معرفی شخصیت اسپایدرمن، مایلز مورالز

معرفی شخصیت اسپایدرمن، مایلز مورالز

جمعه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۲۲:۰۱

در این قسمت از سری مقاله معرفی شخصیت کمیکی، به سراغ اسپایدرمن معروف دیگری به نام مایلز مورالز رفتیم که این روزها به خاطر بازی Spider-man محبوبیت بیشتری به‌دست آورده است.

پیش از اینکه به‌سراغ مقاله معرفی شخصیت‌های دنیای کمیک این هفته برویم، نقل قولی از شخصیت مایلز مورالز را باهم بخوانیم:

قهرمان کسی نیست که همیشه پیروز می‌شود. آن فردی قهرمان است که همیشه تلاش می‌کند.

این نسخه از اسپایدرمن یک نوجوان ۱۳ ساله به نام مایلز مورالز از منطقه بروکلین است که بعد از مرگ پیتر پارکر، هویت اسپایدرمن را در دست می‌گیرد و در قالب این شخصیت فعالیت می‌کند. این کاراکتر در ابتدا برای دنیای Ultimate Universe خلق شده بود. مایلز بعد از اینکه توسط یک عنکبوت نیش زده می‌شود، قدرت‌های عنکبوتی خود را کشف می‌کند. این اتفاق ۱۱ ماه پیش از مرگ پیتر رخ داده بود و او از این قدرت‌های جدیدش استفاده کرد تا به بهترین قهرمانی که می‌تواند، تبدیل شود. در حال حاضر مایلز در دنیای اصلی شرکت مارول زندگی می‌کند و یکی از اعضای گروه چمپینز محسوب می‌شود.

مایلز گونزالو مورالز یک شخصیت ابرقهرمانی محسوب می‌شود که در کتاب‌های کمیک آمریکایی که توسط شرکت مارول کامیکس منتشر می‌شوند، حضور پیدا می‌کند. او یکی از شخصیت‌هایی است که با عنوان اسپایدرمن شناخته می‌شود. این کاراکتر در سال ۲۰۱۱ توسط نویسنده‌ای به نام برایان مایکل بندیس و هنرمندی به نام سارا پیچلی خلق شده بود. در آن زمان، اکسل آلونسو هم که ویراستار ارشد شرکت مارول بود، در خلق این شخصیت نقش داشت. مایلز مورالز برای اولین‌بار در قسمت ۴ سری کتاب کمیک Ultimate Fallout که در ماه اوت سال ۲۰۱۱ منتشر شده بود، حضور پیدا کرد؛ آن هم بعد از مرگ پیتر پارکر.

او یک نوجوان لاتین-آفریقایی بود که دومین اسپایدرمنی محسوب می‌شد که در دنیای Ultimate Marvel حضور پیدا می‌کرد. Ultimate Marvel یک مجموعه و سلسله خاصی بود که پیوستگی جداگانه‌ای نسبت به جریان اصلی Marvel Universe داشت و به‌طور کلی یک دنیای مجزا محسوب می‌شد. او در سری کتاب کمیک Ultimate Comics: Spider-Man حضور داشت. بعد از اینکه شرکت مارول به کار مجموعه Ultimate خود در سال ۲۰۱۵ پایان داد، مایلز تبدیل به یکی از شخصیت‌های دنیای اصلی این شرکت شد. او در این دنیا کار خود را در داستان‌های مجموعه All-New, All-Different Marvel آغاز کرد؛ مجموعه‌ای که دقیقا در همان سال انتشار خود را آغاز کرده بود.

این شخصیت خیلی زود محبوب و مشهور شد اما واکنش‌هایی که نسبت به او مطرح شده بود، تفاوت داشت. البته دراین‌میان هم افرادی مانند یکی از خالقان اسپایدرمن یعنی استن لی، خلقت چنین شخصیتی را تایید کرد. او گفته بود که خلق قهرمانی با پوستی رنگین، انتخاب بسیار خوبی بوده است. بااین‌حال، یک سری افراد دیگر اصلا با وجود چنین جایگزینی برای پیتر پارکر راضی نبودند. برخی‌ها انتقاد داشتند که خالقان با خلق چنین شخصیت رنگین پوستی قصد انجام اقدامات سیاسی دارند و می‌خواهند یک سری خطوط را تغییر دهند؛ انتقادی که آلونسو خیلی زود آن‌ها را رد کرد.

در همان زمان، از الکساندر پتری که به واشینگتون پست تعلق داشت، خواسته شد تا این شخصیت را براساس کیفیت داستان‌هایی که دارد مورد قضاوت و بررسی قرار دهد. او هم در مقابل براساس داستان‌هایی که ارائه شده بود، نقدهای مثبت و خوبی را برای مایلز مورالز ثبت کرد. این شخصیت قدرت‌هایی شبیه به قدرت‌های اسپایدرمن اصلی دارد. این قدرت‌ها همگی از نیش یک عنکبوت نشأت می‌گیرد؛ عنکبوتی که توسط دشمن اسپایدرمن یعنی نورمن آزبورن از لحاظ ژنتیکی دستکاری شده بود. آزبورن قصد داشت تا با انجام این کار، توانایی‌های این موجود را کپی کند.

مایلز مورالز کیست؟

مایلز در خانواده‌ای متولد شد که پدر آن یک مرد آفریقایی-آمریکایی و مادر آن یک زن پورتوریکویی بود. مایلز در منطقه بروکلین به دنیا آمد و همانجا هم بزرگ شد. او هم درست مانند فرد پیشین خودش یعنی پیتر پارکر، علاقه خیلی زیادی به علم و دانش داشت. بعد از اینکه اسم مایلز در یک قرعه‌کشی خاص درآمد، برخلاف خواسته والدینش، به ملاقات عمو آرون خود رفت. آن‌ها در طی این ملاقات، مشغول صحبت کردن درباره فرصت‌ها و موقعیت‌هایی بودند که مدرسه در اختیار او قرار می‌داد. در همین حین، عنکبوتی که توسط آزبورن تقویت شده بود، از کیف آرون بیرون آمد و دست مایلز را نیش زد.

همین اتفاق باعث شد تا مایلز بیهوش شود و کف از دهان او بیرون بیاید. بعد از گذشت مدتی، زمانی‌که مایلز به هوش آمده بود، آرون با پدر مایلز برخورد کرد. زمانی‌که آن‌ها با هم درگیر بودند، مایلز تصمیم گرفت که از آپارتمان آرون خارج شود و فرار کند. زمانی‌که مایلز در حال مخفی کردن خودش از پدرش بود و در خیابان‌ها می‌چرخید، متوجه شد که کم کم در حال نامرئی شدن است. مایلز بعد از اینکه ماجراها را برای بهترین دوست خود یعنی «گانکی» تعریف کرد، در موقعیتی قرار گرفت که هیچ چاره‌ای نداشت جز اینکه از قدرت‌های خود در جهت نجات مردمی که در یک ساختمان در حال سوختن بودند، استفاده کند.

بعد از این اتفاق، مایلز برای گانکی توضیح داد که او هیچ ارتباطی با کارهای ابرقهرمانه ندارد و اصلا نمی‌خواهد که دوباره وارد این ماجراها شود. زمانی‌که مایلز و گانکی در تلاش بودند که زندگی خود را در آکادمی بروکلین ویژنز تنظیم کنند و همه چیز را روی غلتک بیاندازند، نیمه شب به همراه دیگر هم‌کلاسی‌های خود به سالن ورزشی مدرسه احضار شدند. در طی این جلسه به دانش‌آموزان اطلاع داده شد که پل کویینزبرو تبدیل به منطقه جنگی ابرقهرمانی شده است و اسپایدرمن هم تیر خورده است. مایلز تلاش کرد تا مخفیانه از آکادمی خارج شود و خیلی زود هم به همانجایی رفت که اسپایدرمن در حال مبارزه با گرین گابلین بود.

او درست در همان لحظه‌ای به آن‌جا رسید که پیتر درحالی‌که در آغوش عزیزانش بود، جان خود را از دست داد. مدت زیادی نگذشت که مراسم خاکسپاری‌ای برای پیتر پارکر برگزار شد و مایلز و گانکی تصمیم گرفتند که در آن شرکت کنند. در طی این مراسم، مایلز با «گوئن استیسی» صحبت کرد و از او پرسید که چرا پیتر تبدیل به یک ابرقهرمان شد. گوئن برای مایلز توضیح داد که او این کار را انجام داد زیرا اعتقاد داشت که «قدرت‌های بزرگ، مسئولیت‌های بزرگی را به همراه دارند». مایلز که حالا منبع الهام جدیدی پیدا کرده بود، تصمیم گرفت که به افتخار و احترام پیتر پارکر، تبدیل به اسپایدرمن بعدی بشود.

القاب و اسامی مستعار: اسپایدرمن، اسپایدرمن نهایی و شدو-اسپایدر

تیم‌ها: انتقام جویان، چمپینز، لاتینوز، سازمان شیلد، اولتیمیت‌ها، جنگجوهای تارتن و اولتیمیت‌های جوان.

متحدان: آمادئوس چو، زن عمو می، باربارا رودریگز، بلک ویدو، بامبشل، کاپیتان آمریکا، کاپیتان کوید، کیسی لنگ، کلوک، سایکلاپس، دگر، اگ، فالکون، فرانک کوید، گانکی لی، گلوریا مورالز، گوئن استیسی، هاوک آی، زن نامرئی، آیرون من، آیرون هارت، جین فاستر، جین گری، جفرسون دیویس، جاج، کامالا کان، کیت بیشاپ، کید کایجو، کیتی پراید، ماریا هیل، مری جین، میهم، مونیکا چنگ، نادیا وان داین، نیک فیوری، پراولر و غیره.

دشمنان: آرون دیویس، آناکوندا، آنایلس، باتروک، بلک کت، بون اسپایدر، بروزر، کاپیتان آمریکا، کارول دنورز، کانرد مارکوس، کراس بونز، دیاموند بک، دکتر دووم، دکتر اختاپوس، الکترو، فلای، فرانسیس فرای، گالاکتوس، جفری پاتریک، گوست اسپایدر، گولیاث اسپایدر، گورگن، گرندل سیمبیوت، همر هد، تکامل عالی، هاب گابلین، کانگورو، کینگ کبرا، کینگ پین، لیدی هل بندر، لایلا میلر، لیدر، لوری بامگارتنر، لوسیا وان بارداس و غیره.

خلقت مایلز مورالز

همان‌طور که در ابتدای متن هم به آن اشاره شده بود، این کاراکتر در سال ۲۰۱۱ توسط نویسنده‌ای به نام برایان مایکل بندیس و هنرمندی به نام سارا پیچلی خلق شده بود. مایلز مورالز برای اولین‌بار در قسمت ۴ سری کتاب کمیک Ultimate Fallout حضور پیدا کرد. مایکل بندیس در رابطه با این شخصیت اینگونه توضیح داده است:

او تقریبا انگار ۱۳ سال سن دارد. او یک کودک بیشتر نیست. مادر او پورتوریکویی است. به نظر می‌رسد که آن منطقه، تقریبا برای همه یک مشکل بزرگ است: منطقه بروکلین. شما قرار است در همان قسمت اول، با رفتن او به مدرسه، گروه شخصیت‌های خاص داستان او، والدینش، خانواده‌اش و غیره آشنا شوید و همگی آن‌ها چیزهای بسیار جالبی هستند. آن‌ها در دنیایی زندگی می‌کنند که توسط مگنیتو له شده است. نسبت به دنیایی که پیتر در آن زندگی می‌کرد، آن‌ها در دنیای متفاوتی زندگی می‌کنند. تمام المان‌هایی که در این دنیا به کار رفته هم مهم هستند.

یک کودک در مسیر کشف قرار دارد؛ در تلاش است تا بفهمد که چرا باید تبدیل به اسپایدرمن شود. این مسیر یک ماجراجویی بزرگ برای او به حساب می‌آید. مایلز مورالز شخصیتی محسوب می‌شود که برای رسیدن به این هدف باید تقریبا مقابل تمام شخصیت خود بایستد و خیلی چیزها را تغییر دهد. بنابراین خیلی چیزها باید در طی این مسیر کشف شود.

علاوه‌بر این، زمانی‌که برایان مایکل بندیس و همچنین اکسل آلونسو که ویراستار ارشد آن زمانِ شرکت مارول بود، قصد داشتند شخصیت مایلز را خلق کنند، توسط افراد واقعی زندگی و رویدادهایی که برای آن‌ها رخ می‌داد، مورد الهام و تحت تاثیر قرار می‌گرفتند. هر دوی آن‌ها در طی گفتگوهای مختلف اعلام کرده بودند که انتخاب شدن باراک اوباما به‌عنوان رئیس جمهور ایالات متحده، یک انگیزه مثبت برای آن‌ها بوده است. آن‌ها به این طریق به این نتیجه رسیده بودند که کشورشان برای یک قهرمان مانند مایلز آماده است؛ کسی که بتواند برای مردم، از هر نژادی که هستند (خصوصا اقلیت‌ها) یک الگو باشد. لازم به ذکر است که مایلز مورالز در ۸۲۲ کتاب کمیک حضور داشت که در هیچکدام از آن‌ها جان خود را از دست نداده است.

اتفاقات مهم مایلز مورالز در کمیک اسپایدرمن

  • تبدیل شدن به اسپایدرمن جدید:

اولین مأموریت مایلز که باید به‌عنوان اسپایدرمن جدید انجام می‌داد، این بود که یک شخصیت شرور به نام کانگورو را شکست دهد. مایلز بعد از اینکه این شرور را به واسطه حملات زهرگونه خود شکست داد و از صحنه فرار کرد، مدام به این فکر می‌کرد که لباسش اصلا ظاهر خوبی ندارد و باید در آن تغییراتی ایجاد کند؛ آن هم بعد از اینکه نظرات مردم را در طی آن نبرد شنیده بود. مایلز زمانی‌که مشغول گشت زدن روی پشت بام‌ها بود، توسط «اسپایدر وومن» مورد حمله قرار گرفت که از او، هویتش را پرسید. مایلز بعد از اینکه توسط اسپایدر وومن در تارهای زیاد پیچیده شد، از هوش رفت.

در حقیقت او خودش به‌صورت تصادفی باعث شد که بیهوش شود؛ آن هم زمانی‌که اتفاقی خودش را با یک دیش ماهواره زد. زمانی‌که مایلز به هوش آمد، متوجه شد که در Triskelion قرار دارد و هاوک آی، نیک فیوری، تونی استارک و البته اسپایدر وومن مقابلش هستند. فیوری احساس می‌کرد که مایلز توسط یک عنکبوت که از لحاظ ژنتیکی دستکاری شده بود، نیش زده شده است. به همین ترتیب هم به او اعلام کرد که عمو آرون او، در حقیقت یک جنایتکار به نام پراولر است. پیش از اینکه او و مایلز بتوانند بیشتر در رابطه با این موضوع و سؤال‌های دیگر با هم صحبت کنند، الکترو از بخش پزشکی داخل Triskelion فرار کرد و قصد داشت از آن‌جا هم فرار کند.

الکترو درحالی‌که مشغول فرار کردن بود، توسط اعضای گروه اولتیمیت‌ها مورد حمله قرار گرفت. اعضای این گروه توانستند با کمک‌های مایلز، الکترو را شکست دهند و دوباره به زندان بازگردانند؛ زیرا مایلز توانست با توانایی‌های خود نامرئی شود و از پشت حملات سمی خود را انجام دهد. روز بعد از این واقعه، جسیکا مقابل مدرسه مایلز ظاهر شد و کیفی داشت که داخل آن یک لباس اسپایدرمنی جدید بود. جسیکا به مایلز اعلام کرد که فیوری با دادن این لباس، قصد دارد فرصتی را در اختیار مایلز قرار دهد که خودش را ثابت کند.

  • با پراولر:

باراک اوباما و دونالد گلاور از جمله افرادی بودند که برای خلق مایلز مورالز از آنها الهام گرفته شده بود

مایلز زمانی‌که مشغول رفتن به کلاس بود، عمو آرون خود را دید که در نزدیکی دروازه بود. آرون اعلام کرد که کاملا از اینکه مایلز همان اسپایدرمن جدید است، خبر دارد. از طرف دیگر هم مایلز عنوان کرد که می‌داند عمویش همان پراولر جنایتکار است. آرون در ادامه این مکالمه از مایلز خواست تا به هم بپیوندند و با هم کار کنند تا بتوانند اسکورپیون را شکست دهند اما مایلز در ابتدا این درخواست را رد کرد. آرون که دید مایلز به این راحتی‌ها راضی نمی‌شود، تهدید کرد که همه چیز را به پدر و مادرش اطلاع می‌دهد. مایلز هم که دیگر هیچ راهی نداشت، آخر همان شب به عموی خود اطلاع داد که با پیشنهادش موافق است.

به همین ترتیب هم مایلز و آرون شب در یک کلاب شبانه بر سر اسکورپیون خراب شدند و خیلی زود او را شکست دادند. متاسفانه برخلاف تصورات مایلز، عمویش فقط از او سوءاستفاده کرده بود تا به این طریق تبدیل به کینگ پین جدید شهر نیویورک شود. در ادامه هم قصد داشت از این روش استفاده کند تا بتواند تمام رقیبان خود را از میان به در کند. مایلز که اصلا دوست نداشت در نقشه‌های او نقشی داشته باشد، تصمیم گرفت که در مقابل، او هم مبارزه کند؛ با وجود اینکه می‌دانست ممکن است عمویش راز او را برای والدینش فاش کند. در طی نبردی که مایلز با آرون داشت، موفق شد حمله سمی خود را روی عمویش پیاده کند؛ کاری که باعث شد برخی از تجهیزات او آسیب ببیند.

زمانی‌که آرون تلاش کرد تا از دستکش‌های مخصوص خود روی برادرزاده‌اش استفاده کند، آن‌ها درست عمل نکردند و منفجر شدند؛ طولی نکشید که مایلز هم به درون این انفجار کشیده شد. با اینکه مایلز به‌صورت خفیف زخمی شده بود، اما عمویش به واسطه این انفجار آسیب خیلی زیادی را متحمل شد. عمو آرون پیش از اینکه جان خود را از دست بدهد، به مایلز گفت که در گذشته او هم شبیه به مایلز بوده است.

  • اسپایدرمن:

در این برهه زمانی، مایلز درحالی‌که روی پشت بام‌ها، ناگهان با یک نسخه جایگزین از پیتر پارکر برخورد کرد؛ کسی که به‌لطف میستریو به‌صورت اتفاقی به دنیای مایلز منتقل شده بود. پیتر که به اندازه کافی با دیدن مایلز گیج و سردرگم شده بود، بلافاصله به سمت او حمله‌ور شد. مایلز توانست با حمله سمی خود، پیتر را بیهوش کند؛ با وجود اینکه خب پیتر از مایلز باتجربه‌تر و بهتر بود. مایلز بلافاصله پیتر را به Triskelion برد تا نیک فیوری او را ببیند. زمانی‌که پیتر به هوش آمد، توانست نیک فیوری را متقاعد کند که از یک جهان جایگزین و متناوب دیگر آمده است. فیوری هم در مقابل از مایلز خواست تا در طی مدتی که آن‌ها در هلیکوپتر هستند، اطلاعات کاملی از اسپایدرمن قبلی به پیتر بدهد.

اما پیش از اینکه او بتواند اطلاعات خاصی را به پیتر پارکر جدید ارائه کند، میستریو در آن‌جا ظاهر شد و به واسطه یک آر‌جی‌بی، به سمت هلیکوپتر شلیک کرد. مایلز و پیتر به مبارزه با او پرداختند اما میستریو مدام از توهم‌های خاص خود استفاده می‌کرد تا حواس آن‌ها را پرت کند. این دو بالاخره توانستند فرد مقابل خود را شکست دهند. اما در همین لحظه بود که میستریوی اصلی، حالت خود تخریبی این بدنی را که کنترل می‌کرد، روشن و آن را منفجر کرد. همین اتفاق هم باعث شد تا مایلز بیهوش شود. زمانی‌که مایلز به هوش آمد، نیک فیوری را دید که به همراه اعضای گروه اولتیمیت‌ها، اطرافش قرار دارند؛ آن هم درحالی‌که پیتر گم شده بود. فیوری ایده‌هایی درباره اینکه او کجا رفته بود، داشت.

تصویر مایلز مورالز در کمیک اسپایدرمن

مایلز بلافاصله به سمت خانه زن عمو می و گوئن استیسی رفت و در آن‌جا پیتر را پیدا کرد. مایلز که این صحنه را دید، به پیتر اجازه داد تا مدتی را درکنار نسخه‌های جایگزین می و گوئن بماند و کمی با آن‌ها صحبت کند؛ تا اینکه نیک فیوری به آن‌جا رسید. زمانی‌که آن‌ها به Triskelion برگشتند، توانستند محل دقیق میستریو را پیدا کنند. به همین ترتیب هم نقشه‌ای را ترتیب دادند تا بتوانند به او حمله و با او مبارزه کنند. اعضای گروه اولتیمیت‌ها، مایلز و همچنین پیتر پارکر جدید، توانستند با کمک‌های نیک فیوری، بالاخره میستریوی اصلی را شکست دهند. نیک فیوری تصمیم گرفت که میستریو را در همین دنیای Ultimate Universe نگه دارد. در آخر هم پیتر پیش از اینکه این دنیا را ترک کند، برای مایلز آرزوی موفقیت کرد.

  • ما جدا از هم شکست می‌خوریم:

بعد از اینکه عمو آرون جان خود را از دست داده بود، مایلز در وضعیت روحی خیلی بدی قرار گرفت. اما همه چیز زمانی بدتر شد که خبرگزاری دیلی بیوگل، مایلز را قاتل آرون می‌دانست. یک روز در مدرسه، مایلز یه تماس تلفنی دریافت کرد و فردی به او گفت که بعد از پایان یافتن مدرسه‌اش، در یک انبار خاص، او را ملاقات کند. مایلز زمانی‌که در حال رفتن به آن انبار بود، یک ابرشرور به نام باتروک را دید و او را شکست داد. زمانی‌که مایلز به آن انبار خاص رسید، توسط زن عمو می و گوئن استیسی مورد استقبال قرار گرفت. آن‌ها قصد داشتند که پرتاب کننده‌های تاری پیتر و همچنین فرمول مخصوص او را به مایلز بدهند تا بتواند تارهای مایع تولید کند.

اما پیش از اینکه آن‌ها بتوانند کاری انجام دهند، کاپیتان آمریکا در آن‌جا ظاهر شد و اعلام کرد که مایلز نباید تبدیل به اسپایدرمن شود. کاپیتان آمریکا در این ملاقات اعلام کرد که او در طی تمام این مدت، مایلز را تعقیب می‌کرد و تمام اعمال او را می‌دید. به‌گفته‌ی کاپیتان آمریکا، مایلز برای اسپایدرمن شدن خیلی جوان است. در پایان هم تهدید کرد که اگر مایلز به فعالیت‌هایش ادامه دهد، او را دستگیر خواهد کرد. بعد هم بلافاصله بعد از اینکه متوجه شد راینو در حال حمله کردن به شهر نیویورک است، آن‌جا را ترک کرد. با وجود تمام حرف‌هایی که کاپیتان آمریکا زده بود، زن عمو می، تار پرتاب‌کن‌های پیتر را به مایلز داد و برای او در جهت اسپایدرمن شدن، آرزوی موفقیت کرد.

مایلز مورالز هم توسط یک عنکبوت که از لحاظ ژنتیکی دستکاری شده بود، گاز گرفته شد؛ اما عنکبوتی که با داستان پیتر پارکر فرق داشت

مایلز در ابتدا در جهت استفاده از آن پرتاب کننده‌های تار خیلی مشکل داشت و اصلا قادر به استفاده کردن از آن‌ها نبود. اما بعد از موفق شدن در این امر، محل دقیق راینو را پیدا کرد و در تلاش بود تا به کاپیتان آمریکا کمک کند. مایلز در طی این مبارزه اصلا دوست نداشت که از حمله سمی خود استفاده کند (زیرا قبلا روی عموی خود استفاده کرده بود). اما مدت زیادی طول نکشید که همان حمله مخصوصش را اجرا کرد و توانست راینو را شکست دهد. بعد از این مبارزه، کاپیتان آمریکا موافقت کرد و به مایلز اجازه داد که اسپایدرمن باشد؛ البته او همچنان اعتقاد داشت که مایلز به آموزش و تمرین‌های زیادی نیاز دارد.

  • با هم می‌توانیم مقاومت کنیم:

مایلز در طی مدت زمانی‌که در مدرسه بود، متوجه شد که آکادمی قرار است بسته شود؛ آن هم به خاطر جنگ داخلی‌ای که در ایالات متحده راه افتاده بود. مایلز تصمیم گرفت که دیگر زمان آن رسیده که به تیم اولتیمیت‌ها بپیوندد و درکنار آن‌ها فعالیت کند. به همین ترتیب او بلافاصله به Triskelion رفت تا درباره تصمیمش با سایر صحبت کند. در آن‌جا برای مدت کوتاهی مایلز با کاپیتان آمریکا درگیر شد اما هنوز خیلی نگذشته بود که Triskelion توسط سازمان هایدرا مورد حمله قرار گرفت. مایلز به کاپیتان آمریکا و همچنین سازمان شیلد کمک کرد تا مهاجمان خود را شکست دهند. کاپیتان آمریکا که دوباره توسط اقدامات مایلز تحت تاثیر قرار گرفته بود، به او اعلام کرد که می‌تواند به تیم ابرقهرمانی‌شان بپیوندد.

زمانی‌که کاپیتان آمریکا به‌عنوان رئیس جمهور جدید ایالات متحده انتخاب شد و برای مدتی هم فعالیت کرد، در آن‌جا قرار داشت و فعالیت می‌کرد. او همچنین به یک مأموریت دیگر هم به همراه دیگر اعضای گروه اولتیمیت‌ها فرستاده شد؛ آن‌ها قرار بود در طی این مأموریت، دوباره ویسکانسین را از چنگ سازمان هایدرا بیرون بکشند و از آن خود کنند. در طی نبرد، مایلز همچنان با اسپایدر وومن درگیر بود؛ آن هم سر اینکه در تیم اولتیمیت بماند یا اینکه باید آن را ترک کند. مایلز در طی این مدت توانست جان رئیس جمهور راجرز را از دست یک درون مخصوص ماشین جنگی نجات دهد؛ این درون در تلاش بود تا به راجرز حمله کند. اما در طی فرایند نابود کردن این درون، او به نقطه دیگری پرواز کرد و از میدان نبرد دور شد؛ درنهایت هم در یک جای نامشخص سقوط کرد.

زمانی‌که مایلز به هوش آمد، متوجه شد که مایل‌ها از میدان نبرد فاصله دارد. زمانی‌که او به راه رفتن ادامه داد، توانست در میانه راه، کاساندرا لنگ یا همان «جاینت وومن» را پیدا کند. او همچنان در طی این دوران تحت نفوذ و کنترل ذهنی Modi قرار داشت و بعد از دیدن مایلز، بلافاصله به سمت او حمله کرد. بعد از یک نبرد بسیار طولانی، مایلز بالاخره توانست با استفاده از همان حمله سمی خود، طرف مقابلش را بیهوش کند. مدت زیادی هنوز نگذشته بود که اسپایدر وومن توانست محل دقیق مایلز و کاساندرا را پیدا کند. زمانی‌که آن‌ها به شهر نیویورک بازگشتند، جسیکا لباس‌های جدیدی را به مایلز داد و یک داستان دروغ هم خلق کرد تا بتواند نبود و غیبت او را برای پدر و مادرش توجیه کند.

  • جنگ ونوم:

مایلز مورالز در ابتدا اصلا از اینکه چنین قدرت‌هایی دریافت کرده بود، رضایت نداشت و نمی‌خواست که با فعالیت‌های ابرقهرمانی ارتباطی داشته باشد

زمانی‌که ونوم به پدر مایلز یعنی «جفرسون دیویس» حمله کرد، مایلز مجبور شد که لباس مخصوص خود را یک بار دیگر بپوشد و به مبارزه با این موجود برود. او حتی تلاش کرد تا در طی این مبارزه، از پرتاب‌کننده‌های جدید تاری خود هم استفاده کند؛ چیزی که به خاطر دوستش گانکی، کاملا نهایی نشده بود. مایلز توانست تا حدودی با ونوم مبارزه کند و در تلاش بود که تهدید او را دفع کند. اما در طی همین مبارزه جفرسون آسیب دید و همین اتفاق منجر به این شد که آن موجود فرصت فرار کردن پیدا کند. بعد از اینکه مادر مایلز، به همراه همسرش و یک آمبولانس به سمت بیمارستان رفت، مایلز این احساس را داشت که تنها دلیل آسیب دیدن پدرش، خودش بوده است. او تصور می‌کرد که اگر به خاطر او نبود، هیچوقت این اتفاق رخ نمی‌داد.

در همین حین، مری جین و گوئن به آن‌جا آمدند و تاریخچه خود را با ونوم و ماجراهایی را که با او داشتند، توضیح دادند. ماریا هیل هم به آن‌جا آمد و اعلام کرد که همه چیز را درباره مایلز می‌داند. هیل اعلام کرد که مایلز باید پیش از اینکه فرد دیگری آسیب ببیند، ونوم را پیدا کند و او را متوقف کند. مایلز قصد داشت این گفت‌وگو را بیشتر کند تا اطلاعات بیشتری درباره خود ماریا به‌دست بیاورد. اما در همان لحظه یک افسر پلیس اعلام کرد که ونوم در حال حمله کردن به همان بیمارستانی است که پدر مایلز در آن بستری شده بود. مایلز بلافاصله به سمت بیمارستان رفت تا با ونوم مقابله کند؛ او قصد داشت که از انفجار سمی خود در مقابل این موجود استفاده کند. اما ونوم توانست در این نبرد برتری به‌دست بیاورد و مایلز را بگیرد.

خوشبختانه در همان لحظه مادر مایلز سر رسید و با شلیک کردن یک گلوله به سمت این موجود، توانست جان پسر خود را نجات دهد. مایلز از مادرش خواست تا آن‌جا را ترک کند اما اصلا این حرف را قبول نکرد. آن موجود سیمبیوتیکی دوباره مایلز را گرفت و کم کم در حال تغزیه کردن از او بود که ریو اعلام کرد، اسپایدرمن پسر او است. ونوم شروع به تغزینه کردن از ریو هم کرد تا اینکه مایلز از انفجار سمی و ونومی خود باری دیگر استفاده کرد. همین اتفاق باعث شد تا آن سیمبیوت از بدن میزبان خود جدا شود و مایلز و مادرش هم نجات پیدا کنند. بعد از جدا شدن سیمبیوت، مشخص شد که میزبان این سیمبیوت، «کانرد مارکس»، یکی از کارمندان سابق شرکت صنایع آزبورن است؛ کسی که حالا برای شرکت Roxxon کار می‌کرد.

در همان لحظه دیگر نیروهای پلیس به آن‌جا رسیدند و شروع به تیراندازی به طرف سیمبیوت ونوم و همچنین کانرد کردند. مایلز تلاش کرد که خیلی زود مادرش را به یک نقطه امن ببرد اما متوجه شد که برای این کار خیلی دیر شده است. زیرا ظاهرا زمانی‌که در مرکز تیراندازی قرار داشت، آسیب زیادی دید. مایلز درخواست کرد که به او کمک کنند زیرا اصلا دوست نداشت که مادرش را از دست بدهد. اما ریو پسرش را متوقف کرد و پیش از اینکه از دنیا برود، به او گفت که فوق‌العاده به او افتخار می‌کند و هیچوقت به پدرش نگفته که او اسپایدرمن است. روز بعد از این واقعه، مایلز به اتاق خودش رفت و با عصبانیت فوق‌العاده زیادی لباس اسپایدرمن خود را پاره کرد؛ آن هم درحالی‌که «دیگر بسه!» را فریاد می‌زد. به همین ترتیب هم تا خط داستانی بعدی این شخصیت به اندازه یک سال فاصله افتاد.

صحنه نبرد مایلز مورالز و ونوم

  • اسپایدرمن دیگر بس است!

یک سال از خط داستانی جنگ ونوم گذشت و حالا مایلز دیگر ۱۴ ساله شده بود. در طی این مدت زمان هم همان‌طور که انتظار می‌رفت، اصلا دیگر فعالیت اسپایدرمنی نداشت. در تمام این مدت، گانکی و اسپایدر وومن در تلاش بودند تا مایلز را متقاعد کنند که یک بار دیگر لباس مخصوص خود را بپوشد. اما او همیشه این ایده و درخواست را رد می‌کرد زیرا تمام این مدت خودش را مقصر مرگ مادرش می‌دانست. مایلز در طی این یک سال، با یک دختری به نام «کیتی بیشاپ» هم آشنا و دوست شده بود. گانکی معتقد بود که کیتی باید در رابطه با قدرت‌های مایلز خبردار می‌شد و می‌فهمید که او قبلا اسپایدرمن بوده است. یک روز، زمانی‌که مایلز و پدرش در شهر نیویورک از یک رستوران خارج شدند، «کلوک» و «دگر» را مقابل خود دیدند؛ آن‌ها در حال مبارزه کردن با بامبشل بودند.

بعد از این ماجراها، جسیکا درو دوباره در اتاق مایلز ظاهر شد تا با او صحبت کند. او دیگر این بار موفق شد که مایلز را نسبت به پوشیدن دوباره لباس مخصوص اسپایدرمن متقاعد کند. جسیکا در طی این ملاقات داستان زندگی خود را به‌صورت کامل برای مایلز تعریف کرد و گفت که او در ابتدا یک کلون از پیتر پارکر بود و در حقیقت Roxxon او را خلق کرده بود. مایلز بعد از شنیدن این ماجراها بالاخره لباس اسپایدرمنی خود را پوشید و به همراه اسپایدر وومن به مأموریت جدید خود رفت تا شرکت Roxxon Corporation را با یکدیگر، یک بار برای همیشه نابود کنند.

  • عصر اولتران:

در طی قسمت آخر خط داستانی رویداد Age of Ultron، مایلز مورالز در حالی دیده شد که در آسمان شهر نیویورک می‌چرخید و به نقاط مختلف شهر می‌رفت. او در همین حین، متوجه شد که چهره یک شخصیت غول پیکر در میان ابرها وجود دارد. مدت زیادی طول نکشید که مشخص شد آن شخصیت بزرگ، گالاکتوس بوده است و قرار است رویداد «هانگر» در آینده‌ای نزدیک آغاز شود.

  • مایلز مورالز: اسپایدرمن نهایی:

با وجود اینکه تمام دنیا به این باور رسیده بودند که اسپایدرمن (یا همان پیتر پارکر) مرده است، مایلز همچنان لباس این قهرمان را برتن می‌کرد و در تلاش بود که نقش او را بازی کند. در همین حین، دو مرد مرموز هم نسخه‌های دیگری را از لباس نمادین عنکبوتی برتن می‌کردند و در سرتاسر شهر می‌چرخیدند؛ آن هم درحالی‌که دزدی می‌کردند و اقدامات جنایی مرتکب می‌شدند. در ابتدا، رسانه‌ها مدام این دو سارق را به میراث اسپایدرمن ارتباط می‌دادند؛ کاری که نتیجه بسیار بدی را برای مایلز به همراه داشت. مدت نسبتا زیادی است که مایلز مدام در این فکر است که آیا باید به دوست خود یعنی کیتی بیشاپ در رابطه با فعالیت‌های ابرقهرمانانه‌اش توضیح بدهد یا خیر. به همین ترتیب هم به سراغ مری جین واتسون رفت تا از او مشاوره بگیرد.

با اینکه مایلز و پیتر شباهت خیلی زیادی از لحاظ قدرتی دارند، اما در عین حال تفاوت‌هایی هم دارند

مری جین در پاسخ به مایلز گفت که بهترین کار همین است که در اوایل رابطه‌اش درباره همه چیز به او توضیح دهد. برخلاف چیزی که گانکی توصیه کرده بود، مایلز همه چیز را به کیتی گفت و او هم درحالی‌که بسیار شوکه شده بود، از مایلز فرار کرد. مایلز قصد داشت که به‌دنبال کیتی برود اما توسط ماریا هیل که یک کاراگاه قتل محسوب می‌شد، متوقف شد؛ زیرا ماریا هیل قصد داشت او را بازجویی کند. هیل می‌دانست که مایلز واقعا کیست. زن عمو می همان پرتاب کننده‌های تاری را به مایلز داده بود که در گذشته توسط پیتر پارکر مرحوم مورد استفاده قرار می‌گرفت. بااین‌حال، زمانی‌که مایلز به محل زندگی سابق خود بازگشت، پیتر را در آن‌جا دید که در حال زیر و رو کردن کشوهایش است و به‌دنبال پرتاب کننده‌های تارش می‌گردد.

مایلز که نمی‌توانست زنده بودن پیتر را باور کند، مات و مبهوت شده بود و در ابتدا اصلا نمی‌توانست چیزی بگوید. اما بعد او را تشویق کرد که خبر زنده بودنش را به زن عمو می و گوئن استیسی اطلاع دهد. پیتر قبول نکرد که این کار را انجام دهد زیرا معتقد بود که انجام این کار، بیشتر از اینکه خوب باشد، به آن‌ها ضربه وارد می‌کند. مایلز با این حرف موافق نبود و پیتر در مقابل تلاش کرد که به زور، چیزی را که مال خودش بود، به‌دست بیاورد. مایلز به‌صورت اتفاقی و تصادفی، پیتر را به وسیله یک انفجار بیوالکتریکی بیهوش کرد. اما سرانجام این پیتر بود که به همراه پرتاب کننده‌های تاری خودش از آن‌جا خارج شد. از طرف دیگر هم، ظهور مجدد نورمن آزبورن ملقب به گرین گابلین، چیز دیگری بود که حسابی مایلز را شوکه کرد؛ فردی که همه تصور می‌کردند جان خود را از دست داده است.

مایلز می‌دانست که آزبورن باز هم به خانه زن عمو می، همان جایی که پیتر پارکر را به قتل رسانده بود، بازمی‌گردد. به همین دلیل هم بلافاصله به آن‌جا رفت تا خودش را برای یک نبرد آماده کند. خیلی زود مایلز با آزبورن برخورد کرد و مبارزه خوبی را با او انجام داد اما گابلین کم کم داشت در این نبرد برتری به‌دست می‌آورد. هنوز خیلی دیر نشده بود که پیتر به همراه همان لباس قدیمی خودش پرواز کنان به داخل آمد و مایلز را نجات داد. این دو اسپایدرمن با گابلین که حسابی عصبانی شده بود، مبارزه کردند و با اختلاف در این نبرد برتر بودند؛ البته تا اینکه گابلین فرار کند و در تاریکی ناپدید شود. این دو اسپایدرمن متوجه شدند که توسط افسران پلیس محاصره شده‌اند. مایلز خیلی زود وارد حالت نامرئی خود شد و پیتر هم تلاش کرد تا با پرتاب کننده‌های تاری‌اش، از آن‌جا فرار کند؛ اما دیگر خیلی دیر شده بود.

گلوله‌ای که به سمت مایلز تیراندازی شده بود، باعث شد تا او کمی زخمی شود. ماریا هیل سوار ماشینش شد و به مایلز دستور داد تا سوار شود. او پیشنهاد کرد تا در رسیدگی به آسیبی که ایجاد شده بود، به او کمک کند؛ زیرا قصد داشت که در همین حین، مایلز همه اتفاقاتی را که در زندگی‌اش رخ داده، برای او تعریف کند. بعد از همه توضیحات، ماریا که دیگر راضی شده بود، مایلز را که دیگر همه زخم‌هایش بسته شده بود، به خانه مری جین بازگرداند. مایلز قصد داشت تا درباره زنده بودن پیتر به مری جین اطلاع دهد اما متوجه شد که او خودش از قبل می‌دانست. در حقیقت او برای مدتی از این ماجرا خبر داشت. مایلز که هنوز از این اتفاق شوکه بود، جزئیات و اطلاعات جدیدی را به واسطه مری جین به‌دست آورد؛ او هم در مقابل از مایلز خواست تا هیچ چیزی به زن عمو می نگوید.

مایلز در همان اوایل فعالیتش با دختری به نام کیت بیشاپ آشنا شد و بعدها فهمید که او و خانواده‌اش همگی عضو سازمان هایدرا هستند

بااین‌حال، زن عمو می همان لحظه در چهارچوب در ظاهر شد و اعلام کرد که او نمی‌تواند هیچ چیزی را از او مخفی کند. ظاهرا پیش از این، زن عمو می و گوئن، پیتر را به همراه مایلز در تلویزیون دیده بودند. گابلین خیلی زود به محل بازگشت و از هرجا پرواز می‌کرد، آن‌جا را به آتش می‌کشید. ماریا هیل هم که در آن‌جا قرار داشت، به سمت گابلین تیراندازی کرد. درست زمانی‌که آزبورن در تلاش بود تا ماریا هیل را نابود کند، مایلز و پیتر خود را به او رساندند و او را کمک کردند. بعد از یک دور مبارزه دیگر با گرین گابلین، مایلز و پیتر بالاخره توانستند پیروز میدان باشند. در همان حین، مایلز از انفجار ونومی بیوالکتریک خود استفاده کرد تا مولکول‌های نورمن را که از قبل ناپایدار بودند، بی‌ثبات کند. همین کار درد خیلی زیادی را به نورمن آزبورن القا کرد و باعث شد که او بیهوش شود.

ماریا هیل که صدای آژیر ماشین‌های پلیس را می‌شنید، از مایلز و پیتر خواست تا گوئن، مری جین و زن عمو می را بردارند و آن‌جا را ترک کنند. آن‌ها هم دقیقا همین کار را انجام دادند. زمانی‌که آن‌ها آن‌جا را ترک کردند، هیل از ناحیه سر، به سمت آزبورن شلیک کرد و حفره‌ای را در سرش به وجود آورد. هیل بعد از کشتن آزبورن، بدن او را هم سوزاند تا دیگر هیچوقت نتواند به زندگی بازگردد. کیتی تمام این اتفاقات و رویدادها را به‌صورت آشکار ازطریق اخبار دنبال می‌کرد. او خیلی احساسات متضادی نسبت به خودش و مایلز داشت و مطمئن بود که اگر والدینش به راز مایلز پی می‌بردند، قطعا او را می‌کشتند. تنها کاری که کیتی انجام داد، این بود که هویت مخفی مایلز را به خواهرش گفت و خواهر کیتی هم تمام حدس و گمان‌هایش را تایید کرد.

اواخر همان شب، والدین کیتی متوجه شدند که دختراشان در وضعیت روحی خوبی قرار ندارد. به همین ترتیب هم پیش از اینکه کیتی به خواب برود، با او روبه‌رو شدند تا علت این حالت را بپرسند. جالب است بدانید که در اقدامی پیچیده، آن‌ها پیش از اینکه در اتاق کیتی را ببندند، عبارت «درود بر هایدرا» را به زبان آوردند. چند روز بعد از این شب، مایلز به خانه کیتی رفت تا با او ملاقات کند. پدر کیتی هم زمانی‌که مایلز را دید، او را به یک نوشیدنی دعوت کرد. در حقیقت در آن نوشیدنی یک سری مواد خاص بود. مایلز به خاطر این نوشیدنی بیهوش شد و زمانی‌که به هوش آمد، متوجه شد که در یک آزمایشگاه مخفی متعلق به هایدرا قرار دارد. در همانجا مشخص شد که کیتی و اعضای خانواده او، همگی برای سازمان هایدرا کار می‌کنند.

کیتی تلاش کرد تا همه چیز را برای مایلز تعریف کند و به‌نوعی از دل او در بیاورد اما او به‌شدت عصبانی بود و از صحبت کردن با کیتی امتناع کرد. در طی این مدت، مایلز مدام شکنجه می‌شد و آزمایش‌های مختلفی روی او انجام می‌شد؛ آن هم تحت نظارت دکتر دووم. اما مدت زیادی از این ماجراها نگذشت که مایلز بالاخره توانست خودش را از شر آن غل و زنجیرها خلاص کند و با افرادی که اسیرش کرده بودند، بجنگد. در همین حین، اعضای گروه یانگ اولتیمیتز به آن‌جا رسیدند تا به مایلز کمک کنند. بعد هم پیش از اینکه آن‌ها از آزمایشگاه فرار کنند، مایلز به‌صورت رسمی ارتباط خود را با کیتی به هم زد. مایلز و دیگر اعضای این گروه، بعد از اینکه از آزمایشگاه خارج شدند، دیدند که در طی Universal Incursion نهایی، زمین ۶۱۶ در حال برخورد با زمین خودشان است.

پرواز مایلز مورالز بر فراز نیویورک

  • جنگ‌های مخفی:

در طی رویدادهای خط داستانی جنگ‌های مخفی، مایلز یکی از معدود افرادی بود که توانست از ماجرای نابودی دو زمین، جان سالم به در ببرد و فرار کند. او توانست دوباره با پیتر پارکر زمین ۶۱۶ و همچنین سایر قهرمانان باقیمانده از این زمین در Battleworld ملاقات کند. بعد از گذشت مدتی، یک درگیری بین دیگر قهرمانان زمین اولتیمیت و همچنین زمین ۶۱۶ در حال ایجاد شدن بود اما مایلز توانست آن را متوقف کند. دلیل اصلی ایجاد شدن این درگیری هم این بود که خاطرات تمامی آن‌ها توسط دکتر دووم دستکاری شده بود؛ زیرا حالا او دیگر قدرت‌های خداگونه داشت. بعد از این درگیری، قهرمانان تصمیم گرفتند با یکدیگر متحد شوند تا دووم را شکست دهند؛ بسیاری از آن‌ها هم ظاهرا قرار بود که در این فرایند جان خود را از دست بدهند.

بعد از اینکه رویداد جنگ‌های مخفی به پایان رسید، مایلز در زمین ۶۱۶ که اخیرا دوباره شکل گرفته بود، بیدار شد. او بعد از به هوش آمدن متوجه شد که این سیاره به حالت قبل بازگشته است و دوباره احیا شده است. او فهمید که حالا مادرش دوباره زنده است. خیلی زود مشخص شد که مادر مایلز و دوستان او نجات پیدا کرده بودند، زیرا او به مرد مولکولی ابراز مهربانی کرده بود؛ آن هم زمانی‌که به او یک همبرگر داد.

  • مارول کامل جدید و کاملا متفاوت:

در دنیای جدید مارول، مایلز تبدیل به یکی از اعضای تیم انتقام جویان شد. زیرا به دیگر اعضای این گروه کمک کرده بود تا «وار برینگر» را شکست دهند. در طی این برهه زمان که او درکنار تیم اونجرز بود، توانست ارتباط دوستی خیلی نزدیکی را با خانم مارول و نووا شکل دهد؛ این دو قهرمان، دیگر اعضای نوجوان این گروه محسوب می‌شدند. در طی رویداد جنگ داخلی دوم، مایلز با اعتقادات آیرون من موافق بود و از همین رو هم به جبهه او پیوست. زمانی‌که Ulysses پیشبینی کرد که مایلز، کاپیتان آمریکا را به قتل می‌رساند، کاپیتان مارول تلاش کرد تا او را دستگیر کند و او را به زندان بیاندازد. همین کار منجر به این شد که درگیری‌ها بیشتر از قبل شود و شدت بگیرد. حالا دیگر این سرنوشت مایلز بود که آیرون من و کاپیتان مارول بر سر آن درگیر بودند. در پی وقایع این کراس‌اور، مایلز تیم انتقام جویان را ترک کرد و تبدیل به یکی از اعضای موسس گروه چمپینز شد؛ آن هم درکنار نووا و خانم مارول.

قدرت های مایلز مورالز

مایلز مورالز هم درست همانند پیتر پارکر قدرت‌های خود را به واسطه نیش یک عنکبوت که از لحاظ ژنتیکی دستکاری شده بود، به‌دست آورد؛ البته جالب است بدانید، این عنکبوت با آن عنکبوتی که پیتر پارکر را نیش زد و قدرت‌های ابرانسانی به او داد، تا حدودی تفاوت داشت. مایلز مورالز هم توانایی‌های مشابهی نسبت به توانایی‌های اسپایدرمن اصلی دارد؛ از جمله قدرت پیشرفته شده و چابکی، توانایی چسبیدن به دیوارها و سقف‌ها با استفاده از دست و پاها و یک «حس عنکبوتی» که با وزوز کردن در سرش، او را از خطرهای اطرافش باخبر می‌کند. با اینکه قدرت فیزیکی و چابکی مایلز درست به اندازه اسپایدرمن اصلی است، اما حس عنکبوتی او آنقدر قدرت را ندارد. این حرف به این معنی است که فقط خطرهای فوری و لحظه‌ای را به او اطلاع می‌دهد.

بااین‌حال، او دو توانایی دیگر دارد که اسپایدرمن اصلی فاقد آن‌ها است: توانایی استتار خود از جمله لباس‌ها که می‌تواند خود را با محیط اطراف خود تطابق دهد و رسما نامرئی شود؛ یک توانایی دیگر هم به نام «حمله سمی یا ونومی» دارد که می‌تواند فقط با یک لمس، تقریبا هر فردی را فلج کند. این حمله سمی، زهر واقعی را به طرف مقابل منتقل نمی‌کند بلکه یک نوع انرژی خاص را القا می‌کند که می‌تواند از دستکش‌های مخصوص مایلز خارج شود. جالب است بدانید که این انرژی با وجود فاصله هم قابل انتقال است. یعنی این ماده می‌تواند به متریالی که مایلز و دشمنش را به هم متصل می‌کند، منتقل شود و بعد هم به بدن حریف برسد؛ درست مثل تارهایی که اسپایدرمن زمین ۶۱۶ از آن‌ها استفاده می‌کند.

این انرژی می‌تواند زنجیرهایی را که برای مهار مایلز استفاده می‌شود، بشکند و حتی توانایی دفع اجسام غیرآهنی مانند آجرهای پلاستیکی لگو را هم دارد. حمله سمی و ونومی آنقدر قدرتمند است که می‌تواند فرد بسیار بزرگی به اندازه «جاینت من» هنک پیم را هم بیهوش کند. این حمله آنقدر قدرتمند است که توانست سیمبیوت ونوم را در طی اولین برخوردی که مایلز با این موجود داشت، دور کند و تهدیدش را از بین ببرد. اما در دویم برخوردی که آن‌ها با هم داشتند، ونوم یک نوع مقاومت و سطح تحملی را دربرابر این حمله به‌دست آورده بود. به همین ترتیب هم در ابتدا مایلز نتوانست در اجرای این حمله موفق باشد اما بعد توانست با حمله سمی خود، این سیمبیوت را از میزبان خود جدا کند.

از آنجایی که مایلز به مرد مولکولی محبت کرد و برای او همبرگر خرید، مرد مولکولی هم کاری کرد تا دوستان و خانواده مایلز از یک واقعه بزرگ جان سالم به در ببرند

دکتر اختاپوس که از حمله سمی مایلز خبر داشت، یک سری شاخک‌هایی را برای خودش ساخته بود که اجازه نمی‌داد این حمله، روی او تاثیر داشته باشد. تاثیرات مخصوص حمله ونومی، درست چند ثانیه بعد از اجرای آن، روی دشمن خودش را نشان می‌دهد. تازه جالب است بدانید که مایلز می‌تواند نسخه بسیار قدرتمندتری از این حمله را هم اجرا کند که نام آن را یک «انفجار ونومی مگا» گذاشته است. زمانی‌که مایلز از این توانایی استفاده می‌کند، چشمان او با انرژی زرد رنگی روشن می‌شود که بعد از مدت کوتاهی به‌صورت تابشی در اطرافش منفجر می‌شود. این انفجار نه‌تنها گروهی از دشمنان را شکست می‌دهد و دفع می‌کند، بلکه حتی توانایی نابود کردن طناب‌ها و زنجیرهای بسیار ضخیم را که برای مهار کردنش استفاده می‌شود، هم دارد.

استفاده از این توانایی به‌خصوص باعث می‌شود تا مایلز سرگیجه بگیرد و بسیار ضعیف شود. به همین ترتیب هم نمی‌تواند چندین بار پشت سر هم با سرعت بالا از این توانایی خود استفاده کند. از همین رو هم باید یک مدت زمان برای «شارژ مجدد» خود هم بذارد تا بتواند قوای خود را به‌دست بیاورد. البته در طی این مدت که در حال بازگرداندن قوای خود است، می‌تواند حرکات دیگری انجام دهد و ضربه‌های تأثیرگذار دیگری هم داشته باشد و از این نظر مشکلی نیست. همان‌طور که گفته شد، حمله سمی و ونومی، تقریبا روی تمام شخصیت‌ها جواب می‌دهد اما دراین‌میان هم افرادی هستند که دربرابر این حمله مقاومت می‌کنند. به‌طور مثال ابرشروری به نام «آرمادیلو» از جمله همین شخصیت‌ها است.

اما اتفاقی که در برخورد با این شرور برای مایلز افتاد، این بود که او حمله ونومی خود را به‌گونه‌ای نشان داد که شباهت زیادی به تارهای پرتابی مایلز داشت. مایلز هم در مقابل از آن به‌عنوان یک کمند و طناب استفاده کرد که آرمادیلو را به سمت خود بکشد و او را بیهوش کند؛ آن هم با استفاده از مشت محکمی که با انرژی همان حمله ونومی ادغام شده بود. لازم به ذکر است که بدن مایلز، مقاومت و تحمل بسیار زیادی دربرابر صدمات و آسیب‌ها دارد. در طی یکی از خط داستانی‌ها، مایلز با مزدور راکسن یعنی تسک مستر برخورد و درگیری داشت. در طی این درگیری، او به درون یک دیوار آجری پرتاب شد اما هیچ صدمه جدی و خاصی را متحمل نشد؛ با اینکه این تجربه، درد زیادی را به همراه داشت اما آسیبی را به مایلز وارد نکرد.

مایلز مورالز از لباس مخصوصی استفاده می‌کند که از سازمان شیلد گرفته است. در ابتدا هم از پرتاب کننده‌های تار پیتر پارکر استفاده می‌کرد؛ چیزی که زن عمو می به مایلز داده بود. با اینکه پیتر پارکر این پرتاب کننده‌های تار را از مایلز گرفت، اما سرانجام سازمان شیلد یک جفت جدید برای این قهرمان جوان ساخت و به او داد.

تصویر گرافیکی مایلز مورالز

در انتها به چند مورد از انیمیشن‌ها و بازی‌هایی و آثاری اشاره می‌کنیم که شخصیت مایلز مورالز/اسپایدرمن در آن حضور داشت:

  • انیمیشن سریالی Ultimate Spider-Man محصول سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۷ با صداپیشگی اوگی بنکس
  • انیمیشن سریالی Marvel Super Hero Adventures محصول سال ۲۰۱۷ با صداپیشگی زک سوئرت
  • انیمیشن سریالی Spider-Man محصول سال ۲۰۱۷ تاکنون با صداپیشگی نادیج جیتر
  • انیمیشن سریالی Spidey and His Amazing Friends محصول سال ۲۰۲۱
  • انیمیشن Spider-Man: Into the Spider-Verse محصول سال ۲۰۱۸ با صداپیشگی شامیک مور
  • بازی Spider-Man محصول سال ۲۰۱۸ (اسپین آف مخصوص مایلز مورالز، محصول سال ۲۰۲۰) با صداپیشگی نادیج جیتر
  • بازی Marvel Ultimate Alliance 3: The Black Order محصول سال ۲۰۱۹ با صداپیشگی نادیج جیتر
  • بازی Lego Marvel Super Heroes 2 محصول سال ۲۰۱۷
  • بازی Marvel Heroes محصول سال ۲۰۱۳ با صداپیشگی اوگی بنکس
  • بازی Marvel Avengers Academy محصول سال ۲۰۱۶ با صداپیشگی برندون وینکلر
منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده