مرد عنکبوتی بالاخره به گناهان خود اعتراف کرد
پیش از این، پیتر پارکر آماده نبود که در سری کتاب کمیک Amazing Spider-Man در مقابل کیندرد اعتراف کند؛ اما حالا بهلطف امجی قدرت این را پیدا کرد به گناهانش را به زبان بیاورد.
اخطار: ادامه این مطلب ممکن است بخشهایی از داستان قسمت ۶۰ سری کتاب کمیک Amazing Spider-Man را برای شما فاش کند.
.
.
.
همین چند وقت اخیر، مرد عنکبوتی مشکلات و سختیهای زیادی را پشت سر گذاشته بود و میتوان گفت که جهنم را تجربه کرد. زمانیکه او وارد مبارزه با سین ایتر شد، یک کابوس عمومی را تجربه کرد؛ زیرا خیلی از مردم تصور میکردند که سین ایتر دارد با پاک کردن گناهان شروران، کار خیلی خوبی را انجام میدهد. بعد از سین ایتر، او وارد نبرد با کیندرد شد و بارها و بارها جان خود را از دست داد؛ این ماجرا تا زمانی ادامه داشت که نورمن آزبورن و ویلسون فیسک هم وارد ماجرا شدند و پیتر پارکر را نجات دادند. بعد از این اتفاقات، اسپایدرمن دیگر نمیتوانست بدون کمک، حتی مستر نگتیو را شکست دهد؛ زیرا بهطرز وحشتناکی ضعیف شده بود.
در قسمت ۶۰ سری کتاب کمیک Amazing Spider-Man اینطور بهنظر میرسید که مرد عنکبوتی کاملا شکسته شده است. او در وضعیت ضعیفی به سر میبرد و تقریبا از تمام چیزهایی که به آنها اعتقاد داشت، دست کشیده است؛ دقیقا همان وضعیتی که کیندرد دوست داشت اسپایدرمن را در آن حالت ببیند. او حتی به نورمن آزبورن گفت که دیگر هیچ اهمیتی برای هری قائل نیست و قصد دارد کل خانواده آزبورن را در گذشته و پشت سرش رها کند. او گفت که هیچوقت دوست ندارد هری را دوباره آزاد و رها ببیند. با اینکه پیتر گفته بود که دیگر هیچ کاری با هری ندارد، اما مری جین میداند که هیچکدام از این حرفها درست نیست.
او نقشهای در سر داشت که به پیتر کمک کند تا با تمام چیزهایی که برایش رخ داده، کنار بیاید و ثابت کند که کیندرد اشتباه میکرده است. بعد از آن ماجراها، اسپایدرمن مدام کابوسهایی را درباره کیندرد و تجربههای خودش با این شرور شیطانی میدید که درنهایت هم تبدیل به هری آزبورن میشد. بهلطف آن همه مرگی که او تجربه کرد، حالا بهنظر میرسید که او از یک آسیب روانی رنج میبرد؛ کیندرد با انجام این کارها قصد داشت پیتر را مجبور به کند که گناهان قدیم خود را به زبان بیاورد. البته این حقیقت را هم نباید فراموش کرد که کیندرد در حال حاضر در یک زندان غیرقابل گریز قرار دارد و عنوان کرده که این دقیقا همان جایی است که دوست دارد باشد.
بااینوجود، هنوز هم بخشهایی از کیندرد در بیرون زندان است و مشکلات مختلفی را درست میکند. در حال حاضر بزرگترین نگرانی برای مرد عنکبوتی، سلامت ذهنی و روانی خودش است. مری جین هم قصد دارد او را مجبور کند که با این شکها، ترسها و ناامیدیها روبهرو شود. امجی بهعنوان اولین قدم، پیتر را به تئاتری برد که خودش بهعنوان یک بازیگر توانست عملکرد فوقالعادهای از خود نشان دهد و از آنجا بسیار لذت میبرد. او در آنجا کاری کرد تا پیتر آزمایشی را روی خودش انجام دهد که باعث میشد تمام چیزهایی را که در این چند وقت اخیر روی شانههایش سنگینی میکرد، بالاخره بیرون بریزد و خودش را تخلیه کند.
او از پیتر خواست تا به شکلی رفتار کند که انگار در آن لحظه هری هم در آن محیط در کنارش قرار دارد. بعد هم از پیتر خواست تا تمام چیزهایی را که در ذهنش قرار دارد، بیرون بریزد. این دقیقا همان روشی بود که امجی توانست به واسطه آن، با گوئن استیسی خداحافظی کند؛ آن هم بعد از اینکه دوست خود را از دست داد. پیتر با اینکه در ابتدا تصور میکرد که نتیجه مثبتی ندارد، چشمان خود را بست و بعد استرس، خستگی، ناامیدی و تمام فشارها به او اجازه دادند که بالاخره بتواند این زنجیره را بشکند. او تصویری از کیندرد را دید که منتظر پیتر بود تا تمام چیزهایی را که در ذهنش است، به زبان بیاورد. پیتر گفت که هیچوقت زمان آن را پیدا نکرد که به هری فکر کند.
اینکه او واقعا چه چیزی را میخواست که پیتر به زبان بیاورد یا اینکه برای چه چیزی باید معذرتخواهی میکرد؛ زیرا در آن زمان تمام دوستانش در خطر بودند. او خیلی خشمگین بود و هنوز هم این خشم را درون خود داشت. پیتر فاش کرد که در تمام این مدت همیشه عصبانی بود. او همچنین گفت که اصلا نمیداند چطور هری به وضعیت کنونی خود رسیده است و فقط میخواست که دوستش این موضوع را برای او توضیح دهد. پیتر در ادامه صحبتهای خود اعتراف کرد که هری تمام این مدت درست میگفت. او گفت که هری و نورمن، هر دو او را مقصر میدانستند و دیگر از این وضعیت خسته شده بود.
اما حقیقت این بود که او به طریقی احساس میکرد که همه این اتفاقات تقصیر خودش است و باید مسئولیت آنها را گردن بگیرد. مسئولیت کلمهای بود که معنی خیلی زیادی برای پیتر پارکر داشت؛ بهلطف اتفاقی که برای عمو بن افتاد. اسپایدرمن قدرت زیادی دارد و همراه آن قدرت، مسئولیت بزرگی هم وجود دارد که دربرابر عواقب ناشی از عملکرد خودش به وجود میآید. مرد عنکبوتی گفت که تمام چیزهایی که کیندرد در تلاش بود تا به او نشان دهد، حقیقت داشت. هر وقت او تلاش میکرد چیزی را درست کند، همیشه آنها را بدتر از حالت قبلی خودشان میکرد. البته پیچ و تاب این ماجرا این است که خود پیتر از قبل همه این ماجراها را میدانست.
او از زمانیکه تنها یک کودک بود، تبدیل به اسپایدرمن شد و سعی داشت که مرگ عمو بن را به هر طریقی جبران کند. درست است که او زندگی افراد بیشماری را نجات داده است اما اگر این کار باعث شده که اطرافیان او آسیب زیادی ببینند، چطور همه چیز بهتر شده است؟ مرد عنکبوتی بالاخره به این موضوع اعتراف کرد که او در یک چرخه بیپایان از مجازات گیر افتاده است؛ مجازاتی برای تمام اتفاقاتی که رخ داده است و این چرخه، برای همیشه در زندگیاش وجود خواهد داشت. او به مرور زمان عزیزان بیشتری را از دست میدهد. حتی زمانیکه او اوقات خوشی را تجربه میکند، باز هم طبق معمول در یک جای تکراری گیر میافتد.
مرد عنکبوتی در این لحظه نکته مهمی را به زبان آورد. او به نورمن آزبورن گفته بود که دیگر با خانوادهاش کاری ندارد اما این هم دروغی بیش نبود. پیتر گفت هر بار که کیندرد او را به قتل میرساند و از او میخواست تا به همه چیز اعتراف کند، تنها چیزی که میدید، تمام دوستانش درکنار یکدیگر بود؛ پیش از اینکه همه چیز به سمت بد شدن پیش برود. او حاضر بود هر کاری بکند و هر چیزی را بدهد که به گذشته برگردد و خیلی چیزها را درست کند. پیتر بعد از بیان کردن این حرفها، شکست و از هری خواست تا به او بگوید که چه کاری باید انجام دهد. زیرا او اگر میتوانست همه چیز را درست کند، حاضر بود به هر چیزی اعتراف کند. مدتی طول کشید اما اسپایدرمن بالاخره متوجه شد که کیندرد تلاش میکرد تا چه چیزی را به او بگوید.