معرفی شخصیت مورفئوس، مهمترین شخصیت سندمن
شخصیت دریم از گروه Endless که با نام مورفئوس هم شناخته میشود، تجسم شخصیتی مفهوم خواب و رویا است که شباهت زیادی با انسان دارد. او در قلمرویی که Dreaming نام دارد، ساکن است. او در این قلمرو میتواند جنبههای مختلف خیال یا فانتزی و واقعیت را در جهان کنترل کند. بهنوعی میتوان گفت که او بر جهان رویاها حکمرانی میکند. او شخصیت اصلی مثبت سری کتاب کمیک The Sandman که اثر محبوب نیل گیمن در شرکت ورتیگو محسوب میشود، است. مجموعه اصلی نیل گیمن برای ۷۵ قسمت و از ماه ژانویه سال ۱۹۸۹ تا مارس ۱۹۹۶ منتشر شد.
شخصیت اصلی این مجموعه کمیک همین دریم یا مورفئوس بود که با نامهای دیگری هم ظاهر میشود. او یکی از هفت عضو گروه Endless به حساب میآید. دیگر اعضای گروه Endless عبارتاند از دستینی، دث، دیزایر، دیسپِر، دلِریوم (همان دیلایت سابق) و دیستراکشن (که با نام The Prodigal هم شناخته میشود). مدتی پیش اعلام شد که شبکه نتفلیکس قصد دارد سریالی اقتباسی را براساس این شخصیت بسازد. از همین رو ما بر آن شدیم تا در قالب مقالهای، معروفترین شخصیت گروه Endless را به شما معرفی کنیم.
شخصیت دریم نه یک موجود زنده است نه یک خدا. دریم هم درست همانند خواهر خود، تجسم شخصیتی یک مفهوم انتزاعی است که شباهت زیادی به انسان دارد. در رابطه با مورفئوس میتوان گفت که او، تجسم رویاها یا خود عمل رویا دیدن است. زمانیکه اولین موجود زنده در جهان رویا دید، او متولد شد و تا زمانی هم که چیزی در این جهان رویا ببیند، موجودیت و زندگی او همچنان ادامه خواهد داشت. او در قالب و شکل هر کسی که رویای او را میبیند، ظاهر میشود.
یک بار یک مارشن یا مریخی او را بهعنوان یک موجود انرژیگونه دید، یک گربه او را به شکل یک گربه دید، انسانها او را دست همانند خودشان شکل انسان میبینند و غیره. در نظر انسانهای مدرن، او یک گوت بلند و لاغر با موهایی تیره و پوستی رنگ پریده است؛ دقیقا شبیه همان ظاهری که خواننده اصلی گروه The Cure یعنی رابرت اسمیت دارد.
در معرفی کوتاهی از گروه The Endless میتوان گفت که آنها، هفت خواهر و برادر هستند. آنها تجسم هفت نیروی اساسی و پایهای مختلف موجودیت هستند. این خواهران و برادران بهنوعی بدون سن و جاودان هستند و تقریبا توانایی انجام هر کاری را دارند. این هفت شخصیت، کاراکترهای مرکزی و محوری مجموعه کتاب کمیک محبوب شرکت Vertigo یعنی The Sandman بودند.
القاب و اسامی مستعار: موجود رویایی، دریم کینگ، دریم ویور، Kai'ckul، Lord L'Zoril، پادشاه خوابپیماها، مورفئوس، مورفی، پادشاه کابوس، Oneiros، پادشاه داستانها، شیپر، سلطان خواب، سندمن و شاهزاده غروب.
تیمها: The Endless.
متحدان: ایبل، Aristeas، بارناباس، کین، کالیوپه، کورینتیان، دنیل هال، دث، دلِریوم، دیزایر، دیسپر، دستینی، دیستراکشن، دوما، اتریگن، ایو، گریفن، هکتور هال، ایشتار، جد واکر، جان کنستانتین، کیلالا، لوسین، لوسیفر مورنینگ استار، مد هتی، مارشن من هانتر، متیو کیبل، مروین پامپکین هد، میراندا واکر، نادا، پرز ریکارد، رابرت گدلینگ، رز واکر، شیورینگ جمی، سوامپ تینگ و غیره.
