لوک کیج به خاطر جرمی که مرتکب نشده بود، محکوم شد و به اشتباه به زندان افتاد. در همان زمانیکه زندانی بود، به واسطه یک آزمایش ناموفق، دچار تغییراتی شد. به همین ترتیب هم پوستی غیرقابل نفوذ و همچنین قدرت ابرانسانی بهدست آورد. او با هوش و اطلاعات خیابانی خود و همچنین عزم بیپایانی که داشت، تصمیم گرفت در مسیر درست قرار بگیرد، برای مردم معمولی و بیدفاع بجگند و عدالت را برقرار کند! او سرانجام با جسیکا جونز ازدواج کرد و صاحب یک فرزند دختر شد. لوک هم یکی از اعضای تیم انتقام جویان به حساب میآمد و هم برای برهه زمانی خاصی رهبر تیم تاندر بولتها بود.
لوک کیج یا همان پاور من یک شخصیت ابرقهرمانی محسوب میشود که در کتابهای کمیک که توسط شرکت مارول کامیکس منتشر میشوند، حضور پیدا میکند. این شخصیت اولینبار در قسمت ۱ سری کتاب کمیک Luke Cage, Hero for Hire که در ماه ژوئن سال ۱۹۷۲ منتشر شده بود، حضور پیدا کرد. لوک کیچ توسط هنرمندانی به نام آرچی گودوین، جورج توسکا، روی توماس و جان رومیتا سینیور خلق شد. او اولین ابرقهرمان سیاه پوستی محسوب میشود که بهعنوان شخصیت اصلی و مثبت یک کتاب کمیک ظاهر شد. او در طی محبوبیت ژانر سینمای تجارتی سیاهان خلق شد. کیج بعد از اینکه از زندان آزاد شد، تبدیل به «قهرمانی برای استخدام» شد.
او در مجموعه اختصاصی خود، در ۴۹ قسمت حضور پیدا کرد و ماجراجوییهای مختلفی را پشت سر گذاشت. این سری کتاب کمیک در قسمت ۱۷ تغییر نام پیدا کرد و تبدیل به Luke Cage, Power Man شد. در قسمت ۵۰ همین مجموعه، کیج با یک ابرقهرمان فعال دیگر به نام آیرون فیست متحد شد. آنها درکنار یکدیگر تبدیل به یک زوج مبارز با جرم و جنایت شدند و از همین رو هم اسم مجموعه دوباره تغییر پیدا کرد و تبدیل به Power Man and Iron Fist شد. در سال ۲۰۰۵ بود که نویسندهی آن زمان تیم انتقام جویان یعنی برایان مایکل بندیس، لوک کیج را به اعضای گروه انتقام جویان جدید اضافه کرد. درست از همان زمان بود که لوک کیج، در مجموعههای مختلف اونجرز حضور پیدا میکرد.
لوک کیج که با نام کارل لوکاس متولد شده بود، در زاغههای منطقه هارلم در شهر نیویورک بزرگ شد. او دوران کودکی خود را در یک باند به نام The Rivals پشت سر گذاشت؛ آن هم به همراه یکی از دوستانش به نام ویلیس استرایکر. لوکاس در طی این مدت در نبردهای خیلی زیادی با باند رقیب خودشان یعنی The Diablos درگیر شد و درکنار دیگر اعضای باند حضور داشت. او در طی این دوران جرمهای کوچک و خرد مختلفی مرتکب میشد و برای یک رئیس جنایتکار به نام «سانی کاپوتو» کار میکرد. سرانجام، لوکاس کارش به زندان کشید و به خاطر سن پایینش، به زندان مخصوص نوجوانان افتاد. همانجا بود که او متوجه شد چه درد و رنجی را برای خانوادهاش ایجاد کرده است.
لوکاس بهصورت کامل شیوههای خود را تغییر داد و در دوران بزرگسالی خود به اداره پلیس شهر نیویورک پیوست و تبدیل به یک افسر پلیس شد. این در حالی بود که ویلیس استرایکر این تغییر و تحول را پشت سر نگذاشت و در همان دنیای جنایتکارانه رشد پیدا میکرد. اقدامات استرایکر، خشم «ماگیا» یا همان سندیکای جنایت شهر نیویورک را برانگیخت. ماگیا دستور داد که به سراغ استرایکر بروند و آسیب زیادی به او وارد کنند. در همین لحظه بود که کارل لوکاس خود را به آنجا رساند و او را نجات داد. نامزد استرایکر یعنی «ریوا کانرز» که حسابی از دست کارهای او به ترس و وحشت افتاده بود، تصمیم گرفت که کم کم از او فاصله بگیرد.
به همین ترتیب هم ریوا ارتباط خود را با استرایکر قطع کرد و تصمیم گرفت که با لوکاس ارتباط داشته باشد. استرایکر با دیدن این ماجرا اینگونه تصور کرد که لوکاس مقصر تمام این اتفاقات است و او باعث شده که ریوا ارتباط خود را با استرایکر قطع کند. به همین ترتیب هم او تصمیم گرفت که از دوست قدیمی خود انتقام بگیرد. استرایکر یک مقدار مواد مخدر در خانه لوکاس که در هارلم قرار داشت، جاسازی کرد و از پلیسها خواست تا به آنجا بروند و این خانه را بگردند. به همین ترتیب هم لوکاس به خاطر کاری که انجام نداده بود، به اشتباه محاکمه شد و به زندان افتاد.
القاب و اسامی مستعار: کارل لوکاس، قهرمانی برای استخدام، پاور من.
تیمها: انتقام جویان، مدافعان، چهار شگفتانگیز، قهرمانان برای استخدام، انتقام جویان جدید، انتقام جویان یاغی، مدافعان مخفی، کرو، تاندر بولتها.
متحدان: آرکوس، ایب براون، آلیسا جونز، آنا مدینا، آنجلا دل تورو، ارس، زن عمو می، بیست، بلک کت، بلک گولیاث، بلک نایت، بلک پنتر، بلک ویدو، بلید، بلو مارول، باب دیاموند، باکی بارنز، کاپیتان آمریکا، کاپیتان هیرو، کارملیتا کاماکو، کارول دنورز، کمیسترو، کریستین پالمر، کلیر تمپل، کلد فایر، کالین وینگ، فرمانده ای، کرایم باستر، کرتیس کار، دگر، داکوتا نورث، دنیل کیج، دردویل، دریس کیمبرو، ددپول، دث هد، دیاموند بک، دکتر دروید، دکتر استرنج و غیره.
دشمنان: آرکوس، آلیشیا مسترز، ارس، اش، اطلس، بارباروس، بنگال، بیگ بن، بیگ بن داناون، بیگ برادر، بیلی باب راکهام، بیسون، بلک مامبا، بلک ماریا، بلک هیث، بلک اوت، بلستیگ کپ، بلاد برادرز، بوریس، برین چایلد، بولدوزر، بولت، بولز آی، بوش واکر، کارنیج، کارول دنورز، چاکا، کمیسترو، کشیر، کبرا، کلد فایر، کانستریکتور، کانترکت، کنترلر، کاتن ماوث، کنت نفاریو، کریزی لگز، کروسیدر، کرتیس کار، دیکن، دارک لاو، دمی گاد، دیسکاس، دکتر دووم، دکتر میداس، دکتر اختاپوس و غیره.
همانطور که در ابتدای متن هم به آن اشاره شده بود، لوک کیچ توسط هنرمندانی به نام آرچی گودوین، جورج توسکا، روی توماس و جان رومیتا سینیور خلق شد. این شخصیت اولینبار در قسمت ۱ سری کتاب کمیک Luke Cage, Hero for Hire که در ماه ژوئن سال ۱۹۷۲ منتشر شده بود، حضور پیدا کرد. این شخصیت در ۲۷۹۵ کتاب کمیک حضور داشت که تنها در قسمت ۱ سری کتاب کمیک The Infinity Gauntlet به نام God جان خود را از دست داد. لوک کیج یکی از اولین ابرقهرمانان آمریکایی-آفریقایی بود که در جریان اصلی کتابهای کمیک حضور داشت. درکنار او ما شاهد فالکون و همچنین قهرمان آفریقایی به نام بلک پنتر بودیم.
بااینحال، خلقت او تا حد زیادی توسط برخی از افراد مورد انتقاد قرار گرفت؛ آن هم بهدلیل اینکه یک سری کلیشههای همیشگی و نژادپرستانه را ترویج میداد. بهطور مثال او در ابتدای دوران حضور خود، در یک گروه خلافکار حضور پیدا کرده بود و در میان آنها فعالیت میکرد. البته مرور زمان، دید مردم نسبت به این شخصیت کم کم تغییر پیدا کرد و حتی کار به جایی رسید که او در میان آنها به محبوبیت خیلی زیاد هم رسید. بااینحال، همچنان یک سری انتقادات باقی ماندند و از بین نرفتند.
لوک کیج، قهرمانی برای استخدام:
لوکاس در طی مدت زمانیکه زندانی بود، بیشتر و بیشتر از قبل نسبت به ویلیس عصبانی میشد و نفرت او هم افزایش پیدا میکرد. او مدام در نبردهای مختلفی در زندان شرکت میکرد و بارها و بارها تلاش کرد تا از آنجا فرار کند. بعد از گذشت مدتی، لوکاس به یک زندان که در سواحل جورجیا قرار داشت، منتقل شد. او در آن زندان از طرف یکی از نگهبانان به نام «کوییرت» مدام شاهد رفتارهای نژادپرستانه بود. کاپیتان راکهام، لوکاس را مقصر تنزل جایگاه خود میدانست. زیرا یک رئیس زندان جدید پیدا شده بود که اصلا از مدیریت قبلی آن خوشش نمیآید و در تلاش بود تا روشهای خودش را اجرا کند. در همان زمان، صحبت یک آزمایش به میان آمد.
لوکاس تصمیم گرفت تا در این آزمایش داوطلب شود تا به این طریق بتواند مدت زمان زندانی بودن خود را کمتر کند. به این ترتیب، «دکتر نوآه برستین»، لوکاس را به همراه یک ترکیب شیمیایی در یک میدان الکتریکی قرار داد و برای یک لحظه، او را بدون مراقب و محافظ رها کرد. همین غفلت باعث شد تا راکهام زهر خود را بریزد. او کنترلها را دستکاری کرد و باعث رخ دادن یک اضافهبار شد. راکهام قصد داشت که بلای خیلی بدی را سر لوکاس در بیاورد اما همه چیز به نفع او تمام شد. لوکاس به واسطه همین اتفاق، نیروی بسیار زیاد و قدرت ابرانسانی بهدست آورد و پوست او هم تقریبا به مرز غیرقابل نفوذی رسید. لوکاس از همین قدرتها استفاده و از زندان فرار کرد.
او بلافاصله بعد از فرار، خود را به شهر نیویورک رساند. لوکاس بعد از انجام این کار، یک لباس برای خودش تهیه کرد و نام خود را هم «لوک کیج» گذاشت. او قصد داشت که تبدیل به یک قهرمان برای استخدام شود. به همین ترتیب هم لوک کیج با هرکسی که میتوانست دستمزد او را پرداخت کند، کار میکرد. در ادامه ماجرا، لوکاس یک دفتر در میدان تایمز تأسیس کرد و سرانجام توانست بیگناهی خود را ثابت کند و نامش را از هرگونه اتهامی پاک کند. به همین ترتیب هم لوک توانست آزادانه کار و فعالیت خود را بهعنوان یک مزدور ابرقدرت ادامه دهد. او سرانجام به دوست قدیمی خود یعنی ویلیس استرایکر برخورد کرد؛ کسی که حالا تبدیل به یکی از ماموران ماگیا شده بود و تحت عنوان «دیاموند بک» فعالیت میکرد.
لوک کیج و دیاموند بک یک نبرد بسیار شدید داشتند که در طی آن، دیاموند بک جان خود را از دست داد. از همین نقطه زمانی به بعد، لوک در ماجراهای مختلف با دشمنان متفاوت زیادی برخورد کرد؛ بهطور مثال در طی این سالها او با گیدیون میس، کمیسترو، دیسکاس، استیلتو، شیدز و Comanche وارد مبارزه و نبرد شده است.
پاور من:
فعالیت لوک در زمینه همان قهرمان برای استخدام همچنان ادامه داشت و مدت زیادی طول نکشید که شهرت بسیار زیادی بهدست آورد و رونق پیدا کرد. او در طی این مدت زمان، کاری را برای دکتر دووم انجام داد. بعد از اینکه دکتر دووم نتوانست دستمزد لوک را بدهد، او تبدیل به یکی از متحدان نزدیک گروه چهار شگفتانگیز شد. کیج به واسطه همین شغلی که داشت، توسط «جی. جوناه جیمزسون» هم استخدام شد تا اسپایدرمن را پیدا و دستگیر کند. البته او بعد از اینکه اسپایدرمن را پیدا کرد و تا حدودی او را شناخت، پول دریافت شده را به جیمزسون بازگرداند. همین اتفاق باعث شد تا جیمزسون نسخه بدی را برای لوک بپیچد.
او به واسطه جایگاهی که داشت، تبلیغات بدی را در رابطه با لوک در روزنامه بسیار مشهور دیلی بیوگل نوشت تا آبروی او را ببرد. بعد از گذشت مدتی، کیج با همسر آینده خود یعنی جسیکا جونز آشنا شد؛ کسی که با نام قهرمانی مخصوص خودش یعنی «جوئل» فعالیت میکرد. در طی یک مأموریت، لوک اینگونه فریب داده شد تا یک دست زره مخصوص را از شرکت بیالمللی استارک بدزدد. به واسطه همین اتفاق، لوک و تونی در ابتدا با هم وارد مبارزه شدند. اما بعد از این ماجرا، لوک ردِ فردی را که او را فریب داده بود، زد و به اصل ماجرا پی برد. همین اتفاق هم باعث شد تا تونی و لوک تبدیل به دوستان خوبی برای یکدیگر شوند.
