گیشه: معرفی مستند Atari: Game Over
اگرچه بازیای که براساس «ای.تی»، فیلم موفق و جریانساز استیون اسپیلبرگ ساخته شد، آنقدر بد بود که میلیونها نسخه از آن از سوی خریداران پس فرستاده شد، اما این باعث نشد تا بازی ویدیویی «ای.تی» مثل خیلی از بازیهای شکستخوردهی قبل و بعد از خودش فراموش شود. بلکه این آغازی بود که این بازی را از بدنامی به اوج شهرت، به یک افسانهی اسرارآمیز و به یکی از گنجینههای تاریخ بازیهای ویدیویی تبدیل کرد که امروزه شاید در حد و اندازهی فیلم اسپلیبرگ طرفدار دارد و شاید حتی بیشتر از آن در شکلگیری یک صنعت و درگرگونسازی زندگی انسانها نقش داشته است. تمام اینها به خاطر این است که داستان پیچیده و عجیبی پشت ساخت و انتشار «ای.تی» برای کنسول آتاری ۲۶۰۰ وجود دارد. بازیای که تقریبا بین تمام فعالان حوزهی بازی و گیمرها به عنوان بدترین بازی تمام دوران شناخته میشود در ظاهر نباید فرقی با بازیهای بد دیگر داشته باشد. اما چرا بقیه پس از گرفتن امتیازات و واکنشهای ضعیف فراموش میشوند و «ای.تی» به ماجرای منحصربهفرد دیگری تبدیل شد؟ و چرا آن بازی که در روزهای دسامبر ۱۹۸۲ توسط خیلیها پس زده میشد، امروزه همچون گنجی ارزشمند ستایش میشود؟
براساس افسانهی «ای.تی» که بین همه دهان به دهان میشد، وقتی آتاری متوجه شد که میلیونها نسخه کارتریجی که از «ای.تی» ساخته، بیشتر از مقداری است که به فروش برسند، کمپانی تصمیم گرفت تا مدارک به جا مانده از اشتباه بزرگشان را نابود کند. مشکل بازی این بود که شخصیت اصلی بازی یعنی ای.تی بارها به درون چاهی سقوط میکرد که راهی برای فرار نداشت و همین بازیکنندهها را کفری کرده بود. خب، در چرخش عجیب سرنوشت، بازیها به بیابانهای آلماگوردوی ایالت نیو مکزیکو فرستاده شدند تا در چاههای دفن زباله خاک شوند. یا حداقل افسانهای که در طول این سالها پیرامون این بازی شکل گرفته، چنین عقیدهای دارد. تمام حرفها و انگشتهایی که به طرف «ای.تی» به عنوان بدترین بازی تاریخ نشانه رفتهاند و گناهش را سنگینتر جلوه میدهند این است که بسیاری باور دارند این شکست «ای.تی» بود که باعث شد آتاری، بزرگترین کمپانی کنسول و بازیسازی آن دوران، با مخ زمین بخورد و صنعت بازیهای ویدیویی تا مرز انقراض پیش برود. اما آیا مسبب این اتفاقات فاجعهبار زیر سر یک بازی بود؟
مستند «آتاری: گیم اور» دربارهی ظهور و سقوط کمپانی آتاری و نقشی که «ای.تی» در این میان بازی کرده، در طول مدت زمان یکساعتهاش به کندو کاو جذاب و احساساتبرانگیزی دربارهی این برهه از تاریخ بازیهای ویدیویی تبدیل میشود که هیچ گیمری نباید آن را از دست بدهد. بزرگترین مشکل فیلم این است که پتانسیل و قابلیتهای بالایی برای تبدیل شدن به اثر عمیقتر و ماندگارتری داشته، اما مدت زمان کوتاهاش جلوی پرداخت بهتر داستان را گرفته است. در «آتاری» با دو خط داستانی مجزا طرف هستیم. اولی به بررسی تاریخ کمپانی آتاری مربوط میشود. اینکه آتاری از کجا شروع کرد، چه تاثیری روی سرگرمی گذاشت، کارکنانش چگونه کار میکردند (بخوانید خوش میگذراندند) و کلا چگونه این کمپانی یکدفعه به آسمان رسید و بعد زمین خورد. دومین داستان مربوط به بخش معروفتر ماجرا، یعنی تلاش برای حفاری بخش مشخصی از بیابان آلماگوردو میشود. جایی که نسخههای فروختهنشدهی بسیاری از «ای.تی» دفن شدهاند.
شاید برای سردرآوردن از این حفاری سراغ تماشای فیلم بروید، اما چیزی که سریعا نظرتان را جلب میکند، داستان اول است. مخصوصا اینکه در روایت داستان ظهور و سقوط آتاری تمرکز روی بازیساز بزرگی به اسم هاوارد اسکات ورشو است. خالق بسیاری از کلاسیکهای آتاری مثل «انتقام یار» (Yar’s Revenge) که از بد روزگار به عنوان سازندهی «ای.تی» نیز شناخته میشود. بهترین و قویترین لحظات فیلم زمانی است که کارگردان اجازه میدهد این اسطورهی بازیسازی داستان ورودش به آتاری و ماجراهایی که آنجا از سر گذرانده را تعریف کند. مخصوصا در صحنههایی که بعد از ۳۰ سال او همراه با کارگردان فیلم به ادارهی سابق آتاری برمیگردد و از استایل کار در این شرکت حرف میزند. درلحظاتی که او در سفرش به گذشته، از نحوهی کار کردنشان در کنار مصرف مواد و زندگی آسوپاسگونهشان خاطره تعریف میکند ( که این مورد دومی امروزه به استاندارد شرکتهای سرگرمیسازی تبدیل شده) یک جور احساس انسانی وجود دارد که برای درکش حتما لازم نیست گیمر باشید.
مستند «آتاری: گیم اور» دربارهی ظهور و سقوط کمپانی آتاری و نقش بازی «ای.تی» در این میان است
این وسط، در جریان مصاحبههایی با نولان بوشنل و همکاران بالارتبهاش که از موسسین آتاری هستند، گذری هم به دلایل موفقیت این شرکت در دههی ۷۰ و ۸۰ میزنیم. نکتهی ویژهی این مستند این است که اگرچه این آقایان پای ثابت اکثر داستانهای مربوط به آغاز صنعت بازی هستند و شاید حضورشان در این زمینه تکراری به نظر برسد، اما داستان آتاری آنقدر پُر از اتفاقات گوناگون و احساسی است که چیزهای جدیدی از میان صحبتهای آنها دستگیرتان شود. خب، در همین حین ما به صورت موازی داستان پیشرفت عملیات حفاری محل دفن بازیهای «ای.تی» را نیز دنبال میکنیم و این همان جایی است که فیلم انسجامش را از دست میدهد و از پتانسیل اصلیاش دور میشود. مسئله این است که تلاش فیلم برای دنبال کردن هردوی این داستانها در این مدت زمان کوتاه باعث میشود تا داستان انسانهای درگیر آتاری که ویژگی محوری این مستند است، کاملا شکوفا نشود.
اشتباه نکنید! حاشیههای پیرامون ساخت این بازی شگفتانگیز هستند. از دیدار هاوارد ورشو با اسپیلبرگ و تایید این کارگردان بر کیفیت بالای بازی گرفته تا زمان محدود ۵ هفتهای ورشو برای ساخت این بازی به تنهایی که واقعا ترسناک است. اما قضیه از این قرار است که ماجرای دفن شدن بازیها آنطور که همه باور دارند، «یکی از مرموزترین اتفاقات تاریخ سرگرمی» نیست. تقریبا قبل از این مستند همه میدانستند که آتاری بازیها را دفن کرده است و محل دفن هم بهطور تقریبی مشخص بوده. مسئله این است که فیلم سعی میکند با ماجرای رسیدن به بازیهای مدفونشده همچون بررسی یک اتفاق اسرارآمیز که واقعی بودن یا نبودنش مشخص نیست، برخورد کند.
شاید این حرکت برای بینندههای بیرون از حوزهی بازی هیجانانگیز باشد، اما برای کسانی که مخاطبان هدفِ مستند هستند، همچون «از کاه کوه ساختن» احساس میشود. فیلم خیلی روی موضوع اسرارآمیز بودن محل حفاری مانور میدهد. از ارجاعاتی که به فیلمهایی مثل «ایندیانا جونز» و «برخورد نزدیک از نوع سوم» میدهد تا بدگمانیها و موانعی که سر راه عملیات قرار میدهد. نه، این چیزها اذیتکننده نیستند و بهشخصه باور دارم همین باعث میشود تا فیلم حالت عامهپسندتر و جویندگان گنجواری به خودش بگیرد. و حتی اگر مدت زمان فیلم بیشتر بود، آن را به عنوان یکی از نقاط کموبیش ضعیف فیلم نمیآوردم. فقط از آنجایی که قصهی هاوارد ورشو در آتاری و ذهنهای خلاقی که سبب تعریف مدیوم کاملا جدیدی شدند و بررسی زیر و بم تصمیماتی که مدیران آتاری در آن زمان گرفتند، خیلی جذاب و شنیدنی است. بنابراین خیلی بهتر بود اگر فیلم وقت بیشتری روی این بخش از داستان صرف میکرد.
اما شاید بزرگترین جاذبه و «کشف» فیلم این است که از روی چند باور اشتباه خاکبرداری میکند. اینکه اگرچه «ای.تی» بازی طاقتفرسا و مشکلداری بوده است، اما بازی کیلومترها از دریافت لقب بدترین بازی تاریخ فاصله دارد. اینکه بازیهای بدتر از این هم روی آتاری ۲۶۰۰ عرضه شده بود و فیلم از این طریق سعی میکند تا نگاه منفی بسیاری را به هاوارد ورشو تغییر دهد. او بازیساز جاهطلب و بااستعدادی بوده که برخی از بهترینهای آتاری حاصل ذهن خلاق اوست و اگر عدم موفقیت «ای.تی» اینگونه غوغا به پا کرد، نه تنها به او مربوط نمیشود، بلکه حاصل دست به دست هم دادن اتفاقات دیگری است. پایانی رضایتبخش و شیرین که واقعا باعث شد تا نگاهم به پروسهی ساخت یک بازی تغییر کند و حقایق زیادی دربارهی افسانهی بازی پُرماجرای «ای.تی» کشف کنم.
جدا از تمام اینها، فیلم ریتم و حالوهوای هیجانانگیز، فعال و سریعی دارد. و کارگردان از هر بهانهای استفاده میکند تا غرور گیمرها را قلقلک بدهد و با فرهنگ نِردها شوخی کند. اما چیزی که در نهایت از آن به یاد میماند این است که خودِ هاوارد ورشو مسئول ساخت بازی «ایندیانا جونز: مهاجمان صندوقچه گمشده» بوده که به انفجاری چندمیلیوندلاری تبدیل شد. اینکه اسمت برای سالها به عنوان سازندهی بدترین بازی تاریخ (که واقعا بدترین بازی تاریخ نیست) سر زبانها باشد و کسی از دیگر آثار تحسینشده و روحیهی کاری بلندپروازانهات خبر نداشته باشد، حس ناراحتکنندهای است و اگرچه هاوارد به قول خودش این روزها به عنوان روانشناس در بهترین روزهای زندگیاش به سر میبرد، اما همین که این مستند سعی میکند تا نام او را به عنوان متهم ردیف اول پاک کرده و به قربانی ردیف اول تغییر دهد، آن را ارزشمند و دیدنی میکند.
تهیه شده در زومجی