معرفی شخصیت کوئسشن، ویک سیج

معرفی شخصیت کوئسشن، ویک سیج

جمعه, ۶ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۲۰:۵۹

در این قسمت از سری مقاله معرفی شخصیت‌های کتاب‌های کمیک، به سراغ یکی از جالب‌ترین شخصیت‌های دی سی به نام ویک سیج یا کوئسشن رفتیم. 

زمانی‌که ویک سیج، یک روزنامه‌نگار تحقیقاتی در تلویزیون، به داستان‌هایی برخورد کرد که با روش‌های عادی و قانونی نمی‌توانست آن‌ها را دنبال و درباره آن‌ها تحقیق کند، تصمیم گرفت که یک ماسک ویژه روی صورت خود بگذارد. او این ماسک را در جای مخصوصی در کمربند خود نگه می‌داشت. این ماسک به‌گونه‌ای بود که وقتی ویک آن را به‌صورت می‌زد، انگار که هیچ چهره‌ای نداشت. سیج در قالب شخصیت کوئسشن، درباره فساد تحقیق می‌کرد و برای رسیدن به اهداف خود از هر روشی استفاده می‌کرد. او بعد از انجام کارش هم یک کارت ویزیت خالی از خودش به جا می‌گذاشت؛ کارتی که به محض لمس شدن، یک علامت سؤال دودی روی آن ظاهر می‌شد.

کوئسشن یک شخصیت ابرقهرمانی محسوب می‌شود که در کتاب‌های کمیکی که توسط شرکت دی سی کامیکس منتشر می‌شوند، حضور پیدا می‌کند. این شخصیت توسط استیو دیتکو خلق شده است. کوئسشن برای اولین‌بار در قسمت ۱ سری کتاب کمیک Blue Beetle که در ماه ژوئن سال ۱۹۶۷ توسط شرکت چارلتون کامیکس منتشر شده بود، حضور یافت. در اوایل دهه ۱۹۸۰ بود که شرکت دی سی کامیکس، حق و حقوق این کاراکتر را به‌دست آورد و آن را در دنیای دی سی کمیکی خود جا داد. هویت مخفی کوئسشن در ابتدا فردی به نام ویک سیج بود. بااین‌حال، بعد از اتفاقاتی که در مینی سری سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۷ یعنی مجموعه 52 رخ داد، دستیار و همکار سیج یعنی رنه مونتایا هویت او را در دست گرفت و به جایگزین او تبدیل شد.

بعد از رویداد انتشار مجدد دی سی به نام مجموعه The New 52، سیج دوباره به‌عنوان یک مامور دولتی معرفی شد. همان‌طور که استیو دیتکو در کتاب‌های کمیک خود نشان داده بود، کوئسشن به‌عنوان یکی از قهرمانان کوچک و جزئی شرکت چارلتون، طرفدار مادی‌گرایی بود؛ درست همانند شخصیت سابق خود دیتکو یعنی «مستر ای». در مجموعه اختصاصی کوئسشن که در سال ۱۹۸۷ تا ۱۹۹۰ توسط شرکت دی سی منتشر می‌شد، این شخصیت یک فلسفه‌ای را به وجود آورد که شباهت زیادی به فلسفه زِن داشت.

ویک سیج کیست؟

ویک سیج یک گزارشگر تحقیقاتی محسوب می‌شد که در شهر هاب سیتی برای شرکت World Wide Broadcasting کار می‌کرد. او به خاطر بیان کاملا صریح و همچنین تاکتیک‌های تهاجمی‌ای که داشت، بسیار مشهور بود و جایگاه مخصوص به خودش را به‌دست آورده بود. هنوز مدت زیادی از حضور او در دنیای تلویزیونی نگذشته بود که یک روز یکی از دوستان قدیمی ویک و پروفسور سابق به نام «اریستاتل رودور» به ملاقات او رفت. او به سیج گفت که همکار قدیمی‌اش یعنی «دکتر اربی تواین» قصد دارد سودودرم (یک نوع پوست مصنوعی) را به فروش برساند. این ماده قرار بود به‌عنوان یک بانداژ شبیه به پوست عمل کند و به کمک یک گاز مکمل، کارش را انجام دهد.

در صورتی که آن‌ها در زمان آزمایش متوجه شده بودند که اگر چنین ماده‌ای روی زخم‌های باز استفاده شود، بسیار خطرناک است و نتایج بسیار بدی دارد؛ زیرا یک سری مسمومیت پیشبینی نشده در آن وجود داشت. این دو دانشمند قرار گذاشته بودند که این تحقیقات را رها کنند و دیگر با آن کاری نداشته باشند. به همین دلیل هم مسیر خود را از هم جدا کردند. اما حالا تواین قصد داشت که این ماده را به‌عنوان یک نوع بانداژ به کشورهای جهان سومی به فروش برساند؛ در صورتی که اصلا برای سلامتی انسان و خطری که این ماده برای آن‌ها داشت، اهمیتی قائل نبود. سیج قصد داشت که این نقشه را افشا کند اما نمی‌توانست بدون افشا کردن هویت واقعی خود، کار مفیدی انجام دهد.

ویک با کمک‌های رودور توانست هویت کوئسشن را به وجود بیاورد. او برای شخصیت کوئسشن ماسکی را روی صورت می‌گذاشت که چهره‌ای نداشت و از همان سودودرم هم ساخته شده بود. ویک در قالب این شخصیت جدید، اطلاعاتی را که نیاز داشت جمع‌آوری کرد. او با استفاده از همین اطلاعات، توانست خود را به دکتر تواین برساند، این معامله را متوقف کند و از او اعتراف بگیرد. بعد هم ویک، دکتر تواین را با همان بانداژ بست و رهایش کرد. او از جایگاه خود در World Wide Broadcasting استفاده کرد تا حقیقت را درباره سودودرم آشکار کند و فعالیت‌های غیرقانونی تواین را هم لو داد. بعد از اینکه تواین شکست خورد، سیج تصمیم گرفت که از همین هویت کوئسشن در آینده هم استفاده کند تا بلکه بتواند تحقیقات خود را پیش ببرد و از شهر «خودش» محافظت کند.

ویک سیج یک خبرنگار تحقیقاتی تلویزیونی بود که در تعداد زیادی از پرونده‌ها با هویت شهروندی خودش نمی‌توانست به اطلاعات خوبی برسد

به همین ترتیب هم در طی این مسیر، با پروفسور رودور همکار شد. پروفسور، سودودرم مورد نیاز را فراهم کرد و در آخر هم تغییراتی را در گاز مخصوص ایجاد کرد که باعث می‌شد رنگ مو و لباس‌های سیج تغییر کند. این دو مرد خیلی زود تبدیل به دوستان خوب و نزدیکی برای هم شدند. کوئسشن در مقایسه با دیگر شخصیت‌های ابرقهرمانی‌ای که در دوران نقره‌ای کمیک‌ها حضور داشتند، روش‌های خشن‌تری داشت. به‌عنوان مثال زمانی‌که او راه‌های فاضلابی در حال مبارزه با یک سری مجرم بود، آن‌ها را به درون جریان عمیق آب که با سرعت خیلی زیادی هم حرکت می‌کرد، پرتاب کرد. او اصلا قبول نکرد که آن‌ها از جریان آب بیرون بکشد؛ با وجود اینکه آن‌ها در معرض خطر واقعی غرق شدن قرار داشتند.

در عوض کاری که او کرد این بود که به پلیس اطلاع داد تا آن‌ها بیایند این مجرمان را نجات دهند؛ البته در صورتی اینکه از آن‌جا جان سالم به در می‌بردند. سرسخت‌ترین و پر تکرار‌ترین دشمن کوئسشن، فردی به نام «مکس باین» است که با نام بانشی هم شناخته می‌شود. باین در قسمت ۲ ولوم ۴ سری کتاب کمیک Blue Beetle معرفی شد. او شاگرد یکی از مجری‌های سیرک به نام «داندو پرواز کننده» محسوب می‌شد. داندو بعد از اینکه یک شنل مخصوص برای خودش طراحی کرد تا به واسطه آن پرواز کند، توسط همان دانش‌آموز خود کشته شد. مکس باین بعد از کشتن مربی خود، تبدیل به بانشی شد و لباس مخصوصی هم داشت؛ او با استفاده از چیزی که استادش خلق کرده بود، شهرهایی را که از آن‌ها عبور می‌کرد، به ترس و وحشت می‌کشاند. زمانی‌که بانشی به شهر کراون رسید، با رقیب خود برخورد کرد و در چند موقعیت مختلف با کوئسشن درگیر شد.

القاب و اسامی مستعار: کوئسشن، چارلز ویکتور زز، چارلی، هیومن انیگما، مرد بدون چهره، جان دندی، سایکو پامپ، ویک سیج و غیره.

تیم‌ها: ارتش بلک لنترن، چک میت، لیگ عدالت آمریکا، لیگ عدالت بینهایت، L.A.W، پکس امریکانا، جوخه انتحاری، شورای تشخیص، مقاومت و غیره.

متحدان: ال کرت، باربارا گوردن، بتمن، بت وومن، بلک ادم، بانی، کاپیتان اتم، گرین ارو، هانترس، آیس، آیسیس، جکی کانلی، جین پاول ولی، جودو مستر، کال ال، لیدی شیوا، لوئیس لین، مارکو، میس پستا، میچل بلک، میرا فرمین، نایت شید، نورا لیس، اوسیریس، رئیس جمهور هارلی، رنه مونتایا، ریچارد دریگن، سرج استیل، سیکس ترو وردز، استیل، سوپرمن، تد کورد و غیره.

دشمنان: الکساندر پولیس، اربی تواین، بیبی گان، بنجی فلاپر، برینیاک، برندون، برنون منهایم، بوچ، کتی فرگوسی، سیسکو، کاب، ال بیتو، انیگما، فلی، فرد دلابرت، فرینج، جرمایا هچ، جونیور، ماستو، کیل برو، کانگ کینگ، کایل ابوت، لیدی شیوا، لکس لوتر، ماچو گاتو، مارک شاو، میکادو، مایلز ون ولیت، ماینس، میس پستا، موون واک، مستر ماستو، پدرو ماستو، پونی، سایکو پامپ، ریدلر، اسلب، ساندنس، میوز، تایگر، توییچ، ویزلی فرمین، ویل و غیره.

خلقت ویک سیج

همان‌طور که در ابتدای متن هم به آن اشاره شده بود، شخصیت ویک سیج توسط استیو دیتکو، برای شرکت چارلتون کامیکس ساخته شد. او در سال ۱۹۸۵ بود که برای اولین‌بار در دنیای دی سی حضور پیدا کرد. این شخصیت برای حضور در دنیای دی سی، دستخوش یک سری تغییرات شد که این تغییرات در شخصیت دنیس اونیل و دنیس کووان در سال ۱۹۸۷ در او اعمال شد. بعد از گذشت مدتی، ماجرای پیش آمد که کوئسشن و ویک سیج به طرز چشمگیری بازسازی شد و این فرایند هم توسط شان رایان و جرمی رابرتس انجام شده بود. لازم به ذکر است که این شخصیت در ۳۳۶ کتاب کمیک حضور پیدا کرده که تنها در قسمت ۴۸ سری کتاب کمیک 52 به نام Asked and Answered; The Origin of the Birds of Prey جان خود را از دست داده است.

اتفاقات مهم شخصیت ویک سیج در کمیک ها

  • دی سی کامیکس:

همان‌طور که در ابتدای مقاله هم به آن اشاره شده بود، شرکت دی سی در سال ۱۹۸۳ حق و حقوق شخصیت‌های شرکت چارلتون را در دست گرفت؛ آن هم زمانی‌که شرکت چارلتون در حال سقوط و ضعیف شدن بود. شخصیت کوئسشن خیلی کوتاه و خلاصه در رویداد بحران در زمین‌های بینهایت که در سال ۱۹۸۵ منتشر شده بود، حضور یافت. او همچنین در مجموعه سه قسمتی مربوط‌به بلو بیتلِ دی سی که دوباره به زندگی برگشته بود، حضور پیدا کرد.

  • مجموعه دنیس اونیل:

در سال ۱۹۸۷ بود که شرکت دی سی، مجموعه اختصاصی شخصیت کوئسشن را معرفی کرد. نویسندگی این مجموعه برعهده دنیس اونیل بود و تصاویر آن هم در ابتدا توسط دنیس کووان کشیده می‌شد. به واسطه این مجموعه ۳۶ شماره کتاب کمیک، دو قسمت سالیانه و ۵ قسمت ویژه Quarterly منتشر شد. در قسمت اول سری کتاب کمیک The Question، کوئسشن در یک نبرد شخصیت شکست خورد؛ ابتدا توسط یک مزدور مسلط به هنرهای رزمی به نام لیدی شیوا. او بعد از شکست در این نبرد، توسط زیر دستان لیدی شیوا کتک خورد، تا حدی که مرگ را با چشمانش دید. بعد هم توسط یک تفنگ ساچمه‌ای مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به درون رودخانه پرتاب شد تا غرق شود.

هنوز مدت زیادی نگذشته بود که لیدی شیوا بنا بر دلایلی که خودش داشت، ویک را نجات داد و دستوراتی را به او ارائه کرد. قرار بود که ویک، به محض اینکه بهبود پیدا کرد و توانست از رختخواب بیرون بیارد، به سراغ فردی به نام «ریچارد دریگن» برود که صندلی چرخ‌دار نشین شده بود. سیج در طی مدت زمانی‌که در آن‌جا بود، هم هنرهای رزمی را یاد گرفت و هم فلسفه شرقی را آموخت. زمانی‌که او به شهر بازگشت، حرفه‌های ابرقهرمانی و همچنین روزنامه‌نگاری خود را ادامه داد؛ آن هم به همراه ماجراجویی‌هایی که قرار بود نکات فلسفی مختلفی را در معرض نمایش قرار دهد. دنیس اونیل برای اینکه بتواند ایده‌های این چنینی را بیشتر به مخاطب خود نمایش دهد، در هر قسمت، یک سری پیشنهادهای خواندنی را برای مخاطبان خود قرار می‌داد تا از آن‌ها استفاده کنند.

در مجموعه اونیل، ویک سیج یک گزارشگر تحقیقاتی بود که در شهر هاب سیتی برای ایستگاه خبری KBEL کار می‌کرد. او از هویت کوئسشن خود در موقعیت‌هایی استفاده می‌کرد که هویت شهروندی خودش قادر به انجام چنین کاری نبود. شخصیت کوئسشنِ اونیل، برعکس تمام ابرقهرمان‌ها و پارتیزان‌های دیگر، بیشتر از هر چیزی روی جنبه سیاسی شهر خودش تمرکز داشت. او تلاش نمی‌کرد که همانند سایر به‌دنبال جنایتکاران یا دزدان خرده‌پا برود. بلکه سعی داشت که با دولت فاسد شهر هاب سیتی مبارزه کند و آن را شکست دهد. اینگونه عنوان شده بود که نسخه اونیل از شهر هاب، «مترادف رشوه‌گیری، فساد و خشونت» است. شاید حتی بتوان گفت که در این موارد از شهر گاتهام هم پیشی می‌گیرد و در نسخه دنیای دی سی از ایالات متحده، بدترین شهر محسوب می‌شود.

شخصیت کوئسشن در کمیک دی سی

در اکثر بخش‌های این مجموعه، ویک سیج در تلاش بود تا به‌صورت مخفیانه، به فردی به نام «میرا فرمین» که انسان خوش قلبی هم بود، کمک کند تا به جایگاه شهردار شهر هاب برسد. از یک نقطه‌ای به بعد، علاقه ویک به میرا دیگر فراتر از تحسین رفت و به جایی رسید که آن‌ها یک رابطه مشترک را با یکدیگر آغاز کردند؛ البته این ماجرا مربوط‌به پیش از تجربه نزدیک به مرگی است که با لیدی شیوا داشت و بعد هم تحت آموزش ریچارد دریگن قرار گرفت. ویک بعد از اینکه از این ماجراجویی بازگشت، متوجه شد که میرا با شهردار فاسد و همیشه مست شهر هاب به نام ویزلی فرمین ازدواج کرده است. با اینکه میرا با اختلاف یک رأی در انتخابات شکست خورد، اما زمانی‌که رقیب او مرده پیدا شد، پیروز این انتخابات معرفی شد.

در حقیقت رقیب او به واسطه چیزی که «بدترین گردباد تاریخ» خوانده می‌شد، جان خود را از دست داد. زمانی‌که میرا در مراسم پیروزی خود در حال سخنرانی بود، همسرش ویزلی به سمت او شلیک کرد؛ آن هم برای حمایت از آن چیزی که فکر می‌کرد، اعتقادات کمونیستی است. همین شلیک گلوله باعث شد تا میرا به کما برود و شهر هاب بیش‌ازپیش در هرج‌و‌مرج غرق شود؛ آن هم بدون وجود دولت یا نیروی پلیسی. به همین ترتیب هم سیج دوباره لباس کوئسشن را بر تن کرد و تلاش کرد تا به‌عنوان تنها شکلی از عدالت که در شهر وجود داشت، برای مدت کوتاهی فعالیت کند؛ تا زمانی‌که شهردار بالاخره از کما بیرون بیاید و کنترل اوضاع را در دست بگیرد. جنگ‌های باندی‌ای که تا هفته‌ها بعد از انتخابات ادامه داشت، باعث شد تا سیج به لیدی شیوا پناه ببرد.

او در ابتدا به‌عنوان یک مبارز به سراغ لیدی شیوا رفت و بعد هم او را متحد خود حساب کرد که در چنین شرایطی، به ویک کمک کند. لیدی شیوا قرار بود که به‌عنوان یک فرد مناسب، به سراغ رهبر باندهای مختلف برود و با آن‌ها صحبت کند. زمانی‌که میرا از کما بیرون آمد و از آن شرایط بهبود پیدا کرد، توانست دوباره جایگاه شهردار شهر هاب را به‌دست بیاورد. در همین حین هم او و سیج دوباره تلاش کردند تا رابطه خود را از سر بگیرند. البته میرا اعلام کرد که هیچ کاری برای احساسات خود نخواهد کرد، تا زمانی از دفتر خارج شود. با اینکه این دو نفر ارتباط دوستانه خیلی طولانی‌ای داشتند، اما میرا هیچوقت سیج را با آن «مرد بدون چهره» ارتباط نداد و نگفت که آن‌ها یک نفر هستند. این قضیه همچنان ادامه داشت تا اینکه بالاخره زمان او در شهر هاب به پایان رسید.

در ابتدا نام ویک سیج برای شخصیت کوئسشن در نظر گرفته شده بود اما در یک برهه زمانی نویسندگان تصمیم گرفتند که نام او را به چارلز ویکتور زز تغییر بدهند

نسخه اونیل از شخصیت کوئسشن در رابطه با اینکه برای اجرای عدالت و احکام مربوطه تا کجا باید پیش برود، همیشه با خودش درگیری داشت؛ او حتی اغلب اوقات وسوسه می‌شد که فرد مقابل خود را به قتل برساند. او در طی مدت زمانی‌که در شهر هاب بود، بر این وسوسه غلبه کرد و مدام مقابل آن مقاومت نشان می‌داد. ویک به این نتیجه رسید که بخشی از تمایلی که او نسبت به پیشروی خیلی زیاد دارد، به این دلیل است که دوست دارد ببیند گرفتن زندگی یک انسان چه احساسی به او می‌دهد. ارتباطی که ویک با مربی خود یعنی اریستاتل رودور دارد، یکی از بزرگ‌ترین چیزهایی است که باعث می‌شود او همچنان در مسیر مورد نظر خود باقی بماند و از خط قرمزها عبور نکند؛ یعنی در همان تاریکی‌ای قرار داشته باشد که او در جوانی‌هایش در خیابان‌های شهر هاب نشان داده بود.

سرانجام، زمانی‌که ویک سیج در یک سفر گسترده توهم‌زا قرار داشت، ناخودآگاه خود را دید که در قالب تصاویری از مادرش ظاهر شده بود. ناخودآگاه یا همان مادرش به ویک گفت که اگر دوست دارد یک زندگی خوشحال و شاد را داشته باشد، باید شهر هاب را ترک کند. این دیدگاه که در ذهن ویک قرار گرفته بود، بعد از فروپاشی مطلق اجتماعی شهر، تا حد خیلی زیادی تقویت شد و ویک تصمیم گرفت که خیلی زود این کار را انجام دهد. در طی همین برهه زمانی، ریچارد دریگن به ملاقات ویک آمد. ریچارد به‌نوعی احساس کرده بود که ویک در یک نقطه عطف بسیار مهم در زندگی‌اش قرار دارد و در آستانه ایجاد یک تغییر بزرگ است. به همین ترتیب هم ریچارد، ویک را متقاعد کرد که زندگی در هاب سیتی در حال کشتن او است و باید فکری به حال این وضعیت بکند.

بعد از اینکه ویک با ریچارد موافقت کرد، لیدی شیوا به همراه یک هلی کوپتر به آن‌جا آمد تا با سرعت زیادی کوئسشن و همچنین اریستاتل رودور را از آن شهر دور کند. در این مرحله خود لیدی شیوا تصمیم گرفت که در شهر باقی بماند و به استقبال هرج‌و‌مرج درون آن برود. ویک تقریبا توانست میرا را متقاعد کند که به همراه او از آن شهر و هرج‌و‌مرج بسیار زیادی که در آن به وجود آورده بود، فرار کند. اما میرا در لحظات آخر به یاد مردمی افتاد که در شهر به او نیاز داشتند؛ خصوصا کودکان. به همین ترتیب، میرا دختر خود جکی را که از لحاظ ذهنی معلولیت داشت، در اختیار سیج قرار داد تا از او مراقبت کند. زیرا خودش قصد داشت که به شهر بازگردد و کاری را که در حد توانش بود، انجام دهد. ویک بعد از اینکه شهر هاب را ترک کرد، به همراه جکی به سمت آمریکای جنوبی رفت.

او امیدوار بود که در این زندگی جدید بتواند از دست هویت «بدون چهره» خودش خلاص شود و سرزمینی را پیدا کند که هیچگونه هرج‌و‌مرج و فسادی که هاب سیتی را پر کرده بود، در آن‌جا وجود نداشته باشد. بااین‌حال، هیچ چیز آنطور که پیشبینی می‌شد، پیش نرفت. زیرا ویک خیلی زود به درون یک جنگ مواد مخدر کشیده شد؛ ماجرایی که سرانجام او را مجبور کرد تا فردی را به قتل برساند که زندگی جکی را نجات دهد. این اتفاق، یک دوره جدیدی را در حرفه و زندگی کوئسشن ایجاد کرد. زیرا او بعد از کشتن این فرد هیچ احساس خاصی نداشت و به این فکر می‌کرد که اگر نیاز باشد، باز هم افراد دیگری را به قتل می‌رساند. در این برهه زمانی اصلا مشخص نبود که دیدگاه کوئسشن درباره قتل چیست.

شخصیت شنل پوش ویک سیج در کمیک دی سی

اما او در مینی سری Brave and the Bold که در سال ۱۹۹۱ منتشر شده بود و همچنین مینی سری Question که در سال ۲۰۰۵ منتشر شده بود، باز هم دست به کشتن زد و افراد دیگری را به قتل رساند. در این دوران، جکی به یک بیماری مبتلا شد و از همین رو سیج ناچار بود که به شهر هاب بازگردد. با اینکه جکی تحت مراقبت‌های پزشکی مورد نیاز قرار گرفتته بود، اما باز هم جان خود را از دست داد. در قسمت دوم سالانه مجموعه The Question ما شاهد این بودیم که تاریخچه این شخصیت، به واسطه اتفاقاتی که در گذشته رخ داده بود، دستخوش تغییرات شد. اینگونه مشخص شد که ویک سیج، در اصل چارلز ویکتور زز بوده است (با آن قاتل سریالی معروف یعنی ویکتور زز اشتباه گرفته نشود)؛ یک کودک یتیم که به خاطر هویت مشکل‌سازش، شهرت داشت.

زز در طی مدت زمانی‌که در آن یتیم‌خانه کاتولیک قرار داشت و زندگی می‌کرد، تا حد زیادی مورد سوءاستفاده جنسی قرار می‌گرفت؛ سوءاستفاده‌هایی که او دربرابر آن‌ها مقاومت می‌کرد و همین باعث افتخار او می‌شد. بالاخره او توانست از آن یتیم‌خانه بیرون بیاید و در مقطع کالج مشغول به تحصیل شود؛ در این مقطع او رشته روزنامه‌نگاری را انتخاب کرد. البته برخلاف چیزی که تصور می‌شد، این تحصیلات عالیه اصلا از تمایلات خشن او کم نکرد. به‌طور مثال در یک ماجرایی، یک فروشنده ترکیب LSD را به ویک فروخته بود و همین باعث شد تا ویک به‌شدت این فروشنده را مورد ضرب و شتم قرار دهد. زمانی‌که این ترکیب را استفاده کرد، ترس بسیار زیادی به او وارد شد و فکر می‌کرد که تحت تاثیر این ترکیب، به حس‌های خود شک می‌کند.

  • مینی سری ویچ:

در این مینی سری کوئسشن که در سال ۲۰۰۵ منتشر شده بود، ما دوباره شاهد این بودیم که این شخصیت به‌عنوان یک شمن شهرنشین خودآموز به تصویر کشیده شده است. او همچنان همانند قبل یک فرد وحشی محسوب می‌شود و رفتارهای مرگباری را در مقابل دشمنان خود دارد. با این تفاوت که دیگر این رفتارها و تاکتیک‌ها از فلسفه عینیت‌گرایی نیست بلکه از اخلاق جنگجویانه او نشأت می‌گیرد. جالب است بدانید که در این دوران دیگر کوئسشن «در دو جهان حرکت می‌کند»، آن هم زمانی‌که به واسطه گاز رودور وارد وضعیت بیهوشی و حالت‌های خاص بینایی می‌شود. در این دوران گاز رودور به یک چیز توهم‌زا تغییر پیدا کرده است. در این حالت‌هایی که به او دست می‌دهد، شهرها با او «صحبت می‌کنند»؛ آن هم از طرف همزمانی‌های بصری و شنید‌های ضبط شده از مکالماتی که در خیابان‌ها رخ می‌دهد.

او هیچ کاری با فعالیت‌های پارتیزانی و خلافکاران خرده‌پا نداشت و تنها هدفش حذف هرگونه فساد از دولت بود

ما شاهد صحبت کردن شهر شیکاگو و بعد هم مترو پلیس هستیم؛ زیرا شیکاگو جایی است که او به‌عنوان یک مجری تلویزیونی در آن کار می‌کند و مترو پلیس هم جایی است که مجموعه او را به آن‌جا می‌برد. باتوجه‌به اینکه ویک دیگر خودش را به‌عنوان یک مبارز معنوی و عرفانی می‌بیند، هیچ مشکلی با کشتن دشمنانش ندارد و راحت‌تر از قبل شده است؛ خصوصا زمانی‌که انجام این کار، کاربردی و تنها گزینه مقابلش باشد. ویک سیج از استعدادها و همچنین چارچوب اخلاقی جایگزین خود استفاده کرد تا ابتدا شرایط را بررسی کند و بعد هم نقشه‌ای را که لکس لوتر کشیده بود، از بین ببرد. لکس لوتر نه‌تنها قصد داشت سوپرمن را به قتل برساند، بلکه در تلاش بود تا کاری کند که او دیگر نتواند از مرگ بازگردد.

لکس لوتر قصد داشت تا با استفاده از انرژی چای سوپرمن را به قتل برساند و بعد هم طلسم کردن روح او، به او اجازه بازگشت به زندگی را ندهد؛ که سیج هم توانست آن را تشخیص دهد. جالب است بدانید که پیش از این، سوپرمن این کار را انجام داده بود و در طی رویداد شیطانی دی سی به نام Doomsday، بعد از اینکه جان خود را از دست داد، دوباره به زندگی بازگشت. در این خط داستانی مشخص شد که سیج برای مدت زیادی، به همکار و روزنامه‌نگار شهر مترو پلیس یعنی لوئیس لین علاقه شدیدی داشته اما این احساس را برای او فاش نکرد. سوپرمن که از مصرف مواد مخدر توسط کوئسشن و همچنین الهامات او خبردار شده بود، آن‌ها را پذیرفت و از کمک‌های او هم قدردانی کرد. اما از آنجایی که چندین بار در رابطه با به قتل رساندن شهروندان به کوئسشن اخطار داد و او نادیده گرفت و همچنین از علاقه پنهانی سیج به لوئیس خبردار شد، او را مجبور کرد که هرچه زودتر شهرش را ترک کند.

  • علاقه به هانترس:

کوئسشن در این برهه زمانی به خاطر یکی از خط داستانی‌های هانترس به نام Cry for Blood و همچنین یک سری ماجراهای کوچک دیگر، در شهر گاتهام حضور پیدا کرده بود و آن‌جا فعالیت می‌کرد. در طی این دوران، کوئسشن به علاقه‌ای که نسبت به هانترس پیدا کرده بود، اعتراف کرد؛ این علاقه هم احساسی و عاشقانه بود و هم نسبت به پیشرفتی که او به‌عنوان یک مبارز داشت، علاقه پیدا کرده بود. از آنجایی که هانترس به‌دنبال راهی برای پیدا کردن آرامش می‌گشت، ویک تلاش کرد که به او کمک کند. به همین ترتیب هم او را به سراغ مربی قدیمی خود برد تا همان آموزش‌هایی را که خودش دیده بود، پشت سر بگذارد؛ همان دوره‌هایی را که در مجموعه اونیل پشت سر گذاشته بود. اما مدت زیادی طول نکشید که از ادامه پذیرش قتل توسط هانترس، آن هم به‌عنوان یک راه‌حل، خسته شده بود. بعد از گذشت مدتی، هانترس با جایگزین سیج به‌عنوان کوئسشن یعنی رنه مونتایا ارتباط نزدیکی برقرار کرد و با او کار می‌کرد. بعد هم که خبر مرگ سیج را شنید به‌شدت ناراحت شد. هانترس گفت که سیج در طی آن مدت، «او را از دست خودش نجات داده است» و به‌شدت هم دلتنگ او شده بود.

  • 52:

تاریخچه اخلاقی مشکل‌دار این شخصیت و همچنین خود او منجر به این شد که شرکت دی سی تصمیم بگیرد تا او را برای مجموعه هفتگیِ یکساله‌ی خود به نام 52 کنار بگذارد. در این خط داستانی، سیج یک پلیس سابق از شهر گاتهام به نام رنه مونتایا را استخدام کرد و آموزش‌های لازم را به او داد تا بعدش خودش، او هویت کوئسشن را در دست بگیرد؛ البته پیش از اینکه سیج به خاطر سرطان ریه جان خود را از دست بدهد. در این نسخه از تجسم شخصیت، او یک فرد باهوش، شاد و حیرت‌انگیز شده بود اما هنوز مثل قبل مبهم بود. او در این دوران دیگر هیچ تعهد فلسفی قابل تشخیصی را نمایش نمی‌داد. سیج فقط مصمم بود که مونتایا را استخدام کند و شرایطی را به وجود بیاورد که رنه تصمیم بگیرد که چه کسی است و قرار است تبدیل به چه کسی بشود.

این شخصیت در انیمیشن سریالی لیگ عدالت کار خیلی مهمی داشت و در رویدادهای بزرگی مانند تهاجم بیگانه‌ها و حمله برینیاک به شهر مترو پلیس هم حضور داشت

مونتایا مدام در رابطه با مشکلی که با کشتن جنایتکاران وجود داشت، دست‌وپنجه نرم می‌کرد. اگرچه احساس گناه او به خاطر امتناع از کشتن یکی از این جناتکاران، به‌ویژه قاتل شریک سابقش بود. بخش‌های اکشن این مجموعه عدمتا بین شهر گاتهام و ناندا پاربات در جابه‌جایی بود. از یک طرف در شهر گاتهام مونتایا با این درگیر بود که کیت کین را از دست Intergang و همچنین فرقه Crime Bible این شهر نجات دهد. از یک طرف هم در ناندا پاربات، او تحت آموزش و نظارت مربیان سیج یعنی رودور و دریگن قرار گرفته بود. زمانی هم که مونتایا به همراه سیج در آن‌جا بود، متوجه شد که دیگر برای پیدا کردن دارویی برای سرطان او خیلی دیر شده است. در طی این مسیر، سیج در حالی جان خود را از دست می‌داد که مدام تکه‌هایی از گفتگوهای خود را زمزمه می‌کرد.

این گفتگوها عمدتا مربوط‌به کمیک‌های اولیه و همان حضورهای ابتدایی او بود. سیج در پایان عمر و لحظات آخر زندگی خود هم درباره این صحبت کرد که مونتایا باید تصمیم بگیرد که قرار است تبدیل به چه کسی بشود. مونتایا بعد از اینکه به خاطر مرگ دوست خود کمی عزاداری کرد و غصه خورد، تصمیم گرفت که هویت کوئسشن را در دست بگیرد و از این به بعد در قالب این شخصیت فعالیت کند.

  • تاریک‌ترین شب:

همان‌طور که انتظار می‌رود، در کراس‌اور تاریک‌ترین شب، ویک سیج به‌عنوان یک بلک لنترن قیام می‌کند و دوباره به حرکت می‌افتد. در این خط داستانی، او به‌دنبال رنه، توت و لیدی شیوا رفت. البته آن‌ها توانستند با سرکوب کردن عواظف خود، خودشان را دربرابر او نامرئی کنند و از دست او جان سالم به در ببرند. بعد از پایان یافتن رویداد تاریک‌ترین شب، بدن سیج دوباره توسط مونتایا و «سنت واکر» از ارتش بلو لنترن در ناندا پاربات دفن شد.

  • The New 52:

در ماه سپتامبر سال ۲۰۱۱، شرکت دی سی کامیکس پیوستگی جدیدی را در قالب The New 52 به وجود آورد و یک سری از کتاب‌های کمیک خود را دوباره منتشر کرد. در این خط زمانی جدید، دو نسخه از ویک سیج در زمین اصلی دنیای دی سی جدید وجود داشتند.

  • Trinity of Sin Question:

اولین نسخه از کوئسشن در پیوستگی New 52 در سری کتاب کمیک New 52: FCBD Special Edition معرفی شد. هویت اصلی او شناخته شده نبود اما چیزی که دراین‌میان مشخص بود، این بود که او از یک مکان نامشخص در فضا و زمان، به این منطقه تله پورت شده بود؛ آن هم به همراه «پاندورا» و «Judas Iscariot» یا همان فانتوم استرنجر. او قرار بود که به خاطر جرم‌های ناشناخته‌ای که علیه بشریت انجام داده بود، به جلسه دادگاه برود. هیچ چیزی از هویت واقعی کوئسشن، گذشته و همچنین جرم و جنایت‌هایی که او انجام داد، مشخص نبود. البته او در طی این دوران اعلام کرد که هزاران پیرو دارد و آن‌ها انتقام او را خواهند گرفت. قاضی‌های این پرونده که همان هفت جادوگری بودند که جادو را در زمین مهار کردند، کوئسشن را با پاک کردن صورتش مجازات کردند.

آن‌ها با همین مجازات کاری کردند که او دیگر نه بتواند ببیند و نه بتواند حرف بزند. آن‌ها بعد از انجام این کار، خاطرات کوئسشن را پاک کردند و او را به قرن بیست و یکم فرستادند؛ آن هم درحالی‌که ظاهر زشتی پیدا کرده بود، هیچ چیز به یاد نداشت و اصلا نمی‌دانست که چه کسی است. قرار بود که او ادامه زندگی خود را به همین شکل بگذراند. این نسخه از کوئسشن دوباره در طی خط داستانی Trinity of Sin ظاهر شد. در این خط داستانی نشان داده شد که او در حال تحقیق درباره جامعه مخفی ابرشروران است. او در این دوباره توانایی صحبت کردن و دیدن خود را دوباره به‌دست آورده بود. این نسخه از کوئسشن در ابتدا فقط در قالب سؤال‌های مختلف صحبت می‌کرد. او اعتقاد داشت که اگر جامعه مخفی ابرشروران و همچنین پشتیبانان آن‌ها، اعضای سندیکای جنایت آمریکا یعنی Outsider (آلفرد پنی ورث از زمین سوم) و همچنین عامل سه‌گانه یعنی «اتمیکا» را بگیرد و متوقف کند، دیگر همه چیز تمام می‌شود و می‌تواند هویت واقعی خود را بازگرداند.

در طی رویداد بحران بینهایت، او به کمک مارشن من هانتر توانست محل دقیق تمام شروران را پیدا و آن‌ها را تحت تعقیب قرار دهد

در این دوران اتمیکا (جاسوس جامعه مخفی و همچنین یکی از اعضای سندیکای جنایت) در تلاش بود تا سوپرمن را به بازی بگیرد و کاری کند که او، دکتر لایت را به قتل برساند؛ آن هم با تحریک قدرت دید گرمایی خود به واسطه فرو کردن یک تکه کریپتونایت در مغز خود. در همین حین کوئسشن بالاخره توانست وارد همان تسهیلاتی بشود که سوپرمن در آن‌جا نگه داشته می‌شد. کوئسشن توانست با یک ظاهر مبتنی بر ماسک و گاز (شبیه به همان چیزی که نمسیس از آن استفاده می‌کرد)، خودش را به شکل «استیو ترور» در آورد و سوپرمن را آزاد کند. او در همین حین هم درباره این صحبت می‌کرد که چه کسی سوپرمن را مجبور کرده بود تا دکتر لایت را به قتل برساند. با اینکه تلاش‌های کوئسشن در این موقعیت جواب درستی نداشت، اما باعث شد تا او در چندین زیرمجموعه مختلف از تیم لیگ عدالت جا بگیرد.

در حقیقت این اتفاق زمانی رخ داد که پاندورا از آن‌ها درخواست کمک کرده بود تا با کمک هم، جعبه‌ای را که شکل جمجمه داشت و گروه‌های مختلفی به‌دنبال آن بودند، باز کنند. در طی همین ماجرا، درگیری‌ای بین گروه‌های مختلف لیگ به وجود آمده بود که حول محور همین جعبه هم می‌چرخید. کوئسشن که متوجه شد سر همه گرم است، خواست که این جعبه را باز کند زیرا فکر می‌کرد می‌تواند به واسطه آن به هویت واقعی خود پی ببرد اما پاندورا اجازه نداد. پاندورا اعلام کرد که اگر کوئسشن به هویت واقعی خود پی ببرد و خاطرات اصلی او بازگردد، برای همه آن‌ها یک خطر بزرگ به حساب می‌آید. این درگیری تا آنجایی ادامه داشت که اتمیکا ماهیت اصلی خود را نشان داد و تا حدودی به درگیری گروه‌های مختلف لیگ پایان داد.

اتمیکا به Outsider کمک کرد که جعبه جمجمه شکل را باز کند. در حقیقت در داخل این جعبه یک بعد جیبی وجود دارد که شامل اعضای دیگر سندیکای جنایت می‌شد. بعد از اینکه اعضای باقیمانده سندیکای جنایت آغاز شدند، این نسخه از کوئسشن و همچنین بخش عمده‌ای از اعضای گروه لیگ عدالت، لیگ عدالت آمریکا و لیگ عدالت تاریک را در داخل ماتریکس فایر استورم زندانی کردند. مدتی بعد از این اتفاقات، یک سری از شرورها با یکدیگر متحد شدند و به واسطه رهبری لکس لوتر توانستند سندیکای جنایت و همچنین جامعه مخفی ابرشروران را شکست دهند. همین اتفاق باعث شد تا کوئسشن به همراه دیگر اعضای لیگ هم از آن ماتریک بیرون بیایند. بعد از این ماجراها، شخصیت کوئسشن دوباره در یک مینی سری ۶ قسمتی به نام Trinity of Sin حضور پیدا کرد.

البته او در این مینی سری، تنها به‌عنوان یک شخصیت مکمل حضور پیدا می‌کرد. او در این داستان مدام از پاندورا و فانتوم استرنجر شکایت داشت و معتقد بود که آن‌ها اصلا در رابطه با پیدا کردن هویت اصلی‌اش، به او کمکی نکردند و تنها رهایش کرده بودند. این نسخه از شخصیت کوئسشن آخرین بار در قسمت ۶ سری کتاب کمیک Trinity of Sin دیده شد؛ یعنی آخرین قسمت از همان مینی سری.

  • ویک سیجِ جوخه انتحاری:

بعد از رفتن بتمن از گاتهام، ویک سیج تبدیل به بتمن شد تا از شهر محافظت کند. بعد هم علامت خفاش را از بت سیگنال حذف کرد و علامت سؤال را جای آن گذاشت

دومین نسخه کوئسشن در قسمت اول سری کتاب کمیک Suicide Squad از پیوستگی New 52 حضور پیدا کرد. او هیچ ارتباطی با نسخه‌ای که در رویداد Trinity War یا Trinity of Sin دیده شده بود، نداشت. این نسخه، همان ویک سیج بود؛ یک مامور دولتی که توسط یک بخش خصوصی استخدام شده بود تا به همراه آماندا والر، جوخه انتحاری را مدیریت و هدایت کند. این نسخه از ویک سیج یک مامور دولتی فاسد و غیراخلاقی بود که جوخه انتحاری را به‌عنوان یک گروه خرابکارانه می‌دید. آن‌ها اغلب اوقات خودشان را درگیر فعالیت‌هایی علیه منافع شرکت‌های خارجی می‌کردند؛ آن هم تحت پوشش یک کشتار معمولی ابرشرورانه. ویک سیج مدام به‌دنبال این بود که گروه را «بهبود» بدهد؛ به‌طور مثال او هارلی کویین و ددشات را اخراج کرد.

بعد هم به‌جای آن‌ها دث استروک نابودگر و دختر جوکر را به‌عنوان جایگزین آن‌ها آورد. او همچنین بلک مانتا را هم به این تیم آورد و در کلاه مخصوص او دستکاری‌هایی انجام داد. کاری که ویک سیج با کلاه بلک مانتا کرده بود باعث می‌شد تا او همه را به شکل آکوامن ببیند و انگیزه بیشتری برای تبدیل شدن به یک قاتل کارآمد داشته باشد. همان‌طور که انتظار می‌رفت، دث استروک و دختر جوکر در همان مأموریت اول به تیم خیانت کردند؛ ماموریتی که توسط خود سیج و والر هدایت می‌شد. سیج با دیدن این اتفاق وحشت کرد و تصمیم گرفت که کل اعضای گروه را به قتل برساند تا خیانت و سرکشی به تک تک آن‌ها سرایت نکند. والر از رخ دادن این اتفاق جلوگیری کرد و به‌عنوان واکنش و پاسخی به اقدامات سیج، او را تنبیه کرد.

بعد از این تنبیه، سیج دیگر هیچ حقی و اختیاری در قالب هدایت مأموریت‌های فعال و همچنین دستکاری اعضای مختلف گروه نداشت. سیج هم در مقابل، برای اینکه به این تصمیم واکنشی نشان دهد، قبول کرد که با یک سازمان چند ملیتی فاسد، همکاری کند. او به‌دنبال این بود که اهداف جدید تیم را فاش کند. زیرا آن‌ها در تلاش بودند تا رقبای تجاری و خبرچین‌ها را از میان راه بردارند. سیج با کارهایی که انجام داد، باعث شد تا والر به جایگاه فرمانده میدانی تنزل کند. ویک کاری کرد تا والر و اعضای تیم او مجبور شوند که بدون اجازه آن‌جا را ترک کنند تا بلکه بتوانند مدرکی برای اثبات اهداف سیج و حامیان او پیدا کنند. در پایان این خط داستانی، والر قبول کرد تا دست از سر آن سازمان چند ملیتی بردارد، به شرط اینکه آن‌ها هم به فرد جدید و خبرچین خود خیانت کنند. به همین ترتیب هم ویک سیج دستگیر شد اما پیش از آن، دستیار والر را به قتل رسانده بود. زیرا این دستیار متوجه شده بود که همکاران جدید سیج، او را فروخته‌اند و او قطعا به‌دنبال کشتن والر خواهد آمد. به همین دلیل هم جلوگیری از این اتفاق، منجر به کشته شدن خودش شد.

  • Pax Americana Question:

در خط داستانی رویداد Multiversity: Pax Americana، گرنت موریسون دوباره شخصیت کوئسشن را در زمین ۴ جدید به وجود آورد. این نسخه از شخصیت، با کاراکتر مستر ای که استیو دیتکو خلق کرده بود و همچنین کاراکتر رورشاک از آلن مور، شباهت خیلی زیادی داشت و هم‌سو با همان بود. او در این خط داستانی یک پارتیزان قاتل محسوب می‌شد که با بلو بیتل یا همان تد کورد متحد شده بود. بعد از اینکه تمام فعالیت‌های ابرقهرمانی منع شد، کوئسشن اصلا نپذیرفت که خودش را بازنشسته بکند؛ برای خوانندگانی که اطلاع ندارند باید اینطور گفت که بعد از مرگ/احیای بسیار بد رئیس جمهور آمریکا بود که هرگونه فعالیت ابرقهرمانی منع شد. این ماجرا توسط خود رئیس جمهور، کاپیتان اتم و همچنین پیس میکر انجام شد.

در این دوران هم هویت دیگر کوئسشن همان ویک سیج بود و باز هم یک میزبان تلویزیونی محسوب می‌شد؛ البته این بار سبک گلن بک را در اجراها و میزبانی‌های خود گرفته بود. علاوه‌بر این، جالب است بدانید که برخلاف دیگر نسخه‌های کوئسشن، آن نسخه‌ای که در رویداد پکس امریکانا حضور داشت، لباس دیگری می‌پوشید؛ او به‌جای اینکه ماسکی را بپوشد که به صورتش وصل می‌شد، یک کلاه لاستیکی را می‌پوشید که تمام سرش را پوشش می‌داد.

قدرت ها و توانایی های ویک سیج

همان‌طور که در ابتدای مقاله هم گفته شده بود، ماسک کوئسشن از ماده‌ای به نام سودودرم ساخته می‌شد که توسط دکتر اریستاتل رودور به وجود آمده بود. براساس تغییراتی که در مجموعه 52 به وجود آمده بود، ماده تشکیل‌دهنده این ماسک، توسط فناوری‌ای ساخته شده بود که یکی از دشمنان قدیمی بتمن به نام بارت مگان یا همان دکتر نو فیس استفاده می‌کرد. علاوه‌بر این عصاره جینگولد هم در ساخت آن تاثیر زیادی داشت؛ عصاره جینگولد، مشتق یک میوه است که با شخصیت مرد درازشونده ارتباط دارد. مجموعه‌ای که دنیس اونیل از کوئسشن نوشته بود، سودودرم را به‌عنوان ماده‌ای نشان داد که رودور قصد داشت با آن یک پوست مصنوعی برای اهداف بشردوستانه بسازد کوئسشن بعد از استفاده از این ماسک خیلی راحت می‌توانست پسِ آن را هم ببیند.

در حضورهای اولیه، این ماسک به‌عنوان وسیله‌ای معرفی شد که دارای فیلترهای هوا بود. تازه سگکی هم کمربند کوئسشن داشت، به همین منظور ساخته شده بود. این سگک یک گاز مضاعفی را آزاد می‌کرد که باعث می‌شد ماسک به‌صورت ویک سیج بچسبد و به‌صورت موقت رنگ مو و لباس او هم تغییر کند؛ درست شبیه به اتفاقی که برای شرور داستان‌های اسپایدرمن یعنی Chameleon رخ می‌داد. این عنصر اتصال، با شیمی خاص بدن سیج تنظیم می‌شد. طرز کار این گاز مضاعف به این شکل بود که گاز با مواد شیمیایی که درون لباس‌ها و موی سیج وجود داشت، واکنش نشان می‌داد و باعث می‌شد که رنگ آن‌ها تغییر کند. رنگ موی سیج از قرمز به مشکی یا برخی اوقات هم به قرمز تیره تغییر پیدا می‌کرد.

رنگ لباس‌های سیج هم به آبی روشن و نارنجی یا برخی اوقات هم به آبی تیره تغییر پیدا می‌کرد. البته این نکته هم لازم به ذکر است که نسخه‌های بعدی این گاز، اصلا در تغییر رنگ لباس و موی کاربر تاثیری نداشتند. جالب است بدانید که آن ماسک بدون صورت با تغییر رنگ لباس هماهنگ بود. همین موضوع باعث می‌شد تا پنهان شدن هویت سیج از دید دیگران راحت‌تر انجام شود. تمام لباس‌های سیج تقریبا یک سیستم خاص داشتند و مواد شیمیایی درون آن شبیه بودند. در ابتدا سیج فقط بارانی‌های بلند و کت و شلوار می‌پوشید و کلاه بر سر می‌گذاشت. بعدها کمد لباس‌های او تغییر کرد و باعث شد تا او ظاهری داشته باشد که کمتر از قبل استاندارد باشد. در اوایل دوران حرفه‌ای، کوئسشن از یک کارت ویزیت به ظاهر خالی استفاده می‌کرد که با تأخیر، یک واکنش شیمیایی رخ می‌داد و بعد از یک زمان به خصوصی، یک علامت سؤال روی آن ظاهر می‌شد.

این گاز هیچ مشخصات دیگری ندارد اما کوئسشن اغلب اوقات برای این استفاده می‌کند که ظاهر خود را تغییر دهد و جنایتکاران را بترساند. او همچنین همیشه اعلام می‌کند که این گاز می‌تواند برای یک مدت طولانی، صورت هر کسی را که در معرض آن قرار می‌گیرد، از بین ببرد؛ همین هم باعث می‌شود تا ترس آن‌ها چند برابر شود.

تصویر کمیکی ویک سیج کوئسشن

در انتها به چند مورد از انیمیشن‌ها و بازی‌هایی و آثاری اشاره می‌کنیم که شخصیت ویک سیج در آن حضور داشت:

  • انیمیشن Scooby-Doo! & Batman: The Brave and the Bold محصول سال ۲۰۱۸ با صداپیشگی جفری کمبس
  • انیمیشن سریالی Justice League Unlimited محصول سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶ با صداپیشگی جفری کمبس
  • انیمیشن سریالی Batman: The Brave and the Bold محصول سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۱ با صداپیشگی نیکولاس گست
  • بازی Lego Batman 3: Beyond Gotham محصول سال ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ با صداپیشگی لیام اوبرایان
  • بازی Scribblenauts Unmasked: A DC Comics Adventure محصول سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۸
منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده