نگاهی به قسمت پنجم فصل ششم سریال The Walking Dead
اپیزود پنجم این فصل از «مردگان متحرک» پا روی ترمز گذاشته و این قسمت را به بررسی عواقب اتفاقات شوکآور قسمتهای قبل اختصاص داده است. همراه نگاه زومجی به روند این قسمت باشید.
![fear-the-walkingf](https://cdn.zoomg.ir/2015/11/fear-the-walkingf1.jpg)
![TWD_601_GP_0506_00521](https://cdn.zoomg.ir/2015/10/twd_601_gp_0506_005211.jpg)
مشکل همان چیزی است که بارها گفتهایم: تماشای اکثر مردمان الکساندریا جالبتوجه نمیشود
فصل ششم با برنامهی تاثیرگذاری کلید خورد. نقشهی ریک برای مهاجرت اجباری واکرها به بحرانی تبدیل شد که (۱) اوضاع کاراکترها را به سرعت قمر در عقرب کرد و (۲) بین آنها فاصله انداخت. بحرانی که قرار نبود به همان سرعتی که ایجاد شده بود، ختم به خیر شود. این باعث شد تا کاراکترها با قرار گرفتن در موقعیتی ترسناک، مورد پرداخت قرار بگیرند. این وسط، یک اپیزود اختصاصی داشتیم تا سر مورگان هم بیکلاه نماند. شاید مورگان برای مدتی اعصابخردکن بود، اما اپیزود چهارم خیلی خوب طرز فکر او را موشکافی کرد و باعث شد تا در کمال تعجب، طرفدارش شویم یا حداقل نوع نگاهش را درک کنیم. هدف اصلی این اپیزود این است تا چنین حرکتی را روی شهروندان الکساندریا اجرا کند که بله، طبق معمول شکست میخورد. مشکل همان چیزی است که بارها گفتهایم: تماشای اکثر مردمان الکساندریا جالبتوجه نمیشود. ![TWD_605_GP_0610_0006-1200x801](https://cdn.zoomg.ir/2015/11/twd_605_gp_0610_0006-1200x801.jpg)
وقتی هم که ریک به شهر رسید، ما هیچوقت ندیدیم کسی به او دربارهی گرگها و قتلعام مردم بگوید
بله، در این اپیزود تهدید محاصرهی واکرها به دور دیوارهای الکساندریا را داشتیم. نقشهی ریک این بود که صبر کنیم تا دریل، آبراهام و ساشا از راه برسند و آنها را دور کنند. خب، این کانسپت اصلا بد نیست. همانطور که بعد از صدای آن بوق انتظار میکشیدیم، حالا بزرگترین ویژگی السکاندریا یعنی امنیتش، از بین رفته است. این موضوع باید تنش به وجود بیاورد. اما متاسفانه، سریال موفق نمیشود محاصرهی واکرها را اتفاقی خطرناک جلوه دهد. شاید بگویید حضور واکرها بیشتر از اینکه نقش تهدید فیزیکی داشته باشد، قرار است نمادی از محاصره شدن ذهن الکساندریاییهای ناآماده با واقعیت ترسناکی که به یک قدمیشان رسیده، باشد. قبول دارم. من هم متوجه این موضوع هستم. اما مشکل این است که حرکت الکساندریاییها به سوی نقطهی فروپاشیشان خیلی بد نوشته و کارگردانی شده است. این مسئله را در یکی از ضعیفترین سکانسهای این اپیزود، یعنی دعوای مردم سر غذا میبینیم. با اینکه ایده با عقل جور درمیآید، اما در اجرا همهچیز افتضاح است. اول اینکه در این صحنه با آدمهای بینام و نشانی طرف هستیم که هر وقت اتفاق بدی میافتد سر و کلهشان پیدا میشود. موضوع زمانی غیرقابلتحملتر میشود که این آدمها توسط برخی از بدترین بازیگرانی که در طول سریال دیدهام، بازی میشوند. در حالی که نه خبری از پیچیدگی خاصی در رفتارشان است و نه جذابیتی در ادای دیالوگهایشان، آنها به جای برانگیختن همدردی مخاطب یا پیچیدهتر کردن اوضاع، به همان احمقهایی تبدیل میشوند که بهتر است هرچه زودتر کشته شوند. در همین راستا، دیانا را داریم که شخصیتش چیز جدیدی ارائه نمیکند و کموبیش همان چیزی است که در این مدت از او دیدهایم. سکانس دعوای او و پسرش خوب است، تا وقتی که اسپنسر شروع به فریاد کشیدن میکند و عذابهای مادرش را توی صورتش میکوبد. خب، ما قبل از اینکه اسپنسر اینقدر روشن آنها را به زبان بیاورد، از آشوبهای درون دیانا خبر داشتیم. به همین دلیل این قسمت کاملا غیرلازم احساس شد. سکانس تلاش ناشیانهی او برای کشتن آن زامبی غولپیکر و سر رسیدن ریک نیز همینقدر در انتقال پیام و معنایش تخت است. ![TWD_605_GP_0611_0064-1200x800](https://cdn.zoomg.ir/2015/11/twd_605_gp_0611_0064-1200x800.jpg)
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده