// شنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۴۵

پرسش و پاسخ: قسمت هشتم فصل ششم Game of Thrones

بعد از نقد و بررسی اپیزود هشتم این فصل «بازی تاج و تخت»، در این مطلب برخی از  مهم‌ترین سوالات این روزهای سریال را فهرست کرده و جواب می‌‌دهیم. همراه زومجی باشید.

game of thronesf

اپیزود هشتم این فصل «بازی تاج و تخت» اگرچه برخلاف انتظاری که از سه قسمت پایانی فصل‌های این سریال داریم، آتشین و بزرگ نبود، اما پایان‌بندی داستان آریا استارک، صحبت‌های مخفیانه سرسی و کایبرن و حمله‌ی برده‌داران به میرین باعث شد با اپیزود بحث‌برانگیزی طرف باشیم که به بحث و جدل‌های بسیاری بین موافقان و مخالفان منجر شد. بعد از نقد و بررسی این اپیزود، در این مطلب برخی از مهم‌ترین سوالات این روزهای سریال را فهرست کرده و جواب می‌‌دهیم:

 

آیا فلش‌بک «برج لذت» را فراموش کردیم؟

از شما می‌پرسم: آیا فراموش کرده‌اید؟ یا حداقل هیجان‌تان برای دیدن ادامه‌ی آن فروکش کرده؟ راستش را بخواهید باید سازندگان را در این زمینه تحسین کنم که کاری کردند ما به جای گیر دادن به این فلش‌بک، سرمان گرم حرف زدن درباره‌ی اتفاقات دیگری باشد. اما نه، هیچکس برج لذت را فراموش نکرده است، اما فکر می‌کنم از آنجایی که اپیزود بعد کاملا به نبرد جان اسنو و رمزی بولتون اختصاص دارد، باید در اپیزود آخر انتظار دیدن آن را بکشیم. نکته‌ی دوم این است که اگر یادتان باشد در نقد اپیزودی که حاوی سکانس برج لذت بود، از تصمیم سازندگان برای نیمه‌کاره گذاشتن آن صحنه استقبال کردم. چون شاید کتاب‌خوان‌ها و خوره‌های سریال از اهمیت اتفاقی که در بالای برج می‌افتد اطلاع داشته باشند، اما برای خیلی‌ها این صحنه گیج‌کننده خواهد بود. بنابراین سازندگان قبل از هرچیز باید در چارچوب سریال این موضوع را توضیح دهند که مثلا چرا تارگرین‌بودن جان اسنو می‌تواند اتفاق بزرگی باشد. فکرش را کنید: بعد از اینکه جان اسنو وینترفل را پس می‌گیرد و آماده می‌شود تا بعد از مدت‌ها در جای گرم و نرمی یک چُرت جانانه بزند، خبر می‌رسد که شما آدم خیلی خیلی مهمی در تعیین سرنوشت بشریت هستید. باید ما را علیه وایت‌واکرها هدایت کنید! (بخشکه این شانس!)

کایبرن چه شایعه‌هایی را تایید کرد؟

اگرچه اپیزود هشتم تئوری‌هایی مثل بازگشت بانو استون‌هارت و نبرد برادران کلیگین را نابود کرد، اما در عوض ما را یک قدم به محقق شدن یکی از خفن‌ترین تئوری‌های طرفداران نزدیک‌تر کرد. منظورم تئوری «ملکه دیوانه» است که قبلا به‌طور مفصل درباره‌اش حرف زدیم. اگر این تئوری را مطالعه کرده باشید، می‌دانید که اریس تارگرین شیشه‌های وایلدفایر زیادی را در سرتاسر قدمگاه پادشاه مخفی کرده است که بعد از سال‌ها هنوز کسی از جای آن خبر ندارد. اما به نظر می‌رسد پرنده‌های کوچولوی کایبرن موفق شده‌اند مقداری از آنها را پیدا کنند. سرسی رسما در موقعیتی قرار گرفته که فقط با سوزاندن دسته‌جمعی دشمنانش می‌تواند قسر در برود. بنابراین شاید برخلاف چیزی که تئوری «ملکه دیوانه» می‌گوید، کل قدمگاه پادشاه به هوا فرستاده نشود، اما فکر می‌کنم سپت جامع بیلور (محل برقراری محاکمه) همراه با گنجشک اعظم و متعلقاتش در آتش سبز خواهند سوخت و این وسط تامن و بسیاری از مردم عادی هم از خسارات جانبی این رویداد خواهند بود.

اینجا به بخش دوم این تئوری می‌رسیم: اینکه سرسی بعد از آتش زدن قدمگاه پادشاه و کشته شدن تامن در این میان، به‌دست جیمی کشته می‌شود. اگرچه این بخش از این نظریه، حداقل قبل از اپیزود هشتم دور از ذهن به نظر می‌رسید؛ چون عده‌ای فکر می‌کردند فعلا که آنها از هم دور هستند، اما بعد از ابزار عشق سفت و سخت جیمی در اپیزود هشتم به سرسی و تمام شدن کار تصاحبِ قلعه‌ی ریورران، به نظر می‌رسد او سر موقع به قدمگاه پادشاه برگردد. سر موقع یعنی لحظه‌ای که سرسی از روی جنازه‌های سوخته قدم برمی‌دارد و با جیمی  روبه‌رو می‌شود. (اوووف!) یکی از تم‌های این فصل شکسته شدن باورها و اعتقادات کاراکترهاست. مثلا ببینید برن چگونه در فلش‌بک برج لذت متوجه می‌شود  تمام حرف‌هایی که درباره‌ی شکست آرتور دِین به دست پدرش دهان به دهان می‌شده، دروغ بوده. در چند اپیزود اخیر هم جیمی در اعتقادش به سرسی خیلی مصمم به نظر می‌رسید. پس می‌توان انتظار داشت او هم با چنین ضدحالی روبه‌رو شود.

Martina_Pilcerovathelonelylights جزیره «نور تنها»

منظور آریا از رفتن به غرب وستروس چیست؟

خب، اول اینکه جهان مارتین خیلی بزرگتر و وسیع‌تر از چیزی است که در نقشه‌ها می‌بینیم. چیزی که در نقشه می‌بینیم «دنیای شناخته‌شده» است، اما سرزمین‌های متعددی هم هستند که بیرون از مرز نقشه‌ها قرار دارند و ما چیزی درباره‌شان نمی‌دانیم. شاید منظور آریا از رفتن به غرب وستروس، سفر کردن به این سرزمین‌های مرموز و ناشناخته است. اما آیا غرب وستروس جای ناشناخته‌ای است؟ خودِ مارتین گفته است که کسی تاکنون از «دریای غروب» عبور نکرده تا از چیزی در آنسو قرار دارد اطلاع پیدا کند. در غربی‌ترین نقطه‌ی دنیای شناخته‌شده مجموعه‌ای از ۱۳ جزیره قرار دارد که ما آنها را به عنوان جزایر آهن می‌شناسیم. غربی‌ترین خشکی، جزیره‌‌ی کوچکی به اسم «نور تنها» است. تنها کسی که تاکنون تلاش کرده از دریای غروب عبور کند، برندون کشتی‌ساز است که البته هرگز از او خبری نشد. از آنجایی که دنیای مارتین گرد است، عده‌ای فکر می‌کنند اگر به اندازه‌ی کافی در دریای غروب دریانوردی کنیم بالاخره به شرقی‌ترین نقاط اِسوس که شامل سرزمین‌‌های سایه و آشای می‌شود می‌رسیم که خب، بر حسب اتفاق به عنوان مرموزترین نقاط دنیای مارتین شناخته می‌شوند. پس آریا جای مناسبی را برای کشف کردن انتخاب کرده است. حالا تنها سوالی که باقی می‌ماند، این است که آیا آریا فرصت پیدا می‌کند تا قبل از پایان سریال دریای غروب را پشت سر بگذارد، یا این جزو برنامه‌های توریستی‌اش برای بعد از اتمام سریال است؟

arya-stark

آیا آریا بالاخره به «هیچکس» تبدیل شد یا نه؟

هدف سازندگان از پایا‌ن‌بندی داستان آریا در اپیزود هشتم فقط و فقط ایجاد بحث و جدل‌های هیجان‌انگیز بین طرفداران بود و اتفاقا در این کار موفق هم شدند. بعد از این اپیزود داد و فریاد بسیاری بلند شد که بعد از دو سال تماشای تلاش‌های آریا چرا او بی‌خیال «هیچکس» شدن شد؟ و عده‌ای دیگر (که من هم جزوشان بودم) جواب دادیم که اتفاقا بازگشت آریا به هویت‌ قبلی‌اش انتخاب درستی بود. اما هیچکدام از اینها باعث نشد تا جواب مطلقی برای سوال بالا پیدا کنیم؛ تمام اینها هم زیر سر لبخند آخر جگن هگار است. چرا وقتی آریا هیچکس‌شدن را رد کرد، جگن به جای ضدحال خوردن، لبخند زد؟ جواب خیلی‌ها را خوشحال می‌کند: آریا هیچکس است و خودش خبر ندارد!

بله، در ظاهرا این‌طور به نظر می‌رسد که آریا پس از کشتنِ ویف هویت استارکی‌اش را پس می‌گیرد، اما حقیقت همان چیزی است که جگن به او می‌گوید. قضیه از این قرار است که کسانی که به مرحله‌ی هیچکس‌شدن می‌رسند، می‌توانند هویت هرکسی را انتخاب کنند و آریا هم هویت آریا استارک از وینترفل را انتخاب می‌کند. او نه تنها هیچکس است، بلکه یکی از بهترین افراد خدای چندچهره هم محسوب می‌شود. چگونه به این نتیجه رسیدی؟ خب، ما در طول دو فصل گذشته از طریق ویف با ظاهر اشتباهی از مردان بی‌چهره آشنا شدیم. یعنی ما با دیدن ویف، این تصور به‌مان دست داد که مردان بی‌چهره همه یک مشت قاتلِ انتقام‌جوی روانی هستند و آریا هم در پایان باید تبدیل به کسی مثل او شود. به خاطر همین بود که در پایان اپیزود هشتم، از بازگشت آریا استارک دل‌رحم خوشحال شدیم.

اما حقیقت این است که ویف مثال افتضاحی از یک مرد بی‌چهره بود. او از کشتن و تعقیب‌و‌گریز و ترساندن لذت می‌برد و حتی با اینکه به ما گفته شده مردان بی‌چهره نباید هیچ احساسی داشته باشند، اما او کسی بود که نسبت به آریا حسودی می‌کرد. مردان بی‌چهره خدمتکاران مرگ هستند. کسانی که از کشتن هدفشان لذت نمی‌برند و فقط به آن به عنوان کاری که باید انجام شود نگاه می‌کنند. اما ویف کسی بود که به‌طور مداوم می‌خواست اجازه‌ی کشتن آریا را از جگن بگیرد. بنابراین ما نباید به ویف به عنوان نماینده‌ی مردان بی‌چهره نگاه کنیم. او در واقع مایه‌ی ننگ آنهاست. به قول مردان بی‌چهره: «بهای زندگی، مرگ است». مرگ ویف به تولد دوباره‌ی آریا منجر شد. برخلاف ویف، آریا پس از زجر کشیدن در طی آموزش‌هایش، حالا زجر قربانیانش را بهتر متوجه می‌شود. او حالا معنای بخشش و ارزش زندگی را فهمیده است. بنابراین وقتی جگن می‌‌گوید: «بالاخره آن دختر هیچکس است»، او به این نکته اشاره می‌کند که حالا آن دختر می‌تواند هویت هرکسی را که می‌خواهد انتخاب کند و آن دختر آریا استارک وینترفلی را انتخاب می‌کند. پس، بله براساس این برداشت، آریا استارک، هیچکس است و هیچکس، آریا استارک. فقط یک نظریه دیگر: آیا امکان دارد آن دختر فقط چهره آریا استارک را به صورت زده باشد و در اپیزودهای پایانی سریال مشخص شود آن دختر چهره‌ی متفاوت دیگری دارد؟!

game-of-thrones-6-09-jon-snow-vs-ramsay

جان اسنو چگونه می‌خواهد رمزی را شکست دهد؟

این سوالی است که جان اسنو هم برای جواب دادن به آن مثل دایروولف (بخوانید خر) در گل گیر کرده، چه برسد به ما! با توجه به چیزهایی که در تریلرها دیده و از زبان کاراکترها شنیده‌ایم، ما می‌دانیم که ارتش بولتون‌ها چه از لحاظ تعداد نیرو بیشتر هستند و چه از لحاظ تجهیزات مجهزتر. بنابراین با اینکه خیلی از شما از حضور لیتل‌فینگر در این جنگ مخالف هستید، به نظر می‌رسد جان اسنو برای پیروزی به شوالیه‌های ویل نیاز دارد. این در حالی است که ما می‌دانیم که رمزی با پوست کندن و سوزاندن عده‌ای در میدان نبرد، از لحاظ روانی هم افراد جان اسنو را تحت فشار قرار می‌دهد. این درحالی است که هیچ‌رقمه انتظار نداشته باشید رمزی باشرافت و براساس قوانین بجنگد. اولین چیزی که جان اسنو باید برای پیروزی در نظر داشته باشد، این است که انتظار غیرمنتظره‌ها را بکشد. او شاید با ارتش وایت‌واکرها جنگیده باشد، اما مسئله این است که وایت‌واکرها از سیستم نظامی و تهاجمی خیلی ساده و شرافتمندانه‌ای (!) استفاده می‌کنند و رمزی اصلا با آنها قابل‌مقایسه نیست. اینجا سانسا به عنوان کسی که رمزی را بهتر می‌شناسد و باید چنین چیزی را به جان اسنو بفهماند اهمیت پیدا می‌کند. او بهتر از هر کسی می‌داند که رمزی قادر به انجام چه اعمال شنیعی است.

در پیش‌نمایش اپیزود بعد چیزی شبیه به این را از زبان جان اسنو می‌شنویم که می‌گوید: «بهتره به جای به جان هم انداختن هزاران نفر، سرنوشت جنگ با نبرد ما دوتا مشخص بشه». این دیالوگ این سوال را مطرح می‌کند که آیا باید انتظار یک دوئل را بین جان و رمزی بکشیم؟ یک نبرد تن به تن بین جان و رمزی که اوج هیجان و تنش خواهد بود، اما این احتمال هم وجود دارد که به محض جدا شدن جان از بقیه، رمزی دستور تیراندازی به او را بدهد! این در حالی است که رمزی نیروهای به مراتب بزرگ‌تری نسبت به دشمن دارد، پس چرا او باید جان خودش را در نبرد تن به تن به خطر بیاندازد. به نظرم اگر هم خبری از نبرد تن‌به‌تن باشد، به احتمال زیاد بعد از شکست بولتون‌ها و زمانی که کسی به جز رمزی باقی نمانده، خواهد بود.

حالا چرا کسی از زنده شدن جان اسنو شوکه نمی‌شود؟

یکی از چیزهایی که در سطح اینترنت طرفداران را متعجب کرده، این است که چرا بعد از اینکه جان اسنو زنده شد، کسی به این اتفاق باورنکردنی واکنش نشان نمی‌دهد و همه خیلی راحت از روی بحث «زنده شدن فرمانده‌ی کل نگهبانان شب» عبور می‌کنند. از آنجایی که سریال به صورت دقیق به این موضوع اشاره نمی‌کند، طرفداران طبق معمول راه افتاده‌اند تا دلیل منطقی آن را پیدا کنند و چه جایی بهتر از کتاب به عنوان منبع پاسخگوی سوالات‌مان. در یکی از فصل‌های آریا در «یورش شمشیرها» بعد از اینکه بریک دانداریون پس از کشته شدن توسط تازی زنده می‌شود، از آریا می‌پرسد که: «آیا من می‌ترسونمت، بچه؟» آریا جواب می‌دهد: «نه، فقط خب، فکر کردم تازی تو رو کشت، ولی...» لِم ردا لیمویی می‌گوید: «یه زخم. یه زخم شدید، ولی توروس درمانش کرد. تا حالا درمانگری بهتر از اون وجود نداشته». بریک ادامه می‌دهد: «حتی مردان شجاع هم بعضی‌وقت‌‌‌ها وقتی از دیدن وحشت دارن، چشماشونو می‌بندن». در این صحنه متوجه می‌شویم که حتی لم که ۶ بار از نزدیک شاهد زنده شدن بریک بوده نیز نمی‌‌تواند آن را باور کند و آنها را فقط حاصل توانایی درمانگری توروس در درمان زخم‌های شدید بریک می‌داند. بنابراین حالا خیلی بهتر می‌توان درک کرد که چرا مردم عادی دنیا فکر نمی‌کنند جان اسنو از مرگ برگشته است. اصلا فکر کنید در همین دنیای خودمان به شما خبر بدهند که همسایه‌تان از مرگ بازگشته. به احتمال زیاد یا شما آن را با قدرت رد می‌کنید، یا بهش فکر نمی‌کنید و دلیل می‌آورید که حتما به جز زنده شدن مرده، توضیح دیگری وجود دارد.

game of thrones

آیا دست وریس با اربابان در یک کاسه است؟

به محض اینکه وریس با تیریون خداحافظی می‌‌کند، سروکله‌ی کشتی‌های اربابان برده‌دار هم پیدا می‌شود. این موضوع طرفداران را به شک انداخته که نکند دست وریس با اربابان در یک کاسه باشد و او همان کسی باشد که به دنی نارو می‌زند. اگرچه وریس پتانسیل چنین حرکتی را دارد، اما در این زمینه‌ی خاص به نظر نمی‌رسد او پشت حمله‌ی اربابان باشد. بلکه ظاهرا او واقعا دارد به وستروس سفر می‌کند تا خبر حمله‌ی دنی را به خاندان‌های مختلف بدهد و از آنها بخواهد که سر موقع به حمایت از تارگرین‌ها بلند شوند. کسانی که کتاب‌ها را خوانده‌اند می‌دانند که وریس در پایان یکی از کتاب‌ها صحنه‌ی ویژه‌ای دارد. اما با توجه به اینکه وریس فراری است، به نظر نمی‌رسد این صحنه در سریال وارد شود یا حداقل توسط فرد دیگری اجرا می‌شود. بنابراین فکر می‌کنم نه تنها وریس کاری برای ضربه زدن به دنی نمی‌کند، بلکه او فکر می‌کند در هرج‌و‌مرج وستروس تنها کسی است که می‌تواند به سرزمین کمک کند، دنی است.

آیا تیریون سوتی داد؟

اگرچه این روزها همه‌چیز به بحث درباره‌ی آریا ختم می‌شود، اما راستش یکی از جذاب‌ترین بحث و گفتگوهای طرفداران به این سوال برمی‌گردد که آیا حمله‌ی اربابان به میرین تقصیر تیریون است یا اربابان دیر یا زود حمله می‌کردند و هیچ کدام از اینها ربطی به تیریون ندارد. گروه اول باور دارند که تیریون قوانین و اصول شهرهای برده‌دار را درک نمی‌کرده و سر صلح کردن با اربابان سوتی داده و گروه دوم فکر می‌کنند اصلا مگر تیریون، این کوتوله‌ی دانا سوتی هم می‌دهد؟ تازه او با این کارش جلوی یک جنگ داخلی را در میرین گرفت. طرفداران تیریون فکر می‌کنند اگرچه حمله‌ی اربابان اجتناب‌ناپذیر بود، اما تیریون با مذاکراتش با آنها باعث شد تا عملیات‌های تروریستی پسران هارپی در داخل میرین برای مدتی متوقف شود و این‌طوری او تا بازگشت دنی، جلوی یک جنگ داخلی را گرفت. در واقع این حمله تقصیر دنی است که سوار بر دروگون بی‌خیال مردمش شد و سر به بیابان گذاشت. تیریون فقط موفق شد با هزار دنگ و فنگ بهترین نتیجه‌ی ممکن را از بدترین شرایط بگیرد.

اما مخالفان فکر می‌کنند که تیریون پس از جلسه‌ای که با اربابان داشت، وضعیت را خراب‌تر کرد. پیشنهاد تیریون این بود که برده‌داری برای هفت سال به روال عادی‌اش برمی‌گردد. در این زمان بود که اربابان متوجه شدند بعد از ناپدید شدن قوی‌ترین عنصر میرین (دنی)، شهر دست یک کوتولو و دوتا برده افتاده است و وضعیت آنها آن‌قدر خراب است که مجبور به مذاکره شده‌اند. آن هم چه مذاکره‌ای! مذاکره‌ای که در آن یک کوتولو برای ما تعیین و تکلیف می‌کند که هفت سال بیشتر نمی‌توانیم برده‌داری کنیم. می‌توان تصور کرد که بعد از این جلسه، اربابان با خودشان فکر می‌کنند بهتر است قبل از اینکه سروکله‌ی مادر اژدهایان پیدا شوند حمله کنیم. اربابان با قطع کردن فعالیت‌های تروریستی پسران هارپی، میرین را برای مدتی وارد حالت امنیت دروغین کرده و سپس وارد عمل می‌شوند. شما در کدام جبهه قرار می‌گیرد: تیریون با مذاکراتش برای میرین زمان خرید یا ضعفشان را برای اربابان نمایان کرد؟

game of thrones (2)

گنجشک اعظم عجب حقه‌ای زد!

گنجشک اعظم شاید در اپیزود هشتم غایب بود، اما حضور ترفندهایش برای شلیک گلوله‌ی آخر به سرسی در همه‌جا احساس می‌شد. وقتی لنس و دار و دسته‌اش برای بردن سرسی به پیشگاه گنجشک اعظم جلوی او را گرفتند، سرسی به آنها گفت که او را تا روز محاکمه‌اش تنها بگذارند، اما لنس پافشاری می‌کند. تمام اینها به این دلیل است که گنجشک اعظم می‌داند سرسی در وضعیت بدی به سر می‌برد و مثل فلان حیوان (!) از او می‌ترسد و راضی به همراه شدن با آنها نمی‌شود. در واقع گنجشک اعظم حاضر بود چندتا از اعضای گروهش را فدا کند تا به همه و به‌خصوص تامن ثابت کند که زامبی مانتین قدرت ترسناکی دارد که حتی خدایان هم شانسی برای مقابله با او در محاکمه به وسیله‌ی مبارزه ندارند. این‌طوری گنجشک اعظم، سرسی را مجبور می‌کند تا زودتر از موعد از زامبی مانتین استفاده کند. وقتی خبر چگونگی مرگ آن سرباز مذهب به گنجشک اعظم و تامن می‌رسد، می‌توان تصور کرد که آنها بهانه‌ی خوبی برای برداشتن قانون محاکمه از طریق مبارزه دارند. به همین سادگی گنجشک اعظم کاری می‌کند تا سرسی زودتر از موعد و در جای غیرلازمی از قابلیت زامبی مانتین استفاده کند و آن را هدر بدهد. این‌طوری ما اگرچه او را در طول اپیزود نمی‌بینیم، اما قدرت سیاسی و بازی‌های ذهنی‌اش در همه‌جا قابل احساس است.

اما می‌دانید حرکت تحسین‌برانگیز نهایی گنجشک اعظم چیست؟ همه‌ی ما قبول داریم که سرسی بدون‌شک در محاکمه‌اش به خاطر هم‌بسترشدن با جیمی و قرار دادن حرامزاده‌هایش بر تخت آهنین محکوم می‌شود. بله، درست حدس زدید! وقتی این موضوع ثابت شود، تامن به عنوان یک حرامزاده دیگر نمی‌تواند پادشاه باشد. و بله، دوباره درست حدس زدید. هدف اصلی گنجشک اعظم از همان ابتدا حذف کردن پادشاه و نشاندن خودش به عنوان فرمانروای سرزمین بر تخت آهنین بوده است. شاید سرسی با انفجار سپت جامع بیلور با وایلدفایر جلوی رسیدن او به هدفش را بگیرد و شاید شما بدجوری از گنجشک اعظم متنفر باشید، اما انصافا نمی‌توان هوش فوق‌‌العاده‌ی او را ستایش نکرد.

تهیه شده در زومجی


تهیه شده در زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده