شخصیتهایی مانند کمانداران، دزدهای گربهای، مردم زرهپوش یا حتی جادوگرها. هر کدام از این موارد آنقدر گسترده هستند که چندین بار میتوان از آنها الهام گرفت. اما این موضوع به این معنی نیست که تمامی این الهامها شبیه به هم هستند؛ برعکس، این وسعت آنقدر زیاد است که میتواند تنها چند مورد مشابه کوچک درون آنها پیدا کرد.
این شباهت ممکن است در میان انسانها هم به وفور دیده شود اما ابرقهرمانان و شرورها، نسبت به انسانها بسیار متمایزتر هستند. شخصیتهای فوقالعاده زیادی در کتابهای کمیک وجود دارد؛ آنقدر زیاد که ممکن است میان برخی شخصیتها شباهتهایی هم پیدا شود اما برخی اوقات این شباهتها آنقدر زیاد و چشمگیر است که اصلا نمیتوان از آنها چشمپوشی کرد. در این میان، برخی از نویسندگان و خالقان شخصیتهای کمیک، از کاراکترهایی که سالهای قبل خلق شدند الهام میگیرند تا شخصیت مورد نظر خود را خلق کنند به همین دلیل پیش آمدن این موضوع کاملا قانع کننده و طبیعی است. اما از طرف دیگر هم ممکن است دو شخصیت از یکدیگر الهام نگرفته باشند و شباهتهای میان آنها کاملا و واقعا اتفاقی صورت گرفته باشد. میتوان گفت این موضوع، یکی از محبوبترین بحثهایی است که در میان طرفداران و خوانندگان کمیک اغلب اوقات صورت میگیرد. به همین دلیل ما بر آن شدیم تا چند مورد از شخصیتهایی را که شبیه به هم خلق شدند و شباهتهایی در میان آنها وجود دارد که اصلا نمیتوان از آنها چشمپوشی کرد، معرفی کنیم:
ددپول و دث استروک (شخصیت اولیه: دث استروک)
شاید خالق شخصیت ددپول دوست داشته باشد تا شما خوانندگان تصور کنید که این کاراکتر وراج و شوخطبع اصلا از روی قاتل فوقالعاده محبوب دنیای دی سی یعنی دث استروک، که در سال ۱۹۸۰ خلق شده، تقلید نشده است؛ اما بیایید با هم صادق باشیم. او یک مزدور به حساب میآید و برای اولین بار تلاش میکند تا یک تیم از اعضای نوجوان را به قتل برساند، او فاکتور بهبودی دارد و اگرچه او از اسلحههای زیادی استفاده میکند اما نماد و اسلحهی اصلی او، یک شمشیر است. این ویژگیها شما را به یاد شخصیت خاصی نمیاندازد؟
برخی از طرفداران تصور میکنند که ددپول یک تقلید مسخره از دث استروک است
ممکن است شما این دو شخصیت را شبیه به یکدیگر ندانید و تصور کنید که ددپول یک تقلید مسخره و به اصطلاح پارودی از دث استروک است اما اگر از همان روز اول داستانهای ددپول را دنبال میکردید، قطعا همین عقیده را داشتید و آنها را شبیه میدانستید. در این برهه زمانی، وید تا حد زیادی پیشرفت کرده و تقریبا تمام چیزهایی که بین او و اسلید ارتباط برقرار میکرد، حذف شده است و در حال حاضر این دو شخصیت، دو موجود متمایز در نوع خود هستند. تنها چیزی که همچنان بین این دو شخصیت مشترک است، همان علاقه به لباسهای دو رنگ و شمشیرهایی است که در آنها جریان دارد.
زمانی که آنها ماسک خود را در میآورند، بیش از پیش نسبت به هم متفاوت میشوند. تنها شخصیتی که شبیه به ددپول بدون ماسک به نظر میرسد، شخصیت اسپاون بدون ماسک است. از سوی دیگر، اسلید یک جنگجوی نسبتا مسن به حساب میآید که موهایی خاکستری رنگ دارد و یکی از چشمان خود را از دست داده است. درست است که لباس مخصوص آنها شباهت زیادی به یکدیگر دارد اما خصوصیات شخصیتی این دو آنقدر متفاوت است که ما به این موضوع شک میکنیم که ممکن است سبک آنها متمم و مکمل یکدیگر باشد یا خیر.
بامبل بی و واسپ (شخصیت اولیه: واسپ)
در این لیست، ما به نمونههای زیادی برخورد میکنیم که متشکل از دو شخصیت بهشدت محبوب هستند. اما این قضیه، دربارهی این دو شخصیت صدق نمیکند. درست مانند خیلی از موارد، شخصیت بامبل بی، تا حد زیادی براساس شخصیت واسپ از دنیای مارول خلق شده است. او حتی نامی مشابه، قدرتهایی مشترک و لباسی با طراحی نسبتا یکسان دارد. با این حال، جنت ون دین یکی از اعضای اصلی و بنیانگذار تیم ابرقهرمانی انتقام جویان به حساب میآید. او بیشتر از هر عضو دیگری در این گروه، اعضای تیم را هدایت کرده است. واسپ در طی زمانی که رهبر و رئیس تیم انتقام جویان به حساب میآمد، تلاش خیلی زیادی در جهت ایجاد برابری جنسیتی در تیم انجام داد و به نتیجههایی هم رسید.
اما از طرف دیگر کارن بیچر؟ خب، او مدت خیلی زیادی پیش از مجموعهی جورج پرز و مارو ولفمن، به تیم تایتانهای نوجوان پیوست. او برای سالهای بسیار زیادی کنار گذاشته شد. حتی حالا که او بعد از مدتها به دنیای کمیک بازگشته، در دستهی شخصیتهای مهمان قرار گرفته و گاه گاهی در داستانها شرکت میکند. جالب است بدانید که در مجموعهی جدیدی که حتی یک خط داستانی در رابطه با این شخصیت دارد، بامبل بی در حاشیه ایفای نقش میکند.
بولز آی و ددشات (شخصیت اولیه: ددشات)
این یک مورد، با موارد مقایسه شدهی دیگر کمی تفاوت دارد. بولز آی و ددشات هر دو قاتل هستند و هر دوی آنها بهشدت در کاری که به آنها واگذار میشود و انجام میدهند، حرفهای و بااستعداد هستند. ددشات در قسمت ۵۰ سری کتاب کمیک Batman که در سال ۱۹۵۰ منتشر شد، حضور داشت. او اغلب اوقات به عنوان فردی به تصویر کشیده میشود که هیچ وقت هدف خود را از دست نمیدهد یا تیرهایش خطا نمیرود. او همه کارها را به درستی انجام میدهد. ددشات حتی برخی اوقات هم نقش «آدم خوب» را ایفا میکند تا بتواند از فرزند خود یا حتی جان خودش محافظت کند.
