معرفی شخصیت مفیستو، ارباب جهنم

معرفی شخصیت مفیستو، ارباب جهنم

جمعه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۹:۵۹

در این قسمت از سری مقالات معرفی شخصیت‌های کتاب‌های کمیک، به سراغ ارباب دروغ‌ها و جهنم که در دنیای مارول کامیکس علاقه‌ی زیادی به تسخیر روح دارد، یعنی مفیستو می‌رویم.

ارباب دروغ‌ها، شیطان و مفیستوفلس. شخصیت مفیستو یک شیطان بزرگ و بسیار شرور محسوب می‌شود که روح‌ها را می‌رباید و در بُعد جهنم گونه‌ی خود، این روح‌ها را شکنجه می‌کند. او پدر دو شخصیت دیگر به نام «بلک هارت» و «مفیستا» به حساب می‌آید. مفیستو یک شخصیت خیالی و ابرشرور محسوب می‌شود که در کتاب‌های کمیک آمریکایی کمپانی مارول کامیکس حضور می‌یابد. این کاراکتر اولین بار در سری کتاب کمیک The Silver Surfer که در ماه دسامبر ۱۹۶۸ منتشر شد، حضور یافت. این شخصیت ابرشرور توسط استن لی و همچنین جان بوشما به دنیای مارول معرفی شد. این شخصیت براساس مفیستوفلس طراحی شده است؛ یک شخصیت شیطانی از افسانه‌ی فاست که اغلب اوقات با همان نام مستعار مفیستو به فعالیت می‌پرداخت.

این کاراکتر ابرشرور در دوران نقره‌ای کتاب‌های کمیک معرفی شد. شخصیت مفیستو تا به امروز در چهار دهه‌ی دوران کتاب‌های کمیک کمپانی مارول حضور داشته است. علاوه بر کتاب‌های کمیک، شخصیت مفیستو در آثار مختلف رسانه‌ای کمپانی مارول مانند انیمیشن‌های سریالی و تلویزیونی، فیلم‌های بلند، اسباب بازی‌ها، کارت‌های بازی و همچنین بازی‌های ویدئویی حضور داشته است.

mephisto

مفیستو شیطانی که ارباب شرور جهنم هم محسوب می‌شود، مدت بسیار زیادی است که پا به عرصه‌ی کتاب‌های کمیک گذاشته است. خدایان بزرگتر یا همان «الدر گادز» که قدرت فوق‌العاده زیادی در وجود خود دارند، سال‌ها پیش از اینکه اولین نسل از میزبان‌های سلستیال پا بر روی زمین بگذارند، حکومت این سیاره را در دست داشتند. با اینکه هیولایی به نام «آتوم» آنها را از زمین دور کرد، اما انرژی عرفانی آنها همچنان باقی ماند و در نهایت تبدیل به ارباب‌های جهنم شدند. مفیستو اولین ارباب جهنمی بود که از آن انرژی پدید آمد و تبدیل به یکی از قدرتمندترین آنها شد.

مفیستو یک شیطان بسیار بزرگ محسوب می‌شود که به طور به خصوص از ربودن روح افراد بسیار خوب یا فوق‌العاده قدرتمند، لذت زیادی می‌برد

مفیستو یک شیطان بسیار بزرگ است، یک ارباب شیطانی که روح مردم را می‌رباید و آنها را شکنجه می‌کند، به قتل می‌رساند و به دنیاهای دیگر حمله می‌کند. به نظر می‌رسد که مفیستو براساس شیطانی که در دین مسیحیت وجود دارد، مدل سازی شده است. این موجود شیطانی بُعد جهنم گونه‌ی خود را حکم‌رانی می‌کند و همچنین روح‌ها را می‌رباید. او با استفاده از پیمان‌هایی که با موجودات فانی می‌بندد، روح آنها را می‌رباید؛ اغلب اوقات هم این پیمان‌ها و قراردادها، گمراه کننده یا ناعادلانه است. به طور به خصوص می‌توان گفت که او از ربودن روح افراد بسیار خوب یا فوق‌العاده قدرتمند، لذت زیادی می‌برد.

مفیستو یک بار برای تانوس عنوان کرد که او توسط یک موجود قادر مطلق به وجود آمده است؛ موجودی که یک بار تمام سنگ‌های بینهایت را تسخیر کرده بود. او که دیگر از موجودیت و زندگی خود خسته شده بود، مفیستو و شیاطین دیگر را به وجود آورده بود اما اصلا نمی‌دانست که آنها در آینده تبدیل به موجودات بسیار بدی می‌شوند. او درست در زمانی که متوجه شد موجوداتی که خلق کرده، به چه شیاطینی تبدیل شده‌اند و هویت واقعی آنها را درک کرد، تمامی آنها را نابود کرد. با این حال، زمانی که این موجود قادر مطلق در نهایت خودکشی کیهانی خود را انجام داد و جانِ خود را گرفت، مفیستو و بقیه موجودات شیطانی باری دیگر به زندگی بازگشتند.

بُعد مفیستو:

همانطور که بالاتر هم به آن اشاره شد، مفیستو بُعد جهنمی خود را که «هل» یا «هیدز» نام دارد، حکم‌رانی می‌کند. این بُعد جهنمی محل بسیار ترسناکی به حساب می‌آید؛ جایی است که شیطان‌ها مورد شکنجه قرار می‌گیرند یا بقیه را شکنجه می‌کنند و همچنین گودال‌های آتشین دودی و گدازه‌دار در آنجا قرار دارد. مفیستو تا زمانی که در بُعد خودش قرار دارد، تقریبا فردی غیرقابل توقف است. او اغلب اوقات قدرت‌هایی در اختیار دارد که با یک گالاکتوس گرسنه می‌تواند برابری کند و به رقابت بپردازد. او ارتش شیطانی مختص به خودش را دارد. این ارتش شیطانی اغلب اوقات جنگ‌هایی را علیه موجودات و ارتش‌های بعدهای دیگر به راه می‌اندازند؛ به خصوص قهرمانانی که در سیاره زمین ساکن هستند و به فعالیت می‌پردازند.

mephisto

همانطور که در ابتدای مقاله هم به این موضوع اشاره شد، مفیستو اولین بار در قسمت سوم ولوم اول سری کتاب کمیک Silver Surfer که در سال ۱۹۶۸ منتشر شد، حضور پیدا کرد. او درست از همان زمانی که توسط نویسنده‌ای به نام استن لی و طراحی به نام جان بوشما به دنیای مارول معرفی شد، به عنوان یکی از دشمنان اصلی و چندین ساله‌ای قهرمان کیهانی‌ای به نام «سیلور سرفر» به حساب می‌آمد. علاوه بر این، او در قسمت ۸ و ۹ سری کتاب کمیک Silver Surfer که در ماه سپتامبر و اکتبر سال ۱۹۶۹ منتشر شد و همچنین در قسمت ۱۶ و ۱۷ همین مجموعه که در ماه می و ژوئن سال ۱۹۷۰ منتشر شد، حضور پیدا کرد.

جالب است بدانید که در خط داستانی قسمت ۱۸۰ و ۱۸۱ سری کتاب کمیک Thor که در ماه سپتامبر و اکتبر سال ۱۹۷۰ منتشر شده بود، مفیستو باز هم حضور داشت و تبدیل به یکی از دشمنان این خدای نورس شده بود. مفیستو در قالب یکی از دشمنان ثور، در قسمت ۸ سری کتاب کمیک Astonishing Tales و قسمت ۲۰۴ و ۲۰۵ سری کتاب کمیک Thor هم حضور داشت. بعد از مدتی مشخص شد که او، فردی است که شخصیتی به نام «جانی بلیز» روحش را به او فروخت و برای اینکه بتواند تبدیل به گوست رایدر شود، طلسم شد. مفیستو در قسمت ۵ سری کتاب کمیک Marvel Spotlight (انتشار در ماه آگوست سال ۱۹۷۲) در قالب ساتان ظاهر شد. او در قسمت ۱۵۵ تا ۱۵۷ سری کتاب کمیک Fantastic Four (انتشار در ماه فوریه تا مارس سال ۱۹۷۵) ظاهر شد و این تیم ابرقهرمانی را شکنجه می‌کرد. او در قسمت ۳۱۰ و ۳۲۵ سری کتاب کمیک Thor (انتشار در ماه آگوست سال ۱۹۸۱ و ماه نوامبر سال ۱۹۸۲) هم حضور داشت. مفیستو همچنین به عنوان شخصیت مهمان در دو مجموعه‌ی محدود یعنی قسمت ۱ تا ۱۲ ولوم ۲ سری کتاب کمیک Vision and the Scarlet Witch (انتشار در ماه اکتبر سال ۱۹۸۵ تا سپتامبر سال ۱۹۸۶) و قسمت ۱ تا ۹ Secret Wars II (انتشار در ماه جولای ۱۹۸۵ تا مارس سال ۱۹۸۶) هم حضور داشت. بعد از این حضورهای متداول، او توانست مجموعه‌ی مختص به خود را به‌دست بیاورد و سری کتاب کمیک ۴ قسمت خود که در ماه آوریل تا جولای سال ۱۹۸۷ منتشر شد، با چندین تن از تیم‌های ابرقهرمانی دنیای مارول حضور پیدا کرد. این مجموعه توسط همان خالق مفیستو یعنی جان بوشما طراحی شده بود.

mephisto

در قسمت ۲۶۶ سری کتاب کمیک Daredevil که در ماه می سال ۱۹۸۹ منتشر شد، طراحی به نام جان رومیتا جونیور، این شخصیت را باری دیگر طراحی کرد. او این بار این شخصیت شرور را به عنوان یک موجود برهنه طراحی کرده بود که پاهایی قورباغه مانند، کوتاه و مبهمی به همراه یک سرِ شیطانی و بسیار ترسناک داشت. رومیتا در رابطه این طراحی خود اینگونه توضیح داد:

من نمی‌توانستم یک شیطان را به همراه یک لباس تنگ و شسته و رفته تصور کنم و در نهایت آن را به تصویر بکشم.

بعد از این اتفاق و تغییر در ظاهر این شخصیت، در نسخه‌های بعدی طراحی او میان ظاهر اصلی مفیستو و همچنین نسخه‌ای که رومیتا دوباره طراحی کرده بود، قرار داشت. او دوباره در خط داستانی تیم انتقام جویان و قسمت ۵۱ و ۵۲ سری کتاب کمیک Avengers West Coast (انتشار در ماه نوامبر و دسامبر سال ۱۹۸۹) حضور پیدا کرد و شکنجه‌های اسکارلت ویچ را ادامه داد. او در قسمت ۲۷۰ سری کتاب کمیک Daredevil (انتشار در ماه سپتامبر سال ۱۹۸۹) یک دشمن جدید برای ابرقهرمانان دنیای مارول خلق کرد. لازم به ذکر است که مفیستو در رمان گرافیکی Triumph and Torment: Dr. Strange and Dr. Doom که در سال ۱۹۸۹ منتشر شد، حضور پیدا کرد.

mephisto

اتفاقات اولیه‌ای که برای شخصیت مفیستو رخ داده بود، مربوط به قرن‌ها پیش است؛ زمانی که فردی به نام «شاهزاده وی فایندر»، خالق دستگاه مایکروویو و نگه دارنده‌ی نیروی قدرتمند انیگما، به همراه مردمانش در بُعد زمان سفر کردند و با فاصله‌ی بسیار زیادی به آینده سفر کردند. آنها قصد داشتند از یک نژاد خداگونه، دیوانه و نامیرایی به نام «The Haamin» فرار کنند. آنها یک شهر بزرگ در یک دره که قلب محلی که بعد از مدت‌ها تبدیل به هند شد، بنا کردند. درست از زمانی که آنها با مفیستو روبه‌رو شدند، وی فایندر تبدیل به رقیب سرسختِ او شد. آنها از همان زمان به طور مداوم با یکدیگر مبارزه می‌کردند تا اینکه موجودات عنصری‌ای به نام «The Whirldemons» ظاهر شدند. آنها به‌شدت در تلاش بودند تا هم مفیستو و هم وی فایندر را به قتل برسانند و کنترل زمین را در دستان خود بگیرند. این موجودات باعث شدند تا اتفاقاتی در پی هم رخ دهند که باعث شود تا وی فایندر با نیروی انیگما ترکیب شود. او در نهایت توانست یک مایکرو ورس زیر اتمی برای مردم خود ایجاد کند تا آنها بتوانند مادامی که The Whirldemons در یک بُعد دیگر زندانی شده‌اند، از آنجا فرار کنند. در نهایت خودِ وی فایندر هم آنجا را ترک کرد و برای قرن‌ها، ارباب دروغ‌ها را بدون اینکه هیچ رقیب و دشمنی داشته باشد تنها گذاشت.

mephisto

  • قدرت و جایزه:

اولین اتفاق مهمی که برای مفیستو رخ داد، مربوط به همان قسمت سوم ولوم اول سری کتاب کمیک Silver Surfer که در سال ۱۹۶۸ منتشر شد، می‌شود. در این خط داستانی، سیلور سرفر در سیاره‌ی زمین گیر کرده است؛ آن هم به لطف مانعی که گالاکتوس در این سیاره به وجود آورده و او دیگر برای همیشه قادر به سفر کردن به بیرون از زمین نبود و ملاقات با عشق واقعی زندگی‌اش یعنی «شالا بل» در سرزمین زن لا، ممنوع بود.

