شش چیزی که از فصل ششم سریال «بازی تاج و تخت» می خواهیم
سریال «بازی تاج و تخت» در پایان فصل پنجمش وارد دورهی تازهای از هیجان، گمانهزنی و بحث و گفتگو شد. منظورم این نیست که «بازی تاج و تخت» تاکنون در این کار موفق نبوده است. و دوباره منظورم این نیست که فقط اتفاقات دگرگونکنندهی چند اپیزود پایانی، سریال را وارد فاز جدیدی کردند. چون همانطور که میدانید تغییراتِ متداوم موقعیت کاراکترها و داستان، یکی از عناصر تعریفکنندهی حماسهی جرج آر.آر مارتین است و این چیز جدیدی نیست. اما راستش را بخواهید، قبل از فصل پنجم، خط داستانی سریال پشت سر کتابهای منبع حرکت میکرد. با اینکه سریال همیشه با پیچشها، اضافات و کم و زیاد کردنها مواجه میشد، اما تقریبا همواره میتوانستیم از کتاب به عنوان راهنما استفاده کنیم و از مقصد داستان در سریال، اطلاع داشته باشیم. برای همین لازم نبود مثل الان اینجا دور هم جمع شویم و دربارهی اتفاقات آینده گمانهزنی کنیم. اما با اتمام فصل پنجم، سریال عقبماندگیاش را جبران کرد و در کنار کتابها قرار گرفت. یعنی برخلاف گذشته، کسانی که کتابها را خواندهاند، دیگر نمیتوانند به ما فخر بفروشند، چون از حالا به بعد، تکتک طرفداران «بازی تاج و تخت» در تاریکی نادانی و انتظار به سر میبرند. جرج آر.آر مارتین قول داده است که کتاب بعدی، «بادهای زمستان» را قبل از پخش فصل ششم منتشر کند. حتی اگر او موفق به این کار هم شود، دیگر اهمیتی ندارد. چون همین حالا کار سناریوی فصل ششم به پایان رسیده. کارگردانان انتخاب شدهاند. پروسهی انتخاب بازیگران درحال انجام است و فصل ششم از اواخر ماه جولای وارد مرحلهی تولید میشود.
پس، ما الان واقعا میتوانیم خواستههایمان را بدون اینکه از آینده خبر داشته باشیم، فهرست کنیم. البته، آسانترین پیشبینی این است که «آره، هرچیزی که دوست داریم نابود میشود و تاریکی همهچیز را در بر میگیرد»، اما بگذارید دربارهی پیشبینیهای عامهپسندتر و رویاییتری حرف بزنیم. ما هنوز نمیدانیم سریال در فصل هفتم یا هشتمش به پایان میرسد یا بیشتر، اما میدانیم فصلهای باقیماندهی سریال از فصلهایی که پشت سر گذاشتهایم، کمتر خواهد بود. در نتیجه، پایان بازی نزدیک است. پس، کمی جمعبندی و نتیجهگیری جای دوری نمیرود!
امپراطوری سانسا
سانسا در اوایل فصل پنجم با زمینهچیزی شخصیتی واقعا زیبایی روبهرو شد. چیزی که قرار بود او را از آن دختر دست و پاچلفتی دور کند و روح تاریکش را بیدار کند. اما متاسفانه بهطرز ناامیدکنندهای درحالی که انتظار داشتیم سانسا بالاخره بتواند گلیم خودش را از آب بیرون بکشد، شخصیت او دوباره دنده عقب گرفت و تبدیل به زندانی بدبختِ بولتونها شد. سپس، نویسندگان از آن همه تحمل درد و رنج استفاده کردند تا تیان را از لاک ریک بیرون بکشند و به انسانیتش فرصتی برای تنفس بدهند. البته از این هم نمیتوان گذشت که سانسا برای فرار قدمهایی برداشت، اما وقتی با خیانت ترسناک تیان مواجه شد، حسابی ضربه خورد. به هرحال، شخصیت او بعد از معرفی شدن به عنوان کسی که میتواند کنترل زندگیاش را بدست بگیرد و سختیهایی که بر خانوادهاش تحمیل شده را تلافی کند، یکجورهایی به پشتصحنه منتقل شد. خب، بیایید امیدوار باشیم که فصل ششم سانسای مستقلتر، قدرتمندتر و جسورتری بهمان تحویل دهد. مطمئنا او همین الان در فرار به سر میبرد. اما لطفا او را به عنوان دختری باهوش و زیرک طراحی کنید. تیان میتواند راه خودش به سوی رستگاری و پاکی را پیدا کند. لطفا از سانسا برای این کار استفاده نکنید. راستی، بگذارید این را هم همینجا بگویم که خیلی خوب میشود اگر سانسا، آریا یا هردو یک جوری بفهمند که دیگری زنده است. در اوایل همین فصل، سانسا خیلی به فهمیدن این مسئله نزدیک شد، اما این اتفاق رخ نداد. البته او فصل را دستخالی تمام نکرد. حداقل فهمید که برن و ریکان کشته نشدهاند.
زمستان. همینحالا. همینجا
از اپیزود نخست «بازی تاج و تخت» میشنیدیم که استارکها یک جملهی مورمورکننده را تکرار میکردند:«زمستون در راهه». اما نهایتا در بیست دقیقهی آخر اپیزود هشتم فصل پنجم بود که واقعا از مغز استخوان درک کردیم، این جمله چقدر با معنی و مفهوم و چقدر هولناک و صحیح میتواند باشد! بعد از اپیزود «هاردهوم» بود که کاملا متوجه شدیم که نوع بشر در خطر جدی و غیرقابلکنترلی از سوی «شاه شب» و ارتش یخزدهاش از جنازهها قرار دارد. بخش دردناک ماجرا این بود که جان اسنو خیلی زود متوجهی این خطر شد، اما خیانتِ برادرانش باعث شد تا او فقط به خاطر دیدن اتفاق بزرگتر و بااولویتتر، با خنجر متوالی همرزمانش روبهرو شود. اکنون نوبت آنها است تا با این حقیقتِ واقعی و وحشیانه مواجه شوند و متوجهی اشتباهِ تراژیکشان در جدی نگرفتنِ جان شوند. زمستان برای پنج سال است که در راه است. فصل ششم، زمانی است که باید بالاخره شاهد برف و بورانِ مردگان باشیم. زمستانی که روحهای زیادی را با خودش خواهد برد.
آنجا و بازگشت دوباره
بعد از دیدار غیرمنتظرهی دینریس با ریشههای دوتراکیاش از فصل اول در پایان اپیزود آخر امسال، اینک نوبت این است که او برای حرکت به سوی وستروس قدمهای بزرگ و بیشتری بردارد. بله، اول از همه او باید نجات داده شود، پیدا شود یا خیلی چیزهای دیگر، اما حالا که تیریون دارد به جای او بر میرین فرمانروایی میکند (و شاید در این کار، عملکرد بهتر و زیرکانهتری نسبت به دنی دارد)، شاید او خودش را از دردسرها و گرفتاریهای رهبری آزاد کند و این فرصت را پیدا کند تا تلاشهایش برای فرمانروایی را در جایی دیگر امتحان کند و قدم واقعی و اصلیاش برای برگرداندن تارگرینها بر تخت آهنین را بردارد. همانند آیتم قبلی فهرست، حرکت دنی به سوی وستروس نیز یکی از نشانههایی است که تمام قصهی «نغمهی یخ و آتش» را به سوی کمی «جمعبندی» سوق میدهد. آیا فصل ششم با فرود اژدهایانِ دنی بر سواحل وستروس تمام میشود؟
افقهای نو
«بازی تاج و تخت» هرگز به یک سری خاندانها و مکانهای تکراری محدود نبوده است. بلکه در این مدت به چشم دیدهایم که خاندانها و شخصیتهای فراموششده و اشارهشده، چگونه یکدفعه وارد متن داستان میشوند و تغییرات و تاثیراتِ شگفتآوری از خود برجای میگذارند. فصل پنجم نیز «دورن» را معرفی کرد، اما ضعف سازندگان در پرداخت داستان دورن در این فصل باعث نمیشود تا انتظار دیدن چهرههای جدیدی را از فصل ششم نداشته باشیم. اینطوری که شواهد نشان میدهد، شاید در فصل آتی شاهد پیدا شدن سر و کلهی خاندانِ سَم، تارلیها و حتی یکسری از اعضای مهم خانوادهی گریجوی که در طول فصل پنجم غایب بودند، خواهیم بود. بهعلاوه، بعد از اتفاقی که برای میرسلا افتاد، میتوان مطمئن بود که دورن هنوز حضور پررنگی در داستان داشته باشد. تنها درخواستی که داریم این است که به کاراکترها و چهرههای جدید، فرصت بیشتری بدهید تا ارتباطشان با مخاطب را تثبیت کنند.
این باید اتفاق بیافتد!
خیلی خب، حالا که آدمِ مرموزِ سرسی، کایبرن «کوه» را تبدیل به یک ماشین کشتارِ زامبیوارِ بیمغز کرده است، بهتر است او را برای نبرد با بریین بفرستیم. نظرتان چیست؟ مبارزهی خونین کوه و افعی را یادتان میآید. این یکی را میشود مبارزهی «کوهِ فرانکنشتاینی علیه بریینِ زیبا» نامید! یک لحظه تصورش را کنید!
اسنو سروره هرچی مَرده!
حدس میزنم همهی ما حاضریم تمام پیشگوییهای بالا را برای محقق شدن این یکی، فدا کنیم. اما زیاد دلتان را صابون نزدید. جان اسنو مرده باقی خواهد ماند. درست همانند کسانی که در این سریالِ قهرمانکُش جانشان را به ظالمانهترین شکل از دست دادند و هرگز برنگشتند... یا او یکجورهایی با جادو جمبلهای غیرمنتظره از دنیای مردگان برمیگردد و زنده میشود. عدهای دوست دارند که او برگردد و عدهای نه. اما اگر تصمیم بر این شد که جان زنده شود، خواستهمان این است که این اتفاق به سرعت و بلافاصله صورت نگیرد. بازیگر نقش اسنو، کیت هارینگتون گفته است که برای فصل ششم برنمیگردد. نحوهی گفتن او باعث شده تا احساس کنیم شاید او در فصل ششم غایت باشد، اما احتمالا برای فصل هفتم بازمیگردد. مهم نیست کدام اتفاق میافتد. فقط او را تا وقتی که لازم است، بیرون از داستان نگه دارید. درحالی که آیتمهای دیگر این فهرست بالاخره دارند داستانهای قدیمی را به سوی پایانشان جمع و جور میکنند، با بازگشت عجلهی جان اسنو فقط برای خوشحال کردن طرفداران، این روند را خراب نکنید. لطفا ضربهی دراماتیکی که در لحظاتِ نهایی فصل آخر احساس کردیم را به سرعت از بین نبرید. بگذارید در سوز و گذار جان فعلا بسوزیم و بسازیم.
نظرات