در عین حال، مدتها بعد بولز آی معرفی شد و به عنوان یکی از دشمنان اصلی شخصیت دردویل به تصویر کشیده میشد. این شخصیت توسط مارو ولفمن و جان رومیتا خلق شده است. استعدادی که درون بولز آی وجود دارد این است که او میتواند هر شیء خاصی را تبدیل به سلاح خود بکند تا بتواند در نهایت هدف خود را به قتل برساند. بولز آی بیش از هر چیزی برای کشتن الکترا شناخته شد و برای این کار خود، تا جایی که امکان داشت دشمنش یعنی دردویل را در رنج و ماتم غرق کرد. او به طرز قابل توجهی یک بیمار روانی به حساب میآید؛ حتی چند برابر بیشتر از جنونی که در رقیب خودش در کمپانی دی سی وجود دارد. با اینکه بولز آی هیچ قدرت ابرانسانیای ندارند اما همین موضوع که او میتواند هر چیزی مانند مداد و کارتهای بازی را تبدیل به سلاح خود کند و کسی را با آنها به قتل برساند، خودش یک قدرت فوقالعاده محسوب میشود.
رد هود و وینتر سولجر (شخصیت اولیه: وینتر سولجر)
هم جیسون تاد و هم باکی بارنز، از همکاران و یاران سابق دو قهرمان بسیار محبوب و معروف به حساب میآیند؛ کسانی که اینگونه تصور میشد که جان خود را از دست دادهاند اما بعد از گذشت مدتی در قالب یک قاتل اسلحه به دست، بازگشتند و مقابل مربی سابق خود ایستادند. جیسون تاد که دومین رابین برای بتمن به حساب میآید، ظاهرا توسط جوکر کشته شده بود اما بعد از گذشت سالها دوباره ظاهر شد، اما این بار در قالب رد هود؛ یک ضد قهرمان که در پاک کردن خیابانهای شهر گاتهام از جرم و جنایت، اصلا ترسی از استفاده از اسلحهها و نیروهای مرگبار نداشت. از طرف دیگر هم باکی بارنز حضور دارد که او هم دوست صمیمی و خوب کاپیتان آمریکا به حساب میآید و یار او در جنگ جهانی دوم بود. اینگونه به نظر میرسید که او در یک ماموریت کشته شده اما در واقع توسط نیروهای روسی پیدا و یک دست سایبرنتیکی به او داده شد.
این نیروهای روسی، مغز باکی را شستشو دادند و همانند یک قاتل مرگبار و خونسرد، او را تربیت کردند و نام وینتر سولجر را به او دادند. با اینکه دنیای سینمایی مارول وینتر سولجر را بارها به روی پرده سینماها آورده، اما کمپانی برادران وارنر هنوز راه خوبی پیدا نکرده تا یک لایو اکشن زیبا از این شخصیت جذاب در سینماها به نمایش بگذارد.
ارتش نووا و ارتش گرین لنترن (تیم اولیه: ارتش گرین لنترن)
زمانی که یک نفر ارتش نووا را میبیند، کاملا متوجه این شباهت فاحشی که بین ویژگیها و خصوصیتهای این دو گروه وجود دارد، میشود. ارتش نووا توسط مارو ولفمن ساخته شده است. این تیم در ابتدا یک اطلاعات پسزمینه بود تا در معرفی شدن جدیدترین شخصیت دنیای مارول یعنی ریچارد رایدر کمک کند؛ پسر نوجوان قهرمانی که در واقع قرار بود بعد از اسپایدرمن، یکی از مهمترین شخصیتهای نوجوان شود. این گروه ابرقهرمانی به عنوان یک تیم نیرومند آوردندهی صلح در سرتاسر کهکشان عمل میکنند. این تیم در سیارهی زندار به فعالیت میپردازند؛ سیارهای که توسط یک رایانهی زنده به نام ورلد مایند رهبری و هدایت میشود. این تیم با قدرت «نیروی نووا» اشباع و پر شده است. هر کدام از اعضای این ارتش دارای بخشی از این قدرت بینهایت است تا بتواند در حفاظت از جهان، نقش مهمی داشته باشد. آیا به نظر شما این مواردی که به آن اشاره شد، کمی آشنا نیست؟
حیطهی فعالیتی ارتش نووا و گرین لنترن درون کهکشانها است و همانند نیروهای پلیس فضایی عمل میکنند
هر چند که این قضیه عمیقتر هم میشود. در اواخر دهه ۲۰۰۰، ارتش نووا بعد از اینکه با موج نابودی برخورد کرد، به طور کلی نابود شدند. یک نفر از انسانهای زمینی، میراث ارتش نووا را زنده نگه داشت تا زمانی که در نهایت به جایگاه خاصی رسید و توانست ارتش نووا را برگرداند و درست به همان جایگاه، محبوبیت و اهمیت قبلی خود ببرد. هر دوی این ارتشها درون کهکشان فعالیت میکنند و مانند پلیسهای فضایی هستند. هال جوردن و ریچارد رایدر از لحاظ شخصیتی کاملا با هم متفاوت هستند اما جایگاهی که در کهکشان خود دارند، یکسان است. هر کسی که لایق باشد میتواند انگشتر سبز را در دست کند و عضوی از گرین لنترن شود اما عضو شدن در نووا متفاوت است. با این حال، هم جوردن و هم رایدر نام جدید خود را توسط یکی از اعضای در حال مرگ ارتش بهدست آوردند. با اینکه تواناییهای آنها یکسان نیست اما قدرتهایی تقریبا بینهایت دارند و نیروی خود را از منابع مختلفی میگیرند. هم جوردن و هم رایدر ارتش خود را رهبری کردند و در همین پروسه جانشان را از دست دادند.
واندر وومن و پاور پرینسس (شخصیت اولیه: واندر وومن)
با اینکه چند مورد از شخصیتهایی که در دنیای مارول وجود دارند، مانند ثور یا کاپیتان مارول، شباهتهایی با واندر وومن دارند، اما هیچکس بیشتر از پاور پرینسس، شبیه دایانا پرینس نیست. درست از همان زمانی که پرنسس زاردا خلق شد، بیشتر از هر چیزی، به عنوان نسخهی مارول شخصیت واندر وومن به او اشاره میشد. این دو شخصیت هر دو الهه هستند؛ الهههایی که در جزیرههایی کاملا قرنطینه و ایزوله شده بزرگ شدند. واندر وومن در تمیسکیرا بزرگ شد، در حالی که زاردا سالهای اولیهی زندگی خود را در یوتوپیا گذراند. درست همانند دایانا، زاردا هم به عنوان یک مامور ویژه از سرزمین خود رفت و حتی به نوعی تبعید شد. هر دوی این الههها، در جنگ جهانی دوم مبارزه کردهاند.
هر دوی آنها از مبارزان خشن و تندخو محسوب میشوند و درجه قدرتی یکسانی دارند. گذشته از تمامی این موارد، زاردا هم درست همانند همتای خود، عاشق اولین مردی شد که در زندگیاش دیده بود. در طی این سالها، شاهزادهی آمازون تبدیل به یک نماد بیهمتا و بینظیر شد. بعد از گذشت مدتی، جی. مایکل استرازینسکی و گری فرانک تصمیم گرفتند که زاردا را در تیم درخشان Supreme Power، نسخهی جدید و به روزی از Squadron Supreme بیاورند؛ اتفاقی که باعث شد، یک هویت کاملا اختصاصی به این شخصیت داده شود.
بومرنگ و کاپیتان بومرنگ (شخصیت اولیه: کاپیتان بومرنگ)
حتی اگر شما در همان ابتدا به نامهای این دو شخصیت توجه کنید، متوجه میشوید که چقدر ممکن است شباهت بین این دو وجود داشته باشد. علاوه بر اسمهای آنها، این حقیقت هم وجود دارد که هم بومرنگ و هم کاپیتان بومرنگ، از استرالیا آمدهاند. بومرنگ به کمپانی مارول تعلق دارد و فردی که تبدیل به این شخصیت شرور شده، فرد مایرز نام دارد. دشمن اصلی این شخصیت، اسپایدرمن است اما او در تیمهای ابرشروری زیادی حضور داشته و در مقابل شخصیتهای قهرمانی زیادی مبارزه کرده است. اگرچه با توجه به اسم این شخصیت میتوان این موضوع را دریافت که سلاح اصلی او، بومرنگ است اما او میتواند از اسلحههای زیاد و مختلفی که قدرت از پا درآوردن یک ابرقهرمان را دارد، استفاده کند. او همچنین یک مبارز، تیرانداز و بازیکن بیسبال ماهر و بااستعداد به حساب میآید و از کفشهای دارای جت استفاده میکند تا بتواند پرواز کند.
حال از طرف دیگر، کاپیتان بومرنگ یک شخصیت ابرشرور از دنیای دی سی است. براساس چیزی که ما از داستانهای کاپیتان بومرنگ متوجه میشویم، سلاح اصلی این شخصیت، همان بومرنگ است. کاپیتان بومرنگ هم درست همانند رقیب خود، از راههای جالب و فریب کارانهای از بومرنگ خود استفاده میکند. او همچنین یک مبارز بسیار حرفهای و بااستعداد به حساب میآید.
دکتر فیت و دکتر استرنج (شخصیت اولیه: دکتر فیت)
خوانندگان کتابهای کمیک، زمانی که دو شخصیت رقیب را در دو دنیای متفاوت مشاهده میکنند که از نامهای مشابهی هم برخوردار هستند، ترغیب میشوند تا به دنبال شباهتهای بیشتری بروند. اگر بخواهیم منصفانه رفتار کنیم، با اینکه دکتر استرنج تا به امروز محبوبیت بیشتری بهدست آورده اما دکتر فیت، ۲۰ سال پیش از اینکه دکتر استرنجی در کار باشد، جادوگر عالیرتبه بود و این لقب را در اختیار داشت. در برههای از زمان، کمپانیای با نام Amalgam Comics روی کار آمد و مجموعهی محدودی را به راه انداخت که در آن، شخصیتهای دی سی و مارول با یکدیگر ترکیب شدند و قهرمانان جدیدی را به وجود آوردند. در این برهه زمانی، این دو شخصیت هم با هم ترکیب شدند و کاراکتر دکتر استرنجفیت را به وجود آوردند.
چیزی که این دو شخصیت را بهشدت به یکدیگر شبیه میکند، نحوهی استفادهی آنها از سحر و جادو و همچنین طلسمهای مختلف در نبرد خود با دشمنانشان است. دکتر فیت و دکتر استرنج، قدرتمندترین جادوگران دنیای مخصوص خودشان به حساب میآیند. علاوه بر تخصصی که آنها در زمینهی جادو دارند، دکتر فیت کلاهِ فیت، رداء سرنوشت و همچنین سنگ طلسم آنوبیس را دارد. این در حالی است که از طرف دیگر، دکتر استرنج چشم آگاموتو، رداء پرواز و شناوری و همچنین گوی آگاموتو را دارد. این موارد باعث میشوند که این دو جادوگر، قدرتمندتر از همیشه شوند.
آکوامن و نیمور (شخصیت اولیه: نیمور)
با اینکه نیمور در ابتدا خلق شد، اما آکوامن توانست محبوبیت بیشتری را کسب کند
نیمور در ماه آوریل سال ۱۹۳۹ برای اولین بار در کتاب کمیک حضور یافت. او یکی از اولین شخصیتهای دنیای مارول به حساب میآید. خلقت و همچنین اولین حضور او درست به زمانی بازمیگردد که کمپانی هنوز دورهی «Timely Comics» خود را طی میکرد. دو سال بعد از این اتفاق، کمپانی دی سی تصمیم گرفت که آنها هم به فردی نیاز دارند که پادشاه هفت دریا باشد. به همین دلیل آنها آرتور کری ملقب به آکوامن را برای داستانهای خود خلق کردند.
نکتهی جالبی که بین این دو شخصیت وجود دارد این است که علی رغم اینکه نیمور پیش از آکوامن خلق شده، اما این آکوامن است که توانسته محبوبیت بیشتری را کسب کند. نیمور فردی است که به مبارزه با هالک رفت. علی رغم این موارد، شاید بتوان گفت افراد فوقالعاده کمی اطلاعات خوب و زیادی دربارهی نیمور دارند؛ مگر اینکه شما یکی از بزرگترین خوانندگان کتابهای کمیک باشید. این شرایط احتمالا تا زمانی که کمپانی مارول یک فیلم از این شخصیت بسازد، ادامه دارد. با این حال، از طرف دیگر، تقریبا همه دربارهی آکوامن اطلاعات خوبی دارند و شاید هم یکی از اصلیترین دلایل آن این باشد که صحبت کردن او با آبزیان خیلی جذاب و احتمالا خندهدار باشد.
بلک کت و کت وومن (شخصیت اولیه: کت وومن)
فلیشیا هاردی و سلینا کایل شباهتهای بسیار زیادی با یکدیگر دارند و در عین حال، تفاوتهای زیادی هم بین آنها دیده میشود. هر دوی این شخصیتها، از ایدهی اولیهی کلاسیک یک گربهی دزد الهام گرفته شدهاند. هر دوی آنها علاقه دارند که چیزهای خوب و ظریفی را در طول زندگی خود بدزدند. در نهایت هم هر دوی آنها عادت جالبی دارند که عاشق مردان قهرمانی میشوند که به اصول اخلاقی خود بهشدت پایدار هستند و در سمت «درست» قانون قرار دارند.
با این حال، یکی از بزرگترین تفاوتهایی که بین این دو شخصیت وجود دارد این است که فلیشیا هاردی به عنوان یکی از اعضای جامعه و قشر بالا رتبه به دنیا آمد و بزرگ شد و سلینا کایل مجبور بود تا کار کند و خودش آجر به آجر راهش را برای رسیدن به اهدافش هموار سازد و خود را بالا بکشد. در حالی که کت وومن عادت دارد که در بیشتر پروژهها و پروندههایش از استعداد و نبوغ خالص خودش استفاده کند، بلک کت یک سری قدرتهای ویژه خوش شانسی دارد. این قدرتها به بلک کت کمک میکنند تا بتواند از شرایط سخت خودش را بیرون بکشد. جالب است بدانید که در برههای از زمان، هر دوی آنها ارباب جرم و جنایت شهرشان بودند و لقب «کویین پین» را داشتند اما مردم دوست دارند این برهه زمانی را نادیده بگیرند.
سندمن و کلی فیس (شخصیت اولیه: کلی فیس)
هم کمپانی مارول و هم دی سی، شخصیتهایی با نام سندمن دارند اما سندمنی که ما در این مورد قصد بررسی آن را داریم، به کمپانی مارول تعلق دارد. با اینکه تصور خطرناک بودن یک فرد شنی بهشدت سخت است، اما این کاراکتر دارای قدرت ابرانسانی، پایداری و استقامت ابرانسانی است. او همچنین میتواند اندازه و شکل خود را تغییر دهد و حتی از درون طوفانهای شنی پرواز کند.
شخصیت سندمن، شباهتهای زیادی با کلی فیس دارد. یکی از شباهتها همین اسمی است که آنها دارند. در طی چند سال اخیر، افراد زیادی به کلی فیس تبدیل شدند و تمامی آنها از دشمنان بتمن به حساب میآمدند. تمام نسخهها و تجسمهایی که در کتابهای کمیک از کلی فیس وجود داشت، درست همانند سندمن بدنهایی داشتند که از خاک رس درست شده بود، توانایی تغییر شکل داشتند، میتوانستند بخشهایی از بدن خود را به اسلحه تبدیل کنند، تراکم خود را کنترل کنند، قدرت ابرانسانی داشتند و غیره.
ایلانگیتد من و آقای شگفت انگیز (شخصیت اولیه: ایلانگیتد من)
توانایی احمقانهی انعطاف پذیری و ارتجاعی، تنها به عضو محبوب تیم چهار شگفت انگیز یعنی رید ریچاردز ملقب به آقای شگفت انگیز ختم نمیشود. شخصیت رالف دیبنی از کمپانی دی سی که با نام ایلانگیتد من بهتر شناخته میشود هم درست همانند رید ریچاردز از همان قدرت و توانایی برخوردار است. آقای شگفت انگیز به نوعی بزرگ و رهبر تیمش به حساب میآید. با اینکه یکی از این شخصیتها عضو یک سازمان معروف علمی (رید ریچاردز) و دیگری یک کاراگاه سطح پایین (رالف دیبنی) به حساب میآید، اما هر دوی آنها به عنوان یک فرد بهشدت باهوش و بااستعداد، البته در زمینه کاری خودشان، به تصویر کشیده میشوند.
تنها چیزی که این دو ابرقهرمان را از یکدیگر جدا میکند، رنگ لباسهای آنها است. با اینکه هر دوی این شخصیتها در یک برهه زمانی یکسان خلق و معرفی شدند، اما جالب است بدانید که جفت این شخصیتها از یک کاراکتر دیگر الهام گرفته شدهاند؛ آن هم کسی نیست جز مرد پلاستیکی از کمپانی کوالیتی کامیکس، که بعدها به جمع شخصیتهای کمپانی دی سی رفت. با اینکه این سه شخصیت یک نوع قدرت و توانایی را دارند اما رالف و رید، بیشتر به هم شبیه هستند. رید و رالف میتوانند خود را به اشکال و اجسام مختلف دربیاورند. آنها قوی و محکم هستند و میتوانند در مقابل انفجارها مقاومت کنند. حال از طرف دیگر، پاتریک اوبریان یا همان مرد پلاستیکی، از اندامهای لاستیکی تشکیل شده است. او قدرت ابرانسانی دارد، میتواند دوباره بازسازی شود و جاودانه است. رالف و رید نهتنها از خصوصیات شخصیتی یکسانی برخوردار هستند، بلکه آنها مسیر زندگی مشابهی هم دارند، هر دوی آنها با یک زن به نام سو ازدواج کردند و بعد از مدتی فعالیت پولدار و معروف شدند.
علی رغم اینکه این دو شخصیت قدرتهای خود را به طرق مختلفی بهدست آوردند، اما به این صورت نبوده که با آنها متولد شده باشند بلکه در اثر حادثهای آنها را بهدست آوردند. یک تفاوت اصلیای که بین این دو وجود دارد، این است که رالف برای قدرتهای خود باید «گینگولد» بنوشد.
گاردین و کاپیتان آمریکا (شخصیت اولیه: کاپیتان آمریکا)
گاردین و کاپیتان میهن پرستانی هستند که بدون قدرتهای ذاتی برای برقراری عدالت مبارزه میکنند
بدون شک میتوان گفت که جک کربی یک پادشاه بود. اما این پادشاه اصلا از این موضوع ترسی نداشت که ایدهای را که دوست دارد بگیرد، کمی پیچ و تاب و پیچیدگی به آن ببخشد و در کمپانی دیگری از آن استفاده کند. این درست همان اتفاقی است که در مورد گاردین رخ داد. در این مورد، خالقان شخصیت کاپیتان آمریکا در دنیای مارول یعنی جو سایمون و جک کربی درست از همین ایده استفاده و نسخه دیگری از این شخصیت را برای کمپانی دی سی کامیکس خلق کردند. خلق این دو شخصیت، آنقدر با هم فاصله نداشتند؛ کاپیتان آمریکا در ماه مارس ۱۹۴۱ برای اولین بار حضور یافت و این در حالی بود که شخصیت گاردین در ماه آوریل سال ۱۹۴۲ در کتاب کمیک ظاهر شد.