مفیستو وسواس زیادی نسبت به سیلور سرفر داشت و تمام تلاش خود را می‌کرد تا به هر طریقی شده، روحِ پاک او را به‌دست بیاورد

 این خط داستانی در جایی آغاز می‌شود که مفیستو در قلمروی خود به نام هیدز حضور دارد و تمامی اتفاقاتی را که در زمین رخ می‌دهد، نظاره می‌کند. او در همین حین متوجه شد که سیلور سرفر یک موجود بسیار بیگناه است و در عین حال، قدرت بسیار زیادی را هم در وجودش دارد. مفیستو به‌شدت از این موضوع ناراحت بود که فردی مانند سیلور سرفر بر روی زمین حضور دارد و برنامه‌های شیطانی مفیستو را مبنی بر سوءاستفاده از انسان‌ها و تغذیه از بدبختی آنها، خراب می‌کند. در حالی که مفیستو ادعا می‌کرد که قدرت کافی را برای نابود کردن سیلور سرفر دارد، صرفا هیچ علاقه‌ی خاصی به کشتنش نداشت. با این حال، دوست داشت سیلور سرفر برای همیشه بنده و برده‌ی او باشد. مفیستو برای اینکه بتواند به این هدف خود برسد، به زن لا تله پورت کرد و شالا بل را به اسارتِ خود گرفت. بعد از این کار، مفیستو عشق حقیقی سیلور سرفر را به زمین آورد و او را به درون یک منطقه‌ی جنگی انداخت. همین موضوع باعث شد که او تا حد زیادی آسیب ببیند. زمانی که سیلور سرفر متوجه این جریان شد، به سرعت خود را به محل منطقه‌ی جنگی رساند و شالا بل را نجات داد. با این حال، سیلور سرفر نتوانست کارِ خود را با موفقیت به پایان برساند زیرا در همان لحظه مفیستو مقابل آنها ظاهر شد و به همراه شالا بل به هیدز تله پورت کرد. سیلور سرفر با کمک قدرت‌ها و توانایی‌های خود توانست ردِ نشانه‌های این انرژی استفاده شده را بگیرد به همین دلیل تا هیدز به دنبال مفیستو رفت تا اینکه بتواند شالا بل را نجات بدهد.

از آنجایی که مفیستو دوست داشت سیلور سرفر نوکرش باشد، به ظاهر کارهای خود را آغاز کرد تا واقعیت را تا حد زیادی تغییر دهد. او امیدوار بود که با این کار، سیلور سرفر حرف‌های مفیستو را بپذیرد و برای همیشه نوکر او باقی بماند. اول از همه، مفیستو به سیلور سرفر پیشنهاد داد که یک مجموعه‌ای از جواهراتی که در کیهان بسیار نادر هستند، به او بدهد. این مجموعه آنقدر ارزش بسیار زیادی داشت که سیلور سرفر با کمک آن می‌توانست تمام کهکشان را بخرد. با این حال، سیلور سرفر بعد از اینکه پیشنهاد مفیستو را شنید، آن را رد کرد. بعد از این کار، مفیستو پیشنهادهای مختلفی را به سیلور سرفر ارائه کرد که می‌توانست هر فرد دیگری را وسوسه کند اما همانطور که انتظار می‌رفت، سیلور هیچکدام از آنها را قبول نکرد. حتی مفیستو تصمیم گرفت که پادشاهی یک امپراطوری کهکشانی کامل را به سیلور بدهد اما باز هم او این پیشنهاد را نپذیرفت. مفیستو که از این رد کردن‌های مداوم به‌شدت عصبانی شده بود، شیطان‌های خود را به طرف سیلور سرفر فرستاد. بعد از یک درگیری کوتاه و مختصر، سیلور سرفر توانست این شیطان‌ها را شکست دهد. بعد از این اتفاق، مفیستو تصمیم گرفت خودش پا پیش بگذارد و وارد ماجرا شود. مفیستو راه‌های مختلفی را برای زمین زدنِ سیلور انجام داد اما او همچنان مقابل این شیطان مقاومت می‌کرد. در نهایت مفیستو مجبور شد تا سیلور سرفر را رها کند زیرا روح بسیار خوبی که او داشت، تقریبا در حال دیوانه کردنِ مفیستو بود.

mephisto

بعد از این کار، مفیستو تصمیم گرفت که تیرِ آخر هم رها کند و به سیلور سرفر پیشنهاد داد که یا نوکرِ او باشد یا مفیستو، شالا بل را به همان سرزمین زن لا باز می‌گرداند و آنقدر او را به نقطه‌ی دوری می‌برد که سیلور نتواند به او دسترسی داشته باشد. با اینکه سیلور سرفر در ابتدا تردید کرد و سست شده بود، اما شالا بل او را التماس کرد که این پیشنهاد را نپذیرد و چنین عشقی، اصلا ارزش این را ندارد که سیلور بخواهد روح و نفس خودش را تسلیم فردی مانند مفیستو کند. همین کار باعث شد که سیلور سرفر این پیشنهاد را نپذیرد. به همین دلیل، مفیستو هم عصبانی شد، سیلور سرفر را به زمین برگرداند و شالا بل را هم به دورترین نقطه‌ی زن لا بازگرداند.

  • Now strikes the Ghost (قسمت ۸ و ۹ ولوم اول سری کتاب کمیک سیلور سرفر):

بعد از مدتی، مفیستو در قسمت ۸ ولوم اول سری کتاب کمیک سیلور سرفر دیده شد. در این خط داستانی، شرایطی به وجود آمده بود که مفیستو می‌توانست سیلور سرفر را به قتل برساند اما براساس هویت و ذاتی که دارد، اینگونه تصور می‌کرد که اگر او را بکشد، آن پیروزی خاصی را که دوست داشت، نمی‌توانست به‌دست بیاورد؛ مفیستو برای روح سیلور سرفر تشنگی داشت و اصلا با جسمش کاری نداشت. با این حال، مفیستو روح سیلور را هم نمی‌توانست به‌دست بیاورد زیرا روح او مدام با مفیستو مقابله می‌کرد. ما در این خط داستانی، شاهد این هستیم که از دستان مفیستو آتش بیرون می‌زند؛ این آتش به طور مستقیم از هیدز به زمین آمده بود. مفیستو به واسطه‌ی این آتش تا حد زیادی به سیلور سرفر آسیب وارد کرد.

جالب است بدانید که مفیستو هیچ علاقه‌ای به کشتن سیلور سرفر نداشت بلکه تمام تلاشِ او، در جهت به‌دست آوردنِ روحش بود

سیلور سرفر خودش توضیح داد که او در آن زمان در حال تحمل کردنِ دردی بود که تا به آن روز ندیده بود و متحمل هم نشده بود. در همین لحظه، خودِ انرژی به او حمله کرد و سیلور را فرا گرفت تا زمانی که دنیا تبدیل به یک دریای بسیار جوشان و پر از درد و رنج شد. با این حال، درست در زمانی که این درد و رنج به حدی رسید که کم کم در حال کشتنِ سیلور بود، متوقف شد. این اتفاق کاملا هم منطقی بود زیرا مفیستو نمی‌دانست که چگونه آنطور که می‌خواهد، او را به قتل برساند. سیلور سرفر در حالی که از درد در حال گریه کردن بود، اعلام کرد که تمامی این اتفاقات در خاطرش باقی خواهد ماند.

درست زمانی که سیلور سرفر دوباره توانست سلامت عقلی خود را به‌دست بیاورد و بوی آتش و گوگرد هم به مشامش رسید، متوجه شد که تمامی این بلاها زیر سرِ مفیستو است. از طرف دیگر، مفیستو هم متوجه شد که باید تا حد بسیار زیادی احتیاط کند زیرا این قدرت‌ِ او، می‌تواند در نهایت کار درست خودش دهد و سیلور سرفر را پیش از اینکه روحش را به مفیستو بدهد، به قتل برساند. این اتفاق، به این معنی است که روح سیلور سرفر به جهنم (هیدز) نیامده است بنابراین، روحِ او برای همیشه به دور از دسترسی مفیستو قرار می‌گیرد. به همین دلیل، مفیستو اصلا دوست نداشت که چنین اتفاقی رخ دهد.

از این رو، مفیستو به دنبال راه‌های دیگری بود که بتواند ادعا کند روحِ سیلور سرفر به خودش تعلق دارد. به همین دلیل مفیستو به زمین رفت تا به دنبال فردی به نام «یوست وان استراتن» که با نام «گوست» یا «فلایینگ داچمن» بگردد. مفیستو در نهایت یوست را پیدا کرد و به او توضیح داد که تنها خودش می‌تواند حکم ابدی او را در برزخ یا همان لیمبو به پایان برساند و اگر او به مفیستو بپیوندد، او هم می‌تواند به او استراحت بدهد. زمانی که یوست پذیرفت که به مفیستو بپیوندد، او توضیح داد که برخلاف یوست، مفیستو در تلاش بود که با وعده‌ی طلا و قدرت، سیلور سرفر را راضی کند اما در نهایت نتوانست او را به چنگ بیاورد. مفیستو همچنین توضیح داد که تلاش می‌کرد که ترس را در قلب سیلور سرفر به وجود بیاورد اما موفق نمی‌شد و هر چه قدر که سیلور سرفر در مقابل مفیستو مقاومت می‌کرد، او بیش از پیش نسبت به به‌دست آوردن روح سیلور گرسنه می‌شد. بعد از اینکه یوست به مفیستو پیوست، او هم تدارک این را دید که قدرت تاریکی را برای یوست فراهم کند. به همین دلیل مفیستو او را تبدیل کرد و قدرت کافی را به او داد تا بتواند سیلور سرفر را شکست دهد.

 

همانطور که انتظار می‌رفت، اگرچه یوست کاملا قدرت این را داشت که سیلور سرفر را شکست دهد، اما در نهایت از او شکست خورد. مفیستو که به‌شدت از این اتفاق عصبانی شده بود، یوست را دوباره به جهنم بازگرداند اما یوست هم دست روی دست نگذاشت و با خود عهد کرد که انتقامش را بگیرد. بعد از مدت نامشخصی، با عاشق یکی از سربازان قدیمی‌اش روبه‌رو شد و یکی از شیطان‌های خود را موظف کرد که این فرد را به قتل برساند. بعد از این اتفاق مفیستو، همان شیطان را تبدیل به «دارک لاو» تبدیل کرد؛ کسی که می‌بایست برای همیشه مخالف عشق باشد و هر چیزی را که با آن شباهت دارد، نابود کند. دارک لاو برای مدتی در حال فعالیت بود و شاهکارهایی که برعهده‌اش سپرده می‌شد، انجام می‌داد. این اتفاق، یکی از پرونده‌های معمول مفیستو بود که در آن از دروغ‌ها، فریب، سوءاستفاده، حیله و شرارت استفاده می‌کرد تا اهداف وحشتناک خود برسد و فردی را طلسم کند.

لازم به ذکر است که علاوه بر این، مفیستو برای تسخیر کردن روح‌های روحانی و همچنین جسم انسان‌های عرفانی، لذت بسیار زیادی می‌برد. به طور مثال، او چندین دانشمند آلمانی را که به دنبال یک نژاد جادویی بودند، فریب داد که روح‌های خود را تسلیم او کنند. یکی از کارهای بسیار شرور او، این بود که اعضای یک گروه عرفانی را فاسد کرد. بعد از این کار، او جاودانگی را به آنها اعطا کرد تا آنها چندین سال روحشان را در اختیار مفیستو قرار دهند. بعد از گذشت مدتی، آنها به «Mys-Tech» تبدیل شدند. او همچنین برای قرن‌ها با یک مرد مبارزه کرد تا روح او را به‌دست بیاورد و قصد داشت تا از یک «پاک» معصوم در برنامه‌های خود استفاده کند. او همچنین مردی را که می‌خواست خودکشی کند، تبدیل کرد و نام او را «Suicide» گذاشت. جالب است بدانید که این فرد تنها به دست گوست رایدر یا همان «دن کچ» کشته می‌شد. به نوعی، این روش بخشی از نقشه‌ی مفیستو بود تا بتواند دشمنان خود را مجبور به ارتکاب قتل بکند.

بسیاری از رقبای او، شیطان‌های دیگر بودند. در برهه‌ای از زمان، مفیستو با یک شیطان رقیب به نام «زاراتوس» وارد مبارزه شد؛ موجودی شیطانی که قدرتش درست به اندازه‌ی مفیستو بود. او با یک شاهزاده معامله کرد تا اینکه توانست روح زاراتوس را به تسخیر خود در بیاورد. درست است که این جریان مربوط به سال‌های بسیار زیادی پیش می‌شود اما از همان زمان مفیستو، زاراتوس را شکنجه می‌کرد و او را بارها و بارها به انسان‌های فانی متصل می‌کرد. همین موضوع باعث ایجاد موجودی به نام گوست رایدر شد. او خانواده‌ی «کیل» را طلسم کرد زیرا آنها بخش‌هایی از «Medallion of Power» را در روحشان نگه‌داری می‌کردند.

مفیستو پیشنهادهای زیاد و البته کاملا متنوعی را به سیلور سرفر ارائه کرد اما نفسِ سرفر کاملا قوی‌تر از آن بود که بخواهد خامِ این پیشنهادها شود و روح خود را به مفیستو تقدیم کند

در این برهه از زمان، مفیستو علاقه‌ی خاص زیادی نسبت به قهرمانان زمین به خصوص سیلور سرفر، ثور و به طرز شگفت انگیزی دردویل پیدا کرده بود. او زمان بسیار زیادی را صرف تسخیر کردن روح سیلور سرفر که از خلوص و پاکی پر بود، کرد. او حتی برای به‌دست آوردن روح پاکِ سیلور سرفر، پیشنهادهای زیادی مانند زمان نامحدود در سرزمین خودش آن هم به همراه عشقش، پول و قدرت را ارائه داد اما نورین راد قوی‌تر از آن بود که بخواهد تسلیم این پیشنهادهای مفیستو شود. مفیستو از سیلور سرفر به عنوان یک مثال درخشان از قدرت زیاد بشریت و همچنین روح خالصی که داشت، متنفر بود. در طی شرایط مختلف، مفیستو به هر راهی متوسل می‌شد که سرفر را مجبور کند که تبدیل به نوکر او شود یا روحش را به او تقدیم کند اما او به طور مدام شکست می‌خورد و به خواسته‌ی خود نمی‌رسید. در نهایت، مفیستو بعد از تلاش‌های بسیار دیگر خسته شد و اصلا روح سیلور سرفر را نمی‌خواست اما با این حال، به‌شدت از این ابرقهرمان تنفر داشت. جالب است بدانید در برهه‌ای از زمان، مفیستو تظاهر کرد که فردی به نام «فرانکی رای» است. او با همین ترفند توانست روح سیلور سرفر را به‌دست بیاورد. او همچنین به سرفر نشان داد که او روح پدر و مادرش را هم تسخیر کرده است. سرفر توانست روح پدر و مادر خود را آزاد کند. مفیستو اجازه داد که سرفر فکر کند درون آن مبارزه به قتل رسیده است. او می‌دانست که سرفر در طی این وقایع عذاب زیادی کشیده بود و می‌توانست برای همیشه تسخیر شده باشد.

جالب است بدانید که مفیستو، در برهه‌ای از زمان علاقه‌ی زیادی هم به سنگ‌های بینهایت تانوس پیدا کرده بود. زمانی که او متوجه شد که این تایتان دیوانه تمام این سنگ‌های بینهایت را تسخیر کرده، به سراغِ او رفت و پیشنهاد داد که یکی از بنده‌هایش شود. تانوس این پیشنهاد را نپذیرفت و مفیستو به او گفت که رابطه‌ی ویژه‌ای با این سنگ‌ها داشت و برای مدتی به این جواهرات وابسته بود. مفیستو در طی همین صحبت‌ها عنوان کرد که خودش هم توسط اولین نفری که این سنگ‌ها را تسخیر کرده بود، خلق شده است و به همین دلیل می‌تواند اطلاعات مخفی و محرمانه‌ای را درباره آنان برای تانوس فراهم کند. مفیستو همچنین اعلام کرد که تانوس به واسطه‌ی این سنگ‌های بینهایت می‌تواند با هر روحی در دنیا ارتباط برقرار کند. همین موضوع باعث شد که تانوس به این موضوع فکر کند که انجام دادن این کار قدرت زیادی برای او به وجود می‌آورد و تلاش کرد که آن را انجام دهد. بعد از گذشت مدتی، زمانی که تانوس در کنار این دستکش حضور نداشت، مفیستو دستکش آهنی بینهایت را که با سنگ‌ها پر شده بود، برداشت و سعی کرد که از آنجا فرار کند اما همین کارِ او باعث شد تا یک سیستم امنیتی فعال شود و دستکش تلاش کرد تا مفیستو را به قتل برساند. تانوس بعد از متوجه شدن این جریان، به مفیستو گفت که در گذشته هم شاهد این اتفاق بوده و اصلا نمی‌تواند به او اعتماد کند. با این حال، مفیستو باز هم دوست داشت که خدمتکار و بنده‌ی او باشد.

mephisto

مفیستو در طی مدتی که در کتاب‌های کمیک حضور داشت، با تیم مردان ایکس، تیم انتقام جویان و همچنین تیم چهار شگفت انگیز هم مبارزه کرده است. بعد از گذشت مدتی، مبارزه‌ی مفیستو با تیم انتقام جویان دیگر کم کم کاملا شخصی شد زیرا در برهه‌ای از زمان، مفیستو یکی از اعضای آنها را به قتل رسانده بود. در طی جریانی، مفیستو با یک شیطان به نام «ساتانیش» مبارزه کرد تا بتواند گروهی از روح‌ها را به‌دست بیاورد. یکی از نسخه‌های تیم «لژیون مرگبار» به قتل رسیده بودند و هم مفیستو و هم ساتانیش روح‌های آنها را می‌خواستند. مبارزه‌ی بین این دو ارباب تا حد فوق‌العاده زیادی گسترش یافت و خسارات زیادی هم بر جا گذاشت. این جریان تا جایی ادامه داشت که قوی‌ترین تیم زمین مداخله کردند، این جنگ عظیم را به پایان رساندند و کاری کردند که مفیستو تمام این روح‌ها را از دست بدهد. به همین دلیل، مفیستو هم به‌شدت عصبانی شد و متعاقبا به افراد مقابلش حمله کرد. زمانی که مفیستو قصد داشت هاوک آی را به قتل برساند، عشقِ او یعنی «ماکینگ برد» مداخله کرد و جانِ او را نجات داد. همین موضوع باعث شد که ماکینگ برد در همین پروسه جانِ خود را از دست بدهد. اگرچه تیم انتقام جویان توانستند از این مهلکه فرار کنند، اما مفیستو توانست یکی از آنها را به اسارت بگیرد.

  • روابط با شخصیت‌ها:

در برهه‌ای از زمان، مفیستو تا حد بسیار زیادی در خلق و ایجاد دو شخصیت اصلی دنیای مارول یعنی گوست رایدر یا همان جانی بلیز و همچنین دکتر دووم، همکاری داشت. خانواده‌ی کیل توسط مفیستو طلسم شده بودند به همین دلیل پسر اولی که در این خانواده متولد شده بود و ارشد محسوب می‌شد، تبدیل به شخصیت جدیدی شد که شب‌ها روح‌مانند و مرگبار می‌شد. در نهایت نام این فرد، گوست رایدر گذاشته شد. نائومی کیل روح خود را به مفیستو فروخت تا فرزندانش به ترتیب تبدیل به گوست رایدر نشوند. زمانی که او این قرارداد را امضا کرد، مفیستو گفت اگرچه آنها تبدیل به گوست رایدر نمی‌شوند، اما می‌توانند تبدیل به «یک» گوست رایدر شوند.

جانی بلیز، فرزند پسرِ نائومی کیل و بارتون بلیز محسوب می‌شد. هر دوی آنها از موتور سواران ماهر به حساب می‌آمدند. نائومی برای طلسمی که تصور می‌کرد بر روی پسرش جانی قرار دارد، آنجا را ترک کرد. او همچنین خواهر و برادر جانی را هم به همراه خود برد. همین موضوع از درون به جانی آسیب زیادی وارد کرد. بعد از مدتی، بارتون هم با موتور خود تصادف کرد و جانِ خود را از دست داد. بعد از این اتفاق، جانی به سراغ صاحبِ جایی رفت که پدر و مادرش در آنجا با موتور آکروبات بازی می‌کردند. «کرش سیمپسون» به همراه همسرش «مونا» صاحب آنجا بودند. مونا به قتل رسید و کرش هم بعد از مدتی سرطان گرفت. به همین دلیل جانی به سراغ مفیستو رفت. او با مفیستو پیمانی بست؛ اگر کرش بهبود یابد و سرطانش جانِ او را نگیرد، جانی هم به مفیستو خدمت خواهد کرد. بعد از گذشت یک هفته، کرش جانش را از دست داد و مفیستو تقریبا روح او را به‌دست آورد. مفیستو به اندازه‌ی کافی وقت داشت که جانی بلیز را به زاراتوس ارتباط دهد. بعد از این جریان، جانی بلیز دیگر تبدیل به یک گوست رایدر روح‌مانند شد. گوست رایدر یکی از دشمنان اصلی و خونین مفیستو محسوب می‌شود اما از آن زمان تا به امروز اصلا نتوانسته مفیستو را شکست دهد.

ghost rider

مادر «ویکتور وان دووم» یک جادوگر بسیار قدرتمند محسوب می‌شد که مدام به دنبال قدرت‌های بیشتری می‌گشت. به همین دلیل، او تبدیل به یک منبع بسیار قدرتمند شد. او طلسمی را اجرا کرد تا بتواند قدرت مفیستو را بدزدد اما پیش از اینکه موفق شود، بخشی از این طلسم او را دیوانه کرد و بعد از آن هم او را به قتل رساند. بعد از این اتفاق، روح او توسط مفیستو تسخیر شد. زمانی که ویکتور بزرگ شد، در زمینه‌های مختلف سحر و جادو آموزش دید و هر سال در طی مراسم هالووین، تمام تلاش خود را می‌کرد تا بتواند روح مادرش را بازگرداند. با این حال، هر بار تلاش‌های او با شکست مواجه می‌شد. زمانی که ویکتور به آمریکا سفر کرد، با فردی به نام «رید ریچاردز» که بعدها با نام آقای شگفت انگیز شناخته می‌شد، ملاقات کرد؛ فردی که یک نابغه محسوب می‌شد و قصد داشت با او ارتباط دوستی داشته باشد. در طی این زمان، ویکتور در زمینه‌های مختلف هوشی، با او رقابت می‌کرد و در نهایت پیشنهاد دوستی رید را رد کرد. او یک اختراع شگفت انگیز را به وجود آورد؛ اختراعی که اعتقاد داشت با کمک آن می‌تواند باری دیگر روح مادرش را بدزدد و آن را بازگرداند. زمانی که رید ریچاردز درباره‌ی این اختراع مطلع شد، درباره‌ی نقصی که داشت به ویکتور اخطار داد اما دووم در هر صورت تلاش خود را کرد و همین دستگاه مقابل صورتش منفجر شد. همین موضوع باعث شد که او تصور کند تبدیل به فرد بسیار زشتی شده است به همین دلیل یک لباس مخصوص به خود را ساخت، کنترل لاتوریا را در دست گرفت و تبدیل به دکتر دووم شد. دووم مبارزه‌های خود را ادامه داد و هر سال برای دزدیدن و بازگرداندن روح مادرش، در شب‌های هالووین تلاش می‌کرد. در نهایت، بعد از گذشت مدتی دکتر دووم با دکتر استرنج قراری گذاشت. او با کمک دکتر استرنج توانست روح سینتیا وان دووم را بدزدد و آن را به بهشت بفرستد. این اتفاق، تبدیل به یکی از معدود جریان‌هایی شد که نقشه‌های مفیستو شکست خورد.

اغلب اوقات مفیستو تلاش می‌کرد تا در شرایط و اتفاقاتی دخالت کند که دیگر هیچ کاری از دست هیچ کسی بر نیاید و تمام چاره‌ها در دستانِ خودش باشد

بعد از اینکه «عمه می» در طی خط داستانی جنگ داخلی توسط یک قاتل مورد اصابت گلوله قرار گرفت، اسپایدرمن با چندین تن از ابرقهرمانان و همچنین ابرشروران مختلف ارتباط برقرار کرد تا در این مورد به او کمک کنند. همه‌ی آنهایی که در آنجا حضور داشتند، به اسپایدرمن گفتند که هیچ کاری از دستشان برنمی‌آید زیرا دقیقا وقتِ مرگِ او فرا رسیده بود. با این حال، مفیستو در قالب یک دختر جوان به سراغ اسپایدرمن رفت و به او گفت که می‌تواند عمه‌ی او را نجات دهد. بعد از اینکه مفیستو واقعیت‌های مختلفی را به او نشان داد که اگر تبدیل به یک قهرمان نمی‌شد، چه اتفاقاتی رخ می‌داد، به آنها گفت که قراری با یکدیگر بگذارند. مفیستو به جای روح اسپایدرمن، ازدواج خودش و مری جین را می‌خواست زیرا ازدواج آنها از عشق پاکی بود و تو به وسیله‌ی خدا مقدس می‌شد. بعد از کمی بحث و گفتگو، آن دو این قرار را پذیرفتند. مری جین اضافه کرد که او بتواند هویت مخفی خود را باری دیگر به‌دست بیاورد. او هم این قرار را قبول کرد و خط داستانی این دو شخصِ به خصوص را تغییر و جانِ عمه می را نجات داد.

  • حتی قدرت بیشتر:

مفیستو در شرایط مخصوصا در رویدادهای بزرگ سعی می‌کند که توانایی‌های شگفت انگیزی را به‌دست بیاورد. شخصیتی به نام «The Dire Wraiths»، که به‌شدت قدرتمند بود، حدودا تا ۳۰۰٪ قدرت مفیستو را افزایش داد. او خسارات زیادی به جا گذاشت اما قهرمانی از فضا، به سراغ آنها آمد و Dire Wraiths را به همراه مفیستو طرد کرد. این قهرمان فضایی این دو فرد شرور را با پسر رید و سو ریچاردز به نام «فرانکلین ریچاردز» تنها گذاشت و شرایط به گونه‌ای پیش رفت که آنها به دست همین قهرمان نابود شدند. مفیستو بعد از این جریان، اینویزیبل گرل/وومن، آقای شگفت انگیز، «Elspeth Cromwell» و فرانکلین ریچاردز جوان را در FF 276 دستگیر کرد. او پدر و مادر فرانکلین را در FF 276 شکنجه کرد. اینگونه به نظر می‌رسید که مفیستو از شکنجه کردن سوزان استورم ریچاردز بیشتر از همه لذت می‌برد. در نهایت، فرانکلین ریچاردز جوانِ بیچاره بعد از مدتی دیگر نتوانست تحمل کند. او نشان داد که در واقع خودش یکی از قدرتمندترین شخصیت‌های کل دنیای مارول به حساب می‌آید. فرانکلین انفجار قدرتی را به سمت مفیستو پرتاب کرد که با این کار او را شکست داد. با این حال، مفیستو کم کم دوباره به زندگی بازگشت. بعد از اینکه او دوباره توانست در این دنیا نفس بکشد، پسرهای اسکارلت ویچ را به قتل رساند و جنگ انتقام جویانه‌ای علیه الهه‌ی مرگ آزگاردی‌ها به نام هلا (کسی که بعضی از روح‌هایش را ربوده بود)، به راه انداخت. او از برخی از قهرمانان سوءاستفاده کرد و روح‌های قدرتمند را ربود (حتی روح اینویزیبل وومن و مهم‌تر از همه، ثور). ثور بعد از مدت کوتاهی توانست فرار کند اما مبارزه‌ی انتقام جویانه‌ای را علیه هلا به راه انداخت. ثور با همین کار، بخشی از نقشه‌ی مفیستو را تکمیل کرد. در کوتاه مدت، قهرمانان توانستند پیروز میدان باشند؛ در بلند مدت، این مفیستو بود که برنده‌ی این مبارزه محسوب می‌شد.

mephisto

فردی به نام «بیاندر» که تقریبا تمام قدرت‌ها را در اختیار داشت و هم جنگ‌های پنهان و هم جنگ‌های پنهان ۲ را به راه انداخت، به زمین ۶۱۶ آمد و در تلاش بود که انسان‌ها را بیشتر درک کند و نحوه‌ی کار آنها را بیشتر متوجه شود. همین جریان، یک فرصت طلایی را به مفیستو داد. او تلاش کرد تا با نشان دادن جریان‌ها و دیدگاه‌های اشتباه، گمراه کننده و انحرافی، این موجود خداگونه را به انحراف بکشاند. به طور مثال، مفیستو یکی از شیطان‌های خود به نام زاراتوس را فرستاد تا بیاندر را به عنوان یک فرد شرور به اسپایدرمن نشان دهد. او همچنین از نووا استفاده کرد و در تلاش بود تا او را گول بزند. مفیستو، نووا را فریب داد تا او به عنوان «Herald of Galactus»، در انجام وظایف خود، کمی خشن‌تر و خونریزتر عمل کند. همین موضوع باعث شد که دشمنان قدرتمندی مقابل مفیستو قرار بگیرد؛ مانند سیلور سرفر و همچنین خودِ گالاکتوس. مفیستو به خوبی با گالاکتوس مبارزه کرد. این مبارزه در قلمروی خودِ مفیستو شکل گرفت؛ جایی که مفیستو در قوی‌ترین حالتِ خود قرار داشت. این مبارزه تا زمانی ادامه داشت که انرژی گالاکتوس به پایان رسید و مفیستو را تهدید کرد که از قلمروی او تغذیه می‌کند. به همین دلیل، مفیستو تصمیم گرفت که به گونه‌ای این مبارزه را به پایان برساند تا بتواند از قلمروی خود محافظت کند. با این حال، نقشه‌ی مفیستو با شکست مواجه شد. بعد از این مبارزه، گالاکتوس عنوان کرد که مفیستو یکی از قدرتمندترین موجوداتی است که در جهان وجود دارد و مرگِ او، می‌تواند روی تعادل جهان تاثیر بگذارد.

بعد از این اتفاق، او با تانوس متحد شد. تانوس پیش از این توسط «دث» به زندگی بازگردانده شده بود تا نیمی از جهان را نابود کند. مفیستو همچنین تلاش کرد تا تانوس را فریب دهد زیرا او دستکش آهنی بینهایت را در اختیار داشت و با استفاده از آن، او دیگر تمام قدرت‌ها را در خود داشت؛ دستکشی که مفیستو قصد داشت آن را برای خودش تسخیر کند. او در دو شرایط کاملا مختلف و متفاوت تلاش کرد تا این دستکش را به‌دست بیاورد اما شکست خورد. او یک بار دیگر با تانوس متحد شد آن هم زمانی که تهدید بازگشت الهه به زمین مطرح شده بود. او در رابطه با مکعب‌های کیهانی‌ای که این الهه تسخیر کرده بود، اطلاعات بسیار مفید و ارزشمندی را مطرح کرد و در عوض، تنها یکی از آن مکعب‌های کیهانی را برای خودش می‌خواست. بعد از اینکه الهه شکست خورد، تانوس یکی از مکعب‌ها را به مفیستو داد اما این مکعب دیگر هیچ قدرتی نداشت. تانوس به مفیستو اعلام کرد که او دقیقا باید به مکعبی که می‌خواست، اشاره می‌کرد و می‌گفت که علاوه بر مکعب، قدرت هم می‌خواهد. او همچنین از «وریل» استفاده کرد تا به زمین حمله کند منتها هر دو بار، در عملی کردن نقشه‌هایش شکست خورد.

  • فرزندان شیطان:

در این برهه از زمان، مفیستو به دنبال میراث و شریک بود. به همین دلیل، دو فرزند برای خودش خلق کرد و نام آنها را بلک هارت و مفیستا گذاشت. بلک هارت از ترکیب شرارت‌های یک منطقه‌ی خاص ساخته شده است. بلک هارت توسط پدرش آموزش‌هایی در زمینه‌های مختلف شرارت دید اما در نهایت از او متنفر شد و از او روی برگرداند. این دو نفر با یکدیگر وارد مبارزه‌هایی شدند تا پیروز میدان بتواند در جهنم فرمانروایی کند اما در نهایت مفیستو پیروز این میدان شد و بلک هارت را از آنجا بیرون انداخت. بلک هارت در طی این مدت به کارهای گذشته‌ی خود فکر کرد و بعد از آن، پدرش را شگفت زده کرد و از پشت به او خنجر زد. اگرچه به نظر می‌رسید که مفیستو دیگر جانش را از دست داده، اما توانست خود را از آن اوضاع نجات دهد. او در یک وضعیت برزخی گیر افتاده بود و در آن زمان یا باید به جهنم می‌رفت یا بهشت. حتی در این وضعیت هم مفیستو توانست ارتشی از روح‌ها را تشکیل دهد که از زندگی پس از مرگ به‌شدت می‌ترسیدند.

با اینکه مفیستو با دستان و سلیقه‌ی خودش فرزندانش را ساخت و آنها را آموزش داد، اما باز هم آنها بر وفق مراد پدرشان نبودند و باعث تنفر او شدند

بلک هارت برای مدت کوتاهی در جهنم حکمرانی کرد اما بعد از گذشت مدتی گوست رایدر به سراغ او رفت و او را شکست داد. زمانی که مفیستو دوباره به زندگی بازگشت، گوست رایدر را از بُعد خود بیرون کرد و دوباره سرزمینش را پس گرفت. بلک هارت نجات یافت، کارهای شرورانه انجام داد و به پدرش حمله کرد و امیدوار بود که بتواند بر آن بُعد حکمرانی کند زیرا معتقد بود که این سرزمین به خودش تعلق دارد. در این برهه از زمان، مفیستا اصلا قابل مشاهده نبود. او اصلا حرکتی در رابطه با مفیستو انجام نداد اما مبارزه‌ای علیه دکتر استرنج به راه انداخت. او چندین بار در مبارزه‌اش شکست خورد و از آن زمان دیگر هیچ خبری از او نشد.

مفیستو بعد از شکست دادن بلک هارت و به‌دست آوردن دوباره‌ی سرزمین خود، راه همیشگی‌اش را ادامه داد. او همچنان روح‌ها را تسخیر کرد و شیطان‌ها را در سطح دنیا گسترش داد. اگرچه او دشمنان زیادی داشت، اما قدرت‌هایی که در وجودش بود این اطمینان را به وجود می‌آورد که او شانس بیشتری در پیروز شدن در این مبارزه‌ها دارد. بلک هارت نسبت به بقیه افراد، مسیر بیشتری را جلو آمد و به مفیستو نزدیک‌تر شد اما باز هم شکست خورد. حال با این اوصاف این سوال پیش می‌آید که آیا کسی توانسته مفیستو را شکست دهد؟ جهان باید فعلا امیدوار باشد تا فرد قوی‌تر و باهوش‌تری نسبت به او پیدا شود که بتواند او را از پا در بیاورد.

  • فعالیت‌های بعد از ربودن روح‌ها:

mephisto

مفیستو تا به این برهه از زمان، روح شخصیت‌های مختلفی مانند اعضای تیم چهار شگفت انگیز، سیلور سرفر، آقای شگفت انگیز، بلک پنتر، اینویزیبل وومن، فرانکلین ریچاردز، دردویل و غیره را تسخیر کرده بود. او یکی از اعضای تیم انتقام جویان به نام ماکینگ برد را هم به قتل رساند و برای چندین سال، روح مادر دکتر دووم را در اختیار خود نگه داشت. اگرچه مشاهده‌ی چنین اتفاقی واقعا تاثیرگذار به حساب می‌آید، اما لازم به ذکر است که مفیستو دیگر روح هیچ کدام از این شخصیت‌های ذکر شده را در اختیار ندارد. حتی ممکن است ماکینگ برد هم همچنان زنده باشد.

مفیستو اغلب اوقات شالا بل را در معرض خطر قرار می‌داد تا با این کار بتواند سیلور سرفر را مجبور کند که روح خود را به مفیستو بدهد. مفیستو همیشه در این نقشه‌ی خود شکست می‌خورد اما در نهایت توانست روح شالا بل را تسخیر کند. با این حال، در این برهه‌ی زمانی مفیستو دیگر هیچ علاقه‌ای به تسخیر روح سیلور سرفر نداشت زیرا متوجه شده بود که روحِ او، آنطور که خودِ مفیستو تصور می‌کرد، پاک و خالص نیست. او برنامه داشت تا روح شالا بل را برای همیشه شکنجه کند تا بلکه بتواند تا حدی به سرفر آسیب برساند. از آنجایی که سرفر تحت فشار بسیار زیادی بود، از آدام وارلاک خواست تا کمکی به او بکند. آدام وارلاک هم که سنگ روح را در اختیار داشت، با قدرت‌های زیاد خود توانست مفیستو را شکست دهد. مفیستو دیگر در این شرایط مجبور بود تا روح شالا بل را رها کند. آنها هم به سرعت روح شالا بل را به بدنش بازگرداندند و او را دوباره زنده کردند. البته تا همین حد هم مفیستو خوشحال بود زیرا توانست تا حد زیادی به سیلور سرفر آسیب روحی و احساسی وارد کند.

مفیستو

مفیستو یک شیطان فوق‌العاده قدرتمند محسوب می‌شود. او دارای هوش بسیار بالایی است و یک نابغه به حساب می‌آید. به همین دلیل، او با هوش بسیار زیاد خود می‌تواند به راحتی دیگران را فریب دهد و در جهت رسیدن به منافعش از آنها سوءاستفاده کند. در برهه‌ای از زمان، هوش مفیستو به قدری بالا رفته بود که به همه چیز واقف بود اما بعد از گذشت مدتی دیگر این توانایی از بین رفت. او می‌تواند انرژی‌های عرفانی پر قدرت را از خود ساطع کند، سپرهای عرفانی برای خود ایجاد کند، نامرئی یا نامحسوس شود، توهمات را به وجود بیاورد، مخلوقات و موجودات فراطبیعی را احضار کند، تله پورت انجام دهد، سایزها را تغییر و حتی تغییر شکل انجام دهد و به هر شخصی که دوست دارد تبدیل شود. فرم ظاهری حقیقی او نامشخص است. او در مقابل اکثر حملاتی که نسبت به او انجام می‌شود، فناناپذیر است. همچنین او در مقابل بیماری‌ها هم مصون است. او اصلا نیازی به نفس کشیدن، غذا خوردن، آب نوشیدن یا حتی خواب هم ندارد. او در گذشته توانست سیلور سرفر را در مبارزه‌ی تن به تن شکست دهد و به نظر می‌رسد که هیچ محدودیتی برای او وجود ندارد. او همچنین می‌تواند انسان‌های فانی را تسخیر کند و با قدرت ناشناخته‌ای، طلسم‌های مختلفی ارائه دهد. او احتمالا دارای قدرت‌های بیشتری نسبت به حال حاضر است و به مرور زمان این قدرت‌ها کشف خواهد شد. او به معنای واقعی کلمه می‌تواند هر کاری را که یک انسان معمولی قادر به درک و انجام آن است، انجام دهد و حتی بیشتر از این حد هم پیشروی کند.

او در قالب یک شیطان تنها با تایید یک انسان فانی می‌تواند روح‌های گمشده یا از دست رفته را تسخیر کند. شاید بتوان همین موضوع را به عنوان نقطه ضعف اصلی او قلمداد کرد. یکی دیگر از نقطه ضعف‌های او، این است که اگر او بُعد خود را ترک کند، آنطور که باید و شاید دیگر قدرتمند محسوب نمی‌شود و قدرت او تقریبا به تعداد پیروانش بستگی دارد. مفیستوفلس همچنین می‌تواند ذهن‌ها را هم بخواند.

mephisto

در انتها به انیمیشن‌ها، فیلم‌ها و بازی‌هایی اشاره می‌کنیم که شخصیت مفیستو در آن حضور داشت:

  • انیمیشن سریالی Spider-Man and His Amazing Friends محصول سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۳
  • انیمیشن سریالی Silver Surfer محصول سال ۱۹۹۸
  • فیلم Ghost Rider محصول سال ۲۰۰۷ با بازی پیتر فوندا 
  • فیلم Ghost Rider: Spirit of Vengeance محصول سال ۲۰۱۲ با بازی کران هایندز
  • بازی Marvel: Contest of Champions محصول سال ۲۰۱۴
  • بازی Marvel: Avengers Alliance محصول سال ۲۰۱۲
  • بازی Ultimate Marvel vs. Capcom 3 محصول سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۶
  • بازی Marvel vs. Capcom 3: Fate of Two Worlds محصول سال ۲۰۱۱
  • بازی Marvel: Ultimate Alliance محصول سال ۲۰۰۶ با صداپیشگی فرد تاتاسیور

منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده