گیشه: معرفی فیلم Ex Machina
نظر منتقدان خارجی
کنت توران که فیلم را خیلی دوست دارد، مینویسد:«این فیلم به طرز زیرکانهای تصور شده و به طرز متقاعدکنندهای ساخته شده است. «اکس ماکینا» قطعهی ترسناکی از داستانهای خیالی متفکرانهای است که کاملا باورکردنی است و قادر است هم بزرگ فکر کند و هم هیجانات عامهپسند ایجاد کند. اما با این حال، این جملات نمیتوانند حق مطلب را دربارهی این فیلم مضطربکننده ادا کنند.» دَن جولین از امپایر هم در نقدش میآورد:«شیک، ظریف، تنشزا، تفکربرانگیز، هجوآمیز و ترسناک. فیلم اول گارلند در مقام کارگردان، تا این لحظه بهترین اثر او است. درحالی که بازی عالی آلیسیا ویکاندر، مغزتان را از کار میاندازد.» امتیاز متاکریتیک این فیلم تا این لحظه ۷۸ است.
یادداشت زومجی
چرا اینقدر تعداد فیلم های علمی تخیلی «واقعی» کم است؟ چرا دیر به دیر شاهد ساخته شدن آنها هستیم؟ منظورم از «واقعی» آنهایی است که با انفجارهای عظیم و تفنگهای لیزری، هیجانزدهمان نمیکنند. بلکه با استفاده از ایدهها و طرحهای داستانی تاملبرانگیزشان، ذهنمان را به چالش میکشند و موهای تنمان را از عمیقشدن در آنها سیخ میکنند. به همین دلیل است که این ژانر اینقدر منحصربهفرد و دستنخورده است و میتواند با ارائهی ایدههایی پرسشبرانگیز در فضایی بیگانه، تکاندهندهتر از هر ژانر دیگری، ما را با آیندهمان و درونمان و تعریفی که ما از آنها داریم، روبهرو کند. ژانر علمی-تخیلی تماما دربارهی تصورپردازی و نوآوری است و دقیقا به خاطر همین است که علمیتخیلیهای واقعی را به ندرت روی پردهی سینما میبینیم. چون عموم مردم عادی با سکانسهای باشکوه اما توخالی جنگهای فضایی راضی و خوشنود میشوند و سرمایهگذاران هم بدونشک به خاطر سلیقهی عموم، سراغ ساخت محصولاتی میروند که استخراج شده از «تخیل و ایدهپردازیهای ناب» نیستند، بلکه فیلمهایی هستند که چاشنی علمیخیالی به آنها زده شده و فقط برخی شاخصههای ژانر، مثل طراحی صحنههایی آیندهنگرانه و چشماندازی سطحی از جامعه و بشریت را به تصویر میکشند. این قبیل فیلمها از ترس خستهکنندهشدن یا ارتباط برقرار نکردن با مخاطب عادی به ندرت از مرزهای محافظهکارانهشان پا پیش میگذارند. همین باعث میشود تا خیلی از ما، خیلی راحت و خیلی زود فراموش کنیم که چه چیزی این ژانر را غیرعادی و پیچیده میکند. اما خوشبختانه هر از گاهی آثار اشتیاقبرانگیزی ساخته میشوند که نمیگذارند طناب اتصال ما به تعریف واقعی این ژانر، پاره شود. «اکس ماکینا» یکی از آنها است.
اسمش اِوا است. او ذاتا قصد بدی ندارد و نمیخواهد شما را بترساند. فقط میخواهد وارد ذهنتان شود. شخصیت محوری «اکس ماکینا»، با چشمهای آبی، صدای کنجکاویبرانگیز و پوستی که سیمپیچیها و تکنولوژی درونش را آشکار میکند، جاذبهی اول و آخر فیلم است. او روبات پیشرفتهای است که تکه تکهاش توسط نابغهای تنها به اسم نیتن (اسکار آیزاک) در خانه/لابراتورش که در میان کوهستانها و طبیعت محاصره شده، در کنار هم قرار گرفته است. مغز این روبات هم با استفاده از جستجوهای میلیونها نفری که از «بلو بوک»، محبوبترین موتور جستجوگر دنیای فیلم، استفاده میکنند، جان گرفته است. اندام مکانیکیاش زیبایی و فریبندگی خاص خودشان را دارند. امکان ندارد، به او چشم بدوزید و احساس غیرزمینی و بیگانهواری که از او ساتع میشود، جذبتان نکند. البته که اِوا با یک نگاه به شما میتواند به عمیقترین احساسات و خواستههایتان دست پیدا کند. نه، او قدرت جادویی خاصی ندارد. این فقط به خاطر این است که ما از قبل ندانسته، این اطلاعات را در اختیار او قرار دادهایم تا علیه خودمان استفاده شود. وقتی موبایلهایمان را برمیداریم و به دنبال چیزی در اینترنت میگردیم یا در شبکههای اجتماعی میچرخیم.
«اِکس ماکینا» اولین فیلم الکس گارلند در مقام کارگردان، رماننویس و فیلنامهنویس آثاری مثل «۲۸ روز بعد» و «آفتاب»، در این زمینه نمونهی استثنایی و نادری است که بیرون از عادتی که به آن اشاره کردم، میایستد. فیلم همانند یک تریلر شوم و اسرارآمیز دربارهی برنامهنویس جوانی کلید میخورد که به زندگی دانشمندِ کاریزماتیکِ فرانکنشتاین مانندی وارد میشود و کم کم به این نتیجه میرسد که انگار رازی تاریک و بیمار در هدف این دانشمند برای خلق هوش مصنوعی انقلابی و یگانهاش وجود دارد. با اینکه به مرور پیچشهای فیلم یکی پس از دیگری فاش میشوند و کاراکترها در تنگنایی بیبازگشت قرار میگیرند و شما شروع به لمس وحشت و خشونتی که همین گوشه و کنار است، میکنید، اما فیلم از آن چیزی که هست و هدفی که دارد، وارد بیراهه نمیشود. «اکس ماکینا» از آن علمیتخیلیهای کمیابی است که میخواهد با هر صحنه، سکانس، ترکیببندی، حرکات بازیگران و حرفهایش به تمها و پیچیدگیهای سناریو عمق ببخشد و شما را در پایانِ غیرقابلپیشبینی و خونینش، در کویری بیآب و علف، تشنهی جواب و گرسنهی حقیقت رها کند و این آغازی است بر سیل خروشان سوالها و مسائل فلسفهای دوران مُدرن که انسان در دست و پنجه نرم کردن با آنها است. «اِکس ماکینا» درست همانند نمونههای اندک اما قدرتمند چند سال اخیر مثل «او» و «زیر پوست»، اثر هوشمندانهی درگیرکنندهای است که ما را در دل آیندهی بهظاهر اجتنابناپذیرمان میبرد و دربارهی معنای انسانیت میپرسند. آیندهای که به هر گوشهاش نگاه کنیم، با دنیای دور و اطرافِ امروزمان مو نمیزند و همین جریان اتصال ما با حرفهایش را قویتر میکند. البته اجازه ندهید این حرفها باعث شوند که انتظار یک شاهکار بینظیر را از «اکس ماکینا» داشته باشید. متاسفانه فیلم موفق نمیشود به اندازهی عاشقانهای مثل «او» از لحاظ احساسی و مضمونی، بکر و تخریبگر شود و از لحاظ اجرا به اندازهی «زیر پوست» افسردهکننده، تاریک و شوکهکننده احساس شود، اما بدونشک داستان متمرکز آن در زمانی که در برهوت علمیتخیلیهای غنی به سر میبریم، تجربهی بهیادماندنی را به همراه میآورد.
قبل از اینکه به اِوا معرفی شویم، متوجه میشویم که نیتن، برنامهنویسی به اسم کیلب (دامنال گلیسون) را از کمپانیاش به همان آزمایشگاهِ زیرزمینیِ آیندهنگرانهاش واقع در آلاسکا آورده تا از او به عنوان موش آزمایشگاهی برای تعامل و برقراری ارتباط با نمونهی اولیهی روباتش، اِوا (آلیسیا ویکاندر) استفاده کند و از طریق «آزمون تورینگ»، مشخص کند که آیا این هوش مصنوعی از وجود خود، ذهن، احساسات و اطرافیانش آگاه است یا فقط بهطرز شگفتانگیزی این موضوع را شبیهسازی میکند. بعد از گرم گرفتن رییس و کارمند، کار اصلی شروع میشود. فیلم در قالب «جلسات» گفتگوی کیلب با اِوا روایت میشود. کیلب به عنوان خفنترین برنامهنویسِ شرکت باید این روبات را به چالش بکشد. اما خیلی زود این اِوا است که تبدیل به دست برتر میشود و بهطرز زیرکانهای این آزمایش را به چیزی پیچیدهتر از یک تشخیص ساده تبدیل میکند. حالا کیلب یکدفعه خودش را بین دوراهی نامطمئنی پیدا میکند. کدامیک راست میگوید؟ اِوای اغواگر یا نیتنی که یک کلکی توی کارش است؟ کسانی که به نظر میرسد انگیزههای تیره و تاری در سر دارند.
اسکار آیزاکِ ریشدار که به زور با نقشهای قبلیاش قابلتشخیص است، از همان الگوی آشنای استیو جابزگونهی نوجوان باهوشی که در ۱۳ سالگی یک خط کُد دگرگونکننده نوشته و بعد از آن مکان مخفی خودش را برای تحقیقاتِ بلندپروازانهاش طراحی کرده است، پیروی میکند. شخصیت گیلسون هم بازی متقاعدکنندهای در قالب همان جوان بااستعداد، عاشق کامپیوتر اما آسیبپذیری دارد که بارها دیدهایم. اما درنهایت از آنجایی که آلیسیا ویکاندر قلب داستان است، این او است که فیلم را به نام خودش میزند. هنرنمایی متوازن و یکدستش در ترکیب با حالت سفت و سخت مکانیکی ریزی که به حرکاتش داده، در آن واحد شگفتانگیز و حامل حس بیقراری است. این بازیگر سوئدی با ظرافت یک رقصنده، خشکی روباتیکِ مفصلهای اِوا درهنگام دراز کردن دستهای بایومکانیکیاش یا نشستن روی پاهایش که با صدای ضعیف موتور همراه است را با جزییاتِ دور از چشم اما تیز و قابللمسی منتقل میکند. اما در کنار بازیگر نقش، باید تیم طراحی تولید و لباس فیلم را هم به خاطر فُرم انسانگرایانهی جذاب فیلم تحسین کرد که بهترین و تنهاترین جلوهی گرافیکی فیلم است. طراحی برازندهای که با آن جعبهی جواهرگونهی تپندهای که در شکم اوا دیده میشود و جمجمهی درخشانی که چهرهای انسانی را یدک میکشد، تاثیر جدی و بینظیری روی حال و هوای فیلم میگذارد و واقعا کاری میکند تا ما این روبات را به عنوان یک محصول سخنگوی محرکِ نسلبعدی تکنولوژی دنیای خودمان باور کنیم!
یکی از برگبرندههای فیلم همین طراحی زیباشناسانهی آن و استفادهی هنری از جلوههای دیجیتالی است. «اکس ماکینا» شیک و مجلل است و رابطهی تصویری قدرتمندی را با همان بودجهی ۱۶ میلیونی اندکش با بیینده برقرار میکند. تمام آن دیوارهای شیشهای و کفپوشهای چوبی؛ مخفیگاهِ دور افتادهی نیتن درست مثل کلبهی برای گذراندنِ تعطیلات است که از قضا بهطرز مینیمالیستی مدرن است. محیطهای داخلی که رنگآمیزی مُردهای دارند و مجهز به تکنولوژیهای محدودکننده هستند، آورندهی کلاستروفوبیا (تنگناهراسی) هستند. چشماندازهای محیطهای بیرونی هم که در نروژ فیلمبرداری شدهاند، در اندازه وسیع، اما بهطرز ناراحتکنندهای خالی از زندگی انسانی هستند. انگار در دنیایی ماقبل تاریخ یا پساآخرالزمانی حضور داریم.
داستان از همان عناصری وام گرفته که قبلا نمونهی قویترش را در شاهکارهایی مثال «یک ادیسهی فضایی» یا «بلید رانر» دیدهایم. شاید فکر کنید باید به «اکس ماکینا» برچسب یک کار تقلیدی درجه دو را بزنیم. اما اینطور نیست. فیلم همین ماجرای «انسان علیه ماشین» و «اخلاق با پیشرفت تکنولوژی چه میشود؟» را با دیدگاهی جذاب جلو میبرد. حرفهایی که نیتن دربارهی جنسیت روباتها میزند یا بحثِ او و کیلب دربارهی «نقاشیهای اتوماتیک» نشان میدهد که گارلند دقیقا بر موضوع فیلمش احاطه دارد و میداند چگونه این قبیل بحثهای سنگین را با زبانی ساده، بیان کند تا فیلمبینهای عادی را از فیلمش فراری ندهد و حتی آنها را هم به وجد بیاورد. از همین سو، او کمی تازگی به این تم آشنا میآورد. فیلم در دو پردهی نخستش تعلیق، ناشناختگی و هیجان زیرپوستی درگیری سه کاراکترش را به خوبی پیریزی میکند. اما سر و کلهی مشکل در آغاز پردهی سوم پیدا میشود و از سرعت این قصهی پتانسیلدار که میتوانست به چیزی تسخیرکنندهتر تبدیل شود میکاهد. گرهگشاییهای پردهی آخر غافلگیرکننده هستند، اما برای خورههای این ژانر که تمام قواعدش را مثل کف دستشان میشناسند، به آن درجهی شوکآوری موردانتظار نمیرسند. برای نمونه، برخلاف کیلب که پردهبرداری از گذشتهاش در برخورد با وضعیتِ حالش، به عمق فاجعه میافزاید، امتناع داستان از توضیح چگونگی تبدیل شدن نیتن به چنین آدم ضربهخوردهای، جلوی ادامهی این فاجعه را میگیرد و باعث میشود ضربهی دراماتیک آن اتفاق پایانی به اندازهای که در تصویر نشان داده میشود، دردناک نباشد و مقدار تنش به حدی که در طول فیلم برایش مقدمهچینی میشود، نرسد.
فیلم که تمام میشود، هم راضی هستید و هم در تردید به سر میبرید. «اکس ماکینا» از همان ابتدا پتانسیلهای فراوانی را برای تبدیل شدن به یک سفر مجذوبکننده رو میکند. فیلم به بعضی از آنها دست مییابد. مثلا من به شخصه زیاد روی اهمیت تئوری دزدی و سوءاستفاده از اطلاعاتمان توسط کمپانیهای بزرگ، حساب باز نمیکردم، اما این فیلم بهطرز نمادینی ثابت کرد که واقعا با موضوع جدی و حساسی طرف هستیم. از سویی دیگر، اگر چه هزارتوی لابراتور نیتن آدم را به یاد هتل اورلوک «درخشش» میاندازد، اما متاسفانه کارگردان هرگز قدمی برای برداشتی خفقانآور از آن برنمیدارد. ظاهرا کارگردان علاقهای به شوکهکردن مخاطب ندارد و فقط میخواهد ما را پای داستانی اسطورهای دربارهی دو انسان و یک روبات بنشاند. شاید اگر از این زاویه به تماشای فیلم مشغول شوید و انتظار پیچشهای غافلگیرکننده نداشته باشید، کاملا از نتیجه راضی خواهید بود. «اکس ماکینا» فیلم قابلاعتنایی است. شاید در میان بهترینهای این ژانر در بالای فهرست قرار نگیرد، اما این دلیل نمیشود تا از دیدن آن لذت نبرید و بعد از آن با دیگران وارد بحثهای فلسفی دربارهی جاهطلبیهای بشر نشوید.
برای تماشای نسخه فارسی فیلم EX_Machina به وبسایت فیلیمو مراجعه کنید.
تهیه شده در زومجی
نظرات