بعدها، لوک خود را با نام «پاور من» مورد خطاب قرار میداد و معرفی میکرد. او کم کم ارتباط خود را با گروهی که با نام مدافعان شناخته میشد، آغاز کرد. او در طی همین مدت زمان به اعضای گروه کمک کرد تا با The Wrecking Crew مقابله کنند و او را شکست دهند. بعدها، زمانیکه بن گریم (همان تینگ) تواناییهای خود را از دست داد، پاور من توانست جایگاهی را در گروه چهار شگفتانگیز بهدست بیاورد. در طی همین دوران، لوک توسط «پاپت مستر» تحت کنترل قرار گرفت. پاپت مستر با کنترل ذهنیای که روی پاور من داشت، کاری کرد که او با همتیمیهای خود در گروه چهار شگفتانگیز مبارزه کند.
همین اتفاقات منجر به این شد که کیج از گروه جدا شود و بهصورت فردی فعالیت کند. او در این دوران با شرورهای زیادی مانند «دانترل کاک روچ همیلتون» و «ری پیرانا جونز» مبارزه کرد. بعد از گذشت مدتی، اعضای گروه مدافعان با پاور من تماس گرفتند و از او خواستند تا در دوران مقابله و مبارزه با «پلانتمن» به آنها کمک کند. او مدام از این شکایت میکرد که کار کردن در این گروه، باعث به هم ریختن برنامهها و کارهایی میشد که درآمدی داشتند. همان لحظه نایت هاوک پولی را به لوک کیج داد و دستمزدش را در قالب یک چک پرداخت کرد که به مدافعان کمک کند. در نتیجه این اتفاق، لوک بهعنوان یکی از اعضای اصلی، در تیم باقی ماند.
بعد از این ماجراها، او با دکتر استرنج، هالک، Brunnhilde the Valkyrie، نایت هاوک و همچنین رد گاردین همکاری کرد. او درکنار این قهرمانان، تهدیدهای خیلی زیادی را از بین بردند؛ تهدیدهایی مانند اگ هد و هد من. در این برهه زمانی، کیج بهنوعی احساس میکرد که در جایگاه مناسب خود قرار ندارد. به همین دلیل هم از گروه خارج شد زیرا فکر میکرد که اصلا برای کارهای گروهی مناسب نیست. چندین ماه بعد از این ماجراها، بیگناهی کیج در رابطه با اتهامهایی که به او چسبانده بودند، ثابت شد. بعد جان بوشمستر به سراغ نوآه برستین رفت و او را ربود. زیرا او در تلاش بود که با انجام این کار، کیج را مورد آزار قرار دهد و مثلا برای حفظ امنیت نوآه، از کیج اخاذی کند.
مدت زیادی طول نکشید که جان به کیج دستور داد تا میستی نایت را برباید. همین اتفاق باعث شد که لوک با آیرون فیست (یا همان دنی رند) وارد نبرد شود. برای اینکه شرایط خیلی بد نشود، کیج با رند صحبت کرد و برای او وضعیت را توضیح داد. به همین ترتیب هم رند و کیج با یکدیگر متحد شدند تا با کمک هم جان بوشمستر را شکست دهند و به نجات دوستان خود بروند. بعد از این ماجراها کیج به استخدام میستی نایت درآمد تا در آژانس کاراگاهی او مشغول به کار شود.
پاور من و آیرون فیست:
لوک و دنی رند یا همان آیرون فیست که همکاری خوبی را با هم تجربه کرده بودند، بعد از گذشت مدتی تصمیم گرفتند که کسبوکار گروه قهرمانان برای استخدام را با کمک هم راه بیاندازند. آنها یک وکیل به نام جرین هوگارت داشتند و کسبوکار آنها هم توسط جنی رویس مدیریت میشد. با اینکه به نظر میرسید که لوک کیج و آیرون فیست شباهت خیلی کمی به هم دارند (کیج اهل فعالیتهای خیابانی بود و آیرون فیست هم تقریبا به دنیا و فضای دیگری تعلق داشت)، اما خیلی زود تبدیل به بهترین دوستان یکدیگر شدند. کیج و آیرون فیست با کمک یکدیگر توانستند به موفقیت خیلی بزرگی در کسبوکار قهرمانان برای استخدام برسند.
به همین ترتیب هم شهرت بزرگی را بهدست آوردند و با مجرمان زیادی مانند سیبرتوث و کانستریکتور وارد نبرد شدند. زمانیکه این دو شخصیت قهرمانی به اولین مأموریت خود رفته بودند، شرایطی پیش آمد که آیرون فیست دچار مسمومیت پرتوی شد. به همین ترتیب هم لوک کیج دوست خود را به سرزمین کان لون برد تا در آنجا درمان شود. در طی این برهه زمانی کیج با فردی به نام «کلیر تمپل» ارتباطی را آغاز کرد که البته مدت زیادی هم دوام نیاورد. بعد از این ماجراها، کیج با زن دیگری به نام «هارمونی یانگ» درگیر شد. لوک و آیرون فیست در طی مدتی که این کسبوکار را داشتند، با اسپایدرمن، دردویل و موون نایت هم همکاری کرده بودند.
با وجود تلاش خیلی زیادی که اعضای این گروه داشتند، اما باز هم نتوانستند در ماجراهای بزرگتری که اعضای تیم انتقام جویان آن را کنترل و مدیریت میکردند، حضور داشته باشند و کمکی کنند. آنها ارتباط دوستانه خیلی خوبی با یکدیگر داشتند اما مدت زیادی طول نکشید که همه چیز وارونه و نابود شد. در یکی از ماجراها، S.M.I.L.E. از لوک کیج و آیرون فیست استفاده کرد تا آنها را به شرکت Consolidated Conglomerates Inc اضافه کند. همین اتفاق همه چیز را به هم ریخت. بعد از آن هم که لوک به اتهام قتل آیرون فیست دستگیر و محکوم شد. این در حالی بود که آیرون فیست در حقیقت توسط یکی از اعضای نژاد H'ylthri زندانی شده بود.
یک شروع جدید:
حالا لوک در حال فرار بود و تصمیم گرفت که به شیکاگو نقل مکان کند. البته او بعدا توانست با کمک، اسم خود را از هرگونه اتهام اشتباهی پاک کند. بعد از گذشت مدتی دنیل رند دوباره ظاهر شد و تصمیم داشت که شروع دوبارهای با لوک کیج داشته باشد. در طی این دوران کیج در تلاش بود تا محل دقیق اعضای باقیمانده خانواده خود را به کمک «داکوتا نورث» پیدا کند. اما برادر لوک مدام جای پدرش را عوض میکرد و او را به نقاط مختلفی میکشاند. نامزد لوک یعنی هارمونی یانگ در این برهه زمانی به قتل رسید. به همین ترتیب هم گوست رایدر به لوک کمک کرد که قاتل نامزد خود را پیدا کند. با این اتفاقاتی که رخ داده بود، لوک دیگر آن قلب قهرمانانه قبلی را نداشت.
به همین ترتیب هم به همراه دوستش تصمیم گرفت که The Gem Theater را راه بیاندازند و در آن کار کنند. بعد از گذشت مدتی لوک دوباره به گروه قهرمانان برای استخدام پیوست تا یک بار دیگر ماموریتی را انجام دهد؛ البته قرار بود که این مأموریت، آخرین ماجراجویی باشد. همین مأموریت هم باعث شد تا لوک دوباره در مسیر قهرمانبازی قرار بگیرد و به گروهی به نام «شوالیههای مارول» یا مارول نایتس بپیوندد. اما درست چند روز بعد از پیوستن او به این تیم، گروه بهطور کامل منحل شد؛ آن هم به خاطر درگیریهایی که آنها با نیروهای Tombstone پیدا کرده بودند.
گروه جدید قهرمانان برای استخدام:
در این برهه زمانی بود که لوک به این نتیجه رسید که لازم است او به اصول اولیه خود بازگردد. به همین ترتیب هم دوباره گروه قهرمانان برای استخدام را تشکیل داد تا فعالیتهای آن را از سر بگیرد. او برای تشکیل دوبارهی این تیم به سراغ دوست قدیمی خود یعنی آیرون فیست رفت و از او درخواست کمک کرد. البته آیرون فیست تنها عضو این گروه نبود. بلکه لوک به سراغ گروهی از قهرمانان جدید رفت که آنها را هم به تیم خود بیاورد؛ افرادی مانند هرکول، وایت تایگر جدید و همچنین بلک نایت. این گروه در جنگی که بین تعدادی از اربابان جنایتکار، همر هد و توم استون، به وجود آمده بود، دخالت کرد تا آن را خاتمه دهد.
جسیکا جونز:
بعد از گذشت مدتی، لوک کیج ارتباط بسیار کوتاهی را با جسیکا جونز برقرار کرد. البته در طی همین مدت کم هم آنها دچار مشکلاتی شدند و جسیکا واکنش بدی نسبت به این ارتباط نشان داد. اما مدت زیادی طول نکشید که این دو تصمیم گرفتند که اختلافها را کنار بگذارند و با یکدیگر کار کنند؛ خصوصا زمانیکه مت مورداک متهم شده بود که در حقیقت همان دردویل است. بعد از گذشت مدتی لوک درباره احساساتی که نسبت به جسیکا داشت، به او گفت و البته این احساسات هم مدام در حال بزرگ شدن بود؛ جسیکا هم در مقابل به لوک اعلام کرد که باردار است. به همین ترتیب، کیج و جونز زندگی خود را با یکدیگر آغاز کردند. بعد از مدتی جسیکا تبدیل به یکی از مشاوران ابرانسانی برای خبرگزاری دیلی بیوگل شد. جی. جوناه جیمزسون هنوز هم نسبت به لوک نفرت داشت؛ زیرا در گذشته از او خواسته بود تا اسپایدرمن را دستگیر کند اما لوک این کار را رد کرد.
انتقام جویان جدید:
مدت کوتاهی بعد از ماجراهای رویداد قبلی، لوک توسط مت مورداک استخدام شد تا در طی مسیر رفتن به زندان «رفت»، او را همراهی کند. این زندان در جزیره رایکر قرار داشت و آنها قصد داشتند تا برای ملاقات رابرت رینولدز یا همان سنتری، به آنجا بروند. آنها در آنجا با «جسیکا درو» ملاقات کردند که به همراه «فاگی نلسون» به زندان آمده بود تا رینولدز را ملاقات کند. بااینحال، در طی این مدتی که آنها در حال ملاقات رینولدز بودند، «الکترو» ماجرای فرار زندانیان را ترتیب داد. به همین ترتیب هم اسپایدرمن، کاپیتان آمریکا و آیرون من خود را به آنجا رساندند تا در برقراری نظم و از بین بردند شورشی که به وجود آمده بود، کمک کنند.
اما در طی همین مدت اتفاق غیرمنتظرهای رخ داد. گروه انتقام جویان جدید شکل گرفت. بهدنبال شورش بزرگی که به وجود آمده بود، کاپیتان آمریکا از تمام قهرمانان خواست تا به گروه آنها بپیوندند. اما مت مورداک کسی بود که این درخواست را نپذیرفت. با وجود این اتفاق، دیگر اعضای گروه تلاش کردند تا بهدنبال علت اصلی این شرور بروند و آن را پیدا کنند؛ علت اصلی هم کسی نبود جز الکترو. بعد از انجام این کار، اعضای این گروه به سرزمین سوج رفتند تا علت اصلی این ماجرا را پیدا کنند. فردی که پشت مأموریت الکترو قرار داشت، «کارل لیکاس» بود که با نام « Sauron» بهتر شناخته میشد. بعد از یک برخورد کوتاه و مختصر، سوج لند تغییر کرد.
بهدنبال همین ماجرا هم سربازان سازمان شیلد یعنی همان تیم انتقام جویان جدید (زیر نظر یلنا بلووا، بلک ویدوی دوم، هدایت میشدند)، برای مدت خاصی کارایی خود را از دست دادند. به همین ترتیب هم آنها متوجه حضور مداوم انتقام جویان جوان شدند. اعضای گروه انتقام جویان جدید برای مدتی به سراغ Wrecker از گروه رکینگ کرو فرستاده شدند تا با او مقابله کنند؛ کسی که در طی شورش زندان «رفت»، از آنجا فرار کرده بود. کیج، ولورین، اسپایدر وومن و اسپایدرمن با رکر مبارزه کردند و او را دستگیر و بعد هم دوباره به زندان فرستادند. بعد از این کار، آنها هیچ زمانی برای استراحت کردند نداشتند؛ زیرا بلافاصله باید به خانه سنتری میرفتند و با او برخورد میکردند.
آنها قرار بود درباره این موضوع صحبت کنند که چرا هیچکس او را به یاد ندارد. بالاخره اعضای این گروه توانستند با کمکهای اعضای تیم چهار شگفتانگیز، نیمور، اعضای اینهیومنز، سازمان شیلد، دکتر استرنج و همچنین اعضای گروه مردان ایکس، بُعد تاریک رابرت یا همان ووید را شکست دهند. بعد از پشت سر گذاشتن این ماجراها، تمامی اعضای گروه انتقام جویان جدید، به سراغ دومین جنگی که بین نژاد کری و اسکرال رخ داده بود، رفتند تا با کمک اعضای انتقام جویان جوان، آن را به پایان برسانند. علت اصلی رخ دادن این ماجرا، هالکینگ بود؛ کسی که عضو هر دوی این نژادها محسوب میشد. بعد از پایان یافتن این جنگ، اعضای گروه به کشور ژاپن رفتند تا با هایدرا و همچنین هند مبارزه کنند.
اعضای تیم انتقام جویان بعد از بازگشت از ژاپن، رسما اعضای تیم خود را معرفی کردند. جیمزسون هم که شاهد این معارفه بود، با بد دهنی، این گروه را به خاطر اعضایی که داشت، مسخره کرد؛ اعضایی مانند کیج که بهعنوان یکی از قاچاقچیهای هروئین شناخته میشد. دیگر اعضای تیم این حرفها و تمسخرها را نادیده گرفتند و براساس درخواستی که خود لوک داشت، در یکی از روزهای تعطیل خود به هایلند پارک در دیترویت رفتند. قرار بود که آنها با کمک یکدیگر یک محله را از شرارتها و جنایتهایی که داشت، پاک کنند. بااینحال این ملاقات مدت زیادی به طول نیانجامید. زیرا اعضای گروه مجبور شدند که خیلی زود آنجا را ترک کنند و به یک مأموریت بروند.
آنها قرار بود که به مبارزه با کالکتیو بروند؛ نبردی که قهرمانان توانستند پیروز از آن بیرون بیایند. در طی این برهه زمانی، دو اتفاق خیلی مهم رخ داد. اولین اتفاق این بود که جسیکا فرزند خود را به دنیا آورد. فرزند جسیکا و لوک یک دختر بود که آنها نامش را دنیل گذاشتند؛ آن هم به خاطر بهترین دوست لوک یعنی دنی رند. علاوهبر این، لوک و جسیکا در این دوران با هم ازدواج کردند؛ مراسمی که توسط خود استن لی برگزار شده بود. بااینحال، خوشحالی آنها خیلی دوام نداشت و زود به پایان رسید. زیرا کم کم صحبتهایی در رابطه با طرح ثبتنام قانونی ابرانسانها در سنا به میان آمده بود.
جنگ داخلی:
لوک یکی از افرادی بود که در طی دوران جنگ داخلی، مقابل طرح ثبتنام قانونی ابرانسانها ایستاد و در جبهه کاپیتان آمریکا و مخالفین این طرح قرار گرفت. لوک احساس میکرد که این طرح درست همانند بردهداری است و درکنار آیرون فیست، کاپیتان آمریکا و دیگر اعضای گروه انتقام جویان مخفی مبارزه کرد. این ماجرا تا زمانی ادامه داشت که کاپیتان آمریکا خودش را به دولت تحویل داد و ماجرای جنگ داخلی را به پایان رساند. در طی این مدت لوک، جسیکا و دختر دنیل را به کانادا فرستاد تا به این طریق بتواند از آنها دربرابر قانون جدید محافظت کند. یکی از ماموران سازمان شیلد یعنی گیب جونز به سراغ کیج رفت تا او را دستگیر کند. اما لوک به این راحتیها تن به دستگیری نداد و با نیروهای شیلد مبارزه کرد.
قهرمانان پنهان و تهاجم مخفی:
بعد از اینکه کاپیتان آمریکا به قتل رسید، جسیکا به همراه فرزند کوچک خود برگشت. لوک کیج و اسپایدرمن به یکدیگر پیوستند و گروهی از قهرمانان ثبتنام نشده را دور هم جمع کردند. تعداد زیادی از این قهرمانان در همان جبهه مخالف طرح قانونی جدید بودند. از همین نقطه زمانی بود که ماجرای انتقام جویان جدید از سر گرفته شد. اعضای گروه در این نقطه زمانی عبارت بودند از آیرون فیست، اسپایدرمن، ولورین، اسپایدر وومن (کسی که پنهانی درواقع اسکرال کویین بود) و دکتر استرنج. پایگاه آنها هم خلوتگاه مخصوص دکتر استرنج بود. در طی ماههای بعدی، انتقام جویانِ کیج و گروه انتقام جویان قدرتمند، بارها و بارها سر طرح ثبتنام ابرانسانها با هم مبارزه کردند.
لوک اغلب اوقات در اعتماد کردن به کلینت بارتون دچار مشکل میشد؛ آن هم به خاطر فعالیتهای مجرمانهای که بارتون در گذشته خود داشت. بااینحال، مدت زیادی طول نکشید که کیج به اشتباه کردن خودش پی برد. زمانیکه کلینت بارتون توانست دست تنها یک گروه از نینجاها را شکست دهد، توانست ثابت کند که دیگر همان فرد سابق نیست. مدتی بعد از این ماجراها، اعضای تیم انتقام جویان به کشور ژاپن رفتند تا «اکو» را نجات دهند. در همین دوران بود که متوجه شدند الکترا دغلباز اسکرالی بوده است. کیج به نوبهی خود خیلی نگران این موضوع بود که اسکرالها قدرت تغییر شکل دارند و میتوانند شبیه هر کسی باشند.
او همچنین این تئوری را هم داشت که اسکرالهای بیشتری روی زمین هستند. تعداد زیادی از اعضای انتقامجویان مطمئن نبودند که به چه کسی میتوانند اعتماد کنند. درست در همین دوران هم بود که اسپایدر وومن، کسی که در حقیقت اسکرال کویین بود، به کل گروه خیانت کرد. مدتی بعد از این خیانت، خلوتگاه دکتر استرنج توسط «هود» و همچنین اعضای باند او مورد حمله قرار گرفت. به همین خاطر هم کیج به همراه دیگر اعضای گروه خود به یک جای جدید نقل مکان کرد. او تصور میکرد که جسیکا، او را به همراه کودکشان تنها رها کرده است. به همین ترتیب هم او و همسرش دچار یک سری اختلافات شدند که اختلاف نظر آنها با یکدیگر را بیشتر از قبل نشان میداد.
در همین حین، لوک به اعضای تیم انتقام جویان جدید دستور داد تا یک کشتی اسکرال را که در سوج لند سقوط کرده بود، بررسی کنند. لوک هم که خودش به آنجا رفته بود، در کشتی را از بدنه جدا کرد و متوجه شد که تعداد زیادی از نسخههای مختلف قهرمانان در آنجا حضور دارند. بعد از گذشت مدتی اعضای تیم انتقام جویان در پارک مرکزی به مبارزه با اسکرالها پرداختند. جسیکا هم در همین حین تصمیم گرفت که به دیگران کمک کند و با اسکرالها مبارزه کند. بعد هم اعتراف کرد که لوک در رابطه با اسکرالها درست میگفته است. در همین حین، جارویس اسکرال، دنیل کیج را گرفت و ناپدید شد؛ اتفاقی که بهشدت جسیکا و لوک را عصبانی و ناراحت کرده بود.
