پیش از اینکه بهسراغ مقاله معرفی شخصیتهای دنیای کمیک این هفته برویم، نقل قولی از شخصیت بتمن را درباره سوپرمن باهم بخوانیم:
سیاره او بهطور کامل نابود شد. او آخرین فرزند از نژاد خودش است. او در کثیفی و گرد و خاک بزرگ شد. به مرور و خیلی آرام متوجه شد که با انسانهای دیگر تفاوت دارد. یک غریبه، هر روز به تفاوت جدیدی بین خودش و افراد اطرافش پی میبرد. او قدرت این را دارد که دنیا را نابود کند و به چند تکه تبدیل کند. او میتوانست این کار را با یک انگشت کوچک خود انجام دهد. این دنیای او نیست. ما مردم او نیستیم. ما حکم یک سری مورچه را احتمالا برای او داریم. اینگونه تصور کنید. او همیشه در دنیای خارج از ما قرار دارد و هیچوقت نمیتواند بهطور کامل مانند ما باشد. همین اتفاق، یک درد بزرگ را در سینه او به وجود میآورد که هیچوقت هم از بین نمیرود. اما بااینحال، او این درد را گرفت و تبدیل به نماد امید شد.
کال-ال زمانیکه یک نوزاد بیشتر نبود، با سفینه فضایی مخصوص خود، از سیاره نابود شدهی کریپتون به سیارهی زمین آمد. خانوادهی دوست داشتنی کنت، بلافاصله او را به خانواده خود آوردند و زیر بال و پر خود گرفتند. به همین ترتیب هم او در قالب شخصیت جذابی به نام کلارک کنت بزرگ شد که نقش مهم و محوریای را در آمریکا ایفا میکرد. او با استفاده از قدرتهای عظیم خود که از خورشید سرچشمه میگرفتند، تبدیل به سوپرمن شد. او در تلاش بود تا با استفاده از قدرتهای خود، دربرابر هر نوع تهدیدی، از انسانها دفاع کند. او همچنین یکی از طرفداران بزرگ حقیقت، عدالت و روش آمریکایی است.
سوپرمن یک شخصیت ابرقهرمانی محسوب میشود که در کتابهای کمیکی که توسط شرکت دی سی کامیکس منتشر میشوند، حضور پیدا میکند. این شخصیت توسط نویسندهای به نام جری سیگل و همچنین هنرمندی به نام جو شاستر خلق شده است. او برای اولینبار در قسمت اول سری کتاب کمیک Action Comics که در ۱۸ آوریل سال ۱۹۳۸ منتشر شده بود، حضور پیدا کرد. این کاراکتر بهطور منظم در کتابهای کمیک دی سی کامیکس ظاهر میشود و آنقدر محبوب است که در سریالهای رادیویی، فیلمها، برنامههای تلویزیونی و غیره هم اقتباس شده است. سوپرمن اغلب اوقات درکنار دو ابرقهرمان محبوب دیگر دنیای دی سی یعنی بتمن و واندر وومن هم دیده میشود.
با اینکه سوپرمن اولین شخصیت ابرقهرمانی نیست، اما نمونهی اولیهی یک ابرقهرمان را به مردم نشان داده است، آن را محبوب کرده است و بهنوعی استانداردهای مخصوصش را به نمایش گذاشته است. ابرقهرمانان دیگر، معمولا مدام با استانداردهایی که سوپرمن به نمایش گذاشته، مقایسه میشوند و مورد قضاوت قرار میگیرند. سوپرمن تا دهه ۱۹۸۰، پرفروشترین شخصیت دنیای کتابهای کمیک آمریکایی محسوب میشد.
با اینکه داستان سوپرمن بارها و بارها بازگو شده است، اما بهنوعی میتوان گفت که داستان او همچنان همانند نسخه اولیهاش است و در تمام این مدت، استوار بوده است. داستان زندگی سوپرمن معمولا از زمان تولد کال ال گفته میشود. پدر او دانشمند مشهوری به نام جور-ال بود و مادر او هم زنی به نام لارا بود که همگی با هم در سیاره بیگانهای به نام کریپتون ساکن بودند. زمانیکه جور ال متوجه شد که سیاره آنها قرار است در آیندهای نزدیک منفجر شود، فرزند خود یعنی کال ال را در یک سفینه فضایی مخصوص قرار داد و آن را به سمت سیاره زمین فرستاد. این سفینه بعد از طی کردن فاصله بسیار زیادی، روی یک مزرعه که در ایالت کنزاس قرار داشت، سقوط کرد. مدت زیادی طول نکشید که یک زن و شوهر مهربان به نام جاناتان و مارتا کنت، این سفینه و نوزاد داخل آن را پیدا کردند.
این خانواده کشاورز که خیلی هم دوستداشتنی بودند، این نوزاد را بهعنوان فرزند خود انتخاب کردند. این پسر بچه در طی مدت زمانیکه بزرگ میشد، قدرت بسیار زیاد و همچنین تواناییهایی را که برخی از آنها عجیب و برخی از آنها هم شگفتانگیز بودند، نشان داد؛ قدرتهایی که از خورشید زرد سیاره زمین تغذیه میشدند. زمانیکه کلارک به سن بزرگسالی رسید، به شهر بزرگ و بسیار شلوغی به نام مترو پلیس نقل مکان کرد. او خیلی زود در دفتر روزنامهای به نام دیلی پلنت مشغول به کار شد و نقش یک گزارشگر میدانی را به دست آورده بود. در همین حین هم او هویت سوپرمن را داشت و به فعالیتهای ابرقهرمانی مشغول بود.
القاب و اسامی مستعار: کال ال، کلارک کنت، کلارک جروم کنت، کلارک جوزف کنت، گنگ باستر، نایت وینگ، جوردن الیوت، سوپر بوی، سوپرمن پرایم، اکشن ایس، بیگ بلو بوی اسکاوت، آخرین پسر کریپتون، مرد قدرت، مرد پولادین، مرد فردا، مارک کاستا، نیمبو کید، اکسل، آرچی کلیتون، کلارک وایت، خدای قدرت، مرد پرواز کننده، اسکای من و غیره.
تیمها: All-Star Squadron، ارتش بلک لنترن، دیلی پلنت، دیلی استار، خاندان ال، جاستیس لیگ ۳۰۰۰، لیگ عدالت بیگانهها، لیگ عدالت آمریکا، لیگ عدالت بینهایت، اربابان عدالت، لیگ عدالت آمریکا، خانواده کنت، شورای نظامی کریپتونیها، کریپتونیها، لژیون ابرقهرمانان، آنالیزگرهای اسرار، نایت وینگ و فلیم برد، رژیم زمین یک، ارتش رد لنترن، ارتش سینسترو، نیروهای ویژه، ابردوستان، ابرقدرتها، خانواده سوپرمن، جوخه سوپرمن، سوپرمن/بتمن، سوپرمنهای مولتی ورس، خانواده لین و غیره.
متحدان: آرون جیس، آکراتا، ادم نیومن، ایجنت لیبرتی، ال پرت، الن اسکات، الک، الک هالند، الکساندر لوتر سونیور، الیس وایت، آل استار، آلن ادم، آلورا، امبوش باگ، امیتیست، اندریا جانسون، انجل، انیمال من، آنتونیو روکا، آپاچی چیف، آوریل مریگلد، آکوا گرل، آکوامن، آرسنال، آرت بورلی، آرتور جوزف کری، ازتک، بالیستیک، بار-ال، باربارا گوردن، بری آلن، بتمن، بیست، بیست بوی، بیوتیفول دریمر و غیره.
دشمنان: ادم نیومن، آدولف هیتلر، اگنس سمسون، آلبرت مایکلز، الکس گریر، الکساندر الستون، الکساندرا لوتر، امیزینگ گریس، امیزو، آمازون، امبوش باگ، آنومالی، آنتی مانیتور، آنتون لومار، آنتونیو روکا، آرک لایت، آرماگدون، آرتور لایت، آرتی، اساسین، اتلس، اتومیکا، بارون ساندی، بت زارو، بیوتی بلیز، بیگ سوزان، بیتر روث، بیزارو، بیزارو بلک مانتا، بیزارو برینیاک، بیزارو کاپیتان کلد، بیزارو چیتا، بلک زیرو و غیره.
همانطور که در ابتدای متن هم به آن اشاره شد، سوپرمن توسط نویسندهای به نام جری سیگل و همچنین هنرمندی به نام جو شاستر در سال ۱۹۳۳ خلق شد. برخلاف چیزی که ما امروزه داریم از سوپرمن میبینیم، این شخصیت با سری طاس ظاهر شد و قصد داشت تا در قالب یک شرور، دنیا را تسخیر کند. او در این دوران، با نام «سوپر-من» مورد خطاب قرار میگرفت؛ در برهه زمانی بسیار کوتاهی که در مجله علمی تخیلی The Reign of the Super-Man حضور پیدا کرده بود. بعد از این مجله، سیگل و شاستر تصمیم گرفتند که این شخصیت را دوباره بنویسند و این بار او را بهعنوان یک قهرمان خلق کنند. از همین رو هم خط پیوندی وسط آن را برداشتند و نام او را سوپرمن گذاشتند. بعد هم طراحی جدید او را بهگونهای انجام دادند که دیگر هیچگونه شباهتی به نسخه اولیهی خود نداشت.
تلاشهای اولیهی آنها برای فروش کتابهای کمیک این شخصیت، فوقالعاده ناموفق بود. بهعنوان مثال سیگل تلاش کرد تا داستان خود را به Tip Top Comics بفروشد اما آنها دست رد به سینهی او زدند؛ زیرا اعتقاد داشتند که این داستان زیادی تخیلی است و خوانندگان کتابهای کمیک به این دسته شخصیتها علاقهای ندارند. این دو هنرمند برای خلق این شخصیت از قهرمانانی که در سرتاسر افسانهها و تاریخ حضور داشتن، مانند سامسون، هرکول، موسی و غیره حضور داشتند، الهام گرفته بودند. از طرف دیگر هم قهرمانان مدرنی مانند داک سوج و باک راجرز که در آن زمان محبوبیت زیادی داشتند، مورد الهام آنها قرار گرفتند. آنها علاوهبر تغییر ظاهر و اسم این شخصیت، انگیزه و هدفهایش را هم تغییر دادند.
او حالا دیگر بهجای اینکه قصد تسخیر کردن دنیا را داشته باشد، تصمیم داشت که آن را بهجای بهتری برای زندگی کردن تبدیل کند. سوپرمن برای تحقق این هدف با بیعدالتیهای مختلفی مانند هیتلر و استالین مبارزه کرد؛ علاوهبر مبارزه با جرمهای هر روزه. شاستر و سیگل دوست داشتند که در تغییرات بعدی، تا جایی که میتوانند این شخصیت را رنگارنگ و متمایز کنند. به همین ترتیب هم برای طراحی جدید او، از لباسهایی که توسط شخصیتهای فضایی در مجلههای عامهپسند پوشیده میشد، الهام گرفتند. از طرف دیگر هم آنها لباسهای سنتیای را که مردان قویهیکل سیرکها برتن میکردند، منبع الهام خود قرار دادند. این کار تغییری ایجاد کرد که تقریبا بعد از آن، همه ابرقهرمانان از این سبک لباس پیروی میکردند.
شهر مترو پلیس داخل کتابهای کمیک، براساس مترو پلیس فریتز لنگ طراحی شده است
سیگل و شاستر که خودشان علاقه خیلی زیادی به فیلمهای سینمایی داشتند، نام شخصیت خود را کلارک کنت قرار دادند. آنها برای انتخاب این اسم، نام دو بازیگر یعنی کلارک گیبل و همچنین کنت تیلور را با هم ترکیب کردند و بخشی از شخصیت هارولد لیوید هم مورد استفاده قرار دادند. از طرف دیگر هم اینگونه گفته شده که شاستر برای طراحی ظاهر سوپرمن، از بازیگری به نام داگلاس فیربانکس استفاده کرده است. این دو هنرمند تصمیم گرفتند تا سوپرمن را در قالب کمیک استریپی که در آن زمان محبوبیت زیادی داشت، قرار بدهند. بعد از این تصمیم، آنها بالاخره توانستند مخلوق خود را به شرکت Detective Comics که بعدها با دی سی کامیکس شناخته میشد، بفروشند. آنها توانستند در این شرکت، برای چندین سال کتابها و داستانهایی را تولید کنند که سوپرمن در آنها حضور داشت.
در ماه ژوئن سال ۱۹۳۸ سوپرمن برای اولینبار در قسمت اول سری کتاب کمیک Action Comics حضور پیدا کرد. درست از همان زمان، این شخصیت نهتنها تبدیل به یکی از محبوبترین و نمادیترین ابرقهرمان تاریخ شده است، بلکه یکی از مشهورترین شخصیتهای ساختگی و تخیلی تاریخ هم به حساب میآید. بسیاری از مورخان کتابهای کمیک و همچنین پژوهشگران مختلف اعلام کردند که منابع مختلفی روی شخصیت سوپرمن تاثیر گذاشتهاند که از دینها و اسطورههای متفاوت آمده است؛ همین موضوع هم او را بسیار جذاب و محبوب کرده است. خود سیگل و شاستر از طرفداران پر و پا قرص ژانر علمی تخیلی، خصوصا مجموعه جان کارتر بودند که نسخه اولیهی سوپرمن هم شباهت خیلی زیادی به او داشت.
از طرف دیگر هم آنها المانهای مختلفی را از دین یهود و اسطوره این دین به دنیای سوپرمن آوردهاند؛ درست مثل حضرت موسی و همچنین موجود نگهبان در افسانههای یهودی یعنی «گولم». سوپرمن در اوایل دوران فعالیتی خود، درست همانند دیگر شخصیتهای قهرمانی تاریخ، توسط دولت ایالات متحده مورد سوءاستفاده قرار گرفت. زیرا آنها در تلاش بودند تا با استفاده از او، به اهداف خود در جنگ جهانی دوم برسند. در همان برهه زمانی بود که سوپرمن برای اولینبار، ایدهآلهای آمریکایی را درباره حقیقت، عدالت و آزادی بهصورت واقعی تجسم کرد. در کتابهای کمیک، تاریخ تولد کلارک کنت ۱۸ ژوئن ۱۹۷۱ اعلام شده است. از طرف دیگر هم این شخصیت در ۱۵۳۷۵ کتاب کمیک حضور داشته است که تنها در قسمت ۷۵ سری کتاب کمیک Superman به نام Doomsday!، قسمت ۵۲ مجموعه Superman به نام The Final Days of Superman Part 8: Do Or Die و همچنین قسمت ۶ سری کتاب کمیک Injustice Vs. Masters of the Universe به نام The King of Castle Grayskull جان خود را از دست داده است.
- برای مردی که همه چیز دارد:
در روز تولد سوپرمن، بتمن، رابین (جیسون تاد) و همچنین واندر وومن به قلعه مخصوص یخی او یعنی Fortress of Solitude رفتند تا هدیههای خود را به او بدهند. بااینحال، متوجه شدند که سوپرمن در یک حالت رویشی قرار دارد که توسط یک گیاه به نام بلک مرسی به وجود آمده بود. ظاهرا مانگول این گیاه را بهعنوان هدیه تولد برای سوپرمن فرستاده بود. زمانیکه بتمن و واندر وومن در حال بررسی این گیاه و منشاء آن بودند، مانگول در آنجا ظاهر شد. واندر وومن و مانگول بلافاصله به مبارزه با یکدیگر پرداختند. این در حالی بود که بتمن و رابین در تلاش بودند تا راهی را پیدا کنند که سوپرمن را به حالت قبلی خود بازگردانند. در همین حین، سوپرمن در داخل ناخودآگاه خود، زندگیای داشت که اگر سیاره کریپتون منفجر نمیشد، به حقیقت میپیوست.
او با خوشحالی زیادی ازدواج کرده بود و بچههایی هم داشت. او در این زندگی، ارتباط خیلی خوبی با همه افراد داشت؛ البته به جز پدرش یعنی جور-ال. این اتفاق که جور-ال درباره نابودی سیاره کریپتون اشتباه کرده بود، باعث شد تا او جایگاه خود را در شورای علمی از دست بدهد و در مقابل جامعه خودش مورد تمسخر و مضحکه قرار بگیرد. در این زندگی، جور ال برای اینکه بتواند سیاره کریپتون را به همان شکلی که قبلا بود بازگرداند، با یک گروه از افراطیهای سیاسی متحد شد. مدت خیلی کوتاهی بعد از این اتفاق، کال ال به کار پدر خود پی برد، از همینرو هم متوجه شد زندگیای را که تجربه میکند، واقعی نیست. سوپرمن به خاطر کاری که مانگول با او کرده بود، فوقالعاده عصبانی شد و به سمت او حمله کرد.
از آنجایی سوپرمن کم کم داشت برتری خود را در این نبرد از دست میداد، رابین گیاه بلک مرسی را به سمت مانگول پرتاب کرد. همین اتفاق باعث شد تا او باور کند که خودش، فاتح جهان شده است. بعد از پایان یافتن این ماجرا، واندر وومن و بتمن توانستند هدیه خود را به سوپرمن بدهند. واندر وومن یک نسخه کپی از شهر کاندور که درون یک بطری قرار گرفته بود، هدیه داد. بتمن هم یک گل خاص که کریپتون نام داشت، به سوپرمن داد؛ گلی که دیگر تا آن لحظه کاملا نابود شده بود.
- مرگ سوپرمن:
دو پدری که کلارک داشت، باعث شدند که او آن چارچوب اخلاقی خود را رعایت کند و به بیراهه کشیده نشود. زیرا سوپرمن یک سری قدرتهای بسیار خطرناک و غیرقابل کنترل هم داشت
در این برهه زمانی، یک موجود اسرارآمیز در سیاره زمین سقوط کرد. این موجود کم کم به روی سطح آمد و یک وحشیگری مرگباری را خارج از شهر مترو پلیس و مناطق روستایی آن آغاز کرد؛ این موجود هر چیزی را که سر راهش قرار میگرفت، به قتل میرساند. به همین ترتیب، اعضای تیم لیگ عدالت، منهای سوپرمن خود را به آنها رساندند اما آن موجود خیلی راحت آنها را کشت. او به طرز وحشیانهای اکثر اعضای گروه را زخمی کرد. زمانیکه دیگر همه به روی زمین افتاده بودند، مرد پولادین به آنجا رسید و با این موجود وحشی درگیر شد. اما خیلی زود به این پی برد که آنها از لحاظ قدرتی درست شکل هم هستند و او نمیتواند این هیولا را شکست دهد تا به سمت مرکز شهر مترو پلیس نرود. این دو گلادیاتور دوباره با هم درگیر شدند و هر کدام با وارد کرد ضربه مرگبار و قدرتمندی، آن هم بهصورت همزمان، مبارز دیگر را به قتل رساندند. این اتفاق، باعث شد تا غم بزرگی برای تمام افرادی که برای قهرمان مترو پلیس یعنی سوپرمن اهمیت قائل بودند و او را دوست داشتند، به وجود بیاید.
- سلطنت سوپرمن:
بعد از یک مراسم تشییع جنازه بسیار خوب که در آن تمام قهرمانان دنیای دی سی حضور پیدا کرده بودند، سوپرمن آرام در تابوت خود خوابید و به آرامش ابدی رسید. اما میراث او هیچوقت نمیمرد. بعد از این اتفاق، چهار موجود دیگر ظاهر شدند و همه آنها ادعا میکردند که باید میراث آخرین کریپتونی را به دست بیاورد: سوپر بوی جوان، ارادیکیتور شرور، سایبورگ اسرارآمیز و همچنین استیل بسیار مصمم. بااینحال، مدت خیلی زیادی طول نکشید که مشخص شد، نهتنها سوپرمن واقعا نمرده است و حالا با بخشی از قدرت سابقش بازگشته، بلکه هنوز هم در تلاش و مصمم است که با شرارت مبارزه کند. بعد از اینکه سایبورگ ماهیت واقعی خود را بهعنوان یک دیوانهی نسلکش نشان داد، ارادیکیتور به سوپرمن پیوست و به همین ترتیب هم قدرتهای او بازگشت و او توانست در این نبرد پیروز شود.
- آخرین پسر:
زمانیکه یک شهابسنگ در سقوط کردن در شهر مترو پلیس بود، سوپرمن آن را متوقف کرد. او همان لحظه متوجه شد که این شهاب در اصل یک وسیله نقلیه است که یک پسر کوچک را حمل میکرد. اداره اقدامات ابرانسانها با سوپرمن ملاقات کرد تا درباره این پسر بچه با یکدیگر صحبت کنند؛ آنها متوجه شده بودند که این کودک یک کریپتونی است. سوپرمن خیلی زود علاقه زیادی نسبت به این کودک پیدا کرد و مدام نگران این بود که دولت چه کاری میخواهد با او بکند. طولی نکشید که مشخص شد نگرانیهای کلارک کاملا درست و به جا بوده است زیرا این پسر بچه بدون اطلاع سوپرمن، بهجای دیگری منتقل شد. زمانیکه سوپرمن از این اتفاق خبردار شد، خشم سرتاسر او را فرا گرفت و خودش را شبیه به فرد دیگری درآورد تا بتواند آن کودک را از آن ون خارج کند.
کلارک بلافاصله بعد از خارج کردن کودک، به سمت مزرعه کنت که در اسمالویل و کنزاس قرار داشت، رفت. سوپرمن که در قلعه یخی مخصوص خود هیچ پاسخی را پیدا نکرده بود، با لوئیس صحبت کرد تا این کودک را تحت سرپرستی خودشان بگیرند. در ابتدا، لوئیس اصلا علاقه و تمایلی نسبت به انجام این کار نداشت. از طرف دیگر هم خیلی زود، این پسر توانست به زبان انگلیسی صحبت کند. بلافاصله اخبار دهن به دهن گشت و همه متوجه شدند که این کریپتونی جوان ناپدید شده است. در یک کنفرانس مطبوعاتی، سوپرمن ظاهر شد و اعلام کرد که کلارک کنت و لوئیس لین سرپرستی این کودک کریپتونی را برعهده گرفتهاند. در همین حین بود که بیزارو ظاهر شد و به سمت او حمله کرد. این نبرد تا حد زیادی شهر و مناطق اطراف کنفرانس را تهدید میکرد.
سوپرمن هم بالاخره از نفس ابرانسانی خود استفاده کرد تا بیزارو را به سمت دیگری پرتاب کند. سوپرمن توانست خیلی زود بیزارو را شکست دهد. اما در جایی دیگر، «زاد»، «نان» و «اورسا» ظاهر شدند. زمانیکه این سه نفر وارد قلعه شدند، زاد توانست هوش مصنوعی را فعال کند و با شنیدن اطلاعاتی که در آنجا وجود داشت، حسابی عصبانی شد. بعد از مدتی، او در دفتر دیلی پلنت به سمت سوپرمن حمله کرد. زاد برای او آشکار کرد که نام این کودک «لور زاد» است و فرزند خود زاد محسوب میشود؛ کودکی که کلارک و لوئیس نام آن را «کریس» گذاشته بودند. زاد خیلی زود توانست سوپرمن را در فانتوم زون زندانی کند. هنوز مدت زیادی نگذشته بود که سوپرمن توانست به کمک «مون ال»، از آنجا فرار کند. او بلافاصله متوجه شد که سیاره زمین، تحت محاصره و حمله کریپتونیها قرار گرفته است. سوپرمن با کمک لکس لوتر توانست کریپتونیها را به همان فانتوم زون برگرداند. اما در همین حین، کریس هم باید به زون بازمیگشت تا آنها میتوانستند ارتباط را قطع کنند.
- برینیاک:
سوپرمن متوجه شد که برینیاک پهبادی را به سمت زمین فرستاده تا بهدنبال مرد پولادین بگردد. به همین ترتیب هم سوپرمن آن را پیدا و نابود کرد. او این پهباد نابود شده را به قلعه مخصوص خود برد تا روی آن تحقیقاتی را انجام دهد. او در این تحقیقات متوجه شد که تمام برخوردهای قبلی وی با برینیاک، صرفا نبردهایی با رباتها بوده که از دور و ازطریق هوش مصنوعی کنترل میشدند. سوپرمن بعد از اینکه نام او را شنید، به پسر عموی خود اطلاع داد که در زمان حمله به کاندور، او در کریپتون حضور داشت؛ زمانیکه یک ابررایانه میانستارهای به شهرشان حمله کرد، آن را کوچک کرد و درنهایت هم آن را ربود. سوپرمن بعد از شنیدن این ماجراها بلافاصله به سمت فضا رفت تا این رایانه زنده را پیش از اینکه به سیاره زمین برسد، متوقف کند. اما متوجه شد که او در یک کهکشان دور دست، مشغول ربودن یک شهر دیگر بود، پیش از اینکه بخواهد یک سوپر نووا به وجود بیاورد. بعد هم این کریپتونی را بیهوش کرد.
سوپرمن در کشتی مخصوص برینیاک به هوش آمد و همان لحظه تحقیقات آغاز شد. سوپرمن همانطور که لنگ میزد و تعادل نداشت، در اتاقی چرخید که پر از شهرهای کوچک شده مانند کاندور بود. او توانست همانجا با چند تن از اقوام زندهی خود صحبت کند. برینیاک اعلام کرد که مأموریت او، جمعآوری شهرهای مختلف از سیارههای مسکونی و بعد هم نابود کردن آن سیارهها به وسیله ایجاد یک سوپر نووا است؛ البته زمین هم هدف بعدی او محسوب میشد. اعضای گروه لیگ عدالت به مبارزه با نیروهای برینیاک پرداختند و سوپر گرل توانست موشکی را که میتوانست خورشید زمین را نابود کند، متوقف کرد. متاسفانه سوپرمن نتوانست خیلی موفق باشد و هویت اصلی او برای برینیاک فاش شد. از همینرو هم او یک موشک به سمت مزرعه کنت پرتاب کرد. با اینکه هیچکس آسیب ندید، اما جاناتان کنت که پدر کلارک بود، دچار یک حمله قلبی بسیار خطرناک شد. سوپرمن هم با یکی دیگر از مواقعی روبهرو شد که نتوانست زندگی کسی را نجات دهد.
- Birthright:
سوپرمن در ابتدا بهعنوان یک شخصیت طاس طراحی شده بود که شرور محسوب میشد و قصد تسخیر دنیا را داشت
در این دوران، داستان گذشته و منشاء سوپرمن دوباره برای مخاطب بازگو شد. با اینکه بخش زیادی از المانهای داستان او همانند قبل بودند، اما یک سری چیزها هم دستخوش تغییرات شدند. کلارک بهجای اینکه در سن ۱۸ سالگی اسمالویل را به قصد نقل مکان در مترو پلیس ترک کند، تصمیم گرفت که به دور دنیا سفر کند و بهعنوان یک گزارشگر مستقل به فعالیت بپردازد؛ آن هم بعد از اینکه چندین مدرک دانشگاهی دریافت کرده بود. کلارک در سن ۲۵ سالگی خودش را در آفریقای غربی پیدا کرد. او در این زمان، نمونههایی از مردم را گزارش میکرد که مقابل مقامات فاسد ایستاده بودند و با آنها مقابله میکردند. او در آنجا، شاهد مرگ ناگوار یکی از دوستانش بود و همانجا به این پی برد که یک هدف ذاتی برای کمک کردن به مردم در درون خودش دارد؛ آن هم بهعنوان یک مدافع و محافظ نوعدوست.
به همین ترتیب هم زمانیکه کلارک به خانه بازگشت، تصمیم گرفت که یک هویت جدید برای خودش درست کند تا بتواند در قالب سوپرمن با جرم و جنایت مبارزه و همچنین از کل دنیا محافظت کند. پدر و مادر ناتنی او یعنی جاناتان و مارتا کنت، به پسر خود کمک کردند تا تبدیل به یک نسخه کاملا جدید و متفاوت از خودش شود. او همه چیز را از جمله حالت فیزیکی، طرز ایستادن، لباس پوشیدن و حتی نحوه صحبت کردن را تغییر داد. او قصد داشت تا با انجام این کارها، حواس مردم را پرت کند و کسی متوجه هویت دیگر او نشود. یکی از تغییرات خیلی بزرگی که در این خط داستانی وجود داشت، این بود که در ابتدا، سوپرمن دیگر توسط مردم شهر مترو پلیس مورد استقبال قرار نگرفت. بلکه همه او را به چشم یک موجود بیگانه میدیدند و اصلا به او اعتماد نداشتند؛ آن هم به خاطر نقشههای لکس لوتر.
لوتر تلاش کرد تا برای سوپرمن پاپوشی درست کند؛ آن هم بعد از اینکه به میراث او پی برد و توانست اطلاعات منتقل شده توسط والدین واقعی و کریپتونی کلارک را از سیاره کریپتون به دست بیاورد و ترجمه کند. به همین ترتیب، لکس لوتر یک ارتش مصنوعی درست کرد که از یک سری «کریپتونیهای» مهاجم و وحشی تشکیل شده بود. آنها اینگونه نشان دادند که قصد دارند به سیاره زمین حمله کنند، آن را فتح و درنهایت استعمار کنند. او قصد داشت تا با انجام تمام این کارها، به مردم مترو پلیس ثابت کند که سوپرمن قابل اعتماد نیست؛ او یک ناجی نیست بلکه نخستین نیروی این ارتش بزرگ مهاجم محسوب میشود. بالاخره سوپرمن توانست با کمکهای لوئیس لین و همچنین جیمی اولسن، مانعی را که اطراف مترو پلیس ایجاد شده بود و قدرتهای او را محدود میکرد، از بین ببرد.
سوپرمن بعد از انجام این کار دوباره قدرتهای خود را به دست آورد و توانست ارتش لوتر را متوقف کند. او همچنین نشان داد که در اصل تمام این ماجراها زیر سر خود لکس لوتر بوده است و خودش تمام این اتفاقات را طراحی کرده بود. بعد از این ماجرا، سوپرمن بهعنوان یک قهرمان پذیرفته شد؛ هم در شهر مترو پلیس و هم در سرتاسر دنیا. کلارک هم خیلی زود توانست در دفتر روزنامه دیلی پلنت بهعنوان یک روزنامهنگار و گزارشگر، شغلی را به دست بیاورد و درکنار لوئیس لین کار کند.
- The New 52:
در این دوران، با اینکه خیلی چیزها و خیلی شخصیتها دستخوش تغییرات شدند، اما سوپرمن همچنان اهل کریپتون بود، همچنان در مزرعهای در منطقه میانی آمریکا بزرگ شد، همچنان کلارک کنت نام داشت و هنوز هم بهعنوان یک روزنامهنگار در شهر بزرگ مترو پلیس زندگی میکرد. در حقیقت میتوان گفت بخش زیادی از داستانهای سوپرمن که برای دههها به قوت خودشان باقی بودند، دستنخورده باقی ماندند. بااینحال، یک سری چیزها دستخوش تغییرات قرار گرفت؛ چه چیزهای بزرگ و چه چیزهای کوچک. در خط داستانی مجموعه New 52، سوپرمن دیگر با لوئیس لین ازدواج نکرده بود و باز هم بهعنوان یکی از اعضای موسس گروه جاستیس لیگ به تصویر کشیده میشد.
لباس سوپرمن یکی از چیزهایی بود که افراد زیادی معتقد بودند، یکی از بزرگترین تغییرات این شخصیت در این دوران بوده است. او دیگر آن رویهی قرمز را روی شلوار آبی خود نمیپوشید و همچنین آن کمربند زرد رنگ هم با یک مدل قرمز جایگزین شد. درکنار این تغییرات و خیلی موارد دیگر، حالا دیگر سوپرمن یک یقهی بلند داشت که تا گردنش پیش میآمد و از طرف دیگر هم آستینهایی که تا وسط دستش جلو میرفتند؛ هر دوی آنها در انتهای خود یک خط قرمز رنگ هم داشتند. همچنین در این خط داستانی اعلام شده بود که هم جاناتان و هم مارتا کنت، هر دو جان خود را در یک حادثه رانندگی از دست داده بودند؛ به همین ترتیب کلارک برخلاف دوران قبلی، مجبور بود خودش بهتنهایی نقش سوپرمن را در دست بگیرد و تغییرات لازم را ایجاد کند.
- Action Comics:
در این خط داستانی، سوپرمن پنج سال پیش از اینکه تیم جاستیس لیگ تأسیس شود، به مردم سرتاسر دنیا معرفی شد. سوپرمن بهعنوان یک پارتیزانِ یاغی نشان داده شد که مدام تلاش میکرد تا با بیعدالتیهای موجود در مترو پلیس، مبارزه کند. بعد از اینکه سوپرمن با فرد بانفوذ و ثروتمندی به نام «گلن گلنمورگان» برخورد کرد، تحت تعقیب نیروهای پلیس قرار گرفت. بعد از آن هم نیروی ارتشی بهدنبال او افتاد. لازم به ذکر است که در این دوران، ارتش بهطور کامل تحت نفوذ لکس لوتر قرار داشت؛ او یک منطقه مسکونی کامل را دستکاری کرد تا بتواند تله بسیار بزرگی را برای سوپرمن به وجود بیاورد. مدت زیادی طول نکشید که سوپرمن توسط ارتش که زیر نظر ژنرال لین رهبری میشد، دستگیر و مورد شکنجه قرار گرفت.
لوتر هم پا به میدان گذاشت و مدام میپرسید که هویت واقعی سوپرمن چیست. لوتر از سوپرمن میپرسید که آیا او درباره سیاره کریپتون اطلاعی دارد یا خیر؛ بعد هم یک اسکلت به او نشان داد و ادعا کرد که یکی از همنوعان سوپرمن بوده است. سوپرمن که از این وضعیت خندهاش گرفته بود، خیلی راحت خودش را آزاد و از آنجا فرار کرد. او در همین حین، با سفینه فضایی خود برخورد کرد؛ سفینهای که شروع به صحبت با او کرد. متاسفانه سوپرمن مجبور شد که سفینه خود را رها کند اما قول داد که دوباره بازمیگردد. بعد از این ماجراها، اینگونه نشان داده شد که لکس لوتر با فرد مرموزی ارتباط دارد که بتواند اطلاعات بیشتری از سوپرمن و گذشته او به دست بیاورد. در طی روزهای بعدی، سوپرمن نهتنها برای نیروهای پلیس یک مزاحمت محسوب میشد، بلکه برای مردم سرتاسر دنیا هم اینگونه بود.
با اینکه سوپرمن قدرتهای خیلی زیادی دارد و بهنوعی یک خدا محسوب میشود، اما هم میتوان به او صدمه زد هم اینکه چند بار جان خود را از دست داده است
از آنجایی که همه به سوپرمن پشت کرده بودند، او ناگزیر مجبور شد که «بازنشسته شود». بااینحال، هنوز زمان زیادی نگذشته بود که «The Collector of All Worlds» (همان کسی که لوتر با او در ارتباط بود)، به سیاره زمین حمله کرد. به همین ترتیب هم سوپرمن تصمیم گرفت تا دوباره به میدان نبرد برود. او قصد داشت تا از اینترنت استفاده کند، کنترل فناوریهای شهر مترو پلیس را در دست بگیرد تا بتواند آن را «حفظ» کند. در میان این فناوریها، فردی به نام «جان کوربن» هم وجود داشت که بعد از فرار سوپرمن از تشکیلات ارتشی، با یک لباس آزمایشی جنگی ترکیب شده بود. سوپرمن توانست با کمک «استیل»، کسی که در ساخت این زره جنگی دست داشت، جان کوربن را شکست دهد؛ پیش از اینکه شهر مترو پلیس هم توسط کالکتور کوچک شود و درست همانند شهر کاندور، در سفینه مخصوص او قرار بگیرد.
سوپرمن مجبور شد که به کشتی کالکتور برود و مترو پلیس را به حالت قبل بازگرداند. بعد از این اتفاق، سوپرمن مجبور شد که با خود کالکتور هم مبارزه کند (به همراه کوربن که از قبل روی این کشتی قرار گرفته بود). در طی این نبرد، سوپرمن با یک فناوری کریپتونی و یک زره جنگی که با دی ان ای مخصوصی هماهنگ شده بود، برخورد کرد. به همین ترتیب هم او بلافاصله آن زره جنگی را پوشید تا بتواند شانس بیشتری در شکست کالکتور داشته باشد. سوپرمن بالاخره توانست با اقدامات مخصوصی، کالکتور را شکست دهد و تهدید او را دفع کند. بعد از آن هم او شهر مترو پلیس را به حالت قبلی خود بازگرداند. ماجراجویی سوپرمن یک جهش بزرگ پیدا کرد و به زمانی رفت که دیگر گروه لیگ عدالت تشکیل شده بود.
اینگونه نشان داده شد که سوپرمن توسط یک شکارچی به نام «نیمرود» مورد آزار و اذیت قرار میگیرد. این شکارچی تلاش کرد تا سوپرمن را شکار کند. به همین ترتیب هم مکانی را انتخاب کرد که او بالاترین آسیبپذیری را در آنجا داشت؛ همین اتفاق هم باعث شد تا نیمرود، به هویت مخفی سوپرمن پی ببرد. بااینحال، نیمرود پیش از اینکه بتواند کار خود را انجام دهد، کلارک کنت جان خود را از دست داد؛ آن هم به خاطر انفجاری که توسط یکی از کارمندان سابق گلن گلنمورگان به وجود آمده بود. همین اتفاق باعث شد تا سوپرمن بتواند از روش دیگری نیمرود را شکست بدهد. در نتیجه این ماجرا، نیمرود به خاطر مبارزهای که با سوپرمن داشت، روانهی بیمارستان شد. بهدنبال این، سوپرمن مجبور شد که یک هویت دیگر به نام «جانی کلارک» که یک آتشنشان بود، خلق و از آن استفاده کند.
بااینحال، انجام این کار باعث نشد که سوپرمن آرامش و صلح را به چشم خود ببیند. او در این دوران مجبور بود که با «اولین سوپرمن» مبارزه کند. در همین دوران، نسخه New 52 شخصیت «کاپیتان کومت» نشان داده شد؛ کسی که با نام بلیک فارم گوست هم شناخته میشد. نام اصلی این شخصیت ادم بلیک نام داشت و توضیح داد که او به آنجا آمده تا پایان سیاره زمین را متوقف کند؛ سیارهای که خانه اصلیاش محسوب میشد. او در این مسیر، یک شخص دیگر را هم به نام «سوزی لین» که از اقوام لوئیس لین محسوب میشد، با خودش آورده بود. ادم تلاش کرد تا سوزی را مجبور کند که همراهش به داخل سفینه فضایی بیاید؛ او را با داستانهای خودش از اعماق فضا وسوسه کرده بود. بااینحال، زمانیکه یک بیگانه به شهر مترو پلیس حمله کرد، لوئیس آسیب دید.
سوزی، ادم را التماس کرد تا به او کمک کند اما ادم این کار را انجام نداد. در همین حین، سوپرمن به مبارزه با ادم پرداخت و در تلاش بود که بهصورت همزمان، هم به سوزی کمک کند و هم به لوئیس. او توانست به موقع ادم را شکست دهد و لوئیس را به بیمارستان ببرد؛ سوپرمن در کتابخانه، با سرعت بسیار زیادی درباره وضعیتی که لوئیس داشت مطالعه کرد و بعد هم خودش عملهای لازم را روی او انجام داد. بعد از این ماجراها، یک شخصیت شرور دیگر با نام «زا-دو» معرفی شد. در شب هالووین، زا-دو به ملاقات سوپرمن رفت که مشغول کار کردن روی قلعه یخی خود بود؛ او لباسی را پوشیده بود که به او اجازه میداد تا در زمانیکه در فانتوم زون به سر میبرد، با زمین تعامل داشته باشد. زا-دو توانست سوپرمن را فریب دهد که به فانتوم زون برود تا بلکه به این طریق، زمین بدون محافظ رها شود که او بتواند بر آن حکمرانی کند؛ البته خودش اینگونه فکر میکرد.
زمانیکه سوپرمن به این منطقه رسید، مورد حمله ساکنان دیگر آنجا قرار گرفت. اما توانست با کمک کریپتو و همچنین فردی به نام «فانتوم استرنجر»، از دست آنها نجات پیدا کند؛ کریپتو پیش از نابودی سیارهاش به آنجا پریده بود و فانتوم استرنجر هم همانند سوپرمن فریب خورده بود. سوپرمن توانست از داخل همان فانتوم زون، زا-دو را مورد سوءاستفاده قرار دهد و وارد زره مخصوصش شود. او با استفاده از همین کار توانست خودش و کریپتو را نجات دهد (استرنجر قبلا از آنجا رفته بود). رویداد بعدی زمانی اتفاق افتاد که سوپرمن به سیاره مریخ سفر کرد تا به یک گروه از فضانوردان کمک کند که با Metalek مبارزه کنند؛ یک ماشین بیگانه که در تلاش بود تا دنیای مخصوص خودش را بازآفرینی کند. سوپرمن توانست با این دستگاه صلح برقرار کند.
اما هنوز مدت زیادی نگذشته بود که The Multitude، یک گروه از موجوداتی که شبیه به انگل بودند، به سیاره حمله کردند. سوپرمن براساس ظاهری که این موجودات داشتند، نتیجه گرفت که آنها متعلق به بُعد دیگری هستند. به همین ترتیب هم به این پی برد که میتواند با یک انفجار، آنها را شکست دهد. نقشه سوپرمن جواب داد اما درست چند دقیقه بعد، او توسط یک مرد کوچک مورد حمله قرار گرفت. بعد از این حمله، سوپرمن به واقعیت مخصوص به خودش کشیده شد. در همین زمان آشکار شد که اتفاقات مربوطبه زا-دو و همچنین The Multitude اصلا رخ نداده بود. در حقیقت آنها تصاویری بودند که توسط فردی به نام «Mrs. Nyxly» به او نشان داده شده بود؛ کسی که درواقع ساکن بعد ۵ بوده است.
او توضیح داد که گروه جادوگری قدیمی پدر او یعنی «Vyndktvx»، سوپرمن را مورد هدف قرار داده بودند و قصد داشتند به سوپرمن، آن هم به خاطر نقشی که داشت، صدمه وارد کنند. Mrs. Nyxly هم مجبور بود که این تصاویر را به او نمایش بدهد و قصد داشت با انجام این کار، حقیقت را به سوپرمن اعلام کند. این حقیقت هم چیزی نبود جز اینکه Vyndktvx هر زمانی ممکن است حمله خود را عملی کند و تمام قصد آنها، آسیب زدن به سوپرمن است. پیش از اینکه Nyxly بتواند کاری انجام دهد یا به سوپرمن کمک کند، توسط نیمرود مورد اصابت گلوله قرار گرفت.
- سوپرمن:
خالقان سوپرمن در ابتدا اصلا نمیتوانستند شخصیت خود را به شرکتی بفروشند و در ابتدا بدون استودیو کار خود را جلو میبردند
در خط داستانی New 52، فردی به نام «مورگان اج» که مدیرعامل شرکت ارتباطات گلکسی محسوب میشد، دفتر دیلی پلنت را خرید. او با انجام این کار، دوران مدرن و جدیدی را برای این دفتر آغاز کرد. از طرف دیگر هم بخش جدیدی شروع به کار کرد. در این بخش، لوئیس نقش تهیه کننده اجرایی جدید اخبار شبانه شبکه را برعهده داشت. متاسفانه از طرف دیگر هم این معامله باعث تخریب ساختمان قدیمی دیلی پلنت شد. در طی زمان افتتاحیه ساختمان جدیدی دیلی پلنت، سوپرمن که درگیر متوقف کردن یک حمله تروریستی بود، توجهش به حمله یک موجود بیگانه و مرموز که مبتنی بر آتش بود، جلب شد. این بیگانه که با زبان ناشناختهای صحبت میکرد، به سوپرمن حمله کرد و با همین کار، جان افراد زیادی را هم در مترو پلیس تهدید کرد.
سوپرمن توانست این موجود را پیش از اینکه کسی صدمه ببیند، شکست دهد. چند روز بعد، یک موجود دیگر به شهر حمله کرد و این بار، این موجود فقط برای سوپرمن نامرئی شده بود. خوشبختانه همین که عوامل خبری لحظه به لحظه حمله را دنبال میکردند، باعث شدند که تصاویر مربوطه به سوپرمن نمایش داده شود و او بتواند به همین طریق آن موجود نامرئی را شکست دهد. بااینحال، در طی این مبارزه، این موجود در مقابل دوربینها هم محو شد و دیگر سوپرمن به حال خود رها شده بود. درست همانند قبل، یک هیولای دیگر به مترو پلیس آمد و به سوپرمن حمله کرد. این بار این هیولا، قدرتی یخی داشت و همه چیز را منجمد میکرد. سوپرمن توانست این هیولا را هم خیلی زود شکست دهد.
مشخص شد که مسئول این هیولای آخر، یکی از گزارشگران به نام «هدر کلی» بوده است. هدر کلی به همراه دو نفر دیگر که مسئول هیولاهای دیگر بودند، با یک زبان عجیبی صحبت میکردند که اصلا قابل فهم نبود و همه آنها اسم کلارک کنت و سوپرمن را میآوردند. چند روز بعد از این ماجراها، هدر به تلویزیون رفت تا درباره اینکه واقعا چه اتفاقاتی در طی حمله رخ داده بود، صحبت کند. بااینحال، زمانیکه کلارک مقابل او ظاهر شد، هدر تبدیل به همان شکل بیگانه یخی خود شد. او خودش و همچنین کلارک را به منطقه آپارتمان قبلی خود تله پورت کرد؛ جایی که دیگر بیگانهها انتظار آنها را میکشیدند. سوپرمن وارد مبارزه با آنها شد اما از آنجایی که آنها تعداد و قدرت ترکیبی بیشتری داشتند، توانستند سوپرمن را دستگیر کنند.
در طی مکالمهای که آنها در طی مبارزه داشتند، بیگانهها مدام به سوپرمن میگفتند که آنها خلق شده بودند تا کارهایی را که الان انجام میدهند، انجام دهند. زمانی هم که سوپرمن از آنها پرسید که چه کسی آنها را خلق کرده است، همه یک صدا گفتند «تو». بعد از این ماجرا، سوپرمن زمانی به هوش آمد که توسط روح سه بیگانه محاصره شده بود؛ روحهایی که میزبانهای انسانی خود را بیهوش رها کرده بودند. سوپرمن بلافاصله بدن این سه میزبان را به پزشک مخصوص داد تا بررسیهایی را انجام دهد. بعد هم خودش دوباره به مأموریت نجات شهر بازگشت. بااینحال، رفتار جدیدی که سوپرمن از خودش نشان میداد، اصلا شبیه به همیشهاش نبود. او کم کم کشتن تمام دشمنان قدیمی خود را آغاز کرد؛ از جمله بخشهایی از یک ربات، گوریلی به نام «تیتانو» و همچنین اسکای ریدرز.
مردمی که در سرتاسر شهر مترو پلیس قرار داشتند، اصلا نمیدانستند که چه بلایی سر قهرمانشان آمده است. همه این ماجراها زمانی به اوج خود رسید که سوپرمن به گزارشگری به نام «ویلیام مککوی» حمله کرد؛ گزارشگری که فکر میکرد زمان، سوپرمن و اهداف او را تحت تاثیر قرار داده است. لوئیس که حسابی از کارهایی که سوپرمن انجام میداد ناامید شده بود، تلاش کرد تا با کلارک تماس بگیرد؛ کسی که برای چند روز گم شده بود. فریادهای او که به گوش کلارک میرسید، باعث شد تا او از یک نوع خوابی که در آن فرو رفته بود (آن هم در اعماق فضا)، به هوش بیاید؛ درست همان زمانیکه سوپرمن، مککوی را از ساختمان دیلی پلنت پرتاب کرد. همان موقع مشخص شد، کسی که خودش را در طی چند روز اخیر بهعنوان سوپرمن جا زده بود، در اصل یک ماشین بیگانه بوده است.
ظاهرا این ماشین بیگانه پنج سال پیش، در طی حمله کالکتور به زمین، خودش را به لباس سوپرمن چسبانده بوده است. بعد از اینکه او مککوی را از ساختمان دیلی پلنت به پایین پرتاب کرد، سوپر گرل به نجات او رفت. خیلی زود هم سوپرمن واقعی ظاهر شد و اجازه نداد که شهر مترو پلیس تبدیل به یک میدان نبرد شود. به همین دلیل هم او این روانی را گرفت و به قطب شمال برد و همانجا هم کار او را تمام کرد. در خط داستانی بعدی، ما شاهد گسترش گالری شروران سوپرمن بودیم. یکی از همین شخصیتها به نام « Helspont»، بعد از اینکه از پایگاه استورم واچ فرار کرد، پایگاه مخصوص خود را در Daemonite بنا کرد. او بلافاصله سربازهای رباتیکی خود را فرستاد تا سوپرمن را به چالش بکشند. او امیدوار بود که با انجام این کار، این موجود کریپتونی را به سمت خودش هدایت کند؛ موفق هم شد.
سوپرمن که در حال مبارزه با رباتهای مقابلش بود، به سمت همان پایگاه تله پورت شد و برای اولینبار Daemonite را دید. هلاسپانت تلاش کرد تا با سوپرمن صحبت کند. اما از آنجایی که سوپرمن در رابطه با بیگانهها صبر خیلی زیادی نداشت، هل اسپانت او را بیهوش کرد و او را در یک وضعیت رویا مانند قرار داد. سوپرمن در این وضعیت، یک آینده احتمالی را درباره اینکه چه اتفاقاتی برای او رخ میدهد، دید؛ آیندهای که در آن تمام مردم دنیا به او پشت کرده بودند. هل اسپانت برای سوپرمن توضیح داد که او از این ابرقهرمان میخواهد تا به او بپیوندد. زیرا هل اسپانت در تلاش بود که دنیای مخصوص خود را به همان حالت قبل بازگرداند و امپراطوری Daemonite را دوباره به همان شکوه قبل بازگرداند. بعد از این ماجرا هم قرار بود که هل اسپانت زمین را تحت سلطه سوپرمن رها کند.
با اینکه سوپرمن توانایی پرواز و دویدن با سرعتی بالاتر از سرعت نور را دارد، اما این کار را انجام نمیدهد تا یک وقت به محیط اطرافش آسیب وارد نکند
البته همانطور که انتظار میرفت، سوپرمن این پیشنهاد را رد کرد و به سمت هل اسپانت حملهور شد. اما در طی همین حمله متوجه شد که این بیگانه، قدرتمندتر از خودش است. به همین دلیل هم تلاش کرد تا یک زاویه دیگر وارد ماجرا شود. سوپرمن پایگاه Daemonite را نابود کرد و باعث شد که هل اسپانت دیگر هیچ خانه یا اسلحهای نداشته باشد. بااینحال، سوپرمن به محض اینکه تلاش کرد تا کار دیگری انجام دهد، ناگهان ناپدید شد. در خط داستانی بعدی ما شاهد این بودیم که سوپرمن، مقابل یک ابرانسان دیگر به نام « Anguish» قرار گرفته است؛ یک زن که هم قدرت ابرانسانی داشت و هم توانایی لمسناپذیری. همین موارد هم باعث میشد که لمس کردن او تقریبا امری غیرممکن باشد.
سوپرمن در پی نجات یک زیردریایی روسی از گیر افتادن داخل اقیانوس، به شهر مترو پلیس بازگشت تا با Anguish برخورد کند؛ کسی که در تلاش بود تا یک صندوق امانات را در داخل بانک، باز کند. این زن ادعا کرده بود که محتویات داخل آن صندوق، متعلق به خودش است. در طی نبری که بعد از آن به وجود آمد، یک اتفاق جدید هم در داخل ساختمان دیلی پلنت رخ داد. ظاهرا یکی از بلاگرها به نام «ویکتور بارنز» مدرکی را پیدا کرده بود که هویت مخفی سوپرمن را نشان میداد، هرچند که مدرک اشتباهی بود. زمانیکه اطلاعات بارنز توسط لوئیس لین رد شد، او تصمیم گرفت که به سراغ مافوق خود یعنی «مورگان اج» برود. اج زمانیکه این خبر را دید، آن را تایید کرد و اجازه چاپ این داستان را داد. این خبر زمانی پخش شد که نبرد سوپرمن کم کم در حال پایان یافتن بود.
در طی این نبرد، Anguish هنوز هیچ آسیبی ندیده بود، اما ناگهان گردنبندی که از داخل آن صندوق درآورده بود، از دستش به روی زمین افتاد و شکست؛ اتفاقی که بهشدت او را عصبانی کرد. بهلطف داستان هویت مخفی سوپرمن، Anguish مبارزه را ترک کرد و بهدنبال مردی رفت که گفته شده بود همان سوپرمن است؛ او قصد داشت تا از این مرد و اعضای خانوادهاش، انتقام گردنبندی را که شکسته بود، بگیرد. خوشبختانه سوپرمن توانست جلوی این زن را از آسیب زدن به هرکسی بگیرد. سوپرمن آنقدر Anguish را آرام کرد که توانست نبرد را متوقف کند. او بعد از این کار، به همراه مردی که گفته شد سوپرمن است، مقابل دوربین قرار گرفت و به این طریق، داستان بارنز را رد کرد. سوپرمن گردنبند را به Anguish برگرداند؛ آن هم درحالیکه تعمیرش کرده بود.
