چرا South Park نسبت به Family Guy اثر پختهتری است؟
اگر سری مقالههای مربوطبه این انیمیشنها را در زومجی دنبال کرده باشید احتمالا در خاطر دارید که در مقاله بررسی اهمیت انیمیشن South Park در فرهنگ عامه از منظر داستانگویی تا حدی به انیمیشن فمیلی گای اشاره کردیم و در همان جا گفتیم که مقایسه این دو انیمیشن بههماناندازه که کار سختی بهشمار میرود، میتواند یک مقایسه اشتباه هم تلقی شود. بااینحال در دو یا سه دهه گذشته این دو انیمیشن بارها و بارها در مقابل یکدیگر قرار گرفتند و طرفداران این انیمیشنها خواسته یا ناخواسته آنها را با یکدیگر مقایسه میکنند. بههمیندلیل در این مقاله تمام تلاش خودمان را میکنیم تا یک مقایسه منطقی و به دور از حاشیه از این دو اثر شگفتانگیز داشته باشیم.
وقتی برای اولین بار انیمیشن Family Guy را تماشا کردم، از خودم این سوال را پرسیدم که مگر امکان دارد یک اثر تاایناندازه ساختارشکن باشد و اینقدر راحت با هر شخصیت، مذهب، اقلیت و در مجموع با تمام چیزهای دنیا شوخی کند؟ پس از تماشای سریال South Park این سوال بهقدری برایم خندهدار بود که باورم نمیشد یک زمان آن را از خودم پرسیده باشم. بهقدری طرفدار فمیلی گای بودم که باورم نمیشد سریالی ساختارشکنانهتر از آن وجود داشته باشد و سریال ساوت پارک تمام باورهایم را از بین برد؛ بله! امکان دارد. South Park بیپرواتر، بالغانهتر و البته با قدرت بیشتری شوخی میکند و هیچ شخص مهم یا مذهب یا اقلیتی هم از شوخیهای آن در امان نیست. بااینحال بههیچوجه قصد نداریم در همین ابتدای مقاله این گزاره را بیان کنیم که ساوت پارک اثر بهتری است؛ قصد داریم با دلیل و منطق و یک مقایسه درست به این گزاره دست برسیم.
ساوت پارک و فمیلی گای مثل دو پسرخالهای هستند که شاید از یکدیگر متنفر باشند ولی اگر بهعنوان شخص سوم به آنها نگاه کنید میتوانید در هرکدام از آنها نکات مثبت مهمی را ببینید. در یکی از بهترین و مهمترین اپیزودهای ساوت پارک تحت عنوان جنگ کارتونها (Cartoon Wars) تری پارکر بهعنوان خالق این قسمت بااینکه تنفر خودش از سبک فمیلی گای را به مخاطب نشان میدهد ولی در جزییات این قسمت میتوانیم مشاهده کنیم که بازهم برای یکدیگر احترام قائل هستند. تری پارکر میتواند از فمیلی گای متنفر باشد و از سبک آن خوشش نیاید ولی میداند که این اثر در فرهنگ عامه یک اثر تاثیرگذار بوده و برای اهمیت و بزرگی آن احترام قائل است. موضوعی که بهعنوان طرفداران هر اثری در هر مدیومی باید از آن درس بگیریم!
هر دو اثر در یک شهر کوچک در اطراف یک شهر بزرگ جریان دارند و تصویر یک سری خانواده نهچندان ثروتمند را به مخاطب نشان میدهند که با موضوعات روزمره دستوپنجه نرم میکنند. بااینحال این دو اثر یک تفاوت بسیار بزرگ و بنیادین دارند؛ شخصیتهای اصلی فمیلی گای شخصیتهای بالغ و سنبالا هستند و شخصیتهای اصلی ساوت پارک بچههایی ۹ یا ۱۰ ساله بهشمار میروند که از نگاه کودکانه به مسائل مهم روزمره نگاه میکنند. در فمیلی گای شخصیت کم سن و سال تنها استووی را داریم که آن هم محدودیتهای خودش را دارد و تنها برایان متوجه او میشود و از آن طرف شخصیتهای فرعی ساوت پارک شخصیتهایی سن بالا هستند که همین موضوع باعث افزایش جذابیت ساوت پارک میشود.
هر دوی این انیمیشنها دقیقا حول محور اتفاقاتی میچرخند که بهطور روزمره برای همه رخ میدهند و این اتفاقات گاهی به مسائلی تاریکتر و البته بسیار حساستر تبدیل میشوند. برای مثال شوخی با مسائلی مانند نژادپرستی، کودک آزاری و مسائل بسیار حساس دیگری که حتی صحبت درباره آنها هم میتواند گران تمام شود، به مسائلی تبدیل شدهاند که این دو انیمیشن بهطور مرتب با آنها شوخی میکنند و از این طریق بهخوبی انتقاد خودشان را به وجود این موضوعات بیان میکنند. حالا به مقایسه مستقیم این دو اثر بپردازیم و ببینیم هرکدام از آنها در کدام قسمت عملکرد بهتری دارند.
۱. انیمیشن و اتمسفر
در این بخش هر دو انیمیشن از خطوط ساده در حاشیه المانها و رنگها نسبتا جیغ و واضع برای نشان دادن هر شخصیت و شی در محیط استفاده میکنند. در فمیلی گای شاهد یک انیمیشن روان و کلاسیک هستیم که همه ما هزاران بار آن را در آثار مختلف دیدهایم. انیمیشنی که مانند تقریبا سایر انیمیشنها برجستگی خاصی ندارد و مهمترین خصوصیت برجسته آن را میتوانیم به زبان طراحی آن مربوط بدانیم که امروزه اگر تصویری از شخصیتهای کاملا فرعی سریال هم ببینیم خیلی سریع میتوانیم متوجه شویم که این عکس مربوطبه انیمیشن فمیلی گای است.
از طرف دیگر انیمیشن South Park نهتنها از لحاظ زبان طراحی که از لحاظ خود انیمیشن هم بسیار منحصربهفرد عمل میکند و برخلاف فمیلی گای که تنها زبان طراحی خاصی دارد که آن را معرفی میکند، ساوت پارک در هر دو زمینه عملکرد بهتری دارد. کماکه فصل نخست ساوت پارک بهطور کامل با دست طراحی شده و با قرار دادن تعداد زیادی عکس درکنار هم به مخاطب حس و حال یک انیمیشن را میدهد. همان زبان طراحی و زبان انیمیشن به فصلهای بعد هم سرایت میکند و با تکنولوژی پیشرفته همان زبان قدیمی را بهتصویر میکشد و گویا تمام این اثر روی کاغذ نقاشی شده است. حس و حالی که دقیقا به مخاطب این حس را میدهد که درحال تماشای یک اثر قدیمی است. بههمیندلیل امتیاز این قسمت را میتوانیم به ساوت پارک دهیم.
۲. مسیر داستانی
در این قسمت برای فمیلی گای هیچ امتیازی نمیتوانیم درنظر بگیریم چراکه نهتنها در کلیت آن داستان خاصی وجود ندارد که در بسیاری از قسمتهای این انیمیشن هم یک داستان واحد بهتصویر درنمیآید. بسیاری از قسمتهای فمیلی گای شامل جوکهای چند دقیقهای هستند و داستان واحدی را تعریف نمیکنند. بااینکه این شوخیها میتوانند بسیار خندهدار باشند ولی از لحاظ داستانی ارزشمند نیستند. این موضوع در قسمت بررسی شوخیهای دو اثر به کمک فمیلی گای خواهد آمد ولی در این قسمت کمکی به این انیمیشن نمیکند.
از آن طرف ساوت پارک هم یک داستان کلی را روایت میکند که مخصوصا در فصلهای اخیر این موضوع بسیار پررنگتر شده و از آن طرف در هر قسمت یک داستان کاملا مشخص را به مخاطب نشان میدهد. این موضوع نکتههای مثبت زیادی دارد که مهمترین آن به شخصیتپردازی اثر مربوط میشود. وجود یک داستان واحد میتواند عمق بیشتری به شخصیتهای اثر دهد. قسمتهای Cartoon Wars که در ابتدای مقاله به آنها اشاره کردیم دقیقا همین موضوع را بهتصویر میکشند و این کار را به بهترین شکل ممکن انجام میدهد.
در این قسمت شخصیت کایل از دست کارتمن عصبانی میشود و به او میگوید که صحبت نکند. کارتمن در جواب او چیزی میگوید که دقیقا تمام انیمیشن Family Guy را هدف قرار میدهد. اریک کارتمن میگوید: «خیلی خوبه کایل، خیلی خوبه که عصبانی میشی، این شخصیتپردازی یک کاراکتر از نظر احساسی رو نشون میده که داره نسبتبه اتفاقات اطرافش واکنش نشون میده. نه مثل فمیلی گای که هیچ داستانی نداره».
وجود داستان در فمیلی گای یک نکته منفی دیگر را هم در خودش جای داده است که این موضوع مربوط میشود به وجود نداشتن عواقب بد برای یک کار یا تصمیم بسیار بدتر. هر اتفاقی که دریک اپیزود رخ میدهد هیچ اثری روی اپیزود بعدی ندارد و خود نویسندههای فمیلی گای هم در طول سریال با این موضوع بارها و بارها شوخی کردهاند. در ساوت پارک با اینکه اریک کارتمن بارها از عواقب کارهایش فرار میکند ولی درنهایت طعم عواقب کارهایش را میچشد و همان فرار کردن از عواقب بد کارهایش هم روی اپیزودهای دیگر تاثیر دارد. تمام این المانها نهتنها روند داستانی ساوت پارک را فراتر قرار میدهد که کفه ترازو را برای مورد بعدی هم به نفع این انیمیشن سنگینتر میکند.
بااینحال اگر بهصورت رندوم قصد داشته باشیم یک اپیزود از یکی از این سریالها را تماشا کنیم احتمالا فمیلی گای گزینه بهتری خواهد بود. چراکه داستان واحدی ندارد و در هر قسمت از آن شاهد تعداد شوخیهای بسیار بیشتری هستیم.
۳. شخصیتها
توضیحات این بخش و بخش قبلی تا حد زیادی به یکدیگر مربوط میشوند. زمانیکه یک داستان خوب برای هر قسمت و یک داستان کلی در اثر وجود داشته باشد، بهطور طبیعی شخصیتهای انیمیشن با آن داستانها همراه میشوند و این داستانها آثار ریز و درشت زیادی روی شخصیتها از خودشان برجای میگذارند که این پدیده را شخصیتپردازی میگوییم؛ موضوعی که در تمام آثار جهان وجود دارد به جز دو انیمیشن به نامهای فمیلی گای و امریکن دد که هر دوی آنها را ست مکفارلن خلق کرده است. بااینحال آثار دیگری هم مانند آنها وجود دارند ولی برای باحالتر شدن این قسمت از مقاله تنها به این دو اثر اشاره کردیم؛ عذرخواهی میکنم.
به اصل ماجرا برگردیم. شخصیت مگ در فمیلی گای را درنظر بگیرید. به غیر از یک قسمت که بهطور کامل شاهد برخورد او با اعضای خانواده بودیم، در طول سریال این شخصیت بهعنوان کیسه بوکس در داستان حضور دارد و همیشه مورد تحقیر سایر اعضای خانواده قرار میگیرد. بااینکه فمیلی گای بیش از دو دهه سابقه پخش دارد ولی شخصیتی مانند مگ برای مخاطب پسزمینه زیادی ندارد و بنده بهعنوان مخاطب پروپاقرص فمیلی گای از پیشزمینه این شخصیت چیز زیادی نمیدانم و جایگاه عمق شخصیتی مگ را در حد و اندازههای شخصیتهای فرعی ساوت پارک هم قرار نمیدهم.
قبلتر به این موضوع زیاد پرداختهام که بنده عاشق شخصیت استووی هستم؛ تنها بهخاطر حضور استووی انیمیشن فمیلی گای را بالاتر از سیمپسونها قرار میدهم و بدون شک یکی از سه شخصیت محبوب من در تاریخ انیمیشنهای تلویزیونی است. بااینحال شخصیت استووی با هیچکدام از اعضای اصلی خانواده تعاملی ندارد و تنها برایان متوجه حرف های او میشود. جلوتر درباره استووی بهطور مفصل صحبت خواهیم کرد و در این قسمت تنها به همین موضوع اشاره میکنیم که شخصیتی که تاایناندازه پتانسیل بالایی برای شخصیتپردازی دارد و شخصیت خفنی محسوب میشود، دچار پردازش شخصیتیِ بدی شده و زمانیکه با این شخصیتپردازی خیلیها تا این اندازه عاشق او هستند، تجسم کنید با شخصیتپردازی کاملتر تاچهاندازه محبوب میشد.
شخصیت استووی نیاز به توضیحات بیشتر دارد که در ادامه مقاله به آن خواهیم پرداخت. در این قسمت اجازه دهید به دو شخصیت از ساوت پارک اشاره کنیم؛ شخصیتهای کنی مککورمیک و باترز استاچ. در مقالههای قبلی خودم درباره ساوت پارک به این موضوع اشاره کرده بودم ولی اگر آنها را مطالعه نکردهاید باز هم آنها را توضیح خواهم داد و راستش را بخواهید بهقدری موضوعات شگفتانگیزی هستند که حاضر هستم هزار بار دیگر آنها را توضیح دهد.
شخصیت کنی مککورمیک یک هودی نارنجی میپوشد که جلوی دهان او را پوشانده و اجازه نمیدهد دیالوگهای این شخصیت بهطور واضح شنیده شود؛ به بیان بهتر شخصیت کنی دیالوگی در این انیمیشن ندارد. کنی یکی از شخصیتهای اصلی انیمیشن است و دیالوگ خاصی ندارد! مگر میشود؟ بله میشود؛ شخصیتپردازی کنی بهقدری شگفتانگیز است که بدون داشتن دیالوگ، اکثر مخاطبها میتوانند متوجه شوند که او چه میگوید. شخصیتپردازی کنی یک کلاس درس شخصیتپردازی است. کنی بدون اینکه صحبت کند حرفهای خودش را به مخاطب میرساند و این بینظیر است؛ بهمعنای واقعی کلمه بینظیر است! این موضوع از ابتدای سریال تا امروز که در فصل بیست و ششم آن هستیم، به همین صورت وجود داشته و بههیچوجه خدشهای به شخصیتپردازی کنی وارد نشده است.
پیشتر گفتم در این قسمت از مقاله درباره دو شخصیت از ساوتپارک توضیح خواهم داد؛ یکی کنی مککورمیک و دیگری باترز استاچ. حالا که بهتر فکر میکنم، میبینم که شخصیت کنی برای پیروز شدن ساوت پارک در این قسمت کافی است و شخصیت باترز را مانند استووی گریفین میتوانیم در قسمت دیگری بهطور مفصل توضیح دهیم. امتیاز این قسمت و قسمت قبلی یعنی داستان سریال که به یکدیگر متصل هستند را به ساوتپارک میدهیم. در این قسمت بهطور کلی درباره شخصیتها صحبت کردیم و در اواخر مقاله در یک قسمت جداگانه درباره برخی از چهرههای مهم این دو سریال بهطور جداگانه صحبت خواهیم کرد تا اهمیت آنها را بهتر و روشنتر توضیح دهیم.
۴- شوخیها
این مورد احتمالا کمی طولانیتر و مفصلتر از بخشهای پیشین خواهد بود چراکه بخش شوخیها و سطح کمدی یک انیمیشن در ژانر کمدی احتمالا مهمترین بخش درمیان تمام بخشها بهشمار خواهد رفت. شوخیها در یک اثر کمدی المانی قلمداد میشوند که برای شما مشخص میکنند که از یک اثر خوشتان خواهد آمد یا خیر. اگر از شوخیهای یک اثر خوشتان نیاید احتمالا ادامه آن را تماشا نخواهید کرد و برعکس اگر از شوخیهای یک اثر کمدی لذت ببرید نهتنها یک بار که بیش از یک بار آن را تماشا میکنید.
شوخیهای فمیلی گای و ساوت پارک هردو در سطح بسیار بالایی قرار دارند و راستش را بخواهید سلیقه هر شخص میتواند آنها را از یکدیگر جدا کند. خیلی نمیتوانیم به این موضوع اشاره کنیم که کدام کمدی کیفیت بالاتری دارد چراکه موضوعی بسیار سلیقهای بهشمار میرود و تنها میتوانیم به جزییات ریز و درشت آنها و تفاوتهایشان اشاره کنیم. این تفاوتها این قدرت را ندارند که کیفیت هرکدام از این کمدیها را مشخص کنند و تنها تفاوتهایی هستند که در بین این دو اثر وجود دارند. نتیجه این موضوع که شما کدام نوع از کمدی را میپسندید یا فکر میکنید کدام کمدی بهتر است را برعهده خودتان میگذاریم و حتما نظرتان را هم درباره این موضوع با ما درمیان بگذارید.
فمیلی گای در طول سالهای زیادی که دردسترس قرار گرفته سیبل انتقادهای زیادی قرار گرفته؛ چراکه خیلیها عقیده دارند فمیلی گای یک کپی خیلی ساده از سیمپسونها بهشمار میرود. پیتر گریفین در فصل چهاردهم فمیلی گای خودش این شوخی را میکند که سریالها آنها چیزهای زیادی را از سیمپسونها کپی کرده است ولی در مجموع نمیتوان فمیلی گای را تنها یک کپی ناشیانه از روی سیمپسونها دانست. بااینحال این انتقاد حتی به شخصیت استووی هم وارد است که خیلیها اعتقاد دارند از روی شخصیتی به نام Jimmy Corrigan کپی شده است؛ شخصیتی که در دهه ۹۰ میلادی محبوبیت زیادی داشت و از نظر ظاهری هم شباهتهای زیادی میان این دو نفر وجود دارد.
فمیلی گای و شخصیتهای آن هرچقدر هم که سعی کنند خاص باشند باز هم نمیتوانند این انتقادها را از بین ببرند. هرچه نباشد میتوانیم میان آنها و چند انیمیشن دیگر یک سری شباهتهای ریز و درشت پیدا کنیم. موضوعی که درباره ساوت پارک صادق نیست و ساوت پارک یک هویت بسیار مستقلتر دارد. دلیل این موضوع را پیشتر در بخش انیمیشن و اتمسفر این دو اثر توضیح دادیم که با یک نگاه گذرا به فمیلی گای میتوانیم ببینیم که مانند انیمیشنهای دیگر عمل میکند ولی پس از نگاهی گذرا به ساوت پارک نمیتوانیم اثری شبیه به آن را پیدا کنیم که قبل از آنها عملکرد موفقی داشته است. بههمیندلیل منحصربهفرد بودن ساوت پارک احتمالا آن را ماندگارتر میکند و در مقابل فمیلی گای باید روی منحصربهفرد بودن شخصیتهای خودش برای فراموش نشدن تکیه کند.
نکته دیگری که به شوخیهای هر دو اثر ربط پیدا میکند به شوخیهای انتقادی آنها مربوط میشود. شوخیهای فمیلی گای در قالب یک سری کاتسینها بهنمایش درمیآیند و هیچ داستان واحدی را شامل نمیشوند و اغلب آنها درباره اتفاقاتی جریان دارند که در همان زمان در فرهنگ عامه درحال رخ دادن هستند. ساوت پارک هم از این رویه پیروی میکند ولی این موضوع در فمیلی گای بسیار پررنگتر است. بههمیندلیل بعضی از شوخیهای فمیلی گای شاید برای مخاطب امروز نهتنها جذاب نباشد که اصلا معنی خاصی نداشته باشد؛ برای مثال اگر یک فرد ۲۰ ساله درحال تماشای فمیلی گای باشد به احتمال زیاد از اتفاقات ۲۰ سال پیش با تمام جزییات آنها بهطور کامل خبر نخواهد داشت و برخی شوخیهای فمیلی گای با جزییات این اتفاقها برای او نامفهوم خواهد بود.
این موضوع به خودی خود یک موضوع کاملا منفی بهشمار نمیرود و حتی برای افرادی که سن بیشتری دارند میتواند یک هدیه ارزشمند باشد. بااینحال در سمت مخالف ماجرا ساوت پارک شوخیهای انتقادی خودش را در قالب یک پیام کلی به مخاطب ارائه میدهد. برای مثال اگر یک اتفاق تلخ برای آقایی به نام X در آمریکا در سال ۲۰۰۰ رخ داده باشد، فمیلی گای بهطور مستقیم با آقای X شوخی میکند. درحالیکه South Park این شوخی را به سمت ماهیت آن اتفاق تلخ میبرد و بهطور کلی با خودِ آن اتفاق یا ماهیت زشت آن اتفاق شوخی میکند. اتفاقی که برای آقای X رخ داده برای مخاطب عام خیلی قابل لمستر خواهد تا خود آقای X.
درباره پیامهای مهمی که درون شوخیهای دو اثر وجود دارد میتوانیم به این موضوع اشاره کنیم که فمیلی گای بیشتر نقش یک اثر بسیار خندهدار و سرگرمکننده را ایفا میکند که هرچندوقت یک بار در پایان یکی از قسمتهای خود پیام مهمی را به مخاطبش منتقل میکند که همان پیام هم خیلی وقتها درگیر حاشیههایی میشوند که خود سریال آنها را بهوجود میآورد. از آن طرف ساوت پارک نهتنها شوخیهای فوقالعاده خندهداری را در خودش جای داده و بهراحتی شما را میخنداند که پیامهای فوقالعاده مهمی را در قالب این شوخیها به مخاطب منتقل میکند و به قول معروف به غذای مفیدی برای ذهن تبدیل میشود. بهعبارت بهتر هر دو اثر در خنداندن مخاطب عملکرد بسیار خوبی دارند ولی ساوت پارک درکنار این موضوع میتواند پیامهای مهمی را در قالب این شوخیها در اختیار مخاطبش قرار دهد. مخصوصا اگر اپیزودهای بلندی که اخیرا ساوت پارک منتشر کرده را تماشا کرده باشید به احتمال زیاد با توضیحات این قسمت از مقاله موافق خواهید بود.
در این قسمت میتوانیم درباره موضوع مهم دیگری نیز صحبت کنیم که به ریسکپذیزی شوخیهای یک اثر مربوط میشود. در یک مصاحبه با لری کینگ، ست مکفارلن خالق فمیلی گای جواب سوالی را داد که میتواند یکی از بنیادیترین موضوعات مربوطبه شوخیهای یک اثر باشد. پس از یکی از شوخیهای سازندگان ساوت پارک یعنی مت استون و تری پارکر به مرگ تهدید شدند و از سوی طرفداران یک اقلیت نامههای تهدیدآمیز زیادی دریافت کردند. لری کینگ از ست مکفارلن پرسید که آیا یک شوخی این ارزش را دارد که نامههایی تهدیدآمیز دریافت کنید؟ ست مکفارلن گفت که هیچ شوخی و جوکی ارزش ندارد جان شما و عزیزانتان را بهخطر بیاندازد و من همیشه از این ماجرا دوری میکنم.
فمیلی گای با اینکه همیشه با همه شوخی کرده است ولی سازندگانش از شوخی با برخی اقلیتها و ادیان دوری میکنند و با آنها خیلی کمرنگتر شوخی میکنند. آنها با همه چیز شوخی میکنند ولی درمقابله با برخی از این موضوعات شوخیهایی سبکتر طرح میکنند. از آن طرف تری پارکر و مت استونز نهتنها اهمیتی به این تهدیدها ندادند که در اپیزودهای بعدی بار دیگر و با شدت بیشتری با آن مسئلهی بهخصوص شوخی کردند. ست مکفارلن عقیده داشت ساخت یک انیمیشن و شوخی با گروهی خاص این ارزش را ندارد که حتی برای یک درصد سلامت نزدیکانتان را به خطر بیاندازید. بااینحال بهنظر میرسد عملکرد فمیلی گای در این بحث منطقیتر بهشمار میرود ولی موضوعی که سازندگان ساوت پارک همیشه به آن پایبند بودند «آزادی بیان» بوده و خواهد بود. موضوعی که سازندگان فمیلی گای هم به خاطرش دهها دادگاه را برنده شدند و پس از اینکه افراد زیادی از آنها شکایت کرده بودند ولی بهخاطر قانون آزادی بیان نتوانستند سازندگان فمیلی گای را محکوم کنند ولی تهدید به مرگ با شکایت قانونی در دادگاه تفاوت دارد و چیزی نیست که راحت بتوان از کنارش عبور کرد.
۵. اریک کارتمن درمقابل استووی گریفین
اریک کارتمن و استووی گریفین شباهتهای بسیار زیادی به یکدیگر دارند؛ هردوی آنها دوست دارند جهان در تصرف آنها باشد و همه گوشبهفرمان آنها قرار بگیرند. هردوی آنها مشکل هویتی دارند. هردوی آنها یک عروسک دارند که با آن حرف میزنند و فکر میکنند عروسکشان واقعی است و درنهایت هردوی آنها مغز متفکر افکار شیطانی موجود در سریال تلقی میشوند و از همه مهمتر هر دوی آنها فوقالعاده خندهدار هستند. راستش را بخواهید من هیچ شخصیتی را بیشتر از استووی دوست ندارم ولی از آن جایی که این مقاله قرار است با منطق به ماجرا نگاه کند نباید از طریق احساساتم حرف بزنم.
استووی در طول سریال بارها و بارها تغییر میکند. بنابهدلایلی که سازندگان سریال در آن لحظه فکر میکنند خندهدار است، استووی تغییر میکند. در یک قسمت دانای عالم است و در یک قسمت کودکی است که هیچ چیز نمیداند. البته این موضوع به خودی خود بد نیست و یک عالمه شوخی و لحظه بامزه و بسیار خندهدار خلق کرده است و همین موضوع در یک اثر کمدی فوقالعاده مهم است.
بااینحال در آن سمت اریک کارتمن همین خصوصیات را دارد ولی بااینتفاوت که همیشه همان اریک کارتمن است. تمام شهر از اریک کارتمن متنفر هستند و او هم از همه بدش میآید. کارتمن در روند داستانی سریال در شهر ساوت پارک نقش مهمی دارد؛ یک پسر سادیستی و آزاررسان و البته چاق که دوست دارید او را خفه کنید و زمانیکه یک بار شخصیت وندی او را سیردلش کتک میزند ما هم دلمان خنک میشود.
همین موضوع نشان میدهد اریک کارتمن در محیط اطرافش چقدر اهمیت دارد. از آن طرف استووی فقط میتواند با شخصیتهای کاملا فرعی و با برایان صحبت کند و سایر شخصیتهای اصلی متوجه او نمیشوند و او را تنها به چشم یک نوزاد میبینند. بههمیندلیل برای شخصیت استووی تقریبا غیرممکن است که شخصیتپردازی مهمی نسبتبه سایر شخصیتهای اصلی داشته باشد و معمولا خودش تکوتنها یا با کمک برایان باید شخصیتپردازیاش را پیش ببرد. بههمیندلیل قسمتی که با برایان در گاوصندوق زندانی میشوند یا در قسمتی که به یک مشاوره مراجعه میکند، مهمترین قسمتهایی هستند که در شکلگیری شخصیت استووی نقش دارند؛ چراکه در این قسمتها فقط و فقط با خود او سروکار داریم.
استووی گریفین بدون شک یکی از خاصترین شخصیتهای انیمیشنهای سریالی است. شخصیتی که پتانسیل زیادی را در خودش جای داده ولی متاسفانه به نقطه اوج این پتانسیل دست پیدا نمیکند. شخصیتی که بهدشت محبوب است و میتوانست چند لول بهتر و محبوبتر از نسخه امروز خودش باشد. شخصیتی که میتوانست از پایدار بودن شخصیتی خودش و یک شخصیتپردازی بهتر سود زیادی ببرد ولی متاسفانه نهتنها در طول سریال پایداری زیادی در شخصیت او نمیبینیم که شخصیتپردازی خوبی هم برای او در تعامل با سایر شخصیتهای اصلی شکل نمیگیرد. موضوعی که من را بهعنوان یکی از پروپاقرصترین طرفدارهای استووی گریفین بهشدت ناراحت میکند.
۶. باترز استاچ
گفته بودیم که در انتهای مقاله به چند شخصیت خاص خواهیم پرداخت و حالا پس از مقایسه اریک کارتمن و استووی گریفین به یکی از مهمترین شخصیتهای تاریخ انیمیشنهای سریالی میرسیم؛ باترز استاچ. باترز استاچ بهقدری اهمیت دارد که میتوانیم یک قسمت از تمام این مقاله را دراختیارش قرار دهیم. در جهان ساوت پارک که همه افراد حتی بچههای حاضر در آن هم بالغ هستند و افکاری شیطانی دارند شخصیتی وجود دارد به نام باترز استاچ؛ شیرینترین، دوستداشتنیترین، معصومترین و شاید بهترین شخصیت در سریال ساوت پارک. شخصیتی که معصوم بودنش برخی اوقات کار دستش میدهد و حتی زمانیکه همه او را اذیت میکنند او همه آنها را دوست دارد و همیشه به همه عشق میورزد. در مقاله اهمیت سریال ساوت پارک دقیقا به این دیالوگ باترز اشاره کردم که چقدر اهمیت دارد و چقدر انسانیت را به خوبی بهتصویر میکشد. باترز زمانیکه دلش شکسته و خیلی ناراحت شده این دیالوگ را خطاب به استن میگوید:
خب آره، الان خیلی ناراحتم. ولی از اون طرف خیلی خوشحالم که یک مسئله تونسته تا این اندازه منو ناراحت کنه. این ناراحت شدن بهم احساس زنده بودن میده. متوجه میشی؟ باعث میشه احساس کنم که یک آدم هستم نه یک ربات. تنها در حالتی میتونم اینقدر ناراحت باشم که قبلا طعم خوشحالی و خوشبختی رو در بالاترین حد خودش چشیده باشم.- باترز استاچ - فصل هفتم، قسمت چهاردم
میتوان تکتک کلمات آن قسمت از آن مقاله را اینجا هم کپی کرد ولی توصیه میکنم که اگر ساوتپارک را دوست دارید آن مقاله را هم بخوانید؛ مقالهای که در ابتدای مقاله و در ادامه لینک آن قرار داده شده است. باترز دوستداشتنیترین شخصیت تمام سریال است و در نقطه مقابل بدترین، خشنترین و آزاردهندهترین خانواده را درمیان بچههای سریال دارد. خانوادهای که بارها او را اذیت میکنند و او بازهم خانوادهاش را عاشقانه دوست دارد. بههیچوجه نمیتوان باترز را دوست نداشت و بههیچوجه نمیتوان عاشق او نشد.
باترز تمام تلاش خودش را میکند تا بهترین دوست برای دوستانش باشد. تمام تلاشش را میکند تا بهترین انسان ممکن باشد. تمام تلاشش را میکند تا کسی را ناراحت نکند. تمام تلاشش را میکند تا به همه در حد توانش کمک کند حتی اگر باعث آسیب دیدنش شود. باترز نماد انسانیت در جهانی است که اعمال غیرانسانی آن را فرا گرفته، نماد روشنایی در جهانی است که تاریکی در آن حرف اول را میزند، نماد خوبی در جهانی است که اگر انسان خوبی باشی موفق نخواهی شد و درنهایت نماد شخصیتی است که اگر حضور نداشته باشد ساوت پارک دیگر ساوت پارک نخواهد بود.
درنهایت شما هم نظرتان را درباره سریالهای South Park و Family Guy بنویسید. شما طرفدار کدام سریال هستید؟ بهنظر شما کدام سریال در کدام جنبه عملکرد بهتری دارد؟ نظر خودتان را با ما و سایر مخاطبان زومجی به اشتراک بگذارید.