خیلی هم بیراه نیست اگر فرانک میلر را یکی از نوابغ دنیای کمیک بدانیم. علاوه بر خلق اثر شاهکاری مانند سینسیتی، بتمن خلق شده توسط او یعنی مینیسری بازگشت شوالیه تاریکی نیز اگر نگوییم بهترین، حداقل جزو ده کمیک برتری است که تا به حال درباره بتمن نوشته شده. با وجود فضای سیاه و افسردهای که فرانک میلر در داستان خود تصویر کرده و نیز با وجود متن سنگین و طولانی آن، بازهم بهسختی میتوان از جذابیت این داستان چندلایه و پیچیده چشم پوشید. داستانی که در آن، اینبار بتمن علاوه بر مبارزه با دشمنان همیشگی خود، درگیری مهمتری نیز دارد. پیری و کهنسالی که طی ده سال بازنشستگی به سراغش آمده، بزرگترین مشکل بتمنِ فرانک میلر است.
فرانک میلر البته علاوه بر نویسندگی کمیک، سرگرمیهای دیگری هم دارد؛ کارگردانی و نویسندگی فیلمنامه هم در کارنامه درخشان او بهچشم میخورد. درواقع بهتر است اینطور بگوییم فرانک میلر علاقه زیادی دارد که یک گوشه از کار اقتباس از آثارش را نیز برعهده گیرد؛ برای مثال او در کارگردانی دو قسمت اول و دوم فیلم سینسیتی با رابرت رودریگز همکاری کرده، تهیهکنندگی فیلم 300 را نیز برعهده داشته و خودش هم بهتنهایی چندین فیلم کارگردانی کرده است.
در مقدمهای که میلر بر آرک داستانی چهار قسمتی بازگشت شوالیه تاریکی نوشته، ماجرای نوشتن داستانش را تعریف میکند. گویا فرانک میلر، از جوانی طرفدار دو آتشه بتمن بوده؛ او به خاطر دارد که که در شش سالگی، حول و حوش سالهای ۱۹۶۳ میلادی، یکی از کمیکهای بتمن را خریده و از همانجا مجذوب این شخصیت شده است. بعدها در سال ۱۹۸۴ که بتمن دیگر تقریباً به شخصیت محبوب همه تبدیل میشود، میلر با خود فکر میکند که چطور است که در تمام این مدت، بتمن حتی ذرهای هم تغییر نکرده؟ چرا هنوز در همان سن بیست و نه سالگی مانده و آنقدر جوان و جذاب است؟ اصلاً قرار است که بتمن روزی پیر هم شود؟
در سال ۱۹۸۵ و همزمان با تولد سیسالگیش، فرانک میلر به حقیقت ترسناکی پی میبرد، حالا دیگر حتی یک سال از بتمن پیرتر هم شده! کمی بعد در همان سال، زمانی که میلر به همراه دیک جیوردانو، یکی از اعضای قدیمی کمپانی دیسی، سوار بر هواپیما و مشغول صحبت هستند، میلر از افکار و نقشههایی که برای خلق بتمنش در سر دارد با جیوردانو صحبت میکند. میلر همانجا میگوید که تصمیمگرفته بتمن را چندین سال به جلو، به زمان پیریاش ببرد. شاید با این روش بتمن باری دیگر از فرانک پیرتر شود!
البته در کنار این داستان، میلر از فیلم هری کثیف (Dirty Harry) نیز به عنوان یکی دیگر از منابع الهامش در خلق این اثر یاد کرده، چرا که در آن فیلم هم شاهد بازگشت دوباره هری پس از چندسال غیبت به میدان مبارزه با جنایتکاران هستیم. حالا در کمال تعجب اما، کمپانی دیسی ایدهی فرانک میلر را قبول میکند و میلر هم از دوست و همکار قدیمی خود یعنی کلاوس جانسون که در تصویرسازی کمیکهای Daredevil کمپانی مارول به میلر کمک میکرده، میخواهد که باری دیگر در طراحی این گرافیک ناول نیز در کنارش باشد.
اینبار اما نقشههای جوکر کمی پیچیدهتر و دیوانهوارترند، بهحدی که بهنظر میرسد جوکر اینبار قصد نابودی جفتشان را کرده!
اما محصول نهایی فرانک میلر، بتمنی شده که بهسختی میتوان درکش کرد. دائم با خود درگیر است، افسردگی به سراغش آمده؛ شهری که آنهمه برای نجاتش کوشیده بود، حالا دارد در برابر چشمانش از هم میپاشد. تصمیمگیری برای هر اقدامی در چنین شرایطی، اگر که جای بتمن باشید، باور کنید واقعاً کار دشواری است! پس از نمایشی طولانی از کشمکشهای درونی بتمن سالخورده، درنهایت فرانک میلر قهرمانش را به گاتهام بازمیگرداند. البته بازگشتی که زیاد به مذاق همه خوش نمیآید. این نسخه از بتمن، دیگر حال و حوصله روزگار جوانیاش را ندارد و کمی بیاعصاب هم شده.
ده سال بازنشستگی بتمن اما، جوکر را هم بازنشسته کرده است. او نیز در نبود یار قدیمیاش، دل و دماغی برایش باقی نمانده است. اما بازگشت دوباره بتمن همهچیز را تغییر میدهد. با ورود دوباره بتمن، جوکر نیز فعالیت خود را شروع میکند. اینبار اما نقشههای جوکر کمی پیچیدهتر و دیوانهوارترند، بهحدی که بهنظر میرسد جوکر اینبار قصد نابودی جفتشان را کرده! اما بازگشت جوکر خود به معنای تایید نظر مخالفان بتمن نیز هست. غیر از این است که اگر بتمن بازنمیگشت، سروکلهی جوکر هم پیدا نمیشد و صدها نفر نیز در پی آن کشته نمیشدند؟ جواب این سوال یکی از چالشهای اصلیای است که فرانک میلر طی روایت داستان خود، خواننده را دائم با آن درگیر میکند. از طرف دیگر، چیزی که اهمیت دارد این است که آیا این نسخه از بتمن، بالاخره قواعد همیشگی خود را زیر پا گذاشته و مرتکب قتل میشود؟
بتمن: بازگشت شوالیه تاریکی/ فوریه ۱۹۸۶/ نویسنده و طراح: فرانک میلر
بازگشت شوالیه تاریکی خود از چهار کتاب مجزا تشکیل شده است. در کتاب اول که همنام با داستان اصلی یعنی بازگشت شوالیه تاریکی است، شاهد بازگشت بتمن، پس از ده سال بازنشستگی و با حالی خراب به خیابانهای گاتهام هستیم. ده سال پیش، زمانی که جیسون تاد (رابین) کشته میشود، بتمن نیز دست از کار میکشد. اما با افزایش روز افزون جرم و جنایت در گاتهام و نیز پیدا شدن سر و کله گروهی به نان میوتانتها که شیوه جدیدی در کشتار و سلاخی مردم در پیش گرفتهاند، بتمن باری دیگر خود را آماده بازگشت به شغل قدیمیاش میبیند. پس از کشمکشهای زیاد، بتمن سرانجام لباس خود را بر تن کرده و مبارزه با جنایتکاران را آغاز میکند. برای شب اول، بتمن عدهای زیادی را دستگیر کرده و اینبار آنها را با سر و صورتی زخمی و حالی رو به موت تحویل پلیس میدهد. این خشونت بیشاز حد بتمن عدهای را نگران سلامتی روان این قهرمان کرده و برخی میپندارد نسخه بازگشتهی بتمن حتی میتواند خطرناک هم باشد.
در شب اول بتمن پس از تعقیب عدهای سارق بانک، درنهایت آنها را دستگیر کرده و در جیب یکی از آنها، سکه مشهور هاروی دنت یا همان Two Face را پیدا میکند. هاروی دنت که دوازده سال پیش توسط بتمن زندانی و روانه تیمارستان آرکام شده بود، چندی پیش و پس از تحمل دورهی سه ساله درمانی و انجام چندین عمل جراحی توسط ماهرترین پزشکان گاتهام، درنهایت آزاد شده و به میان جمع بازمیگردد. البته که ناگفته نماند تمام هزینههای این درمان را بروس وین متقبل شده است.
پس ازپیدا کردن سکه هاروی در جیب یکی از سارقین، بتمن به این نتیجه میرسد که هاروی باری دیگر کارهای خلاف را شروع کرده و به همین دلیل به کمیسر گوردون اطلاع میدهد که باید منتظر عمل بعدی هاروی دنت باشیم. درنهایت هاروی با دزدیدن هلیکوپترهای نظامی و تصرف کانالهای تلویزیونی، در برابر چشمان مردم گاتهام تهدید میکند که اگر طی بیست دقیقه آینده پنج میلیون دلار برایش آماده نکنند، بمبهایی را که داخل هلیکوپتر کار گذاشته منفجر خواهد کرد. البته که بتمن در این میان بیکار ننشسته و پس از درگیری با هاروی، موفق به دستگیری او میشود. بتمن که ناامیدی از سر و صورتش میبارد، متوجه میشود که کار هاروی از این حرفها گذشته و هاروی شخصیت دو چهره خود را خیلی قبلتر از اینها پذیرفته است.
بازگشت شوالیه تاریکی خود از چهار کتاب مجزا تشکیل شده است و در کتاب اول، شاهد بازگشت بتمن، پس از ده سال بازنشستگی و با حالی خراب به خیابانهای گاتهام هستیم
در کتاب دوم که پیروزی شوالیه تاریکی نام دارد، داستان راجع به پیدا شدن سر و کله رابین جدید است و اینبار به جای یک شخصیت مذکر، نقش رابین را یک دختر بر عهده خواهد داشت. کِلی اولینبار در کتاب اول همین مجموعه ظاهر میشود، او و دوستش یکی از اولین کسانی هستند که توسط بتمن در شب اول بازگشتش از دست عدهای جنایتکار نجات پیدا میکنند. کِلی که بسیار تحت تاثیر قرار گرفته، تصمیم میگیرد برای خود لباسی مشابه لباس رابین تهیه کرده و به جستوجوی بتمن بپردازد. کِلی خیلی زود رد بتمن را، در حالیکه به دنبال اعضای گروه میوتانتها روانه شده پیدا میکند.
در درگیریای که بین بتمن و اعضای گروه میوتانتها درمیگیرد، بتمن موفق میشود در نبردی سنگین آنها را شکست دهد. اما در ادامه، از آنجایی که سالها ماندن در خانه و دور بودن از تمرینات سرعت و چالاکی او را کم کرده، در نبرد با رئیس میوتانتها شکست خورده و بهسختی مجروح میشود. کِلی موفق میشود او را از میدان نبرد دور کرده و به غار مخفیاش بازگرداند. در آنجا، در حالیکه آلفرد مشغول سر و سامان دادن به زخمهای بتمن است، کِلی برای اولین بار لباس جیسون تاد را که در محفظهای شیشهای قرار دارد، میبینید. همینجا بتمن تصمیم میگیرد این دختر تازه وارد را به عنوان رابین جدید در کنار خود بپذیرد.
اما از طرفی دیگر، کاراگاه گوردون که توانسته بالاخره رئیس گروه میوتانتها را دستگیر کند، او را به بتمن تحویل میدهد تا هرجوری که مایل است با او برخورد کند. این دو اینبار در حالی که عدهای دیگر از اعضای میوتانتها هم در شاهد نبردشان هستند، با یکدیگر درگیر شده و درنهایت اینبار بتمن موفق میشود رهبر این گروه جنایتکار را شکست دهد. تعدادی از اعضای گروه میوتانتها بعد از دیدن شکست سردستهشان، پا به فرار گذاشته و عدهای دیگر از آنها اما تصمیم میگیرند تحت نام پسران بتمن با جنایتکاران به مبارزه بپردازند. اما آنها نیز مانند این نسخه از بتمن، کمی در برخورد با جنایتکاران سختگیرند!
اینها همه مقدمهای بود تا به جلد سوم و رویارویی دوباره بتمن و جوکر برسیم، آنهم بعد از ده سال دوری و دلتنگی. جوکر هم در تمام این مدت در تیمارستان آرکام زندانی بوده، حالا خبر بازگشت بتمن را شنیده و از خوشحالی به لکنت افتاده است.
در آغاز این جلد از آرک داستانی چهار قسمتی فرانک میلر که شکار شوالیه تاریکی نام دارد، بتمن را با لباسی مبدل در تعقیب تعدادی خلافکار میبینیم که گویا از بازماندههای گروه میوتانتها هستند. پس از درگیری، زنی به نام برونو که به نظر سرکردهی گروه است، موفق به فرار میشود. بتمن، رابین را بهدنبال او میفرستد.
از طرفی دیگر، رئیس جمهور وقت امریکا یعنی رونالد ریگان را در حال سخرانی برای مردم میبینیم. ریگان در جواب به سوال خبرنگاری که از حضور دوباره بتمن در جامعه نگران است و میپرسد که بالاخره تکلیف او چه میشود، جواب میدهد که تصمیمگیری برای بتمن برعهده رئیس پلیس شهر است و اعلام میکند کمیسر گوردون قرار است امشب و همزمان با بازنشستگی خود، فردی به نام الن یندل را به عنوان جانشین خود معرفی کند. کمیسر گوردون در سن هفتاد سالگی قرار است بازنشست شود.
بتمن، برونو را تا گذرگاهی زیرزمینی تعقیب کرده و درست در لحظهای که برونو روی او اسلحه کشیده، ناگهان دیوار پشت سرشان خراب شده و فردی که نمیبینیمش، برونو را دستگیر میکند. این امداد غیبی که فقط صدایش را میشنویم و تصویرش را نمیبینیم، خطاب به بتمن میگوید: بروس، ما باید با هم صحبت کنیم. بروس وین پس از کنار زدن نقابش به صاحب صدا پاسخ میدهد که فعلاً سرش شلوغ است و فردا صبح او را میپذیرد. تا اینجا فقط میدانیم که صاحب صدا یک مرد است و گویا بتمن را نیز خوب میشناسد!
اوضاع بهم ریخته است. افراد بازمانده از گروه میوتانتها که حالا به اسم پسران بتمن شناخته میشوند، خشونت را از حد گذراندهاند؛ آنقدر که خیلیها صدایشان درآمده و این حد از خشونت را حتی در برخورد با جنایتکاران هم نمیپسندد. عدهای عقیده دارند تمام این ناآرامیها و آشوبها زیر سر بتمن است، بتمن نباید برمیگشت...
گوردون در حال سخنرانی است. قرار است امشب بازنشستگیاش را اعلام کرده و جانشین خود را معرفی کند. گوردون خطاب به جمعیت میگوید:
خانمها و آقایان، امشب افتخار این رو دارم که کمیسر جدید را به شما معرفی کنم. البته زیاد به جایگاهش غبطه نمیخورم، چرا که این شغل کمترین پاداش رو به همراه داره. در بهترین حالت میتونید امیدوار باشید روزی که کارتون با این شغل تموم میشه، اوضاع رو از اون چیزی که بدون وجود شما میتونست باشه، بهتر کرده باشین. از اونجایی که میدونم قراره با چه چیزی مواجه بشه، اجازه میخوام که بهجای مرور پرونده درخشان این خانم، باهاش ابراز همدردی کنم. اون قراره با شهری پر از دزدها و قاتلها و مردم سادهای که دیگه حتی از امیدوار بودن هم میترسند، روبهرو بشه. در ساعتهای پیشرو، باید برای مرگ و زندگی افراد زیادی تصمیم بگیره، بعضی از این تصمیمات عذابش میدن. او با مردی روبهرو میشه که روح زندهی... چیزیه که به اون احتیاج داریم. هم میتونه باهاش دشمن شه، هم میتونه چیزای زیادی ازش یاد بگیره... متشکرم و خداحافظ.
سن و سال بالاتر بتمن باعث شده تا وی دیگر چالاکی و تواناییهای همیشگی را نداشته باشد
سخنرانی پراحساسی بود، اما متاسفانه کمیسر جدید خیلی با گوردون موافق نیست. کمیسر یندل به محض قرار گرفتن پشت تریبون، حکم بازداشت بتمن را به جرم ورود غیر مجاز، توهین، خشونت و ایجا وحشت عمومی به مردم نشان میدهد!
در طرف دیگر شهر اما، بتمن و رابین را در تعیقیب فردی میبینیم. سه ساعتی میشود که پایین پنجرهای در حال کشیک کشیدن هستند، در این میان رابین که خسته شده ناگهان به داخل اتاقی که تحت نظرشان بوده وارد میشود و در آنجا عروسکی زشت و ترسناک را میبیند که روی زمین رها شده. خوشبختانه بتمن بهموقع موفق میشود که رابین را برداشته و از ساختمان به بیرون بپرد، چرا که عروسک دقیقاً پشت سر آنها منفجر میشود. بتمن، در حالیکه فکر میکند بهتر است رابین را به مکان امنی رسانده و بعد برای کمک به محل حادثه بازگردد، با خود میگوید:
من مردههارو یکی یکی میشمرم، اونها رو به لیست اضافه میکنم جوکر. لیست تمام آدمایی که باعث مردنشون شدم، چون که گذاشتم تو زنده بمونی.
در نمایی کوتاه جوکر را میبینیم، انگار که افکاری که در سر دارد، مانع خوابیدنش میشود. با وجود مخالفت کمیسر جدید، فردا قرار است که جوکر در برنامه تلویزیونی فردی به نام دیوید اندوکراین (David Endochrine) شرکت کند. برای جوکر اما، فردا روز رهایی است!
صبح یک روز آفتابی، کلارک کنت را میبینیم که سراغ بروس وین رفته است. کنت که کمی هم جدی به نظر میرسد، در صحبتهایش سعی میکند با اشاره به سن و سال بروس وین، از او بخواهد که دست از قهرمانبازیهایش بردارد، و اِلا همین روزها مجبور میشود او را دستگیر کرده و تحویل مقامات دهد. البته که بروس وین گوشش به این حرفها بدهکار نیست.
شب سخنرانی جوکر فرا رسیده است. در حالی که سالن مملو از جمعیت است، جوکر نیز از گوشه صحنه وارد میشود. مجری برنامه که گویا حسابی تنش میخارد، خطاب به جوکر میگوید: «شنیدیم تا حالا ۶۰۰ نفرو کشتی، ولی فکر کنم داری تعداد واقعی رو از ما مخفی میکنی». در این بین دکتر بارتولومئو، روانپزشک تیمارستان آرکام، که طرفدار بیمارش است و خیلی سعی دارد او را نرمال، حداقل نرمالتر و بیخطرتر از بتمن نشان دهد، به این حرف مجری اعتراض میکند. اما جوکر در جواب خیلی خونسردانه میگوید: من حساب جنازههارو نگه نمیدارم. (اما) قراره همه کسایی که تو این سالن نشستن رو بکشم!
از طرفی دیگر اما بتمن و رابین را میبینیم که سوار بر هلیکوپتری، عازم ساختمال محل اجرای برنامه هستند. بتمن خیلی زود متوجه میشود این ساختمان در محاصره هلیکوپترهای پلیس است. با تمام این اوصاف، بتمن رابین را در هلیکوپتر رها کرده و خود روی سقف ساختمان میپرد؛ جایی که نیروهای پلیس انتظارش را میکشند. اینبار اما گویا کهنسالی، فشار زیادی به بتمن وارد کرده، چرا که پس از درگیری شدیدش با نیروهای پلیس، درنهایت گرفتار میشود. در همین لحظه رابین با هلیکوپتر از راه رسیده و موفق میشود بتمن له و لورده را با خود از محل حادثه دور کند.
اما برگردیم به سالن. سخنرانی کماکان ادامه دارد، همه چیز دارد خیلی طبیعی پیش میرود که ناگهان جوکر به سمت یکی از مجریان زن سالن حملهور میشود. کمی بعد میبینیم که صورت این زن با لبخند معروف جوکر پوشانده شده! جوکر روی صحنه و در برابر چشم همگان، یک نفر را به قتل میرساند! البته این تمام نقشهاش نبوده، جوکر همزمان گاز سمی خود را در سالن پخش کرده و با کمک همدستش که از راهی دیگر وارد سالن شده بود، از محل حادثه فرار میکند. در جریان فرار جوکر، دویست و شش نفر از حاضرین سالن، از جمله دکتر بارتولومئو ولپر، پزشک جوکر و نیز میزبان برنامه کشته میشوند.
جوکر پس از آزادی، بلافاصله سراغ اجرایی کردن اولین نقشهاش میرود. برای اینکار البته به کمک سلینا، همان زن گربهای یا کت وومن، که حالا اون نیز مثل باقی سوپرهیروهای گاتهام سنی ازش گذشته، میرود. جوکر اینبار با کمک یکی از افراد سلینا، یکی از اعضای کنگره را وادار به خودکشی میکند. پلیس که طبق معمول فقط به مرحله تحویل جسد رسیده، در بررسیهای خود به این نتیجه میرسد که عامل مرگ، خودکشی نبوده. در این میان مردی را میبینیم که در لباس یکی از گروهبانان به کمیسر یندل نزدیک شده و سعی میکند اطلاعات بیشتری کسب کند. کمیسر که او را یکی از افراد خود تصور کرده، میگوید که دختری که یکی از اعضای گروه سلینا کایل است، در این قضیه دست داشته. کار بتمن تمام میشود، هرآنچه را که خواسته فهمیده و در حال ترک کردن مکان است که ناگهان کمیسر متوجه اشتباه خود میشود! هرچند کمی دیر شده و بتمن با کمک رابین از محل حادثه فرار کرده است.
از طرفی دیگر اما بتمن را میبینیم که سراغ سلینا رفته و او را در شرایط اسفناکی پیدا میکند. سلینا ادعا میکند که او با قبل، خیلی فرق کرده و اینبار از همیشه بدتر به نظر میرسد. سلینا ادعا میکند که جوکر، السی، یک از کارمندانش را مجبور به کشتن آن عضو کنگره کرده و حالا یکی دیگر از افرادش را برای کشتن شهردار فرستاده است. همانطور که آن دو گرم صحبت هستند، رابین در گوشه اتاق یک تکه پشمک چوبی پیدا میکند! دیگر حدس زدن باقی ماجرا آنچنان سخت نیست، هدف بعدی جوکر شهربازی گاتهام است! جایی که هزاران نفر هر روزه در آن رفت و آمد میکنند. بتمن باری دیگر با خود فکر میکند: چند نفر دیگه... تا بالاخره اینکارو انجام بدم؟
به شهربازی میرویم، جایی که جوکر به کمک همدستانش در حال فروختن پشمکهای چوبی سَمی است. عدهای زیادی برای خرید به سمت او هجوم آوردهاند، عدهای که قرار است همگی تا چند ثانیه دیگر به دیار باقی بشتابند!
در ادامه یکی از همدستان جوکر را در حال بررسی بمبی که در یکی از صندلیهای ترن هوایی شهربازی کار گذاشته شده، میبینیم. مردم از شنیدن کلمه بمب حسابی وحشتزده شدهاند. اینبار اما پیش از هر اقدامی، بتمن از راه میرسد و جوکر که البته از دیدن بتمن گل از گلش شکفته، سعی میکند با شلیک به سمت جمعیت راه خود را باز کند. جنازهها یکی پس از دیگری روی زمین میافتند. بتمن کماکان در تعقیب جوکر است، تا جایی که جوکر بمب گازی سمی را میان جمعیت پرتاب کرده و یک نفر را نیز گروگان میگیرد. در حالی که جوکر اسلحه خود را روی شقیقه این فرد گذاشته، بتمن بترنگ خود را درآورده و به سمت او پرتاب میکند. بترنگ درست به هدف، یعنی چشم چپ جوکر میخورد! جوکر که حالا چشم چپ خود را از دست داده، باری دیگر فرار کرده و اینبار وارد اتاق آیینهها میشود.
در این درگیری نیز بتمن خود را دچار ضعف میبیند، دائم احساس میکند که جوکر در نبرد از او سریعتر است. در همین حین جوکر شلیک میکند، اما گلوله به تصویر بتمن در آینه برخورد کرده، بتمن با خود میاندیشد که باری دیگر شانس آورده و زنده مانده است. تعقیب و گریز همچنان ادامه دارد. بتمن که حالا مجروح هم شده، به دنبال جوکر وارد تونلی تنگ و تاریک میشود. تونلی که کف آن پوشیده از آب است و تونل عشق نام دارد.
حالا دیگر هر دو به انتهای غار رسیدهاند. جوکر سلاح گرم خود را کنار گذاشته و چاقو بهدست گرفته است. جوکر بارها و بارها و پشت سرهم با چاقو به بتمن ضربه وارد میکند، گویا قصد دارد به هر قیمتی که شده بتمن را مجبور به کشتنش کند. جوکر جملاتی را به زبان میآورد که برای بتمن نامفهوم است، بتمن دیگر صدای او را نمیشنود. ضربات پیاپی چاقو که به شکمش وارد شده، او را کاملاً بیحال کرده است. بتمن گلوی جوکر را گرفته و فشار میدهد، آنقدر فشار میدهد تا بالاخره جوکر از ضربه زدن دست بر میدارد. درست در لحظه آخر، قبل از آنکه جوکر نفس آخر را بکشد، بتمن او را رها میکند.
در نمای بعد جوکر و بتمن را میبینیم، مجروح و خسته در کنار هم روی زمین افتادهاند:
اونا رفتن؟ منظورم شاهدان. من واقعاً... خیلی ازت ناامید شدم...درست موقعش بود... اما تو جرئتشو نداشتی...فقط لازم بود یه کم بیشتر گلومو فشار بدی... صدای آژیر پلیسه؟...آره..دارن نزدیک میشن... تو نمیتونی خیلی از اینجا دور شی...اما مهم نیست... اگه فرارم کنی اونا بازم تورو بهخاطر اینکار میکُشن... و هرگز نمیفهمن که تو جرئتشو نداشتی...تو جهنم میبینمت...
بعد از به زبان آوردن این جملات، جوکر با شکستن ستون فقرات خود، خودکشی میکند! با اینکار او، حالا دیگر در چشم همه، بتمن به یک قاتل تبدیل شده...
اما در کتاب آخر که سقوط شوالیه تاریکی نام دارد، شاهد درگیری شدیدی بین سوپرمن و بتمن هستیم؛ سوپرمن از طرف دولت موظف شده بتمن را از بین ببرد. درنهایت اما جنگ میان این دو، با حمله قلبیای که به بتمن، پیش از تمام کردن کار سوپرمن دست میدهد، بینتیجه میماند. مراسم خاکسپاری برای بروس وینی که مرده پنداشته میشود، برگزار شده، اما حین این مراسم حاضرین متوجه میشوند که قلب بروس وین دوباره شروع به تپیدن کرده است! کلارک کنت با چشمکی که به رابین میزند، نشان میدهد که او هم دست بتمن را خوانده و گول مرگ ظاهری او را نخورده بود...
درنهایت نیز داستان ختم به خیر میشود. در پنل نهایی، بتمن را در میان رابین و تعدادی دیگر از دوستان جدیدش میبینیم، در حالی که تصمیم گرفته نیرویی جدید و تازهنفس را تعلیم دهد! در انتهای داستان، بتمن از زندگی جدیدش راضی بهنظر میرسد...