نویسنده: علی گودرزی
// یکشنبه, ۲۲ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۸:۰۳

فیلم باربی چطور از شاخص‌های سینمای مستقل بهره می‌گیرد؟

گرتا گرویگ، کارگردان فیلم باربی در تازه‌ترین مصاحبه‌ی خود از این می‌گوید که چطور با تکیه زدن به‌تجربه‌هایش از ساخت آثار مستقل، پرفروش‌ترین فیلم کارنامه‌اش یعنی باربی را خلق کرده است.

فیلم باربی از آن اتفاق‌های جالب امسال است. شاید بهتر باشد بگویم که هم‌زمانی اکران دو فیلم باربی و اوپن‌هایمرِ کریستوفر نولان از اتفاقات بسیار جالب امسال به‌حساب می‌‌آید. دو فیلم که در نگاه اول، از منظر درونیات و لحن کاملا در نقطه‌ی مقابل یکدیگر قرار می‌گیرند اما به‌لطف هوشمندی برادران وارنر در بازاریابی این دو اثر، شاهد پدیده‌ای به‌اسم باربن‌هایمر (ترکیب دو اسم باربی و اوپن‌هایمر) و توجه تعداد عظیمی از مخاطبان به‌این دو فیلم بودیم؛ نتیجه؟ فروش میلیارد دلاری باربی و اوپن‌هایمری که بیش از ۵۰۰ میلیون دلار به‌جیب زده و عملکردی بسیارخوب را ثبت کرده است. اما خودمانیم، باربی یکی از نمادهای بی‌چون و چرای فرهنگ عامه است و به‌نظرم حتی اگر چنین پویش‌هایی برایش ترتیب داده نمی‌شد، باز هم می‌توانست به‌فروش میلیارد دلاری که هم‌اکنون درحال تجربه‌‌ی آن است، برسد. از نظر گرتا گرویگ اما، فیلم باربی فراتر از این‌ها است.

شاید برایتان سؤال شده باشد که چطور قرار است در یک اثر سینمایی، با کاراکتری که یک نماد مطلق از بی‌نقصی و زیبایی تمام نشدنی است، ارتباط بگیریم؛ این درواقع چالشی بزرگ برای مولفانی است که می‌خواهند کاراکترهایی مثل سوپرمن یا باربی را در محوریت داستانشان قرار بدهند. شخصیت‌هایی که در نگاه اول، بسیار بسیار بی‌نقص و دست‌نیافتنی هستند که ارتباط گرفتن با آن‌ها واقعا سخت و غیرممکن به‌نظر می‌رسد. اما وقتی که همراهشان می‌شویم، می‌بینیم که حتی یک قهرمان خداگونه مثل سوپرمن هم دربرابر انسان‌ها زانو می‌زند و نقاط ضعف خود را نمایان می‌کند. گرتا گرویگ که او را با خلق آثاری تحسین شده همچون «زنان کوچک» و «لیدی برد» می‌شناسیم، در تازه‌ترین مصاحبه‌اش با مجله اینترنتی W ضمن موشکافی عناصر مختلف از قصه‌ی فیلم باربی، به‌این موضوع پرداخته که چطور تکیه زدن به‌شاخص‌های سینمای مستقل، به‌خلق اثر میلیارد دلاری‌ او منجر شده است.

لبخند رایان گاسلینگ در فیلم Barbie (باربی) به نویسندگی گرتا گرویگ و نوآ بامباک، یکی از مورد انتظارترین فیلم های ۲۰۲۳

مجله W: از قدیمی‌ترین خاطرات‌ات با عروسک‌های باربی برایمان بگو

گرویگ: آن زمان‌ها باربی برایم همچون یک میوه ممنوعه بود! چرا که مادرم هرگز باربی را دوست نداشت و به‌دنبال همین موضوع، دسترسی من به‌عروسک‌های باربی خیلی سخت می‌شد. اما خب دخترهای همسایه اجازه می‌دادند با عروسک‌های باربی‌شان بازی کنم.

مجله W: در دوران کودکی واقعا عاشق باربی و رنگ‌های صورتی آن بودم؛ اما وقتی که بزرگ‌تر شدم، سلیقه‌ام تغییر کرد و با خود فکر می‌کردم که اگر آن رنگ‌ و حال‌وهوای باربی را پس بزنم، باحال‌تر و دوست‌داشتنی‌تر می‌شوم. آیا بازگرداندن آن شاخص‌های «دخترانه» از جمله اهداف اصلی تو در آغاز تولید باربی به‌حساب می‌آمد؟

گرویگ: این موضوع دقیقا یکی از همان چیزهایی بود که عمیقا به‌آن فکر می‌کردیم. اینکه به دختر کوچولویی که عاشق آن دنیای رنگارنگ و گاهی بیش‌از حد دخترانه باربی بود هرگز پشت نکنیم. در ساخت این فیلم واقعا یک نگرش کمال‌گرایانه را دنبال کردیم. وقتی دخترهای هشت ساله با یکدیگر خاله‌بازی می‌کنند، از هیچ چیزی کم نمی‌گذارند و تمام تلاششان را می‌کنند تا فضایی که در ذهن دارند را به‌خوبی پیاده‌سازی کنند. مثلا وقتی کودک بودم، به‌آثار هنری لیسا فرنک عشق می‌ورزیدم. زمانی‌که بزرگ‌تر شدم اما با خودم می‌گفتم که نه، الان دیگه سلیقه بالغانه دارم و دیگر از دلفین‌های درخشان خوشم نمی‌آید. اما هنوز در من جلوه‌ای از عشق به همان دلفین‌های درخشان وجود داشت. تو فقط باید آن بخش از درونت را آزاد کنی و به آن فضا بدهی.

مارگو رابی و رایان گاسلینگ سوار ماشین صورتی رنگ در فیلم Barbie

مجله W: این کمال‌گرایی درنهایت به‌شکلی واقعا جذاب و لذت‌بخش در فیلم باربی ثمر داده است. چطور توانستی آن را با تم‌های احساسی فیلم ترکیب کنی؟

گرویگ: من همیشه فکر می‌کنم که معماری آنچه که در فیلم داریم، با اسکلت‌بندی آثار کمدی شکسپیر شباهت‌ دارد. من عاشق کمدی‌های شکسپیر هستم و فکر می‌کنم که او یک کمالگرا بود؛ کمالگرایی شکسپیر هرگز به‌اندازه‌ای نبود که مخاطب را دل‌زده کند و در میان آن جنونِ کمال‌گرایانه‌اش، می‌توانستیم شاخص‌های انسانی را ببینیم. من هم به‌چنین چیزی فکر می‌کردم: یک نمایش بسیار کمالگرا و پر زرق و برق که اجازه می‌دهد در میان دیوانگی آن، بتوانید ایده‌های بزرگ را مکاشفه کنید.

مجله W: در جریان تماشای باربی، لحظاتی بود که من را به‌یاد فیلم «زنان کوچک» می‌انداخت. فکر می‌کنی شباهت‌هایی مابین این دو فیلم وجود دارد؟

گرویگ: آره قطعا. از یک سری جهات، همه‌ی فیلم‌هایی که نوشتم و کارگردانی کرده‌ام انگار درحال صحبت بایکدیگر هستند. در زمانی‌که درگیر تولیدشان هستم، این موضوع برایم واقعا مرموز جلوه می‌کند اما وقتی که چند قدم به‌عقب می‌آیم، با خودم فکر می‌کنم که «اوه، تو هنوز هم مجذوب زنان هستی و این چیزی است که تو را سرحال می‌آورد». در فیلم باربی تناقضات جالبی وجود دارد. تناقض‌هایی که حس بزرگسالانه و غم‌انگیز از ناتوانی‌مان در بازگشت به دوران کودکی را درکنار جریان‌‌هایی لذت بخش از احساسات کودکانه آورده و فضایی جالب را شکل می‌دهد.

باربی و کن در حال رانندگی

مجله W: وقتی کودک بودم، همیشه در قامت یک نگهبان از آن عروسکی که برایم عزیز بود، محافظت می‌کردم. طی مصاحبه‌ای که قبلا باهم داشتیم به من گفتی که در زمان خواندن یک فیلم‌نامه، زمانی‌که حس محافظت از یک کاراکتر را پیدا می‌کنی، دقیقا همان لحظه است که دلت می‌خواهد نقش آن کاراکتر را ایفا کنی. آیا چنین موضوعی برای کارگردانی و نویسندگی هم صدق می‌کند؟

گرویگ: فکر می‌کنم که زدی تو خال. اخیرا متوجه شده‌ام که در قصه‌هایم هرگز شخصیت منفی/شرور وجود ندارد. همه‌ی کاراکترهای آثارم در میانه‌ی محور قرار دارند و هیچ کس در روی محور شدیدا مثبت یا منفی نمی‌ایستد. وقتی یک بازیگر این کاراکترها را اجرا می‌کند، لایه‌ای تازه اضافه می‌شود. دوست دارم لطف و محبتی که همه‌ی ما لایقش هستیم اما به خودمان اعطا نمی‌کنیم را به این شخصیت‌ها بدهم.

مجله W: فکر می‌کنی که تجربه‌ات به‌عنوان یک بازیگر و آگاهی‌ات از نیاز بازیگران در زمان فیلم‌برداری باعث می‌شود تا کارگردان بهتری باشی؟

گرویگ: از نظرم بازیگرانی که هم‌زمان کارگردانی هم می‌کنند، یک امتیاز ویژه دارند. می‌دانم که این موضوع گاهی اوقات ممکن است وحشتناک به‌نظر برسد. یادم می‌آید که مارگو قبل از شروع فیلم‌برداری به من گفت: «محض اطلاع باید بگم الان که یک هفته تا ضبط فاصله داریم، حس می‌کنم نسبت به‌تونایی‌هام برای ایفا کردن این نقش (باربی) مطمئن نیستم». من هم به او گفتم «این احساست رو کاملا درک می‌کنم. برو جلو و تردیدت رو در آغوش بکش» و بعدها مارگو به من گفت هرچقدر که روند ضبط فیلم پیشرفت می‌کرد، او هم ارتباط بیشتری با نقش خودش می‌گرفت و احساس بهتری داشت. این موارد واقعا برایم قابل درک است و تلاش می‌کنم تا راهی پیدا کنم تا بازیگرها احساس امنیت و حسی خوب داشته باشند.

زن صورتی‌پوش در فیلم باربی

مجله W: طی مصاحبه‌ای که در زمان اکران فیلم Lady Bird داشتیم، از این گفتی که چرا اینقدر طول کشید تا بالاخره وارد حوزه کارگردانی شدی. یادم می‌آید که ذکر کردی «هیچ آدمی یک شبه دل و جرئت چنین کاری را پیدا نمی‌کند». در زمان حرکت از فیلم‌سازی مستقل به‌سمت آفرینش فیلم‌های پرخرجِ استودیویی هم چنین احساسی داشتی؟

گرویگ: قبل از شروع کارگردانی، با خودم فکر می‌کردم که «وقتی یک فیلم بسازم، بعدش می‌تونم بگم که آره من یک کارگردانم و می‌تونم از پس کارها بربیام» و بعد از آن دیگر این حس به سراغم نیامد؛ دقیقا با تمام آن وحشت‌هایی که داشتم به سراغ فیلم دوم رفتم. با خود فکر می‌کردم که بعد از تولید فیلم دوم دیگر قطعا حس یک کارگردان را خواهم داشت. و باز هم آن احساس به سراغم نیامد. حالا به این نتیجه رسیده‌ام که آن حس احتمالا هرگز قرار نیست به سراغتان بیاید. از همان اول تا هر پروژه‌ای که بخواهید تولید کنید، همیشه احساس یک تازه‌کار را خواهید داشت. در زمان تولید اولین فیلمم، تصمیم گرفتم تا قبل از اینکه آن حس «من یک کارگردان توانا هستم» در من ایجاد شود، دلم را به دریا بزنم و فیلم را بسازم؛ چون اگر منتظر آن احساس می‌ماندم احتمالا هرگز قرار نبود آن را تجربه کنم.

مجله W: شرکت مَتِل/Mattel (دارنده حق امتیاز باربی) حالا پروژ‌ه‌های مختلفی با محوریت اسباب‌بازی‌ و سایر دارایی‌های خلاقانه (IP)اش را در دست توسعه دارد. درحالی که آن پروژه‌ها بخشی از دغدغه یا مسئولیت‌های تو به‌شمار نمی‌روند اما، به‌نظرت فیلم باربی باعث شکل‌گیری آثاری مشابه‌با فیلم‌های دنباله‌دار دیزنی خواهد شد؟

گرویگ: نمی‌دانم چطور این سؤال را در یک مقیاس بزرگ و کلی پاسخ بدهم. ویژه‌ترین چیزی که از باربی گرفتم، این بود که ازطریق آن توانستم مخلوقی بسیار شخصی و درعین‌حال غیرشخصی را به‌وجود بیاورم. فرصتی بود که ازطریق آن می‌توانستم به‌‌اجراهای موزیکال مورد علاقه‌ام ادای احترام کنم. من به یک مدرسه کاتولیک می‌رفتم و در آن، آزادی‌ها و محدودیت‌هایی خاص و واضح وجود داشت. مثلا می‌توانستید یک رقص خاص را برای زمان عبادت طراحی و اجرا کنید؛ یا یک اسکچ کمدی را برای راهپیمایی‌های پاپ بنویسید. ما هرگز از چنین مواردی محروم نشده بودیم اما به‌شکل دزدکی می‌توانستیم انجامشان بدهیم که خیلی هم کیف می‌داد. چنین چیزی همیشه در ذهنم بود و باعث می‌شد تا این عقیده را داشته باشم که هیچ کس نمی‌تواند هنر را تعریف بکند؛ هرگز کسی نمی‌تواند بیاید و به شما بگویید که «این هنر واقعیه و این هنر نیست».

از نظرم وقتی که زمان و فضای مناسبی پیدا شود، هنر می‌تواند در آن شکل بگیرد. اگر بخواهم پیرامون آینده‌ام صحبت کنم، قطعا دوست دارم که در هر مقیاسی بتوانم قصه بگویم. دوست دارم فیلم‌های کوچک بسازم، فیلم‌های عظیم بسازم و فیلم‌هایی که مقیاسشان مابین این دو است را تولید کنم. فیلم‌سازی روند بسیار طولانی‌ دارد و تنها همین موضوع است که برایم حس محدودیت ایجاد می‌کند. چون فقط می‌توانم تعداد زیادی فیلم بسازم و قطعا باز هم چشمانم دنبال یک سری از سوژه‌ها که فرصتشان را نخواهم داشت، می‌ماند.

فیلم باربی با هنرنمایی اشخاصی همچون مارگو رابی و رایان گاسلینگ خیلی زود توانست به‌یک موفقیت تجاری قابل‌توجه برسد. اثری که در طی حدودا یک ماه گذشته با اکران پر سروصدا، پویش‌های تبلیغاتی جنجالی و حواشی پیرامون این موارد، مدت زیادی می‌شود که در صدر اخبار صنعت سرگرمی است و احتمالا روند پرسود و مثبت آن در گیشه تا مدت‌ها ادامه خواهد داشت.


تهیه شده در زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده