نویسنده: محسن ظهرابی
// دوشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۹ ساعت ۲۳:۵۹

نقد فیلم Bad Education

Bad Education «آموزش بد» از فساد می‌گوید. کسانی منجر به فساد می‌شوند که در برابرش بنا به منافع شخصی سکوت می‌کنند. با زومجی و نقد فیلم همراه باشید.

همین لحظه که این مقاله خوانده می‌شود احتمالاً در سرتاسر دنیا کسانی مشغول اختلاس‌اند. از کسب و کارهای کوچک گرفته تا حکومت‌ها همیشه وقتی به خودشان می‌آیند که اختلاس‌گر با هزار منطق و دلیل بار خودش را بسته و میلیون‌ها و میلیاردها به جیب زده است. عدم شفافیت مالی و اعتماد کردن به حسابدار از دلایل اصلی شکل‌گیری فساد است. در فیلم Bad Education ««آموزش بد»» با یکی از این فسادها روبروییم. در ظاهر فیلم بر اساس یک داستان واقعی است و در مدرسه‌ای در نیویورک می‌گذرد اما می‌توان شکل فساد را به ابعاد بزرگ‌تر و حتی اختلاس‌های بزرگ در دولت‌ها و حکومت‌ها هم تعمیم داد. پرسش اساسی این است: چطور می‌شود جلوی فساد را گرفت؟

فیلم از نظر فیلمنامه و گاهی شکل کارگردانی یادآور شاهکار پل توماس اندرسون، مگنولیا Magnolia است. ایده‌ی ریشه‌یابی وضعیت تحصیلی دانش‌آموزان در ارتباط با محیط و سیستم آموزشی نه به عنوان ایده اصلی اما یکی از ایده‌های فرعی «آموزش بد» است که در خرده داستانی که مدیر مدرسه یعنی فرانک با بازی هیو جکمن با مادر یکی از دانش‌آموزان دارد خود را نشان می‌دهد. همچنین تلاش‌های ریچل دانش‌آموز پیگیر مدرسه شبیه به پسر بچه‌ی باهوش فیلم مگنولیاست. با این تفاوت که در مگنولیا با ظرافت و وسواس بیشتری به موضوع پرداخته شده و مسئله آموزش در کنار ایده‌های اپیزودهای دیگر که تا بارش قورباغه هم پیش می‌رود به یک کل جامع‌تر می‌رسد اما در «آموزش بد» تمرکز بر همین فساد و ماجرای واقعی است که فیلم از آن اقتباس شده است.

Hugh Jackman و Allison Janney در فیلم Bad Education

در ظاهر فیلم بر اساس یک داستان واقعی است و در مدرسه‌ای در نیویورک می‌گذرد اما می‌توان شکل فساد را به ابعاد بزرگ‌تر و حتی اختلاس‌های بزرگ در دولت‌ها و حکومت‌ها هم تعمیم داد

برگ برنده فیلمنامه شکل مواجه با مسئله فساد است. اینکه چطور و از چه زاویه دیدی به ماجرا وارد شویم تا بتوانیم تاثیر حسی بیشتری از یک مقاله‌ی نیویورک تایمز یا نشریه مدرسه بر مخاطب ایجاد کنیم و بتوانیم مسئله را به ابعاد بزرگ‌تری تعمیم دهیم. فساد در «آموزش بد» بنا به ساختاری که دارد نه در یک مدرسه در نیویورک بلکه به هر فسادی در سیستم‌های اقتصادی قابل تطبیق است. بلاخره در هر فسادی کسی اخلاق را زیر پا می‌گذارد و تصمیم می‌گیرد بنا به نفع شخصی تا آنجایی که دیگران نفهمیده‌اند پول‌ها را بالا بکشد و همه‌ی کسانی که به نوعی در جریان حادثه قرار گرفته‌اند اما بنا به ترس و منافع شخصی از بازگو کردنش سرباز زدند در این فساد شریک‌اند. اگر وسوسه‌ شدید فیلم را ببینید بقیه متن را در ادامه بخوانید. «آموزش بد» یکی از بهترین فیلم‌نامه‌های امسال هالیوود است.

بخش‌هایی از اتفاق‌های فیلم در ادامه لو خواهد رفت.

اصل غافل‌گیری در بیشتر تولیدات هالیوودی اهمیت زیادی دارد تا جایی که بنای ساختار خیلی فیلمنامه‌ها و فیلم‌ها بر همین اصل شکل می‌گیرد. در «آموزش بد» با یک غافل‌گیری اساسی سر و کار داریم. اولین صحنه‌ی حضور هیو جکمن را به خاطر بیاورید. مدیر مدرسه مردی است خوش‌تیپ که حسابی به خودش می‌رسد. تصاویر این تصور را در ما ایجاد می‌کنند که مردم برای فرانک تاسون اهمیت زیادی دارند والا چرا کسی باید تا این حد به زیبایی خود اهمیت بدهد؟ اما خودش می‌گوید جامعه برایم هیچ اهمیتی ندارد. در واقع فیلم از همان ابتدا با ما روراست است و تناقض شخصیتی فرانک را به ما نشان می‌دهد اما آنقدری در ادامه بر ویژگی‌های مثبتش تاکید می‌شود که فراموش می‌کنیم به چه آدم متظاهری روبرو هستیم.

هیو جکمن در فیلم آموزش بد

تلاش‌های ریچل دانش‌آموز پیگیر مدرسه شبیه به پسر بچه‌ی باهوش فیلم مگنولیاست. با این تفاوت که در مگنولیا با ظرافت و وسواس بیشتری به موضوع پرداخته شده و مسئله آموزش در کنار ایده‌های اپیزودهای دیگر که تا بارش قورباغه هم پیش می‌رود به یک کل جامع‌تر می‌رسد

در «آموزش بد» بر خلاف تصورمان در نیمه ابتدایی با یک ضدقهرمان طرفیم. شخصیتی که خصایص منفی اخلاقی‌اش در پشت کت و شلوار شیک‌اش مخفی شده و آن لحظه که حقیقت وجودش بر ملا می‌شود به فیلم علاقه‌مند می‌شویم. این شخصیت پیچیده شبیه خیلی از آدم‌های دور و برمان نیست؟ همان‌هایی که در شهر قدم می‌زنند و حاضریم گاهی به شرافت‌شان قسم بخوریم ولی در لحظه‌ی موعود چهره شیطانی‌شان برملا می‌شود و همه را شوکه می‌کنند. در حقیقت ریاکاری و دورو بودن یکی از فاکتورهای اساسی شخصیت‌پردازی در فیلم است اما تا حدی پیش نمی‌رود که نتوانیم هیچ حقی به فرانک ندهیم. بلاخره موقعیتی که او با آن روبروست هر کسی را شاید وسوسه کند.

به سوال ابتدای متن برگردیم. چطور می‌شود جلوی فساد را گرفت؟ صف معترضان به اختلاس در همین مملکت خودمان را در نظر بگیرید. وقتی اختلاسی بر ملا می‌شود ۸۰ میلیون معترض ایرانی فریاد وامصیبتا سر می‌دهند اما اختلاس یک فرآیند فردی است؟ یک نفر مرتکبش می‌شود؟ «آموزش بد» نشان می‌دهد که خیر. فرانک از شروع خطا رفتنش حرف می‌زند. از لحظه‌ای که به اشتباه از کارت اعتباری مدرسه پولی اندک پرداخت می‌کند و هیچ کس به او اعتراضی نمی‌کند و از آن مهمتر هیچ‌کس متوجه نمی‌شود. وقتی سیستم اقتصادی مجموعه‌ای بسته باشد و فرصت شفافیت در آن وجود نداشته باشد پس طبیعی است که هر کسی در این جایگاه پای خود را فراتر از گلیمش بگذارد.

راهکار فیلم‌نامه‌نویس برای مقابله با فساد از جان گذشتگی و داشتن روحیه خالص خبرنگاری است. وقتی ریچل با همه وجودش و بدون آنکه بترسد و جا بزند و مقاله‌ای که قرار است فقط در نشریه مدرسه چاپ شود را دست کم نمی‌گیرد به کشفی می‌رسد که ساختار کلی مدرسه را تکان می‌دهد. پای یک پیگیری تمام عیار و جستجوی تمام نشدنی در میان است. پیگیری که فیلم های معمایی و جنایی را به خاطرمان می‌آورد. از اساس فیلم‌هایی که درباره فساد مالی است شباهت زیادی به فیلم‌های جنایی پیدا می‌کنند چرا که در هر دو شخصیت‌ها به دنبال کشف حقیقت‌اند. حقیقت ماجرای قتل باشد یا کشف جنایتی مالی فرقی نمی‌کند باید در راستای بر ملا کردنش همه وجودت را فدا کنی.

rafael casal در فیلم Bad Education

در هر فسادی کسی اخلاق را زیر پا می‌گذارد و تصمیم می‌گیرد بنا به نفع شخصی تا آنجایی که دیگران نفهمیده‌اند پول‌ها را بالا بکشد و همه‌ی کسانی که به نوعی در جریان حادثه قرار گرفته‌اند اما بنا به ترس و منافع شخصی از بازگو کردنش سرباز زدند در این فساد شریک‌اند

وقتی کسی جسارت به خرج دهد و فقط بر یک نقطه ابهام مکث کند ناگهان به واسطه همان افشاگری درهای زیادی باز می‌شود و ممکن است زنجیره‌ای از فسادها برملا شود چرا که فساد هیچ‌وقت تک‌نفره شکل نمی‌گیرد و همیشه آدم‌هایی همراه با هم سقوط می‌کنند. این مهم‌ترین نتیجه‌ای است که می‌شود از فیلم گرفت. البته همه‌ی جسارتی که ریچل به خرج می‌دهد وقتی کارساز است که قانون طرف متهم و مجرم را نگیرد و بخواهد در پیاده کردن عدالت ثابت قدم باشد.

«آموزش بد» احتمالاً یکی از بهترین فیلمنامه‌های سال کرونایی هالیوود است. با ساختاری منظم و شخصیتی پیچیده و ریتمی مناسب و درگیرکننده. فیلمنامه‌ای که یادآور Erin Brackovich هم هست. زنی که یک تنه روبروی فساد ایستاد و آن‌قدر سماجت و استقامت به خرج داد که بلاخره توانست در ماجرای حقوقی بزرگی موفق شود و فسادی را بر ملا کند. به نظر می‌رسد با توجه به وضعیت فعلی کشور خودمان نیاز به ساخته شدن فیلم‌هایی مثل «آموزش بد» و ارین براکوویچ حس می‌شود. نیاز به حضور ارین براکوویچ‌ها و ریچل‌هایی که نترس به دل حادثه بزنند و با پیاده کردن عدالت از ماجرا خارج شوند. تا ساخته شدن چنین فیلم‌هایی باید صبور بود و به نمونه‌های هالیوودی‌اش دلخوش بود.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده