بزرگترین ترس شزم در متحد شدن او با بتمن آشکار شد
زمانیکه بیلی بتسون مجبور میشود برای انجام ماموریتی با یکی از بزرگترین قهرمانان دنیای دی سی متحد شود و با او همکاری کند، بزرگترین ترس شزم آشکار میشود؛ چیزی که خیلی از او بعید است.
اخطار: ادامه این مطلب ممکن است تا حدودی بخشهایی از داستان قسمت ۱۲ سری کتاب کمیک Shazam را برای شما فاش کند.
.
.
.
بیلی بتسون بهعنوان قدرتمندترین فانی سیاره زمین، قدرت ۶ خدای مختلف و قهرمانان اساطیری را دارد. همین قدرتها، تواناییهای شگفتانگیزی را در اختیار شزم قرار میدهد. در میان این قدرتها و تواناییهای خیلی زیاد، شجاعت یک قهرمان یونان باستان به نام آشیل هم قرار دارد. این شجاعت، در میادین نبرد و در مبارزه با تهدیدهای مختلف در سرتاسر دنیای دی سی، خیلی به کار شزم میآید؛ بدون درنظرگرفتن اینکه او بهطور مخفیانه، یک پسر نوجوان بیشتر نیست. اما حتی قدرتمندترین و شجاعترین قهرمانان هم یک ترس بسیار عمیق را در وجود خودشان پنهان میکنند تا یک فرد قابل تحسین را به ما نمایش بدهند.
در یکی از جدیدترین خط داستانیهای کمیکی، شزم خودش را در شرایطی پیدا میکند که مجبور است بدون هیچ پیش زمینهای در شهر گاتهام با خود شوالیه تاریکی متحد شود؛ آنها قرار است با هم ماموریتی را انجام دهند. بعد از اینکه برادر ناتنی این قهرمان یعنی فردی فریمن به این موضوع اشاره میکند که بیلی آن گالری شروران بسیار گسترده و به یاد ماندنی را ندارد؛ درست همانند دیگر قهرمانان برجسته و مهمی که در دنیای دی سی همتای او محسوب میشوند. همین نکته باعث میشود که شزم ناامید شود و به مفید بودن خود شک کند. به همین ترتیب هم مصمم میشود تا ثابت کند که میتواند با خیلی از قهرمانان مهم و برجسته دیگر در یک سطح قرار بگیرد و با آنها مقایسه شود.
از همین رو هم شزم از محل زندگی خودش یعنی فیلادلفیا به شهر گاتهام سفر کرد تا با برخی از دشمنان خاص بتمن مبارزه کند. اولین شروری که او در طی این مأموریت با آن برخورد کرد، اسکرکرو بود. اسکرکرو در این برهه مشغول شکنجه کردن یک گروه جدیدی از گروگانها بود و از سم ترس مخصوص خود روی آنها استفاده میکرد. شزم باور داشت که تواناییهای خیلی زیادی دارد و خیلی راحت میتواند کاری کند که هم اسکرکرو تحویل قانون داده شود و هم گروگانهای او جان سالم به در ببرند. به همین ترتیب هم با سرعت زیادی وارد پناهگاه این شرور شد تا بهصورت مستقیم با او مقابله کند.
با اینکه شزم مشغول شکست دادن اسکرکرو از لحاظ فیزیکی بود، این دانشمند شیطانی آشکار کرد که این انبار، در جای جای خودش همان سم ترس را بهصورت مخفیانه دارد. به همین دلیل هم از زمانیکه شزم وارد این انبار شده بود، مقداری از این سم ترس را کاملا اتفاقی، وارد سیستم بدن خودش کرد. مقدار این سم ترس آنقدر بود که توهمهای مخصوص به خودش را که از ترس نشأت میگرفت، ظاهر شوند. بزرگترین ترسی که او داشت، در این توهمها ظاهر شد؛ او از این میترسید که یک روز دیگر اعضای خانواده شزم جان خود را از دست بدهند و او مسبب اصلی این اتفاق باشد. البته اعضای جوان این خانواده ابرقهرمانی بخشی از قدرتهای شزم را داشتند و در گذشته توانسته بودند تهدیدهای بزرگی مانند دکتر سیوانا و بلک ادم را با هم شکست دهند.
اما سم ترس اسکرکرو آشکار کرد که بیلی یک ترس عمیقی نسبت به این تصمیم خود که قدرتهایش را با برادر و خواهرهایش به اشتراک گذاشته، دارد؛ او میترسد که همین قدرتها آخر کار دستشان بدهد و بیلی مقصر مرگ آنها باشد. همین ترسی که در بیلی آزاد شده بود، باعث شد تا او کاملا ناتوان شود. از طرف دیگر هم اسکرکرو کاملا آماده شده بود که کار بیلی را یکسره کند اما طولی نکشید که بتمن در زمان مناسب از راه رسید. با اینکه آن سم ترس به بدن بتمن هم راه پیدا کرده بود، اما او همچنان توانست به مبارزه خود با اسکرکرو ادامه دهد. همانطور که انتظار میرود، سم ترس دوباره نشان داد که بزرگترین ترس بروس وین، همچنان مرور و شاهد بودن مرگ وحشیانه والدینش در خیابان کرایم بوده است.
البته باید این نکته را هم گفت که مدت زیادی از این خاطره میگذرد و ترس، انگیزه اصلی بروس برای تبدیل شدن به این ابرقهرمان بوده است. به همین دلیل هم او توانست این ترسهایی را که آشکار شده بودند به مسیر دیگری منحرف کند و از آن برای شکست دادن دوباره اسکرکرو و نجات بیلی استفاده کند. بروس در همین حین هم برای بیلی توضیح میداد که نباید از ترسهای خود وحشت داشته باشد؛ بلکه باید از میان آنها عبور کند. خوشبختانه، از آنجایی که بتمن در طی این سالها با شخصیتهای جوان مختلفی در ارتباط بود، کاملا با ترسها و مسئولیت بزرگی که بیلی تجربه میکرد، آشنایی داشت. زمانی هم که بحث مربیهای ابرقهرمانی در دنیای دی سی مطرح میشود، بدون شک هیچ مثال بهتری نسبت به خود شوالیه تاریکی وجود ندارد.