هلا الهه مرگ افسانههای نورس محسوب میشود که بر جهنم (هل) و نیفلهایم فرمانروایی میکند. هلا یک شخصیت شرور محسوب میشود که در کتابهای کمیکی که توسط شرکت مارول کامیکس منتشر میشوند، حضور پیدا میکند. این الهه مرگ آزگاردینی، براساس الههای که در اساطیر نورس به نام هل وجود دارد، ساخته شده است. این شخصیت که رهبر و فرمانروای هل و نیفلهایم است، اغلب اوقات بهعنوان دشمن ثور در داستانها ظاهر میشود. اولین حضور هلا در دوران نقرهای کتابهای کمیک بود و برای اولینبار در قسمت ۱۰۲ سری کتاب کمیک Journey into Mystery حضور پیدا کرد. نویسنده/ویراستاری به نام استن لی و هنرمند/نویسندهای به نام جک کربی بودند که این شخصیت را اساطیر نورس به دنیای کمیک آوردند.
هلا دختر لوکی و یک غول مونث به نام Angrboda است. زمانیکه هلا به سن مورد نظر رسید، بهعنوان فرمانروا و الهه شمالیترین بخش پادشاهی مردگان منصوب شد. همین جایگاه به او اجازه میداد تا در قلمروهایی مانند هل و نیفلهایم حکمرانی کند. البته سلطنت او فقط محدود به افرادی میشد که بهعنوان قهرمان جان خود را از دست نداده بودند؛ زیرا اولین خودش فرمانروایی اینگونه مردهها را در قلمروی والهالا برعهده داشت. بااینحال، هلا اغلب اوقات تلاش میکرد تا امپراطوری خود را گسترده کند و والهالا در تسخیر خودش بگیرد. همین اتفاق هم باعث میشد تا هلا در برخورد و درگیری مستقیم با خود اودین و پسر او یعنی ثور قرار بگیرد.
در یک موقعیت خاص، هلا در تلاش بود تا ثور را متقاعد کند تا زمانیکه در آستانه مرگ قرار میگیرد، وارد والهالا شود؛ هرچند که ثور این تلاشها را رد کرد و قبول نکرد که این کار را انجام دهد. هلا همچنین وارد یک اتحاد خیلی سخت با دیگر خدایان مرگ زمین شد. هلا با صبر زیاد منتظر فرصت خیلی خوبی بود که بتواند والهالا را تسخیر کند و کنترل آن را در دست بگیرد. او حتی سربازان خود را هم مجبور کرد تا با استفاده از ناخنهای افراد مرده، یک کشتی بزرگ به نام Naflgar بسازند. او قصد داشت تا به واسطه این کشتی به سرزمین آزگارد حمله کند. اما سرانجام این کشتی توسط «Skurge» که یک جلاد محسوب میشد، نابود شد و به این ترتیب هم هلا مجبور شد که این کشتی را از نو بسازد.
زمانیکه اودین وارد خواب معروف خود شد، توجه او نسبت به والهالا کاهش پیدا کرد و هلا هم فرصت مناسبی را که مدتها انتظارش را میکشید، پیدا کرد تا به آنجا حمله کند. به محض اینکه او از نیتهای اصلی هلا خبردار شد، یک نبرد خیلی بزرگ بین آنها صورت گرفت. هلا به سراغ والکریها رفت و آنها را آلوده کرد. همین اتفاق باعث شد تا آنها شکل فیزیکی خود را از دست بدهند و در یک حالت روحماننده باقی بمانند. «دنیلا موون استار» هم یکی از کسانی بود که در این وضعیت گیر افتاد. او به همراه دیگر اعضای گروه جهش یافتههای جدید به سرزمین آزگارد رفتند تا با ارتش هلا مبارزه کنند. نبرد با نیروهای مختلف، هالک و همچنین «آگاممنون»، رهبر پانتئون را به قلمروی هلا برد.
برخلاف دنیای سینمایی مارول، هلا خواهر ثور و لوکی محسوب نمیشود
آگاممنون بعد از یک نبرد طولانی علیه نیروهای سورئال هلا، به خاطر اتفاقاتی که در آن نبرد و در گذشته رخ داده بود، خواست تا به آنها اجازه دهند که از آنجا بروند. هلا هم با کمال تعجب با این درخواست موافقت کرد. همین اتفاق باعث شد تا احتمال اینکه در دنیای مارول، هلا خواهر ناتنی آگاممنون باشد، چند برابر بیشتر از قبل شود. این نبرد همچنان ادامه داشت تا اینکه جهش یافتهها توانستند اودین را از خواب بیدار کنند. زمانیکه اودین قسم خورد تا در آینده خیلی بهتر از قبل از والهالا مراقبت کند، هلا هم تصمیم گرفت تا از تمایلی که نسبت به تسخیر والهالا داشت، دست بکشد. هلا بارها تلاش کرد تا مردم سرزمین آزگاردین را نابود کند اما مدام شکست میخورد.
به همین ترتیب هم بالاخره تصمیم گرفت تا به پدرش کمک کند که مقدمات رویداد ترسناک راگناروک را مهیا کند. یکی از کارهایی که هلا انجام داد، این بود که ساخت کشتی Naflgar را به پایان رساند و به لوکی اجازه داد که برای حمله به آزگارد، از همین کشتی استفاده کند. اینطور به نظر میرسید که هلا در طی ماجراهای راگناروک جان خود را از دست داده است؛ اما مدت زیادی طول نکشید که احیا شد و دوباره به زندگی بازگشت. بعدها، هلا برای لوکی توضیح داد که بخش زیادی از قدرت و قلمروی خود را از دست داده است. البته این اتفاق ممکن است به خاطر این هم باشد که تعداد خیلی زیادی از مردم آزگارد توسط ثور دوباره به زندگی بازگشتند.
همین اتفاق باعث شده بود تا قلمروی او از روح مردم آزگاردی که هلا در طی این سالها برای جمعآوری آنها تلاش کرده بود، خالی شود. البته هنوز هم به نظر میرسید که او یکی از اعضای گروه خدایان مرگ است. زیرا در یک نقطه زمانی او در جلسهای شرکت کرد که خدایان مرگ در آن درباره سرنوشت قلمروی جهنم یا همان لیمبو صحبت میکردند. بعد از این اتفاقها هلا با صبر و حوصله زیاد زندگی در لاس وگاس، ایالت نوادا را انتخاب کرد. او همچنین به پدر خود یعنی لوکی کمک میکرد تا ماموریتی را که دارد، با موفقیت به پایان برساند؛ ماموریتی که باعث شد تا ثور از سرزمین آزگارد تبعید و بیرون انداخته شود.
القاب و اسامی مستعار: هلا، هالیا، الهه مرگ، ملکه جهنم، فرمانروای جهنم.
تیمها: خدایان آزگاردی، اربابان جهنم، اربابان قلمروهای اسپلینتر، خدایان مرگ.
متحدان: آگاممنون، انگر بودا، فنریس ولف، گارم، هاروکین، لوفی، لیا، لوکی، ملکیث، میدگارد سرپنت، موون استار، موردونا، نانا، سث، اسکالد، ویچ فایر، ایکس من، یاما و غیره.
دشمنان: باربارا دنتون نوریس، بووم-بووم، بوری، کنون بال، کاپیتان آمریکا، کازمیک گوست رایدر، اکسکیوشنر، هریم هاری، هالک، آیرون همر، آیرون من، کارا، کان، کیندرا، مگث، مفیستو، موون استار، اودین، پلوتو، پروکسیما میدنایت، ریکتور، راستی کالینز، سان اسپات، سرپنت، ثور، تایر، والری ریچاردز، وارلاک، ولفسپین، ولورین و غیره.
هلا یک شخصیت از دنیای شرکت مارول کامیکس است. این شخصیت برای کتابهای کمیک ثور توسط استن لی و جک کربی خلق شده است؛ آن هم براساس یکی از شخصیتهای افسانه نورس یعنی هل. شعرهای خیلی زیادی که در توصیف اساطیر نورس و افسانههای مخصوص به آنها نوشته شده، کمک خیلی زیادی در خلق شخصیت هلا به هنرمندان مارول کامیکس کرد؛ شعرهایی که جزئیات خیلی زیادی را از هل بیان کرده بودند و او را توصیف میکردند. هلا فردی بود که بهعنوان فرمانروای دنیای زیر زمینی انتخاب شد، هویت تیره و تاریکی داشت و همچنین ظاهر او نیمی گوشت و نیمی سیاه بود.
هلا هم درست مانند نسخه سنتی و افسانهای خود در اساطیر نورس، الهه مردهها بود که با مردههای سرزمین آزگارد دستوپنجه نرم میکرد و محل زندگی او هم در قلمروی پس از مرگ بود. این قلمرو با نام نیفلهایم هم شناخته میشود. تعاملات و روابط او، آینه و انعکاس کاملی از منبع الهام او از اساطیر نورس بود که شباهت خیلی زیادی هم به او داشت. اولین حضور هلا در قسمت ۱۰۲ سری کتاب کمیک Journey into Mystery بود که در ماه مارس سال ۱۹۶۴ منتشر شد. لازم به ذکر است که شخصیت هلا در ۵۲۲ کتاب کمیک حضور داشت که در هیچکدام از آنها جان خود را از دست نداد.
درست همانند خیلی شخصیتهای دیگر در اساطیر نورس که خودشان و سبک آنها منبع الهام شخصیتهای کمیکی بوده، هلا هم یک روند تکامل مداومی را در تجربه کرده است؛ یعنی در طی تاریخ کتابهای کمیک هلا، او مدام در حال تغییر و تحول و البته تکامل بود. هلا در ابتدا کار خود را بهعنوان یک شخصیت تک بعدی آغاز کرد تا نقش یک آنتاگونیست را داشته باشد. اما بعدها و به مرور زمان، انگیزههای پیچیدهتری را بهدست آورد و خصوصیات شخصیتی او کم کم تغییر کرد و چیزهای بیشتری به آن اضافه شد. وضعیت او و ارتباطی که با دیگر شخصیتها دارد، میتواند مبهم و تاریک باشد؛ بهعنوان مثال اینکه آیا او واقعا فرزند خدای حیلهگر یعنی لوکی هست یا خیر.
برخلاف منبع الهام اصلی خودش یعنی هل که تنها الهه مرگ بود، هلا درکنار دیگر اعضای گروه خدایان و الهههای مرگ فعالیت میکند. به مرور زمان هم اینطور نشان داده شده که او با دیگر شخصیتها ارتباط برقرار میکند، نقشه میریزد و حتی با سایر وارد جنگ و مبارزه هم میشود. بعد از یک موقعیت خاص به اسم راگناروک، هلا بعد از بازگشت دوبارهاش به زندگی، تصمیم گرفت که در یکی از شهرهای ایالات متحده یعنی لاس وگاس ساکن شود؛ زیرا او دیگر بعد و قلمروی خاص خودش را نداشت.
- سزاوار:
هزاران سال پیش که ثور در دوران جوانی به سر میبرد، متوجه شد که بهترین دوستش یعنی «سیف» توسط غولهای طوفان و «روگا» رهبر آنها ربوده شده است. روگا به همراه ارتشی از غولهای یخی به سرزمین آزگارد حمله کرده بود تا به همین هدف خود دست بیابد. زمانیکه ثور از این اتفاق خبردار شد، خشم و نفرت زیادی سرتاسر وجودش را فرا گرفت. زیرا در زمان لازم، در مکان درست نبود تا از دوست و عشق زندگیاش دفاع کند و اجازه ندهد که او را ببرند. به همین ترتیب هم تصمیم گرفت که آماده شود و بهتنهایی به قلعه غولها حمله کند. اما بالاخره اودین دستور اکید داد که ثور در انجام این کار عجله نکند و برای مدت کوتاهی او را آرام کرد.
اودین از ثور خواست تا جایگاه خود را در سرزمین آزگارد نگه دارد و اجازه دهد که ارتشی از مبارزان آزگاردی به نجات سیف بروند. ثور بعد از این دستور تلاش کرد تا در جایگاه خود بماند و کاری نکند. اما افکار او در رابطه با ارتباطی که با سیف داشت، مدام آزارش میداد و لحظهای رهایش نمیکرد. یک اخطار دیگر هم در سر او وجود داشت که براساس سرنوشت، او باید دوباره با مرگ روبهرو شود. همین افکار بود که آرامش را بهصورت کامل در ثور از بین برد. او تا حد خیلی زیادی برای سیف اهمیت قائل بود و همین باعث شد تا او وارد اتاق غنایم اودین شود. او برای اولینبار به سراغ اسلحه قدرتمندی به نام میولنیر رفت، او را گرفت و بلند کرد و به یک توافقی با او رسید.
او لایق بلند کردن این سلاح بود. ثور از این موضوع خبر نداشت، اما روگا آنقدر بیعقل و کوته فکر بود که از سیف برای یک معامله با خود مرگ یعنی هلا استفاده کرد. معامله به این شکل بود که روگا در مقابل تحویل دادن سیف به هلا، میتوانست جاودانگی را بهدست بیاورد. ثور بهتنهایی وارد قلب قلمروی غولهای طوفانی شد، دو نگهبان بسیار بزرگ قلعه آنها را نابود کرد و از آنجایی که میولنیر را برای اولینبار در دست داشت، توانست دهها و دهها نفر از غولهای یخی را از بین ببرد تا بتواند سیف را پیدا کند. ثور بعد از رسیدن به خود پادشاه روگا، درخواست کرد تا محل دقیق سیف را به او بگوید. البته مدت زیادی طول نکشید که روگا درباره معامله خود با هلا برای ثور توضیح داد.
هلا اولین شخصیت شرور زن دنیای سینمایی مارول است
ثور هم که متوجه شد باید به سراغ هلا برود و با او صحبت کند، به بالاترین نقطه Jotunheim رفت تا بهدنبال هلا بگردد و سیف را از او طلب کند. ثور با یک پرش بسیار بلند، توانست خود را به نزدیکی بالاترین نقطه Jotunheim برساند. بعد هم خیلی آرام به سمت لبه صخره ممنوعه رفت. ثور که کم کم به سمت لبه این پرتگاه میرفت، با صدای بسیار بلندی نام هلا را صدا کرد تا به این طریق بتواند توجه او را جلب کند. او حتی یک صاعقه بزرگ هم به وجود آورد تا بتواند حضور خود را به هلا نشان دهد.
- لمس دوم مرگ:
هلا بعد از شنیدن صدای ثور، به روش شومی ظاهر شد؛ آن هم درحالیکه آسمان سیاه شده بود و سیف هم به همراه زنجیرهای جادویی درکنار او شناور بود. هلا به ثور یادآوری کرد که هنوز مدت خیلی زیادی از مرگش نمیگذرد؛ اینکه او تقریبا به روح ثور چنگ زده بود و قصد داشت که آن را برای خودش بگیرد. او اعلام کرد که میداند سیف، پیش از اینکه ثور را احیا کند، اکسیر خاصی را روی او استفاده کرده بود. به همین دلیل هم هلا از همان زمان یک نفرت و کینه بزرگ نسبت به این جنگجو پیدا کرده بود. هلا با خونسردی کامل ثور را تهدید میکرد و درست در همین زمان هم مجازات سیف را انجام میداد. ثور همچنان اصرار داشت و از هلا خواست تا سیف را آزاد کند.
ثور حاضر بود برای نجات سیف هرکاری انجام دهد و دیگر حسابی مستاصل شده بود. هلا با دیدن استیصال و ناامیدی که سرتاسر وجود ثور را فرا گرفته بود، با بیرحمی لبخندی به او زد و از این وضعیت لذت میبرد. از طرف دیگر هم خود ثور خودش را جمع و جور کرد و آمادگی کامل را بهدست آورد تا دوباره به هلا حمله کند. ثور تا جایی که میتوانست، به وسیله میولنیر قدرت و نیروی لازم را احضار کرد تا با آن و انفجاری که به وجود آورده بود، هلا را نابود کند. اما هلا در مقابل بعد از پوزخندی که زد، این اسلحه را کند کرد، سرعت آن را کاهش داد و بعد هم مسیر پرتاب نیروی آن را تغییر داد. همین اتفاق باعث شد تا این صاعقه با نیروی خیلی بیشتر به سمت خود ثور برگردد.
پسر اودین که با این صاعقه مورد اصابت قرار گرفته بود، باری دیگر به سمت آسمان پرتاب شد. سیف کم کم تکان خورد و از خوابی که در آن فرو رفته بود، بیرون آمد. بعد هم با دیدن ماجرایی که به وجود آمده بود، نگرانی خود نسبت به پسر اودین را با صدای بلند ابراز کرد. سیف از هلا خواست تا هرچه زودتر او را آزاد کند. هلا هم که این درخواست را شنیده بود، تصمیم گرفت که به آن عمل کند. به همین دلیل، سیف را به سمت زمین پرتاب و او را آزاد کرد. هلا بیشتر از هر چیزی به ثور فکر میکرد. سیف بلافاصله بعد از آزاد شدن، به سمت ثور دوید و از او خواهش کرد تا بیدار شود. سیف که حسابی از این اتفاق عصبانی شده بود، شمشیر خود را گرفت و به سمت هلا حملهور شد.
سیف دیگر در این زمان اصلا به این موضوع فکر نمیکرد که نمیتواند از پس هلا بربیاید و در حد نیست. حتی هلا از این اتفاق خوشحال هم شد؛ زیرا حالا میتوانست جان سیف را هم از بدنش بیرون بکشد و او را بکشد. پیش از اینکه اتفاقی رخ دهد، ثور به هوش آمد و دخالت کرد. او در تلاش بود تا بتواند روی پاهای خود بایستد. او به هلا گفت که تنها تحت یک شرط میتواند جان او را بگیرد؛ اینکه دست از سر سیف بردارد و کاری با کار او نداشته باشد. ثور بعد از گفتن این حرف، برای سیف توضیح داد که زندگی او، خیلی بیشتر از زندگی خودش برایش اهمیت دارد. هلا در ابتدا به این ماجرا مشکوک بود اما بعد از اینکه متوجه شد که ثور صادقانه گفته، هیجانزده شد. تمایل ثور برای انجام چنین فداکاری نجیبانهای باعث شد تا اهداف هلا ضعیف شود. به همین ترتیب هم هلا آنجا را ترک کرد و پیش از آن به ثور و سیف اخطار داد.
- حتی در مرگ:
در این برهه زمانی، ثور بخش زیادی از قدرتهای خود را از دست داد و لوکی هم یک سلاح جادویی و افسونی به وجود آورده بود. این سلاح میتوانست قدرت خیلی زیادی را به کاربر خود بدهد. با اینکه لوکی این سلاح را برای خودش ساخته بود اما به طریقی این شیء جادویی بهدست «درک گارث ویت» افتاد؛ فردی که تبدیل به «رکر» شده بود. همین ترکیب و موقعیت قرارگیری باعث شد تا درگیری بزرگی بین ثور و رکر به وجود بیاید. خدای رعد و برق که ضعیف شده بود، با شجاعت زیادی مبارزه میکرد. اما همین استقامت او که لحظه به لحظه ضعیفتر میشد، باعث شد تا تلاش او بیشتر از قبل پوچ و بیهوده شود. بعد از اینکه رکر یک ساختمان را روی سر این آزگاردی انداخت، به نظر میرسید که او مرده است.
همین اتفاق باعث شد تا هلا دوباره ظاهر شود که روح ثور را بهدست بیاورد. با اینکه به نظر میرسید که ثور کشته شده است، اما ذرهای از زندگی هنوز در وجود او بود و سوسو میزد. خود ثور این را برای الهه مرگ یعنی هلا توضیح داد و به این موضوع اشاره کرد که تا زمانیکه این جرقه درونش وجود دارد، او نمیتواند روحش را بهدست بیاورد. ثور توانست در شکل اختری ضعیف خود رکر را پیدا کند اما باز هم موفق نشد که او را متوقف کند. به همین ترتیب، او به بدن فیزیکی خود بازگشت و توانست او را بیدار کند. سیف توانست با استفاده از زره دیسترویر، رکر را متوقف کند. هلا در طی این مدت زمان مجبور شد منتظر بماند تا ثور بمیرد. بعد از این اتفاق، هلا به ثور یادآوری کرد که او چقدر به مرگ نزدیک شده بود؛ آن هم زمانیکه سیف دچار جراحتهای خیلی زیادی شده بود. هلا تصمیم گرفت که ثور را بیشتر اذیت کند و به او گفت زمانیکه وارد زندگی پس از مرگ میشود، شکوه و افتخاری است که بهدست میآورد.
- اودین و بینهایت:
در این دوران، هلا یک نقشه فریبکارانه را کشید که اودین در محوریت آن قرار داشت. اودین کاملا از این نقشه بیخبر بود اما هلا قصد داشت که بخشی از روح و قدرتهای او را بگیرد و از او سوءاستفاده کند؛ آن هم زمانیکه اودین در Sea of Eternal Night به خواب رفته است. هلا با استفاده از این قسمت اودین، توانست موجودی را خلق کند که نام آن را بینهایت یا همان اینفینیتی گذاشته بود. تنها وظیفهای که این موجود داشت، این بود که نظم طبیعی را به هم بزند، اودین را شکست دهد و کنترل پدر همگان را بهدست بیاورد؛ البته که موفق به انجام این کارها هم شد. ثور بعد از مدت زیادی جستوجو درباره حقیقت و جمعآوری اطلاعات، بالاخره به این نتیجه رسید که این موجود ترسناک که اینفینیتی نام دارد، بخشی از پدر خودش یعنی اودین است.
اگر هلا لباس مخصوص خود را نداشته باشد، بدن او زشت و پوسیده میشود، در صورتی که با پوشیدن این لباس، بسیار زیبا میشود
بالاخره ترکیب نیروهای مردم سرزمین آزگارد و عزم خود اودین جواب داد و پدر همگان بالاخره سر عقل آمد و نقشه هلا هم با شکست روبهرو شد. اودین که کاملا از خشم هلا خبر داشت و میدانست حالا دیگر خشمگینتر از قبل شده، به پسر خود اخطار داد که هلا در آینده قرار است از طریقی انتقام سخت خود را از آنها بگیرد؛ پدر همگان به پسر خود هشدار داد که از حالا بیشتر مواظب باشد. نقشه هلا خیلی زود تغییر کرد تا با شرایط وفق پیدا کند. او به این نتیجه رسید که با مرگ ثور، روح اودین شکسته میشود و همین اتفاق به مرگ اجازه میدهد که بر زندگی پیروز شود. او همچنین مدام به این موضوع فکر میکرد که چرا انسانها او و همچنین خود مرگ میترسند.
الهه مرگ یا همان هلا که میدانست ثور در زمین است، بلافاصله به آنجا رفت تا ثور را پیدا کند و جان او را بگیرد. هلا که خودش را به شکل دیگری درآورده بود، توجه یک سری از اراذل و اوباش را به خود جلب کرد که قصد داشتند از او دزدی کنند. اقدامات و رفتارهای این افراد تا حد زیادی هلا را آزار میداد. به همین ترتیب هم خیلی راحت آنها را کشت تا هم از دستشان راحت شود و هم آنها بلافاصله به قلمروی خودش بیایند. توهمات اودین مانع از این میشد که هلا بتواند به واسطه او ثور را پیدا کند. از همین رو هم تصمیم گرفت که هرج و مرجی را به وجود بیاورد و به این طریق حضور خود را به خدای صاعقه اطلاع دهد.
این اقدام خیلی خوب جواب داد و دیگر ثور چارهای نداشت جز اینکه خودش را به الهه قدرتمند مرگ نشان دهد. هلا لباس مبدل خود را کنار زد و ثور احساس کرد که باید خودش را تسلیم این الهه بکند؛ زیرا قصد داشت از کشته شدن انسانهای بیگناه بهدست هلا، آن هم بهعنوان آسیبهای جانبی جلوگیری کند. البته هنوز هم در تلاش بود تا از هلا دوری کند اما به نظر میرسید که واقعیت هم دارد به نفع هلا کار میکند تا او بتواند طعمه خود را بهدست بیاورد. اودین هم از طرف دیگر، از اینکه میدانست هلا در تعقیب پسرش است، مدام در رنج و عذاب بود؛ خصوصا زمانیکه متوجه شد هلا باید وجود داشته باشد و تعادل را به وجود میآورد.
اما ثور هنوز هم پسر اودین محسوب میشد. از آنجایی که احتمال مرگ ثور خیلی زیاد بود، اودین چاره دیگری نداشت جز اینکه مقابل هلا ظاهر شود و به او حمله کند. اودین این کار را هم کرد و منجر به این شد که مرگ، به سراغ الهه مرگ برود. در عین حال که این اتفاقات در حال رخ دادن بود، ثور کاملا میدانست که وجود هلا در طرح بزرگتر همه چیز، خیلی مهمتر از وجود ثور است. به همین ترتیب هم او با پدر خود صحبت کرد و متوجه شد که اودین هم کاملا این موضوع را درک میکند. اودین تصمیم گرفت که هلا را احیا کند. اینطور به نظر میرسید که ثور به هلا باخته است و به مرور زمان ضعیفتر شد و در حال از دست دادن جان خود بود. سیف که شاهد این اتفاقات بود، ناامیدانه به هلا التماس کرد. هلا با اینکه این درخواستها را شنید، اما کاملا ساکت بود. سرانجام حرفهای سیف روی هلا اثر گذاشت و از زندگی او گذشت؛ اما پیش از اینکه آنجا را ترک کند، اعلام کرد که این اتفاق بالاخره دیر یا زود رخ خواهد داد.
- هلا در زمین:
«کرس» که بهطور حیرتانگیزی قدرتمند است، در یک مسیر جنگی و خشمانه قرار داشت تا به سراغ «ملکیث» ملعون برود و او را نابود کند. همین فرایند شکار باعث شد تا او به هل برسد؛ جایی که او بلافاصله با همان خشمی که داشت، به سمت الهه مرگ حمله کرد. به نظر میرسید که او، هلا را شکست داد و زیر خرابههای یک برج گیر انداخت. کرس با کمکهای خواهر «انچنترس» یعنی «لوریلی» توانست با موفقیت از هل خارج شود و به جستجوی خود برای پیدا کردن ملکیث ادامه دهد. کرس زمانیکه به سیاره زمین رسید، بهطور ویژه شهر نیویورک، ثور را دید. اما توهمها باعث شدند تا او، ثور را به شکل همان فردی که به دنبالش میگشت، یعنی همان ملکیث ببیند.
کرس در همین لحظه ادعا کرد و سپس نشان داد که موجودات هل، متعلق به او هستند و او میتواند به آنها دستور دهد. به همین ترتیب هم میدگارد سرپنت قدرتمند را احضار کرد تا به زمین بیاید. او با ثور مبارزه کرد و به مرور زمان تعداد بیشتر و بیشتری از ساکنان هل را احضار کرد تا هرجومرج به وجود بیاورند. کرس همچنان ادعا داشت که خودش ارباب جهنم و نیفلهایم است و تعداد بیشتری از افراد هلا را احضار کرد؛ کرس، نید هاگِ اژدها، آیس جاینت، نگهبان شخصی یمیر، فارسانگِ افسونگر، کینگ فافنیر، فافنیر غول پیکر و چندین تن از کوتولههای یخی را احضار کرد. ثور در این نقطه زمانی تلاش کرد که الف تاریک سابق یا همان کرس را آرام کند.
اما نفرت کرس نسبت به ملکیث خیلی زیاد بود و از آنجایی هم که ثور را به شکل ملکیث میدید، مشخص بود که التماسهای ثور اصلا کارساز نیستند. در همین لحظه، گروه گاد پک که متشکل از خدایان جوان بود و توسط تکامل عالی هدایت میشدند، در آنجا ظاهر شدند. آنها در تلاش بودند تا نابودی و هرج و مرجی را که توسط موجودات آزگاردی مرده به وجود آمده بود، متوقف کنند. حتی «بتا ری بیل» هم در آنجا ظاهر شد تا تلاش خود را بکند و ماجرا را متوقف کند. مدت زیادی نگذشته بود که Warriors Three هم به این ماجرا پیوستند و بالاخره همه چیز به نفع قهرمانان داستان برگشت. البته هنوز خیلی نگذشته بود که همه چیز از بد به بدتر تبدیل شد.
در همین زمان هلا ظاهر شد تا فرمانروایی و حکومت خود بر مردهها را دوباره بهدست بیاورد. حضور هلا باعث شد تا روز تبدیل به رنگ تیرهای شود سرانجام سروصدای شومی هم در زمین به وجود بیاید. تعداد زیادی از موجوداتی که توسط کرس احضار شده بودند، احساس سردرگمی میکردند؛ آنها ادعا کردند که کرس کاری کرده بود تا آنها باور کنند که او، هلا را به قتل رسانده است. به نظر میرسید که هلا با شنیدن این حرف حس کرده که به او توهین شده است. به همین خاطر او اعلام کرد که در طی این مدت، به دورترین بخشهای ۹ قلمرو رفته بود و احتمالا این کار ملکیث بود که قصد داشت با زندانی کردن هلا، کرس را فریب دهد.
کرس که حسابی از این حرفها گیج و سردرگم شده بود، به ارتش نامردهی هیولایی خودش دستور داد که به هلا حمله کنند. اما هلا در طی یک حرکت ساده، همه آنها را سر جای خودشان نگه داشت و جان آنها را گرفت. خیلی زود، هر دو فافنیر، نید هاگ و همچنین دیگر موجودات هیولایی نامرده که در این ارتش بودند، به پیروی از ارباب اصلی خودشان پرداختند و دیگر به کرس گوش نمیکردند. بعد از این اتفاق، کرس تلاش کرد که هلا را شکست دهد و جایگاه او را بهدست بیاورد. اما تک تک اقدامات وحشیانه و قدرتمند کرس، به واسطه خود الهه مرگ خنثی میشد. هلا متوجه شد که کرس از لحاظ قدرتی حسابی از او ضعیفتر است اما بهصورت مداوم در تلاش است تا به هدف خود برسد.
شخصیت هلا تنها با یک لمس میتواند فرد مورد نظرش را به قتل برساند
به همین ترتیب هم او را از فریب و حیله بعدی آگاه کرد. هلا به کرس اجازه داد تا واقعیت ماجرا را ببینند و متوجه شود که او در تمام این مدت با ثور مبارزه میکرد و اصلا ملکیثی در کار نبود. کرس با فهمیدن این حقیقت، بلافاصله عصبانی شد که باری دیگر توسط ملکیث فریب خورده است. از طرف دیگر ثور هم از هلا تشکر کرد که این کار را برایش انجام داده بود و باعث شد که این غائله خیلی زود به پایان برسد. خدای رعد و برق بعد از تشکر از هلا، از او خواست تا سربازان و افراد خود را هرچه زودتر از زمین خارج کند و به قلمروی هل ببرد. البته او پیش از اینکه موافقت کند که از آنجا برود، حمله کردن به زمین را مسخره کرد و برای رفتن خودش هم یک شرط گذاشت. شرط او این بود که ثور هم همراه هلا به هل برود و بهعنوان یکی از افراد وفادارش، به او خدمت کند. ثور که هیچ گزینه دیگری نمیدید تا بتواند به واسطه آن از افرادی که دوستشان دارد محافظت کند، این شرط را پذیرفت و به همراه او به قلمروی هل رفت.
- گرگها در شمال:
در این برهه زمانی، هلا با یک پادشاه بسیار شیطانی، قدرتمند و البته جاهطلب به نام «اسکالد» همکاری کرد تا جنگی را علیه آزگارد به راه بیاندازند. اسکالد یک مسیر نابودگرانهی مرگبار را به راه انداخته بود که در طی این مسیر، به خاطر منافع تاکتیکیای که بهدست میآورد، تعداد زیادی از روستاهای کوچک وایکینگها را نابود کرد. در طی یکی از فعالیتهایی که ارتش شیطانی اسکالد انجام میدادند، اقدامی علیه « Redhangir» صورت گرفت که باعث شد ناراحتی مردم آن تا حد زیادی برانگیخته شود. به همین ترتیب، نبرد خونینی بین آنها شکل گرفت که در طی آن هم رئیس یک روستای کوچک وایکینگی به نام «توروالد» به قتل رسید.
بعد از مرگ این رئیس، دختر سرسخت و قدرتمند او به نام « Einar Thorvaldsdottir» جانشین وی بهعنوان رئیس دهکدهها شد. هلا از یک جادوی بسیار قدرتمند استفاده کرد تا بتواند پل بایفراست را پنهان کند. او قصد داشت تا با انجام این جادو، کار را برای مردم آزگارد سخت کند و اجازه ندهد که آنها سیستم دفاعی خوبی را مهیا کنند. ثور با وجود تنها بودن و وضعیت ضعیفی که در آن قرار داشت، توانست راه خود را به رد هنگیر پیدا کند؛ البته در طی مسیر رسیدن به آنجا هم سختی خیلی زیادی را متحمل شد. او نیاز به کمک افراد فانی داشت. ثور برای اینار توضیح داد که هلا از اسکالد استفاده کرد تا ارتش خود را در سرتاسر دنیای فانیها پخش کند.
همین کار هم به او اجازه داده بود تا بتواند مخفیانه تا دم درهای آزگارد بیاید و خود را به این سرزمین برساند. به همین دلیل هم آنها زمان خیلی کمی را برای آماده شدن دارند. ثور به یک لنگر نیاز داشت؛ یک راه برای اینکه بتواند روی زمین باقی بماند و از دست مزاحمتهای جادوی هلا که روی بایفراست قرار داده، راحت باشد. اینار، قفل زیبای موهای خود را به ثور تقدیم کرد و همان گیره برای خدای صاعقه کافی بود. به همین ترتیب، ثور توانست یک ضد حمله را علیه خود هلا و همچنین پادشاه شیطانی او یعنی اسکالد پیاده کند. پدر ابتدا، ثور فقط با خود هلا مبارزه میکرد و اصلا با دیدن تواناییها و قدرتهای او تحت تاثیر قرار نگرفت.
ثور مدام به ترس پیشفرضی که پدرش هنگاه صحبت کردن از الهه مرگ سراسر وجودش را فرامیگرفت، فکر میکرد. اما متاسفانه ثور، هلا را دست کم گرفته بود. او به واسطه تواناییهایی که داشت و البته تقلبی که انجام داد، توانست تا حد خیلی زیادی به خدای رعد و برق آسیب وارد کند. هلا، ثور را که نابود شده بود، به همان شکل برای اسکالد رها کرد تا او کارش را یکسره کند. زیرا خود اسکالد درخواست کرده بود که شخصا ثور را به قتل برساند و هلا هم این درخواست را پذیرفت. ثور که حسابی ضعیف شده بود، توانست با کمک اینار، این پادشاه شیطانی را شکست دهد. هلا بدون هیچ تمایلی، ارتش شیطانی اسکالد را زیر نظر خود گرفت و عقبنشینی کرد؛ آن هم بدون وجود پادشاهی که آنها را هدایت کند. هلا که بعد از پایان یافتن این ماجرا قصد اذیت کردن ثور را داشت، اعلام کرد که کشتن او هیچ مزهای ندارد؛ آن هم اگر قرار باشد که پیروزی هلا و نابود شدن سرزمین آزگارد را نبیند.
- احیا:
ثور توانست چرخه راگناروک را بشکند و هلا هم درست همانند تعداد خیلی زیادی از مردم سرزمین آزگارد و موجودات ۹ قلمرو، در یک وضعیت عدم وجود قرار گرفتند. سرانجام ثور اولین نفری بود که بازگشت و از از آن قدرتی که اخیرا از پدرش اودین به او ارث رسیده بود، استفاده کرد تا سرزمین آزگارد را روی زمین و ایالت اوکلاهما و شهر براکستون، دوباره بسازد. بعد از انجام این کار، ثور به سراغ این رفت که مردم آزگاردی را تا جایی که میتواند احیا کند و بازگرداند. در طی این فرایند، هلا هم خودش را در شهر لاس وگاس ساکن کرد تا همانجا زندگی کند. هلا که با محیط اطراف خود بهصورت کامل تطابق پیدا کرده بود، هنوز یک قلمرو برای حکمرانی داشت؛ هرچند که همانند قبل شکوهمند نبود. لوکی اولین نفری بود که هلا را پیدا و با او صحبت کرد؛ آن هم بعد از اینکه سرزمین آزگارد احیا و بازسازی شد و مردمان این سرزمین هم به زندگی بازگشتند. البته تنها تفاوتی که وجود داشت، این بود که لوکی این بار در بدن یک زن ساکن شده بود. در این دوران باز هم هدف این دو نفر یکی بود و هر دو قصد داشتند که ثور را به زمین بزنند. به همین ترتیب هم هلا تصمیم گرفت تا به لوکی کمک کند که طرح و نقشه خود را برای به دردسر انداختن ثور عملی کند.
- Avengers Prime:
بعد از حمله نورمن آزبورن، سرزمین آزگارد سقوط کرد. بعد از این ماجراها، سه تن از مهمترین اعضای تیم انتقام جویام بعد از مدتها جدایی دوباره به یکدیگر پیوستند اما مدت زیادی طول نکشید که دوباره از هم جدا شدند؛ نهتنها به خاطر گذر زمان، بلکه به خاطر اختلافات ایدئولوژیکی و همچنین زخمها و آسیبهایی که در گذشته متحمل شدهاند. آیرون من، ثور و استیو راجرز در ویرانههای آزگارد سرگردان بودند اما خیلی زود به درون یک گرداب ابعادی اسرارآمیز کشیده شدند. این سه نفر در سرتاسر ۹ قلمرو پخش شدند. ثور در جایی ظاهر شد که انچنترس و همچنین ارتشی از موجودات مختلف را در مقابل خود دید که بلافاصله به او حمله کردند.
او در مقابل این حمله مقاومت کرد و به مبارزه پرداخت اما سرانجام متوجه شد که این انچنترس نیست که این حمله را مدیریت کرده، بلکه هلا یا همان الهه مرگ همه چیز را ترتیب داده است. هلا کاملا نسبت به بیثباتی ۹ قلمرو و همچنین غیبت اودین آگاه بود و همه چیز را میدانست. او از همین فرصت استفاده کرد تا با میل زیاد خود بر ۹ قلمرو حکمرانی کند. به همین ترتیب هم وارد نبرد مستقیمی با ثور شد؛ تک تک لحظههای مبارزه بزرگ بین این دو دشمن، روی هر ۹ قلمرو تاثیر بسیار زیادی میگذاشت. برخورد ثور و هلا لرزه بزرگی را به وجود آورد و کسانی که از دور در حال تماشا بودند، متوجه شدند که آسمان با سیاهی پر شده و مدام صاعقه در آن دیده میشود.
او هم الهه مرگ محسوب میشود و هم بر دو سرزمین هل و نیفلهایم فرمانروایی میکند
از آنجایی که قدرت هلا چند برابر بیشتر شده بود، توانست تک تک ۹ قلمرو را تبدیل به یک نسخه تاریکتر و پیچیدهتر بکند. ثور از دیدن قدرتهای جدید هلا سردرگم شد و درخواست توضیح کرد. با اینکه هلا یک تهدید بزرگ محسوب میشد و خطر او بیشتر از هر زمان دیگری شده بود، ثور باز هم به مبارزه خود ادامه داد؛ با اینکه میدانست در حد هلا نیست و نمیتواند از پس او بربیاید. به همین ترتیب، هلا به زیردستان خود اجازه داد تا با خدای رعد و برق مبارزه کنند؛ آن هم درحالیکه خودش در گوشهای، ثور را نگاه و او را مسخره میکرد. کاملا مشخص بود که این نبرد چگونه پیش میرود. ثور سرانجام سقوط کرد زیرا قدرتهای هلا خیلی برای او زیاد بود.
اما شانسی که در پایان نصیب خدای رعد و برق شد، این بود که «آمورای افسونگر» در آخرین لحظه مداخله کرد و ثور را به یک نقطه امن برد تا زنده بماند؛ بعد هم خودش بهتنهایی با خشم خود هلا روبهرو شد. پیش از اینکه هلا بتواند ثور را به قتل برساند، انچنترس او را به نقطه امنی نزدیک به Jotunheim تله پورت کرد. کاپیتان آمریکا و آیرون من هم خیلی زود خودشان را به ثور رساندند، بدن زخمی و نابود او را درمان کردند و به مراقبت از او پرداختند. آنها خیلی زود ثور را به یک کابینی که در نزدیکی جنگلهای Jotunheim وجود داشت، بردند تا یک الف به نام «مگث» از او مراقبت کند.
- هلا علیه نه قلمرو:
هلا برای مدت کوتاهی به واسطه همان حمله و عمل انتقال غافلگیرانهی انچنترس، خنثی شد. هم هلا و هم انچنترس برای مدتی بیهوش شده بودند. آمورای افسونگر اولین نفری بود که به هوش آمد و آرام آرام روی پای خود ایستاد. او خیلی زود چکش مخصوص ثور یعنی میولنیر را دید که آنجا افتاده است و با ناامیدی تلاش کرد تا آن را بلند کند. از آنجایی که نتوانست چکش ثور را بلند کند، به سراغ شمشیر الهه مرگ رفت که هنوز بیحرکت و ساکت افتاده بود. به محض اینکه آمورا به شمشیر هلا نزدیک شد، چشمان او روشن شد که نشان از بازگشت هوشیاریاش داشت و نبرد خود را با آمورا آغاز کرد. این دو زن قدرتمند بلافاصله با هم درگیر شدند اما هلا قدرت خیلی بیشتری نسبت به ساحره داشت.
انچنترس برای اینکه بتواند در مقابل ملکه هل کاری کند، دست و پا میزد. هلا دوست داشت بداند که ثور دقیقا کجاست و اقدامات رقتانگیز انچنترس را مسخره کرد زیرا این اتفاق غیرقابل اجتناب بود. هلا به روشهای مختلف آمورا را مورد آزار و اذیت قرار داد و به او حمله میکرد تا بتواند برای سؤال خود پاسخی بهدست بیاورد. در جای دیگری ثور بهصورت کامل بهبود پیدا کرد اما از دیدن شکل چشمانداز محیط اطراف خود حسابی سردرگم شد. ثور کم کم به این نتیجه رسید که هلا با قدرت خود بخشهای مختلف ۹ قلمرو و چشماندازهای آنها را تغییر داده است. هلا که برای لحظهای کارش با آمورا تمام شده بود، توجهاش به سمت میولنیر جلب شد که هنوز در نزدیکی آنها قرار داشت.
هلا تلاش کرد تا این چکش را بلند کند اما هیچ فایدهای نداشت. او حتی تلاش کرد تا با استفاده از شمشیر قدرتمند خود، این چکش را نابود کند. هلا خیلی زود به این نتیجه رسید که چکش ثور چه خطری میتواند برای او داشته باشد. به همین ترتیب هم مصمم شد که روشی برای ازبینبردن آن پیدا کند. او به این نتیجه رسید که شاید خودش نتواند این چکش را بلند یا نابود کند. اما بهعنوان الهه مرگ میتواند فردی را احضار کند که شانس بیشتری برای استفاده از این چکش در او وجود دارد. به همین دلیل، هلا به سراغ یک فرد افسانهای و قدرتمند به نام «بور» رفت که پدر اودین و پدر بزرگ ثور محسوب میشد.
همانطور که انتظار میرفت، هلا به بور دروغ گفت و اعلام کرد که اگر او بتواند میولنیر را تکان دهد، آزادیاش را بهدست میآورد. با اینکه قبلا بور این کار را انجام داده بود، اما با وجود تلاشهایش باز هم نتوانست ذرهای چکش را تکان دهد. او همچنین به فریب و دروغ هلا پی برد و متوجه شد که ثور نمرده است. در پایان هم هلا که حسابی خشمگین شده بود، بور قدرتمند را رها کرد.
- تحقیقات ایکس فاکتور:
بعد از گذشت مدتی، هلا در خط داستانی مخصوص ایکس فاکتور ظاهر شد و نقش یکی از مشتریان X-Factor Investigations را ایفا کرد. او با «مادروکس» و «لانگ شات» روبهرو شد و خودش را بهعنوان «خانم هالیا» معرفی کرد. لانگ شات که یک جهش یافته با توانایی خاصی در زمینه جذب خانمها بود، توسط زیبایی بسیار زیاد هلا جا خورد و تحت تاثیر او قرار گرفت. خانم هالیا از اعضای این گروه خواسته بود تا شیء را که از او ربوده شده بود، بازگردانند. هلا یک «چکش ثور» یا گردنبند باستانی نورسی داشت که توسط مردی به نام «گافرن» از او دزدیده شده بود. او یک سری سکههای طلایی به مادروکس داد و گفت که احتمالا این میزان، خدمات آنها را پوشش خواهد داد.
مدتی بعد، مادروکس و بانشی توانستند ردِ گافرنرا در مسافرخانهای در شهر نیویورک بزنند. بعد از بازگرداندن آن گردنبند، مشخص شد که او همان «پیپِ ترول» است. هلا در یک خیابان ظاهر شد و پیپ را پس گرفت و پیش از اینکه ناپدید شود، ارتباط کاری خود را با شرکت X-Factor Investigations به پایان رساند. مادروکس که شاهد این اتفاقات بود، حس میکرد که با بازگردادن این گردنبند به مشتری خود، کار اشتباهی انجام داده است. به همین ترتیب هم تصمیم گرفت تا گروهی را برای پیدا کردن آن ترول تشکیل دهد. زمانیکه هلا در حال شکنجه کردن پیپ بود، مدام از او توضیح میخواست که چرا او به بخش خودش در معاملهشان احترام نگذاشته است و وظیفهاش را انجام نداده است. در همین لحظه بود که موارد قرارداد مشخص شد. قرار بود که هلا به مدت یک سال در شکل ظاهری پیپ تغییراتی را به وجود بیاورد. در عوض هم پیپ قرار بود در خدمت او باشد؛ آن هم برای مدت خیلی زیادی. از آنجایی که پیپ بعد از گذشت مدتی دیگر از ظاهرش خوشش نمیآمد، از دست هلا فرار کرد.
- لاس وگاس:
در این برهه زمانی هلا متوجه شد که اعضای تیم فاکتور ایکس در لاس وگاس هستند؛ آن هم بعد از اینکه لانگ شات پشت سر هم در قمارخانه Caesar’s Palace برنده میشد. به همین ترتیب، او دو تن از سربازان زامبی نورسی خود را به سراغ آنها فرستاد و متوجه شد که هدف اصلی آنها از آمدن به لاس وگاس این است که محل دقیق ترول را پیدا کنند. این دو سرباز نورس خیلی راحت توسط اعضای گروه ایکس فاکتور شکست خوردند. در مرحله بعد، هلا گروه جدیدی از افراد قدرتمندتر خود را به سراغ این قهرمانان فرستاد. از لحاظ تعداد، سربازان هلا خیلی بیشتر بودند. اما به محض اینکه مبارزه آنها شروع شد، ثور خود را به آنجا رساند تا اطلاعات بیشتری درباره این نبرد بهدست بیاورد.
کیت بلانشت برای آمادگی برای نقش هلا، هنرهای رزمی برزیلی یاد گرفت
ثور بعد از پی بردن به اصل ماجرا، به جبهه ایکس فاکتور پیوست و در تلاش بود که پیپ را آزاد کند. ثور اعضای گروه را به سمت جهنم هدایت کرد؛ این در حالی بود که «لایلا میلر» پشت سر آنها باقی ماند. هلا که شاهد این ماجراها بود، ترول را آزاد کرد و معتقد بود که او اصلا ارزش نگه داشتن ندارد. بعد هم تیم نجات اجازه پیدا کردند که آنجا را ترک کنند. آنها تصمیم گرفتند که از همان راهی که آمده بودند، بازگردند اما متوجه شدند که ورودی اصلی برای همیشه بسته شده است و این موضوع فوقالعاده آنها را شوکه کرد. هلا به این نکته اشاره کرد که تنها راه خروج از آنجا، این است که مستقیم از وسط جهنم عبور کنند؛ جایی که ارتش روحهای نفرین شدهی هلا در آنجا منتظر آنها بودند.
قرار بر این بود، هرکسی که در این نبرد جان خود را از دست بدهد، روح او به هلا تعلق دارد. ثور رهبری این نبرد را برعهده گرفت. هلا هم با مادروکس روبهرو شد. او اصرار بر این داشت که کل این وضعیت و شرایطی که به خاطر طلسم به وجود آمده بود، نقش یک حواس پرتی را داشت؛ هدف اصلی هلا این بود که ثور را به جهنم بکشاند. البته هلا اصلا این موضوع را قبول نکرد. هلا تصمیم گرفت تا حرکتی انجام دهد که مولتیپل من را یک بار برای همیشه به قتل برساند. اما او توسط «داروین» شوکه شد؛ کسی که خودش را در میان آن دو قرار داد تا از دوست خود محافظت کند. قدرت تکامل داروین روی هلا اثر گذاشت؛ زیرا او از زمان نجات یافتن از مرگ، مدام در حال تکامل بود.
او بخشی از قدرتهای هلا را به سمت خود جذب کرد. او توانست بخشی از شنل هلا را که خود واقعی او را نشان میداد، از بین ببرد. اعضای گروه از همین حواس پرتی استفاده کردند و توانستند از آنجا فرار کنند. تک تک آنها توانستند به واسطه لایلا میلر به لاس وگاس برگردند. بعد از این اتفاق، هلا تنها ماند تا خودش با ارتشی که درست کرده بود روبهرو شود.
- Fear Itself:
در این برهه زمانی، هلا توانست بخشی از جهنم مفیستو را بهدست بیاورد و آن را دارایی خودش بکند. در همین دوران، سرپنت به سراغ هلا رفت؛ البته که یک مامور که به نام «تانگ» شناخته میشد، با هلا ملاقات کرد. همین اتفاق باعث شد تا مفیستو مدام نگران این باشد که هلا و سرپنت با هم متحد شوند و او را از بین ببرند. زمانیکه این دو شخصیت با یکدیگر ملاقات کردند تا درباره مسائل مختلف با هم صحبت کنند، هلا متوجه شد که مفیستو، «دیزنیر» او را تحت کنترل خودش گرفته است. پیش از اینکه این دو فرمانروا نبرد را با یکدیگر آغاز کنند، لوکی که حالا تبدیل به یک کودک شده بود، به آنجا آمد و مداخله کرد. او توانست با هلا و مفیستو معاملهای بکند.
لوکی قرار بود که لیا، خدمتکار هلا و تایر، فرمانده هلا و همچنین چهار دیزنیر را بگیرد و به کمک آنها، سرپنت را متوقف کند که او نتوانست قدرتی بیشتر از این بهدست بیاورد. در مقابل هم لوکی قرار بود که جهنم خود هلا را بازگرداند و یک سری کارهای دیگر را هم برایش انجام دهد که در آن زمان هنوز حقیقت این مأموریتها مشخص نشده بود. زمانیکه لوکی از آنجا دور شده بود، خبردار شد که هلا مورد حمله قرار گرفته است اما او والکری خودش را صدا کرد تا به کمکش برود و توانست با کمک او، حمله سرپنت را دفع کند.
قهرمانان نابود شده:
در این دوران هلا توانست یک جهنم جدید تحت هدایت و فرمان مادر همگان یعنی «فریا» بهدست بیاورد. اما او همچنان لیا را در اختیار لوکی قرار داد تا مطمئن شود که او، بخش مخصوص به خودش از معامله را انجام میدهد. زمانیکه هلا در حال بازگشت به سمت خانه جدید خود بود، برای تایر توضیح داد که میتواند پادشاه او باشد؛ زیرا او تمایل خیلی زیادی برای نشان دادن این داشت که هلا، حسهایی برای او که زمانی خدای جنگ بوده، دارد. بعدها هلا در خانه لیا ظاهر شد؛ البته غاری که در زمین قرار داشت و برای او معنی خانه را میداد. آن هم به همراه یک بسته و یک نوشته که به لوکی تعلق داشت. این بسته متشکل از سگهای کوچکی بود که به ملاقات اتفاقی بین «گرم» و «هل ولف» تعلق داشت؛ ملاقاتی که پیش از این لوکی آن را ترتیب داده بود. هلا، لوکی را مسبب این توله سگهای شیطانی میدانست و معتقد بود که خودش باید مسئولیت آنها را برعهده داشته باشد.
با اینکه هلا در دستهبندی آزگاردینیها قرار میگیرد و وضعیت فیزیکی او هم همانند مردم آزگارد است، اما نژاد اصلی او را میتوان یک غول کامل از Jötunheimr دانست؛ هرچند که هر دوی این نژادها، خصوصیات مشترک و شبیه به یکدیگری دارند. به همین ترتیب هم هلا ویژگیها و خصوصیتهایی دارد که شبیه به خدایان آزگاردی است. او دارای قدرت ابرانسانی، سرعت، استقامت، چابکی، رفلکسها و دوام بسیار بالایی است؛ اندازه این خصوصیتها آنقدر بالا است که از بخش زیادی از مردم هر دو نژاد، پیشی میگیرد و بالا میرود. قدرت بسیار زیاد هلا باعث شده تا بتواند بارها و بارها در مبارزه تن به تن با ثور درگیر شود و نسبت به او برتری پیدا کند.
درست همانند دیگر مردم سرزمین آزگارد، هلا دربرابر جادو مقاوم است. او قدرتهای جادویی و معنوی زیادی دارد که میتواند برای اهداف مختلف مانند شلیک گلولههای مرگبار و پر از انرژی از دستان خود، شناوری و خلق توهم و غیره از آنها استفاده کند. قدرتمندترین توانایی هلا Hand of Glory او است؛ یک روش که از انرژی جادویی و عرفانی استفاده میکند تا قدرت هر مشت را تا چندین برابر افزایش دهد. به طوری که این مشت میتواند حتی یک آزگاردی را هم به قتل برساند. هلا بهعنوان الهه مرگ قراری با خود مرگ دارد. همین قرار به او اجازه میدهد که روح پیروان آزگاردی و خود آزگاردیها را جمعآوری کند و آنها را به هل یا نیفلهایم ببرد.
او همچنین قادر است که به هر جایی که دوست دارد، در ۹ قلمرو سفر کند؛ حالا این نقطهها هرچقدر از هم دور باشند، اصلا مهم نیست. با اینکه لمس و تماس هلا برای افراد فانی مرگبار است و میتواند روح هرکسی را که دوست دارد بدزدد و به هل ببرد، اما عموما این کار را نمیکند. یعنی او کاری با روح قهرمانان فانی ندارد؛ مگر اینکه به این نتیجه برسد که روح آنها کاملا برای خودش مناسب است، در غیر این صورت روح آنها را برای والکریها میگذارد که این روحها را به والهالا ببرند. هلا معمولا ترجیح میدهد که یک فرد جانش را از دست بدهد و بعد به سراغ روح او برود. اما اگر بخواهد، میتواند یک انسان سالم یا حتی یکی از مردم آزگارد را تنها با یک لمس، «لمس مرگ» خود، بکشد.
هلا همچنین دوست دارد که از توهمهای خود برای کشتن آزگاردینهای زنده هم استفاده کند. علاوهبر این موارد، او این توانایی را هم دارد که یک آزگاردین مرده را به زندگی بازگرداند (البته در صورتی که روح آنها به زندگی پس از مرگ منتقل نشده باشد)، اما خیلی کم پیش میآید که او از این توانایی استفاده کند. هلا همیشه لباس جادویی مخصوص خود را بر تن میکند که قدرت او را تا چند برابر افزایش میدهد و باعث میشود که او جوان و سالم باقی بماند. این الهه موهایی کاملا مشکی دارد و رنگ چشمان او هم سبز است. هلا بدون شنل مخصوص خود، به شکل اصلی خودش بازمیگردد: در این شکل، نیمی از بدن او زیبا و سالم است و نیم دیگر آن در حال فاسد شدن است.
او بدون شنل خود خیلی ضعیف میشود و به سختی میتواند حرکت کند. قدرتهای او تا حد خیلی زیادی کاهش مییابد، توانایی شناور شدن یا حتی ایستادن را هم ندارد و نمیتواند صاعقههای جادویی پرتاب کند. هلا اصلا نیازی ندارد که این شنل را بپوشد و همین که فقط یک بار آن را لمس کند، کافی است که به همان شکل قدرتمند خود بازگردد. سمت چپ بدن او به نظر مرده و فاسد میآید اما در صورت پوشیدن این شنل، این پوسیدگی و فساد کاملا از بین میرود. اغلب اوقات هلا Nightsword را همراه خود دارد و یک شمشیرباز بسیار ماهر محسوب میشود. هلا میتواند به تمام افراد مردهای که در هل و نیفلهایم ساکن هستند، دستور بدهد و آنها را هدایت کند؛ اما هیچ قدرتی روی مردههای والهالا ندارد.
در انتها به انیمیشنها، فیلمها و بازیهایی اشاره میکنیم که شخصیت هلا در آن حضور داشت:
- انیمیشن Hulk vs. Thor محصول سال ۲۰۰۹ با صداپیشگی جنیس جاد
- فیلم Thor: Ragnarok محصول سال ۲۰۱۷ با بازی کیت بلانشت
- انیمیشن سریالی The Avengers: Earth's Mightiest Heroes محصول سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۳ با صداپیشگی نیکا فاترمن
- انیمیشن سریالی Avengers Assemble محصول سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۹ با صداپیشگی ونسا مارشال
- انیمیشن سریالی Guardians of the Galaxy محصول سال ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۹ با صداپیشگی کاری والگرن
- بازی Thor: God of Thunder محصول سال ۲۰۱۱
- بازی Marvel Avengers Alliance محصول سال ۲۰۱۲
- بازی Marvel: Future Fight محصول سال ۲۰۱۵
- بازی Lego Marvel Super Heroes 2 محصول سال ۲۰۱۷ با صداپیشگی کیت کندی
- بازی Marvel Puzzle Quest محصول سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۶
- بازی Marvel Ultimate Alliance 3: The Black Order محصول سال ۲۰۱۹ با صداپیشگی نیکا فاترمن