با این حال، میتوان گفت که گاردین، یک نسخهی خسته کنندهتر از میهن پرستترین قهرمان آمریکا یعنی کاپیتان آمریکا بود. او هم درست مانند کاپیتان آمریکا آن حس منطقی بودن را داشت؛ حتی شاید بیشتر از کاپیتان. هر دوی این شخصیتها، قهرمانانی بدون «قدرتهای ابرانسانی» هستند که برای حقیقت، آرامش و عدالت مبارزه میکنند و سبک مبارزهای آمریکایی را دارند. چیزی که هر دوی آنها به عنوان اسلحه اصلی خود استفاده میکنند، یک سپر است.
سنتری و سوپرمن (شخصیت اولیه: سوپرمن)
اگر بخواهیم در رابطه با سنتری منصفانه عمل کنیم، این الهامگیری و اصطلاحا تقلید با پیچیدگی نسبتا زیادی همراه است. سنتری بیشتر شبیه به سوپرمن است اما اگر او یک شخصیت دوم هم داشت، به حد بسیار زیادی یادآور دومزدی میشد. این شخصیت توسط پائول جنکینز و جی لی خلق شده است. سنتری شخصیتی به حساب میآید که دارای «قدرت یک میلیون خورشید منفجر شده» است؛ هرچند که معنی این حرف خیلی مشخص نیست. هویت واقعی او، باب رینولدز نام دارد؛ یک قهرمان که تغییراتی در آن ایجاد شد و درست از همان لحظهای که متولد شد، قرار بود که بخشی از دنیای مارول باشد اما مجبور شد تا با اتفاقاتی که برایش رخ داد کنار بیاید و کاری کند که مردم او را فراموش کنند.
حال شاید بپرسید که چرا این اتفاق افتاده است. خب، همانطور که در داستانها مشخص شده، سنتری با یک موجود بسیار بد و شیطانی به نام وُید که درست به اندازهی خودش قدرت داشت، به مبارزه پرداخت. برای اینکه امنیت جهان حفظ شود و به همان شکل قبلی باقی بماند، خاطرات و اطلاعات رابرت در رابطه با قدرتهایش، قفل شدند و به نوعی از بین رفتند. به همین دلیل، تمام جهان مجبور شدند که فراموش کنند او چه کسی بوده است.
دردویل و دکتر مید نایت (شخصیت اولیه: دکتر مید نایت)
دردویل و دکتر مید نایت، هر دو ابرقهرمان فوقالعادهای به حساب میآیند، زیرا آنها اولین قهرمانانی در دنیای مارول و دی سی بودند که از لحاظ فیزیکی به چالش کشیده شدند. دلیلی که این دو شخصیت در این مقاله در کنار هم قرار گرفتند و با یکدیگر مقایسه میشوند، این است که هر دوی آنها از مبارزان علیه جرم و جنایت به حساب میآیند؛ مبارزانی که مجرمان را از پا درمیآورند، آن هم بدون اینکه بینایی داشته باشند. میتوانید تصور کنید که انجام دادن چنین کاری چقدر سخت و دشوار است؟ دردویل بینایی خود را زمانی از دست داد که مردی را از مسیر خطرناک یک کامیون به سمت دیگری انداخت. با اینکه دردویل با این کار جان مردی را نجات داد، اما این کامیون که حامل مواد رادیو اکتیوی بود، به خودش برخورد کرد و بینایی چشمانش را از او گرفت. این اتفاق باعث شد که او بینایی خود را از دست بدهد و کور شود اما تمام حسهای دیگر او، به سطح یک شخصیت ابرانسانی رسید به طوری که او حتی یک حس راداری هم داشت.
با این حال، از طرف دیگر، دکتر مید نایت، پیش از اینکه این هویت را در اختیار بگیرد، یک جراح به حساب میآمد. در طی جریانی او در حال عمل کردن بیماری بود که شاهد عینی یک اتفاق مجرمانه به حساب میآمد. در حین انجام این عمل، خلافکارانی که در معرض افشا شدن بودند، یک نارنجک به درون اتاق عمل انداختند. همین موضوع باعث شد که آن شاهد جان خود را از دست بدهد و جراح هم کور شود. یکی از اصلیترین تفاوتی که بین این دو شخصیت وجود دارد این است که دکتر مید نایت در تاریکی، بینایی خود را تا حدودی بهدست میآورد.
تانوس و دارک ساید (شخصیت اولیه: دارک ساید)
جیم استارلین و همچنین مایک فردریک در قسمت ۵۵ سری کتاب کمیک Iron Man، یکی از جذابترین و نمادینترین شخصیتهای شرور و کیهانی کمپانی مارول را معرفی کردند؛ درست ۲ سال بعد از اینکه کمپانی دی سی پادشاه سیارههای خود یعنی دارک ساید را معرفی کرد و به صفحههای کتابهای کمیک آورد. واقعیت این است که شباهت بسیار زیاد ظاهری بین آنها، اصلا تصادفی و اتفاقی نیست. استارلین همیشه برنامه داشت تا شخصیت شرورش شبیه به یکی از کاراکترهای خلق شده توسط جک کربی که در گروه خدایان جدید هم بود، باشد.... اما در ابتدا، او قصد داشت که شخصیت خود را شبیه به مترون بسازد.
مدت زیادی طول نکشید که روی توماس، سردبیر کمپانی مارول به طراحیهای او نگاهی انداخت و همانجا بود که به طور کلی همه چیز شروع به تغییر کردن، کرد. توماس همان ابتدا که طرح را دید، برای استارلین توضیح داد که اگر قصد دارد شخصیت خود را براساس یکی از اعضای تیم خدایان جدید خلق کند، پس بهتر است از «بهترین و جذابترین» آنها استفاده کند و الهام بگیرد. درست از همین زمان، این دو شخصیت تلاش کردند تا در داستانهای مختلف، تفاوتهایی را از خود به نمایش بگذارند اما شباهت ظاهری بهشدت آشکاری که بین آنها وجود دارد هیچ تغییری نکرده و درست همانند همان روز اول است.
فلش و کوییک سیلور (شخصیت اولیه: فلش)
زمانی که بحث سرعت به میان میآید، هیچکسی پیدا نمیشود که سریعتر از شخصیت فلش باشد. او آنقدر سریع است که حتی میتواند در بُعد زمان هم جابهحا شود. با اینکه تنها کار خاص و ابرانسانیای که تمام فلشها قادر به انجام دادن آن هستند، سریع دویدن است، اما باز هم یکی از خطرناکترین و البته یکی از محبوبترین ابرقهرمانان دنیای دی سی به حساب میآید. ما شخصیت کوییک سیلور را بارها روی پرده سینماها دیدیم و اولین چیزی که دربارهی این شخصیت به ذهن خوانندگان کمیک میرسد، این است که او نسخهی مارولی شخصیت فلش است. درست همانند فلش، قدرت اصلی کوییک سیلور هم سریع دویدن و حرکت کردن او است. همین موضوع باعث میشود که او بتواند در مقابل گلولهها جای خالی بدهد و ضربههای بسیار قدرتمندی را به حریف خود وارد کند.
شباهتهای میان این دو شخصیت آنقدر زیاد است که از هیچ راهی نمیتوان آنها را انکار کرد. در واقع، تنها تفاوتی که بین این دو قهرمان اسپیدستر وجود دارد، شخصیتهایی است که آنها در زندگی واقعی هستند و اینکه چگونه آنها قدرتهای خود را بهدست آوردهاند.
مگنیتو و دکتر پولاریس (شخصیت اولیه: دکتر پولاریس)
قدرت مغناطیسی و توانایی دستکاریای که در شخصیت مگنیتو وجود دارد، باعث میشود که او تبدیل به یکی از خطرناکترین جهش یافتههایی شود که در این دنیا وجود دارد. علاوه بر آن، کلاهی که مگنیتو بر سر میگذارد، باعث میشود که نفوذ کردن به ذهن او و همچنین خواندن تفکرات او برای پروفسور ایکس یا هر جهش یافتهی دیگری، امری غیرممکن شود. علاوه بر این، او میتواند میدانهای نیروی مغناطیسی تولید کند و از میان آنها پرواز کند. از آنجایی که شخصیت مگنیتو تا به امروز توانسته به محبوبیت بسیار زیادی برسد، خیلی از مردم و خوانندگان کتابهای کمیک، حتی نمیدانند که کمپانی دی سی هم یک نسخه از این شخصیت در دنیای خود دارد که نام آن، دکتر پولاریس است.
اگرچه دکتر پولاریس یک متخصص در زمینهی پزشکی و علم فیزیک به حساب میآید، اما علاوه بر آن او قدرت دستکاری میدانهای مغناطیسی و الکترو مغناطیس را دارد، میتواند میدانهای نیروی مغناطیسی ایجاد کند و حتی توانایی پرواز کردن را هم دارد. علی رغم تفاوتهایی که در نام، لباس و دنیای این دو شخصیت وجود دارد، هر دوی آنها تقریبا یک شخصیت شرور مشابه هستند که گذشتهی متفاوتی دارند. هر دوی این شخصیتهای شرور، در سال ۱۹۶۳ فعالیت خود در کتابهای کمیک را آغاز کردند. با اینکه تقریبا چیزی در حدود ۳ ماه بین معرفی و اولین حضور این دو شخصیت فاصله وجود دارد، احتمال آن وجود دارد که این شباهتها تنها به خاطر این باشد که ایدهی اولیه یکی است.
سوامپ تینگ و من-تینگ (شخصیت اولیه: من-تینگ)
درست همانند آکوامن و نیمور، با اینکه من تینگ اول خلق شد اما سوامپ تینگ محبوبیت بیشتری را نسبت به همتای خود کسب کرد
شاید بتوان گفت که این موضوع همیشه برای طرفداران و خوانندگان دنیای کمیک جذاب است که ببینند کمپانی مارول و دی سی شخصیتهایی به شدت مشابه یکدیگر دارند. این خیلی راحت است که شما تصور کنید قطعا یکی از خالقان، از ایدهی خالق دیگری الهام گرفته تا شخصیت خودش را خلق کند. صرف نظر از این موارد، این دو شخصیت به طرز شگفتانگیزی از لحاظ ظاهری شبیه هم هستند. با اینکه خالقان این دو شخصیت اصلا صحبتی دربارهی این مورد نکردند، اما بیایید با یکدیگر صادق باشیم و عاقلانه به این موضوع نگاه کنیم. اگر ایدهی اصلی ما یک هیولای باتلاقی باشد، دو شخصیت خلق شده براساس این ایده چقدر میتوانند از یکدیگر متفاوت باشند! یک موجود سبز که با خزهها، برگها و ریشهها پوشانده شده، قطعا هدف اصلی است و شخصیتی که خلق میشود باید براساس این ایده باشد.
این دو شخصیت با فاصله زمانی بسیار کم تقریبا دو ماهه، نسبت به یکدیگر به دنیاهای خود معرفی شدند. شخصیت من-تینگ در ماه می سال ۱۹۷۱ در قسمت اول سری کتاب کمیک Savage Tales توسط استن لی، روی توماس، گری کانوی و گری مارو خلق شد. این در حالی بود که شخصیت سوامپ تینگ در ماه جولای همان سال در قسمت ۹۲ سری کتاب کمیک House of Secrets توسط لن وین معرفی شد. هر دوی این شخصیتها دانشمندانی هستند که از حوادث ناگواری که در باتلاق اتفاق افتاده است، رنج میبرند؛ حوادث وحشتناکی که آنها را تبدیل به موجوداتی که امروز هستند، کرده است. هر دوی این شخصیتها در طول زمان به مرور بیش از پیش عرفانی شدند. با وجود همه این موارد، سوامپ تینگ توانست خودش را به جایگاهی برساند که خود را تبدیل به یکی از محبوبترین و معروفترین شخصیتها بکند؛ به لطف چندین فیلم و همچنین مجموعهای که توسط آلن مور نوشته شده است.
رد لایِن و بلک پنتر (شخصیت اولیه: بلک پنتر)
یکی دیگر از مقایسههایی که در این مقاله وجود دارد، مقایسهی بین رد لاین و بلک پنتر است. خالقان رد لاین به طرز واضحی برای خلق شخصیت خود از بلک پنتر الهام گرفتهاند. خالق برجستهی بلک پنتر یعنی کریستوفر پریست، شخصیت رد لاین را خلق کرده است. متیو بلند یک دیکتاتور آفریقایی به حساب میآید و «رئیس جمهور مادامالعمر» ملت آفریقاییِ بوردونیا است. شخصیت رد لاین برای اولین بار در سری کتاب کمیک دث استروک ظاهر شد. بعد از اینکه بلند، اسلید را قانع کرد تا خودش را ارتقاء دهد و لباس مخصوص قدرتمند «آیکان» را بر تن کند، خودش آن لباس قدیمی پرومیتیومی را برداشت، آن را تغییر داد و به لباس جدید مخصوص خودش تبدیل کرد. با این حال، برخلاف بلک پنتر، قدرتهای بلند اصلا خاص و ابرانسانی نیست، بلکه هر چیزی که دارد، کاملا از تمرینهایی که دارد و همچنین لباسی که از دث استروک دزدیده، میآید.
رد تورنیدو و ویژن (شخصیت اولیه: رد تورنیدو)
کاراکترهایی که ما تا این قسمت از مقاله بررسی کردیم، همگی انسان، ابرانسان و انسانهایی با قدرتهای فوقالعاده بودند. اما جالب است بدانید که در کمپانی دی سی و مارول، یک شخصیت قهرمانی وجود دارد که اندروید به حساب میآیند. شخصیت ویژن و رد تورنیدو نهتنها از نظر ظاهری به یکدیگر شباهت دارند، بلکه داستانهای گذشتهی آنها هم کاملا به هم شبیه هستند. هر دوی آنها انسانهای مصنوعیای هستند که با قصد نابود کردن یک تیم ابرقهرمانی ساخته شدهاند (انتقام جویان و جامعه عدالت آمریکا) اما در نهایت آنها متوجه میشوند، راهی که در حال طی کردن آن هستند اشتباه است به همین دلیل به یکی از اعضای همان گروههای ابرقهرمانی میپیوندند. رد تورنیدو و ویژن هر دو سطح بالایی از هوش مصنوعی را در اختیار دارند. با اینکه این دو شخصیت شباهت بسیار زیادی دارند، اما به نظر میرسد که ویژن تا به امروز بیشتر از رقیب خودش پیشرفت کرده و حتی برای اولین بار با فیلم Avengers: Age of Ultron به روی پرده سینماها آمد.
هر دوی این ابرقهرمانان در یک برهه زمانی و دورهی یکسان خلق و معرفی شدند به طوری طرفداران هنوز این سوال برایشان وجود دارد که ایدهی ابتدایی از چه کسی بوده است. رد تورنیدو توسط دانشمند شروری به نام تی. او. مارو به وسیلهی تکنولوژیهای پیشرفته که از آینده دزدیده بود، خلق شد. این شخصیت در سال ۱۹۶۰ معرفی شد. در عین حال، ویژن توسط آلترون و به وسیلهی تکنولوژیهای باستانیای که از گذشته آمده بود، خلق شد. این شخصیت اولین بار در سال ۱۹۶۸ ظاهر شد. تفاوت اصلیای که بین این دو شخصیت وجود دارد این است که رد تورنیدو، انفجارهای بادی و هوایی ایجاد میکند و طوفانهایی را به وجود میآورد اما ویژن با استفاده از سنگ ذهنی که روی سرش قرار دارد، انفجارهای پرقدرت ایجاد میکند. شباهت دیگری هم که بین این دو شخصیت وجود دارد، این است که هر دوی آنها، به یک زن انسان علاقهمند شدند.
اتم و انت من (شخصیت اولیه: اتم)
این مورد هم یکی از مواردی است که مشکوک به نظر میرسد زیرا انت من درست چهار ماه بعد از خلق و اولین حضور شخصیت اتم، معرفی شد و برای اولین بار در کتابهای کمیک حضور یافت. ری پالمر و هنک پیم یکی دیگر از شخصیتهای قهرمانی دی سی و مارول هستند که میتوانند سایز و اندازهی خود را تغییر دهند.
این دو شخصیت شباهتهای زیادی با یکدیگر دارند. هر دوی آنها میتوانند بدن خود را کوچک و بزرگ کنند. البته قدرت آنها تنها به بدن خودشان ختم نمیشود بلکه آنها اجسام مختلف را هم بزرگ و کوچک میکنند. هر دوی این شخصیتها، در ابتدا دانشمندان فوقالعاده باهوشی بودند که هیچ قدرت ابرانسانیای نداشتند.
بتمن و موون نایت (شخصیت اولیه: بتمن)
اگرچه به طور عمده، شخصیت آیرون من به عنوان همتای بتمن در دنیای مارول قرار داده میشود، آن هم به خاطر داستان غمانگیز گذشتهای که هر دوی آنها دارند، اما بهترین شخصیتی که میتوان در مقابل بتمن قرار داد، مون نایت از کمپانی مارول کامیکس است. مدتهای بسیار زیادی است که شخصیت موون نایت مورد انتقاد قرار گرفته و لقب بتمنِ کمپانی مارول به او داده شده است. با این حال، اگرچه این دو شخصیت با یکدیگر مقایسه میشود، اما میتوان گفت که اصلا مقایسه خوبی نیست و تفاوتهایی بین این دو وجود دارد. بروس وین و مارک اسپکتور، هر دو پارتیزانهای ثروتمندی محسوب میشوند که خدمتکار دارند، دو هویتی هستند، شنل و کلاه بر تن میکنند و گجتهای بسیار زیادی دارند که کار را بریشان راحتتر میکند. البته که مارک اسپکتر، در برههای از زمان مزدوری بود که به زندگی بازگردانده شد اما این جریان مربوط به پیش از زمانی است که او تبدیل به یک پاتیزان شود و زندگی مبارزهای خود علیه جرم و جنایت را آغاز کند.
علاوه بر شباهت ظاهری و لباس، یکی از شباهتهای دیگری هم که بین این دو کاراکتر وجود دارد، نامها آن دو است. این موضوع به این خاطر است که بتمن با نام «دارک نایت» هم مورد اشاره قرار میگیرد زیرا تمام مبارزهها و شکارهای بتمن در شب اتفاق میافتد؛ زمانی که جرم و جنایت در بیشترین حد خود قرار دارد. هر دوی این کاراکترها، از گجتهای مختلف زیادی در مبارزههای خود استفاده میکنند و از مبارزان حرفهای در زمینهی نبرد تن به تن به شمار میروند.
راکت رد و آیرون من (شخصیت اولیه: آیرون من)
شخصیت راکت رد، نقش بسیار مهمی را به عنوان یکی از اعضای تیم ابرقهرمانی لیگ عدالت در اواخر دهه ۸۰ ایفا کرد. این دهه، درست همان زمانی بود که او به عنوان یکی از چندین اعضای ابرقهرمان، به نسخهی بینالمللی تیم لیگ عدالت پیوست. شخصیت راکت رد همچنین با نام دمیتری پوشکین هم شناخته میشد. این شخصیت، یکی از اعضای Rocket Red Brigade به حساب میآمد؛ یک تیم متشکل از اعضای آموزش دیده، بسیار بااستعداد و زره پوش.
قرار بر این بود که آنها در این دوران که ابرقهرمانان به صورت روز افزون در آمریکا ظاهر میشوند، با سبکی روسیهای به مبارزه بپردازند و این سبک را زنده نگه دارند. بعد از گذشت مدتی، این تیم فرصت خوبی پیدا کردند و توانستند بالاخره با خوشحالی، یکی از اعضای خود را به عنوان نماینده به لیگ بفرستند و «مهندسی برتر» روسی را به نمایش بگذارند. این ایدهای نمادین دربارهی کمپانی دی سی که یک نسخهی روسی از آیرون من خلق و درون کتابهای خود از آن استفاده کرد به این علت بود که چندین نسخهی مختلف و خلاقانه از این شخصیت توسط خود مارول خلق شده بود و از آنها استفاده میشد. به همین دلیل کمپانی دی سی تلاش کرد تا یک مورد متفاوتتر تولید کند.
هاوک آی و گرین ارو (شخصیت اولیه: گرین ارو)
یکی از آن مواردی که با قاطعیت و اطمینان میتوان گفت تقلیدی صورت گرفته یا تا حد زیادی الهام گرفته شده است، هاوک آی و گرین ارو هستند. گرین ارو تقریبا نیم قرن پیش از هاوک آی خلق شده است. اما باز هم این موضوع دلیل بر آن نمیشود که بگوییم این دو شخصیت کاملا شبیه به یکدیگر هستند؛ آنها فقط چند شباهت با یکدیگر دارند. کلینت بارتون شخصیتی است که در کودکی سختیها و رنجهای بسیار زیادی را متحمل شد. او این توانایی بسیار زیاد خود در زمینهی تیراندازی با کمان را در یک سیرک مسافرتی یاد گرفت و ارتقاء داد. در برهه زمانی بسیار کوتاهی، او به خاطر مربی خود که Swordsman نام داشت، تبدیل به یک شخصیت شرور شده بود. حال از طرف دیگر، اولیور کویین یک پسر خرابکار، لوس و پولدار بود که درون یک جزیره گیر افتاد. او آنقدر در آن جزیره ماند که در زمینهی تیراندازی با کمان مهارتهایی بهدست آورد و به مرور زمان این مهارت آنقدر زیاد شد که او توانست از آن به عنوان روشی برای مبارزه با جرم و جنایت استفاده کند.
هر دوی آنها یک سری استعدادها و تواناییهای مشترکی را با کمان دارند. آنها همچنین علاقه دارند که از پیکانهای فریبکارانه و جالب استفاده کنند.... اما این تمام چیزی است که بین آنها مشترک است. هم مارول و هم دی سی متوجه شدند که باید تیراندازان بسیار ماهری را در میان شخصیتهای خود داشته باشند. اگرچه هاوک آی کارش را در ابتدا با جرم آغاز کرد اما گرین ارو همیشه سعی میکرد کارهای خوب انجام دهد و تا حدودی هم از بتمن تقلید میکرد (او حتی ارو موبیل و ارو کیو هم داشت). علاوه بر اینکه این دو شخصیت مهارت بسیار زیادی در استفاده از تیر و کمان دارند، همسرشان هم شبیه به هم هستند؛ گرین ارو با ابرقهرمان زنی پرندهگونه به نام قناری سیاه ازدواج کرد و هاوک آی هم با یک ابرقهرمان زن پرندهگونه دیگری به نام ماکینگ برد ازدواج کرد.
بلک ریسر و سیلور سرفر (شخصیت اولیه: سیلور سرفر)
همانطور که بالاتر هم به این موضوع اشاره کردیم، جک کربی اصلا از خلق شخصیتهای جدید یا الهام گرفتن ترسی ندارد. میتوان گفت شخصیتهایی که در کمپانیهای دی سی و مارول وجود دارند و شبیه به هم هستند، اغلب فقط در ایدهی اصلی و موارد کلی شباهت دارند. جک کربی همچنین اصلا بدش نمیآمد که از ایدهها یا زیباییهای خاصی که در گذشته یک بار از آنها استفاده شده، دوباره استفاده کند. به همین ترتیب، شخصیت بلک ریسر خلق شد؛ شخصیتی که درست ۵ سال بعد از خلق سیلور سرفر، در قسمت سوم سری کتاب کمیک Silver Surfer و در سال ۱۹۷۱ خلق و معرفی شد. این شخصیت، شباهتهای نسبتا زیادی با سیلور سرفر یا همان نورین راد داشت اما تفاوت میان آنها این بود که سیلور سرفر دنیای دی سی، یک مرد زمینی به نان ویلی واکر بود.
ویلی واکر یک سرباز کهنه کار جنگ ویتنام به حساب میآید که توسط خودِ «منبع» انتخاب شده بود تا نماد و علامتی از مرگ، برای گروه خدایان جدید باشد. او از یک جفت کفش اسکی استفاده میکند. این کفشهای اسکی به او کمک میکنند تا او بتواند خیلی راحت از میان ستارهها بگذرد و عبور کند. میتوان گفت که بلک ریسر تا حدودی یک روش برای هدایت خدایان جدید به حساب میآید. او یک حقیقت اجتناب ناپذیر از زندگی، برای خدایان است. او تنها زمانی به ملاقات آنها میرود که زمان مرگشان رسیده باشد و خدایان کاملا این موضوع را میدانند.
مردان ایکس و دووم پاترول (تیم اولیه: دووم پاترول)
تیم دووم پاترول توسط آرنولد دریک، باب هانی و برونو پریمیانی خلق شده است. این تیم اولین بار در قسمت ۸۰ سری کتاب کمیک My Greatest Adventure که در ماه ژوئن سال ۱۹۶۳ منتشر شد، حضور یافتند. از طرف دیگر هم تیم مردان ایکس توسط استن لی و همچنین جک کربی خلق شدند. این تیم ابرقهرمانی اولین بار در قسمت اول سری کتاب کمیک X-Men که در ماه سپتامبر سال ۱۹۶۳ منتشر شد، حضور یافتند. سه ماه تفاوت زمانی بین خلقت این دو تیم ابرقهرمانی، تفاوت بسیار کمی است و اصلا نمیتوان بحثی در رابطه با آنها مطرح کرد اما باز هم این دو تیم در کنار یکدیگر قرار میگیرند و با هم مقایسه میشوند. یکی از مواردی که میتوان در رابطه با این دو تیم مطرح کرد، این است که این دو گروه میتوانند خود را با عنوان «عجیب و غریبترین قهرمانان دنیا» معرفی کنند. هر دوی این تیمها شامل چندین قهرمان عجیب و غریب هستند که توسط یک مرد پیرتر که بهشدت باهوش و نابغه است، هدایت میشوند.
این موضوع کمی مشکوک است و انسان را به تردید وا میدارد؛ البته تاریخ آغاز انتشار و همچنین اولین حضور این دو تیم آنقدر نزدیک است که این شک و تردید را تحتالشعاع قرار میدهد. اگرچه هر دوی این تیم ابرقهرمانی در ابتدا کاملا ناشناخته بودند اما مردان ایکس توانست روز به روز پیشرفت کنند و به عنوان یکی از محبوبترین و معروفترین تیمهای دنیای کمیک شناخته شوند.
نظر شما درباره این مقایسه چیست؟ به نظر شما چه شخصیتهایی باید در این لیست قرار بگیرند؟
نظرات