معرفی شخصیت پروفسور ایکس، چارلز اگزاویه
پیش از اینکه بهسراغ مقاله معرفی شخصیتهای دنیای کمیک این هفته برویم، نقل قولی از شخصیت چارلز اگزاویه را باهم بخوانیم:
هر رویایی که ارزش نگه داشتن داشته باشد، ارزش مبارزه کردن هم دارد.
پروفسور چارلز اگزاویه موسس تیم ابرقهرمانی مردان ایکس و همچنین بنیانگذار مدرسه اگزاویه برای جوانان جهش یافته است. او آرزو دارد که همزیستی مسالمت آمیزی بین جهش یافتهها و انسانها به وجود بیاید. همین موضوع و همین رویا هم برای مدت زمان خیلی زیادی محرک اصلی اعضای تیم مردان ایکس بوده است. چارلز اگزاویه یک تله پات کننده فوقالعاده قدرتمند و همچنین دانشمند نابغهای به حساب میآید. اگزاویه در میان بزرگترین متفکران و دانشمندان جهان قرار دارد. او در یک خط داستانی خاص توسط سایکلاپس که به خاطر نیروی فینکس دیوانه شده بود، به قتل رسید. اما بااینحال، خاطرات و رویای اگزاویه همچنان در میان اعضای تیم ایکس من قرار دارد و هنوز هم باعث میشود که آنها برای دنیایی که از جهش یافتهها میترسند و از آنها نفرت دارند، مبارزه کنند.
پروفسور چارلز اگزاویه که با نام پروفسور ایکس هم شناخته میشود، یک شخصیت قهرمانی است که در کتابهای کمیکی که توسط شرکت مارول کامیکس منتشر میشوند، حضور مییابد. این شخصیت بهعنوان موسس و برخی اوقات هم بهعنوان رهبر تیم مردان ایکس به تصویر کشیده میشد. شخصیت پروفسور ایکس توسط دو افسانه شرکت مارول کامیکس یعنی استن لی و همچنین جک کربی خلق شده است. چارلز اگزاویه برای اولینبار در قسمت اول سری کتاب کمیک The X-Men که در ماه سپتامبر سال ۱۹۶۳ منتشر شده بود، ظاهر شد. شخصیت پروفسور چارلز اگزاویه به خاطر محبوبیت بسیار زیادی که در کتابهای کمیک به دست آورد، توانست از صفحات کمیکی این کتابها بیرون بیاید و در آثار مختلف مانند لایو اکشنها، بازیهای ویدیویی، انیمیشنهای سریالی و غیره هم حضور داشته باشد.
چارلز اگزاویه در یک خانواده ثروتمند و سرشناس در شهر نیویورک به دنیا آمد. او پسر یک محقق هستهای به نام «برایان اگزاویه» بود. آنها به خاطر ثروت زیادی که تحقیقات هستهای برایان برایشان به وجود آورده بود، در یک عمارت بسیار بزرگ زندگی میکردند. بعدها، زمانیکه چارلز بزرگ شد به دانشگاه آکسفورد رفت و خیلی زود توانست عنوان استادی را در رشته ژنتیک و همچنین دیگر رشتههای علمی به دست بیاورد. او حتی برای مدتی هم برای زندگی به آکسفورد و بعد از آن به لندن رفت و چند سالی در آنجا ساکن بود. یکی از مهمترین اتفاقاتی که در زندگی چارلز رخ داد، این بود که در اواخر دوران جوانی، او توانست عمارت بزرگی را که در آن بزرگ شده بود، به دست بیاورد.
او نهتنها میتوانست در این خانه زندگی کند، بلکه بعد از گذشت مدتی آن را تبدیل به مدرسه اگزاویه برای جوانان جهش یافته کرد و همچنین اولین نسخه تیم مردان ایکس را در آنجا تشکیل داد. زمانیکه چارلز هنوز سن کمی داشت، پدر خود یعنی برایان را در یک حادثه از دست داد. که قدرتهای او زمانی رنگ واقعی به خود گرفتند که او توانست ذهن و افکار دوست پدرش را بخواند؛ مردی که میتوانست پدرش را از مردن در یک حادقه بسیار وحشتناک نجات دهد. این مرد درنهایت با مادر چارلز یعنی «شارون اگزاویه» ازدواج کرد؛ آن هم درحالیکه او هنوز در سوگواری از دست دادن همسرش به سر میبرد و غصهدار بود. اگزاویه با استفاده از قدرتهای ذهنی خود متوجه شد که «کرت مارکو» فقط برای خودش و همچنین پولهایی که مادرش داشت، اهمیت قائل است.
بعد از مراسم ازدواج، کرت به همراه پسر خود که «کین» نام داشت، به عمارت اگزاویه نقل مکان کردند و در همانجا هم ساکن شدند. هنوز مدت زیادی از ازدواج این دو نگذشته بود که کم کم بیتوجهیهای کرت نسبت به شارون افزایش پیدا کرد و همین موضوع باعث شد که او به سمت نوشیدنیهای الکلی رو بیاورد. علاوهبر این، او مدام از هر دو فرزند خود یعنی چارلز و کین سوءاستفاده میکرد و آنها را مورد آزار و اذیت قرار میداد. تمام این رفتارها باعث شده بود که کین، همه ناراحتیها، سرخوردگیها و ناامیدیهای خودش را بر سر برادر ناتنیاش خالی کند. چارلز از قدرتهای ذهن خود استفاده میکرد تا ذهن کین را بخواند و با این کار، میزان آسیب روحی او را بسنجد. همین کارها باعث شده بود که کین بیشتر از قبل نسبت به چارلز رفتار تهاجمی داشته باشد؛ هر چند که چارلز هم بهطور مستقیم تمام دردهای درون کین را احساس میکرد.
شارون خیلی زود بعد از متحمل شدن همه این سختیها، جان خود را از دست داد. در همین حین هم مبارزه بزرگی بین کین و چارلز صورت گرفت که باعث شد تعداد زیادی از تجهیزات آزمایشگاهی کرت منفجر شود. کرت که بهشدت زخمی شده بود، توانست پیش از اینکه کسی جان خود را از دست بدهد، هر دو فرزندش را از آنجا بیرون بکشد. او در همین حین اعتراف کرد که تا حدودی در مرگ برایان دست داشته است. چارلز اگزاویه بهلطف قدرتهای ابرانسانی و همچنین نبوغ ذاتیای که داشت، توانست تبدیل به یک دانش آموز و ورزشکار بسیار عالی شود. البته چارلز بعد از یک مدت فعالیتهای ورزشی را کنار گذاشت زیرا معتقد بود که قدرتهای جهش یافتهاش، به طرز ناعادلانهای تواناییهایش را افزایش میدهند. چارلز به خاطر همین قدرتهایی که داشت، در طی مدت زمانیکه در حال فارغالتحصیلی از دبیرستان بود، تمام موهای خود را از دست داد. او با افتخار بسیار زیاد در سن ۱۶ سالگی توانست از کالج بارد فارغالتحصیل شود.
در طی دوران تحصیلات تکمیلی، او توانست دکترای خود را در رشته ژنتیک، بیوفیزیک، روانشناسی و انسانشناسی به دست بیاورد؛ آن هم تنها با دو سال اقامت در کالج پمبروک که در دانشگاه آکسفورد قرار داشت. او همچنین در طی مدت زمانیکه در لندن زندگی میکرد، توانست دکترای پزشکی خود را در رشته روانپزشکی بگیرد. بعد از گذشت مدتی از زمانیکه چارلز تمام این مدارک را به دست آورد، به جایگاه استاد کمکی و فرعی در دانشگاه کلمبیا منصوب شد. در طی خط داستانی قسمت اول سری کتاب کمیک Origins of Marvel Comics: X-Men که در سال ۲۰۱۰ منتشر شد، ما شاهد نسخه دیگری از این اتفاقات و رویدادها هستیم. در این خط داستانی ما شاهد این هستیم که چارلز اگزاویه یک بورس تحصیلی از طرف دانشگاه آکسفورد دریافت میکند و با استفاده از آن میتواند جان خود را از آن خانه افتضاح نجات دهد؛ او بعد از فرار از خانه خود، اصلا «به پشت سر خود نگاه نکرد» و تا مدتها به آنجا بازنگشت. همین اتفاق باعث شد تا او کار علمی خود را بهعنوان جوانترین فرد، در آکسفورد آغاز کند. بعد از اینکه کین مارکو از این اتفاق خبردار شد، نفرتش نسبت به برادر ناتنی خود چند برابر شد.
القاب و اسامی مستعار: پروفسور چارلز اگزاویه، چارلز فرانسیس اگزاویه، زندانی ام-۱۳، The Good Shepard، چاک اگزاویه، Consort-Royal، موسس، فینکس طاس و غیره.
تیمها: B.A.H، انجمن برادری جهش یافتههای شرور، قهرمانان کیهان، مدافعان، اکس کالیبور، اسب سواران آخرالزمان، Illuminati، شدو-ایکس، Starjammers، تاندر رایدرز، ارتش ایالات متحده، ایکس من، مؤسسه اگزاویه و غیره.
متحدان: ادم کراون، انجل، ارمر، اشلی مارتین، بیست، برزرکر، بیشاپ، بلک بولت، بلک باکس، بلک ایگل، بلک نایت، بلک پنتر، بمب، بریز جیمز، برایان اگزاویه، کیبل، کالیستو، کنون بال، کاپیتان آمریکا، کاساندرا نووا، سیسیلیا ریز، سلستیال، چارلی ایکس، چیکارا، کلوک، کلونی، کلوسوس، سایکلاپس، سایفر، دگر، دنیل مدروکس، دارک انجل، داروین، دزلر، دیمن، دیک گریسون، دکتر استرنج و غیره.
دشمنان: مرد جاذب، ادرین فراست، اندریا وان استراکر، اندریاس وان استراکر، ارکید، ارک لایت، استرا، بد گای، بانشی، بارون کارزا، بارون وان استراکر، بسشن، بنی بکلی، بیاندر، بیشاپ، بلک تام کسیدی، بلینک، بولیوار ترسک، برود کویین، کاپیتان آمریکا-ایکس، کاساندرا نووا، کنت نفاریا، کراس بونز، کاتر، ریکن، دنجر، دارک ساید، دث برد، دکتر دووم، دکتر اختاپوس، دونالد پیرس، دکتر استرنج فیت و غیره.
همانطور که در ابتدای متن هم به آن اشاره شد، شخصیت پروفسور ایکس توسط دو افسانه شرکت مارول کامیکس یعنی استن لی و همچنین جک کربی خلق شده است. چارلز اگزاویه برای اولینبار در قسمت اول سری کتاب کمیک The X-Men که در ماه سپتامبر سال ۱۹۶۳ منتشر شده بود، ظاهر شد. براساس گفتههای خود استن لی، شخصیت درونی چارلز اگزاویه براساس فردی به نام دکتر مارتین لوثر کینگ جونیور خلق شده است. علاوهبر این، فردی به نام یول براینر که برنده جایزه اسکار هم هست، منبع الهام ویژگیها و خصوصیات فیزیکی او بوده است. نام میانی چارلز اگزاویه یعنی همان فرانسیس، در قسمت ۳۲۸ سری کتاب کمیک Uncanny X-Men که در ژانویه سال ۱۹۹۶ منتشر شده بود، توسط نویسندهای به نام اسکات لابدل به وجود آمد. این شخصیت در ۶۳۷۷ کتاب کمیک حضور داشت که تنها در قسمت ۱۱ سری کتاب کمیک Avengers Vs. X-Men به نام Round 11 و قسمت ۱۱ سری کتاب کمیک Marvel Super Heroes Secret Wars به نام ...And Dust to Dust! جان خود را از دست داده است.
چارلز اگزاویه الهامی را از دنیایی دیده بود که در آن انسانها و جهش یافتهها با صلح کامل درکنار هم زندگی میکردند؛ دنیایی که در آن، انسانها و جهش یافتهها از قدرتهای یکدیگر به خوبی استفاده میکردند و دیگر مشکلی نداشتند. اگزاویه فوقالعاده تلاش کرد تا این رویا را به واقعیت تبدیل کند. به همین دلیل او تلاش کرد که به تمام مردم دنیا نشان دهد که جهش یافتهها بهدنبال صلح هستند تا بلکه به این طریق بتواند همزیستی صلحآمیز جهش یافتهها و انسانها را سادهتر کند. او همچنین از جهش یافتهها دربرابر انسانها و حتی از انسانها دربرابر جهش یافتههای شروری مانند مگنیتو محافظت میکرد. مدرسه تحصیلات عالی برای جهش یافتههای جوان را که تأسیس کرده بود، به خودش کمک کرد تا به جهش یافتههای جوان زیادی دست پیدا کند. او همچنین کمک کرد تا آنها تبدیل به جهش یافتههای مسئولیتپذیری تبدیل شوند که از قدرتهای خود، برای کمک به تمام مردم جهان و بشریت استفاده کنند.
بعد از گذشت مدتی، ارتباط او با اعضای مدرسه خودش و همچنین کارکنان آنجا کمی پیچیده شد؛ به طوری که او مجبور بود تا ذهن و افکار آنها را دستکاری کند که آنها اهداف او را، هدف خودشان قرار دهند و برای محقق شدن آن تلاش کنند. او اغلب اوقات بهعنوان مدافع حقوق جهش یافتهها به تصویر کشیده میشد. به همین ترتیب در تلاش بود تا بهدنبال مشکلات مربوطبه جهش یافتهها که بیرون از دنیای مردان ایکس وجود داشت برود و افکار خود را روی آنها پیاده کند تا این مشکلات حل شوند. در اوایل دوران پدید آمدن تیم مردان ایکس، اعضای این گروه هیچ کاری را بدون اجازه یا رهبری خود چارلز اگزاویه انجام نمیدادند. البته جالب است بدانید که چارلز هم درست مانند اکثر همنوعهای خودش، بُعد تاریکی درونش داشت که این بُعد در برخی از خط داستانیها هم به نمایش گذاشته شده است.
بهطور مثال این جنبه تاریک چارلز اگزاویه در خط داستانی Onslaught به تصویر کشیده شده است. Onslaught زمانی خلق شد که چارلز به خودش اجازه داد تا دربرابر این جنبه تاریکتر خود تسلیم شود و کنترل جریان را به دست او بدهد. او به خودش اجازه داد تا دربرابر دشمن خود یعنی مگنیتو، تا حد خیلی زیادی از حد و مرزهای خود فاصله بگیرد و درنهایت ذهن او را پاک کرد. بعد از گذشت مدتی، اگزاویه جنبه سوءاستفادهگر و نسبتا بد خود را نشان داد. او نشان داد که رازهای زیادی را درون خود نگه داشته است؛ رازهایی که اعضای تیم خودش، اصلا از وجود آنها خبر نداشتند. در همین حین، فایلهای «پروتکل اگزاویه» توسط اعضای تیم مردان ایکس پیدا شد. آنها براساس این فایلها متوجه شدند که او قصد دارد تا تمام اعضای ایکس من را به قتل برساند؛ البته او برنامه داشت که اگر لازم شد و مجبور بود، خودش را هم بکشد. یکی دیگر از نکات مهمی که درباره چارلز اگزاویه وجود دارد، اتاق خطر یا همان Danger Room است که بعد از تمام این ماجراها، اگزاویه باز هم آزمایشها و بررسیهای این اتاق را ادامه داد؛ حتی بعد از اینکه متوجه شد که این اتاق مخصوص، ادراک و احساس هم به دست آورده است.
- گشتوگذار در دنیا:
همانطور که بالاتر هم در این مقاله به آن اشاره شد، چارلز یک کودک بسیار بااستعداد و باهوش بود که توانست در سن ۱۶ سالگی وارد کالج شود و تحصیلات خود را آغاز کند. او در عرض دو سال توانست مدرک لیسانس خود را در رشته زیست شناسی به دست بیاورد. بعد از این مدرک، او تحصیلات تکمیلی خود را در آکسفورد گذراند و یک مدرک هم در رشته ژنتیک و همچنین بیوفیزیک به دست آورد. چارلز در دوران فارغالتحصیلی خود با یک زن به نام «مویرا کینراس» یا همان «مویرا مکتاگرت» آشنا شد. این دو خیلی زود به یکدیگر دل بستند و عاشق هم شدند. بااینحال هنوز مدت زیادی از آغاز ارتباط آنها نگذشته بود که چارلز به جنگ کره رفت. در طی این برهه زمانی، او یک نامه از طرف مویرا دریافت کرد؛ مویرا در آن نامه توضیح داد که یک مرد دیگر را میبیند و ارتباطش را با چارلز قطع کرد.
او بعد از گذشت مدتی متوجه شد که این مرد جدید، در اصل یک فرد سوءاستفادهگر به نام «جوزف مکتاگرت» بود. اگزاویه که بهشدت به خاطر این اتفاق و برهم خوردن نامزدیاش با مویرا ناراحت شده بود، بعد از ترک ارتش و جنگ، سفر خود را به دور دنیا آغاز کرد. در کایرو، چارلز با یک دختر جوان به نام «اورورو مونرئو» ملاقات کرد (بعدها با نام استورم شناخته میشد) که یک جیببر بود. چارلز در این دوباره با «شدو کینگ» هم آشنا شد؛ یک جهش یافته قدرتمند که خودش را بهجای یک جنایتکار بزرگ مصری به نام «Amahl Farouk» جا زده بود. اگزاویه با شدو کینگ وارد مبارزه شد و او را شکست داد. او به سختی و به زور توانست جان خود را از آن مخمصه نجات دهد. همین اتفاق باعث شد تا اگزاویه بزرگترین تصمیم زندگی خود را بگیرد. او تصمیم گرفت که زندگی خود را وقف محافظت از انسانیت دربرابر جهش یافتههای شرور بکند. علاوهبر این، او در تلاش بود تا از جهش یافتههای بیگناه هم دربرابر ظلم و ستم انسانها، محافظت کند.
- ملاقات با مگنیتو:
پروفسور ایکس در اسرائیل با «اریک مگنس لنشر» ملاقات کرد؛ فردی که در یک کلینیک به قربانیانی که به خاطر ماجرای هولوکاست آسیب دیده بودند، خدمت میکرد. اریک مگنس لنشر که یک جهش یافته محسوب میشد، خیلی زود تبدیل به بهترین دوست اگزاویه شد و درنهایت هم نقش بزرگترین دشمن او یعنی مگنیتو را ایفا کرد. زمانیکه بارون استراکر و ماموران او، زنی به نام «گابریل هالر» را ربودند، اریک و چارلز قدرتهای واقعی خود را نشان دادند؛ گابریل هالر زنی بود که اگزاویه او را نجات داد، درمان کرد و بعد هم عاشق او شد. استراکر معتقد بود که گابریل میداند که مقدار زیادی طلا کجا پنهان شده است.
هیچکس نمیدانست که چطور نام پروفسور اگزاویه را درست تلفظ کند
مگنیتو تلاش کرد تا استراکر را به قتل برساند اما اگزاویه او را متوقف کرد. درست از همان زمان، هر دوی آنها متوجه شدند که نگرشها و عقاید متفاوتی در رابطه با ارتباط جهش یافتهها و انسانها نسبت به یکدیگر دارند. در این برهه زمانی، اگزاویه و گابریل از یکدیگر جدا شدند. البته هنوز هیچکدام از آنها نمیدانستند که گابریل باردار است؛ آن هم فرزندی که بعدها تبدیل به «لژیون» شد. بعد از گذشت مدتی، چارلز درحالیکه در هیمالیا به سر میبرد، متوجه شد که «لوسیفر» در حال نقشه کشیدن برای انجام یک تهاجم و حمله است. در طی این نبرد، آن بیگانه با انداختن یک تخته سنگ روی پاهای اگزاویه، حمله خود را آغاز کرد و باعث شد تا هر دو پای چارلز نابود شود. در همین حین، یک جهش یافتهی دیگر به نام «سیج» که قدرتهایی شبیه به چارلز داشت، گریهها و درخواستهای او را برای کمک شنید و جانش را نجات داد. همین موضوع باعث شد تا ارتباط عمیق دوستانهای بین این دو شکل بگیرد.
- تشکیل تیم مردان ایکس:
با وجود حادثه ناگواری که پیش آمده بود، چارلز همچنان مطالعات خود را ادامه داد. او بعد از گذشت مدت زمانی توانست چندین مدرک مختلف به دست بیاورد و درنهایت به ایالات متحده بازگشت. در همین برهه زمانی بود که چارلز اگزاویه، مدرسه مخصوص خود را برای جهش یافتههای جوان تأسیس کرد؛ یک مدرسه مخفی برای جهش یافتهها که در آن به آنها آموزش میداد تا تواناییها و قدرتهای خود را مهار کنند و در استفاده از آنها استاد شوند. اولین دانش آموزان او عبارت بودند از سایکلاپس، «مارول گرل»، بیست، «آیس من» و انجل که آنها اولین نسخه تیم مردان ایکس را تشکیل دادند. تیم مردان ایکس به این منظور خلق شده بود تا یک نیروی محافظتی برای این مدرسه باشد و درنهایت امور دیگر جهان را هم انجام دهند. البته مهمترین وظیفه و مأموریت آنها، مبارزه با دوست قدیمی اگزاویه یعنی مگنیتو بود. مگنیتو اعتقاد داشت که تنها راه نجات جهش یافتهها، این است که انسانها بهطور کامل نابود شوند.
