معرفی شخصیت دکتر دووم، ویکتور وان دووم
پیش از آغاز مقدمه و معرفی شخصیت ویکتور وان دووم، ما تصمیم گرفتیم که نقل قولی از این کاراکتر را برای شما بیان کنیم:
من دووم هستم. نابودگر دنیاها.... کدام خدایی جرئت دارد که مقابل من ایستادگی کند؟
شاید بتوان گفت که این شخصیت، تا حدودی با بقیه فرق دارد. شاید آنقدر که نام این شخصیت به زبان آمده و در داستانهای مختلف به او اشاره شده، باعث شده افراد خیلی کمتری نسبت به قبل از او بترسند. این شخصیت یک دانشمند باهوش و درخشان به حساب میآید که با ماسکی آهنین صورت زخمی و زشت خود را که زمانی بسیار زیبا بود، میپوشاند. ویکتور وان دووم که استاد موضوعات علمی و علوم جادوگری به حساب میآید، فرمانروا و حاکم سرزمین لاتوریا است. او به دنبال راهی میگردد تا از طریق فتح سرتاسر دنیا و همچنین تصاحب آن، بشریت را بهتر از قبل کند. از هر زاویهای که بخواهیم به دکتر دووم نگاه کنیم، شاید بتوان گفت که هیچ موجود دیگری نمیتواند به پای او برسد و او کاملا بیهمتا محسوب میشود. دکتر دووم مبارزهها و مشاجرههای بسیار زیادی، چه با دشمنان زمینی و چه با موجودات پر قدرت کیهانی و فرازمینی، داشته است. با اینکه او دشمنان زیادی دارد، اما میتوان شخصیت رید ریچاردز و همچنین دوستانش در تیم چهار شگفت انگیز را به عنوان دشمن اصلی و همیشگی او دانست.
ویکتور وان دووم یک شخصیت ابرشرور به حساب میآید که در کتابهای کمیک آمریکایی که توسط کمپانی مارول کامیکس منتشر میشود، حضور مییابد. این شخصیت توسط نویسنده و ویراستاری به نام استن لی و همچنین هنرمند و تصویرگری به نام جک کربی خلق شده است. این کاراکتر اولین بار در قسمت ۵ سری کتاب کمیک The Fantastic Four که در ماه جولای سال ۱۹۶۲ خلق شده بود، حضور یافت. او فرمانروای سرزمین لاتوریا محسوب میشود و تا به امروز با قهرمانان زیادی مانند آیرون من، بلک پنتر و همچنین تیم انتقام جویان مبارزه کرده است.
مجله ویزارد در لیست ۱۰۱ شرور بسیار بزرگ تاریخ، شخصیت دکتر دووم را در رتبهی چهارم قرار داد. بعد از آن، مجله خبری آی جی ان در یکی از لیستهای خود که ۱۰۰ شرور برتر تاریخ کتابهای کمیک را جمع آوری کرده بود، شخصیت دکتر دووم را در رتبه سوم قرار داد. مدت خیلی کمی بعد از آن، آی جی ان اعلام کرد که دکتر دووم، بزرگترین شرور دنیای کمیکی مارول است.
ویکتور فرزند یک زن و مرد مسافر و جیپسی در سرزمین لاتوریا (یک کشور کوچک اروپایی) به حساب میآید. مادر ویکتور یعنی سینتیا، مدت زمان خیلی کمی بعد از اینکه با شیطانی به نام مفیستو ارتباط برقرار کرد تا از او قدرت بیشتری بخواهد، به قتل رسید. او بعد از مرگش، ویکتور را با پدرش تنها گذاشت. او از پدرش خواست تا از ویکتور در برابر مفیستو محافظت کند. پدر ویکتور که ورنر نام داشت، یک دکتر بود. به همین دلیل، «پادشاه ولادمیر» که حاکم سرزمین لاتوریا بود، او را احضار کرد و از او خواست که همسرش را درمان کند. ورنر که متوجه شد اصلا از پس این کار برنمیآید و توانایی بهبود همسر پادشاه را ندارد، پسر خود را برداشت و سریع از آن سرزمین فرار کرد. مدت خیلی کمی بعد از این ماجرا و درست زمانی که در تلاش بود تا از پسرش محافظت کند، جانِ خود را از دست داد. به همین دلیل، ویکتور با بهترین دوست پدرش یعنی «بوریس» تنها ماند و با او زندگی کرد. بعد از گذشت مدتی، ویکتور کتابهای عرفانی و همچنین وسایل مخصوص او را پیدا کرد. با کمک آنها، او توانست راه و روشهای جادوگری را به خودش آموزش دهد. ویکتور با استفاده از همین روشها، بارها تلاش کرد که روح مادرش را از دست مفیستو آزاد کند اما مدام با شکست روبهرو میشد.
شخصیت دکتر دووم که به خاطر ظاهر زشت و آسیب دیدهاش مجبور بود ماسک بزند، در خط داستانی Axis که نقش یک قهرمان را داشت، چهره خود را به مردم لاتوریا نشان داد
ویکتور توانست در زمینههای علمی تا حد زیادی پیشرفت کند؛ به طوری که او چندین دستگاه جدید هم اختراع کرد و آنها را توسعه داد. پیشرفتهای او آنقدر چشمگیر بود که در نهایت توانست یک بورس تحصیلی برای دانشگاه Empire State University کسب کند. ویکتور زمانی که در این دانشگاه در حال تحصیل بود، با فردی به نام «رید ریچاردز» آشنا شد؛ کسی که بعد از گذشت مدتی، تبدیل به آقای شگفت انگیز و دشمن بزرگ او شد. در دوران تحصیل، آنها رقبای علمی به حساب میآمدند. یک روز، ویکتور دستگاه جدیدی اختراع کرد تا به وسیلهی آن بتواند مادر خود را نجات دهد؛ اتفاقی که بزرگترین شکست و سقوطش را رقم زد. ریچاردز بهشدت تلاش کرد که ویکتور را نسبت به خطایی که در محاسباتش بود، آگاه کند و به او هشدار دهد. با این حال، غرور و تکبر وان دووم مانع از این شد که بخواهد به حرفهای رقیب خود گوش کند. طولی نکشید که این دستگاه منفجر شد، تا حد زیادی صورت او را زخمی کرد و در نهایت منجر به این شد که از دانشگاه هم اخراج شود.
بعد از این اتفاق، وان دووم به تبت رفت و در آنجا یک محفل از راهبان قدیمی و پیر را پیدا کرد. او آنقدر راه و روشهای آنها را تمرین کرد و به کار گرفت که در نهایت تبدیل به رهبر محفل آنها شد. وان دووم از آنها خواست که اولین لباس مخصوص و زرهیاش را درست کنند. از آنجایی که ویکتور برای این لباس خیلی ذوق و اشتیاق داشت و میخواست هر چه زودتر آن را بپوشد، ماسک صورت فلزیای را که هنوز فوقالعاده داغ بود بر روی صورت خود گذاشت. همین موضوع باعث شد که صورت او بیش از پیش زخمی و زشت شود. ویکتور در قالب دکتر دووم، به سراغ «بارون ولادیمر» رفت، او را به قتل رساند و پسر او یعنی «رودولفو» را به زندان انداخت. با انجام این کارها، او توانست تخت پادشاهی سرزمین لاتوریا را خالی کند تا خودش بتواند کنترل این سرزمین را در دست گیرد. رودولفو بعد از گذشت مدتی موفق به فرار از این زندان شد و بعد از آن شورشی را به راه انداخت. او تا مدتهای خیلی زیادی به فعالیتهای خود در جبههی دووم ادامه داد تا زمانی جانش را از دست داد. بعد از آن، برادر کوچکتر رودولفو یعنی «زوربا» تصمیم گرفت که راه برادرش را ادامه دهد. دووم از هوش و اختراعاتش استفاده کرد و توانست سرزمین لاتوریا را تبدیل به یک کشور رونق یافته و پیشرفته تبدیل کند.
القاب و اسامی مستعار: دکتر دووم، ویکتور وان دووم، مستر، بارون آهنی، مرد شکست ناپذیر، The Apprentice، هنس، لرد دووم، امپراطور دووم، دووم 2099، جادوگر عالی رتبه، وینسنت وان، دووم رکس، کنت اوتو وان دووم، اوتو جذاب، رید ریچاردز، نورمن مکآرتور، ویکتور وان دم، پادشاه سیاه و نابودگر بزرگ.
خویشاوندان: وارنر وان دووم (پدر، مرحوم)، سینتیا وان دووم (مادر، مرحوم)، بوریس (پدر ناتنی)، کریستوف ورنارد (پسر ناتنی)، کارولین لی فی (دختر) و غیره.
تیمها: All-Scar Squadron، انتقام جویان، کابینه سیاه، کابال، قهرمانان کیهانی، شورای دووم، ژنرالهای دکتر دووم، دووم باتها، چهار شگفت انگیز، بنیاد آینده، رومانی، شیلد، شیلد 2099، وی-لاکس، جیپسیهای زفیرو و غیره.
متحدان: الکساندر فلین، اندروید من، بیلی کودک، بلک سوان، بوریس، بول بروگان، کاپیتان آمریکا، کارولین له فی، کونتاگیون، کریستال، سینتیا وان دووم، دیابلو، دیوینتی، دکتر کروناس، دکتر دوومزدی، دکتر اختاپوس، دکتر استرنج، دووم بات، دوومزمن، دورما، دکتر باب دووم، دراکولا، اگ هد، امیل بربانک، دووم بات امپراطور، ساحره، دووم بات زن، فورچون، فرانکلین ریچاردز، فریتز، گوست رایدر و غیره.
دشمنان: ادم وارلاک، ایر واکر، آلانا، آلبرت انیشتین، الکس پاور، الکساندر فلین، الیسا موی، ادرو کارپاتیان، انکا، انجل، انت من، آپوکالیپس، آپوکس، آرکید، آرمادیلو، آرتور، اش، آواتار، بالدر، بالدینی، بلدور، بارون سابات، بتل استار، بیست، بیتل، بیاندر، بیگ برتا، بیل جونیور، بلک بولت، بلک فاکس، بلک نایت، بلک پنتر، بلک سوان، بلک ویدو، بلیتز وینگ، بامب شل، برس، باکی بارنز، باگ و غیره.
همانطور که در ابتدای متن هم به آن اشاره شد، دکتر دووم توسط استن لی و جک کربی خلق شد و برای اولین بار در قسمت ۵ ولوم اول سری کتاب کمیک Fantastic Four حضور پیدا کرد. اولین شخصیتی که خالقان دکتر دووم برای الهامگیری از آن استفاده کرده بودند، دشمن اصلی شخصیت «داک سوج» یعنی «جان سان لایت» بود. استن لی اغلب اوقات در مصاحبههای خود عنوان میکرد که دکتر دووم، «شخصیت شرور محبوب» او است. این کاراکتر در ۳۰۳۱ کتاب کمیک حضور پیدا کرده و تنها در قسمت اول سری کتاب کمیک Onslaught: Marvel Universe به نام With Great Power...، قسمت ۳۸۱ سری کتاب کمیک Fantastic Four به نام And Then They Were 3! و همچنین قسمت ۲ سری کتاب کمیک Earth X به نام Chapter Two جان خود را از دست داده است.
- دوران نقرهای:
در این برهه زمانی، دکتر دووم دفعات خیلی زیادی با تیم قهرمان چهار شگفت انگیز مبارزه کرده است.
- دوران برنز:
در این برهه زمانی، دکتر دووم به همراه شخصیت «نیمور ساب مارینر» و همچنین دیگر شخصیتها، در خط داستانی سری کتاب کمیک Super-Villain Team Up حضور پیدا کرد. علاوه بر این مجموعه، دکتر دووم در چند مورد رمان گرافیکی مانند Emperor Doom و Triumph and Torment هم حضور پیدا کرد. در همین دوره بود که ایدهی «دووم بات» گسترش پیدا کرد.
- دوران مدرن:
در این دوران، تواناییهای جادویی دکتر دووم بیشتر از قبل مورد بررسی قرار گرفت. ما همچنین در این برهه زمانی بیشتر شاهد این هستیم که او به سراغ نقشههای شوم خود در جهت تسخیر و فرمانروایی دنیا، میرود؛ او حتی برای تحقق این هدف خود عضو گروه Cabal شد و طولی نکشید که به سرزمین واکاندا حمله کرد.
- دووم علیه تیم چهار شگفت انگیز:
در حالی که دکتر دووم در تلاش بود تا اهداف خود را محقق کند و دنیا را در تصرف خود بگیرد، چندین بار با رقیب قدیمی خود یعنی رید ریچاردز و همچنین تیم فوقالعاده و ابرقهرمانی او یعنی چهار شگفت انگیز، برخورد کرد و مبارزههایی داشت. او اولین بار تلاش کرد که تیم چهار شگفت انگیز، چندین سنگ قیمتی برای او بدزدند؛ سنگهایی که در اصل و در دوارن گذشته متعلق به «مرلین» بودند و میتوانستند قدرتهای زیادی را برای او به ارمغان بیاورند. اما در نهایت، این نقشه با شکست روبهرو شد.
در نتیجه، او تصمیم گرفت که با قهرمان دیگری یعنی نیمور متحد شود تا بتوان با این کار، تیم چهار شگفت انگیز را شکست دهد؛ نقشهای که تقریبا موفقیتآمیز بود. در نهایت او شکست خورد و در فضا، تنها گذاشته شد. همانجا بود که ویکتور توسط نژاد بیگانهای به نام «Ovoids» نجات پیدا کرد. او توانست بخشهای زیادی از تکنولوژی آنها را یاد بگیرد و از آنها برای بازگشت خود به زمین استفاده کند. او در آخر هم همین کار را کرد و به زمین بازگشت تا تیم چهار شگفت انگیز را باری دیگر شکست دهد. او بدن خود را با رید ریچاردز تعویض کرد و خود را به جای او، جا زد. او تصمیم داشت که بقیه اعضای تیم را هم آنقدر کوچک کند که تبدیل به هیچ شوند اما نقشهی او نتیجهی عکس داد و این خودِ دووم بود که کوچک شد.
دووم بعد از اینکه بسیار کوچک شد، به دنیای مایکرو ورس رفت؛ سرزمینی که پر از آرامش و صلح بود و کاملا برای تسخیر و تصاحب شدن، آمادگی داشت. بعد از اینکه او با پادشاه و شاهزاده پیرلا ارتباط دوستانه برقرار کرد و توانست ارتباط نزدیکی با آنها داشته باشد، خیلی زود جایگاه جادوگر دربار را بهدست آورد (به خاطر هوش و علم بسیار زیادی که داشت و برای آنها این علم کاملا ناآشنا بود). او کاری کرد که مردم این سرزمین، اسلحههایی را که نیاز داشت، برای او بسازند. دووم بعد از بهدست آوردن منابع لازم، به دوستان سلطنتی خود پشت و آنها را کوچک کرد. همین کار، فرصت خیلی خوبی را در اختیار او قرار داد که کنترل سرزمین آنها را در دست بگیرد. بعد از این اتفاق، او یک ماشین دیگر ساخت تا کاری کند که اعضای تیم چهار شگفت انگیز به سراغ دنیای او بیایند. طولی نکشید که او توانست اعضای این تیم را دستگیر کند. بعد از دستگیری، او تصمیم داشت که آنها را به «Lizard Men of Tok»، فاتحان وحشی و خشن دنیای مایکرو ورس، بدهد تا بتواند وفاداری و اتحاد آنها را بهدست بیاورد. با این حال، تیم چهار شگفت انگیز خیلی راحت توانستند از آنجا فرار کنند.
زمانی که دووم از فرار آنها آگاه شد، به دنیای معمولی بازگشت. او اصلا قصد نداشت که از نقشهی خود برای انتقامگیری از چهار شگفت انگیز، دست بکشد. او بلافاصله برنامههای خود را آغاز کرد. به همین منظور، به عنوان اولین قدم به سراغ «آلیشیا مسترز» رفت، او را ربود و او را به قلعهی شناور خود برد. بعد از این کار، به تیم چهار شگفت انگیز اخطار داد که اگر آنها قصد دارند که دوباره آلیشیا را ببینند، اصلا نباید در این جریان دخالت کنند. دووم در مرحلهی بعدی نقشهی خود، نامهای برای رئیس جمهور ایالات متحد نوشت و فرستاد. او در این نامه از او خواست که در کابینهی خود، جایگاهی را برای او در نظر بگیرد در غیر این صورت، او جنگی را علیه این کشور به پا خواهد کرد. بعد از اینکه دووم هیچ پاسخی از رئیس جمهور دریافت نکرد، به مهمترین واحد ایالات متحده حمله کرد و کنترل برق و همچنین اسلحههای آنها را در دست گرفت. در این شرایط اعضای تیم چهار شگفت انگیز کاملا ناامید شده بودند. دووم کاری کرد که اگر دشمنانش قصد حمله به او را داشتند، این کار بدون متلاشی شدن خودشان ممکن نباشد.
اما رید، باری دیگر توانست پیشدستی کند و زیرکی بیشتری نسبت به دووم به خرج دهد. او یکی از اعضای تیم یعنی «تینگ» را به طور موقت به حالت اصلی خود یعنی «بن گریم» بازگرداند. همین کار باعث شد تا او بتواند به سیستم دفاعیای که دووم به راه انداخته بود نفوذ کند. بن گریم بعد از ورود توانست مسیر را برای ورود بقیه اعضای تیم هم هموار کند. البته تدابیر دفاعی دووم به همین ختم نشد بلکه او تلههای دروغین و احمقانهی دیگری هم مقابل آنها گذاشته بود اما آنها خیلی راحت توانستند از این موانع بگذرند و به ویکتور برسند. به همین دلیل، دووم به سراغ آلیشیا رفت تا از او به عنوان طعمه استفاده کند زیرا میدانست که اعضای تیم، امنیت و جان او را به خطر نمیاندازند اما خیلی زود متوجه شد که «زن نامرئی» جایش را با او تعویض کرده است. دووم باری دیگر از این تیم شکست خورد و ترجیح داد به دستگیر و تحقیر شدن توسط این قهرمانان، از قلعهی شناور خود بیرون بپرد و فرار کند.
او در برههای از زمان، شخصیت پرپل من را زندانی کرده بود. او همچنین به نوعی چهار شگفت انگیز را دوست داشت
عجیبترین داستان دکتر دووم و تیم چهار شگفت انگیز، در قسمت ۱۱۶ سری کتاب کمیک Fantastic Four اتفاق افتاد. در این خط داستانی، زمین در خطر بسیار بزرگی مقابل دشمنی به نام «اُوِر مایند» قرار گرفته بود. این شخصیت شرور آنقدر قدرتمند بود که حتی کنترل آقای شگفت انگیز را هم بهدست آورد، اراده و هدفهای او را گرفت و او را تبدیل به نوکر خودش کرد. با این حال، «آگاتا هارکنس» به سراغ «دختر نامرئی» رفت و او را مجبور کرد که با دکتر دووم تماس بگیرد؛ تنها کسی که در آن زمان میتوانست به آنها کمک کند. سوزان به سراغ دکتر دووم رفت. دووم در ابتدا درخواست او را برای کمک کردن رد کرد اما سوزان در نهایت موفق شد که او را متقاعد کند و نظرش را تغییر دهد که به کمک آنها بیاید. در نهایت هم دکتر دووم به همراهی هیومن تورچ، تینگ و دختر نامرئی رفت و آنها را در مبارزه با اور مایند هدایت کرد.
- دشمنی با سیلور سرفر:
یکی از دشمنان دکتر دووم، سیلور سرفر است. در برههای از زمان، او یک بار توانست قدرت کیهانی سیلور سرفر را بدزدد و تبدیل به یکی از قدرتمندترین موجودات سرتاسر زمین شود اما باری دیگر، نقشههای او توسط اعضای تیم چهار شگفت انگیز، متوقف شد. آنها توانستند دکتر دووم را فریب دهند و او را به خارج از مرزهای زمین ببرند؛ مرزهایی که توسط گالاکتوس اطراف کره زمین گذاشته شده بود تا بتواند سیلور سرفر را شکست دهد. به همین دلیل زمانی که دکتر دووم از این مرزها عبور کرد، قدرتهای خود را از دست داد.
دکتر دووم در مسابقه «Aged Genghis» شرکت کرد و در لیست برندهها، نفر دوم شد. همانطور که در قوانین این مسابقه عنوان شده بود، دکتر دووم میتوانست از فرد برنده، یک درخواست داشته باشد. برنده هم کسی نبود جز دکتر استرنج. دکتر دووم به عنوان خواستهی خود از او خواست که روح مادرش را از دست مفیستو آزاد کند. آنها با کمک یکدیگر توانستند روح مادر او را نجات دهند اما در نهایت این کار به قیمت نفرت بی حد و مرز و بی پایان این مادر، نسبت به پسرش تمام شد.
- جنگهای مخفی:
در طی اتفاقات و جریانهای اولین جنگهای مخفی، دووم یکی از چندین شخصیت شروری بود که توسط «بیاندر» ربوده و به بتل ورلد فرستاده شد. او خیلی سریع نقشهای چید و سعی کرد که براساس این نقشه، وقایع این خط داستانی را به گونهای تغییر دهد تا در نهایت به نفع خودش تمام شود. او همچنین بعد از اینکه لباس اصلیاش خراب شده بود و آسیب دید، ظاهر جدیدی را برای خودش طراحی کرد و برای مدت کوتاهی به همان شکل ظاهر شد. دووم خیلی زود با فردی به نام «کلا» روبهرو شد. دووم به عنوان بخشی از نقشهای که کشیده بود، از این شخصیت شرور استفاده کرد تا قدرتهای بیاندر و همچنین گالاکتوس را بدزدد. زمانی که بیاندر بدن کلا را دزدید و توانست دووم را فریب دهد تا «گاد هود» جدیدی را که بهدست آورده بود، به او دهد، توانست نقشههای ویکتور را شکست بدهد.
- تولد دوبارهی قهرمانان:
زمانی که تهدید و خطر «Onslaught» به زمین رسید، دووم این جریان را یک فرصت بسیار خوب دانست که قدرتهای این موجود را برباید. زمانی که قهرمانان زمین متوجه شدند که باید برای شکست دادن Onslaught، جان و زندگی خودشان را فدا کنند، آیرون من تصمیم گرفت که در این جریان فداکاری، دکتر دووم به آنها کمک کند. آیرون من به سراغ دووم رفت، او را گرفت و به سمت ماهیت و ذات Onslaught کشاند؛ همین موضوع باعث شد که دکتر دووم به دست آیرون من کشته شود.
دکتر دووم در خط داستانی Winter Soldier با باکی بارنز و بلک ویدو متحد شد تا از رخ دادن یک جنگ جلوگیری کند. او حتی دو بار هم خدا بوده است
فرانکلین ریچاردز یک دنیای کوچک و جیبی ساخت تا قهرمانان بتوانند در آن زندگی کنند. دووم هم درست همانند قبل، به همان شکل به زندگی خود ادامه داد. برخلاف اکثر قهرمانان، به نظر میرسید که دووم میتواند اتفاقات و جریانهای پیش از Onslaught را به یاد بیاورد. زمانی که گالاکتوس به زمین آمد تا از آن تغذیه کند، دووم با نسخهی آیندهی خود ملاقات کرد. این نسخه، اطلاعات و تکنولوژیای را در اختیار دووم گذاشت تا بتواند به او کمک کند. دووم در ابتدا تلاش کرد تا قدرتهای کیهانی نوکرهای گالاکتوس را بدزدد. او خیلی زود متوجه شد که اصلا در برابر گالاکتوس هیچ شانسی برای برنده شدن ندارد و به این نتیجه رسید که این سیاره نفرین شده است. به همین دلیل او در بعد زمان به گذشته رفت تا از رخ دادن چنین اتفاقی پیشگیری کند. بعد از چند تلاش دیگر برای متوقف کردن گالاکتوس و همچنین تغییر دادن شرایط به نفع خود، دووم در نهایت مجبور شد که با قهرمانان و به خصوص سیلور سرفر همکاری کند تا بتوانند با کمک هم گالاکتوس را شکست دهند.
بعد از اینکه قهرمانان به سیارهی زمینِ خود بازگشتند، دووم تصمیم گرفت که تا مدتی بیصدا بماند و فعالیت خاصی انجام ندهد. بعد از گذشت مدتی که او ترکیبی از سحر و جادو و همچنین تکنولوژی را در اختیار گرفته بود، به دنیای «تولد دوباره قهرمانان» رفت و آن را تسخیر کرد. بعد از این کار، او این دنیا را از میان دنیاهای جیبی به میان دنیاهای واقعی و اصلی برد. دکتر دووم این دنیا را درست در همان مداری که زمین در آن قرار داشت، درست در نقطهی مقابل آن گذاشت و با همین کار یک زمین مقابل ایجاد کرد. در نهایت او از تخت پادشاهیای که به راه انداخته بود، برانداخته شد و به سیاره حقیقی خود بازگشت.
- والریا:
ویکتور دووم در طی دوران جوانی خود، عاشق یک زن به نام «والریا» شد اما این زن قبول نکرد که با او رابطهی عاشقانهای داشته باشد. او با «Hazareth Three» پیمانی بست؛ پیمانی که در طی آن قرار بود این زن فدا شود تا او بتواند قدرت بیشتری بهدست بیاورد. این کار، برای دکتر دووم که تا حد زیادی تغییر کرده بود، یک اتفاق جدید به حساب میآمد به طوری که او بهشدت نسبت به اقدامی که علیه والریا انجام داده بود، احساس پشیمانی میکرد. همین موضوع باعث شد که دووم، نام دختر رید را والریا بگذارد؛ زنی که او واقعا عاشقش بود اما بعد او را کشت. با این حال، کمپانی مارول هنوز اعلام نکرده که دقیقا چه چیزی باعث شده تا احساسات و عواطف دکتر دووم فعال و آنقدر زیاد شود که بتواند خاطرات والریا را به ذهن او بازگرداند. زمانی که او توسط اعضای تیم چهار شگفت انگیز و همچنین دکتر استرنج فریب خورد، در هل یا همان جهنم، گیر افتاد و زندانی شد.
زمانی که میولنیر (چکش مخصوص ثور) شناور بود و از تمام واقعیتها میگذشت، یک گودال در جهنم ایجاد کرد و همین موضوع باعث شد تا دووم بتواند از آن زندان فرار کند. زمانی که میولنیر بر روی زمین فرود آمد، دووم تلاش کرد تا آن را تصاحب کند اما همانطور که همه حدس میزدند، او اصلا برای تصاحب این چکش، لیاقت و ارزش نداشت. بعد از گذشت مدتی او به سرزمین لاتوریا بازگشت و میراث جادویی خود را که با استفاده از آن میتوانست دشمنان خود را شکست دهد، باری دیگر کشف کرد. بعدها و زمانی که پادشاهی آتلانتیسیها نابود شده بود، دکتر دووم با کمال میل به آنها اجازه داد که وارد لاتوریا بشوند. بعد از آن هم، او با لوکی متحد شد تا در طی نقشهای که علیه ثور چیده بودند، دشمنان سرزمین آزگارد را آزاد کنند.
بعد از این جریان و بعد از اینکه دووم «سیمبیوتها» را از یکی از ماهوارههای خود آزاد و رها کرد، با اعضای تیم انتقام جویان قدرتمند روبهرو شد. زمانی که آیرون من، سنتری و دووم در حال مبارزه کردن بودند، ناگهان در بعد زمان به گذشته رفتند. دیگر شرایط به گونهای شده بود که این سه نفر مجبور بودند با یکدیگر همکاری کنند تا بتوانند باری دیگر به زمان حال بازگردند. آنها برای اینکه بتوانند این کار را بکنند، از ماشین زمانی که آقای شگفت انگیز ساخته بود و در آن خط زمانی قرار داشت، استفاده کردند. اما زمانی که به زمان حال بازگشتند، دووم دست از شرارت خود بر نداشت و آیرون من را به زمانی فرستاد که قلعهی او در همان برهه زمانی منفجر شده بود. حال با توجه به اینکه آیرون من دیگر در آن خط زمانی حضور نداشت، دکتر دووم خیلی راحت توانست تیم انتقام جویان را شکست دهد. با این حال، ایرون من بالاخره موفق شد که از آن خط زمانی فرار کند. از طرف دیگر هم «اسپایدر وومن» موفق شد که از زندان دووم فرار کند. همین اتفاقات، آغازی برای شکست و سقوط دکتر دووم بود و شرایط به گونهای پیش رفت که ویکتور در نهایت دستگیر شد.
- جنگ داخلی:
در طی خط داستانی جنگ داخلی کمپانی مارول، دکتر دووم توسط تیم چهار شگفت انگیز داخل جهنم زندانی و همانجا تنها گذاشته شد. در آنجا، دکتر دووم نبردهای شجاعانهای را علیه شیطانهای بسیار زیادی هدایت کرد و پیش برد. زمانی که چکش ثور باری دیگر در حال گشت و گذار درون کهکشان و در حال سفر به سیاره زمین بود، دووم توانست از زندان خود فرار کند. بعد از اینکه او به زمین بازگشت، متوجه شد که در طی این دو سال غیبت، نخست وزیرش کنترل کشور و سرزمینش را در دست گرفته است. این نخست وزیر واقعا قصد داشت که تغییرات بزرگ و مهمی را در دولت ایجاد کند اما هنوز موفق به این کار نشده بود که دووم در این جریان مداخله کرد. دکتر دووم ماموریت جدیدی را مبنی بر پیدا کردن و بازگرداندن میولنیر، تعیین کرد. دکتر دووم بعد از مبارزه کردن با اعضای سازمان شیلد و همچنین تیم چهار شگفت انگیز، در نهایت توانست به این چکش برسد اما همانجا متوجه شد که قادر به بلند کردن آن نیست. به همین دلیل، کاملا ناامیدانه به سرزمین لاتوریا بازگشت.
زمانی که او در سرزمین لاتوریا بود، بلک پنتر به همراه همسر خود یعنی «استورم» به ملاقات او رفتند و دربارهی تشکیل دادن یک جنبش متحد علیه قانون ثبت نام ایالات متحده با او صحبت کردند. در آن زمان، بلک پنتر از کشورهایی مانند انگلستان و آتلانتیس هم درخواست کمک کرده بود. با اینکه دووم با این درخواست بلک پنتر موافقت کرده بود، اما اصلا خود را در جنگی که در خاک ایالات متحده آغاز شده بود، درگیر نکرد.
- سلطنت تاریک:
در طی جریان عواقب خط داستانی تهاجم مخفی، ما اولین بار شاهد این هستیم که دکتر دووم، در ملاقاتی با «Dark Illuminati» شرکت کرده است. ویکتور اصلا تحت تاثیر برنامههای جدید نورمن آزبورن قرار نگرفت و به نظر این برنامه هیچ چیز جذابی نداشت اما در هر صورت، تصمیم گرفت در نقشه او شرکت کند. بعد از پایان یافتن این جلسه، دووم و نیمور با یکدیگر به گفتگو پرداختند و دربارهی نقشههای واقعی خودشان صحبت کردند. دووم در این صحبتها اعلام کرد که اگر همه چیز، آن طوری که او فکر میکند پیش نرود، جنگی به راه میافتد که تا به آن روز دنیا مثل و مانندش را به خود ندیده است.
بعد از اینکه دکتر دووم به سرزمین لاتوریا بازگشت، توسط «مورگانا لی فی» مورد حمله قرار گرفت. این شخصیت، یک بار دیگر هم در گذشته به سراغ دووم رفته بود و قصد داشت او را به قتل برساند. این جادوگر قدرتمند، در مبارزهی خود با دووم ضربههایی را روی او پیاده کرد که باعث شد تا او در این نبرد شکست بخورد و برای مدتی بیهوش شود. زمانی که مورگانا به سمت او میرفت تا کارش را یکسره کند و دووم را به قتل برساند، او توسط نورمن آزبورن و اعضای تیم انتقام جویان سیاه او نجات پیدا کرد. از زمان تهاجم مخفی، دکتر دووم چندین بار با گروهی از ابرشرورهای درجه متوسطی همکاری کرده است. در برههای از زمان، دکتر دووم برخورد بدی با تیم سینیستر سیکس (متشکل از کریون، دکتر اوک، سندمن، کمیلیون، ولچر و میستریو) داشت و به آنها اعلام کرد که نقشههایی برای آنها دارد. دووم به آنها دستورالعملهایی داد و به آنها کمک کرد که قدرتهای خود را بیشتر و پیشرفتهتر کنند. این در حالی بود که خود دکتر دووم از آنها استفاده میکرد تا بتواند به هدفهای والای خود دست پیدا کند.
دکتر دووم هنرهای سیاه خود را از دکتر استرنج یاد گرفته است
بعد از این جریان، ما شاهد این هستیم که دکتر دووم با گروه «Circus of Crime» متحد شده است و به دنبال راز زندگی ابدی میگردند. آنها در این برهه زمانی با «بارون زیمو» و «Masters of Evil» به مبارزه پرداختند. طولی نکشید که مشخص شد، مبارزهای که بین این دو گروه، آزمایشی بود که توسط خود دووم ترتیب داده شد. دووم با این کار قصد داشت تا این افراد را ارزیابی کند و در نهایت به این نتیجه برسد که چه کسی را باید استخدام کند. با اینکه اعضای تیم Circus of Crime (با کمکهای خیلی زیاد دکتر دووم برنده شدند)، اما دووم اعضای تیم Masters of Evil را استخدام کرد. با این حال، او به گونهای با «شاهزاده پایتن» رفتار کرد که ارتباط آنها به کلی به هم نخورد و جایی را برای همکاری دوباره باقی بگذارد. بعد از این جریان، دکتر دووم یک بار دیگر با نورمن و تیم کابال او ملاقات کرد اما اصلا متحد شدن با نورمن را نپذیرفت. نورمن برای اینکه قدرتهای خود را نشان دهد، «سلاح مخفی» خود را مقابل دووم رها و از آن استفاده کرد و خیلی زود او را شکست داد. اما از آنجایی که این اتفاق کاملا برای دووم واضح بود و میدانست که چنین حملهای رخ میدهد، یکی از دووم باتهایش را به جای خودش به این ملاقات فرستاده بود. دووم بات تکنولوژی پیشرفتهای را آزاد کرد تا با استفاده از آن بتواند به تیم کابال و انتقام جویان تاریک نورمن حمله کند. دووم این موضوع را به وضوح اثبات کرد که هیچکس نمیتواند دکتر دووم را کنترل کند.
- The Master of Doom:
دووم بعد از اینکه برای اولین بار به خاطر جنایتهای جنگیاش دستگیر و بعد از مدتی آزاد شد، اعلام کرد که تمام دانش و اطلاعاتی را که امروز دارد، توسط استادی آموخته که قرار است خیلی زود باری دیگر بازگردد. براساس گفتههای خودش، این استادی که به آن اشاره میکرد، چند برابر قدرتمندتر و شرورتر از خودش است. با این حال، زمانی که این استاد (با نام Marquis of Death شناخته میشود)، بازگشت، اصلا از کارهای دووم و همچنین روندی که او در طی این دو دههای که از هم جدا شده بودند در پیش گرفته بود، خوشحال و خرسند نشد. او انتظار داشت که دووم در طی این ۲۰ سال، تبدیل به حاکم شرور زمین شده باشد نه فرمانروای یک سرزمین و کشور کوچک؛ فرامانروایی که مدام توسط قهرمانانی مانند اعضای تیم چهار شگفت انگیز شکست میخورد.
بعد از اینکه این استاد برای مدتی ذهن دووم را به بازی گرفت و از لحاظ روحی او را اذیت کرد، او را شکست داد و او را به زمان ماقبل تاریخ تبعید کرد تا در همانجا بمیرد. بعد از این اتفاق، Marquis of Death شاگرد جدیدی پیدا کرد. او تصمیم گرفت که به عنوان تنبیه و مجازات، با استفاده از این شاگرد، به آزار و شکنجهی اعضای تیم چهار شگفت انگیز بپردازد. تیم چهار شگفت انگیز توانستند استاد دووم را شکست دهند و بعد از این اتفاق متوجه شدند که شاگرد جدید این استاد هم کسی نبود جز خودِ دووم. بعد از اینکه او به دوران گذشته تبعید شد، چندین میلیون سال تلاش کرد که چندین برابر قدرتمندتر شود و اطلاعات خیلی بیشتری را در زمینه جادوگری بهدست بیاورد. او نقشه شرورانهای را چیده بود و تصمیم داشت که اقداماتی را علیه استاد سابق خودش انجام دهد. حالا که این استاد توسط اعضای چهار شگفت انگیز شکست خورد و ضعیف شده بود، دووم به سراغ استادش رفت و او را کشت؛ در نهایت هم این استاد از اقدامات شاگرد سابق خود خوشحال و خرسند شد.
- سقوط هالکها:
مدتها پیش، فردی به نام «لیدر» به همراه تیم ابرشرورانهی او به نام «Intelligencia» به سراغ دکتر دووم رفتند. آنها برنامه داشتند تا اطلاعات گمشده و از دست رفتهی کتابخانهی اسکندریه را بدزدند. آنها همچنین به جای امنی نیاز داشتند تا بتوانند این اطلاعات را ذخیره کنند. دووم به آنها اطلاع داد که میتواند چنین مکانی را در سرزمین لاتوریا برای آنها فراهم کند. دووم در هیچ یک از قسمتهای این ماموریتها که برای بهدست آورد اطلاعات خاصی بود، شرکت نکرد. زمانی که آخرین قسمت از این اطلاعات بازیابی شد، دووم به آنها خیانت کرد. او اطلاعات را برای خودش گرفت و نگهبانهای او، به بقیه اعضای تیم مقابل حمله کردند. حال، اخیرا این گروه دوباره شکل گرفت. این گروه با استفاده از تکنولوژیهایی و تخصصهایی که در اختیار داشتند، دو شخصیت به نام «رد هالک» و «رد شی-هالک» را خلق کردند. آنها اینگونه تصمیم داشتند که این رقابت را لوبوتومی کنند و در طی آن، ذهن هشت تن از افرادی را که بزرگترین ذهنها را در دنیا داشتند، از جمله دووم، به کنترل خود در بیاورند.
دووم توسط هالک، مورد حمله قرار گرفت؛ کسی که مشخص شد در واقع همان هالک کیهانی است. او توسط شخصیت «مودوک» و لیدر کنترل میشد. دووم توانایی این را داشت که انرژی این ربات را جذب کند اما در همان زمان، طعمه قرار داده شد و چیزی را جذب کرد که تواناییهای ذهنی او را کند کرد و تا حد زیادی کاهش داد. از آنجایی که توانایی ذهنیاش کاهش یافته بودند، دووم دیگر دانش لازم برای کار کردن با دستگاههایش را نداشت یا حتی قدرتها و طلسمهای جادویی خود را به یاد نمیآورد به همین دلیل، خیلی زود توسط هالک کیهانی دستگیر و به محل مخصوص به تیم Intelligencia برده شد. زمانی که دووم در زندان بود و ذهنش دیگر مانند قبل کار نمیکرد، تنها چیزی که در آن لحظه در ذهنش میگذشت، انتقامگیری از بروس بنر بود که به اشتباه تصور میکرد او مقصر این آدم ربایی است.
در خط داستانی قسمت ۳۱۸ سری کتاب کمیک Fantastic Four، دکتر دووم تیم چهار شگفت انگیز را هدایت کرد
همانطور که لیدر و تیمش برنامه داشتند، دووم و دیگر افراد درون این لیست، تحت کنترل آنها درآمدند و در نهایت به یک دستگاه که در هلی کریر Intelligencia قرار داشت، متصل شدند. درون این دستگاه، یک دنیای فانتزی قرار داشت که آنها را کنترل میکرد اما همانطور که انتظار میرفت، دووم اصلا فریب این توهم را نخورد. در عین حال، این دستگاه آرام آرام هوش و اطلاعات این افراد را به درون خود میکشید. دووم کاملا میدانست که این دنیا ساختگی و تقلبی است ولی دیگر دانش زیادی برایش باقی نمانده بود که بتواند نقشهی فراری را برای خودش بکشد. او، بروس را متقاعد کرد که او تنها کسی است که توانایی ذهنی این را دارد که آنها را آزاد کند زیرا او، همانند بقیه تحت کنترل این دستگاه نبود و هنوز مقداری اطلاعات و دانش در مغزش وجود داشت. بروس در نهایت توانست آن کاری را که لازم بود، انجام دهد و نقشهی فرار آنها را بکشد. دووم درست همانند هر زمان دیگری که دست از شرارت برنمیداشت، تلاش کرد که با استفاده از ماشین، اطلاعات و دانش تمام افرادی را که در آنجا بودند، به ذهن خود منتقل کند. دووم متوجه نشده بود که تواناییهای ذهنیاش هنوز تحت تاثیر همان حملهی قبلی وجود دارد، سرعت آن همچنان کند است و هنوز به وضعیت سابقش بازنگشته است. جالب است بدانید که او به خاطر همین تواناییهای ذهنی پایینی که داشت، خودش را به اشتباه به این دستگاه متصل کرده بود و کم کم مغز خودش را میسوزاند. او یک بار دیگر قسم خورد که از بروس بنر انتقام بگیرد؛ این بار دیگر واقعی بود و با خودش عهد بست. با این حال، طولی نکشید که رد شی-هالک سر رسید و دووم را به سمت دیوار پرتاب کرد و او را به سمت زمین فرستاد.
- جنگ دووم:
در این خط داستانی، دووم متوجه شد که گروهی مردم واکاندایی هستند که تا حد زیادی بیگانهها میترسند و با نام «دستوری» شناخته میشوند. دووم در همین زمان نقشههایی را چید که بتواند به منابع وایبرینیوم سرزمین واکاندا دست پیدا کند. وایبرینیوم توانایی این را دارد که به طرز جادوییای شارژ شود. این ماده همچنین پتانسیل قدرت بینهایت را هم دارد. این موضوعات، چیزهایی بودند که دووم به خوبی از آنها سر در آورده بود و یاد گرفت که چگونه با آنها کار کند. به همین دلیل، اگر او به آن میزان از وایبرینیوم که در سرزمین واکاندا قرار داشت، دست پیدا میکرد، دیگر تقریبا تبدیل به یک شخصیت توقف ناپذیر میشد. از همین رو، دووم تصمیم گرفت که به گروه دستوری کمک کند تا آنها بتوانند شورش خود را به راه بیاندازند. پیش از اینکه آنها شورش خود را آغاز کند، دووم دوربینهایی نانیتی را ساخت و بر روی تمامی این واکانداییها قرار داد. همین موضوع باعث شده بود که آنها بدون اینکه خبر داشته باشند، برای دووم جاسوسی کنند. با تمام آن اطلاعات امنیتی و مهمی که دربارهی واکاندا در اختیار دووم قرار گرفته شده بود، او به راحتی میتوانست به غار مخصوص که تمام وایبرینیومهای کشور در آن قرار داشت، دست پیدا کند. دووم اصلا هیچ علاقهای که تسخیر واکاندا یا کنترل کردن آن نداشت. اگر همه چیز درست طبق برنامههایش پیش میرفت و مشکلی پیش نمیآمد، دووم میتوانست تمام وایبرینیومها را بهدست بیاورد و واکاندا را تبدیل به یک زمین بایر کند. او براساس نقشهاش، ابتدا به سراغ استورم رفت و او را دستگیر کرد. دووم قصد داشت که کاری کند تا استورم قفلهای سد راهش را باز کند. اما او نمیتوانست آنها را باز کند. دووم متوجه شد که برای وارد شدن به این غار، باید کامل و بدون هیچ بهانه و تظاهری پاک و خالص بود؛ خصوصیاتی که باعث میشد تا دووم هیچوقت نتواند به چنین مکانی وارد شود.
با این حال، دووم اصلا قصد پشیمان شدن نداشت زیرا مدت زمان زیادی را برای طرح ریزی این نقشه گذاشته بود و اصلا فکر نمیکرد که در اولین مرحله متوقف شود. به همین دلیل، او از همه چیز گذشت، خودش را کاملا آسیب پذیر کرد و در نهایت از دروازه مخصوص، عبور کرد. در آنجا، او با خدای پلنگ واکاندا که همان «بست» نام داشت، برخورد کرد. بست میتوانست درون ذهن دووم را بگردد و روح او را جستجو کند تا ببیند که درون او ناخالصیها و نیتهای بدی وجود دارد یا خیر. در اولین نگاه، بست، دووم را یک هیولا خطاب کرد زیرا او باعث رخ دادن مرگهای بیشماری شده بود و آسیبهای بسیار زیادی را به دوست و دشمن وارد کرده بود. اما دووم، بست را متقاعد کرد که بیشتر و عمیقتر درون او را نگاه کند. دووم اجازه داد که او کاملا همه چیز را در درونش ببیند. در آیندههای بیشماری که دووم دیده بود، بیشتریت در تمامی آنها به جز یک مورد، کاملا از بین رفته بود. در آیندهی جایگزین دنیای دووم، زمانی که دووم حکومت عالیای را به راه میاندازد، تنها گزینهای است که در آن بشریت نجات مییابد. با اینکه بست اصلا روشهای دووم را تایید نمیکرد، اما دووم واقعا معتقد بود که میتواند تنها راه نجات بشر باشد به همین دلیل، او توانست از این آزمون با موفقیت عبور کند.
وایبرینیوم دیگر در دستان دووم قرار داشت. در این برهه زمانی او با فردی به نام «بروکر» همکاری میکرد. دووم کم کم مراسم خود را آغاز کرد تا به طرز جادوییای قدرت وایبرینیوم را افزایش دهد و پیشرفته کند و بعد از آن هم به سراغ تسخیر دنیا برود. این مراسم با موفقیت انجام شد و دووم خیلی زود توانایی این را بهدست آورد که تک تک قسمتهای وایبرینیومهای روی زمین را کنترل کند. او با این توانایی میتوانست تمامی این قسمتها را به کار بگیرد، به همین دلیل میتوانست به تمام کشورها و تیمهایی که بر روی زمین قرار داشتند، حمله کند. براساس گفتههای خود دووم، قدرتی که این ماده به او میداد، چندین برابر بهتر و بزرگتر از زمانی بود که او قدرت کیهانی سیلور سرفر را بهدست آورد یا حتی مکعب کیهانی را تسخیر کرد.
شخصیت دکتر دووم نه یک دکتر واقعی و نه حتی یک کاراکتر شرور به حساب میآید
بلک پنتر و شوری، متحدان خود را جمع آوری کردند تا به مرزهای سرزمین لاتوریا برود. آنها قصد داشتند که به طریقی دووم را به خارج از سرزمینش بیاورند زیرا اصلا جرات نمیکردند که جنگی را در داخل لاتوریا به راه بیاندازند. دووم با توجه به تمام قدرتها و تواناییهایی که داشت، این چالش را پذیرفت و تصمیم داشت که یک بار برای همیشه، تمامی دشمنانش را از بین ببرد. با قدرتهای بسیار زیادی که دووم تسخیر کرده بود و ارتشی از دووم باتها که به همراه خود داشت، به راحتی توانست دشمنان خود را تا مرز شکست پیش ببرد. اما در نهایت، بلک پنتر آن کاری را که هیچکس انتظارش را نداشت، انجام داد. او از قدرت بزرگ دووم به عنوان منبع قدرتی خودش استفاده کرد. بلک پنتر با این کار، کاری کرد تا تمام وایبرینیومهای واکانداییای که بر روی زمین قرار داشتند، بیفایده شوند. او برای انجام این کار مجبور شد که منبع اقتصادی واکاندا را فدا کند. طولی نکشید که دووم خیلی راحت شکست خورد و در طی همین جریان، صدها میلیارد دلار را هم از دست داد.
- تولد دوباره و پیوستن به بنیاد آینده:
آسیبهایی که دووم در طی خط داستانی قبلی متحمل شد، منجر به این شد که مغز او تا حد زیادی آسیب ببیند. به همین دلیل توانایی و ظرفیت ذهنیاش هم تا حد زیادی کاهش پیدا کرد. او با «کریستوف» که در تبعید قرار داشت، ارتباط برقرار کرد و از او خواست تا زمانی که خودش بتواند راهی برای بازگرداندن هوش و اطلاعاتش پیدا کند، او جایش را بگیرد. در همین حین هم یک نسخه از فرانکلین ریچاردز از آینده به زمان حال آمد و به والریا ریچاردز اخطار داد که در آیندهای نزدیک مشکلی پیش میآید، او همچنین گفت که «تمام امیدها به دووم است». تیم چهار شگفت انگیز بعد از مرگ ظاهری هیومن تورچ، منحل شد. از طرف دیگر هم از آنجایی که دووم مشکلات زیادی را به وجود آورده بود، اینگونه به نظر میرسید که مجازات او کاملا ضروری است. زمانی که والریا به سراغ دووم رفت و از او درخواست کمک کرد، متوجه شد که او در فهمیدن معانی حرفهایش مشکل دارد و برای حرف زدن تلاش زیادی میکند. همین موضوع باعث شد تا والریا متوجه شود که او اخیرا تحمل آسیب مغزی بزرگی شده است. به همین دلیل والریا به دووم قول داد که اگر در نجات دادن پدرش به او کمک کند، او هم کاری میکند که هوش و توانایی ذهنی دووم را بازگرداند.
با کمکهای آقای شگفت انگیز و همچنین متقاعد کردن «ناتانیل ریچاردز»، آنها از کریستوف به عنوان یک پشتیبان استفاده کردند تا بتوانند هوش و توانایی ذهنی دووم را به حالت قبل بازگردانند. یکی از بخشهای این معامله این بود که او به تیم بنیاد آینده بپیوندد و به والریا کمک کند که او در نهایت بتواند دنیا را نجات دهد. در آخر، این تهدید در آخرین اعضای نجات یافتهی شورا حضور پیدا کرد؛ یک جمع آوری درون بعدی از تمام رید ریچاردزهایی که در سرتاسر مولتی ورس حضور داشتند. بعد از کمی تحقیق و بررسی، یکی از این رید ریچاردزها توانست دووم را فریب دهد تا او بتواند یک گردنبند کنترل کننده، بر روی گردن دووم قرار دهد. جالب است بدانید که این نسخه از رید، پیش از این باز هم این کار را کرده بود و نسخههای زیادی از دووم را که در سرتاسر مولتی ورس حضور داشتند، به کنترل خود درآورده بود.
تحت کنترل نسخه جایگزین رید ریچاردز، آنها به سرزمین لاتوریا سفر کردند. در آنجا، آنها با ناتانیل ریچاردز ملاقات کردند. ناتانیل ریچاردز به آنها کمک کرد تا بتوانند به دنیای خودشان بازگردند. دووم در نهایت توانست از شرِ این گردنبند کنترل کننده خلاص شود. درست در همین برهه زمانی بود که تمام آنها مجبور بودند با یکدیگر همکاری کنند و مقابل تهاجم «Mad Celestials» بایستند؛ Mad Celestials دشمنان شورا بودند و عزمی جزم داشتند که تمامی نسخههای رید ریچاردز را در سرتاسر دنیا از بین ببرند. دووم همانجا ماند و تلاش کرد تا با سلستیالها مبارزه کند. این در حالی بود که بقیه از آنها فرار کردند و در تلاش بودند که پورتال را پشت سر خود ببندند. با اینکه این موضوع کاملا مشخص بود که دووم برای نجات دادن زمین باید جان خود را فدا کند، اما والریا به او گفت که راهی برای نجات یافتن بیابد؛ کاری که بدون شک، دووم از همان ابتدا مشغول انجام دادن آن بود.
با اینکه همه تصور میکردند که دووم جانِ خود را برای اهداف بزرگتر و بهتر فدا کرده است، اما او توانست از این جریان هم جان سالم به در ببرد. نه تنها او توانست دستکش آهنی بینهایت را پیدا کند، بلکه او توانست دیگر دوومهایی را که متعلق به ابعاد جاگزین بودند و به صورت لوبوموتی شده در آنجا جمع آوری شدند، هم بیابد. به همین دلیل، دووم اقدامات خود را برای آماده شدن برای آینده، آغاز کرد.
- AXIS:
در طی خط داستانی AXIS، دووم بعد از قرار گرفتن در معرض موج معکوسی که در طی جریان مبارزه با «Red Onslaught» اجرا شده بود، به طور کاملا موقت تبدیل به یک شخصیت قهرمانی شد. به همین ترتیب، او و والریا با «فیل کولسن» متحد شدند و با کمک هم، یک نسخه جدید از تیم انتقام جویان را تشکیل دادند. آنها در این برهه زمانی مجبور به این کار بودند زیرا نسخه اصلی تیم انتقام جویان، توسط «سم ویلسون» معکوس شده، ربوده شده بودند. تیم انتقام جویان توانستند بخشی از قدرت اسکارلت ویچ معکوس شده را بدزدند. دووم از این قدرت استفاده کرد تا «کیسی لنگ» را، یک قهرمان جوان که در طی جریان Children's Crusade کشته شده بود، احیا کند. او همچنین در این خط داستانی فرد دیگری به نام «برادر وودوو» را هم احیا کرد؛ کسی که یک نقش خیلی مهم و حیاتی را در شکست دادن اسکارلت ویچ و به پایان رساندن این بحران، ایفا کرد. در نهایت، دووم کمک کرد که این جریان معکوسی به حالت قبل بازگردد؛ البته این در حالی بود که خودش کاملا میدانست که باری دیگر به همان نسخه قبلی خود بازمیگردد و باز هم همان روشهای قدیم خود را در پیش میگیرد. آخرین باری که او در این خط داستانی دیده شد، زمانی بود که او به همراه رد اسکال (به عنوان زندانیاش) در سرزمین لاتوریا قرار داشتند.
- جنگهای مخفی دووم و آیرون من بدنام:
در پایان خط داستانی جنگهای مخفی، زمانی که رید ریچاردز تمام مولتی ورس را بازسازی کرد، صورت دکتر دووم دیگر زخمی و آسیب دیده نبود
بعد از نابود شدن مولتی ورس، دووم توانست بیاندرها را به قتل برساند و قدرت آنها را تحت کنترل خودش بگیرد. با توجه به اینکه او گاد هود جدید خود را بهدست آورده بود، تمامی تکههای باقی مانده از دنیاهای مختلف را جمع آوری کرد، آنها را با یکدیگر ترکیب و تبدیل به یک نسخه جدید از بتل ورلد کرد. بعد از ایجاد این دنیا، خودش هم جایگاه فرمانروایی آن را بهدست آورد. از آنجایی که او دیگر تبدیل به گاد دووم شده بود، سیارهاش را با وحشیگری بسیار زیاد اداره میکرد. او ذهن تمامی مردم را شستشو داد تا هر خاطرهای که از دنیاهای قبلی خود دارند، فراموش کنند. او همچنین با سوزان استورم، کسی که هیچ خاطرهای از زندگی سابق خود نداشت، ازدواج کرد. با این حال، این شرایط به همین شکل باقی نماند و در نهایت، قهرمانانی که زندگی پیشین خود را به یاد آوردند و حقیقت این زندگی جدید را متوجه شدند، مقابل این فرد شرور ایستادند و با او مقابله کردند. در طی نبرد نهایی، «مرد مولکولی»، قدرت گاد دووم را به رید داد و او هم از این قدرت استفاده کرد تا صورت ویکتور را خوب کند.
بعد از بازسازی مولتی ورس و در پی دوران پس از حادثهی آن، ویکتور وان دووم که صورتش بهبود یافته بود، تصمیم گرفت و تا حد زیادی تلاش کرد راه و روشهای خود را تغییر دهد. او با تونی استارک رابطه دوستانه برقرار کرد و در چندین وضعیت مختلف به او کمک کرد. ویکتور حتی یکی از Wands of Watoomb را به تونی استارک داد و به او کمک کرد تا «مادام ماسک» را شکست دهد. بعد از اینکه تونی در طی یک مبارزه با کاپیتان مارول بیهوش شد، ویکتور هویت آیرون من را در دست گرفت و تلاش کرد که با پوشیدن لباس او، این راه را ادامه دهد. در طی این برهه زمانی، او با دشمنانی مانند «میکر» مبارزه کرد و حتی بعد از برقراری یک ارتباط دوستانه با «نادیا پیم»، تبدیل به یکی از اعضای تیم انتقام جویان شد.
از لحاظ جادوگری میتوان گفت که پتانسیل و قدرتهای دکتر دووم در هنرهای عرفانی، از طرف مادرش به او ارث رسیده است. زمانی که او در برههای از زمان در کنار راهبان یک محفل مخفی که در تبت ساکن بودند، زندگی میکرد، نحوهی استفاده از این تواناییها را آموخت. با گذشت زمان، او تواناییهای خود گسترش داد، او دیگر میتوانست در بعد زمان جابهجا شود و حتی متوجه شد که چگونه میتواند با هنرهای سیاه کار کند. دکتر استرنج در ابتدا از لحاظ جادویی، او را یک فرد ماهر اما یک جادوگر متوسط و معمولی به حساب میآورد اما حالا اعتقاد دارد که دووم، یکی از قدرتمندترین جادوگرانی است که در دنیا وجود دارند و حتی پتانسیل این را هم دارد که تبدیل به جادوگر عالی رتبه بشود. دانش و قدرت او آنقدر بزرگ است که به اندازهی کافی بتواند خودش را در مقابل مورگان له فی و دکتر وودوو نگه دارد و با آنها مبارزه کند. دانش و اطلاعات او درباره درست کردن طلسمهای مختلف، حتی از دانش دکتر استرنج هم بیشتر است. با این حال، او اعتقاد دارد که تواناییهای علمیای او نسبت به هر چیز دیگری از اهمیت بیشتری برخوردار هستند. او حتی با دستگاههایی که اختراع کرده، توانسته بخش زیادی از آن کارها را با این دستگاهها انجام دهد. در خط داستانی Marvel Avengers Alliance، چندین مورد از تواناییهای جادویی خود را مانند نوار جادویی، انگشتر امپراطوری و ربودن روح را نشان داده است. علاوه بر موارد ذکر شده، او چند بار دیگر هم قدرتهای جادویی خود را به طرق مختلف به نمایش گذاشته است.
- انتقال ذهن:
دووم با تمرینهای زیاد به همراه یک نژاد بیگانه، این توانایی مخصوص را بهدست آورد که بتواند ذهن و هوش خود را یکی از انسانهایی که در نزدیکیاش قرار داشتند، جابهجا کند. دکتر دووم توانایی این را داشت که این کار را تنها با برقراری ارتباط چشمی با شخص مورد نظر انجام دهد؛ کاری که او از بیگانههایی به نام Ovoids آموخته بود. با این حال، دووم بدن خودش را ترجیح میداد و معمولا از توانایی انتقال ذهن، به عنوان آخرین راه حل و تنها در ضروریترین شرایط استفاده میکرد. دووم همچنین توانایی این را دارد که با هیپنوتیزم کردن قربانیهای خود، ذهن آنها تحت کنترل خودش بگیرد.
- هوش و نبوغ بالا:
میتوان گفت که خطرناکترین اسلحهی دکتر دووم، هوش و نبوغی است که او دارد. به راحتی میتوان او را به عنوان یکی از افرادی دانست که کشندهترین ذهنها را روی این کره خاکی دارند. دووم در طی زندگی خود صدها دستکاه مختلف ساخته است؛ دستگاههایی مانند یک ماشین زمان (اولین مدل از نوع خودش که در سیاره زمین ساخته شد)، دستگاههایی که میتوانست به افرادی که قدرتهای ابرانسانی دارند نفوذ کند و چندین مدل مختلف ربات. رباتهایی که او اغلب اوقات آنها را به کار میگرفت، دووم بات نام داشتند. این رباتها تا حد فوقالعاده زیادی شبیه به همان نسخه اصلی دکتر دووم بودند و شاید افراد خیلی زیادی متوجه تفاوت آنها نمیشدند. آنها کاملا شبیه خودش بودند، شبیه خودش حرف میزدند و درست همانند خودش رفتار میکردند. دووم باتها به طور جداگانهای دارای هوش مصنوعی پیشرفته بودند، به طوری که هر کدام از آنها به طور جداگانه تصور میکردند که دکتر دووم واقعی هستند.
به عنوان یک اقدام امنیتی، هر کدام از این دووم باتها دارای یک برنامه خاص تعدیلی داشتند و زمانی که یک دووم بات دیگر یا حتی خود دکتر دووم واقعی نزدیک آنها میآمد، این برنامه فعال میشد. این «بدنهای کاملا کپی»، زمانی که خود دکتر دووم نمیتوانست در جایی ظاهر شود یا قصد نداشت که زندگی خود را در معرض خطر قرار دهد، حضور پیدا میکردند. اغلب اوقات این رباتها مسئول اصلی بازگشت دووم، از یک مرگ قطعی و حتمی هستند. حال یکی دیگر رباتهایی که اغلب اوقات دووم از آنها استفاده میکند، «Servo-Guard» است؛ این رباتها نیروهای پلیسی هستند که در سرزمین لاتوریا به فعالیت میپردازند. دووم در زمینههای فیزیک، رباتیک، سایبرنتیک، ژنتیک، سلاحهای تکنولوژیکی، بیوشیمی و سفر در زمان، تخصص بسیار زیادی دارد. او همچنین یک سری تواناییها و استعدادهای ذاتی در زمینه رهبری، استراتژیک، سیاست و دستکاری و سوءاستفاده دارد.
- قدرت ابرانسانی:
زمانی که دکتر دووم لباس مخصوصش را بر تن کرده است، میتواند چیزی در حدود ۲ تن را بلند کند یا بکشد.
- قدرتهای کیهانی:
یکی از مواردی که دکتر دووم به خاطر آنها معروف شده، این است که او دارای دستگاههای کیهانی مختلف و بسیار زیادی است. برخی از این دستگاهها Makluan Rings، مکعب کیهانی و دو دستکش آهنی بینهایت است. او همچنین در شرایط مختلف نشان داده که اطلاعات بسیار زیادی درباره این دستگاهها دارد.
در انتها به چند مورد از انیمیشنها، فیلمها و بازیهایی اشاره میکنیم که شخصیت ویکتور وان دووم/دکتر دووم در آن حضور داشت:
- فیلم The Fantastic Four محصول سال ۱۹۹۴ با بازی جوزف کالپ
- فیلم Fantastic Four محصول سال ۲۰۰۵ با بازی جولین مکمان
- فیلم Fantastic Four: Rise of the Silver Surfer محصول سال ۲۰۰۷ با بازی جولین مکمان
- فیلم Fantastic Four محصول سال ۲۰۱۵ با بازی توبی کبل
- انیمیشن سریالی Fantastic Four محصول سال ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۰ با صداپیشگی جوزف سیرولا
- انیمیشن سریالی The New Fantastic Four محصول سال ۱۹۷۸ با صداپیشگی جان استیونسن
- انیمیشن سریالی Fantastic Four محصول سال ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۶ با صداپیشگی نیل روس و تام کین
- انیمیشن سریالی Fantastic Four: World's Greatest Heroes محصول سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۷ با صداپیشگی پائول دابسون
- بازی The Amazing Spider-Man and Captain America in Dr. Doom's Revenge! محصول سال ۱۹۸۹
- بازی Fantastic Four محصول سال ۲۰۰۵
- بازی Marvel: Ultimate Alliance محصول سال ۲۰۰۶ با صداپیشگی کلایو رویل
- بازی Fantastic Four: Rise of the Silver Surfer محصول سال ۲۰۰۷ گیدیون امری