سوپرمن بعد از اینکه این ماجرا را به پایان رساند، به سراغ همان زیردریاییای رفت که در اقیانوس قرار داشت. او درباره این تحقیق میکرد که آن وسیله چرا دقیقا باید در آن نقطه از اقیانوس قرار میگرفت. به همین دلیل به سمت ایستگاه علمی که در روسیه قرار داشت رفت و در آنجا به چیز عجیبی برخورد کرد؛ بقایای دانشمندان سلاخی شده و همچنین یک کپسول فلزی که حاوی مواد آلی بود. او با گارد امینتی روسیهای متحد شد تا با هم متوجه شوند که قاتل اصلی کجا رفته است. به همین ترتیب هم به یک شهر کوچک رسیدند که فاصله کمی با یک راکتور هستهای داشت. سوپرمن سرنخها را دنبال کرد و متوجه شد که مردم این شهر همگی جان خود را از دست دادهاند.
خیلی طول نکشید که موجودی که در محفظه قرار داشت، به سمت آنها حملهور شد و نشان داد که از سوپرمن قویتر است. او حتی توانست چندین ضربه محکم را هم به او وارد کند و بعد هم او را به همراه تجهیزاتی که داشت، دستگیر کند. در پی این اتفاق، زمانیکه سوپرمن به هوش آمد، متوجه شد که در یک ماده پیله مانند قرار دارد. سوپرمن توانست خیلی زود خودش را آزاد کند و به سمت آن بیگانه حملهور شود. او بلافاصله توانست ماسک این موجود را بردارد و اجازه دهد که او نفس بکشد. این بیگانه برای سوپرمن توضیح داد که روسیها او را زندانی کرده بودند و قصد داشتند که او را تبدیل به سوپرمن خود بکنند؛ چیزی که خودش اصلا دوست نداشت. این بیگانه دوباره حمله کرد و این بار پورتالی را باز کرد که یک موجود دیگر از دنیای خودش هم به آنجا بیاید.
بااینحال سوپرمن بالاخره توانست از دست این بیگانه خودش را خلاص کند. یک بار دیگر، هل اسپانت ظاهر شد و این بار یک ارتش کامل با خود آورده بود تا در این مأموریت به او کمک کنند. سوپرمن دوباره با هل اسپانت برخورد کرد؛ این در حالی بود که اعضای ارتش این دشمن هم به قهرمانان سیاره زمین حمله کرده بودند. آنها در تلاش بودند تا با شکست دادن قهرمانان به اهداف خود برسند اما هیچ فایدهای نداشت. در طی این ماجرا، هل اسپانت برای سوپرمن توضیح داد که قرنها پیش، او به همراه ارتش خود به زمین آمده بود و خودش شخصا شاهد خلقت متاژن بود. او امیدوار بود که رشد و گسترش این ژن، بتواند به او کمک کند که ارتش بزرگتری برای خودش داشته باشد. اما در انتها هل اسپانت با این اطلاعات سوپرمن را تنها گذاشت.
- باتری خورشیدی:
کال-ال بهعنوان یک کریپتونی، توانایی جذب کردن انرژی خورشیدی را از سمت ستارههای زرد دارد. بدن او بهطور مداوم در حال جذب و ذخیره کردن انرژی از طرف خورشید زرد سیاره زمین است. همین اتفاق، باعث میشود که او قدرتهای بسیار زیادی مانند نیروی ابرانسانی، حسهای تقویتشده، پوست غیرقابل نفوذ و همچنین توانایی دور زدن جاذبه را به دست بیاورد. او همچنین میتواند انرژی خورشید آبی را هم جذب کند؛ البته قدرتهایی که از این انرژی میگیرد، به اندازه خورشید زرد نیست.
- قدرت ابرانسانی:
سوپرمن توانایی این را دارد که مقدار فوقالعاده زیاد و تقریبا غیرقابل ممکنی را حرکت دهد. قدرت سوپرمن بهسادگی کلاس ۱۰۰ را هم رد میکند (این به آن معنی است که او میتواند در شرایط معمولی، چیزی بیشتر از ۱۰۰ تن را حرکت دهد). حتی هیچ محدودیتی هم برای قدرت فیزیکی او عنوان نشده است. جالب است بدانید که سوپرمن، با استفاده از میدان نیروی بیوالکتریکی که دور خود ایجاد میکند، میتواند خیلی راحتتر اجسام را بلند کند.
- سرعت ابرانسانی:
سوپرمن توانایی این را دارد که با سرعت فوقالعاده زیادی حرکت و پرواز کند. او توانایی دستیابی به سرعتی بیشتر از سرعت نور را هم دارد. بااینحال، این توانایی معمولا فقط زمانی دیده میشود که او در یک فضای خلاء قرار دارد. زمانیکه او در حالت عادی روی زمین قرار دارد، حد و حدود سرعت خود را رعایت میکند تا آسیب محیطی وارد نکند. بالاترین حد سرعت سوپرمن خیلی مشخص نیست اما معمولا اینگونه نشان داده میشود که سرعت کمتری نسبت به فلش دارد. این سرعت در مغز سوپرمن هم وجود دارد. او خیلی سریع میتواند مقدار بسیار زیادی از اطلاعات و دانش را در مدت زمان چند ثانیه، پردازش کند و متوجه شود.
- قدرتهای دیداری:
نسخه اولیهی سوپرمن مانند ترکیبی از لکس لوتر و پروفسور ایکس بود
کال-ال میتواند مسافت بسیار طولانیای را هم ببیند. همین قدرت دید به او اجازه میدهد که درون ساختار اتمی یک شیء را هم ببیند. فیزیولوژی سوپرمن بهگونهای است که او میتواند انرژی خورشیدی ذخیره شده را به پرتوهای حرارتی بسیار متمرکز تبدیل کند؛ دمایی که این پرتو به وجود میآورد، بهسادگی با دمای تولید شده توسط ستارهها برابر است. این دو پرتویی که از چشمان او خارج میشود، بسیار روشن و رنگی قرمز دارد. اما در دماهای پایینتر، این پرتو نامرئی میشود و به او اجازه میدهد که کارش را بدون دیده شدن انجام دهد.
- شنیداری ابرانسانی:
کال-ال یک توانایی ابرانسانی دیگر هم دارد که میتواند همهی صداها را با هر درجه یا دانگی که دارد، بشوند؛ در هر جای دنیا که باشد.
- استقامت ابرانسانی:
فیزیولوژی کریپتونی سوپرمن به او اجازه میدهد که خود را به بالاترین سطح ظرفیت جسمی خود برساند؛ البته برای مدت زمان نامعلومی.
- آسیب ناپذیری:
سوپرمن دارای یک درجه فوقالعاده بالا از نفوذ ناپذیری است. او میتواند خیلی راحت شلیک شدن گلولهها، موشکها، بمبها و دیگر سلاحها را تحمل کند، بدون اینکه آسیبی به او وارد شود. زمانیکه افرادی که قدرت ابرانسانی ندارند، بخواهند به سوپرمن آسیبی وارد کنند، قطعا خودشان صدمه بیشتر و جدیتری میبینند. حتی اکثر شخصیتهایی هم که قدرت ابرانسانی دارند، نمیتوانند به اندازهای به او آسیب بزنند که بتوانند او را از پا در بیاورند. البته قدرت تخریبی در مقیاس کیهانی ممکن است تا حدی به او آسیب وارد کند. اما او در برهه زمانیهای مختلف این حملات را تحمل کرده است و در مدت زمان کمی بهبود پیدا کرده است. با اینکه آسیب وارد کردن به سوپرمن با نیروی بدنی ساده اصلا کار سادهای محسوب نمیشود، اما شخصیتهایی که قدرت ابرانسانی کافیای در بدن خود دارند، از جمله «مانگول»، دارک ساید، دومزدی و «دسپرو» و غیره میتوانند این کار را انجام دهند. از طرف دیگر هم حملات با انرژی بسیار زیاد و قدرتمند هم میتواند به سوپرمن آسیب وارد کند.
- پرواز:
درحالیکه بدن سوپرمن با انرژی خورشیدی پر شده است، میتواند یک میدان گرانشی اطراف خودش ایجاد کند؛ میدانی که با استفاده از آن میتواند پرواز کند و جاذبه را دور بزند. کال ال زمانیکه در سیاره زمین است، میتواند با سرعت مافوق صوت هم پرواز کند؛ در زمانی هم که در فضا قرار دارد، میتواند با سرعتی سریعتر از نور پرواز کند.
- نفس ابرانسانی و منجمد کننده:
کال-ال توانایی این را دارد که مقدار زیادی از هدا را به درون ریههای خود بکشد. بعد میتواند این هوا را برای مدت زمان زیادی همانجا نگه دارد یا اینکه یک نیروی قدرتمند بزرگ از باد را با آن ایجاد کند. او همچنین میتواند با استفاده از این توانایی، میزان دما را هم تغییر دهد.
- تجربه مبارزه:
علی رغم اینکه در آثار مختلف سرعت سوپرمن و فلش را با یکدیگر برابر نشان میدهند، اما در حقیقت اینطور نیست و سرعت سوپرمن از فلش کمتر است
سوپرمن بارها و بارها نشان داده که اطلاعات زیادی از نبرد تن به تن دارد؛ اساسیترین ورزشهای او هم بوکس و کشتیگیری است. در دوران پیش از بحران، سوپرمن یک نوع هنر رزمی کریپتونی به نام Klurkor را بلد بود که به لوئیس لین هم آموزش داده بود. در دوران بعد از بحران، سوپرمن Torquasm-Rao و همچنین Torquasm-Vo را آموخت که ۲ سبک هنرهای رزمی کریپتونی به حساب میآمد. Torquasm-Rao سبکی محسوب میشود که بیشتر فیزیکی و مهاجمی است؛ این در حالی است که Torquasm-Vo، بیشتر شناور، روان و روحانی است. او همچنین نشان داده که اطلاعات زیادی هم از نقاط فشار بدن انسان دارد. سوپرمن این اطلاعات را از همان حضوری که در دوران طلایی داشت، به دست آورد. او ادعا کرده که این تکنیک و روش را توسط بزرگترین متخصص سیاره زمین (احتمالا بتمن) آموخته است. مشخص نیست که آیا سوپرمن هنوز هم این تواناییها را دارد یا خیر؛ اما کاپیتان کومت اعلام کرده که استعدادهای مبارزهای سوپرمن فوقالعاده هستند.
- هوش فوقالعاده بالا و رهبری:
سوپرمن یک شخصیت فوقالعاده باهوش محسوب میشود. ضریب هوشی طبیعی او، بسیار بالاتر از انسانهای عادی است. او توانایی این را دارد که با سرعت بالا، مشکلات را آنالیز و حل بکند؛ آن هم به خاطر سرعت بالایی که دارد. او نشان داده که میتواند برنامهنویسی ماشینها را مجدد انجام دهد و همچنین علم را در نبرهای خود مورد استفاده قرار دهد. سوپرمن در برهه زمانیهای مختلف، چندین چیز متفاوت را اختراع کرده است. او دانش بسیار زیاد و کاملی درباره فناوریهای زمینی و کریپتونی دارد. او یک نویسنده و روزنامهنگار خارقالعاده هم محسوب میشود. اینگونه گفته شده که در دفتر دیلی پلنت، بعد از لوئیس لین که بهترین نویسنده است، کلارک در رتبه دوم قرار دارد. سوپرمن یک رهبر قدرتمند هم محسوب میشود.
او بهعنوان یک نماد از امید فعالیت میکند؛ چه برای انسانهای معمولی و چه برای خود ابرانسانها. او برخی اوقات از یک تکنیک مخصوص کریپتونیها به نام Torquasm Vo استفاده میکند؛ روشی که باعث میشود او بتواند در شرایط سخت، خیلی راحت نظم را در ذهن خود به وجود بیاورد و آن را متمرکز کند. کلارک همچنین با استفاده از این توانایی، برخی اوقات دستکاری ذهن دیگران را هم انجام داده است. از طرف دیگر هم تکنیک Torquasm Rao به سوپرمن اجازه میدهد که خودش را از جسم فیزیکیاش جدا کند. انجام این کار، این توانایی را به او میدهد تا در سطح استرال و خیالاندیشی پرواز کند و همچنین دربرابر حملات ذهنی مقاومت داشته باشد.
نقطه ضعف:
- جادو:
با تمام این تفاسیر، سوپرمن باز هم یک موجود فانی محسوب میشود و از همینرو، هنوز هم درست همانند دیگران، دربرابر عملکرد جادوهای مختلف آسیبپذیر است؛ حال این جادو به هر شکلی که میخواهد، باشد. بهعنوان مثال، تیارای واندر وومن جادویی است و دایانا با استفاده از آن میتواند به سوپرمن آسیب بزند. در دوران New 52، اینگونه گفته شده بود که «جادو، چیزی است که مقابل تواناییهای ذاتی سوپرمن میایستد».
- کریپتونایت:
قدرتهای سوپرمن از خورشید زرد رنگ زمین نشأت میگیرد. دلیل این هم که قدرتهای او در کریپتون کار نمیکنند، این است که آنجا خورشید قرمز دارد
زمانیکه سیاره کریپتون منفجر شد، قطعات مختلف آن تشعشعات خطرناکی داشتند. همین تشعشعات باعث شده بود تا این سنگها، برای هرکسی که فیزیولوژی کریپتونی را دارد، خطرناک و سمی باشد. البته این در حالی است که اغلب اوقات این سنگها برای افراد دیگر کاملا بیضرر هستند. این ماده معدنی باعث میشود تا سوپرمن قدرتهای خود را از دست بدهد و درد فوقالعاده زیادی را متحمل شود؛ اگر شدت و مدت قرارگیری در معرض این سنگ زیاد باشد، حتی میتواند او را بکشد. با اینکه گفته شد که این سنگ روی انسانهای معمولی تاثیر خیلی زیادی ندارد اما اگر فردی در طولانی مدت در معرض آن قرار بگیرد، میتواند آسیبهایی مانند سرطان را ایجاد کند؛ بهعنوان مثال لکس لوتر که یک انگشتر کریپتونایتی برای خود درست کرده بود و مدت زمان زیادی هم از آن استفاده میکرد، در آخر مجبور شد دست خود را قطع کند.
کریپتونایت انواع مختلفی دارد که هر کدام از آنها میتوانند تاثیرات مختلفی روی سوپرمن داشته باشند. در مجموعه New 52، کریپتونایت دوباره بهعنوان یک سنگ نایاب مورد خطاب قرار گرفت و همچنین نشان داده شد که میتواند بهعنوان یک منبع انرژی هم مورد استفاده قرار بگیرد. در این دوران گفته شد که این ماده معدنی نمیتواند قدرتهای سوپرمن را بهطور کامل بگیرد اما تا حد زیادی آنها را کاهش میدهد. دیگر مشخص نبود که آیا این سنگها روی انسانهای معمولی هم تاثیری دارد یا خیر.
- فعالیت فیزیکی:
پیش از مجموعه 52، موقعیتهای مختلفی وجود داشت که در آن سوپرمن تا حد خیلی زیادی فعالیتهای فیزیکی انجام میداد؛ آن هم در مدتهای طولانی. به همین دلیل، بدن او زمان خیلی کمی برای استراحت و بهبود پیدا کردن داشت. در نتیجه این اتفاق، او خیلی خوب نمیتوانست انرژی خورشیدی را به سمت خود جذب کند تا بهطور مداوم بدنش تأمین شود. بهترین مثالی که میتوان برای این مورد زد، زمانی است که سوپرمن به مبارزه با دومزدی پرداخته بود و آنقدر این مبارزه طولانی شد که درنهایت منجر به مرگ این ابرقهرمان شد. مشخص نیست که آیا هنوز همچنین تاثیراتی روی سوپرمن وجود دارد یا خیر.
- تشعشعات خورشید قرمز:
سوپرمن زمانیکه در معرض انرژی خورشید قرمز قرار میگیرد، بخش زیادی از قدرت خود را از دست میدهد؛ چیزی که شباهت خیلی زیادی به خورشید سیاره خودش یعنی Rao دارد. با قرار گرفتن در معرض انرژی این خورشید، سوپرمن تواناییهای کریپتونی خود را از دست میدهد و باید دوباره در مقابل نور خورشید زرد قرار بگیرد تا بتواند باری دیگر آنها را به دست بیاورد.
در انتها به چند مورد از انیمیشنها و بازیهایی و آثاری اشاره میکنیم که شخصیت کلارک کنت/سوپرمن در آن حضور داشت:
- انیمیشن Superman: Red Son محصول سال ۲۰۲۰ با صداپیشگی جیسون آیزکس
- انیمیشن Teen Titans Go! To the Movies محصول سال ۲۰۱۸ با صداپیشگی نیکولاس کیج
- فیلم Justice League محصول سال ۲۰۱۷ با بازی هنری کویل
- فیلم Batman v Superman: Dawn of Justice محصول سال ۲۰۱۶ با بازی هنری کویل
- فیلم Man of Steel محصول سال ۲۰۱۳ با بازی هنری کویل
- فیلم Superman Returns محصول سال ۲۰۰۶ با بازی برندان روث
- دنیای تلویزیونی Arrowverse محصول سال ۲۰۱۲ تاکنون با بازی تایلر هوچلین
- سریال Smallville محصول سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۱ با بازی تام ولینگ
- بازی Injustice 2 محصول سال ۲۰۱۷
- بازی Lego Batman 3: Beyond Gotham محصول سال ۲۰۱۴
- بازی Injustice: Gods Among Us محصول سال ۲۰۱۳
- بازی Mortal Kombat vs. DC Universe محصول سال ۲۰۰۸
- بازی DC Universe Online محصول سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۹
- بازی Superman Returns: Fortress of Solitude محصول سال ۲۰۰۶
نظرات