پیش از اینکه بهسراغ مقاله معرفی شخصیتهای دنیای کمیک این هفته برویم، نقل قولی از شخصیت والی وست را باهم بخوانیم:
اسم من والی وست است. من سریعترین انسان جهان هستم. اما هیچکس این موضوع را به یاد ندارد. روزی روزگاری، من هم فلش بودم.
والاس روودولف «والی» وست دقیقا با همان رعد و برقی برخورد کرد که شوهر عمهی خودش یعنی بری آلن را تبدیل به فلش کرده بود. او بعد از تبدیل شدن به یک اسپیدستر، نام مستعار کید فلش را برای خود انتخاب کرد و در جایگاه دستیار و همکار بری قرار گرفت. او بعد از اسپیدستر شدن، تبدیل به یکی از اعضای گروه تین تایتانز هم شد. سرانجام، والی تبدیل به فلش شد تا خاطرات شوهر عمهی خود را زنده نگه دارد و به آنها احترام بگذارد؛ کسی که برای نجات جهان، جان خود را فدا کرد. او همچنین تبدیل به یکی از اعضای لیگ عدالت هم شد. او با زنی به نام «لیندا پارک» ازدواج کرد و ثمره این ازدواج هم دو فرزند به نامهای «جای» و «آیریس وست دوم» شد.
در حال حاضر بری، والی را از درون اسپید فورس بیرون کشیده است و حالا والی هم یکی از دو انسان سریع جهان محسوب میشود. والاس راندولف وست یک شخصیت ابرقهرمانی محسوب میشود که در کتابهای کمیکی که توسط شرکت دی سی کامیکس منتشر میشوند، حضور پیدا میکند. او کید فلش اصلی و همچنین سومین فلش دنیای کمیک به حساب میآید. قدرت او عمدتا از سرعت ابرانسانی تشکیل شده است. او که برادرزادهی همسر بری آلن، دومین فلش دنیای کمیک محسوب میشود، برای اولینبار در قسمت ۱۱۰ سری کتاب کمیک Flash و در سال ۱۹۵۹ ظاهر شد؛ کتاب کمیکی که تبدیل شدن والی به کید فلش را به تصویر کشید.
بعد از مرگ بری در رویداد بحران در زمینهای بینهایت و در سال ۱۹۸۵، والی نقش و هویت فلش را در دست گرفت و از سال ۱۹۸۶ تا سال ۲۰۰۹ در پیوستگی اصلی دی سی، با این هویت فعالیت میکرد؛ تا اینکه بالاخره خود بری آلن در خط داستانی The Flash: Rebirth به دنیای کمیک بازگشت. با اینکه والی سومین فلش تاریخ محسوب میشود، اما باز هم گفته میشود که او سریعترین شخصیتی است که این هویت را در دست گرفته است. علاوهبر این، او محبوبترین فلش هم محسوب میشود. والی در اولین حضور خود بهعنوان فلش، یک لباس منحصربهفرد با رنگ قرمز و طلایی میپوشید که شباهتهایی هم به لباس بری داشت.
برخلاف نسخه سریالی، والی وست برادر زادهی آیریس محسوب میشود و او تنها کید فلش دنیای دی سی نیست
والی هم درست همانند شوهر عمه خود، لباس ابرقهرمانیاش را در داخل یک انگشتر پنهان و جاسازی میکرد. بعدها، او لباسی را طراحی و درست کرد که مستقیما از انرژی اسپید فورس گرفته شده بود. والی بعد از بازگشتش به پیوستگی تولد دوبارهی دی سی، یک لباس جدید با رنگ قرمز و نقرهای بهدست آورد که رعد و برق سفید از درون آن تولید میشد. همین رعد و برق سفید نشان میداد که ارتباط والی با اسپید فورس، قدرتمندتر از هر زمان دیگری شده است. این شخصیت عموما بهعنوان یک فرد سفید پوست که موی قرمز و چشمان سبز رنگی داشت، به تصویر کشیده میشد. اما در سال ۲۰۱۱ که شرکت دی سی پیوستگی New 52 را معرفی کرد، والی تبدیل به یک فرد دو رگه شد.
البته بعد از انجام این تغییرات، تمایل طرفداران نسبت به دیدن نسخه اصلی والی وست بازگشت و دوست داستند که همان تجسم اصلی او را در کمیکها ببینند. به همین ترتیب هم اولین والی در پیوستگی تولد دوباره دی سی که در سال ۲۰۱۶ آغاز شده بود، بازگشت؛ این در حالی بود که نسخه New 52 این کاراکتر، بهعنوان یک شخصیت جداگانه دیگر معرفی شد. در سال ۲۰۱۱ سایت محبوب آی جی ان، شخصیت والی وست را در رتبه ۸ فهرست ۱۰۰ ابرقهرمان برتر تاریخ قرار داد؛ آن هم بالاتر از قهرمانان اسپیدستر دیگر. این سایت عنوان کرده که «والی وست، یکی از بزرگترین قهرمانان دنیای دی سی محسوب میشود. حتی اگر هم بهعنوان اسکارلت اسپیدستر اصلی به حساب نیاید».
در سال ۲۰۱۳ هم دوباره این سایت فهرستی از ۲۵ قهرمان برتر دی سی کامیکس تهیه کرد که والی وست را در رتبه ۶ آن قرار داد؛ باز هم بالاتر از دیگر قهرمانان اسپیدستر. از جمله رویدادهای اخیر میتوان به این موضوع اشاره کرد که والی به موجودی که با نام «تمپوس فوگینات» شناخته میشد، کمک کرد تا ماده تاریک را در خارج از مولتی ورس نگه دارد. بعد از این کار، والی دیگر قادر بود که پسران خود را نجات دهد و آنها را بهدست مادرشان یعنی همان لیندا پارک برساند. بااینحال، او برای انجام این کار محبور بود که صندلی موبیوس را در اختیار بگیرد؛ صندلیای که با تماس دکتر منهتن دچار تغییرات شده بود. والی که حالا ذهنی گسترده و باز پیدا کرده بود، کم کم سیستم واقعیت و نحوه کار کردن آن را متوجه شد. حالا اینکه این موضوع چقدر میتواند روی ذهن و تواناییهای والی تاثیر بگذارد، نیازمند گذر زمان است.
والی پشت برادرزادهی آیریس وست، نامزد بری آلن محسوب میشد؛ کسی که در آن زمان، فلشِ سنترال سیتی محسوب میشد و آیریس اصلا از این موضوع خبر نداشت. والی در یک شهر کوچک به نام بلو ولی بزرگ شد و از لحاظ احساسی خیلی با والدین خود مشکل داشت. او رویای زندگی کردن در شهر سنترال را در ذهن داشت و امیدوار بود که یک روز با قهرمان خود یعنی فلش، دیدار کند. والی فقط به یکی از اقوام خودش نزدیک بود و آن هم کسی نبود جز خواهرِ پدرش یعنی آیریس. تابستان یک سال، آیریس پیشنهاد کرد تا اجازه دهند که والی به همراه او در شهر سنترال زندگی کند. والی با خوشحالی این پیشنهاد را پذیرفت تا بتواند از شهر کوچکشان بیرون برود و از والدینش دور شود.
از آنجایی که والی قرار بود در یک شهر بزرگ زندگی کند، هیجان خیلی زیادی داشت. مدت زیادی طول نکشید که آیریس، والی را به بری معرفی کرد؛ والی در همان ابتدا تصور کرد که بری خیلی کسلکننده و مسخره است... اما این تفکر تا زمانی ادامه داشت که بری پیشنهاد کرد که والی را به فلش معرفی کند. بری تنها از یک سری ترفندهای بسیار سریع استفاده کرد تا بتواند هر دو هویت خود را به نمایش بگذارد؛ همین کار هم باعث شد تا والی هیجانانگیزترین و بهترین لحظه عمرش را تجربه کند. فلش در آزمایشگاه بری به والی در رابطه با اینکه چطور قدرتهای خود را گرفته بود، توضیح؛ اینکه یک سری رعد و برق با یک ردیف مواد شیمیایی برخورد کرد و باعث شد که او تبدیل شود.
برخورد رعد و برقها با مواد شیمیایی که روی والی ریخته شده بود، قدرتهای ابرسرعت مشابه بری را به والی اعطا کرد؛ دقیقا به همان روشی که بری قدرتهای سرعتی خود را دریافت کرده بود. والی بعدها متوجه شد که اسپید فورس از این دسته تصادفات بهعنوان یک نوع پوشش استفاده کرده تا قدرتهای ابرانسانی و سرعتی را به او و بری بدهد. بعد از مدتی بری هویت دوگانه خود را برای والی فاش کرد و همین اتفاق باعث شد تا یک مشارکت جدید بین آنها شکل بگیرد. والی خیلی زود تبدیل به دستیار فلش یعنی کید فلش شد. در ابتدا، والی لباسی را میپوشید که منعکسکننده لباس بری بود. در طی یک نبرد، فلش تصمیم استراتژیکی گرفت و طراحی لباس والی را تغییر داد و اکثر رنگهای آن را زرد کرد. بعد از آن نبرد، والی تصمیم گرفت که این لباس را نگه دارد و در تمام مدت فعالیت خود بهعنوان کید فلش، از همان استفاده کرد.
القاب و اسامی مستعار: سریعترین مرد جهان، کید فلش، کید لنترن، اسکارلت اسپیدستر، طوفان قرمز، فلش، ابر سرعت، Wizard of Whiz، ورکر سوپر هیرو، Facets، فلش، پلیس کیستون و غیره.
تیمها: کلاب برینیاک، فلشهای مولتی ورس، نخبه لیگ عدالت، لیگ عدالت بینالمللی، لیگ عدالت ماجراجویی، لیگ عدالت آمریکا، لیگ عدالت بینهایت، اربابان عدالت، جاستیس رایدرز، اسپیدسترها، تین تایتانز، جاست، تایتانها، تاینی تایتانز، یانگ جاستیس و غیره.
متحدان: آل استار، انجل، آنجلا مارگولین، آکواگرل، آکوالد، آکوامن، ارجنت، آرگس، آرتمیس کراک، ازتک، بیبی وایلد بیست، بری آلن، بری وست، بارت آلن، بتمن، بیست، بیست بوی، بنجامین هیوز، بیل اشمیتس، بیلی بتسون، بلک کنری، بلک نایت، بلک لایتنینگ، بلک سایرن، بامبل بی، بوشیدو، کالوین الیس، کاپیتان آمریکا، کری آلن، کاساندرا کین، کت من، چندا مدن، چیمرا، چانک، کوبالت بلو، کانی نولسکی، کانر هاک، کانرد بورتز، کروز، دمج و غیره.
دشمنان: ای-مورتال، ابرا کادابرا، افترمث، آلبرت مایکلز، الکمیست، الکساندر پتروو، امیزو، آموس فورچون، ارمک، آرتور لایت، ازمودل، اکسیس، بالتزار، بری وست، بتمنی که میخندد، بیگ سر، بلک فلش، بلک مس، بلک فایر، بلک اسمیت، بلیتزن، بلیزارد، بوگی من، بریک، برادر بلاد، کالیبر، کندی من، کاپیتان کالامیتی، کاپیتان کلد، کاپیتان رامبل، کاپیتان تایگر، کارنی، کاروم، کوبالت بلو، کامفورتر، کروسیفایر، ددشات، دث استروک، دث وینگ، دینگ دانگ ددی و غیره.
همانطور که در ابتدای متن هم به آن اشاره شده بود، شخصیت والی وست توسط جان بروم و کارماین اینفانتینو خلق شده است. این کاراکتر محبوب برای اولینبار در قسمت ۱۱۰ سری کتاب کمیک The Flash به نام Challenge of the Weather Wizard! / Meet Kid Flash! حضور پیدا کرده است. لازم به ذکر است که این شخصیت در ۲۵۳۵ کتاب کمیک حضور داشته که تنها در قسمت ۱۰۲ سری کتاب کمیک The New Titans به نام Original Sinn! و قسمت اول سری کتاب کمیک Heroes In Crisis به نام Part 1: I'm Just Warming Up جان خود را از دست داده است.
- کید فلش و تین تایتانز:
والی در ماجراجوییهای مختلفی درکنار بری حضور داشت و از این کار حسابی لذت میبرد. همین هم باعث شد که او خیلی سریع خودش را بهعنوان یک قهرمان خوب معرفی کند. چند سال بعد از تبدیل شدن به کید فلش، والی با قهرمانان دیگری به نام رابین و آکوالد آشنا شد. آنها برای اینکه بتوانند تهدید «آقای توییستر» را از بین ببرند و او را متوقف کنند، با یکدیگر متحد شدند. این اولینباری بود که دستیارها نیروهای خودشان را با هم پیوند میزدند و متحد میشدند. دومین ملاقات آنها خیلی جالبتر بود. این بار نهتنها رابین، کید فلش و آکوالد حضور داشتند، بلکه واندر گرل هم به آنها پیوسته بود. آنها این بار مجبور بودند که با مربیهای خودشان مبارزه کنند که توسط شروری به نام « Antithesis» تسخیر شده بودند.
این چهار قهرمان جوان در این ملاقات، تصمیم گرفتند که با هم تیمی را تشکیل بدهند و به همین ترتیب هم گروه تایتانهای نوجوان متولد شد؛ آن هم درحالیکه رابین نقش رهبری آنها را برعهده داشت. فعالیت دستیارها به این شکل بود که آنها همچنان به فعالیت خود درکنار مربیهایشان ادامه میدادند و در مواقع دیگر هم وقت خود را با همتیمیهای تایتانی خود میگذراندند. سرانجام کید فلش این گروه را ترک کرد تا بتواند وقت بیشتری را برای مدرسهاش بگذارد. البته بهصورت کلی فعالیتهای ابرقهرمانی را ترک نکرده بود. بلکه همچنان بهصورت پاره وقت همکاری خود را با فلش ادامه میداد و در چند مورد بهخصوص و ویژه حضور پیدا میکرد.
بالاخره بعد از گذشت مدتی واندر گرل، والی را متقاعد کرد که دوباره به تیم خودشان بپیوندد. در آن زمان والی علاقه زیادی به دانا داشت و حتی در تلاش بود تا در فرصت مناسب علاقه خود را به او نشان دهد؛ حتی با اینکه میدانست، او در آن زمان با آکوالد در ارتباط است. البته خب همانطور که حدس زده میشد، هیچ چیز از این علاقه یکطرفه عاید والی نشد. بعد از پروندهای که شامل تایتانهای غربی بود، این نسخه از تیم منحل شد. بعد هم والی دوباره به بلو ولی برگشت تا کار دانشگاهی خود را ادامه دهد.
- تین تایتانز جدید:
چند ماه بعد از خط داستانی قبلی، ریون نسخه جدید گروه تین تایتانها را دور هم جمع کرد تا با همتیمیهای جدید، با پدر شیطانیاش یعنی «تریگن» مبارزه کند. در ابتدا، والی اصلا دوست نداشت که به این تیم بپیوندد. اما ریون از قدرتهای دستکاری احساسات خود استفاده کرد تا کاری کند که والی عاشق او بشود. به همین ترتیب، والی به این گروه جدید تین تایتانها پیوست. والی به خاطر علاقهای که به ریون پیدا کرده بود، مدام تلاش میکرد تا از او محافظت کند. زمانی هم که رابین، ریون را به چالش کشید تا انگیزههای واقعی او را بفهمد، والی با او درگیر شد. بعد از برخوردی که اعضای این گروه با لیگ عدالت داشتند، زاتانا کارهایی را که ریون انجام داده بود، برای کید فلش فاش کرد.
والی هم دقیقا همانطور که بری قدرتهای خود را دریافت کرده بود، صاحب تواناییهای سرعتی شد
والی از فهمیدن حقیقت ماجرا، بسیار خشمگین و دلشکسته شده بود. با اینکه اعضای گروه تایتانها بالاخره به کمک ریون رفتند و سرانجام تریگن را شکست دادند، اما والی زمان خیلی سختی را به خاطر فریب ریون پشت سر میگذاشت. همه چیز بسیار پیچیده شده بود. با اینکه ریون دیگر نفوذی روی والی نداشت، اما او متوجه شد که واقعا عاشق ریون شده است. مدت خیلی کمی بعد، عشق دوران دبیرستان والی یعنی «فرانسیس کین» دوباره وارد زندگی او شد. مادر فرانسیس اعتقاد داشت که دخترش توسط یک شیطان تسخیر شده است؛ اما حقیقت این بود که فرانسیس، قدرتهای مغناطیسی جهش یافته بهدست آورده بود.
تایتانها توانستند به نتیجه خوبی در رابطه با فرانسیس برسند. اما مادر او همچنان این موضوع را رد میکرد و نمیتوانست دخترش را بپذیرد؛ زیرا از دیدن چیزی که دخترش به آن تبدیل شده بود، بسیار میترسید. فرانسیس با پی بردن به اصل ماجرا، تصمیم گرفت که بیشتر درباره کنترل کردن این قدرتها بیاموزد. او همچنین برای کید فلش توضیح داد که میداند او همان والی وست است. در این برهه زمانی، والی دوباره به این موضوع فکر میکرد که آیا همچنان فعالیت خود را در تایتانها ادامه بدهد یا خیر و مدام در تصمیمگیری دودل بود. ناراحتی والی نسبت به ریون و همچنین تشویقهای فرانسیس باعث شد تا او گروه را ترک کند و دوباره به مدرسه خود در بلو ولی بازگردد.
- فلش جدید:
رویداد بحران در زمینهای بینهایت، باعث شد تا والی از دوران بازنشستگی و بیکاریاش بیرون بیاید. مرگ بری آلن باعث شد تا او یک حس جدید و هدف تازهای را پیدا کند. با اینکه خطر و ریسک این کار زیاد بود، اما والی تصمیم گرفت که نام و لباس فلش را بگیرد. او کاملا مصمم بود که خودش را به نمونهای که بری آلن به دنیا نشان داده بود برساند و میراث او را زنده نگه دارد. البته که این کار اصلا آنطور که به نظر میآمد، ساده و راحت نبود. او هنوز با سرعت نسبتا کمی حرکت میکرد و سرعتی تقریبا نزدیک به ۷۰۰ مایل در ساعت داشت که بیشتر از آن هم نمیشد. علاوهبر این، او در این برهه زمانی لاتاری برد و ثروت خیلی زیادی را بهدست آورد. همین اتفاق باعث شد تا ویژگیهای خودخواهانه او بیشتر از قبل خودشان را نشان دهند. زمانیکه او همه پولهای خود را از دست داد، به نظر میرسید که زندگی او در حال نابود شدن و سقوط کردن است.
- بازگشت بری آلن:
در شب کریسمس، والی و لیندا به خانه جی گریک رفته بودند و به همراه او و همسرش یعنی «جوآن» اوقات خوبی را میگذراندند. در همین حین، یک نفر در شد و همه از دیدن بری آلن که سالم بود و صحبت میکرد، فوقالعاده شوکه شدند. یک هفته بعد از این اتفاق، جی به همراه هال جوردن (گرین لنترن) به ملاقات بری رفتند. براساس گفتههای او، زمانیکه والی با «دکتر الکمی» مبارزه کرد، بری به شکل انسانی خودش بازگشته بود. او به یاد نمیآورد که دقیقا چه کسی است، تا اینکه به موزه فلش رفت و یکی از لباسهای قدیمی فلش را که در آنجا دیده بود، دزدید؛ بعد هم کار دومی که انجام داد، این بود که جی و والی را پیدا کرد.
با اینکه والی خیلی نسبت به حرفهای بری و بازگشت او مشکوک بود، اما براساس حلقه هال، او داشت حقیقت را بیان میکرد. زمانیکه بری دشمن قدیمی خود یعنی «پاید پایپر» را دید، با یک رفتار بهشدت وحشیانه و تهاجمی به سمت او حملهور شد؛ رفتاری که خیلی برای بری غیرمعمول و بعید بود. زمانیکه والی برای بری توضیح داد که پایپر حالا دوست آنها محسوب میشود، بری کمی مشکوک شد و نتوانست آن را زود باور کند؛ زیرا نمیتوانست این حقیقت را نادیده بگیرد که والی، هویت مخفی خود را برای مردم فاش کرده است. پیش از اینکه آن دو بتوانند گفتوگو را به پایان برسانند، پایپر به والی اطلاع داد که یک نبرد باندی در جریان است.
به نظر میرسید که این جنگ قرار است شهر را کامل وارونه کند. زمانیکه والی لباس خود را پوشید، بری مدام از این لباس جدید تعریف و تمجید میکرد. اما در تمام این مدت والی به این موضوع فکر میکرد که زمانیکه بری متوجه شود که والی، فلش جدید شده، چه واکنشی را نشان میدهد. والی هنوز نمیتوانست باور کند فردی که بازگشته، همان شوهر عمهی خودش است. اما این موضوع تا زمانی ادامه داشت که بری به ملاقات قبر همسر خود یعنی آیریس رفت. بری معتقد بود که اگر آیریس زنده بود و والی را در میدان نبرد میدید، خیلی به او افتخار میکرد. در همین لحظه، والی همه چیز را برای بری آشکار کرد و توضیح داد که در ابتدا اصلا نمیتوانست بازگشتش را باور کند و از این بابت از او معذرتخواهی کرد.
والی توضیح داد که مرگ بری آنقدر به او ضربه بدی زده بود که به محض دوباره دیدنش اصلا خوشحال نشد بلکه از اتفاقات بعدی آن میترسید. چند هفته بعد از این ماجرا، والی به همراه جی یک گروه از فرماندههای مجهز به فناوریهای پیشرفته را متوقف کردند. متاسفانه قطار خیلی زود از کنترل خارج شد و نزدیک بود که مردم عادی را نابود کند. جی و والی نتوانستند این قطار را متوقف کنند اما زمانیکه بری به کمک آنها آمد، در انجام این کار موفق شدند. مردم بعد از این ماجرا از فلش خواستند تا به آنها امضا بدهد. اما درست همان زمانیکه والی قصد انجام این کار را داشت، بری پیش قدم شد و امضا داد. والی زمانیکه به خانه بازگشت، با لیندا صحبت کرد.
او برخلاف دیگر اسپیدسترها، با اسپید فورس ارتباط کاملا مستقیمی دارد که همین ارتباط، تواناییهای منحصربهفردی را در اختیارش قرار میدهد
او تصمیم گرفته بود حالا با بازگشت بری، بهتر است که نام دیگری را برای خودش انتخاب کند. او حتی در نظر داشت که از این شهر هم برود اما لیندا اصلا با انجام این کار موافق نبود. زمانیکه این دو در حال صحبت کردن و خندیدن به ایدههای مختلفی درباره القاب احتمالی والی بودند، جی تماس گرفت. جی توضیح داد فرماندههایی که آنها در قطار با آنها مبارزه کرده بودند، در یک انبار خاص مستقر شدند. اما پیش از اینکه والی به آنها برود، بری را دید و این دو اسپیدستر به سراغ جی رفتند. زمانیکه این قهرمان خود را آماده کردند، به آن انبار رفتند تا فرماندهان را شکست دهند. در طی این نبرد، فرماندهها با لیزر به طرف والی شلیک کردند که زمین را از هم پاشید و تکههایی از سنگ به سمت والی پرتاب شد.
فرمانده فریاد زد که او فلش را به قتل رسانده است. به محض اینکه بری این حرف را شنید، عصبانی شد و با خشم و عصبانیت زیادی که حتی از درون چشمانش هم بیرون میزد، به سمت او حمله کرد و او را مورد ضرب و شتم قرار داد. والی به طرف بری رفت و او را نسبت به کشتن این فرمانده متوقف کرد. والی تصور میکرد که بری به خاطر اینکه فکر میکرد فرمانده والی را به قتل رسانده، اینطور واکنش نشان داده بود. اما در مقابل بری چیزی گفت که هیچکس آن را نشنید و فریاد زد که چطور او فلش است. بری تقریبا آن فرمانده را به خاطر اینکه فرد دیگری به غیر از خودش را با نام فلش خطار کرده بود، به قتل رساند.
والی مدام از خود میپرسید که چه بلایی سر بری آمده است زیرا او هیچوقت به این شکل رفتار نمیکرد. در همان لحظه، او پیغامی از پاید پایپر را خواند که محل جدید فرماندهها را برایشان ارسال کرده بود. زمانیکه والی خودش را به آن محل میرساند، با بری برخورد کرد و آنها با هم متحد شدند و به آنجا رفتند. بااینحال، آنها در یک میدان نیرو گیر افتادند؛ آن هم میدانی که نه میتواند با ارتعاش از آن بیرون بیایند، نه میتوانستند به خارج از آن نفوذ کنند. والی توانست راهی را پیدا کند که بری را نجات دهد. او در این میدان نیرو ارتعاش ایجاد کرد تا بری بتواند با خیال راحت بیرون برود و خودش را نجات دهد. اما زمانیکه والی از بری درخواست کمک کرد، او درخواستش را رد کرد.
بری توضیح داد که والی نام و هویت او را دزده است و دارد کاری میکند که بری آلن تبدیل به بخش فراموششدهای از تاریخ شد. اما او قرار است کاری کند تا همه یادشان بماند که بری آلن چه کسی بود و چه کسی هست؛ آن هم با نابود کردن شهر سنترال. والی به بری التماس کرد تا بفهمد که او هیچوقت قصد نداشت خودش را جایگزین او کند. او فقط قصد داشت تا با انجام این کار، خاطرات او را زنده نگه دارد. اما بری اصلا حرفهای او را گوش نمیکرد و والی را همانجا رها کرد تا بمیرد. والی فقط روی ارتعاش تمرکز کرد و توانست از میدان نیرو بیرون بیاید. او بلافاصله به خانه بازگشت و در تلویزیون دید که بری در یک برنامه تلویزیونی، کنفرانس مطبوعاتی برگزار کرده است.
او در این کنفرانس اعلام کرد که دستیار و شاگرد او یعنی والی وست یا همان کید فلش سابق، زنده است. والی که این حرف را شنید، لباس خود را به داخل سطل آشغال انداخت و هیچ چیزی جز غم را حس نمیکرد. روز بعد از این اتفاق، والی مدت زمانی را در همان کوچهای سپری کرد که بری بعد از احیا شدنش در آنجا ظاهر شده بود. او در تلاش بود تا برای سؤالهایش یک سری جواب پیدا کند. این در حالی بود که جی گریک (اولین فلش)، جانی کوییک (یک اسپیدستر متحد از جنگ جهانی دوم) و مکس مرکوری (مربی جی) در تلاش بودند تا بری را نسبت به شورشی که در سنترال سیتی به راه انداخته بود، متوقف کنند اما موفق نشدند.
زمانیکه والی کم کم در حال از دست دادن امیدش بود، یک کتاب را در بساط یک فرد بیخانمان که در آن نزدیکیها بود، پیدا کرد که درباره فلش بود. والی به واسطه آن کتاب توانست به پاسخی درباره کل این بحران دست پیدا کند؛ آن هم زمانیکه این مرد، نام آیریس را از درون این کتاب خواند. او بعد از اینکه لباس مخصوص خود را پوشید، درحالیکه کتاب را در دست داشت، به میدان مبارزه رفت. زمانیکه این دو اسپیدستر در حال به اشتراک گذاشتن تجربه خود در رابطه با سرعت با والی بودند، جانی به فرمولی اشاره کرد که خودش اختراع کرده بود تا سرعت ابرانسانی را بهدست بیاورد. مکس در تلاش بود تا به والی یاد بدهد که چطور سرعت بیشتری داشته باشد.
مکس برای والی توضیح داد که او به خاطر ترسی که دارد، سرعت بالقوه خودش را محدود کرده است و نمیتواند بیشتر از یک حدی سریعتر برود. والی از این میترسید که با برابر بودن با بری، میراث او را نابود کند یا از او پیشی بگیرد. از طرف دیگر هم جی به والی گفت که او لیاقت نام فلش را دارد و از این به بعد، خود جی، والی را با این نام صدا خواهد کرد و دیگر کلمه جونیور و کوچک را برای او استفاده نمیکند. بعد از اینکه والی کتابی را که پیدا کرده بود، به آنها نشان داد، ایدهای برای نحوه متوقف کردن بری به ذهنش رسید و به موزه فلش رفت. این در حالی بود که جی، جانی و مکس در حالی جستوجو بهدنبال بری بودند.
والی اولین فلشی محسوب میشود که میتواند به خواسته خودش، به اسپید فورس وارد یا از آن خارج شود
بری هر سهی این اسپیدسترها را شکست داد؛ آن هم بعد از اینکه آنها، زندانیانی را که او از زندان آزاد کرده بود، متوقف کردند. بری بلافاصله به سمت موزه فلش رفت و والی را در آنجا دید که منتظر او ایستاده است. والی حلقه را به همراه لباسی که درون آن بود، به بری داد؛ لباسی که خیلی آشنا به نظر میرسید. همانجا بود که والی همه چیز را فهمید. مردی که در تمام این مدت تصور میکردند همان بری آلن است، مردی که یک لباس خاص را برتن میکرد و در تمام این مدت ظاهر میشد، مردی که ادعا میکرد بری است، در حقیقت پروفسور زووم، ریورس فلش، ایبارد ثاون، بزرگترین دشمن بری از قرن بیست و پنجم بود.
بهنوعی ایبارد ثاون نهتنها والی و دوستان او را فریب داده بود، بلکه این موضوع را آنقدر تکرار کرده بود که حتی خودش هم باورش شده بود و توانست کاری کند که حلقه هال فکر کند او دارد حقیقت را بیان میکند. او که سردرگم شده بود، کتاب را انداخت و مشخص شد که این کتاب، زندگینامه فلش بوده است؛ بیوگرافی بری از زندگی تا مرگ. نمیتوانست این ماجراها در این خط زمانی نوشته شده باشد زیرا متعلق به آینده بود و همچنین به رویدادهایی اشاره شده بود که هنوز رخ نداده بودند. این دو اسپیدستر که یکی خوب و دیگری بد بود، نبرد خود را در باقیمانده موزه فلش آغاز کردند. ثاون در اینجا توضیح داد که هنوز بری آلن را ملاقات نکرده است.
زیرا او به واسطه همین موزه از مرگ او در آینده خبردار شده بود؛ آن هم زمانیکه اشتباهی به چنین خط زمانیای آمده بود و همه چیز را از موزه فلش فهمیده بود (چند سال دیرتر به بری رسیده بود). او دوست داشت در بعد زمان سفر کند و به موقعی برود که بری همچنان فلش بود و او را ملاقات کند زیرا فلش قهرمان او محسوب میشد. ایبارد ثاون آن تردمیل کیهانی و همچنین قدرتهای ابرانسانی و ابرسرعتی را داشت و در تلاش بود که هدف خود را محقق کند. پیش از اینکه ایبارد به این زمان بیاید، در تلاش بود تا با تغییر دادن چهرهاش، خودش را شبیه به بری در بیاورد. در همین حین بود که اتفاق مشابهی مثل بری رخ داد و ایبارد هم توانست سرعت ابرانسانی را بهدست بیاورد.
زمانیکه ثاون به موزه فلش رفت، به هویت آینده خود که ریورس فلش نام داشت، پی برد و این حقیقت را هم دید که بزرگترین قهرمان او، تبدیل به قاتل خودش میشود. همین شوک باعث شد تا ثاون وارد سردرگمی و همچنین جنون بسیار شدیدی بشود و کم کم به این باور برسد که خودش، بری آلن است. والی در نظر داشت که ثاون را متوقف کند اما هیچ شانسی دربرابر او نداشت زیرا ثاون چند برابر والی سریعتر بود. ثاون اجازه نمیداد که از صفحه هستی و خصوصا این خط زمانی پاک شود؛ آن هم درحالیکه از بری و رویدادهای مربوطبه مرگش، دور است. به همین ترتیب هم تلاش کرد تا تردمیل کیهانی را نابود کند. ثاون در تلاش بود تا والی را به قتل برساند.
اما زمانیکه مکس، جانی و هال جوردن به نجات والی آمد، ثاون هم پا به فرار گذاشت. والی نقشه داشت که ثاون را به خط زمانی مخصوص خودش بفرستد؛ جایی که او یک بار دیگر سرانجام تبدیل به ریورس فلش میشد و در پایان برای اولینبار با بری آلن برخورد میکرد (اولینبار در نسخه خط زمانی خودش). در همان حین، ثاون در تلویزیون ظاهر شد و اعتراف کرد که خودش شهر سنترال را به هم میریخته است و حالا قصد داشت لیندا را به قتل برساند؛ اما توسط والی متوقف شد. والی بالاخره به این موضوع اعتراف کرد که از جایگزین شدن بری میترسید. همین زمان هم به این نتیجه رسید که سرعتش، هیچوقت او را ترک نکرده بود.
بلکه او فقط به واسطه مانعهای روانی آنها را محدود میکرد؛ درست همانطور که مکس توضیح داده بود. حالا این سرعت برگشته بود. والی که قدرت بیشتری نسبت به ثاون داشت، او را شکست داد. ثاون بعد از شکست خوردن التماس کرد که والی به او رحم کند اما او فقط در مقابل ایبارد را مسخره کرد. والی، او را رقتانگیز خواند و قربانی وسواسهای خودش دانست. بعد از این اتفاق، والی روی تردمیل کیهانی رفت و به ثاون گفت که ممکن است هرازگاهی به آینده بیاید و درست همانند خودش، او را مورد آزار و اذیت قرار دهد؛ یا حتی ممکن است او را، زمانیکه تنها یک کودک است، به قتل برساند. به همین ترتیب هم ثاون به روی تردمیل رفت تا به آینده برود و والی را متوقف کند.
اما در همین زمان مشخص شد که والی آنقدر سریع دویده بود که به نظر میرسید او ناپدید شده است. او قصد داشت با انجام این ترفند، کاری کند که ثاون به آینده برود و خط زمانی را به همان شکلی که باید باشد، تنظیم کند. با اینکه موزه فلش به خاطر مبارزه شدید هال و ثاون نابود شده بود، بعد از این ماجراها تعمیر شد؛ اما با این تفاوت که حالا مجسمه والی وست هم درکنار مربی او یعنی بری آلن قرار گرفته بود. والی بالاخره توانست از زیر سایه شوهر عمه خود بیرون بیاید اما میدانست او همیشه در جایی قرار دارد و او را از دور نگاه میکند. والی با اینکه قصد داشت میراث بری را نگه دارد، اما خودش هم فرد مستقلی بود و دیگر در زیر سایه شوهر عمهاش قرار نداشت.
در این زمان، والی به بیوگرافی بری نگاه کرد و متوجه شد که این کتاب توسط عمه خودش یعنی آیریس، همسر بری، نوشته شده است. او همین چند سال اخیر بود که قصد داشت این کار را انجام دهد و این بهمعنی آن است که او سالم و زنده در جایی در حالی زندگی کردن است. والی این موضوع را میدانست زیرا آیریس به نوشتن این کتاب نیاز داشت. به همین ترتیب، والی این کتاب را درون رودخانه رها کرد. زیرا او نمیتوانست بفهمد که این تاریخچه چه چیزی برای او نگه داشته است؛ زیرا تاریخچه بری فقط متعلق به خودش است نه هیچکس دیگری.
- بارت آلن:
او توانایی این را دارد که به فردی سرعت خودش را بدهد یا از فرد دیگری سرعت بگیرد
در این برهه زمانی، عمه آیریس از آینده بازگشت؛ او در حقیقت زنده و سالم بود و جان خود را از دست نداده بود، بلکه به آینده سفر کرده بود. او در حین بازگشت، تنها هم نبود و همراه خودش فردی به نام «بارت آلن» را آورده بود؛ یک مرد جوان سرعت شگفتانگیزی هم داشت. مشخص شده بود که بارت آلن، نوه خود آیریس و بری آلن بوده است. قدرتهای بارت آنقدر سوخت و ساز بدن بارت را سرعت بخشیده بود که هنوز به سن ۴ سالگی نرسیده بود و در آستانه مرگ قرار داشت. به همین دلیل هم آیریس او را به گذشته آورد تا والی به او کمک کند. او در آن زمان، در بدن یک فرد ۱۲ ساله بود؛ با وجود اینکه خودش ۲ سال بیشتر زنده نبود.
البته اینطور باید گفت که او در بحث توانایی ذهنی، در حد یک نوجوان قدرت داشت. والی توانست سرعت بارت آلن را تثبیت کند. در طی این مدت، این دو نفر اصلا نمیتوانستند ارتباط خوبی با یکدیگر برقرار کنند و والی ادعا میکرد که این فقط به خاطر این است که آنها شباهت خیلی زیادی با یکدیگر دارند. به همین دلیل، والی از مکس مرکوری خواست تا بارت را بزرگ و تربیت کند؛ او هم این پیشنهاد را پذیرفت. بارت خیلی زود وارد گروه اسپیدسترها شد و قرار بود که نام کید فلش را انتخاب کند اما بعد از شنیدن این اسم، حسابی به آن خندید؛ در عوض، او نام خود را «ایمپالس» گذاشت.
- ساعت صفر:
در این برهه زمانی، به نظر میرسید که هال جوردن بعد از نابودی محل زندگی سابقش یعنی Coast City دیوانه شده است و حتی تا جایی پیش رفت که تبدیل به پارالاکس شد. به همین ترتیب هم او از ارتش گرین لنترن کنار زده شد و «کایل رینر» بهجای او آمد. او حتی جایگاه جوردن در لیگ عدالت آمریکا را هم گرفت؛ درست همانطور که والی جایگاه بری را بهدست آورده بود. ارتباط بین گرین لنترن و سومین فلش، شروع بسیار سختی داشت. والی با جوردن در قالب گرین لنترن بزرگ شده بود و خاطرات خیلی زیاد و خوبی را از او داشت. ارتباط آنها تا جایی پیش رفته بود که والی این قهرمان را با عنوان «عمو هال» خطاب میکرد. به همین ترتیب هم در ابتدا اصلا نتوانست با رینر کنار بیاید.
او مدام رفتار سردی با رینر داشت و سزاوار بودن او را برای داشتن جایگاه هال، زیر سؤال میبرد. والی بیشتر از هر قهرمان دیگری، رینر را در روزهای ابتدایی فعالیت خود زیر ذرهبین قرار میداد و همیشه از او انتقاد میکرد. اما مدت زیادی نگذشت که این دو نفر بالاخره اختلافات خود را کنار گذاشتند و تبدیل به دوستان خیلی نزدیک هم شدند؛ درست مانند پیشینیان خود یعنی بری و هال. در طی رویداد ساعت صفر، والی ظاهرا جان خود را از دست داد؛ آن هم زمانیکه در تلاش برای کمک کردن به ریپ هانتر و «ویو رایدر» بود تا قرن ۶۴ و همچنین خود جریان زمان را از دست امواج انتروپی مخرب نجات دهند. در حقیقت او در بعد زمان حرکت میکرد و چیزهای مختلفی را میدید.
او در طی این مدت، بهصورت نامرئی و غیرقابل لمس، تمام نقاط مهم زندگی خود را که در گذشته رخ داده بود، تماشا کرد که دوباره رخ میدادند. والی بالاخره در یکی از دورهمیهای خانواده وست محکم و قابل لمس حضور پیدا کرد و مشخص شد که او همان «عمویی» است که برای نسخه قدیمیاش سخنرانی کرده است. او خیلی زود به زمان مناسب خودش بازگشت اما هنوز مدت زیادی نگذشته بود که والی یک چشمانداز دیگر را هم دید که این چشمانداز به نامزدش لیندا پارک و سرنوشت آشکار او تعلق داشت؛ والی در این چشمانداز مرگ خود و لیندا را بهدست «کبرا» دید. او که حسابی نگران لیندا بود، تصمیم گرفت که در سریعترین زمان، کبرا را شکست دهد.
او امیدوار بود که با این کار میتواند از اتفاق غمانگیزی که قرار است رخ دهد و آن را دیده بود، جلوگیری کند. والی تمام این اطلاعات را تا زمانیکه میتوانست، از لیندا پنهان کرد. او همچنین سرعت خود را هم محدود میکرد و امیدوار بود که با این کار دوباره با آینده برخوردی نداشته باشد. زمانیکه بارت تمام برنامههای والی را که برای کبرا ریخته بود، نابود کرد، وستِ قهرمان حسابی خشمگین شد و با سرعت زیادی به سمت خانه رفت. به همین ترتیب هم کم کم در حال تبدیل شدن به یک موجود متشکل از انرژی خالص میشد. این وضعیت فروکش کرد و بهجای بدی ختم نشد اما خیلی زود دوباره اتفاق افتاد و بعد از آن هم بارها این وضعیت پیش آمد.
والی در تلاش بود تا این وضعیت را هم پشت سر بگذارد اما بعید میدانست که بتواند جان سالم به در ببرد و از این چالش هم زنده بیرون بیاید. به همین ترتیب از جسی کوییک خواست تا اگر او جانش را از دست داد، لباس و هویت فلش را برای خودش بگیرد. خیلی زود معلوم شد که این کار، یک نقشه بوده تا بارت حسابی احساس حسودی کند. آنها امیدوار بودند که با این کار، شاید بارت به این نتیجه برسد که باید در رابطه با میراث خود جدیتر عمل کند. والی فکر میکرد که با نجات دادن لیندا از دست لیزر کبرا، آن فاجعهای را که پیشبینی کرده بود، از بین برده است؛ اما اصلا انتظار نداشت که به شکل دیگری این اتفاق دوباره رخ دهد.
به همین ترتیب هم والی مجبور شد که برای نجات جان لیندا، با سرعتی بیشتر از سرعت نور حرکت کند؛ کاری که منجر به وارد شدن والی به اسپید فورس شد. او تصمیم گرفت که سرنوشت لیندا را با چیزی که فکر میکرد برای خودش است، معامله کند. بااینحال، والی موفق شد که از اسپید فورس بیرون بیاید؛ با وجود چیزی که مکس مرکوری درباره غیرممکن بودن این موضوع گفته بود. لیندا همچنان در زمین بود و همین موضوع باعث شد تا والی تصمیم بگیرد که برای همیشه او را ترک کند. او بلافاصله بعد از بازگشت، خیلی زود به سراغ کبرا رفت و او را شکست داد، شیر حرارتی او را نابود کرد و پروژه مورفئوس را بهصورت کامل از بین برد.
این سفر فراتر از سرعت نور باعث شد تا والی قدرت این را پیدا کند که هروقت دوست داشت، بهصورت مستقیم وارد اسپید فورس شود. همین اتفاق هم باعث شد تا تواناییهای جدیدی از درون او ظاهر شود. او توانست سرعت بهبودی جسی کوییک را افزایش دهد و پای او را بلافاصله بهبود ببخشد. او توانست درست همانند دوران کودکی خود، با ارتعاش از درون اشیاء عبور کند؛ با این تفاوت که آنها حالا اتمی میشدند. علاوهبر این، او دیگر حالا قادر بود که به اشیاء دیگر هم سرعت بدهد.
- فلش تاریک:
در برهه زمانیهای مختلف، والی ارتباط سخت و مشکلداری با بری آلن داشت
زمانیکه بلک فلش ظاهر شد، ظاهرا زندگی و جان لیندا را گرفت. اما والی بعد از یک مبارزه با این موجود شرور، توانست لیندا را از اسپید فورس نجات دهد. بعد از این اتفاق، والی از لیندا خواستگاری کرد و آنها تقریبا در شرف ازدواج بودند. هنوز خیلی نگذشته بود که لیندا بهصورت کاملا ناگهانی از صفحه هستی ناپدید شد؛ این در حالی بود که هیچکس، حتی خود والی هم دیگر او را به یاد نمیآورد. بعد از این اتفاق، والی در ماجراجویی خاصی گرفتار شد که در دورههای مختلفی جریان داشت. «مالکوم ثاون» که برادر دوقلوی بری آلن محسوب میشد، دوباره در این دوران ظاهر شد و باری دیگر آن دشمنی آلن-ثاون را آغاز کرد.
اینطور به نظر میرسید که مرگ بری در رویداد بحران در زمینهای بینهایت، دوباره رویاهای مالکوم را برای انتقامگیری از برادرش، زنده کرده است. حالا که بریای در کار نبود، مالکوم تمرکز خود را روی فرزندان آلن گذاشت. به همین ترتیب هم در بعد زمان سفر کرد تا در برهههای مختلف، آن را به قتل برساند و نابود کند. اولین نفر هم به سراغ والی وست رفت. مالکوم کار خود را با انتخاب هویت «کوبالت بلو» آغاز کرد و یک درگیری خانوادگی را در ابتدا راه انداخت که یک هزاره دوام داشت. این جنگ و درگیری در اواخر قرن ۳۰ به اوج خود رسید؛ جایی که بری آلن به همراه همسر خود آیریس زندگی میکرد. والی وست بلافاصله خود را به آنجا رساند تا از شوهر عمه خود محافظت کند.
جرقههایی از برهه زمانیهای مختلف که بین قرن ۲۰ تا ۳۰ بودند، خیلی زود ظاهر شدند. همگی آنها هم تحت نفوذ و قدرت روح ثاون ظاهر میشدند؛ زیرا همگی آنها بخشی از سنگ کوبالت بلو را در اختیار داشتند. در پایان این ماجراها، والی وست تهدید و خطر کوبالت بلو را از بین برد. همین کار والی باعث شد تا قدرت اسپید فورس وارد سنگ شود و روح ثاون نتواند آن حجم از انرژی را درون خودش نگه دارد. بعد از این اتفاق، والی درون اسپید فورس ناپدید شد. درست در همین لحظه، یک فلش جدید و البته اسرارآمیز در شهر کیستون ظاهر شد. ناپدید شدن لیندا به خاطر یک مرد مرموز که نفرت بسیار زیادی نسبت به فلش داشت، اتفاق افتاده بود.
این مرد مرموز، لیندا را دزدید و او را در داخل لیمبو یا همان جهنم زندانی کرد. این اتفاق دقیقا همان دلیلی بود که هیچکس روی زمین خاطرهای از لیندا نداشت و کاملا فراموش شده بود؛ لیندا از برهه زمانیای دزدیده شده بود که پیش از ملاقاتش با والی بود. بعد از گذشت مدتی، لیندا از زندان خود فرار کرد و در شهر کیستون جایگزین فرود آمد. او در آنجا با فردی برخورد کرد که فکر میکرد والی است. این ماجرا تا زمانی ادامه داشت که لیندا متوجه ۳ نکته متمایز شد: پلیس کیستون بهدنبال والی میگشت و او را با نام «والتر» صدا میکرد؛ به نظر میرسید که والی از لحاظ روانی تعادل ندارد؛ چشمان این نسخه از والی آبی بودند، نه سبز.
در برخورد بعدی، لیندا با پاید پایپر این دنیا روبهرو شد؛ کسی که به لیندا اخطار داد تا از دست والی فرار کند زیرا او خیلی خطرناک است. لیندا بلافاصله به سمت موزه فلش دوید. در آنجا با مجسمه یادبودی برخورد کرد که به همتای خودش در این دنیا تعلق داشت؛ کسی که جان خود را برای نجات شهر کیستون از دست شروری به نام «کبرا» فدا کرده بود. بعد از اینکه لیندا با والتر در یک قبرستان برخورد کرد، والی از اسپید فورس بیرون آمد و در آنجا ظاهر شد؛ آن هم به خاطر ارتباطی که با لیندا داشت. یک نبرد بین والی و والتر به وجود آمد. در این نبرد، هر دوی آنها دقیقا در یک سطح قرار داشتند. بااینحال، والتر که حس انتقام وجودش را پر کرده بود، والی را به یک دیوار چسباند.
والی تلاش کرد تا در آن وضعیت برای والتر توضیح دهد که خودش و لیندا از یک دنیای دیگر آمدهاند؛ او همچنین توضیح داد که آنها خاطرات مشابهی را در ذهن دارند اما والی هیچوقت به این نسخهای که والتر به آن تبدیل شده بود، تبدیل نشده است. همین حرف باعث شد تا والتر باری دیگر عصبانی شود و نبرد دیگری را با والی به راه بیاندازد. والتر در این حین این حقیقت را آشکار کرد که بعد از مرگ لیندای خودش، او بهدنبال ساویتار رفت. او بعد از پیدا کردن ساویتار، او را فریب داد که همه چیز را آموزش بدهد. در نتیجه زمانی هم که تمام ترفندها را از ساویتار یاد گرفت، او را به قتل رساند. زمانیکه والی این موضوع را افشا کرد، ابرا کادابرا ظاهر شد و هم والی و هم والتر را زندانی کرد.
کادابرا توضیح داد که در تلاش بود تا پیوندی را که والی را به بعد خودش میکشاند، از بین ببرد. او برای انجام این کار، طلسمی را اجرا کرده بود که همه تمام خاطراتی را که از لیندا و وجود او داشتند، از یاد ببرند. بعد هم او را خارج از بعد زمان نگه داشته بود. اما او موفق به فرار شد و در آن کیستون جایگزین فرود آمد. همین اتفاق هم باعث شد تا باری دیگر والی به سمت او کشیده شود. والی بعد از شنیدن این توضیحات، برای اینکه کادابرا را توضیح دهد، بهصورت موقت ذات فیزیکی خود را با والتر ادغام کرد. همین کار باعث شد تا سرعت بیشتری به آنها عطا شود و تواناییهای جدیدی بهدست بیاید. والتر به واسطه این ادغام بالاخره توانست به این درک برسد که او به هیچ طریقی نمیتوانست از مرگ لیندا جلوگیری کند. بالاخره توانست با این موضوع کنار بیاید.
بااینحال، کادابرا شکست خود را جعل کرد و نشان داد که این دو اسپیدستر شکستش دادند. بعد هم به ظاهر ذات و روح والی و لیندا را از هم جدا کرد؛ اما اتفاقی که در واقعیت رخ داد، این بود که آنها مدام به ابعاد متناوب خیلی زیادی میرفتند و جابهجا میشدند. آنها دیگر کم کم داشتند عقل و هوش خود را از دست میدادند، تا اینکه بالاخره بعد مخصوص خود را بهلطف بارت پیدا کردند. بارت در حقیقت خارج از بعد زمان به دنیا آمده بود و همین باعث شد تا او دربرابر تغییرات زمانی کاملا مصون باشد. والی و لیندا بالاخره توانستند به شهر کیستون مخصوص به خودشان بازگردند. اما این در حالی بود که هنوز لیندا هیچ جایی در ذهن و خاطرات دیگران نداشت.
بارها و و بارها به این موضوع اشاره شده که والی وست نهتنها سریعترین و بهترین فلش است، بلکه در میان تمام شخصیتهای دنیای دی سی، سرعت بالاتری دارد
والی بعد از بازگشت به سراغ جی گریک رفت و نقشه خود را برای نجات لیندا توضیح داد. بعد هم بلافاصله به سمت موزه فلش رفت. در آنجا، یکی از لباسهای ریورس فلش را پوشید و خود را با «Replicant» و ابرا کادابرا «متحد» کرد. در اقدام بعدی، والی به سراغ جی گریک، بارت آلن و جسی کوییک رفت و آنها را ربود و به پناهگاه متروکه کادابرا که یک سالن تئاتر بود، برد. او در آنجا، در قالب پروفسور زووم، کادابرا را مورد آزار و اذیت قرار داد و در تلاش بود تا او را مجبور کند که طلسمی را که روی لیندا گذاشته بود، معکوس کند. او قصد داشت تا با این کار، لیندا را بهصورت کامل به ذهن همه بازگرداند. بعد از این اتفاق، پروفسور زووم ماسک و نقاب خود را برداشت و مشخص شد که او کسی نیست جز والی وست.
همین نقطه زمانی بود که نبرد نهایی بین والی، والتر و ابرا کادابرا به وقوع پیوست. کادابرا در تلاش بود تا طلسمی را اجرا کند که میراث فلش از ذهن همه مردم دنیا، آن هم برای همیشه، پاک شود. در همین لحظه، والی، والتر، جی، مکس و بارت به پیشنهاد لیندا، از آینههای مختلف استفاده کردند تا طلسم کادابرا را مسدود کنند و دوباره آن را به سمت خودش بازگردانند. همین اتفاق باعث شد تا کادابرا دچار فراموشی شود. مدت خیلی کوتاهی بعد از این ماجراها، لیندا دو فرزند دو قلو به نامهای جای و آیریس به دنیا آورد.
- بحران بینهایت:
در طی رویداد بحران بینهایت، والی درحالیکه تلاش میکرد تا سوپر بوی پرایم را مجبور کند که وارد اسپید فورس شود، ناپدید شد. او پیش از اینکه بهصورت کامل ناپدید شود، توانست در مقابل لیندا ظاهر شود و از او خداحافظی کند. لیندا اصلا دوست نداشت که از او جدا شود. به همین ترتیب هم به همراه دو فرزند خود، در اسپید فورس به والی پیوستند. محل قرارگیری فعلی آنها و همچنین وضعیتی که داشتند، اصلا مشخص نبود. زمانیکه لژیون ابرقهرمانان تلاش کردند تا «آخرین لژیونرها» را احیا کنند و بازگردانند، والی وست و خانوادهاش هم بازگشتند. اعضای لژیون به نقاطی سفر کردند که هم برای والی و هم بری آلن خیلی مهم بود.
هم هال جوردن و هم بتمن به این حقیقت رسیده بودند و باور داشتند که بازگشت آلن، حتمی است. بااینحال، آنها در عوض والی، لیندا و دو فرزند آنها را بازگرداندند؛ کسانی که به نظر میرسید، چندین سال پیر شه بودند. والی بعد از بازگشت، دعوت پیوستن به لیگ عدالت را دریافت کرد؛ پیشنهادی که آن را پذیرفت. بعدها اینطور گفته شد که بازگشت والی، یک اتفاق عجیب بوده است اما اعضای گروه لژیون ابرقهرمانان، آن فردی را که میخواستند، بهدست آورده بودند. زمانیکه والی از مرگ بارت خبردار شد، بهدنبال «اینرشا» گشت، رد او را زد، سرعت او را دزدید و درنهایت او را تبدیل به یک مجسمه زنده کرد. اینرشا بعد از تبدیل شدن به مجسمه، داخل موزه فلش قرار گرفت و مجبور شد که برای همیشه به لباسهای قدیمی کید فلش و ایمپالس که به بارت تعلق داشتند، خیره شود.
- بازگشت و بازنشستگی:
در طی دورانی که با نام بحران بینهایت شناخته میشد، یک تیم متشکل از کید فلش (بارت آلن)، بری، مکس و جانی کوییک توانستند برای مدت کوتاهی سوپر بوی پرایم را متوقف کنند؛ آن هم با فرستادن او به اسپید فورس. از طرف دیگر هم والی به محض اینکه خانواده خود را بهدست آورد، آنها را دنبال کرد؛ البته بعدها مشخص شد که این اتفاقات در یک زمین جایگزین در حال رخ دادن بود. او و دیگر اسپیدسترها، به همراه لیندا و فرزندان خود به یک زمین جایگزین فرستاده شده بودند؛ خانهی جی گریک دیگر که در قالب فلش فعالیت میکرد. آنها تصمیم گرفتند که اسپید فورس را وارد بارت کنند و او را به خانه بفرستند تا با سوپر بوی پرایم مبارزه کند.
والی و لیندا که بعد از دادن هویت و لباس فلش به بارت خیالشان راحت شده بود، تصمیم گرفتند که فرزندان خود را در همان دنیای بیگانه که Savoth نام داشت، بزرگ کنند؛ جایی که ساکنان آن، از دوستان قدیمی فلشها محسوب میشدند. بااینحال، مدت خیلی کمی بعد از مستقر شدن آنها، مشخص شد که این دو دوقلو، خیلی سریعتر از آن چیزی که باید، در حال بزرگ شدن هستند. ساکنان سرزمین Savoth که از دانشمند پیشرفته سرعتشناسی محسوب میشدند، در ابتدا قبول نکردند که به اعضای خانواده وست کمک کنند. اما سرانجام تسلیم شدند و موافقت کردند که لیندا را آموزش دهند که بتواند با رشد بسیار سریع فرزندانش دستوپنجه نرم کند.
والی وست اولین اسپیدستری محسوب میشود که در زمینه اسپید فورس استعداد و مهارت خیلی زیادی دارد
بعد از گذشت این ماجراها، بالاخره والی به همراه لیندا و فرزندان خود، توسط هفت عضو گروه لژیون ابرقهرمانان، به زمین بازگشتند؛ آن هم با استفاده از دستگاههای میله برقگیر. زمانیکه والی بازگشت، بهصورت غیرمستقیم، آن بخشی از اسپید فورس را که به بارت تعلق داشت، دریافت کرد. با وجود والی وست و بازگشت او به زمین، اسپید فورس هم بازگشت زیرا والی آن را تنظیم کرده بود و بهنوعی با آن یکی شده بود. کمی بعد، او به نسخه جدید لیگ عدالت آمریکا که اخیرا دوباره تشکیل شده بود، دعوت شد. والی و لیندا دوباره نقل مکان کردند و به کیستون سیتی بازگشتند. این دو بهشدت نگران این بودند که فرزندانشان با سرعت زیادی رشد کنند و بزرگ شوند؛ حتی آنقدر پیر شوند که به خاطر کهولت سن بمیرند.
به همین دلیل هم تصمیم گرفتند تا به آنها اجازه دهند که زندگی خودشان را داشته باشند؛ خصوصا که حالا آنها تواناییهای ابرسرعتی خود را نشان داده بودند. حالا این دو دوست داشتند در فرایند مبارزه با جرم و جنایت، به پدر خود کمک کنند. این دو هم اجازه دادند تا به هر شکلی که دوست دارند، زندگی خود را بگذرانند. هنوز مدت زیادی نگذشته بود که والی در موقعیتی قرار گرفته بود که مجبور شد بهصورت دو شیفت، در دو تیم مختلف حضور داشته باشد و فعالیت کند. او با دوستان و متحدان قبلی خود که در گروه تایتانها بودند، متحد شد تا تهدید خطرناک تریگن را از بین ببرند.
- بحران نهایی:
زمانیکه «اوریون» به قتل رسید، والی و جی تحقیقات خود را آغاز کردند تا پناهگاه مخفی انجمن مخفی ابرشروران را پیدا کنند و در طی همین تحقیقات هم با صندلی مترون برخورد کردند. آنها در طی این مدت متوجه شدند گلولهای که اوریون را به قتل رسانده بود، بهلطف این صندلی در بعد زمان جابهجا شده بود؛ زیرا این صندلی بهعنوان یک دروازه عمل کرده بود. ناگهان، یک نور از داخل پورتال این صندلی، تمام اتاق را پر کرد؛ نوری که از سمت مربی و الگوی سابق والی یعنی بری آلن میآمد. بری در حال دنبال کردن گلولهای بود که اوریون را در بعد زمان کشته بود؛ اما درست در همین زمان هم توسط «بلک ریسر» در حال تعقیب شدن بود.
والی و جی هم که این موقعیت را میدیدند، در این مسابقه برای نجات جان اوریون، به بری پیوستند اما باز هم دیر کردند و اوریون کشته شد. جی در همین حین مجبور شد که این مأموریت را رها کند زیرا اصلا نمیتوانست مانند دوستان دیگر خود سریع باشد. والی و بری که در تلاش برای فرار از دست بلک ریسر بودند، در یک آینده نزدیک سر درآوردند؛ جایی که خدایان شرور بهلطف معادله ضد زندگی توانسته بودند کنترل جهان را بهدست بیاورند. آنها به خانه عمه والی یعنی آیریس رفتند و متوجه شدند که او هم توسط معادله صد زندگی آلوده شده است. بری و والی بعد از نجات او از دست این معامله، تلاش کردند تا نقشهای را برای متوقف کردن و شکست دادن دارک ساید طراحی کنند.
در این برهه زمانی، دارک ساید کنترل جهان را در دست گرفته بود. آنها باری دیگر دویدن خود را آغاز کردند، آن هم درحالیکه بلک ریسر در حال دنبال کردن آنها بود و مدت زیادی طول نکشید که در مقابل دارک ساید قرار گرفتند. همینطور که این دو قهرمان در حال نزدیک شدن به دارک ساید بودند، بلک ریسر هم آنها را دنبال میکرد. در این لحظه دارک ساید به همراه پیروان خود در حال نبرد با سوپرمن بود. این دو فلش، سوپرمن را از دست پرتوهای امگای پیروان نجات دادند. زمانیکه این دو موفق شدند که خودشان را به دارک ساید برسانند، ارتعاشی در خود به وجود آوردند و از او عبور کردند. همین اتفاق باعث شد تا بلک ریسر با سرعت و شدت زیادی با او برخورد کند و این خدای شرور را زخمی کند.
بعد از اینکه دارک ساید شکست خورد، بری و والی به هم پیوستند و به سراغ دیگر اعضای خانواده و دوستان خود رفتند تا درکنار آنها باشند. سوپرمن در این زمان، والی را با هر دو نسل تایتانها آشنا کرد. در همین حین مشخص شد که بارت آلن و سوپر بوی در آینده احیا میشوند و به زندگی برگشتند؛ به همین ترتیب هم آنها را به زمان حال بردند. والی اصلا به هیچ طریقی نمیتوانست خوشحالی بیش از اندازه خود را از بازگشت بارت نشان دهد.
- تاریکترین شب:
در این برهه زمانی، والی به همراه بری و بارت در سرتاسر دنیا میچرخیدند و با سرعت زیادی حرکت میکردند تا پیغام بری را به تک تک قهرمانان روی زمین برسانند. آنها میخواستند که به همه در رابطه با قیام ارتش بلک لنترن اخطار بدهند و بگویند که آنها در حال اجرای یک حمله جهانی هستند. والی به همراه بارت، اعضای لیگ عدالت و اعضای گروه تین تایتانز به Coast City رسید تا به بری کمک کنند. بری در تلاش بود که در مقابل نکرون بایستد و او را شکست دهد؛ نکرون همان تجسم سیاه مرگ و ارباب بلک لنترنها محسوب میشود.
- تولد دوباره دی سی:
بعد از اتفاقاتی که در رویداد فلش پوینت رخ داد، مشخص شد که والی هم درست همانند دیگر شخصیتهای دنیای دی سی، در این پیوستگی جدید هم حضور دارد. این تا زمانی ادامه داشت که ابرا کادابرا ظاهر شد و والی را از خط زمانی پاک کرد. همین اتفاق هم باعث شد تا هیچکس دیگر او را به یاد نداشته باشد و خاطرات او از ذهن همه پاک شود. بعد از این اتفاق، والی در اسپید فورس گیر افتاد و متوجه شد که بعد از رویداد فلش پوینت، تاریخ بهصورت کلی تغییر کرده است؛ او همچنین به این موضوع پی برد که به واسطه این اتفاق، ۱۰ سال از زندگی همه مردم دزدیده شده است. در پی شکست جنگ دارک ساید، والی موفق شد که از اسپید فورس بیرون بیاید و از گم شدن همیشگی خودش جلوگیری کند.
او توانست خودش را در زمین پیوستگی New 52 منتقل کند اما نیاز داشت کسی او را به یاد بیاورد؛ آن هم پیش از اینکه بتواند بهصورت کامل احیا شود و به زندگی بازگردد. بعد از چندین تلاش ناموفق برای برقراری ارتباط با دوستان و همچنین اعضای خانوادهاش (از جمله لیندا، بتمن و پسر عموی خودش که او هم والی نام داشت و حالا تبدیل به کید فلش شده بود)، بری بالاخره او را شناخت و او را به زندگی بازگرداند. والی بعد از یک تجدید دیدار احساسی با مربی خود، به بری در رابطه با تغییرات جهانی و خطراتی که در حال آمدن بودند، خبر و اخطار داد. آنها در ابتدا تصمیم گرفتند که بازگشت والی را فعلا یک راز نگه دارند؛ آن هم براساس تجربهای که خود والی با لیندا داشت.
بعد بری، والی را تشویق کرد تا دوباره به گروه تین تایتانز بازگردد؛ اما با این تفاوت که این بار لباس جدیدی انتخاب کند که فلش بودن او را بیشتر نشان دهد تا «کید فلش». والی به گروه تایتانها بازگشت و به خاطر ارتباط فیزیکیای که او با آنها داشت و همچنین انرژی اسپید فورس، کم کم خاطراتی که این اعضا از والی داشتند، به ذهنشان بازگشت. بعد از یک تجدید دیدار بسیار احساسی و پر از گریه، والی در رابطه با همه چیز و شرایطی که در آن گیر افتاده، برایشان توضیح داد. والی معتقد بود که یک موجود ناشناخته قرار است دوباره حمله کند تا از پی بردن آنها به حقیقت، جلوگیری کند. به همین ترتیب هم قرار شد که آنها در قالب تیم تایتانها با کمک «یکدیگر» این خطر را از بین ببرند.
بهصورت مستقیم بعد از رویدادهای خط داستانی Titans: Rebirth، لیلیث کاری کرد تا والی مجبور شود که داستان بازگشت خود را دوباره تعریف کند. او قصد داشت تا با انجام این کار، ارتباطهای ذهنیای که بین خودش، والی و اعضای تیم تایتانها وجود دارد، قویتر از قبل شود. لیلیث در حین انجام این کار به قدرتمندترین فکری که در ذهن والی وجود داشت، پی برد. این بخش قدرتمند که مربوطبه لیندا پارک میشد، باعث شد تا واکنشهای مختلف و البته حمایتگرانهای از طرف اعضای تایتانز جرقه بزند. نایت وینگ، والی را تشویق کرد که بهدنبال لیندا برود و برای ساخت خاطرات جدید با او، تلاش کند. زمانیکه والی وارد زندگی لیندا شد، او بسیار سردرگم بود و اصلا نمیتوانست حضور ناگهانی والی را درک کند. به همین دلیل هم تصمیم گرفت که درباره این موضوع تحقیقاتی را انجام دهد.
قدرت ابرانسانی اصلی والی، توانایی او در زمینه کنترل سرعت است؛ سرعتی که به واسطه آن در بدنش ارتعاش ایجاد میکند، جابهجا میشود، فکر میکند و حتی با سرعتی ابرانسانی هم میدود. این سرعت ابرانسانی از ارتباط مستقیم او با اسپید فورس سرچشمه میگیرد. بهطور گسترده، والی بهعنوان سریعترین فلش در نظر گرفته میشود و بهطرز قابل توجهی از بری آلن سریعتر است؛ بهطبع او سریعترین موجود در مولتی ورس دی سی هم محسوب میشود. با اینکه همه اسپیدسترها ارتباطی با اسپید فورس دارند و نیروی خود را از آن میگیرند، اما ارتباط والی با اسپید فورس مستقیم است و اصلا قابل قطع شدن نیست.
این ارتباط خاص با اسپید فورس، تواناییهای منحصربهفردی را در اختیار والی قرار داده که دیگر اسپیدسترها آن را ندارند؛ تواناییهایی مانند گرفتن یا دادن سرعت به دیگری (آن هم به روشهای مختلف مانند بالا بردن سرعت بهبودی) و جذب انرژی جنبشی بهصورت غیرمستقیم. او یک بار انرژی جنبشی سیاره زمین را جذب کرد؛ آن هم زمانیکه در قطب شمال قرار داشت و همتیمیهای او مجبور شدند که برای جلوگیری از زلزله احتمالی، سیاره را حرکت دهند. والی همچنین توانست راهی را پیدا کند که با انرژی خالص اسپید فورس، یک لباس کامل برای خودش به وجود بیاورد. والی هم درست مانند دیگر اسپیدسترها، توسط یک هاله امنیتی احاطه شده است.
این هاله به او اجازه میدهد تا دربرابر گرمایی که در اثر فشار هوای فشرده ناشی از حرکت با سرعت بسیار بالا به وجود آمده است و همچنین دیگر عواقب زیست محیطی ناشی از سرعت زیاد، متقاومت کند. اصلا مشخص نیست که والی چطور میتواند از آسیبهای خاصی که در حالت عادی با سرعت خیلی زیاد به طبیعت وارد میشود، جلوگیری کند و اصلا به طبیعت آسیب نزند. اما اینطور میتوان برداشت کرد که هاله امنیتی والی، به او اجازه میدهد که اینگونه عواقب محیطی را دور بزند یا کاهش دهد. به خاطر قدرتها و ارتباطی که والی با اسپید فورس دارد، میتواند در مدت زمان خیلی طولانی با سرعتهای مختلفی بدود؛ آن هم بدون اینکه بدنش نیازی به استراحت داشته باشد یا آسیبی به آن وارد شود.
به خاطر همین ارتباطی که والی با اسپید فورس دارد است که بهصورت مدام، آن هم زمانیکه در حال دویدن است، احساس جوانی میکند و زود پیر نمیشود. همین اتفاق باعث میشود تا والی نیازی به غذا خوردن و مواد غذایی برای تأمین انرژی لازم بدن خود نداشته باشد. حتی در این صورت هم او یک متابولیسم خیلی سریع دارد؛ به همینترتیب او باید در وعدههای مختلف غذای زیادی بخورد تا انرژی شیمیایی مورد نیاز بدنش را از این طریق تأمین کند. والی با استفاده از تواناییهای خود میتواند با سرعت خیلی زیادی بدود، روی آب برود، با دستان یا بدن خود گردابهای قدرتمندی را ایجاد کند، با سرعت خیلی زیادی ارتعاش ایجاد کند که در مقابل چشم غیرمسلح ناپدید شود و غیره.
والی همچنین توانایی این را دارد که با ایجاد ارتعاش، از درون اشیاء محکم عبور کند، بدون اینکه باعث منفجر شدن آنها بشود. والی بهجای اینکه مانند شوهر عمه خود از تردمیل کیهانی استفاده کند، میتواند با استفاده از سرعت خود در بعد زمان جابهجا شود. در قسمت ۱۵۰ سری کتاب کمیک Flash، والی به رویدادهای خط داستانی بحران در زمینهای بینهایت رفت و با آنتی مانیتور مبارزه کرد؛ او آنقدر از توانایی سرعتی خود روی این شرور استفاده کرد تا او را به قتل رساند. کتاب کمیکی به نام The Human Race وجود دارد که در آن والی حتی از تله پورت لحظهای هم سریعتر میدوید. در قسمت ۱۷۷ ولوم دوم سری کتاب کمیک Flash والی با سرعتی که داشت، از کشش جاذبهای یک سیاهچاله پیشی گرفت.
والی با استفاده از فرمول سرعت جسی کوییک که با توانایی گرفتن سرعت خودش ترکیب شده بود، بهصورت موقت توانست سرعت خود را تا حدی بالا ببرد که از زمان خطی فرار کند؛ همین کار هم به او اجازه میداد که درست همانند زووم فعالیت کند. ارتباط والی با اسپید فورس همچنین تواناییهای الکتروکینتیک را در اختیار او قرار میداد. زمانیکه والی با سرعت خیلی زیاد حرکت میکند یا بسیار عصبانی میشود، میتواند تعداد زیادی از رعد و برقها را به وجود بیاورد. والی توانایی این را دارد که حملات الکتریکی را به سمت خود جذب کند و آنها را با ده برابر نیرو مجدد بازگرداند. والی آنقدر سریع است که خیلی راحت میتواند تمام مانعهای سرعتی را بشکند و حتی وارد اسپید فورس شود.
حتی در برخی موقعیتها هم پیش آمده که والی با سرعت خیلی زیاد و بیشتر از نورِ خود، به خواسته خودش وارد اسپید فورس شده یا از آن بیرون آمده است. او بارها نشان داده که از لحاظ سرعتی هیچ محدودیتی ندارد و به هر سرعتی که دوست دارد، میتواند برسد. جالب است بدانید که در یکی از قسمتهای جاستیس لیگ، گوریلی به نام سولووار به والی گفت که چیزی حدود ۴۰۰ پوند وزن دارد و والی خیلی راحت توانست او را بلند کند و بدود. والی در زمینه علمی هم یک فرد فوقالعاده و درخشان محسوب میشود. در قسمت ۵ سری کتاب کمیک Titans اینطور گفته شده که خیلی بیشتر از قبل اسپید فورس درون والی وجود دارد. او حالا میتواند رعد و برق سفید تولید کند؛ چیزی که از تمام رنگهای اسپید فورس تشکیل شده است. در پیوستگی تولد دوباره، والی متوجه شد که توانایی این را پیدا کرده تا هر زمان که خط زمانی دستکاری میشود، او حس کند. والی توانایی گوش کردن به اسپید فورس را هم دارد و میتواند هرگونه اختلال در بعد زمان و فصا را حس کند.
در انتها به انیمیشنها، فیلمها و بازیهایی اشاره میکنیم که شخصیت ولی وست/کید فلش در آن حضور داشت:
- انیمیشن سریالی The Superman/Aquaman Hour of Adventure محصول سال ۱۹۶۷ تا ۱۹۶۸
- انیمیشن سریالی Justice League محصول سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۴ با صداپیشگی مایکل روزنبام
- انیمیشن سریالی Justice League Unlimited محصول سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶ با صداپیشگی مایکل روزنبام
- انیمیشن سریالی Young Justice محصول سال ۲۰۱۰ تاکنون با صداپیشگی جیسون اسپیساک
- انیمیشن سریالی Superman: The Animated Series محصول سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۰ با صداپیشگی چارلی اشلتر
- انیمیشن سریالی Teen Titans محصول سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۶ با صداپیشگی مایکل روزنبام
- انیمیشن سریالی Teen Titans Go! محصول سال ۲۰۱۳ تاکنون با صداپیشگی ویل فریدل
- انیمیشن سریالی Batman: The Brave and the Bold محصول سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۱ با صداپیشگی هانتر پریش
- انیمیشن سریالی Robot Chicken محصول سال ۲۰۰۵ تاکنون با صداپیشگی ست گرین
- دنیای تلویزیونی Arrowverse محصول سال ۲۰۱۲ تاکنون با بازی کینان لانسدیل
- انیمیشن Justice League: Crisis on Two Earths محصول سال ۲۰۱۰ با صداپیشگی جاش کیتون