جالب است بدانید که اگزاویه میتوانست با دانش آموزان خود، با استفاده از قدرتهای ذهنی خود ارتباط برقرار کند. او از همین طریق، میتوانست در موقعیتهایی که نیاز بود، دستورالعمل و مشاورههای خود را به آنها برساند. علاوهبر این، او از یک دستگاه به نام Cerebro استفاده میکرد که قدرتهای او را تا حد زیادی افزایش میداد. او با استفاده از این دستگاه بهدنبال جهش یافتههایی که نیاز داشت، میگشت یا اینکه آن افرادی را که پتانسیل تبدیل شدن به دانش آموز او را داشتند، پیدا میکرد. در طی همین برهه زمانی، چارلز اگزاویه به تیم که با نام Illuminati شناخته میشد، پیوست. جالب است بدانید که بعدها، چارلز اگزاویه توانست کنترل سنگ ذهن را در اختیار بگیرد؛ یکی از سنگهای بینهایت افسانهای.
- کراکوآ:
در این برهه زمانی، اعضای تیم مردان ایکس توسط فردی به نام «کراکوآ» ربوده شدند. به همین ترتیب چارلز اگزاویه یک تیم جدید را تشکیل داد. با اینکه آنها در مأموریت خود موفق عمل کردند، اما خیلی توسط اعضای اصلی این گروه، مورد استقبال قرار نگرفتند و باعث ناراحتی آنها شده بودند. تمام اعضای این گروه، مدرسه را ترک کردند؛ البته به غیر از سایکلاپس. در همین حین، اگزاویه با «شاهزاده لیلاندرا» ملاقات کرد و عاشق او شد. از همین رو برای مدتی هم برای او کار میکرد. زمانیکه اگزاویه بازگشت، جین گری تبدیل به دارک فینکس شده بود و یک سیاره پر جمعیت را هم نابود کرد. به همین ترتیب، چارلز از لحاظ ذهنی به مبارزه با جین گری پرداخت. البته اگر جین دراینمیان مداخله نمیکرد و در این مبارزه به چارلز کمک نمیرساند، او خیلی زود به دارک فینکس میباخت؛ جین گری با زنده نگه داشتن شخصیت و ذات خود درون این دارک فینکس، توانست تا حد زیادی به چارلز کمک کند. بعد از گذشت مدتی، جین گری خودش را کشت، زیرا دوست نداشت که بیشتر از این آسیب و صدمهای به کسی وارد کند.
- جهش یافتههای جدید:
در این برهه زمانی، اعضای تیم مردان ایکس به مبارزه با یک نژاد بیگانه که نام خود را Brood گذاشته بودند، پرداختند. این نژاد بیگانه، پروفسور ایکس را هم ربوده بودند. آنها بعد از ربودن چارلز، یک تخم از نژاد خود را درون او گذاشتند تا بتوانند او را به خوبی کنترل کنند. بعد از این ماجرا، او یک تیم جدید از جهش یافتههای نوجوان تشکیل داد و نام آن را جهش یافتههای جدید گذاشت. اعضای این تیم بهطور پنهانی، یک سری میزبان برای تکثیر و تولید مثل این بیگانهها به حساب میآمدند. مدت زیادی طول نکشید که اعضای تیم مردان ایکس به این موضوع پی بردند اما دیگر آنقدر دیر شده بود که اگزاویه دیگر بهطور کامل به یک Brood Queen تبدیل شد.
در همین میان Starjammerها هم به سراغ تیم ایکس من آمدند و پیشنهاد کردند تا با استفاده از نمونه بافتهایی که خود اگزاویه به آنها اهدا کرده بود، یک کلون از اگزاویه بسازند. این فرایند کاملا موفقیت آمیز بود و اگزاویه حتی بعد از انجام این پروسه، میتوانست دوباره راه برود. درست در طی همین ماجراها و همین برهه زمانی، چارلز اگزاویه به یک گروه از موتورسواران معتاد هم کمک کرد؛ موتورسوارانی که امروزه با نام تاندر رایدرز شناخته میشوند. بااینحال، از آنجایی که مدتی بهعنوان پاراپلژی (فردی که فلج کامل است و فقط دستان خود را میتواند تکان دهد) زندگی میکرد، کمی طول کشید که به شرایط خود عادت کند. او حتی به اعضای تیم ایکس من هم پیوست تا در میدان مبارزه و عملیاتهای مختلف به آنها کمک کند اما بعد از یک مدت دیگر ادامه نداد و کار خود را متوقف کرد. آن هم به این دلیل که احساس میکرد، جای او داخل مدرسه است و در آنجا عملکرد بهتری میتواند داشته باشد.
هنوز مدت زیادی از این اتفاق نگذشته بود که چارلز اگزاویه توسط فردی که قصد سوءاستفاده از وضعیت او را داشت، تا سر حد مرگ مورد ضرب و شتم قرار گرفت. در همین حین اعضای تیم مورلاکس به کمک چارلز آمدند و او را از آن مخمصه نجات دادند. خیلی زود چارلز دوباره توانست نیروی قبلی خود را به دست بیاورد. اما کالیستو به او گوشزد کرد که او دیگر نباید بهطور کامل و با تمام پتانسیل از قدرتهای خود استفاده کند زیرا ممکن است که یک بار دیگر به خودش آسیب بزند. او بلافاصله به عمارت خود بازگشت اما به هیچکس نگفت که چه چیزی در سر دارد و چه نقشههایی کشیده است. مگنیتو که حالا دیگر اصلاح شده بود، یک جلسه دادگاه و محاکمه را تشکیل داده بود و اگزاویه هم وظیفه خود دانست که به آنجا برود و از دوست خود دفاع کن. در همین حین، دو دختر بارون استراکر به آنجا آمدند و جلسه دادگاه را بهطور کامل نابود کردند. علاوهبر این، این دو استراکر باعث شدند تا اگزاویه بهشدت آسیب ببیند.
او میتواند بهعنوان فردی شناخته شود که قدرتمندترین ذهن را در کل دنیا دارد... حداقل تا زمانیکه جین گری مرده است
چارلز که دیگر کم کم در حال مردن بود، از مگنیتو خواست تا مراقب تیم ایکس من باشد و از آنها محافظت کند. لیلاندرا که یک ارتباط ذهنی و روانی با اگزاویه داشت، متوجه شد که چنین اتفاقی در حال رخ دادن است، به همین دلیل به سرعت به سراغ او رفت. در آنجا، لیلاندرا زمانیکه به چارلز رسید، او را با خود به امپراطوری خودش برد تا بلکه با استفاده از تکنولوژیهای مخصوصی که در آنجا وجود داشت، او را درمان کند. در همین حین، مگنیتو کنترل تیم ایکس من را در دست گرفت اما برخی از اعضای این گروه اصلا از این اتفاق خوشحال نبودند و دوست نداشتند که با او همکاری کنند؛ زیرا همچنان او را به چشم دشمن سابق خود میدیدند.
از همین رو، برای اینکه اعضای تیم ایکس من پاسخ خوبی به مگنیتو بدهند، از میان خودشان یک تیم دیگر درست کردند و نام آن را ایکس-فاکتور گذاشتند. در طی خط داستانی Inferno، مدرسه اگزاویه بهطور کامل نابود شد. البته مگنیتو بهجای اینکه آنجا بماند و کمک کند، اعضای جدید گروه جهش یافتههای جدید را با خود گرفت و برد. او احساس میکرد که دوباره به همان روزهای قدیمیاش بهعنوان یک تروریست بازگشته است. بعد از گذشت مدتی، اگزاویه بهطور کامل بهبود پیدا کرد و بلافاصله به زمین بازگشت تا مسئولیتهای خود را ادامه دهد و زندگیاش را از سر بگیرد.
- Muir Island Saga:
زمانیکه آنها در تلاش بودند تا به امپراطوری Shi'ar حمله کنند، اگزاویه توسط نژاد اسکرال دستگیر شد. بعد از گذشت مدتی، چارلز توسط Warskrull Prime آزاد شد و فرار کرد و میتوانست باری دیگر به اعضای تیم مردان ایکس بپیوندد. اگزاویه که سلامتی و بهبودی خود را بهطور کامل به دست آورده بود، از امپراطوری Shi'ar رفت و به نسخه کنونی و اصلی تیمهای مردان ایکس پیوست. بعد از آن ماجراها، او مسئولیتهای خود را بهعنوان یک رهبر برای این دو تیم متحد شده، از سر گرفت. به خاطر یک مبارزه دیگر با شدو کینگ، کمر اگزاویه شکست و دوباره تبدیل به یک فرد پاراپلژی شد؛ آن هم درحالیکه تصور شده بود که پسر او یعنی «دیوید» جان خود را از دست داده است. در ماههای بعد، اگزاویه دوباره عمارت خود را ساخت. پروفسور ایکس بعد از انجام این کار، اعضای تیم مردان ایکس را جدا و آنها را تبدیل به دو تیم کرد.
- آهنگ ایکس-کیوشنر و تیم جدید:
درحالیکه اگزاویه در حال سخنرانی در رابطه با حق و حقوق جهش یافتهها بود، توسط فردی به نام «استرایف» غافلگیر شد و حتی نزدیک بود که توسط او کشته شود. استرایف برای این ماجرای ترور، خود را به شکل کیبل در آورده بود؛ البته لازم به ذکر است که او با یک ویروس مرگبار تکنو-ارگانیک آلوده شده بود و تحت تاثیر آن قرار داشت. در کمال تعجب همه، فردی به سراغ چارلز اگزاویه آمد و او را نجات داد که اصلا هیچکس انتظارش را نداشت؛ آن هم کسی نبود جز یکی از شرورهای بزرگ دنیای مارول یعنی آپوکالیپس که دلایل مخصوص به خودش را برای انجام این کار داشت. یکی از اثرات جانبی این ماجرا این بود که چارلز توانست برای مدت کوتاهی، کنترل پاهای خود را به دست بیاورد و دوباره از آنها استفاده کند.
او بیشتر از هر چیزی حکم یک پدر خیرخواه و آیندهنگرد را برای دانشآموزان خود دارد
او تصمیم گرفت که تمام این وقت گرانبهای خود را وقف جوانترین عضو تیم یعنی «جوبیلی» کند و هر کمکی میتواند، برای او انجام دهد. از آنجایی که دیگر تمام دانشآموزان پروفسور ایکس تبدیل به جوانهای آموزش دیده شده بودند، چارلز تصمیم گرفت که نام مدرسه را به مؤسسه تحصیلات عالی اگزاویه تغییر دهد. علاوهبر این، او کنترل و هدایت یک مؤسسه خصوصی را هم در دست گرفت (Massachusetts Academy) و آن را تبدیل به مدرسه جدیدی برای جهش یافتههای نوجوان کرد. یک گروه دیگر از جهش یافتههای نوجوان، در حال آموزش دیدن در این مؤسسه بودند. این گروه که Generation X نام داشت و بانشی و اما فراست نقش آقا و خانم مدیر را برعهده داشتند.
- Onslaught و جوزف:
برای یک مدت زمان بسیار طولانی، پروفسور ایکس بهطور پنهانی و ناخودآگاه، میزبان یک موجودی بود که از نفرت زیاد به وجود آمده بود و Onslaught نام داشت. در این برهه زمانی، مگنیتو تلاش کرد تا با استفاده از قدرتهای خود، فلز ادامانتیوم را که درون بدن ولورین وجود داشت، بیرون بکشد و او را نابود کند. اگزاویه که به خاطر این کارها و اقدامات اشتباه بهشدت عصبانی شده بود، از روی خشم، ذهن مگنیتو را بهطور کامل پاک کرد. از آنجایی که اگزاویه با قدرت بسیار زیادی از تواناییهای خود استفاده کرده بود، این قدرتها با خشم مگنیتو مخلوط شد و درنهایت موجودی به نام Onslaught را به وجود آورد. این موجود قدرتمند تقریبا بخش زیادی از منهتن را نابود کرد. همین موضوع باعث شد تا تعداد زیادی از ابرقهرمانان مارول با هم متحد شوند تا این موجود را متوقف کنند.
اگزاویه که قدرتهای تله پاتی خود را از دست داده بود و به خاطر این اتفاقات سرتاسر احساس گناه میکرد، تصمیم گرفت که اعضای تیم ایکس من را ترک کند. بااینحال، بعد از گذشت مدتی و زمانیکه چارلز متوجه شد که یک گروه از مبدلان اعضای ایکس من به روی کار آمدند و با نام ایکس منِ سربرو (Cerebro's X-Men) در حال فعالیت هستند، تصمیم گرفت که دوباره بازگردد. بعد از نبرد جینوشا، اعضای سازمان ملل، این جزیره را به مگنس واگذار کردند. از طرف دیگر هم، ولورین با تمام قدرت در تلاش بود تا راهی پیدا کند که انتقامش را از مگنیتو بگیرد اما چارلز مدام مانع او میشد و همین کار باعث شده بود که ولورین از او عصبانی شود. بعد از گذشت مدتی، چارلز به همراه لوگان در یک بُعد گیر افتادند که قانونهای فیزیک متفاوتی نسبت به همین بُعد خودمان داشت. در طی همین ماجرا، این دو مجبور شدند که تمام حرکات و اقدامات خود را با هم هماهنگ کنند. علاوهبر این، آنها توانستند در طی همین فرایند، به درک بهتری نسبت به دیدگاه دیگران برسند.
- مرگ مویرا:
در این برهه زمانی، «میستیک» به همراه اعضای انجمن برادری یک حمله مرگبار را در جزیره مویر آغاز کردند؛ آن هم با آزاد کردن یک مدل تغییر یافته و دستکاری شدهی Legacy Virus. آنها قصد داشتند تا با انجام این کار، بهنوعی کمپین انتخاباتیای را که برای «رابرت کلی» درست شده بود، تلافی و البته خراب کنند. میستیک با انجام این کار، مکان آزمایشگاهی مویرا مکتاگرت را نابود کرد و باعث شد که او به طر بسیار بدی آسیب ببیند. چارلز که از این اتفاق ناگوار باخبر شد، به یک بُعد برزخی رفت تا با او ملاقات کند و هر اطلاعاتی را که میتواند، از نحوه درمان این ویروس بسیار خاص به دست بیاورد. اما بعد از جمعآوری اطلاعاتی که بهدنبال آنها بود، مویرا را ترک نکرد و اصلا دوست نداشت که او را تنها رها کند. جالب است بدانید که اگر در همین حین، جین به کمک او نمیرفت و او را از آن فضا بیرون نمیکشید، این احتمال وجود داشت که پروفسور به همراه اولین عشق زندگی خود بمیرد.
- پایان رویا:
زمانیکه آن ویروس خطرناک و مخصوص درمان شد، درست در طی یک شب، تعداد بسیار زیادی از جهش یافتههای اهل جینوشا که با این ویروس آلوده شده بودند، درمان شدند. همین موضوع باعث شده بود تا مگنیتو، ارتش مورد نیاز خود را برای به راه انداختن جنگ جهانی سوم، به دست بیاورد. مگنیتو از دولتهای زمینی خواست تا او را بهعنوان رهبر خود بپذیرند. او بهعنوان اقدام بعدی خود، اگزاویه را ربود و او را در میدان ماگدا به صلیب کشید تا همه شاهد این اتفاق باشند. فردی به نام «آملیا وات» که یکی از اعضای وفادار و بسیار خود تیم Acolytes مگنیتو به حساب میآمد، اصلا نمیتوانست ببیند که عاشق سابق او، به این شکل در حال شکنجه شدن است. به همین دلیل سریع به سراغ چارلز رفت و او را آزاد کرد. از طرف دیگر، جین گری به همراه دیگر اعضای جدیدی که هنوز آموزشهای لازم را ندیده بودند در جای دیگری قرار داشتند و مشغول پرت کردن حواس مگنیتو بودند. همین اتفاق باعث شد تا ولورین فرصت لازم را برای درآوردن دل و رودهی مگنیتو، به دست بیاورد. اگزاویه خیلی دیر به این ماجرا رسید و دیگر نتوانست مداخلهای بکند.
- X-Corporation و تیم جدید ایکس من:
بعد از مبارزهای که چارلز با دشمن خود یعنی مگنیتو داشت و همچنین خرابیهایی که توسط خواهر عجیب و غریبش برای ملت جهش یافتهی جینوشا به وجود آمده بود، اگزاویه به این نتیجه رسید که بهترین زمان برای اعمال تغییر و همچنین در دست گرفتن کنترل شرایط، همین حالا است. به همین دلیل بود که او، در طی یک مصاحبه تلویزیونی، بهطور عمومی اعلام کرد که یک جهش یافته است. حالا که دیگر تمام مردم دنیا، اگزاویه را بهعنوان یک جهش یافته میشناختند، او دیگر میتوانست بهراحتی در رابطه با تحمل و کنار آمدن با جهش یافتهها، بهطور عمومی سخنرانی کند. جالب است بدانید که در طی این برهه زمانی، اگزاویه به دلایل خاصی دوباره قدرت راه رفتن خود را به دست آورد.
زمانیکه این اتفاق رخ داد، تعجب بسیار زیاد دانشآموزان و مهمتر از همه خودش را برانگیخت. حال چارلز اگزاویه اصلا دلیل این را که چگونه این اتفاق رخ داده بود، نمیدانست. اما تلاش کرد تا از این وضعیت، بهترین استفاده را بکند و اصلا هیچ وقت با ارزشی را تلف نکند. او امیدوار بود که بتواند هرچه زودتر، پیغام خود را مبنی بر کنار آمدن با جهش یافتهها، به گوش سرتاسر مردم دنیا برساند. از همین رو پروفسور ایکس یک سازمان به نام X-Corporation تأسیس کرد که دفاتر و شعبههای مختلف آن در تمام دنیا قرار داشتند. هدف تأسیس این سازمان این بود که در تمام مدت مراقب جهش یافتهها و حقوق آنها باشد و در صورت نیاز، به آنها کمک کند. حالا که دیگر موضوع جهش یافتهها و هویت واقعی اگزاویه عمومی شده بود، دیگر دلیلی وجود نداشت که مدرسه مخصوص او هم مخفی باقی بماند.
حقیقت این بود که این مدرسه برای جهش یافتهها محسوب میشد که با آغوش باز، به استقبال جهش یافتههای جدید میرفت که آنها را آموزش و تربیت کند. جالب است بدانید که حتی انسانهای معمولی هم میتوانستند در این مدرسه تحصیل کنند و هیچ محدودیتی برای آنها وجود نداشت. در طی همین ماجراها، دانشآموزی به نام «کوئنتین کوییر» و دیگر اعضای گروه آنها، شورشی را در مؤسسه مخصوص اگزاویه به راه انداختند؛ آن هم زمانیکه یک جشن عمومی و بزرگ در آن در حال برگزاری بود. در نتیجه این اتفاق، کوییر و دو تن دیگر از اعضای این باند، جان خود را از دست دادند و همین موضوع بهشدت چارلز اگزاویه را ترسانده بود. حالا که با رخ دادن این اتفاقات، چارلز اصلا به اعتبار و تایید رویای خود مطمئن نبود، تصمیم گرفت که از جایگاه سرپرست و مدیریت این مدرسه استعفاء دهد. او همچنین اعلام کرد که بعد از او، جین گری مسئولیت مدیریت این مدرسه را برعهده خواهد داشت.
- Xorn:
البته لازم به ذکر است که برخی اوقات غرور زیاد چشمان او را کور میکرد یا حتی تبدیل به یک شخصیت بسیار شرور میشد
بعد از گذشت مدتی، شخصیت Xorn در مقابل اعضای تیم مردان ایکس اعلام کرد که در حقیقت همان مگنیتو است. براساس این گفتهها، مگنیتو در طی جریان حمله سنتینل به سرزمین جینوشا، جان خود را از دست نداده بود و تصورات همه کاملا اشتباه بود. از همه رو همه چیز دیگر وارونه شد و تغییر کرد. Xorn یا همان مگنیتو، کاری کرد که اگزاویه دوباره فلج شود. او با انجام این کار به اگزاویه اعلام کرد که در تمام این مدت، خودش بوده که باعث میشده که پاهای اگزاویه به خوبی کار کنند. بعد از اینکه Xorn این حقیقت را بین کرد، چارلز را ربود و در همین حین هم عمارت ایکس را نابود کرد. او با انجام این کار، چندین تن از دانشآموزان را به قتل رساند.
بعد از این کار، مگنیتو که در قالب Xorn ظاهر شده بود، به شهر نیویورک حمله کرد؛ جایی که سایکلاپس، «فانتومکس» و چندین دانشآموز دیگر به مقابله با او رفتند. بعد از اینکه دیگر اعضای تیم ایکس من به آنجا رسیدند، یک نبرد بسیار بزرگ بین آنها صورت گرفت؛ نبردی که در پایان آن، جین گری به دست Xorn یا مگنیتو به قتل رسید، آن هم با استفاده از یک ضربه که با حجم زیادی از جریان الکترومغناطیس پر شده بود. البته ولورین که شاهد این اتفاقات بود، بلایی به سر مگنیتو آورد که او را ضعیف کرد و درنهایت او را شکست داد.
- جینوشا:
حال که دیگر جین گری جان خود را از دست داده بود، اگزاویه مدرسه را ترک کرد و مدیریت آن را برعهده سایکلاپس و اما فراست گذاشت. او بعد از این کار به سرزمین جینوشا رفت تا جنازه Xorn یا همان مگنیتو را در آنجا دفن کند. در آنجا مشخص شد که اگزاویه در تمام این مدت میدانست که Xorn-مگنیتو، همان مگنیتوی واقعی نیست. مثل اینکه بعد از نبرد شهر نیویورک در مقابل Xorn-مگنیتو، مگنیتو با اگزاویه تماس گرفته بود و به او اعلام کرد که به خاطر حمله کاساندرا نووا نمرد و هنوز زنده است اما در تمام این مدت در همان سرزمین جینوشا مانده بود. در اصل اگزاویه یکی از معدود افرادی بود که میدانست، مگنیتو هیچ ارتباطی با قتل جین گری یا حتی حمله به شهر نیویورک ندارد.
این دو نفر بعد از کمی صحبت اختلافات بین خودشان را حل کردند و تفاوتها را کنار گذاشتند. آنها همچنین تلاش کردند تا ارتباط دوستی خود را بازگردانند و یک تیم متشکل از جهش یافتهها به نام The Genoshan Excalibur را هم تشکیل دادند و آن را با کمک یکدیگر رهبری کردند. چارلز و مگنیتو قصد داشتند تا با استفاده از این تیم، این سرزمین نابود شده را دوباره بازسازی کنند و همچنین نظم را به آن بازگردانند. درست در همین حین، در عمارت اگزاویه اتاق خطر یا همان Danger Room یک شکل انسانی به خودش گرفت و حتی خودش را «دنجر» صدا میکرد. دنجر به تمام اعضای تیم مردان ایکس حمله کرد و بعد از مبارزه کردن به آنها، عمارت را ترک کرد تا به سراغ اگزاویه برود و او را به قتل برساند. چارلز با کمکهای مگنیتو توانست دنجر را متوقف کند اما در همین حین هم اگزاویه با ایکس من تماس گرفت و از آنها درخواست کمک کرد. زمانیکه دیگر اعضای ایکس من به آنجا رسیدند، دنجر به کلوسوس اعلام کرد که اگزاویه در رابطه با دنجر اطلاعات کامل را داشت و میدانست که چنین اتفاقی رخ میدهد. اگزاویه از اینکه این حقیقت را برای دوستان و همتیمیهای خود نگفته بود، بهشدت خجالت میکشید. ایکس من هم بعد از پی بردن به این حقیقت، درحالیکه از چارلز اگزاویه متنفر شده بودند، آنجا را ترک کردند.
- خاندان ام:
بزرگترین دشمنان پروفسور اگزاویه بهترین دوست او، برادر ناتنی و همچنین خواهر دوقلوی فوقالعاده شرور او محسوب میشوند
در طی این خط داستانی، اسکارلت ویچ به خاطر شکست روحی که متحمل شده بود، تعداد زیادی از اعضای تیم انتقام جویان را به قتل رساند. از همین رو، مگنیتو که حسابی نگران دخترش و وضعیت نگران کنندهی او بود، از اگزاویه خواست تا از لحاظ ذهنی و روانی با اسکارلت ارتباط برقرار کند. او امیدوار بود که چارلز بتواند با استفاده از این روش، دخترش را تا حد زیادی آرام کند. بااینحال، برخلاف انتظار اگزاویه نتوانست در انجام این امر موفق عمل کند. به همین ترتیب، او یک قرار ملاقات با اعضای تیم مردان ایکس ترتیب داد تا با آنها در رابطه با سرنوشت اسکارلت و اینکه بهتر است چه کاری برای او انجام دهند، صحبت کند. البته لازم به ذکر است که برادر اسکارلت یعنی کوییک سیلور تصور کرد که اعضای ایکس من از تشکیل این جلسه قصد دارند تا نقشه قتل اسکارلت را بکشند. از همین رو خواهر خود را متقاعد کرد که اشتباهات خود را درست و با این کار اشتباهاتش را جبران کند.
اسکارلت که قصد انجام این کار را داشت، یک واقعیت جایگزین درست کرد که در آن جهش یافتهها اکثریت جمعیت را تشکیل میدادند و مگنیتو هم رهبر و فرمانروای آنها محسوب میشود. از طرف دیگر هم اینگونه تصور شده بود که اگزاویه سالها پیش جان خود را در جینوشا از دست داده است. بعد از گذشت مدتی، یک جهش یافته به نام «لایلا میلر» خاطرات و حافظه چندین تن از اعضای تیم مردان ایکس و همچنین اعضای اونجرز را بازگرداند. آنها بلافاصله بعد از پی بردن به حقیقت، به سمت جینوشا رفتند و متوجه شدند که مگنیتو، یک یادبود برای اگزاویه ساخته که آن را دقیقا روی جایی که قبر او مشخص شده بود، گذاشته بود. Cloak به سمت این قبر رفت و بعد از بررسی آن، متوجه شد که اصلا بدن اگزاویه در آنجا قرار ندارد. اسکارلت ویچ که از این ماجراها باخبر شده بود، دوباره واقعیت را دستکاری کرد. او این بار کاری کرد که جهش یافتهها تا آستانهی انقراض پیش بروند و قدرتهای تعداد خیلی زیادی از آنها را گرفت. این قدرتها درون یک توپ پر انرژی بزرگ به نام The Collective قرار گرفتند (اخیرا با نام Xorn شناخته میشده است).
- جنسیس مرگبار:
از آنجایی که بدن اگزاویه گم شده بود، دوستان او و همچنین اعضای تیم ایکس من فوقالعاده تلاش کردند تا او را پیدا کنند. آنها حتی به سراغ Cerebro هم رفتند و از آن کمک گرفتند اما اصلا نتوانستند او را در جایی شناسایی کنند. در رویداد جنسیس مرگبار مربوطبه سری کتاب کمیک X-Men: Deadly Genesis، پیش از اینکه اگزاویه یک تیم برای نجات دادن اعضای گروه مردان ایکس به Krakoa بفرستد، یک تیم دیگر از مویرا فرستاد. یکی از اعضای این تیم که دانشآموز خود اگزاویه هم بود، «ولکن» نام داشت که برادر سایکلاپس محسوب میشد. این اتفاق بهشدت برای سایکلاپس ناگوار و وحشتناک بود که بفهمد بهتازگی یک برادر جدید پیدا کرده است و درست بعد از یک ملاقات کوتاه و مختصر، او به قتل برسد و دوباره برادرش را از دست بدهد. اگزاویه برای اینکه به سایکلاپس کمک کند و زندگی او را نجات دهد، تمام خاطراتی را که او از برادرش ولکن داشت، پاک کرد. بعد از انجام این کار، اگزاویه یک تیم جدید دیگر تشکیل داد؛ بدون اینکه هیچ اطلاعاتی درباره تیم مویرا برای کسی افشا کند.
هنوز مدت کمی از این اتفاقات نگذشته بود که The Collective به سراغ ولکن رفت و دوباره او را به زندگی بازگرداند. این فرد جوان بعد از اینکه احیا شد و انرژی خود را به دست آورد، به اعضای تیم مردان ایکس حمله کرد و باعث شد که اگزاویه از پناهگاه و مخفیگاه خود بیرون بیاید. ظاهرا بعد از رویداد خاندان ام، او دوباره پاهای خود را به دست آورده بود و میتوانست بهراحتی راه برود. علاوهبر این، بعد از آن رویداد، اگزاویه دیگر یک جهش یافته به حساب نمیآمد. ولکن، اگزاویه را مجبور کرد تا اعتراف کند که با سایکلاپس چه کاری انجام داده است. سایکلاپس بعد از شنیدن حقیقت فوقالعاده عصبانی شد و نفرت بسیار زیاد خود را نسبت به چارلز نشان داد. البته بااینحال، برخی دیگر از دانشآموزان چارلز، بخشندهتر از سایکلاپس بودند. از همین رو اگزاویه توانست یک تیم جدید دیگر تشکیل دهد تا با کمک آنها، به مبارزه با ولکن برود و انتقام خود را در امپراطوری Shi'ar بگیرد.
چارلز درحالیکه در مسیر خود به سمت مقصد مورد نظرش قرار داشت، توسط صدراعظم «K'Tor» ربوده شد؛ کسی که معاون و قائم مقام امپراطوری Shi'ar به حساب میآمد. بعد از این اتفاق، چارلز توسط ولکن به درون کریستال M'Kraan انتقال یافت؛ جایی که باعث شد تا او بتواند دوباره قدرتهای جهش یافتهای خودش را به دست بیاورد. مدت کمی بعد از این ماجراها، چارلز توسط داروین نجات پیدا کرد. هر دوی آنها به همراه «وار پث»، «نایت کراولر» و «Hepzibah» از آنجا فرار کردند و به کمک لیلاندرا به زمین بازگشتند. آنها «هاووک»، مارول گرل و پولاریس را تنها گذاشتند تا یک نسخه جدید از تیم Starjammers را با استفاده از اعضای قبلی Corsair تشکیل دهند؛ آن هم بعد از اینکه او به دست ولکن به قتل رسید.
- World War Hulk:
چارلز بعد از بازگشت به زمین، جستجوی خود را برای پیدا کردن مگنیتو آغاز کرد. او امیدوار بود که بتواند پیش از دولت ایالات متحده، او را پیدا کند. او هنوز رهبر تیم محسوب میشد و تیم او این بار متشکل بود از نایت کراولر، وار پث، استورم، Hepzibah و «کالیبان». اگزاویه در همین برهه زمانی با فردی به نام «ول کوپر» صحبت کرد؛ آن هم درباره اینکه چه اتفاقاتی برای کالیبان رخ داده است و اینکه چگونه سازمان O*N*E بهدنبال او میگردد و او را میخواهد. بعد از گذشت مدتی، اعضای تیم چارلز، بهدنبال اعضای گروه مورلاکس میگشتند. آنها در این برهه تحت کنترل جهش یافتهای به نام «ماسک» قرار گرفته بودند؛ فردی که درست همانند آنها بهدنبال مگنیتو میگشت.
چارلز اگزاویه دوبار در طول عمرش ازدواج کرده است؛ یک بار با ملکه Shi'ar یعنی لیلاندرا و یک بار هم... با میستیک
از همین رو، چارلز به همراه نایت کراولر آنجا را ترک کردند و تصمیم داشتند که با استفاده از X-Jet بهدنبال مگنیتو بگردند. در همین حین، سنتینلها اصلا نتوانستند آنها را پیدا کنند و آنها را نادیده گرفته بودند زیرا اگزاویه یک دستگاه مخفی در هواپیما کار گذاشته بود. چارلز به همراه کرت به جایی سفر کردند که فردی در آنجا ادعا کرده بود که اریک را دیده است. آنها به یک قبرستان در کشور آلمان رسیدند و متوجه شدند که اریک در حال نگاه کردن به سنگ قبر یکی از افراد بسیار وفادار قدیمیاش است که در روز ام، جان خود را از دست داده بود. فرایند جستجوی این دو خیلی زود به پایان رسید زیرا آنها متوجه شدند که اعضای گروه مورلاکس قصد دارند که یک کلیسا را منفجر کنند.
اعضای تیم توانستند گروه مورلاکس متوقف کنند و دوباره به عمارت بازگردند. روی زمین، چارلز با یک هالک فوقالعاده عصبانی و وحشتناک برخورد کرد. او بهدنبال اعضای گروه Illuminati میگشت؛ گروهی که او را از جمع خود بیرون و تبعیدش کرده بودند. اگرچه چارلز در زمان تصمیمگیری و در بین آن اعضایی نبود که تصمیم نهایی تبعید و بیرون انداختن هالک را گرفتند، اعلام کرد که کاملا با این اتفاق موافق بوده است اما خیلی زود او را به زمین باز میگرداند تا بهدنبال راه درمانی برای او بگردد. با این وجود، هالک با تمام اعضای تیم مردان ایکس مبارزه کردن و آنها را شکست داد؛ اعضای این گروه به آنجا آمده بودند تا از رهبر و استاد خود دفاع کنند. او فقط زمانی متوقف شد که «مرکوری» سنگ قبرهایی را که در زمین موسس قرار گرفته بودند، نشان داد و توضیح داد که چگونه جمعیت جهش یافتهها، به چند صد نفر کاهش پیدا کرده است. از آنجایی که هالک متوجه شد که چارلز به اندازهی کافی در زندگیاش زجر و سختی تحمل کرده، خیلی زود آنجا را ترک کرد.
- Messiah Complex:
در خط داستانی رویداد Messiah Complex، چارلز متوجه شد که یک جهش یافته جدید از زمان روز ام به وجود آمده که فوقالعاده قدرتمند است. قدرت این جهش یافته آنقدر زیاد بود که میتوانست سربرو را از بین ببرد. او از سایکلاپس خواست تا یک تیم را به سراغ این کودک بفرستد که بتوانند او را به جمع خود بیاورد. آنها خیلی زود به سراغ این کودک رفتند اما درنهایت دست خالی بازگشتند. چارلز مدام تصمیمهای اسکات را در رابطه با وضعیتی که در آن زمان در آن قرار داشتند، مورد انتقاد قرار میداد؛ از تشکیل دادن یک تیم از اعضای مختلف مردان ایکس برای پیدا کردن Acolytes تا تشکیل یک نسخه جدید از گروه X-Force تا ردِ پسر خودش یعنی کیبل را بزند و او را پیدا کند. اما تنها چیزی که اسکات میخواست، این بود که چارلز آن عمارت را ترک کند زیرا مدام حواس او را پرت میکرد و اجازه نمیداد که با دقت کامل تصمیم بگیرد.
بعد از گذشت مدتی، کیبل با پروفسور ایکس ارتباط برقرار کرد و در رابطه با از دست دادن آن نوزاد جهش یافته توضیح داد که علت اصلی آن اقدامات خیانتکارانهی بیشاپ بود. او در ادامه توضیح داد که خود بیشاپ هم نوزاد را به Marauders باخته است و دیگر این نوزاد را در اختیار ندارد. بعدها، چارلز توسط خود بیشاپ مورد اصابت گلوله قرار گرفت، در صورتی که او آن نوزاد را هدف گرفته بود اما به چارلز اصابت کرد. حالا که دیگر پروفسور جان خود را از دست داده بود، سایکلاپس اعلام کرد که تیم مردان ایکس باید منحل شود.
- میراث ایکس من:
بعد از اینکه چارلز اگزاویه به دست سایکلاپس کشته شد، رد اسکال مغز او را ربود تا برای ریشهکن کردن تهدید جهش یافتهها از آن استفاده کند
بعد از گذشت مدتی مشخص شد که پروفسور اگزاویه از گلولهای که توسط بیشاپ شلیک شده بود، جان سالم به در برده اما در وضعیت کما قرار دارد. از همین رو Exodus به همراه کمکهای «تمپو» و همچنین «امگا سنتینل» به سراغ چارلز رفت و بهراحتی او را ربود. Exodus تلاش کرد تا اگزاویه را درمان کند و او را به همان وضعیت سابق خود بازگرداند اما حتی زمانی هم که اگزاویه در کما بود، با تمام توان تلاش میکرد که با Exodus مبارزه کند. درنهایت Exodus به سراغ خود مگنیتو رفت؛ کسی که به نظر میرسید همچنان قدرتی ندارد و تمام قدرتهایش را از دست داده است. مگنیتو و همچنین امگا سنتینل توانستند تکانی به خاطرات اگزاویه بدهند. آنها با کمی تلاش توانستند او را از آن وضعیت کما بیرون بیاورند. اما زمانیکه او به هوش آمد کمی سردرگم و تا حدودی به فراموشی مبتلا شده بود.
بعد از مدتی، زمانیکه Exodus به سراغ مگنیتو رفت تا در رابطه با سرنوشت «جوانا کارگیل» با او صحبت کند، تا آستانه کشتن او پیش رفت اما اگزاویه او را به درون یک وضعیت برزخی کشاند. او ذهن تازه بازسازی شدهی خودش را وسط گذاشت. بعد از یک مبارزه ذهنی بسیار ترسناک بین این دو نفر، اگزاویه بالاخره موفق شد که دشمن خود یعنی Exodus را شکست دهد. Exodus در طی این ماجرا اعتراف کرد تنها دلیلی که باعث شد تا او، اگزاویه را برباید و ذهن او را به همان حالت قبل بازگرداند، این بود که برنامهای برای او داشت. او قصد داشت تا با این عمل، کاری کند که اگزاویه رهبری و کنترل Acolytes را در دست بگیرد. یکی دیگر از بخشهای نقشهی او این بود که آنها آن کودک جهش یافته بسیار خاص را پیدا کنند و کاری انجام دهند که او در مسیر مورد نظر خودشان قرار بگیرد و کارهای آنها را انجام دهد. اگزاویه که با شنیدن این حرفها بهشدت از Exodus و نقشههای او بدش آمده بود، او را احمق خواند و اصلا قبول نکرد که به او کمک کند.
در طی آن مبارزهای که بین چارلز و Exodus اتفاق افتاده بود، اما فراست با قدرتهای مخصوص خود این مبارزه را دید. از همین رو او متوجه شد که اگزاویه زنده است و این خبر را به سایکلاپس اعلام کرد. بعد از اینکه اگزاویه، مگنیتو و امگا سنتینل از پایگاه Acolytes جدا شدند، چارلز تصمیم گرفت که آن دو را ترک کند. او قصد داشت تا به سراغ افرادی که در گذشتهاش حضور داشتند برود و با ملاقات با آنها، خاطرات گمشدهی خود را بازگرداند. اولین نفر که چارلز به ملاقات او رفت، «کارتر رایکینگ» بود؛ فردی که حالا دیگر هیچ قدرتی نداشت و در گذشته با نام Hazard شناخته میشد. او یک بیمار در مرکز Ryking Secure Psychiatric بود، زیرا به خاطر از دست دادن قدرتهایش، عقلش را هم از دست داده بود. او دیگر حالا بیشتر از قبل از لحاظ روانی بیثبات بود.
کارتر به اگزاویه اجازه داد تا در خاطرات او جستجوی خودش را انجام دهد. او قصد داشت با این کار، به اگزاویه کمک کند تا بخشهایی از خاطرات خود را بازگرداند. اگزاویه درحالیکه در حال مطالعه ذهن کارتر بود، متوجه شد که زمانیکه بچه بودند و سن کمتری داشتند، نمونههای آزمایشگاهی فردی به نام «مستر سنیستر» بودند؛ مستر سنیستر زمانیکه اگزاویه جوان بود، با نام «نیتن میلبری» خطاب میشد. این مورد توسط پدر خود چارلز هم تایید شده بود. به نظر میرسید که مستر سنیستر تقریبا برای یک مدت زمان خاصی در زندگی اگزاویه دخالت و اعمال او را دستکاری میکرده است. اگزاویه بالاخره به این موضوع پی برد که مستر سنیستر قصد دارد تا از او، جاگرنات، سباستین شاو و کارتر رایکینگ بهعنوان میزبانهای بالقوه و احتمالی خود استفاده کند. او قصد داشت ذهن خودش را با استفاده از ماشین خاصی که ساخته بود، به این بدنها منتقل کند.
اگزاویه که در حال خونریزی بود، دیگر نتوانست طاقت بیاورد و ناگهان ذهن سنیستر وارد بدن او شد. بااینحال اگزاویه همچنان زنده بود، با سنیستر مبارزه میکرد تا کنترل جسم و ذهن خود را به دست بیاورد. در همین حین که این اتفاقات در حال رخ دادن بود، سباستین شاو و گامبیت ماشین مخصوص مستر سنیستر را پیدا کردند و آن را از بین بردند. از طرف دیگر هم اگزاویه، سنیستر را شکست داد و او را از بدن خود بیرون انداخت و کنترل جسمش را خودش در دست گرفت. چارلز بعد از اینکه از سباستین شاو و گامبیت قدردانی کرد، از پیش آنها رفت تا به ملاقات سایکلاپس برود. اگزاویه به عمارت ایکس بازگشت و متوجه شد که این عمارت از قبل نابود شده است.
از همین رو، بعد از اینکه سایکلاپس را تهدید کرد که به ملاقات او بیاید، عمارت نابود شده را ترک کرد. اگزاویه به سایکلاپس توضیح داد که چگونه مستر سنیستر در طی این مدت زندگی سایکلاپس و جین را دستکاری میکرده است. او از سایکلاپس خواست تا اجازه لازم را به او بدهد که بتواند ذهنش را برای هرگونه تاثیر و نفوذ سنیستر بررسی کند. بااینحال، مشخص شد که سایکلاپس بهطور مخفیانه و پنهانی اما فراست را به این ملاقات دعوت کرده است. اما فراست هم از طرف دیگر وارد ذهن اگزاویه شد تا آن را مورد جستوجو قرار دهد. اما فراست، به اگزاویه گذشتهاش و تصمیمات بسیار اشتباهی را که در آن مدت گرفته بود، نشان داد. بهطور مثال: پاک کردن وجود بیست از ذهن تمام کسانی که او را میشناختند؛ باور نداشتن به روگ، آن هم زمانیکه او بهشدت کمک اگزاویه را نیاز داشت؛ پاک کردن ذهن سایکلاپس از هرگونه خاطرهای که از ملاقاتش با برادر خود داشت.
اگزاویه که کاملا میدانست تمام کارهایی که انجام داده بود اشتباه بودند، اعلام کرد که باید به همین شکل زندگی خود را ادامه دهد و با عواقبی که برایش رخ میدهند، دستوپنجه نرم کند. در همین لحظه، اما فراست بررسی کردن ذهن اگزاویه را به پایان رساند و به او یادآوری کرد که مویرا مکتاگرت در آخرین لحظات زندگی خود، چه حرفهایی را به زبان آورده است. اگزاویه در پایان این ملاقات برای سایکلاپس آرزوی موفقیت کرد و مسیر خود را ادامه داد تا دیگر بخشهای خاطرات خود را بازگرداند. اگزاویه به ولورین کمک کرد تا پسر خود یعنی «دیکن» را از کلاب هل فایر بیرون بیاورد. اگزاویه بعد از اینکه به ولورین کمک کرد، به سراغ برادر ناتنی خودش یعنی جاگرنات رفت.
چارلز اگزاویه از همان اول هم طاس نبود بلکه همین تواناییهای ذهنی قدرتمندش بود باعث شد تمام موهای او بریزد
او، جاگرنات را در یک رستوران پیدا کرد؛ رستورانی که جاگرنات آسیب زیادی به آن وارد کرده بود و مشتریان و گارسون را در آنجا گروگان گرفته بود. اگزاویه و جاگرنات در طی این ملاقات، درباره معنی کلمه جاگرنات با یکدیگر صحبت کردند. آنها همچنین در رابطه با برهه زمانیای صحبت کردند که کین در یک بُعد دیگر گیر افتاده بود؛ اینکه چگونه او آن کریستالی را که قدرتهایش را به او داده بود، پیدا کرد؛ اینکه چه زمانی به اعضای تیم مردان ایکس پیوست. بعد از اینکه آنها مکالمه خود را به پایان رساندند، اگزاویه یک جعبه کوچک بهعنوان هدیه به جاگرنات داد. او گفت که جاگرنات هر زمان که برادرش را به قتل رساند، آن را باز کند.
جاگرنات درنهایت اگزاویه را به قتل رساند و نشان داد که در حال گذراندن زندگی خودش است. او همچنین تمام اعضای مردان ایکس را هم شکست داد و بالاخره به تمام چیزهایی که میخواست، رسید. بااینحال، بعد از گذشت مدتی مشخص شد که هیچکدام از این اتفاقاتی که رخ داده بود، واقعی نبودند. زمانیکه جاگرنات جعبه را باز کرد (جعبهای که چارلز به او داده بود)، اگزاویه در مقابل او ظاهر شد و به او گفت که تمام اتفاقاتی که رخ داده، الکی بود و فقط در ذهن خود جاگرنات رخ داده است؛ البته به جز ماجرای رستوران و نابود کردن آن. چارلز برای او توضیح داد، زمانیکه او خواب بوده، چارلز وارد ذهن او شده است. اگزاویه دیگر حالا جاگرنات را بهتر درک میکرد و میدانست که چه مسیری را برای طی کردن انتخاب کرده است. اما به او اخطار داد که اصلا در این مسیر به او برنخورد.
مسیر بعدی اگزاویه این بود که روگ را پیدا کند. اگزاویه، گامبیت را استخدام کرد تا در این ماجراجویی به او بپیوندد و با او به استرالیا بیاید تا با هم روگ را پیدا کنند. آنها بعد از کمی بررسی متوجه شدند که روگ در پایگاه قدیمی ایکس من ساکن است. زمانیکه آنها به آنجا رسیدند، متوجه شدند که در طرح هولوگرافیکی دنجر گیر افتادهاند؛ طرحی که فقط خاطرات زندگی قدیمی روگ و همچنین خاطرات او با اعضای تیم مردان ایکس را نشان میداد. چارلز و گامبیت بعد از اینکه چندین صحنه و رویداد مختلف را در زندگی روگ دیدند، به یک سری از اعضای امپراطوری Shi'ar برخورد کردند؛ افرادی که مسئول آسیب رساندن به دنجر بودند. همین اتفاقات و آسیبها بود که باعث شد تا دنجر این طرحهای هولوگرافیکی را ایجاد کند.
آنها به تیم اگزاویه و گامبیت پیوستند تا در پیدا کردن دنجر به آنها کمک کنند. آنها بالاخره بعد از مدتی جستوجو و تلاش، متوجه شدند که دنجر کجاست. از همین رو اگزاویه به درون او وارد تا از درون او را درست کند. زمانیکه اگزاویه درون دنجر بود، دنجر تلاش کرد تا به او حمله کند. زیرا یک نفوذ و ورود غیرمجاز را درون خود حس کرده بود. در آخرین لحظات باقیمانده، بالاخره اگزاویه توانست رمز عبور درست را وارد کند. دنجر بر سر اگزاویه فریاد زد و مدام به چارلز میگفت که از او، بهعنوان یک برده استفاده کرده است و او را از خودش دزدیده است. اگزاویه برای دنجر فاش کرد که چه زمانی او عبارت «من کجا هستم؟» را به زبان آورده بود. با اینکه اصلا رخ دادن چنین اتفاقی ممکن نبود، اما اگزاویه متوجه شد که دنجر آگاهی پیدا کرده است و دیگر درون خودش احساسات و ادراک دارد.
او برای دنجر توضیح داد که قصد داشت او را رها کند تا آزاد باشد اما میلیاردها خط کدهای ماشین درون او وجود داشت و اگزاویه نمیدانست که باید کدام خط را پاک کند؛ آن هم بدون اینکه عملیات یا لوبوتومی را روی او انجام دهد. با اینکه اگزاویه درنهایت موفق شده بود، اما مدام میترسید که او به سراغ اعضای تیم مردان ایکس برود و آنها را به قتل برساند؛ زیرا او همه چیز را در رابطه با دنجر میدانست و اطلاع داشت که احتمال رخ دادن این اتفاق وجود دارد. به همین دلیل چارلز به خودش اجازه داد تا کاری کند که او زجر بکشد، آن هم در شرایطی که کاملا تحت نظارت خودش بود. درنهایت اگزاویه با درست کردن دنجر، به این زجر و رنج پایان داد؛ اتفاقی که باعث شد تا همه چیز به همان شکل سابق خود بازگردد. بعد از این ماجراها، خدمه امپراطوری Shi'ar به سمت اگزاویه شلیک کردند.
زیرا آنها قصد داشتند که هم اگزاویه و هم دنجر را از آنجا به امپراطوری خود و ولکن ببرند؛ جالب است بدانید که ولکن، برای دستگیری اگزاویه و تحویل دادن او، جایزه در نظر گرفته بود. در همین حین، روگ به آنجا آمد تا اگزاویه و دنجر را نجات دهد. از همین رو، اگزاویه به سراغ دنجر رفت که او را بیدار کند تا بلکه او به کمک روگ و گامبیت برود. اگزاویه و دنجر بعد از اینکه خدمه امپراطوری Shi'ar را شکست دادند، توانستند به روگ کمک کنند تا او کنترل کامل قدرتهای خود را در دست بگیرد.
- تهاجم مخفی:
در این برهه زمانی، اینگونه نشان داده شد که اگزاویه در یک جلسه با اعضای گروه Illuminati بود. آنها در این جلسه مشغول صحبت کردن در رابطه با نقشه اسکرالها برای حمله به سیاره زمین بودند. مثل اینکه اسکرالها قصد داشتند که این کار را با جایگزین کردن خودشان در قالب ابرقهرمانان زمینی، انجام دهند. از همین رو، از آنجایی که هیچکدام از اعضای گروه Illuminati نمیتوانستد به یکدیگر اعتماد کنند و مدام فکر میکردند که ممکن است دیگر اعضا درواقع اسکرال باشند، تصمیم گرفتند که این تیم را منحل کنند.
- سلطنت تیره:
او میتواند با تعویض بدن، مرگ و سرنوشت خودش را هم دور بزند
در این خط داستانی، نورمن آزبورن به همراه اعضای گروه دارک اونجرز خود، به سان فرانسیسکو رسیدند تا نقش اجرا کنندههای قانون را داشته باشند. آنها همچنین قصد داشتند تا شرورشهایی را که در سطح شهر علیه جهش یافتهها به راه افتاده بود، متوقف کنند. به نظر میرسید که اگزاویه در جبهه نورمن آزبورن قرار دارد و مسیری را که او در آن قرار داشت، حمایت میکرد. اگزاویه بهطور عمومی به سایکلاپس گفت که خودش را تحویل و بهطور عمومی معرفی کند. بعد از گذشت مدتی مشخص شد که این اگزاویه درواقع همان میستیک است که توسط خود نورمن آزبورن استخدام شده بود تا در این ماجرا به او کمک کند. در حقیقت، اگزاویه واقعی در Alcatraz توسط نورمن آزبورن دستگیر و زندانی شده بود. علاوهبر این، او در طی این مدت کم کم در حال از دست دادن قدرتهای ذهنی و تله پاتیکیاش بود.
او توانست از لحاظ ذهنی با بیست ارتباط برقرار کند؛ بیست هم مانند اگزاویه در آنجا زندانی بود. بعد از گذشت مدتی، اما فراست توانست چارلز اگزاویه واقعی را پیدا کند.اما برای چارلز توضیح داد که هر دوی آنها، تله پات کنندههای کلاس و سطح امگا هستند و قدرتهای نسبتا مشابهی دارند. چارلز و اما در نبردی که در مقابل نورمن آزبورن و اعضای دارک اونجرز او داشتند، تلاش کردند تا شخصیت «ووید» را از سنتری جدا کنند. متاسفانه در طی انجام همین کار، بخشی از ووید وارد ذهن اما فراست شد. اگزاویه بلافاصله به اما فراست گفت تا سریع به شکل الماسی خود تبدیل شود تا از قدرتمند شدن ووید جلوگیری کند و اجازه ندهد که او ، کنترل بدنش را در دست بگیرد.
- ملت ایکس:
بعد از ماجراهای رویداد Utopia، اگزاویه در یک سیارک به نام Asteroid M که حالا دیگر با نام Utopia شناخته میشد، به زندگی بازگشت؛ آن هم به همراه دیگر اعضای تیم مردان ایکس. علاوهبر این، به او اجازه داده شد تا به شورای اصلی و هدایت کننده Utopia که شامل سایکلاپس، استورم، نیمور، آیس من، بیست، ولورین و اما فراست بود، بپیوندد. با اینکه چارلز اگزاویه دیگر به کارهای قدیمی خود که مدام تمام حرکات سایکلاپس را زیر سؤال میبرد، ادامه نمیداد اما باز هم نگرانیهای خاص خودش را داشت و برخی تصمیمات او، نگرانش میکرد. مگنیتو علاوهبر اینکه قصد شرکت در مراسم خاکسپاری «یوریکو تاکیگوچی» را داشت، تحت شرایط صلح طلبانه، به Utopia آمد. اگزاویه اصلا او را باور نداشت. از همین رو از لحاظ ذهنی و تله پاتیکی به او حمله کرد. همین اتفاق باعث شد تا سایکلاپس پا پیش بگذارد و او را مجبور کند و دست از این کارهایش بردارد. بعد از گذشت مدتی، او به خاطر کارهای قدیمی خود و همچنین احساساتی که به خاطر رابطه پیچیدهشان نسبت به مگنیتو داشت، از او معذرتخواهی کرد؛ عذرخواهیای که مگنیتو خیلی زود قبول کرد.
- ظهور دوم:
در این برهه زمانی، شاهد این بودیم که پروفسور اگزاویه در مراسم تشییع و خاکسپاری نایت کراولر، سخنرانی خوبی را ارائه میکند. درست همانند دیگر اعضای تیم مردان ایکس، او هم بهشدت به خاطر مرگ کرت ناراحت بود و از طرف دیگر هم حضور کیبل و «هوپ» او را عصبی میکرد. در پایان خط داستانی Second Coming، ما شاهد این هستیم که پروفسور ایکس از داخل یک هلیکوپتر در حال مشاهده و بررسی عواقب و ماجراهای بعد یک نبرد نسبتا بزرگ است. همانطور که هوپ روی زمین فرود میآمد و دست بیجان و روح کیبل را با خود حمل میکرد، اگزاویه تمام اتفاقاتی را که تا به آن لحظه رخ داده بود مرور کرد. او بعد از انجام این کار، اعلام کرد که احساس میکند هوپ واقعا برای نجات و حفظ جامعه جهش یافتهها آمده است و میتواند رویا و آرزوی او را احیا کند.
- تیم انتقام جویان علیه مردان ایکس:
بعد از اینکه یکی از دانشآموزان جهش یافته با نیروی فینکس آلوده و فاسد شد، اگزاویه به جنبش مقابل پیوست تا به روشهای مختلف، به اعضای تیم اونجرز کمک کند. او از سایکلاپس خواست متوقف شود و حتی تلاش کرد تا با نمادهای مختلف فینکس یعنی مجیک و کلوسوس مبارزه کند. درنهایت اگزاویه توانست تا به ذهن اسکات وارد شود تا تیم اونجرز را که قصد داشتند به سراغ او بیایند، پنهان کند. بعد از اینکه او تلاش کرد تا سایکلاپس را متوقف و بهنوعی او را تعطیل کند، اسکات به سرعت به سمت اما حملهور شد و قدرتهای او را گرفت. حالا که دیگر تاثیر و نفوذ نیروی قدرتمندی مانند فینکس درون سایکلاپس جریان داشت و قدرتهای جدیدی را هم به دست آورده بود، یک ضربه بسیار محکم و مرگبار را نثار مردی کرد که برای سالهای زیاد، حکم یک پدر را برای او داشت.
مرگ چارلز به طرز عجیبی هم اعضای تیم انتقام جویان و هم مردان ایکس را وارد شوک کرد و عمیقا روی آنها تاثیر گذاشت. سایکلاپس در طی یک بازجویی با کاپیتان آمریکا، ادعا کرد که اگزاویه مسئول به وجود آمدن تمام صفتهای خوبی است که درون او وجود دارد و مرگ او یک اتفاق بسیار تراژدیک و غمانگیز است. اما او اعلام کرد که حالا دیگر جهش یافتهها میتوانند ظهور کنند و این اتفاق ارزش مرگ او را داشت؛ ادعایی که باعث شد تا استیو راجرز بهشدت عصبانی شود. راجرز در پاسخ به حرفهای اسکات اعلام کرد که چارلز اگزاویه، یکی از بهترین انسانهایی بود که او در زندگیاش شناخته است. او اعتقاد داشت که هیچ چیز ارزش مرگ اگزاویه را نداشت و حالا با شنیدن این حرفها، بهشدت دلش به حال سامرز میسوزد و به او ترحم میکند؛ اگر او واقعا چنین طرز تفکری دارد.
بعد از گذشت مدتی، الکس سامرز به ملاقات برادر خود آمد و با رفتاری سرد به اسکات گفت که او در طی ماجرای فینکس، رفتار خودخواهانهای داشته است. از طرف دیگر هم بعد از مدتی، اسکارلت ویچ به سراغ یادبود اگزاویه رفت. او با انجام این کار، به یاد رفتارهای چارلز افتاد که چقدر در طی این سالها، با او رفتار مهربان و خوبی داشته است؛ با وجود والدین خودش که هیچ رفتار محبتآمیزی با او نداشتند. او به خاطر نقشی که در ماجرای مرگ چارلز داشت، بهشدت گریه و عزاداری کرد و به خودش قول داد که رویای او را زنده نگه دارد و در تحقق آن تلاش کند. در طی مدت زمانیکه واندا ماکسیمف در یادبود اگزاویه حضور داشت و گریه میکرد، روگ در آن نزدیکیها در حال تماشا کردن بود. به همین خاطر بحث و جدلی بین این دو زن به وجود آمد. اصلا مشخص نیست که بدن چه کسی در قبر چارلز اگزاویه دفن شده بود (البته اگر بدنی در آن تابوت وجود داشته باشد)، زیرا مدتها بعد مشخص شد که بدن واقعی چارلز در اختیار رد اسکال قرار دارد. رد اسکال ادعا داشت که قصد داشت از مغز و ذهن او برای «ازبینبردن و ریشهکن کردن خطر جهش یافتهها» استفاده کند.
جنبه تاریک اگزاویه:
چارلز اگزاویه میتواند قدرتهای خود را به افراد دیگر هم بدهد
بارها اینگونه دیده شده که اگزاویه با جنبه تاریک و سیاه خود در کشمکش است. اینگونه به نظر میرسد که این جنبه سیاه، از نوزادی و حتی قبل از اینکه متولد شود، همراه او بوده است؛ همانجایی که او خواهر خود یعنی کاساندرا نووا را به قتل رساند. او همچنین با Onslaught هم درگیر بود. همانطور که بالاتر هم به آن اشاره شد، Onslaught بخشی از هویت سیاه و تاریک چارلز اگزاویه به حساب میآید. در برخی خط داستانیها، چارلز اگزاویه بهعنوان یک فرد سوءاستفاده کننده به تصویر کشیده میشد که ذهن دیگران را دستکاری میکرد. در یکی از خط داستانیها، اعضای تیم مردان ایکس نقشههای چارلز را که Xavier Protocols نام داشتند، پیدا کردند.
او در طی این پروتکلها برای هر کدام از اعضای مردان ایکس نقشه کشیده بود تا به محض اینکه هر کدام از آنها شورش کردند، کار آنها را یکسره کند. زمانیکه اگزاویه یک تیم ایکس من از اعضای جدید را که هنوز به خوبی آموزش ندیده بودند به مأموریت فرستاد، یکی از اعضای این تیم به نام ولکن که برادر سایکلاپس محسوب میشد، جان خود را از دست داد. در اقدام عجولانه بعدی، اگزاویه ذهن سایکلاپس را از هرگونه خاطرهای که از برادرش داشت، پاک کرد. از طرف دیگر هم کاری کرد تا آنها فکر کنند که آن جزیره خاص زنده است و صدا میدهد. او قصد داشت تا با این اقدام، کاری کند که صداها با خاطرات جدید سایکلاپس تطابق داشته باشد.
پروفسور ایکس یکی از قدرتمندترین جهش یافتههایی است که در دنیا وجود دارند و میتواند کارهای خارقالعادهای را با ذهن خود انجام دهد. او یک تله پات کننده در سطح و کلاس امگا محسوب میشود که تواناییهای او با قدرتهای اما فراست در یک سطح قرار دارد. او میتواند ذهن افراد مختلف را بخواند و در سطح بسیار بالایی از لحاظ ذهنی و روحی با دیگران ارتباط برقرار کند؛ به طوری که او توانایی این را دارد تا با شخصیتهای مختلفی که در سرتاسر دنیا قرار دارند یا حتی در سطح کهکشانی هستند، ارتباط بگیرد. پروفسور ایکس با این قدرت تله پاتیکی خودش میتواند ذهن دیگران را دستکاری کند، پاک کند و حتی خاطرات جدیدی را در آنها به وجود بیاورد. علاوهبر این، پروفسور ایکس میتواند اعمال افراد مختلف را هم در دست بگیرد و آنها را کنترل کند. او میتواند از لحاظ ذهنی و روحی به دیگران آسیب وارد کند و حتی تا آستانه مرگ هم آنها را ببرد.
استعداد و توانایی چارلز به او این اجازه را میدهد تا کانالهای ارتباطی مختلف را باز کند و افکار ذهنی متنوعی را در ذهنها بکارد؛ حتی اگر آن فرد فاصله بسیار زیادی با چارلز داشته باشد. او بهعنوان یک فرد بسیار باهوش و نابغه به حساب میآید که میتواند با دسترسی به ذهن هر فرد و اطلاعاتی که درون آن وجود دارد، خیلی زود تمام آنها را یاد بگیرد و همه اطلاعات را به حافظه بسپارد. او همچنین با استفاده از قدرت تله پاتی خود میتواند آموزهها و تعالیم خودش را درون ذهن دیگران قرار دهد؛ از همین رو دیگران هم میتواند با سرعت او چیزهای مختلفی را یاد بگیرند. این مورد شامل یادگیری زبان بیگانگان مختلف هم میشود.
علاوهبر تمام موارد نام برده شده، اگزاویه همچنین میتواند کاری انجام دهد تا دیگران تصور کنند که او میتواند زمان را تغییر دهد. به طوری که زمانیکه اگزاویه بهصورت تله پاتیکی یک گروه جدید از جهش یافتهها را تعلیم و آموزش میداد، اینگونه به نظر میرسید که آنها چندین ماه است که در حال یادگیری هستند اما در واقعیت تنها چند ساعت از آغاز یادگیری آنها گذشته بود. در حقیقت، این توانایی بهگونهای بود که چارلز میتوانست از لحاظ تله پاتیکی کاری کند که دیدگاه دیگران نسبت به زمان تغییر کند و در اصل توانایی تغییر زمان را نداشت.
در انتها به چند مورد از انیمیشنها و بازیهایی اشاره میکنیم که شخصیت چارلز اگزاویه/پروفسور ایکس در آن حضور داشت:
- انیمیشن سریالی Spider-Man and His Amazing Friends محصول سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۳ با صداپیشگی جی. استنلی جونز
- انیمیشن سریالی X-Men: The Animated Series محصول سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۷ با صداپیشگی سدریک اسمیت
- انیمیشن سریالی Spider-Man: The Animated Series محصول سال ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۸ با صداپیشگی سدریک اسمیت
- انیمیشن سریالی X-Men: Evolution محصول سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۳ با صداپیشگی دیوید کای
- انیمیشن سریالی Wolverine and the X-Men محصول سال ۲۰۰۹ با صداپیشگی جیم وارد
- انیمیشن سریالی The Super Hero Squad Show محصول سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱ با صداپیشگی جیم وارد
- سریال Legion محصول سال ۲۰۱۹ تاکنون با بازی هری لوید
- فیلم X-Men (محصول سال ۲۰۰۰)، فیلم X2: X-Men United (محصول سال ۲۰۰۳)، فیلم X-Men: The Last Stand (محصول سال ۲۰۰۶)، فیلم X-Men Origins: Wolverine (محصول سال ۲۰۰۹)، فیلم The Wolverine (محصول سال ۲۰۱۳)، فیلم X-Men: Days of Future Past (محصول سال ۲۰۱۴) و فیلم Logan (محصول سال ۲۰۱۷) با بازی پاتریک استوارت
- فیلم X-Men: First Class (محصول سال ۲۰۱۱)، فیلم X-Men: Days of Future Past (محصول سال ۲۰۱۴)، فیلم X-Men: Apocalypse (محصول سال ۲۰۱۶)، فیلم Deadpool 2 (محصول سال ۲۰۱۸) و فیلم Dark Phoenix (محصول سال ۲۰۱۹) با بازی جیمز مکآووی
- بازی Lego Marvel Super Heroes محصول سال ۲۰۱۳ با صداپیشگی جیمز آرنولد تیلور
- بازی Marvel: Ultimate Alliance محصول سال ۲۰۰۶ با صداپیشگی تام کین
- بازی X-Men Legends محصول سال ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵
- بازی X-Men Legends II: Rise of Apocalypse محصول سال ۲۰۰۵
- بازی Spider-Man 2: Enter Electro محصول سال ۲۰۰۱ با صداپیشگی درن نوریس