معرفی گروه چهار شگفت‌انگیز، اولین خانواده مارول

معرفی گروه چهار شگفت‌انگیز، اولین خانواده مارول

جمعه, ۱۶ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۲۳:۵۹

در این قسمت از سری مقاله معرفی شخصیت کتاب‌های کمیک، به سراغ اولین خانواده دنیای مارول کامیکس یعنی چهار شگفت‌انگیز رفتیم؛ رید ریچاردز، سو استورم، بن گریم و غیره.

پیش از اینکه به‌سراغ مقاله معرفی شخصیت‌های دنیای کمیک این هفته برویم، نقل قولی از شخصیت آقای شگفت‌انگیز را باهم بخوانیم:

چهار شگفت‌انگیز یک بنا نیست، جانی... یا یک سیستم لباس‌های شبیه به هم و ست... یا حتی یک تیم. ما یک خانواده هستیم و این موضوع هیچوقت تغییر نخواهد کرد.

چهار شگفت‌انگیز از یک گروه از فضانوردان بسیار شجاع و بی‌باک تشکیل می‌شود: رید ریچاردز، سو استورم، جانی استورم و بن گریم. آن‌ها بعد از اینکه در معرض مقدار عظیمی از تابش کیهانی قرار گرفتند، برای اولین‌بار قدرت خود را دریافت کردند؛ آن هم در طی سفری که به فضا داشتند. آن‌ها به واسطه این تابش، جهش پیدا کردند و قدرت‌های عجیبی گرفتند. به همین ترتیب هم تبدیل به گروه چهار شگفت‌انگیز شدند. آن‌ها بعد از این اتفاق تصمیم گرفتند که توانایی‌های خود را صرف انجام کارهای خوب و پیشرفت بشریت بکنند. چهار شگفت‌انگیز یک گروه ابرقهرمانی محسوب می‌شوند که در کتاب‌های کمیکی که توسط شرکت مارول کامیکس منتشر می‌شود، حضور پیدا می‌کنند.

اعضای این گروه برای اولین‌بار در قسمت اول سری کتاب Fantastic Four که در ماه نوامبر سال ۱۹۶۱ منتشر شده بود، حضور پیدا کردند. همین گروه و کتاب کمیک آن‌ها کمک کردند تا سطح جدیدی از واقع‌گرایی در این رسانه به وجود بیاید. تیم چهار شگفت‌انگیز اولین گروه ابرقهرمانی بود که توسط هنرمند و تصویرگری به نام جک کربی و ویراستار و نویسنده‌ای به نام استن لی خلق شده بودند. این دو هنرمند در تلاش بودند تا رویکرد مشترک خود را در کتاب‌های کمیک آن زمان پیاده کنند. اعضای این گروه که در طی یک سفر علمی در اعماق فضا در معرض پرتو قرار گرفتند عبارت‌اند از میستر فنتستیک (رید ریچاردز)، زن نامرئی (سوزان سو استورم)، هیومن تورچ (جانی استورم) و تینگ (بن گریم).

درست از همان سال ۱۹۶۱ که این گروه وارد دنیای کمیک شدند، به‌عنوان یک خانواده دوست‌داشتنی و در عین حال پر از ضعف و مشکل به تصویر کشیده می‌شدند. هنرمندان مجموعه آن‌ها سعی داشتند تا چیزهای مرسومی را که در کتاب‌های کمیک دیگر وجود داشت، در این مجموعه از بین ببرند و از آن‌ها استفاده‌ای نکنند. به همین ترتیب هم خیلی افراد بودند که در ابتدا این گروه را دوست نداشتند و برعکس، کینه و نفرت از آن‌ها به دل گرفته بودند. اعضای این گروه در طی این سال‌ها با شخصیت‌های معروف دیگری هم از شرکت مارول برخوردهایی داشتند که ماجراهای مربوط‌به خودشان را به وجود آورده بود. خانواده چهار شگفت‌انگیز آنقدر محبوب شدند که از همان ابتدا به روش‌های گوناگون در رسانه‌های مختلف مورد اقتباس قرار گرفتند.

تیم چهار شگفت‌انگیز چه کسانی هستند؟

رید ریچاردز همان دانشمند و مخترعی بود که برای اولین‌بار سفینه فضایی خاصی را درست کرد که می‌توانست تا فراتر از ماه هم سفر کند و به سیاره‌های دیگر برود. بعد از مدت‌ها برنامه‌ریزی، هزینه و تلاش خیلی زیاد، بالاخره این کشتی ساخته شد. بااین‌حال، همان‌طور که زمان پرتاب این کشتی نزدیک‌تر می‌شد، دولت فدرال تصمیم گرفت که بودجه پرواز این سفینه را قطع کند. رید تشخیص داده بود که دیگر گزینه و چاره‌ای جز پرتاب کردن این کشتی وجود ندارد؛ زیرا در این صورت تمام تلاش‌ها و هزینه‌هایی که کرده بودند به‌صورت کامل نابود می‌شد. رید نامزد خود یعنی «سوزان استورم» را دعوت کرد تا در این سفر همراه او باشد.

علاوه‌بر این، برادر سوزان یعنی «جانی استورم» هم اصرار داشت تا در این سفر باشد و امنیت خواهرش را تأمین کند. رید که به یک خلبان نیاز داشت تا توانایی و شجاعت لازم را برای این پرواز داشته باشد، به سراغ هم‌اتاقی سابق خود در دوران کالج که دوست صمیمی‌اش هم محسوب می‌شد، یعنی «بن گریم» رفت. بن گریم یک خلبان آزمایشی سابق و بسیار موفق در نیروی هوایی ایالات متحده بود. همه اعضای گروه برای این پرتاب آماده بودند تا اینکه رید یک پیغام اخطار از مقامات دریافت کرد. آن‌ها نگران تاثیراتی بودند که پرتوهای کیهانی می‌توانست روی بدن انسان‌ها بگذارد؛ زیرا در گذشته هم در فضا این اتفاق رخ داده بود.

درخواست رید برای پرتاب رد شد و آن‌ها مجبور بودند که مأموریت را لغو کنند. خدمه رید که دیگر حالا بیشتر از هر زمان دیگری می‌خواستند این پرواز را انجام دهند، صبر کردند تا نگهبانان در شیفت شبانه جابه‌جا شوند. بعد به‌صورت مخفیانه وارد کشتی شدند و پیش از اینکه کسی بتواند جلوی آن‌ها را بگیرد، پرتاب سفینه را انجام دادند؛ آنقدر هم سریع عمل کردند که دیگر هیچ هواپیمایی نتواند به آن‌ها برسد، در کار آن‌ها دخالت یا اینکه به سمت آن‌ها شلیک کند. آن‌ها که موفق شدند از جو زمین خارج شوند، خیلی زود در طی مسیر مأموریت خود وارد یک طوفان زیر فضایی شدند و مشکلات خیلی زود برای آن‌ها آغاز شد. آن‌ها در این طوفان توسط پرتوهای کیهانی شدید مورد اصابت قرار گرفتند؛ هم زودتر و هم قدرتمندتر از چیزی که انتظار داشتند.

رید ریچاردز یکی از باهوش‌ترین و نابغه‌ترین افراد در دنیای مارول محسوب می‌شود. اما جادو زمینه‌ای است که اصلا نمی‌تواند به آن وارد شود

همین بمباران پرتوهای کیهانی قدرتمند و طوفانی که ایجاد شده بود، اثرات عجیب و مخربی را روی اعضای خدمه گذاشت. همین تاثیرات باعث شد تا دیگر نتوانند سفر خود را ادامه دهند. آن‌ها همان زمان به سمت سیاره زمین بازگشتند و در یک منطقه کوچک در یک ناحیه جنگلی سقوط کردند. خوشبختانه اعضای گروه توانستند از این سقوط جان سالم به در ببرند اما تا حد فوق‌العاده زیادی تغییر کردند. بن احساس کرد که بدنش خیلی نسبت به قبل سنگین‌تر شده است و متوجه شد که تبدیل به یک هیولا شده است. رید تلاش کرد که او را آرام کند و از عصبانیت او بکاهد اما در همین لحظه متوجه شد که می‌تواند با انعطاف زیادی بدنش را بکشد؛ او دستان خود را مانند کش، دور بدن بن پیچیده بود.

در همان لحظه هم جانی تبدیل به شعله‌های آتش شد؛ این در حالی بود که سو با دیدن برادرش وحشت کرد و ناپدید شد. آن‌ها با روی هم گذاشتن عقل و هوش خود، خیلی زود توانستند آرامش را به خود بازگردانند و به یک توافق جمعی برسند. آن‌ها تصمیم گرفتند که قدرت‌های تازه کشف کرده خود را فقط برای پیشرفت و نفع بشریت استفاده کنند و به‌عنوان یک تیم درکنار یکدیگر باقی بمانند. جانی همان زمان لقب «هیومن تورچ»، سو لقب «دختر نامرئی»، بن اسم مستعار «تینگ» و رید هم تصمیم گرفت که نام «آقای شگفت‌انگیز» را برای خود انتخاب کند. البته دختر نامرئی بعدها نام خود را تغییر داد و زن نامرئی را انتخاب کرد. به همین ترتیب، چهار شگفت‌انگیز متولد شد.

القاب و اسامی مستعار: FF و اولین خانواده.

اعضا: انت من، بلک پنتر، کریستال، دویل دایناسور، دکتر دووم، انچنترس، فانتازم، فلش تامپسون، فلاکس، فرانکی ری، فرانکلین ریچاردز، گوست رایدر، هربل، هالک، هیومن تورچ، آیس من، ایمپاسیبل من، زن نامرئی، جو-ون، یوکاستا، کریستوف ورنارد، لوک کیج، لیجا، میکر، مانتیس، مدوسا، موون گرل، آقای شگفت‌انگیز، خانم تینگ، نیمور، ناموریتا، ناتانیل ریچاردز، شارون ونتورا، شی-هالک، سیلور سرفر، اسکای، اسلیپ، اسپایدرمن، استورم، هیومن تورچ، تینگ، تاندر بولت راس، تاندرا، تایگرا، والریا ریچاردز، ونوم، ولورین، وایات وینگفووت، ایکس-۲۳ و غیره.

متحدان: آگاتا هارکنس، الکس پاور، آلیسیا مسترز، آلیسا موی، بلک بولت، بلک پنتر، کاپیتان آمریکا، کریستال، دردویل، دکتر استرنج، فرانکی ری، فرانکلین ریچاردز، فرانکلین استورم، گورگن، آیرون فیست، آیرون من، جک پاور، جولی پاور، کارناک، کیتی پاور، کورگن، لاکجاو، لوک کیج، لیجا، نیمور، ناتانیل ریچاردز، نیک فیوری، رافائل سوارز، سیلور سرفر، اسپایدرمن، ثور، تریتن، والریا ریچاردز، وسیلی سرچو، واچر، ویلی لامپکین، وایات وینگفووت، زوبرا فورچونوو.

دشمنان: ابرازاس، ادمیرال وتان، ایر-واکر، انایلس، آپوکالیپس، آپوکریفوس، آرکون، آرونِ روگ واچر، بارون موردو، بیاندر، بلاستار، بروتاکوس، کارلو زوتا، فرمانده کراکن، کانستریکتور، دارک ریدر، دیابلو، دکتر دووم، دکتر سان، دریگن من، ایبون سیکر، الکترو، السپث کرامول، فاساد، فیکسر، گالاکتوس، گازل، گار، گودزیلا، گور، گرگوری گیدین، هیت-مانگر، هیپولیتا، هالک، هانتارا، هیدرو-من، هیدرون، هایپراستورم، ایگور، ایمپاسیبل من، کانگ، کلا، کریتوس، کورگو و غیره.

خلقت گروه چهار شگفت‌انگیز

همان‌طور که در ابتدای متن هم به آن اشاره شده بود، تیم چهار شگفت‌انگیز توسط استن لی و جک کربی خلق شد. اعضای این گروه اولین‌بار در قسمت ۱ سری کتاب کمیک Fantastic Four که با نام The Fantastic Four! در ماه نوامبر سال ۱۹۶۱ منتشر شده بود، حضور پیدا کردند. استن لی و جک کربی بعد از اینکه موفقیت شرکت دی سی کامیکس را در کتاب‌های کمیک لیگ عدالت دیدند، تصمیم گرفتند که گروه چهار شگفت‌انگیز را خلق کنند. اگرچه این شایعه بدون شک درست است، اما سال‌ها پیش از خلق این گروه، این موضوع مطرح شده بود که استن بعد از دیدن گروه Sea Devils و همچنین تیم The Challengers of the unknown ایده خلق این گروه ابرقهرمانی را به‌دست آورده بود.

اگر شما به ترکیب هر دو تیم نگاه کنید، متوجه می‌شوید که شباهت‌های خیلی زیادی بین آن‌ها وجود دارد؛ بنابراین این شایعه هم به احتمال خیلی زیاد درست است. این گروه در ۵۱۸۷ کتاب کمیک حضور داشتند که تنها در قسمت ۵۸۸ سری کتاب کمیک Fantastic Four به نام Three, Epilogue: Month of Mourning و قسمت ۱ سری کتاب کمیک Onslaught: Marvel Universe به نام With Great Power... منحل شده بودند.

روند تکامل گروه چهار شگفت‌انگیز

  • دوران نقره‌ای:

تیم چهار شگفت‌انگیز اولین گروه ابرانسانی شرکت مارول کامیکس محسوب می‌شوند. آن‌ها این را به یک سطح کاملا جدیدی بردند. در کتاب‌های کمیک این گروه، داستان‌های قدیمی و خانوادگی که با عشق پیوند خورده بودند، به روش جدیدی تعریف می‌شدند. اعضای گروه چهار شگفت‌انگیز زمانی‌که یک شخصیت شرور به نام «مول من» ظاهر شد، برای اولین‌بار در کتاب‌های کمیک حضور پیدا کردند. این شخصیت شرور در زیر زمین زندگی می‌کرد و حمله‌های خود به مردم روی سطح را آغاز کرده بود. اعضای این گروه برای مدت‌ها فعالیت خود را به‌عنوان ابرقهرمانان ادامه دادند و برخلاف اسپایدرمن، هم مردم و هم رسانه‌ها از همان ابتدا آن‌ها را دوست داشتند.

به همین ترتیب هم آن‌ها بارها و بارها در دنیای تلویزیونی و غیره حضور پیدا کردند. رید ریچاردز همچنین «مولکول‌های ناپایدار» را هم که برای لباس‌هایشان استفاده می‌شد، خلق کرد. همین اختراع اجازه می‌داد که لباس رید تا جایی که دوست دارد کش بیاید، لباس دختر نامرئی بنا به تمایل خودش ناپدید شود و لباس هیومن تورچ هم زمانی‌که او در شعله‌های آتش غرق می‌شود، نسوزد. بعدها رید توانست منطقه منفی را هم کشف کند (استن لی و جک کربی هر دو هم برای مولکول‌های ناپایدار و هم برای خلق منطقه منفی اعتبار دریافت کردند). منطقه منفی یک جهان موازی بود که در آن تمام مواد بار منفی داشتند.

این منطقه منفی یک فضای قابل تنفس هم درون خودش داشت که به آقای شگفت‌انگیز اجازه می‌داد تا اعضای تیم خود را در آن‌جا هدایت کند و به ماجراجویی‌های مختلف در این منطقه ببرد. منطقه منفی عمدتا خالی از سکنه است و رید بالاخره توانست بخش زیادی از این منطقه را بکشد. یکی از مهم‌ترین قسمت‌های دوران نقره‌ای این گروه، قسمت ۳۸ سری کتاب کمیک FF بود که Defeated by the Frightful Four نام داشت. این اولین قسمتی بود که در آن اعضای این گروه ابرقهرمانی، واقعا در پایان خط داستانی با شکست روبه‌رو شدند. مدوسا با ایجاد کردن یک تله برای دختر نامرئی نشان داد که چقدر حیله‌گر است.

دکتر دووم برای گروه چهار شگفت‌انگیز تهدیدی در حد تانوس برای تیم انتقام جویان است

مدوسا، به بهانه نشان دادن چند لباس عروس مختلف، سو را به قسمت شرقی خانه مد کشاند و او را فریب داد. زمانی‌که سو به آن‌جا رسید، مدوسا خیلی راحت با استفاده از موهای قرمز مرگبار خود او را دستگیر کرد. از طرف دیگر هم «ترپستر» کاری کرد تا مطمئن شود که این دختر مو بلوند نمی‌تواند با شلیک کردن با اسلحه مخصوص خود، از آن‌جا فرار کند. در همان لحظه «ویزارد» به آن‌جا آمد و به همراه دو همکار خودش، سو را بلند و از آن‌جا پرواز کرد. اعضای گروه Frightful Four، زن نامرئی را که بیهوش شده بود، به یک جزیره جدا شده اقیانوس آرام بردند و بعد هم به یک اتاق زیرزمینی رفتند. ویزارد به ترپستر دستور داد تا این دختر را نزدیک به مکانیزم انفجار یک بمب هسته‌ای قدرتمند قرار دهد.

اعضای گروه چهار شگفت‌انگیز سریع خود را به آن‌جا رساندند و در تلاش بودند تا سو را نجات دهند. بااین‌حال، بعد از یک نبرد کوتاه و مختصر، اعضای گروه Frightful Four از آن‌جا فرار کردند و چهار شگفت‌انگیز را روی آن جزیره تنها گذاشتند. خوشبختانه همکاران سو توانستند او را در موقع مناسب پیدا کنند و رید توانست از میدان نیروی سو استفاده کند. در همان زمان هم بمب منفجر شد. با اینکه اعضای تیم چهار شگفت‌انگیز توانستند جان سالم به در ببرند، اما قدرت‌های خود را از دست دادند. دردویل در قسمت ۳۹ و ۴۰ همین مجموعه به تیم چهار شگفت‌انگیز پیوست و در ماموریتی به آن‌ها کمک کرد. این قهرمانان که با دکتر دووم درگیر شده بودند، سعی داشتند که به‌دست او کشته نشوند.

آن‌ها تا قسمت ۴۰ این مجموعه نتوانستند قدرت‌های خود را دوباره بازگردانند. رید و سو در سال ۱۹۶۵ بود که بالاخره ازدواج کردند و مراسم عروسی آن‌ها تبدیل به یک رویداد بسیار مشهور شد. این زوج زندگی جدید و متاهلی خود را ادامه دادند و تا چند سال بعد در انظار عمومی قرار داشتند. بعدها سو باردار شد و آن‌ها صاحب یک فرزند پسر شدند که نام آن را هم فرانکلین ریچاردز گذاشتند. از آنجایی که سو باردار شده بود، برای مدت موقتی از تیم فاصله گرفت و دیگر در مأموریت‌ها حضور نداشت. تیم چهار شگفت‌انگیز برای اینکه بتوانند فردی را جایگزین سو بکنند، تصمیم گرفتند که نامزد هیومن تورچ یعنی «کریستال» را به گروه بیاورند.

البته هنوز مدت زیادی نگذشته بود که به خاطر آلودگی زیاد سیاره زمین، کریستال مجبور شد که گروه را ترک کند. بالاخره در سال ۱۹۶۸ بود که فرانکلین به دنیا آمد و سو هم توانست به‌عنوان یک عضو ثابت و فعال، به تیم چهار شگفت‌انگیز بازگردد. در سال ۱۹۷۰ بود که جک کربی شرکت مارول را ترک کرد؛ به همین ترتیب هم او و استن لی این مجموعه خود را در همان سال به پایان رساندند. ارتباط سو و ریچاردز بالاخره به جاهای نامناسبی رسید؛ زیرا سو کم کم از این زندگی‌ای که داشت و از اینکه مدام آن‌ها در چشم مردم بودند، نفرت پیدا کرده بود. سو از اینکه اصلا به‌صورت برابر با او رفتار نمی‌شد خشمگین بود، گروه چهار شگفت‌انگیز را در قسمت ۱۳۰ سری کتاب کمیک Fantastic Four ترک کرد.

آقای شگفت‌انگیز، هیومن تورچ، زن نامرئی و تینگ

بعد از رفتن سو از گروه، یکی از اعضای اینهیومنز به نام «مدوسا» به جمع آن‌ها پیوست تا برای مدتی که سو نیست، جایگزین او باشد. دختر نامرئی با اینکه هنوز از همسر خود جدا بود، اما باز هم در خط داستانی Annihilus که مربوط‌به قسمت ۱۴۰ و ۱۴۱ می‌شد، به‌صورت موقت بازگشت و فعالیت داشت. در پایان قسمت ۱۴۱ یک اتفاق تکان‌دهنده رخ داد که نشان می‌داد جدایی رید و سو همیشگی و دائمی شده است. والدین فرانکلین خیلی زود متوجه شد که چشمان او می‌درخشد. همین موضوع آقای شگفت‌انگیز را نگران کرد که نکند آن‌ها در خطر جدی‌ای قرار داشته باشند. او یک اسلحه پرتویی برداشت و به سمت پسر کوچک خود شلیک کرد.

البته ریچاردز در حین انجام این کار نزدیک بود که به همسر خود هم آسیب وارد کند. این عمل او باعث شد تا درخشش چشمان فرانکلین متوقف شود اما به نظر می‌رسید که این کودک بیچاره را وارد حالت کما کرده است. سو، رید را مقصر آسیب دیدن فرانکلین می‌دانست و برای دومین‌بار او را ترک کرد. در همین دوران بود که تینگ، پایان فعالیت چهار شگفت‌انگیز را اعلام کرد. بالاخره در قسمت ۱۴۹ همین مجموعه بود که رید و سو با یکدیگر آشتی کردند. اما هنوز مدت زیادی نگذشته بود که نیمور نبردی را با آقای شگفت‌انگیز به راه انداخت. با اینکه سو با رید آشتی کرد اما به‌عنوان عضو فعال چهار شگفت‌انگیز به گروه بازنگشت و این غیبت همچنان برای چند قسمت دیگر هم ادامه داشت.

نیمور واقعا برای کاری که در این خط داستانی انجام داد، شایسته ستایش بود. زیرا او می‌دانست که سو به رید علاقه دارد و تصمیم گرفت که رفاه و خوشبختی زنی را که دوست دارد، بالاتر از احساسات خودش نسبت به او قرار دهد. جدایی بین سو و رید برای ۱۹ قسمت ادامه پیدا کرد. این موضوع خیلی قابل‌توجه است زیرا ممکن بود که خیلی راحت منجر به طلاق و جدایی دائم این دو شخصیت باشد. اینطور به نظر می‌رسید که در ماجرای جدایی این دو شخصیت، طرفداران از آقای شگفت‌انگیز طرفداری می‌کنند و در مقابل دختر نامرئی قرار دارند. این طرفداری حتی به جایی رسیده بود که هواداران به نویسنده‌ها نامه شوکه‌کننده‌ای نوشتند و از آن‌ها خواستند که سو را بکشند.

در کتاب‌های کمیک، دکتر دووم خیلی قبل‌تر از اینکه با رید ریچاردز آشنا شود، وارد مسیر شرور شدن شد

در طی مدت زمانی‌که سو غیبت داشت، مدوسا نقش خیلی خوب و مهمی را ایفا کرد و تاثیر زیادی در داستان داشت. البته او باز هم به پای کریستال و قدرتی که او نشان داده بود، نمی‌رسید. زمانی‌که کریستال چند سال قبل جایگزین سو در این گروه شد، سو در دوران مرخصی زایمان خود قرار داشت و کریستال در همان مدت زمان کم هم تاثیر زیاد خود را در داستان نشان داد. در طی دهه ۱۹۷۰، سری کتاب کمیک Fantastic Four هنرمندان و نویسنده‌های زیادی داشت؛ کسانی که باعث شدند تا اعضای تیم چهار شگفت‌انگیز همچنان به فعالیت خود در قالب ابرقهرمانان را ادامه دهند. زمانی‌که تینگ برای مدت کوتاهی قدرت‌های خود را از دست داد، تغییراتی در اعضای این گروه اعمال شد.

رید تصمیم گرفت تا پاور من یا همان لوک کیج را که یک مزدور محسوب می‌شد، استخدام و جایگزین بن بکند. رید بالاخره توسعه و ساخت یک اسکلت بیرونی را به پایان رساند؛ چیزی که می‌تواند قدرت تینگ را دقیقا به همان اندازه تقلید کند. به‌همین ترتیب هم بن توانست دوباره به‌عنوان یکی از اعضای فعال به گروه بازگردد. در دهه ۱۹۸۰ بود که جان بایرن نویسندگی مجموعه Fantastic Four را در اختیار گرفت. زمانی‌که بایرن به این مجموعه آمد، منتقدان اعلام کردند که خط داستانی در بهترین حالت خود بعد از استن لی و جک کربی قرار گرفته بود. بایرن بیشتر از هر چیزی به خاطر مدرنیزه کردن شخصیت دختر نامرئی مشهور شد و محبوبیت پیدا کرد.

این نویسنده نام دختر نامرئی را به زن نامرئی پیدا کرد و اعتماد به نفس او را تا حد زیادی بالا برد. او همچنین کنترل بیشتری را به سو در رابطه با قدرت‌های خود داد. همین تغییرات باعث شد تا او تبدیل به قدرتمندترین عضو گروه چهار شگفت‌انگیز بشود. اعضای این گروه ابرقهرمانی در رویداد Secret Wars که بیاندر هم در آن حضور داشت و در یک سیاره بیگاه رخ می‌داد، حضور پیدا کردند. در طی این برهه زمانی، تینگ می‌توانست به تمایل و تصمیم خودش، به شکل انسانی‌اش برگردد یا دوباره به همان تینگ تبدیل شود. بعد از اینکه قهرمانان در نبرد علیه بیاندر پیروز شدند، تینگ تصمیم گرفت که در همان سیاره بیگانه بماند. زیرا خیلی خوشحال بود که می‌توانست به دلخواه خودش تغییر کند.

زمانی‌که آقای شگفت‌انگیز و هیومن تورچ از بتل ورلد به سیاره زمین بازگشتند، شی-هالک را استخدام کردند تا به‌جای تینگ فعالیت کند. بعد از گذشت مدتی، سو دوباره حضور پیدا کرد اما مشخص شد که فرزند دوم خود را باردار است؛ فرزندی که متاسفانه از بین رفت و به دنیا نیامد. سرانجام تینگ تصمیم گرفت که به سیاره زمین بازگردد. اما بعد از اینکه او به زمین بازگشت، متوجه شد که نامزد او یعنی «آلیسیا مسترز» با هم‌تیمی و دوستش یعنی جانی استورم ملقب به هیومن تورچ ارتباط داشته است. تینگ که تصمیم داشت دوباره به این گروه ابرقهرمانی بازگردد، دوباره آن‌ها را ترک کرد تا به دور دنیا بچرخد. او قصد داشت تا با این کار بالاخره جایگاه و هدف خود را پیدا کند.

به همین ترتیب هم شی-هالک همچنان در تیم باقی ماند و برای مدت طولانی‌ای به‌عنوان عضو ثابت و فعال، به‌جای تینگ در چهار شگفت‌انگیز فعالیت کرد. در طی یکی از مأموریت‌های چهار شگفت‌انگیز که به قلمرو Mole Man سفر کرده بودند، متوجه شدند که تینگ در آن‌جا حضور دارد. در همین دوران، تینگ دوباره به گروه سابق خود بازگشت و آن‌ها توانستند با کمک یکدیگر Mole Man را شکست دهند؛ البته بعد از گذشت مدتی هم Mole Man کالیفرنیا را نابود کرد. مدت کمی بعد از این ماجراها، شی-هالک بنا به دلایل شخصی، گروه را ترک کرد. بعد از رفتن شی-هالک، آن‌ها که همچنان یک تیم ابرقهرمانی بودند، تصمیم گرفتند که در ابتدا یک خانواده باشند. پایگاه آن‌ها در ساختمان بکستر حکم خانه آن‌ها را هم داشت. آن‌ها درکنار هم با دشمنان مختلفی مبارزه کردند و به جهان‌های مختلفی هم سفر کردند. آن‌ها به پایه و اساس قهرمانان دیگر در جهان مارول تبدیل شدند.

خط داستانی‌های مهم تیم چهار شگفت‌انگیز در کتاب‌های کمیک

  • Mole Man:

اعضای گروه Fantastic Four در اولین مأموریت خود با Mole Man برخورد کردند؛ آن هم زمانی‌که او در تلاش بود تا نژاد انسان‌ها را با آزاد کردن ارتش هیولایی خود، نابود کند. او این ارتش متشکل از سربازان هیولایی را ازطریق یک انفجار اتمی ایجاد کرده بود. تیم Fantastic Four که توسط آقای شگفت‌انگیز هدایت می‌شد، تواستند مول من را شکست دهند و تهدید او را هم در جهان متوقف کنند. اعضای این تیم ابرقهرمانی اولین افرادی بودند که با اینهیومنز، نژاد کری و نژاد اسکرال ملاقات داشتند. آن‌ها همچنین کشور مخفی واکاندا را هم کشف کردند.

  • دکتر دووم:

آن‌ها در طی یکی از مأموریت‌های خود با دشمن بزرگ خودشان یعنی دکتر دووم برخورد کردند. او که با نام ویکتور وان دووم هم شناخته می‌شد، هم‌کلاسی سابق و رقیب رید ریچاردز در دوران کالج بود. او همیشه رید را مقصر اشتباه پیش رفتن یکی از آزمایش‌های خودش می‌دانست؛ دقیقا همان آزمایشی که باعث آسیب دیدن صورتش شد. دکتر دووم به‌تازگی تبدیل به فرمانروای جدید میهن خودش یعنی لاتوریا شده بود. در این دوران، دکتر دووم به سراغ دختر نامرئی رفت و او را ربود. او با همین کار، آقای شگفت‌انگیز، هیومن تورچ و تینگ را مجبور کرد تا از ماشین زمان خود استفاده کنند و در بعد زمان به گذشته بروند و یک سنگ جادویی را بازیابی کنند. هر سه‌ی آن‌ها موافقت کردند که این کار را انجام دهند و از ماشین زمان استفاده کنند. بااین‌حال، به محض اینکه آن‌ها مأموریت را به پایان رساندند و بازگشتند، تصمیم گرفتند که در عوض با دووم مبارزه کنند. آن‌ها توانستند دکتر دووم را شکست دهند و دختر نامرئی را آزاد کنند.

  • گالاکتوس:

سرانجام اعضای چهار شگفت‌انگیز توانستند با یک موجود کیهانی به نام «واچر» متحد شوند. آن‌ها همچنین توانستند که منادی یا همان هرالد گالاکتوس به نام سیلور سرفر را هم آزاد کنند؛ کسی که نسبت به گالاکتوس عصیان و شورش کرده بود. رید بالاخره توانست که گالاکتوس را شکست دهد؛ آن هم با تهدیدی که از Ultimate Nullifier روی او استفاده می‌کند. Ultimate Nullifier یک سلاح است که می‌تواند هرکسی یا هرچیزی را که توسط هیومن تورچ در کشتی گالاکتوس به سرقت رفته بود، از بین ببرد و پاک کند. گالاکتوس قول داد که سیاره زمین را مجدد نخورد و آن‌جا را ترک کند.

چهار شگفت‌انگیز قهرمانان فعالی هستند و اصلا آنطور که در فیلم‌ها نشان دادند، نیستند

ماجرای سه‌گانه گالاکتوس، واچر و سیلور سرفر در قسمت ۴۸ تا ۵۰ سری کتاب کمیک چهار شگفت‌انگیز رخ داد. تعداد خیلی زیادی از طرفداران این گروه ابرقهرمانی (اگر نگوییم اکثر آن‌ها)، اعلام کرده بودند که این همان نقطه‌ای است که استن لی و جک کربی به بالاترین نقطه اوج خودشان رسیدند؛ جایی که سری کتاب کمیک Fantastic Four واقعا شایسته لقب The World's Greatest Comic Magazine بود.

  • رفتن رید و سو:

در همین برهه زمانی بود که رید و سو بالاخره تصمیم گرفتند که تیم چهار شگفت‌انگیز را ترک کنند. آن‌ها امیدوار بودند که بتوانند با این کار، یک زندگی معمولی را برای فرانکلین فراهم کنند. جانی هم سرانجام با آلیسیا مسترز ازدواج کرد؛ با وجود احساساتی که بن نسبت به آلیسیا داشت. حتی با وجود ازدواج جانی با آلیسیا، تینگ باز هم تبدیل به رهبر تیم چهار شگفت‌انگیز شد. کریستال (عشق سابق جانی) و شارون ونتورا (کسی که با نام مستعار خانم مارول فعالیت می‌کرد) به این گروه پیوستند.

  • یک چهار شگفت‌انگیز جدید:

تینگ در طی مدت زمانی‌که از این گروه دور بود، با شارون آشنا شده بود. در طی اولین مأموریت تیم جدید، آن‌ها در یک سانحه شاتلی دیگر قرار گرفتند و در معرض پرتوهای کیهانی بودند. این اتفاق جهش بیشتری را در تینگ ایجاد کرد و حتی چیزهای تیزی را هم روی بدن او به وجود آورد. از طرف دیگر هم شارون را تبدیل به نسخه زنانه تینگ کرد. رید و سو بالاخره به تیم چهار شگفت‌انگیز بازگشتند. البته هنوز مدت زیادی نگذشته بود که بن دوباره برای مدت موقتی قدرت‌های خود را از دست داد و باری دیگر به همان شکل انسانی خود بازگشت. در این برهه زمانی اتفاقاتی رخ داد که همه تصور کردند رید، تینگ و هیومن تورچ جان خود را از دست داده‌اند.

به همین ترتیب هم سو گروهی متشکل از قهرمانان را استخدام کرد که جایگزین اعضای سابق شود و نام خود را چهار شگفت‌انگیز جدید گذاشت؛ این تیم متشکل بود از گوست رایدر، اسپایدرمن، ولورین و هالک. آن‌ها قصد داشتند که انتقام مرگ اعضای سابق را بگیرند. در همین حین هم مشخص شد که سو، یک اسکرال جهش یافته به نام «دلایلا» است که رهبری یک گروه از افراد خائن را برعهده دارد؛ آن‌ها به‌دنبال یک وسیله خاص می‌گشتند که از آن به‌عنوان یک سلاح علیه امپراطوری اسکرال استفاده کنند. بعدها، سردبیر شرکت مارول یعنی تام دفالکو تصمیم گرفت که تغییراتی را در ارتباط جانی و آلیسیا به وجود بیاورد. آن‌ها اینطور نشان دادند که آلیسیا اصلی توسط امپراطوری اسکرال ربوده شده بود.

چهار شگفت‌انگیز در حال مبارزه با دکتر دووم

او بعد از ربوده شدن، توسط یک اسکرال تغییر شکل دهنده به نام «لایجا» جایگزین شده بود. زمانی‌که آن‌ها به این موضوع پی بردند، دیگر کار از کار گذشته بود و لایجا عاشق جانی شد. او تصمیم گرفته بود که به تیم چهار شگفت‌انگیز کمک کند که آلیسیای واقعی را نجات دهند. بعد از اینکه بن و آلیسیا با یکدیگر آشتی کردند، شی-تینگ (شارون ونتورا) دیگر عاشق بن شده بود و تصمیم گرفت که بعد از این ماجراها با دکتر دووم متحد شود. بااین‌حال، دکتر دووم جهش بیشتری را در او ایجاد کرد و او برای همیشه آن‌جا را ترک کرد. بعد از گذشت مدتی فرانکلین ریچاردز توسط یک مسافر زمان به نام «ناتانیل ریچاردز» ربوده شد و او را به آینده برد تا همانجا او را بزرگ کند.

ناتانیل ریچاردز در حقیقت پدر رید ریچاردز محسوب می‌شد. او، فرانکلین را به دوران نوجوانی بازگرداند؛ کسی که در آن زمان لقب «سای-لرد» را به خودش داده بود. بعدها مشخص شد که فرانکلین در دوران آینده و خط زمانی مربوط‌به آن، با ریچل سامرز صاحب یک فرزند شده بود؛ کسی که بعدها در بزرگسالی تبدیل به یک ابرشرور شد و نام خود را «هایپر استورم» گذاشت. برای یک برهه زمانی خاصی اینطور تصور شده بود که آقای شگفت‌انگیز توسط دکتر دووم به قتل رسیده است؛ کسی که خودش هم به طرز بدی آسیب دیده بود و در آستانه مرگ قرار داشت. البته مدتی بعد مشخص شد که هم آقای شگفت‌انگیز و هم دکتر دووم، هر دو زنده هستند.

در حقیقت این دو توسط هایپر استورم ربوده شده بودند؛ درست پیش از اینکه جان خود را از دست بدهند. اعضای تیم چهار شگفت‌انگیز بالاخره توانستند این موضوع را کشف کنند و توانستند رید را نجات دهند و هایپر استورم را شکست دهند؛ آن هم با کمک‌های گالاکتوس. زمانی‌که اعضای گروه به سیاره زمین بازگشتند، ناتانیل تصمیم گرفت که فرانکلین را به همان سن اصلی خود که در دوران کودکی بود، بازگرداند.

  • آنسلات، تولد دوباره قهرمانان و بازگشت آن‌ها:

اعضای تیم چهار شگفت‌انگیز بعدها به مبارزه با یک موجود خاص با قدرت‌های روانی رفتند که با نام آنسلات شناخته می‌شد. آنسلات آنقدر قدرتمند بود که این گروه به همراه تمام قهرمانان دیگر زمین نمی‌توانستند از پس او بربیایند. به همین ترتیب هم این نبرد با شکست بزرگی روبه‌رو شد. البته، قهرمانان یک نقشه را طراحی کردند که بتوانند این موجود را شکست دهند اما به قیمت زندگی تمام قهرمانان غیرجهش یافته تمام می‌شد. اعضای تیم چهار شگفت‌انگیز و تمام قهرمانان دیگر تصمیم گرفتند که زندگی خود را فدا کنند تا بلکه به این طریق آنسلات شکست بخورد؛ ظاهرا هم در طی این ماجرا همگی جان خود را از دست دادند.

جانی استورم شخصیت خیلی بیشتری نسبت به آن چیزی که داخل فیلم‌ها نشان دادند، دارد

از آنجایی که رید تکنولوژی‌های پیشرفته خیلی زیادی را توسعه داده بود، دولت تلاش کرد تا تمام تجهیزات او را به‌دست بیاورد و تحت کنترل خودش بگیرد. اما ناتانیل در بعد زمان سفر کرد و به این واقعیت آمد و تمام تجهیزات ساخته شده توسط رید را در منطقه منفی ذخیره کرد. جالب است بدانید که فرانکلین با قدرت‌های تغییر واقعیت خود توانست تمام قهرمانانی را که جان خود را فدای شکست دادن آنسلات کرده بودند، در یک جهان جیبی حفظ کند. بعد از انجام این کار هم توانست همگی آن‌ها را به زندگی در سیاره زمین این واقعیت بازگرداند. بعد از گذشت مدتی، اعضای تیم دوباره به زندگی عادی خود در سیاره زمین بازگشتند.

حالا باید با این موضوع کنار می‌آمدند که تقریبا نزدیک به یک سال، همه تصور می‌کردند که آن‌ها جان خود را از دست داده‌اند. در طی این برهه زمانی، اعضای این تیم قهرمانی در اسکله ۴ ساکن شده بودند. زیرا در این زمان پلازای Four Freedoms دیگر به یک گروه از ابرشروران تعلق داشت؛ ابرشرورانی که خود را در قالب قهرمانان نشان می‌دادند و نام تاندر بولت‌ها را روی خود گذاشته بودند. علاوه‌بر این، درست در همین برهه زمانی بود که اعضای تیم با یک دختر نوجوان که نام «والریا وان دووم» را روی خودش گذاشته بود، برخورد کردند. این دختر نوجوان ادعا داشت که در دوران آینده، دختر سوزان و دووم می‌شود. در ابتدا سو نسبت به داستانی که این دختر تعریف کرد، شک داشت اما سرانجام او و دیگر اعضای گروه پذیرفتند که والریا را به‌عنوان دوست و متحد خود بدانند.

  • والریا ریچاردز:

در طی درگیری‌ای که آن‌ها دربرابر Abraxas داشتند، والریا جان خود را از دست داد، برای اینکه بتواند در برگرداندن گالاکتوس به زندگی، کمکی کرده باشد. البته او به‌صورت کامل جان خود را از دست نداد. او تبدیل به یک شکل از جنین شد و به رحم سو انتقال پیدا کرد. همین اتفاق باعث شد تا داستان والریا درست از آب در بیاید؛ البته به استثنای یک تفاوت خیلی قابل‌توجه و مهم. او در تمام این مدت دختر رید بوده است. سو دوباره باردار شده بود اما همه چیز برای زن نامرئی خوب پیش نرفت. از آنجایی که سو در معرض پرتوهای کیهانی قرار گرفته بود، اینکه بخواهد کودکی را به دنیا بیاورد، تبدیل به یک کار بسیار دشوار شده بود.

از آنجایی که در این زمان رید به سراغ حل کردن یک بحران جهانی رفته بود، جانی به سراغ دکتر دووم رفت و از او خواست تا به خواهرش کمک کند. دووم در به دنیا آوردن این کودک موفق بود اما سو را مجبور کرد تا به او اجازه دهد که نام کودک را خودش انتخاب کند. دووم نام والریا ریچاردز را برای این کودک انتخاب کرد؛ آن هم به خاطر زنی که زمانی نسبت به او علاقه زیادی داشت. دوران مارک وید کاری کرد که تا در مجموعه چهار شگفت‌انگیز، تا حد زیادی کانسپت‌های جدید و خط داستانی‌های فوق‌العاده جذاب را برای قهرمانان خود ببینیم. در اولین داستان‌های او در این سری کتاب کمیک، ما شاهد اعضای تیم چهار شگفت‌انگیز به‌عنوان Imaginauts بودیم؛ اینکه چطور آن‌ها با شهرت دست‌وپنجه نرم می‌کنند.

شخصیت گالاکتوس به همراه سیلور سرفر و چهار شگفت‌انگیز

ما همچنین شاهد صحنه‌های بیشتری از جانی به‌عنوان یک مرد مسئولیت‌پذیرتر بودیم؛ آن هم به‌لطف حدس و گمان‌های خواهر او. ما همچنین در این داستان‌ها، صحنه‌های بیشتری از بی‌رحمی دووم را دیدیم که در تلاش بود تا به هر قیمتی به اعضای تیم چهار شگفت‌انگیز آسیب وارد کند. او زندگی عشق خود یعنی والریا (عشق اول او) را فروخت، برای اینکه بتواند جادوی بیشتری را به‌دست بیاورد؛ چیزی که همیشه در خون او وجود داشت. علاوه‌بر این، زمانی‌که دووم فرزند سو یعنی والریا را به دنیا آورد، طلسمی را روی او قرار داد که باعث می‌شد او از لحاظ جادویی، آشنای او باشد. او قصد داشت تا با استفاده از این ارتباط، حمله نابودگرانه‌ای را علیه این تیم ابرقهرمانی اجرا کند.

به محض اینکه والریا کلمه «دووم» را به زبان آورد، شیطان‌ها به سراغ فرانکلین رفتند و او را ربودند. از طرف دیگر هم رید و جانی با ناامیدی در تلاش بودند که او را نجات دهند؛ البته پیش از اینکه جانی به خاطر آتش یک شیطان به‌طرز بدی آسیب ببیند. سو و بن با سرعت زیاد به سراغ رید رفتند تا به او بگویند که دقیقا چه اتفاقی افتاده است؛ در همان لحظه آن‌ها متوجه گریه و عذاب جانی شدند و گوشت سوخته او را دیدند. آن‌ها توضیح دادند که چه اتفاقی رخ داده است و اعضای تیم به سراغ این رفتند که فرانکلین را نجات دهند. بعد هم در تلاش بودند تا والریا را نسبت به طلسمی که دووم روی او قرار داده است، بهبود بدهند. آن‌ها بعد از این ماجراها به لاتوریا رفتند؛ جایی که توسط دووم مورد حمله قرار گرفتند.

دووم، والریا را گرفت و از جادوی خودش استفاده کرد تا کاری کند که اعضای تیم به واسطه نسخه‌های دردناک قدرت‌های یک دیگر رنج بکشند. او توانایی‌های کششی رید را به جانی داد و او را تا حد ممکن کشید. بعد هم یک نسخه دردناک از قدرت آتشین جانی را به خواهرش سو داد. او کاری کرد تا بن با ده‌ها هیولا مبارزه کند. بعد هم رید را در یک اتاق پر از اطلاعات جادویی قرار داد تا به این طریق او را آزار بدهد. بعد از گذشت مدتی رید بالاخره به کمک دکتر استرنج از آن‌جا فرار کرد و به سراغ اعضای دیگر خانواده خود رفت. آن‌ها با کمک هم توانستند دووم را شکست بدهند و بعد هم والریا و فرانکلین را نجات دهند. سرانجام دووم هم شکست خورد و رید، او را در جهنم رها کرد؛ البته پیش از این اتفاق، دووم یک هدیه خداحافظی را به رید داد و زخمی را در صورتش ایجاد کرد. همین برخورد، تاثیرات ماندگار زیادی را روی اعضای تیم، خصوصا رید، گذاشت.

  • جنگ داخلی:

شخصیت هیومن تورچ می‌تواند به روش‌های مختلف آتش خود را کنترل کند

در طی رویداد جنگ داخلی، جامعه ابرقهرمانان به دو دسته تقسیم شد. یکی از این دسته‌ها طرفدار ثبت نام قانونی ابرانسان‌ها بودند و دیگری هم در جبهه مخالف قرار داشتند. در این اوضاع، رید در جبهه طرفداران این طرح ثبت نام قانونی قرار گرفت و کنار آیرون من، به‌عنوان رهبر گروه، ایستاد. همین طرفداری باعث شد تا او در مقابل جبهه کاپیتان آمریکا و تیم مخالف طرح ثبت نام قانونی قرار داده باشد. در همین حین، گروهی از شهروندان به جانی حمله کردند و به‌طرز شدیدی به او آسیب رساندند؛ زیرا آن‌ها ابرقهرمانان را برای حادثه استمفورد مقصر می‌دانستند. از طرف دیگر، سوزان و تینگ هم با نارضایتی به جبهه رید پیوستند.

این در حالی بود که آن‌ها تمام مدت از جانی هم که در بیمارستان بود، مراقبت می‌کردند؛ کسی که ظاهرا مورد بی‌توجهی رید قرار گرفته بود. رید، سو و بن در اولین نبردی که علیه کاپیتان آمریکا و تیم Secret Avengers به وجود آمده بود، شرکت کردند؛ جایی که یک ثورِ سایبورگی (که توسط آیرون من ساخته شده بود)، هنک پیم و رید به این نبرد پیوستند و گولیاث را به قتل رساندند. سو بعد از مشاهده این اتفاق، تصمیم گرفت که از تیم کاپیتان دربرابر حمله ثور محافظت کند. او با همین کار، زمان کافی را در اختیار آن‌ها قرار داد که خیلی زود خودشان را به منطقه امنی منتقل کنند. با اینکه رید تلاش کرد تا کار خودش را توضیح بدهد و توجیه کند، سو اصلا دوست نداشت چیزی بشنود.

او تصمیم گرفته بود که به رید پشت کند. به همین ترتیب هم او به همراه جانی که اخیرا از بیمارستان مرخص شده بود، به تیم انتقام جویان مخفی پیوستند. سو حتی یک نوشته هم برای رید گذاشت و کارهای خودش را توضیح داد و به او التماس کرد که زمانی را هم با فرزندان خود بگذراند. رید از ابتدای این ماجراها و آغاز این مخمصه کلا نسبت به فرزندان خود بی‌توجهی می‌کرد. از طرف دیگر بن تصمیم گرفت که دیگر در این جنگ هیچ نقشی نداشته باشد و خودش را کنار کشید. او با اینکه اصلا با طرح ثبت نام قانونی موافق نبود، اما از طرف دیگر هم دوست نداشت با دولت مبارزه کند؛ به همین ترتیب هم آن‌جا را به مقصد فرانسه ترک کرد.

رید همچنان با آیرون من باقی ماند و حتی به او کمک کرد که یک زندان را در منطقه منفی بسازد تا قهرمانان سرکش را در آن‌جا زندانی کنند. در طی نبرد نهایی که بین این دو جبهه برگزار شد، تسک مستر به سمت سو شلیک کرد اما رید در این ماجرا مداخله کرد و خودش به‌جای سو مورد اصابت این گلوله قرار گرف و آسیب زیادی دید. همین موضوع خشم سو را برانگیخت و او یک سازه نامرئی را روی تسک مستر خراب کرد. از طرف دیگر اینطور دیده شد که جانی قصد دارد که از پشت به آیرون من حمله کند اما با شکست روبه‌رو شد. در طی این نبرد، بن دوباره به کشور بازگشت و در تلاش بود تا جایی که می‌تواند افراد را از میدان نبرد دور کند و مانع از این بشود که آسیب زیادی به وجود بیاید.

تینگ، آقای شگفت‌انگیز، هیومن تورچ، زن نامرئی، شی-هالک

زمانی‌که کاپیتان آمریکا تصمیم گرفت که تسلیم شود، قهرمانان مجبور شدند که با تمام نابودی‌ها و خسارت‌هایی که در نبرد خود ایجاد کرده بودند، روبه‌رو شوند. سو و جانی عفو عمومی دریافت کردند. بعد از این اتفاق آن‌ها تلاش کردند تا خیابان‌های شهر را که مبارزه‌ها در آن صورت گرفته بود، بازسازی کنند. رید در تلاش برای آشتی کردن با سو و بهبود ارتباط خود با او، توانست او را متقاعد کند که دوباره رابطه‌شان را از سر بگیرند و به دومین ماه عسل خود بروند. رید، سو را به یکی از ماه‌های سیاره زحل برد تا بتوانند در آن‌جا دوباره عشق خود را محکم کنند. در طی نبود آن‌ها، استورم و بلک پنتر به چهار شگفت‌انگیز پیوستند و جای آن‌ها را درکنار بن و جانی پر کردند.

  • چهار شگفت‌انگیز جدید:

اولین مأموریت این تیم جدید این بود که بدن دوست خود یعنی « Gravity» را پیدا کنند؛ در این خط داستانی «ایپاک» بدن Gravity را با خود برده بود. زیرا قصد داشت که آن‌ها را به‌عنوان محافظ جهان دوباره به زندگی بازگرداند. البته از آنجایی که در این برهه زمانی سیلور سرفر دوباره به همان کار قبلی خود یعنی هرالد بودن برای گالاکتوس برگشته بود، به‌دنبال ایپاک می‌گشت؛ او قصد داشت ایپاک را برای گالاکتوس آماده کند که از او تغذیه کند. گالاکتوس، ایپاک را به‌عنوان یک منبع انرژی می‌دید که می‌تواند گرسنگی خیلی زیادی او را از بین ببرد. اعضای چهار شگفت‌انگیز به فضا رفتند و با سرفر برخورد کردند؛ کسی که بعد از یک نبرد کوتاه با بلک پنتر، قبول کرد تا به آن‌ها کمک کند.

قرار شد که این قهرمانان با کمک هم، دوست چهار شگفت‌انگیز را پیدا کنند اما به این شرط که ایپاک هم طعمه گالاکتوس بشود. در همین حین، سرفر برای تینگ توضیح داد که دوباره تبدیل به هرالد گالاکتوس شده است. زیرا او به این نتیجه رسیده بود که گرسنگی گالاکتوس هیچ ارتباطی به خیر و شر ندارد و یک چیز کاملا ذاتی است. البته زمانی‌که گراویتی نجات پیدا کرد، او و چهار شگفت‌انگیز اجازه ندادند که گالاکتوس از ایپاک تغذیه کند. بلک پنتر بلافاصله از یک دستگاهی که شباهت خیلی زیادی به دستگاه دکتر دووم داشت، استفاده کرد و قدرت‌های کیهانی سرفر را گرفت. به همین ترتیب هم آن‌ها توانستند با سرفر مبارزه کنند و او را شکست دهد. البته آن‌ها هنوز هم نمی‌توانستند از پس خود گالاکتوس بر بیایند. گراویتی از تمام قدرت‌هایی که از ایپاک گرفته بود استفاده کرد تا گالاکتوس را تغذیه کند؛ کسی که قدرت‌های سرفر را به او بازگرداند و از خیر ایپاک هم گذشت.

  • دومین ماه عسل:

بن گریم یا همان تینگ قدرت خیلی زیادی دارد و می‌تواند با هالک مقابله کند

همان‌طور که بالاتر هم به آن اشاره شد، رید برای اینکه بتواند اشتباهات خود را جبران کند، سو را به تایتان که یکی از ماه‌های سیاره زحل محسوب می‌شود، برد. این سفر معنی یک ماه عسل را برای آن‌ها داشت؛ زیرا آن‌ها پس از ازدواج خود، اصلا ماه عسلی را تجربه نکرده بودند. رید زمانی‌که آن‌جا بود، یک شیء عجیب را کشف کرد و شروع به بررسی آن کرد. متاسفانه از آنجایی که او نتوانست درباره این شیء مطمئن شود، آن را به زمین تله‌پورت کرد تا بلکه دانشمندان دیگر بتوانند آن را بررسی کنند و در تشخیص اینکه دقیقا چه چیزی است، به او کمک کنند. به همین ترتیب هم او برای انجام این کار مجبور شد که سو را در کشتی مخصوص تنها بگذارد.

زمانی‌که سو در کشتی فضایی خودشان بود، توسط گروه Frightful Four مورد حمله قرار گرفت. سو تا جایی که می‌توانست با اعضای این گروه مبارزه کرد اما سرانجام با شکست روبه‌رو شد. ویزارد با درست کردن یک سلاح خاص، هوش بسیار زیاد خود را ثابت کرد؛ این اسلحه با فرکانس میدان نیروی سو تنظیم شده بود. او یک با از این سلاح استفاده کرد و باعث شد که سو بیهوش روی زمین بیفتد. بعد از این اتفاق، ویزارد یک مهارکننده قدرت را روی او قرار داد و باعث شد تا او کاملا درمانده و ناتوان شود. سو در کشتی خودش زندانی شده بود. ویزارد امیدوار بود تا با این اقدامات، کاری کند که هم سو و هم دیگر افراد متوجه بشوند که ویزارد از رید بهتر است.

سو قبول نکرد که برتر بودن ویزارد نسبت به همسر خودش را تایید کند. به همین خاطر هم ویزارد به سمت سو حمله‌ور شد؛ آن هم حالا که او دیگر کاملا ناتوان شده بود و قدرت انجام هیچ کاری را نداشت. سیلی‌ای که ویزارد به‌صورت سو وارد کرد، خیلی وحشیانه‌تر و بدتر از سیلی‌ای بود که رید در قسمت ۲۸۱ سری کتاب کمیک چهار شگفت‌انگیز به‌صورت سو زد. تحمل دومین ماه عسل دیگر واقعا سخت بود. زیرا سو در این مدت برای سومین‌بار در تاریخ این گروه ابرقهرمانی، تبدیل به اسیر گروه Frightful Four شده بود. دو مورد دیگر هم همان‌هایی بودند که در قسمت ۳۸ مجموعه دوران نقره‌ای و FF: The World's Greatest Comic Magazine رخ دادند.

رید به همراه جانی، بن، استورم و بلک پنتر بلافاصله به سمت کشتی مخصوص خودشان رفتند تا Frightful Four را متوقف کنند و سو را هم نجات دهند. سو بارها و بارها در طی این مدت مورد حمله ویزارد قرار گرفته بود اما بالاخره رید و دیگر اعضای تیم به آن‌جا آمدند و توانستند کشتی را بازگردانند. استورم به محض اینکه به آن‌جا رسید، سو را پیدا کرد و او را از ماشین خاصی که به آن بسته شده بود و قدرت‌های سو را مهار می‌کرد، جدا کرد. سو برای اینکه بتواند انتقام خود را بگیرد، با ایجاد کردن یک میدان نیرو دور قلب ویزارد، او را تهدید کرد. ویزارد که با دیدن قدرت خیلی زیاد سو ترسیده بود، بلافاصله بیهوش شد و بعد هم اعضای گروه Frightful Four در یک وسیله نقلیه کوچک‌تر بلافاصله به سمت فضا رفتند.

  • یک روز کاملا جدید:

پیش از رویداد جنگ داخلی، هویت اسپایدرمن بین ابرقهرمانان خیلی زیادی از جمله اعضای تیم چهار شگفت‌انگیز، فاش شده بود. در یک موقعیت خاص، آن‌ها از پیتر پارکر خواستند تا به آن‌ها کمک کند و به همراه این قهرمانان به Macroverse سفر کند؛ آن‌ها قصد داشتند که در Macroverse به یک شاهزاده کمک کنند و او را از دست گروهی از بربرها نجات دهند. در تمام طول این ماجرا، پیتر اصلا ماسک خود را روی صورتش نزد. در دوران کنونی، اعضای تیم چهار شگفت‌انگیز دوباره به سراغ پیتر رفتند و از او درخواست کمک کردند تا باری دیگر با هم به Macroverse بروند؛ زیرا رید یک سیگنال نگران‌کننده دریافت کرده بود.

اعضای تیم چهار شگفت‌انگیز در فضا

در ابتدا اسپایدی دوست نداشت که این کار را انجام دهد اما زمانی‌که رید یک چک به او داد که می‌توانست قبض‌هایش را با آن پرداخت کند، او بالاخره انجام این کار را قبول کرد. البته بعد از خط داستانی One More Day، اعضای تیم چهار شگفت‌انگیز خیلی راحت هویت اسپایدی را فراموش کردند. همین اتفاق باعث شد که هیومن تورچ خیلی نسبت به این موضوع بدبین باشد؛ کسی که یک زمانی دوست خیلی نزدیکی هم برای پیتر پارکر و هم برای اسپایدرمن محسوب می‌شد. زمانی‌که آن‌ها به Macroverse رسیدند، متوجه شدند که ۵ مجسمه در آن‌جا قرار دارد که نمایانگر هر کدام از آن‌ها است. ساکنان Macroverse، به خاطر کارهایی که اعضای گروه در گذشته کرده بودند، آن‌ها را مانند بت می‌پرستیدند.

به محض اینکه جانی متوجه شد که وضعیت صورت اسپایدرمن بدون ماسک برایش قابل شناسایی نیست، به یاد آورد که زمانی چیزهای بیشتری را درباره این فرد می‌دانست. به همین ترتیب هم دوست داشت بداند که او دقیقا چه کاری انجام داده که باعث شده آن‌ها همه چیز را درباره او فراموش کنند. اما در مقابل اسپایدی از جواب دادن به این سؤال امتناع کرد و توضیح داد که دوست ندارد دوباره آن ماجراها را تجربه کند. او گفت که دیگر هیچوقت کسی هویت واقعی او را نخواهد فهمید. همین موضوع باعث عصبانیت خیلی زیاد هیومن تورچ شد و او ماسک اسپایدی را سوزاند. اما از طرف دیگر سوزان از قدرت‌های خود استفاده کرد تا از صورت پیتر محافظت کند.

بعد از این اتفاق، سوزان حسابی از دست جانی عصبانی شد که به اعتماد اسپایدی خیانت کرده بود. البته آن‌ها در میان یک منطقه جنگی بین دو نژاد مختلف بودند و باید حواسشان را به آن موقعیت می‌دادند. سرانجام آن‌ها با ترکیب قدرت‌های اسپایدرمن و چهار شگفت‌انگیز توانستند در این نبرد پیروز شوند و صلح و آرامش را به ماکروورس بازگردانند. زمانی‌که آن‌ها در مسیر برگشت به سیاره زمین بودند، رید از اسپایدی درباره هویت مخفی‌اش پرسید و اینکه چطور توانست کاری کند که همه این حقیقت را فراموش کنند. اسپایدی توضیح داد که این اتفاق، نتیجه یک طلسم خاص بود که باعث شد کسی دیگر هویت پیتر را به یاد نداشته باشد؛ مگر اینکه خود او تصمیم بگیرد که آن را آشکار کند.

از آنجایی که آن‌ها تبدیل به دوستان خوبی برای یکدیگر شده بودند، جانی دوباره پیتر را تشویق کرد که ماسک خود را بردارد و این حقیقت را آشکار کند. اما پیتر باز هم از انجام این کار امتناع کرد تا اینکه رید توضیح داد که او یک «دیوار امنیتی روانی» دارد؛ چیزی که به آن‌ها اجازه می‌دهد که هویت او را بدانند و آن را برای خودشان نگه دارند و برای کسی فاش نکنند. پیتر هم در مقابل پذیرفت و ماسک خود را برداشت. به همین ترتیب هم آن‌ها دوستی خود را از سر گرفتند.

  • Planet Hulk و World War Hulk:

سوزان استورم یکی از بزرگ‌ترین شخصیت‌های زن دنیای مارول محسوب می‌شود

در این برهه زمانی، هالک که حالا تحت کنترل بنر قرار داشت، توسط اعضای گروه چهار شگفت‌انگیز به لاس وگاس فرستاده شد تا درباره یک بمب گامای هایدرایی تحقیق کند. البته همه چیز به‌طرز افتضاحی پیش رفت و بمب در داخل صورت او منفجر شد. به همین ترتیب هم هیومن تورچ و تینگ به آن‌جا فرستاده شدند تا هالک را پیش از اینکه افراد بیشتری آسیب ببینند، به همان پایگاه خود بازگردانند. اما به نظر نمی‌رسید که دیگر بروس بنر کنترل هالک را در اختیار داشته باشد. زیر اینطور به نظر می‌رسید که حالا هالک تبدیل به یک هالک طوسی طاس شده است. زمانی‌که بن و جانی در حال مبارزه کردن با این هالک بی‌مغز بودند، اینطور به نظر می‌رسید که او یک سری از اتفاقات غم‌انگیزی را که در زندگی‌اش رخ داده بود، به یاد می‌آورد.

بن با دیدن این ماجراها متوجه شد که چیزی درباره این هالک اشتباه است و به نظر می‌رسید که آن انفجار به‌نوعی ذهن و مغز او را به هم ریخته بود. بن برای جانی توضیح داد که خودش و هالک توسط چیزی مورد اصابت قرار گرفتند که آن‌ها را تبدیل به هیولا کرده است؛ هیولاهایی که مردم به آن‌ها نیاز دارند اما دوستشان ندارند و تنها «هیولاها هستند که هیولاها را درک می‌کنند». او با وجود اعتراض‌های هیومن تورچ، تلاش کرد تا هالک را سر عقل بیاورد. اما متاسفانه این تلاش‌ها نتیجه‌ای نداشت و هالک مرگ بتی را به یاد آورد و توهم زد که تینگ همان Abomination است؛ کسی که بتی را به قتل رسانده بود.

به همین ترتیب به‌طرز وحشیانه‌ای به تینگ حمله کرد اما تینگ در مقابل هیچ حرکت تهاجمی‌ای انجام نداد. هالک آنقدر محکم به تینگ ضربه وارد کرد که او دیگر بی‌حرکت شد و خون را در دهانش احساس می‌کرد. پیش از اینکه هالک بتواند کار تینگ را به پایان برساند، هیومن تورچ وارد عمل شد و به آتش کشیده شد. در ابتدا به نظر می‌رسید که این اتفاق هیچ تاثیری روی هالک ندارد اما خیلی زود او اعلام کرد که دیگر لازم نیست آن‌ها نگران او باشند و او دیگر خوب شده است. نبردی که در لاس وگاس به وجود آمده بود، صدمات و نابودی‌های زیادی را به وجود آورد. به همین دلیل هم گروه Illuminati وارد این بحث شدند که آیا بهتر است هالک در زمین بماند یا آن‌جا را ترک کند.

رید، آیرون من، بلک بولت و دکتر استرنج همگی این نظر را داشتند که بهتر است هالک به اعماق فضا برود تا بلکه به این طریق دیگر نتواند به کسی آسیب وارد کند. البته نقشه‌ها آنطور که آن‌ها برنامه‌ریزی کرده بودند پیش نرفت. زیرا هالک دیگر در این دوران خیلی قدرتمندتر از قبل شده بود. او دوباره به سیاره زمین بازگشت و علیه گروه Illuminati از جمله رید، اعلان جنگ کرد. زمانی‌که هالک به سراغ رید رفت، او به کمک سوزان و دیگر اعضای گروه چهار شگفت‌انگیز جدید، یک هولوگرام به وجود آورد و تصویر سنتری را به نمایش گذاشت؛ او امیدوار بود که با این کار، هالک را آرام کند اما نتیجه کاملا برعکس شد. هالک توانست تیم چهار شگفت‌انگیز را شکست دهد و رید را دستگیر کند.

هالک یک میدان گلادیاتوری را در شهر نیویورک ساخته بود و دیسک‌های فرمانبرداری را به رید و تونی داد. هالک، آن‌ها را مجبور کرد که آنقدر با یکدیگر مبارزه کنند که بمیرند. رید توانست در این مبارزه تونی را شکست دهد. اما سرانجام هالک از آن‌ها گذشت زیرا او قصد برقراری عدالت را داشت نه اینکه بخواهد مرتکب قتل شود. در طی نبرد نهایی بین سنتری و هالک، استارک از یک توپ ماهواره‌ای استفاده کرد تا بالاخره هالک را شکست دهد.

اعضای تیم چهار شگفت‌انگیز در آسمان بر روی وسایل نقلیه

  • تهاجم مخفی:

در این دوران، گروه Illuminati جسد الکترا را مورد تحقیق و بررسی قرار دادند؛ کسی که مشخص شد یکی از افراد نژاد اسکرال است. در همین حین، بلک بولت مشخص کرد که خودش هم یک اسکرال است و به دیگر اعضای گروه حمله کرد. سرانجام هم توسط نیمور به قتل رسید. بعد از این اتفاق، اعضای گروه Illuminati از یکدیگر جدا شدند زیرا در چنین شرایطی هر کدام از آن‌ها می‌توانست یک اسکرال باشد. رید و هنک پیم بلافاصله بدن یک اسکرال را مورد بررسی قرار دادند تا به این موضوع پی ببرند که چرا اسکرال‌ها غیرقابل تشخیص هستند. زمانی‌که به علت این موضوع پی برد، هنک نشان داد خودش هم یک اسکرال است.

در همین لحظه، هنک با یک اسلحه خاص به سمت رید شلیک کرد و او را ناتوان کرد. رید به یک ناوگان اسکرال برده شد که در مدار قرار داشت. در آن‌جا، رید آنقدر توسط اسکرال‌ها مورد شکنجه قرار گرفت که توسط یکی از ماموران گروه SWORD به نام «ابیگیل برند» نجات پیدا کرد. رید با استفاده از اطلاعاتی که درون آزمایشگاه پیدا کرد، توانست یک سلاح خاص را بسازد که می‌توانست توانایی‌های تغییر شکل اسکرال‌ها را از بین ببرد و خنثی کند. بعد از این ماجراها، برند و ریچاردز هر دو به سوج لند رفتند و در آن‌جا از این سلاح خاص استفاده کردند تا اسکرال‌ها را شناسایی کنند؛ اسکریال‌هایی که در طی یک نبرد بین انتقام جویان جدید و قدرتمند قرار داشتند.

زمانی‌که سوزان در یک تور سخنرانی در سرتاسر دنیا بود، در اتاق خودش در هتل توسط نسخه اسکرالی رید مورد حمله قرار گرفت؛ این نسخه از رید، از یک میدان نیروی خاص استفاده کرد تا سوزان را بیهوش کند و او را خنثی سازد. دقیقا همان اسکرال شکل سوزان را به خود گرفت تا بلکه به این طریق بتواند به ساختمان بکستر نفوذ کند؛ آن هم درحالی‌که بن، جانی، فرانکلین و والریا در آن‌جا قرار داشتند. او یک پورتال به سمت منطقه منفی باز کرد و باعث شد که نیمی از ساکنان درون ساختمان یعنی نسخه اسکرالی سوزان، بن، جانی، فرانکلین و والریا به درون آن کشیده شوند. درحالی‌که آن‌ها در منطقه منفی بودند، توسط یک سری هیولای حشره مانند، مورد حمله قرار گرفتند.

چهار شگفت‌انگیر فقط دکتر دووم را به‌عنوان دشمن خود ندارند؛ مول من، نیمور، پاپت مستر و غیره هم از جمله دشمنان آن‌ها هستند

درحالی‌که بن از کودکان دربرابر این حشره‌ها محافظت می‌کرد، جانی و سو خودشان را به آزمایشگاه رید رساندند؛ جایی که در آن، آن‌ها درباره اینکه سو واقعا چه کسی است، بحث می‌کردند. جانی از این اسکرال درباره فیلم مورد علاقه‌اش پرسید که سوزان هم جواب اشتباه داد. خیلی زود مشخص شد که این اسکرال، همان نامزد سابق جانی یعنی لایجا است. آن‌ها مبارزه خود را آغاز کردند و لایجا توسط یکی از هیولاهای منطقه منفی دستگیر شد. اما هیومن تورچ به خاطر گذشته‌ای که آن‌ها با هم داشتند، او را نجات داد. از طرف دیگر فرانکلین و والریا هم مسیر خود را به سمت آزمایشگاه پیدا کردند تا به ماشینی که پدرشان برای آن‌ها ساخته بود، برسد.

رید این ماشین را برای اهداف دفاعی برای فرزندانش ساخته بود و آن‌ها توانستند با این ماشین، به تینگ کمک کنند که با دیگر حشره‌ها مبارزه کند. فرانکلین پیشنهاد داد که بهتر است آن‌ها «تینکرر» را از زندان منطقه منفی آزاد کنند تا او به آن‌ها کمک کند که ساختمان بکستر را بازسازی کنند. زمانی‌که آن‌ها به واسطه Fantasticar در حال رفتن به سمت زندان بودند، والریا افتاد و این لایجا بود که سرانجام او را نجات داد. او در همین زمان توضیح داد که او برای کشتن همه آن‌ها به این مأموریت فرستاده شده بود. اما از آنجایی که نسبت به جانی حس‌هایی داشت، در عوض آن‌ها را منطقه منفی فرستاد تا از آن‌ها محافظت کند.

تینگ، تینکرر را آزاد کرد و بعد از یک توافق، او توانست ساختمان آن‌ها را به حالت طبیعی خود بازگرداند. زمانی‌که آن‌ها در راه بازگشت به شهر ویرانه نیویورک بودند، لایجا تصمیم گرفت که با آن‌ها نرود و عقب‌تر بماند. در همان زمان مشخص شد که سو در یک کشتی دیگر اسکرالی زندانی شده است؛ آن هم به همراه دیگر قهرمانان و شرورانی که غیب شده بودند. سرانجام همگی آن‌ها آزاد شدند و به سیاره زمین بازگشتند. بعد از این اتفاق هم آیرون من این کشتی اسکرالی را نابود کرد. سو بعد از بازگشت به زمین، دوباره به رید پیوست. آن‌ها پیش از اینکه به همراه دیگر قهرمانان به نبرد نهایی علیه اسکرال‌ها بپیوندند، به خانواده خود سر زدند تا از احوال آن‌ها مطمئن شوند.

  • سلطنت تاریک:

زمانی‌که اعضای تیم چهار شگفت‌انگیز توسط ماموران سازمان همر مورد حمله قرار گرفتند، رید یک دستگاه خاصی را ساخت که بریج نام داشت. این دستگاه به او اجازه می‌داد که در ابعاد دیگر بچرخد. به همین ترتیب، اعضای این تیم به پیوستگی و تداوم‌های دیگری فرستاده شدند. همین موضوع باعث شد تا فرانکلین و والریا در محاصره نورمن آزبورن، ماموران همر و همچنین ونوم قرار بگیرند. والریا توانست بر آن‌ها برتری پیدا کند و کاری کرد که نورمن آزبورن از ماموران خود جدا شود و به درون یک اتاق خاص بیاید. او در آن اتاق با فرانکلین روبه‌رو شد که ماسک اسپایدرمن را به‌صورت زده بود و او را با لقب شرور مورد خطاب قرار می‌داد.

درحالی‌که نورمن آزبورن به همراه یک اسلحه در حال تعقیب کردن این کودکان بود، اعضای تیم چهار شگفت‌انگیز راه خود را به سمت ساختمان بکستر پیدا کردند. زن نامرئی با دیدن این ماجرا بر سر آزبورن فریاد زد تا از کودکان او دور شود. البته در مقابل آزبورن هم که دیوانه شده بود، سو را به چالش کشید تا او را مجبور به این کار بکند. سو هم در مقابل، با درست کردن یک میدان نیرو، نورمن را بیهوش کرد و مانع از این شد که نیروهای باقیمانده بتوانند به او دسترسی پیدا کنند. رید به آزبورن گفت که آن‌جا را ترک کند و دیگر هیچوقت به آن‌جا بازنگردد. اما او در مقابل با تلاش برای شلیک کردن به سمت رید، به این حرف پاسخ داد؛ اما سرانجام توسط فرانکلین مورد اصابت گلوله قرار گرفت. جالب است بدانید که فرانکلین تنها یک سلاح اسباب‌بازی در دست داشت و همین باعث شد تا بن و جانی به این موضوع فکر کنند که قدرت‌های او احتمالا برگشته است. سو به رید گفت که دستگاه بریج را نابود کند؛ اما او به‌صورت مخفیانه دوباره این دستگاه را به حالت قبل بازگرداند.

در انتها به انیمیشن‌ها، فیلم‌ها و بازی‌هایی اشاره می‌کنیم که گروه چهار شگفت‌انگیز در آن حضور داشند:

  • انیمیشن سریالی Fantastic Four محصول سال محصول سال ۱۹۶۷ تا ۱۹۶۸
  • فیلم Fantastic Four محصول سال ۲۰۰۵
  • فیلم Fantastic Four محصول سال ۲۰۱۵
منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده