آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟ | فیلمهای پاییزی
حتی کسانی که خیلی هم اهلِ هنر یا نگاهِ خلاقانه به جهان نیستند، در فصل پاییز، با احساساتی متفاوت و دریافتی خاص از محیط پیرامونشان مواجه میشوند؛ تکلیف ما هنردوستان که روشن است! پاییز، ضیافتِ عشاق، ادیبان، شعرا و هنرمندان است! فصلی که چشممان را به آرایشِ محزوناش خیره میکند و سرمای بیهیاهوی آن، تمنای گرما را در تنهامان زنده نگه میدارد.
آثار سینمایی، از امکانات زیباشناختیِ سومین فصل سال، استفادههای متنوعی میکنند. سه فیلمی که برای این شماره از سری مقالههای «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» انتخاب کردهام، نمونههای خوبی برای انواع «پاییزی بودن» آثار سینماییاند. بخش مهمی از داستانِ اولی، در پاییز میگذرد و از همین زاویه، واضحترین ارتباط ممکن را با این فصل پیدا میکند. دومی، از نشانههای بصریِ پاییز، برای تنظیم سبکِ چشمگیرش بهره میبرد و به حالوهوای گیرای سینمایی دست مییابد.
سومی اما -با وجود اشارهی مستقیم ناماش به پاییز- از «پادشاه فصلها»، برای بیانِ تمهای متناش بهره میبرد. به ترتیب دربارهی این سه فیلم صحبت کردم؛ هانا و خواهرانش (Hannah and Her Sisters) به کارگردانیِ وودی آلن، زندگی دوگانهی ورونیکا (The Double Life of Veronique) به کارگردانی کریشتوف کیشلوفسکی و داستان پاییز (Autumn Tale) به کارگردانی اریک رومر.
فیلم Hannah and Her Sisters
فیلم هانا و خواهرانش
- کارگردان: وودی آلن
- بازیگران: مایکل کین، میا فارو، باربارا هرشی، دایان ویست
- سال اکران: ۱۹۸۶
خلاصهی داستان: در میان دو عید شکرگزاری به فاصلهی دو سال، شوهر هانا به خواهر او یعنی لی، دل میبازد؛ در حالی که شوهر افسردهی سابقاش، رابطهاش با خواهر دیگر او یعنی هالی را از سر میگیرد.
یکی از همان کمدی-درامهای شلوغ، پرشخصیت، تلخوشیرین و عمیقی که وودی آلن در خلقشان تبحر دارد. داستان هانا و خواهرانش، در فاصلهی میان دو جشن شکرگزاری خانوادگی میگذرد. جایی که کاراکترهای خاکستری و ملموس فیلم، روابطی پیدا و پنهان میسازند و خودشان را پرتاب میکنند به دلِ تجربهی سراسرِ طیف رومنس؛ از شور روزهای نخست تا سرخوردگیِ اجتنابناپذیر نهایی. آدمهایی که در سرمای پاییز نیویورک، به دنبال گرمای انسانیاند و برای معنا بخشیدن به زندگیهای معمولیشان، به هر دری میزنند.
مانند بسیاری دیگر از آثار آلن، کیفیتی که هانا و خواهرانش را ارزشمندتر میکند، ظرافت نگاه خالق است. آلن، نهتنها شوخینویس و درامپرداز درجهیکی است، بلکه اساسا «انسان» را میشناسد. بابت همین، جمع پرشمارِ شخصیتهای فیلماش، به شکلی تحسینبرانگیز، از ظرافتهای روانشناختیِ ارزشمندی بهرهمند میشود (جمعی که تیمِ بازیگریِ ممتاز اثر، به شکلی تماشایی بهشان جان میبخشند). هانا و خواهرانش، هم تجربهی تماشای بسیار سرگرمکنندهای خلق میکند و هم، تبدیل میشود به مطالعهای صادقانه و ظریف روی جلوههای مختلف روابط زن و مرد. جلوههایی که برخیشان، بیشتر از حد انتظار، محزوناند و همین، به کیفیت «پاییزی» فیلم، اضافه میکند.
فیلم The Double Life of Veronique
فیلم زندگی دوگانهی ورونیکا
- کارگردان: کریشتوف کیشلوفسکی
- بازیگران: ایرن ژاکوب، فیلیپ ولتر، الکساندر باردینی
- سال اکران: ۱۹۹۱
خلاصهی داستان: دو داستان موازی دربارهی دو زنِ یکسان که یکیشان در لهستان زندگی میکند و دیگری در فرانسه. آنها یکدیگر را نمیشناسند؛ با این حال، زندگیهاشان عمیقا به هم متصل است.
نیازی نیست که دقایق زیادی از زندگی دوگانهی ورونیکا بگذرد تا بفهمیم با تجربهی متمایزی طرفایم! از همان نماهای ابتدایی فیلم، انتخابهای برجستهی کیشلوفسکی در کار با رنگ، نور، قاببندی و حرکات دوربین، به حواسِ تماشاگر هجوم میبرند و او را میخکوب خودشان میکنند. همین رویکردِ چشمگیرِ بصری، به شکلگیریِ مود ملانکولیک بسیار گیرایی کمک میکند که پاییزی هم است.
زندگیِ دوگانهی ورونیکا، فیلمی است که خیال سرراست بودن ندارد! از آن دست آثاری که احساسی شبیه به خواندن یک شعر غیرقابلتفسیر یا گوش دادن به یک شاهکار بیکلامِ موسیقی دارند؛ با اثر همراه میشویم، به منطقهای ناشناخته سفر میکنیم و سپس، برمیگردیم به زندگیهای عادیمان! تمام ابعاد این تجربهی غنی، با کلمات قابلتوصیف نیستند! پس به جای تلاش برای فهم منطقیِ جادویی که رفتهرفته، واقعیت جهان داستان را فرو میریزد، باید خود را به دست تجربهی رویاگونِ تماشای فیلم سپرد. کلمات را هم میشود نگه داشت برای تحسین این تجربه؛ مثلا این که ایرن ژاکوب چه بازیگر خیرهکنندهای است!
فیلم Autumn Tale
فیلم داستان پاییز
- کارگردان: اریک رومر
- بازیگران: بیتریس رومان، ماری ریورا، آلن لیبولت، الکسیا پورتال
- سال اکران: ۱۹۹۸
خلاصهی داستان: دوست صمیمیِ یک زن بیوه، تلاش میکند که برای او شوهری جدید بیابد؛ ولی آگهی منتشر شده در روزنامه، باعث جذب شدن بیش از یک گزینه میشود.
نام آخرین فیلم از مجموعهی «داستانهای چهار فصل» اریک رومر، کمی غلطانداز است! از این زاویه که ظاهرِ داستان پاییز، خیلی به نشانههای بصریِ سومین فصل سال مربوط به نظر نمیرسد. اگرچه هر از گاهی شخصیتی را میبینیم که خودش را از سرمای خفیف هوا میپوشاند، طبیعت درهی «رون» در جنوب فرانسه، طراوت و سرسبزیِ مشهودی دارد. اما فصلها در آثار رومر، از ظاهرشان فراترند و داستان پاییز هم از این امکان، استفادهی تماتیک میکند.
بر خلاف بسیاری از آثار رومر، محورِ داستان پاییز، جوانان نیستند. قصه، دربارهی زنی است که بهار عمرش را پشت سر گذاشته و در سرمای فصل تازهی زندگیاش، احساس تنهایی میکند. او تلاش دارد با درگیر ماندن در ادراهی امور تاکستان، خودش را سرگرم نگه دارد؛ اما غمگینتر از آن است که دیگران، متوجه نارضایتیاش نشوند. تلاش همزمانِ دوست صمیمی و همچنین، دوستدخترِ پسرش، جهت پیدا کردن پارتنری مناسب برای او، موقعیتهای کمیک ظریفی را میآفریند. از همان جنسی که میشود در کمدی-رمانتیکهای کلاسیک پیدا کرد؛ اما با لحن و ریتم شناسنامهدار سینمای رومر.
مثل تمام آثار اریک رومر، داستان پاییز هم دربارهی آغازها و پایانهایی است که انسان، برای رقم خوردنشان برنامهریزی زیادی میکند؛ اما گویی به شکلی طعنهآمیز، پیرویِ نظمی طبیعیاند، خارج از کنترل او. نظمی که مولف فرانسوی، در سراسر کارنامهی متمرکز و اصیلاش، جلوههای متنوعی از آن را ثبت کرده است.
نظرات