سلطنت تیره:
بعد از اینکه آن نبرد شدید به پایان رسید، جیمز بارنز (کاپیتان آمریکا) یک قرار ملاقات را بین اعضای گروه انتقام جویان جدید تنظیم کرد که همه به خانه او بیایند. او قصد داشت به آنها پیشنهاد کند که از خانه او بهعنوان یک پایگاه برای عملیاتهایشان استفاده کنند؛ از آنجایی که خلوتگاه بهصورت کامل نابود شده بود. لوک، جسیکا و خانم مارول به خانه باکی رفتند. این در حالی بود که اعضای گروه چهار شگفتانگیز و همچنین آیرون فیست به سرتاسر شهر میچرخیدند تا جارویس اسکرال را پیدا کنند؛ زیرا هنوز دنیل پیدا نشده بود. آنها به پایگاه شروران مختلفی از جمله سازمان ایم، هایدرا، الکترو و رد اسکال حمله کردند تا به نتایج بهتری دست پیدا کنند.
آنها که بهدنبال هرگونه اطلاعاتی حول محور این کودک بیچاره میگشتند، خیلی زود یک اسکرال را دیدند که بهعنوان یکی از ماموران سازمان شیلد لباس پوشیده بود و در یک رستوران حضور داشت. البته بعد از مدتی، او توسط یک مامور دیگر مورد اصابت گلوله قرار گرفت. جسیکا دیگر در این زمان حسابی احساس ناامیدی میکرد و این فکر در سرش بود که حتما دنیل قرار است در آیندهای نزدیک توسط جارویس اسکرال کشته شود. از طرف دیگر هم لوک حسابی ناامید شده بود و دیگر کم کم داشت گزینههای مقابلش به پایان میرسید. به همین ترتیب هم از نورمن آزبورن خواست تا به او در جهت پیدا کردن فرزندش کمک کند.
لوک به نورمن قول داد که بعد از پیدا شدن دنیل، هر کاری را که نورمن بخواهد برایش انجام میدهد. به همین ترتیب هم نورمن بلافاصله کمک کردن را آغاز کرد تا لوک هرچه زودتر کودک خود را بهدست بیاورد. زمانیکه لوک کیج فرزند خود را برگرداند، زیر قول خودش زد و اعلام کرد که هیچ کاری برای او یا اعضای تیم انتقام جویان جدید انجام نمیدهد. آزبورن هم که حسابی عصبانی شده بود، تلاش کرد تا به نحوی از لوک انتقام بگیرد. به همین ترتیب هم آیرون فیست را شستشوی مغزی داد و او را موظف کرد که کیج را به قتل برساند. از آنجایی که لوک و دنی رند ارتباط دوستانه بسیار عمیق و قویای داشتند، لوک توانست آن شستشوی مغزی را از بین ببرد و با هم فرار کردند.
اعضای تیم انتقام جویان جدید در همین دوران با تخلیه کننده انرژی از کمیسترو که مهندسی معکوس روی آن انجام شده بود، برخورد کردند. از طرف دیگر هم لوک مدام احساس درد میکرد و از همین رو دوباره به سراغ آزبورن رفت و از او درخواست کمک کرد. البته هنوز مدت زیادی نگذشته بود که اعضای تیم انتقام جویان به کمک او رفتند و او را نجات دادند. اما بلافاصله او را به یک مکان مخفی منتقل کردند. آنها برای لوک توضیح دادند که یک ردیاب در قلب خود دارد. دکتر استرنج توانست با تواناییهای مخصوص خود این ردیاب را در بیاورد و آن را در خانه نورمن آزبورن بگذارد. آزبورن که از این موضوع خبر نداشت، یک موشک را به سمت ردیاب هدایت کرد و سرانجام این خانه خودش بود که ویران شد.
تهاجم:
در این دوران، لوک کیج به استیو راجرز یا همان کاپیتان آمریکای اصلی کمک کرد تا به همراه باکی بارنز با ماموران همر مبارزه کنند. البته در این مبارزه، «لیوینگ لیزر»، نیک فیوری و همچنین جنگجویان مخفی (که در حقیقت باقیماندههای سازمان شیلد بودند) هم درکنار قهرمانان قصه حضور داشتند. در طی این ماجرا، استیو راجرز در یک سخنرانی، صحبتهای الهامبخشی را به اعضای تیم انتقام جویان جدید، انتقام جویان جوان و همچنین جنگجویان مخفی ارائه کرد. او توضیح داد که آنها قرار است کشور را به حالت قبل خود بازگردانند و سلطنت نورمن را به پایان برسانند. کاپیتان آمریکا و لوک کیج به همراه اعضای تیم انتقام جویان جدید، انتقام جویان جوان و همچنین جنگجویان مخفی به آزگارد رفتند.
آنها قصد داشتند که در سرزمین آزگارد، به ثور و ماریا هیل کمک کنند. زیرا نورمن آزبورن و اعضای گروه انتقام جویان تاریک او به همراه اعضای تیم تاندر بولتها به آزگارد حمله کرده بودند و مردم این سرزمین نیاز به کمک داشتند. آزبورن که تجدید قوا را دیده بود، به سربازان خود دستور داد تا سختتر مبارزه کنند تا اینکه او متوجه شد که وُید از کنترل خارج شده است و دارد تبدیل به شکل شیطانی خود میشود. در طی همین برهه زمانی لوک کمک زیادی به قهرمانان کرد تا وُید را شکست دهند و تهاجم آزگارد را به پایان برسانند.
دوران قهرمانی:
بعد از شکست نورمن آزبورن، استیو راجرز توانست جایگاه رئیس جدید سازمان شیلد را بهدست بیاورد. در نتیجه همین اتفاق، استیو تصمیم گرفت که لوک را بهعنوان رئیس جدید تیم تاندر بولتها انتخاب کند؛ آن هم باتوجهبه تجربههایی که او در گذشته در زندان داشت. استیو راجرز توضیح داد که اگر کسی بتواند بعد از اینکه به اشتباه به زندان افتاده، همچنان در مسیر درست قرار بگیرد، آدم خوبی باشد و تبدیل به یک انتقامجو شود؛ آن فرد قطعا بینشهایی دارد که میتواند به افرادی که گذشتههای تاریکی دارند، کمک کند که در آینده به همان قهرمانهایی که دوست دارند، تبدیل شوند. لوک بعد از بررسی فهرستی از گزینههای مختلفی که در مقابلش قرار داشت، افرادی را برگزید.
او بالاخره جاگرنات، موون استون، گوست، کراس بونز، سانگ برد و من-تینگ را انتخاب کرد که به این تیم بپیوندند. لوک خودش هم در چندین موقعیت مختلف به تیم تاندر بولتها پیوست و بهعنوان رهبر گروه درکنار آنها فعالیت کرد؛ البته که جایگاههای دیگری هم برای او نگه داشته شده بود. او خیلی زود دوباره به جمع اعضای تیم انتقام جویان پیوست؛ این در حالی بود که او همچنان رهبر تیم تاندر بولتها بود و درکنار آنها هم فعالیت میکرد.
تشکیل دوباره انتقام جویان:
در این برهه زمانی، کاپیتان آمریکا از کیج خواست تا دوباره به تیم انتقام جویان بپیوندد. همین موضوع باعث شد تا کیج و خیلی از انتقام جویانی که در جبهه مخالف طرح ثبتنام قانونی ابرانسانها قرار داشتند، حس کنند که مخالفت با این طرح کاملا بیمعنی بوده است؛ زیرا آنها حالا هم مجبور بودند که درهرصورت برای دولت کار کنند. استیو راجرز و تونی استارک به جایی رسیدند که عمارت را که اخیرا مورد بازسازی قرار گرفته بود، به لوک کیج بفروشند. همین کار فرصتی را در اختیار کیج قرار داد تا تیم انتقام جویان مخصوص به خودش را تشکیل دهد و هرکسی را که دوست داشت به آن بیاورد. او تصمیم داشت بهگونهای فعالیت کند که مجبور نباشد مدام بهصورت مستقیم از راجرز دستور بگیرد.
البته راجرز مدام اصرار داشت که «ویکتوریا هند» هم بهعنوان یک رابط به جمع اعضای این گروه بپیوندد. کیج اعضای تیم خود را دعوت کرده بود تا در طی جلسهای با هم صحبت و بحث کنند. اما طولی نکشید که او به همراه اعضای تیمش مجبور شد که به دکتر استرنج، دیمن هل استورم و برادر وودوو کمک کنند تا در مقابل آگاموتو بایستند. آگاماتو که صاحب اصلی و ابتدایی چشم آگاموتو بود، قصد داشت هستی را نابود کند. زمانیکه این ماجرا به اوج خود رسید، برابر وودوو هم جان خود را از دست داد. کیج اصلا در ابتدا با این ایده که برای حضور داشتن در تیم پول بگیرد، موافق نبود. زیرا با این کار، او به یاد دلایلی میافتاد که در همان زمان جنگ داخلی با قانون ثبتنام مخالفت کرده بود. اما سرانجام کیج هم با این موضوع کنار آمد و پیشنهاد را قبول کرد.
شدو لند:
دیگر همه متوجه شده بودند که دردویل Shadowland خود را در داخل هلز کیچن به راه انداخته است؛ اتفاقی که توجه همه قهرمانان را به خود جلب کرده بود. کاپیتان آمریکا، آیرون من و ثور این شرایط را پذیرفتند زیرا باور داشتند که حکومت او میتواند خلاء قدرتی را که بعد از رویدادهای تهاجم به وجود آورده بود، به ثبات برساند. بااینحال، آنها همچنین اعلام کردند که به محض اینکه همه قهرمانان بهبود پیدا کردند و دوباره به وضعیت قبلی خود بازگشتند، سلطنت او باید بلافاصله به پایان برسد. البته از آنجایی که در این برهه زمانی برخی جنبههای خاص شخصیتی و روشهای او تغییر کرده بود، آنها مجبور شدند که لوک و آیرون فیست را بفرستند؛ تا به سراغ دردویل بروند و شرایط را برای او توضیح دهند تا او متوجه شود که تا چه زمانی میتواند سلطنت خود را ادامه دهد.
زمانیکه لوک و آیرون فیست به دژ دردویل رسیدند، متوجه شدند که او به همراه زیردستانش، در حال مبارزه با بزرگترین دشمن خود یعنی بولز آی بودند. لوک و آیرون فیست پیشنهاد کردند که پشتیبان دردویل باشند اما او دوستان خود و پیشنهاد آنها را رد کرد زیرا میدانست که آنها هیچوقت بهصورت کامل با هند متحد نمیشوند و به او وفادار نخواهند بود. این دو قهرمان از این میترسیدند که دوستانشان با این مسیر جدیدی که در پیش گرفته، به جاهای بدی برسد. به همین دلیل هم تلاش کردند که این نبرد را به پایان برسانند. اما در کمال تعجب شاهد این بودند که دردویل کنترل اوضاع را در دست خودش گرفت و به طرز وحشیانهای بولز آی را به قتل رساند.
انتقام جویان علیه مردان ایکس: بازنشستگی:
در طی رویدادهای انتقام جویان علیه مردان ایکس، لوک در یوتوپیا زندانی شد اما بالاخره توانست راه نجات خود را پیدا و از آنجا فرار کند. بعد از برگشتن به وظایف عادی، لوک با دردویل ملاقات کرد و گفت که خیلی راحت میتواند تیم انتقام جویان جدید را منحل کند تا درکنار خانوادهاش باشد. بعد از اینکه اعضای تیم انتقام جویان، اما فراست را ربودند، لوک و دردویل توانستند از او دربرابر پیوریفایرها محافظت کنند. بعد از پایان یافتن تمام این ماجراها، کیج تیم را منحل کرد و خودش را از کارهای قهرمانانه بازنشسته کرد تا بتواند وقت خود را درکنار خانوادهاش سپری کند.
بینهایت:
در طی جریانات و رویدادهای Infinity، اعضای تیم انتقام جویان سیاره زمین را ترک کردند تا با «بیلدرها» برخورد کنند و مانع از این شوند که آنها کل زندگیها را در کهکشان نابود کنند. زمانیکه قدرتمندترین قهرمانان در زمین حضور نداشتند، تایتان دیوانه یعنی تانوس تصمیم گرفت که به این سیاره حمله کند. پیش از اینکه تانوس به زمین حمله کند، لوک تصمیم گرفت تا دوباره به کسبوکار قهرمانان برای استخدام بازگردد. او به دو تن از فارغالتحصیلان آکادمی انتقام جویان یعنی آوا آیالا و ویکتور آلوارز پیشنهاد داد که بهعنوان کارآموز به او بپیوندند. لوک و کارآموزانش بعد از اینکه «پارنیوال پلاندر» را از دزدیدن قطعات رباتی منع کردند، یک برخورد هم با اسپایدرمن «عالی رتبه» داشتند.
این اسپایدرمن عالی رتبه در حقیقت همان دکتر اختاپوس بود که ذهنش در بدن پیتر پارکر کاشته شده بود؛ خوانندهها معمولا با اسم SpOck این شخصیت را مورد خطاب قرار میدهند. در طی این برخورد و رویارویی، SpOck عنوان «اراذل و اوباش استخدامی» را به لوک و کارآموزان او داد. همین اتفاق باعث شد تا او و ویکتور آلوارز وارد یک بحث با یکدیگر شوند. البته این بحث خیلی طول نکشید و توسط آوا متوقف شد. او با SpOck موافق بود و تصمیم گرفت که دوره کارآموزی خود را به پایان برساند. آوا معتقد بود که اگر آنها قهرمان هستند، باید کارهای خیلی بیشتری انجام دهند. لوک به تصمیم او احترام گذاشت و اجازه داد که از تیم خارج شود.
لوک تلاش کرد تا ویکتور را آرام کند. از آنجایی که او هنوز از اظهارات و نظرات SpOck عصبانی بود، لوک تصمیم گرفت که او را به یک قهوه دعوت کند. لوک با ویکتور موافق بود که نظرات و اظهارات SpOck خیلی نامناسب بودند. او همچنین با نظرات آوا هم نسبت به «بیشتر انجام دادن» موافق بود. لوک درباره بازنشستگی خودش از تیم انتقام جویان گفت، اینکه این کار را انجام داد تا از دخترش بیشتر محافظت کند. او اعتقاد داشت که درست از همان زمان، دیگر به اندازه کافی کار و تلاش نکرده تا دنیا را تبدیل بهجای بهتری کند که قرار باشد دخترش در آن بزرگ شود. البته ویکتور برداشت بدی از حرفهای لوک کرد و تصور میکرد که او دیگر نمیخواهد در کسبوکار قهرمانان برای استخدام باشد.
به همین دلیل هم با عصبانیت خیلی بیشتر، از رستوران بیرون رفت. بعد از گذشت مدتی، خیابانهای منهتن با شیطانهای مختلفی که توسط ژنرال تانوس به نام «پروکسیما میدنایت» هدایت میشدند، پر شد. لوک بلافاصله مبارزه خود را با این شیطانها آغاز کرد؛ البته درکنار او قهرمانان مختلف دیگری هم حضور داشتند تا به او در این نبرد کمک کنند. SpOck، «مونیکا رامبیو» و «اسپایدر هیرو» یا همان بلید، همگی به لوک پیوستند تا تهدید این شیطانها را از بین ببرند. لوک همچنین به سراغ خود پروکسیما هم رفت و برای مدتی با او مبارزه کرد. لوک حتی در یک نقطه زمانی برتری را هم بهدست آورد اما سرانجام توسط این ژنرال قدرتمند شکست خورد.
در طی این نبرد، مقاومت و عزم بسیار زیادی که لوک برای پیروز شدن داشت، پروکسیما را خشمگین کرده بود. به همین ترتیب هم تصمیم گرفت که او را به قتل برساند. اما زمانیکه نتوانست در انجام این کار موفق شود (به خاطر پوست غیرقابل نفوذی که لوک دارد)، تانوس به او دستور داد که به پایگاه بازگردند. یکی دیگر از ژنرالهای تانوس به نام «ایبونی ماو» به این نبرد پیوست. او در تلاش بود تا از تواناییهای ویژه خود استفاده کند تا دکتر استرنج را که آلوده شده بود، به بازی بگیرد. او قصد داشت کاری کند که دکتر استرنج، «شوما-گوراث» را احضار کند. بااینحال، این شیطان چند بعدی، در اوج قدرت خود نبود و اصلا شرایط مناسبی نداشت.
در همین حین هم شخصیت بلو مارول یا همان ویکتور و همچنین آوا خود را به منهتن رساندند تا در پاکسازی خیابانها از شیطانهای باقیمانده کمک کنند. به همین ترتیب هم به مونیکا رامبیو پیوستند و تواناییهای خود را با او ترکیب کردند تا بتوانند گوراث را به بعد مخصوص به خودش بازگردانند. در طی این نبرد، ویکتور نام خودشان را «انتقام جویان قدرتمند» گذاشت. این تیم تا زمان رویدادهای خط داستانی Secret Wars درکنار یکدیگر باقی ماندند و به فعالیت خود ادامه دادند. در طی این رویداد، یک تهاجم بزرگی رخ داد که به نظر میرسید این تهاجم کل دنیای مارول را نابود کرده است. اما در حقیقت شکل جدیدی به آن داده بود و خوشبختانه خیلی زود به حالت طبیعی خود بازگشت.
بازگشت به آیرون فیست:
اخیرا، تقریبا مدتی بعد از رویدادهای خط داستانی جنگهای مخفی، هم آیرون فیست و هم لوک کیج دوباره فعالیت شرکت قهرمانان برای استخدام خود را از سر گرفتند و کارهای خود را آغاز کردند.
لوک کیج قدرت و استقامت ابرانسانی است. او از پوست و بافت عضلانی فوقالعاده متراکمی برخوردار است. همین تراکم هم باعث میشود که او دربرابر آسیبهای جسمی بسیار مقاوم باشد. کیج به خاطر آزمایش احیاء سلولی این تواناییها را بهدست آورد؛ آزمایشی که باعث تقویت بافتهای مختلف او شود. پوست او میتواند دربرابر گلولههای کالیبر بالا، زخمهای بسیار شدید، مواد خورنده، حملات بیولوژیکی و همچنین دمای شدید و فشار بالا مقاومت کند؛ آن هم بدون اینکه صدمهای ببیند. او برای بار دوم دربرابر آزمایشهای ذکر شده قرار گرفت و همین تجربه دوم قدرت و استقامت او را چندین برابر افزایش داد.
البته این آزمایش دوم علاوهبر افزایش قدرت و استقامت، توانایی دیگری را هم به لوک داد که باعث میشد او خیلی سریعتر و زودتر از انسانهای معمولی آسیبهای خود را درمان کند. لوک کیج یک مبارز خیابانی فوقالعاده است و حتی پیش از اینکه تواناییهای ابرانسانی را دریافت کند، یک ورزشکار حرفهای و بااستعداد بود. جالب است بدانید که لوک زیر نظر آیرون فیست و طبق دستورها او، هنرهای رزمی را آموخت. او یاد گرفته که چگونه میتواند قدرت خود را تقویت کند تا بتواند اثربخشی مبارزه خود را دربرابر دشمنان بسیار قوی افزایش دهد. لوک کیج یک لباس دارد که درست به اندازه پوست خودش مقاوم است؛ این لباس در طی دومین آزمایش و دوران «پاور من» در معرض همان فرایند قرار گرفته است.
در انتها به انیمیشنها، فیلمها و بازیهایی اشاره میکنیم که شخصیت لوک کیج/پاور من در آن حضور داشت:
- انیمیشن سریالی The Super Hero Squad Show محصول سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱ با صداپیشگی لیل جیجی
- انیمیشن سریالی The Avengers: Earth's Mightiest Heroes محصول سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۳ با صداپیشگی کریستوفر بی. دانکن
- انیمیشن سریالی Ultimate Spider-Man محصول سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۷ با صداپیشگی اوگی بنکس
- انیمه Marvel Disk Wars: The Avengers محصول سال ۲۰۱۴ با صداپیشگی یوکان کویاناگی
- سریال Jessica Jones محصول سال ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۹ با بازی مایک کولتر
- سریال Luke Cage محصول سال ۲۰۱۶ تا ۲۰۱۸ با بازی مایک کولتر
- مینی سریال The Defenders محصول سال ۲۰۱۷ با بازی مایک کولتر
- بازی Marvel Ultimate Alliance 3: The Black Order محصول سال ۲۰۱۹ با صداپیشگی جیمز سی. ماتیس سوم
- بازی Marvel Contest of Champions محصول سال ۲۰۱۴
- بازی Marvel: Future Fight محصول سال ۲۰۱۵
- بازی Lego Marvel's Avengers محصول سال ۲۰۱۶ با صداپیشگی اوگی بنکس
- بازی Disney Infinity 2.0 محصول سال ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ با صداپیشگی اوگی بنکس