دشمنان: الکس برگس، بروت، دیزایر، دکتر دستینی، فیوری، گلوب، کیلالا، لوسیفر مورنینگ استار، نادا، ریکارد مادوک، رودریک برگس و غیره.
مورفئوس توسط نیل گیمن، سم کیث و مایک درینگنبرگ خلق شد. او برای اولینبار در قسمت اول سری کتاب کمیک The Sandman ظاهر شد. در ابتدا، گیمن قصد داشت که مجموعه اصلی The Sandman را که توسط سایمون و کربی نوشته شده بود، احیا کند. بااینحال، ویراستار شرکت دی سی یعنی کارن برگر به او گفت که یک مجموعه کاملا جدید را از The Sandman بنویسد. قانون اول این ویراستار هم اینکه گیمن در صورتی میتواند این مجموعه را بنویسد که یک شخصیت کاملا جدید با یک ایده نو هم خلق کند. به همین ترتیب، شخصیت دریم از گروه Endless متولد شد. شخصیت دریم در ۲۹۴ کتاب کمیک حضور داشته که تنها در قسمت ۶۹ سری کتاب کمیک The Sandman به نام The Kindly Ones, Part 13 جان خود را از دست داده است.
شخصیت مورفئوس در طی این سالها، چندین بار دستخوش تغییرات شد و تفاوتهای زیادی در او به وجود آمد. با اینکه این کاراکتر در کتابهای مختلف شرکت دی سی کامیکس حضور داشت، اما بیشترین حجم تغییرات او، زمانی اعمال شد که نیل گیمن وظیفه نوشتن مجموعه اصلی را در دست داشت و خودش این تغییرات را به وجود آورد. در ابتدا، مورفئوس یک قهرمان نجیب محزون محسوب میشد. در این زمان، او با برخی از قهرمانان Greek Tragedy مقایسه میشد. او برخی اوقات در هنگام برخورد با اتفاقات خندهدار و طنز کند عمل میکند، گاها بیاحساس است، اغلب اوقات نسبت به خودش وسواس دارد و در زمان فراموش کردن یا بخشیدن یک مورد کوچک، بسیار کند و آهسته است.
تقریبا در اواخر خط داستانی Brief Lives، دیزایر در رابطه با شخصیت دریم اینگونه صحبت کرد:
او لجوج، بدخلق و احمق است و فکر میکند که همه چیز را میداند. چیزی در رابطه با او وجود دارد که همیشه اعصاب من را به هم میریزد.
زمانیکه مجموعه The Sandman گیمن آغاز شد، مورفئوس بهطور کاملا تصادفی و سهوا، توسط جادوگری به نام «رودریک برگس» ربوده شد. این جادوگر در تلاش بود تا خواهر بزرگتر دریم یعنی دث را بدزدد. او قصد داشت که با انجام این کار بتواند معاملهای انجام دهد و عوض آزاد کردن دث، قدرت و جاودانگی را به دست بیاورد. زمانیکه دریم زمانیکه دقیقا همین معامله به دریم هم پیشنهاد شد، او اصلا این پیشنهاد را نپذیرفت و در عوض با صبر بسیار زیاد منتظر ماند تا فرصت مناسب برای فرارش برسد و از آنجا برود. زمانیکه برگس به خاطر کهولت سن جان خود را از دست داد، پسر او یعنی «الکساندر» راهش را ادامه داد و همچنان دریم را در فضایی قفل زندانی کرد و فرصتی برای فرار در اختیارش قرار نداد.
بعد از ۷۰ سال صبر و زندانی بودن درون دایره جادویی برگس، یکی از نگهبانانی که نزدیک سلول جادویی دریم قرار داشت، به خواب فرو رفت. دریم هم این فرصت را غنیمت شمرد و به درون رویاهای نگهبان رفت تا از آنجا فرار کند. از همین طریق دریم کاری کرد تا الکس برگس بهطور مداوم بیدار بماند و دیگر قدرت خوابیدن نداشته باشد و با همین کار، انتقام سخت خود را از او گرفت. بعد از انجام این کار، مورفئوس کم کم توانست راه خود را به سمت خانهاش که در مرکز قلمرو Dreaming قرار داشت، پیدا کند. او بعد از رسیدن به قلمرواش متوجه شد که خانهاش دیگر آن خانه سابق نیست و تقریبا نابود شده است. چالشهای اولیهی او ساختن دوبارهی ملک و قلمرو خود، به دست آوردن دوبارهی ابزارهای گمشدهی خود و همچنین احاطه کردن تمام رویاها و کابوسهایی بود که در طی مدت زمان غیبتش، چه در قلمرو رویا و جه در دنیای واقعی به وجود آمده بود.
همین موارد باعث شد تا یک سری اتفاقات زنجیرهای رخ دهد که درنهایت منجر به نرم شدن شخصیت مورفئوس شود. زیرا او در تلاش بود تا بتواند دوباره قدرتهای از دست رفتهی خود را بازگرداند. اینگونه نشان داده شده که مورفئوس پیش از دوران زندانی شدنش، بهنوعی ظالمتر بود و اصلا به نقصهای خودش توجه نمیکرد. به همین ترتیب، بخش زیادی از مجموعه سندمن، بیشتر از هر چیزی روی تمایل و خواسته مورفئوس نسبت به جبران کردن رفتارهای قدیم خود تمرکز داشت؛ بهطور مثال کمک کردن به افرادی که در گذشته عاشق آنها شده بود مانند کالیوپه و نادا. شاید همین تمایل مورفئوس نسبت به تغییر کردن و پیشرفت کردن بود که باعث شد تا پایان او کم کم به وجود بیاید و رنگ واقعیت به خود بگیرد.
در طی دوران این مجموعه، مورفئوس بهطور مدام از ته قلب تلاش میکرد تا درک بهتری از خود و همچنین دیگر اعضای گروه Endless داشته باشد؛ بهخصوص خواهر بزرگتر خود یعنی دث. اما درنهایت به خاطر غمانگیزترین عیب و نقص خود یعنی عدم توانایی درونی و ذاتیاش در پذیرش تغییر، نتوانست در این مأموریت شخصی موفق عمل کند و خیلی زود شکست خورد. این موضوع بهگونهای طعنهآمیز و کنایهدار است زیرا ماهیت رویاها بهطور مداوم در حال تغییر کردن است و ارباب این رویاها اصلا قادر به تغییر کردن نیست. در ماجرای The Wake زمانیکه متیوِ ریون از لوسیون پرسید: «چرا این اتفاق افتاد؟ چرا او اجازه داد که چنین اتفاقی رخ دهد؟»، لوسین اینگونه پاسخش را داد: «من فکر میکنم... برخی اوقات، شاید، یا یک نفر باید تغییر کند یا بمیرد و در پایان، شاید محدودیتهایی وجود داشته باشد که مشخص کند، او چقدر میتواند خودش را تغییر دهد».
شخصیت دریم توانایی این را دارد که رویاهای افراد مختلف را شکل دهد و آنها را به وجود بیاورد
بهعنوان آخرین اتفاق طعنهآمیزی که در آخرین خط داستانی این مجموعه رخ داد، مورفئوس تبدیل به نسخه بهتری نسبت به خودش شد؛ نسخهای که در آن، او مهربانتر شده بود، بیشتر از قبل میتوانست دیگران را ببخشد و همچنین بهتر از قبل میتوانست به دیگران عشق بورزد. در طی مدت زمانیکه مورفئوس زندانی شده بود، چند رویای سرکش یعنی بروت و گلوب، نسخه دوران طلایی شخصیت سندمن را احیا کردند و او را به همراه همسر زنده و البته باردارش یعنی «هیپولیتا هال» یا همان فیوری در رویای یک کودک یتیم خاص که زندگی بسیار سختی داشت و مورد آزار و اذیت قرار میگرفت، زندانی کردند. جالب است بدانید که این کودک یتیم که «جد» نام داشت، خودش هم در یک زیرزمین زندانی شده بود. مدت زیادی طول نکشید که دریم از این ماجرا خبردار شد. به همین دلیل سندمن مرده را تبعید کرد.
او بعد از تبعید سندمن، جد را آزاد کرد و به هال گفت، بچهای که در شکم خود دارد و آن را حمل میکند، مدت زیادی را در رویاها زندگی کرده است. او همچنین گفت که یک روز خود دریم به سراغ این کودک خواهد آمد. هنوز مدت زیادی از تولد این کودک نگذشته بود که خود دریم به ملاقات این کودک تازه متولد شده رفت و نام او را دنیل گذاشت. در یک برهه زمانی دیگر، دریم به خواهرش یعنی Delirium پیوست تا یک ماجراجویی و مأموریت را با یکدیگر برای The Prodigal انجام دهند؛ یکی از اعضای خانواده خودشان و گروه The Endless که قلمرو خود و همچنین مسئولیتهایش را ترک کرده بود. این عضو هم کسی نبود جز دیستراکشن.
این مأموریت و ماجراجویی درنهایت باعث شد تا آنها به سراغ پسر دریم یعنی همان اورفئوس بروند؛ کسی که چندین هزار سال فقط بهعنوان یک سر زنده بود و زندگی میکرد. دریم برای اینکه بتواند اطلاعات مفیدی در رابطه با محل دقیق استقرار دیستراکشن به دست بیاورد، قبول کرد که پسر خود را به قتل برساند. او با همین کار توانست، او را از زندانی طولانی مدتی که در آن قرار داشت، آزاد و راحت کند. از آنجایی که دریم خون پسر خود را ریخته بود و مرتکب فساد شده بود، بهطور ناخواسته یک سری از وقایع فاجعهآمیزی را که به طرز وحشتناکی موجب عذابش میشدند، پشت سر هم تجربه کرد.
دریم، لوکی و پاک را که دو شخصیت افسانهای محسوب میشدند و در قلمرو Dreaming پنهان شده بودند، به ماموریتی فرستاد. آنها قرار بود تا در طی این مأموریت، دنیل را پیدا کنند و او را به قلعه دریم ببرند. آنها قرار بود که با انجام این کار، چیزی را که دریم در اوایل این مجموعه به مادر دنیل گفته بود، تحقق ببخشند. حال این دو شخصیت برای انجام این کاری که به آنها محول شده بود، دنیل را به آتش کشیدند، فانی بودن او را از بین بردند و با همین اقدام، کاری کردند که او تبدیل به یک موجود جاودانه شود. مادر دنیل یعنی همان هیپولیتا هال که متوجه شد کودکش ربوده شده است، دیوانه و مجنون شد. مدت بعد از ربوده شدن دنیل، مادر او به کمک یک جادوگر به نام «تسالی» که مدت بسیار زیادی را بهعنوان یک انسان زندگی کرده بود، جستجوهای خود را آغاز کرد تا فرزند خود را پیدا کند.
هیپولیتا هال در عوض با «The Kindly Ones» برخورد کرد؛ جنبه انتقامآورِ سه سرنوشت. هال بعد از برخورد با The Kindly Ones، به آنها پیوست. مورفئوس برای اینکه جلوی آنها را بگیرد تا آنها بهطور کامل و دائمی قلمرو Dreaming را نابود نکنند، سرنوشت خود را پذیرفت و درنهایت، خواهر بزرگتر او یعنی دث، به سراغش رفت و کاری کرد تا او جان خود را از دست بدهد. درست در لحظهای که مورفئوس در حال از دست دادن جان خود بود، دنیل تبدیل به دریم جدید شد. دنیل بعد از تبدیل شدن تمام قدرتهای تجسم قبلی و همچنین دانش او را دریافت کرد. اما شخصیت او کمی با تجسم قبلی تفاوت داشت.
زمانیکه این ماجراهای احیا و بیدار شدن و همچنین مراسم تشییع به پایان رسید، یکی از خدمتگزاران مورفئوس یعنی «ایبل» اینگونه توضیح داد که آنها در حال گریه و زاری برای یک شخصیت نیستند، بلکه آنها برای «یک دیدگاه خاص» عزاداری میکنند. بعد از اینکه بدن مورفئوس توسط خواهر خود به زندگی پس از مرگ فرستاده شد، دنیل هال تاج و تخت قلمرو Dreaming را به دست آورد و به همین ترتیب، تبدیل به تجسم جدیدی از رویا در گروه The Endless شد.
با اینکه دریم طول عمری تقریبا بینهایت دارد اما اطلاعات خیلی کمی از گذشته دریم منتشر شده است و تقریبا هیچکس اطلاعات زیادی از او ندارد. اطلاعاتی هم که تا به امروز از او جمعآوری شده، در خط داستانیهای مختلفی که در سری کتاب کمیک The Sandman نوشته شده بود، آشکار شده است. در یک برهه زمانی، او به ملکه یک قبیله آفریقایی و البته باستانی دل بست. با اینکه این ملکه هم احساساتی نسبت به دریم داشت، اما به طرز بدی دست رد به سینه او زد و اعلام کرد که اصلا مناسب انسانها نیست که عاشق او و نژادی که او دارد، بشوند. از همین رو هم دریم، او را به خاطر این حرفش به جهنم محکوم کرد.
در برههای از زمان، مورفئوس به لیگ عدالت کمک کرد تا استارو را شکست دهند
در دوران یونان باستان، دریم با یک میوز به نام کالیوپه ازدواج کرد. بعد از گذشت مدتی، ثمره این ازدواج فرزندی به نام اورفئوس بود؛ البته لازم به ذکر است که بعدها، کالیوپه از دریم خواست تا او را از اسارتی که در آن قرار داشت، آزاد و رهایش کند. او در برههای از زمان نخستین امپراتور روم یعنی آگوستوس سزار را راهنمایی کرد و به او مشاوره میداد. او همچنین با ویلیام شکسپیر قراری گذاشت که در ازای چیزی که میخواست، دو نمایشنامه به شکسپیر بدهد؛ هدیهای بسیار خلاقانه و خاص که در مدت زمان بسیار طولانیای دوام داشت و بعد از گذشت مدتی همچنان محبوبیت خودش را حفظ کرده بود.
در عوض، شکسپیر هم Midsummer Night’s Dream (رؤیای شب نیمه تابستان) و همچنین The Tempest (طوفان) را نوشت. نمایش اولی در سرزمین جن و پری اجرا شد. خود دریم اعلام کرده بود که قادر نیست داستانی را درباره خودش بنویسد. او حتی درباره این موضوع اینگونه توضیح داده بود: «من خودم شاهزاده داستانها هستم، ویل، اما من هیچ داستانی از خودم ندارم. احتمالا هم هرگز نخواهم داشت». جالب است بدانید که دریم دوستی جاودانه به نام رابرت (هاب) گدلینگ داشت که هر صد سال یک بار به ملاقات او میرفت تا قراری دوستانه را با یکدیگر داشته باشند. او همچنین ماموری به نام «یوهانا کنستانتین» را به کشور فرانسه (بعد از انقلاب این کشور) فرستاد تا سرِ پسر خود یعنی اورفئوس را نجات دهد.
در برههای از زمان، مورفئوس با خواهران خود یعنی دیزایر و همچنین دیسپِر قراری گذاشت. آنها قرار بود تا بر سر سرنوشت یک انسان با یکدیگر مبارزه کنند و ببینند که کدامشان از دیگری قدرتمندتر است. همین نبرد خواهر و برادری باعث شد تا جاشوا ادروارد نورتون تبدیل به امپراطور نورتون اول شود. درنهایت دریم این مبارزه را پیروز شد و دشمنی دیزایر را هم به دست آورد. در یک خط داستانی دریم توانست به واسطه خود لوسیفر، کلید ورود به جهنم را به دست بیاورد. اما بعد از شنیدن خواهشهای بسیار زیاد، درنهایت کلید جهنم را دوباره به دو فرشته دیگر یعنی « Remiel» و «دوما» داد.
البته این اتفاق به خاطر دستور واضحی که خود The Presence اعلام کرده بود، انجام شد زیرا او نمیخواست قلمرو جهنم را حکومت کند و بالاخره این سرزمین نیاز به فرمانروا داشت. تمام این ماجراجوییهای مختلف که به نظر میرسد ماجراهای تصادفی هستند، به طرز ماهرانه و استادانهای از درون با یکدیگر ارتباط دارند. تمام این ماجرا وظیفه داشتند تا یک تصویر عمیق از شخصیت اصلی مثبت داستان یعنی مورفئوس به مخاطب ارائه کنند. هرچند که اطلاعات زیادی از این شخصیت در دست نیست، به جز همین داستانهای کوتاه و ماجراهای زنجیرهای که رخ داده است.