// دوشنبه, ۱ اردیبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۲۲:۰۲

نقد فیلم The Wild Goose Lake - دریاچه غاز وحشی

فیلم The Wild Goose Lake «دریاچه غاز وحشی» ساخته دیائو ینان، می‌تواند هواداران فیلم‌های نئو نوآر را تا حد زیادی راضی کند. 

نوآر مهم‌تر از هر مولفه‌ای که داشت، حاصل یک واکنش بود. چه در زمانی‌که در رمان‌های دشیل همت و ریموند چندلر متولد شد و چه بعدها که از ابتدای دهه ۴۰ با فیلم شاخصی مثل The Malltese Falcon به سینما هم ورود کرد. نویسندگان رمان‌های جنایی که اصطلاحا به آثار آن‌ها در فرانسه نوآر (به معنای سیاه) می‌گفتند، در واکنش به وضعیت معیشتی خود در کلان شهر‌های آمریکایی و فضای تیره و تاری که از منظر اقتصادی و اجتماعی بر جامعه سایه افکنده بود، نوآر را خلق کردند. همچنین دهن کجی محرزی به آثار کاراگاهی در خانه‌های با شکوه و اعیانی هم داشتند. بعد‌ها عناصری مثل بازی با سایه‌ها، نور‌های کم مایه، مردان تنها و زنان فتنه انگیز، با تاثیر پذیرفتن از فضای همین داستان‌ها، به سینما ورود کردند و کرد تصویریِ همین حال و هوا شدند. فیلم‌ها براساس آثار این نویسندگان ساخته می‌شدند و کاراگاه‌های مشهوری همچون سم اسپید و فلیپ مارلو، این بار بر پرده سینما هم جان می‌گرفتند. ساخت فیلم‌های نوآر در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ ادامه یافت تا اینکه دیگر به تکرار افتاد و مخاطب پذیرای آن نبود. به عقیده بسیاری با فیلم Touch of Evil‌ «نشانی از شر» ساخته اورسن ولز نیز به کار خود پایان داد.

اما در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ دوباره رگه‌هایی از آن فیلم‌ها در آثار کارگردانانی مثل ژان پیر ملویل و مارتین اسکورسیزی دیده شد. ملویل، فضای خفقان زده و سیاسی پاریس آن دوران را در کالبد سامورایی خود زنده کرد و فیلم La Samurai را ساخت. اگر در گذشته شمایل یک مرد فیلم نوآر در کالبد همفری بوگارت تجسم می‌یافت، ملویل آن را دوباره در قامت آلن دلون زنده کرد. از آن سو مارتین اسکورسیزی، کاراکتر از جنگ برگشته‌ای به نام تراویس را داشت که فساد حاکم بر جامعه را بر نمی‌تافت و می‌خواست واکنشی به آن داشته باشد. اسکورسیزی هم با Taxi Driver دوباره حال و هوای فیلم‌های نوآر را زنده کرد. واکنشی به دوران پس از جنگ ویتنام و جامعه دهه هفتاد آمریکا.

نوآر مهم‌تر از هر مولفه‌ای که داشت، حاصل یک واکنش بود. نئو نوآر هم اگر بعد‌ از نوآر، همچنان به حیات خود ادامه می‌دهد، باز هم حاصل یک واکنش است

نئو نوآر هم اگر بعد‌ از نوآر، همچنان به حیات خود ادامه می‌دهد، باز هم حاصل یک واکنش است. برای هر جامعه‌ای هم واکنش‌های متفاوتی بسته به زمانه وجود دارد. به‌گونه‌ای که دیائو ‌ینان (Diao Yinan) فیلمساز اهل چین نیز، نئو نوآر را بستری برای اعتراض به وضعیت حاکم بر کشورش می‌بیند. اعتراضی به جنایات سازمان یافته و گانگستری که روزبه‌روز بر آن افزوده می‌شود. اعتراض جدی‌تر به رویکرد پلیس در مواجه با این خلافکاران که خود موجبات جنایات بیشتری را فراهم می‌کند.

مهم نبودن جان آدم‌ها در دل یک کشور پر جمعیت، فساد حاکم بر جامعه زنان و وضعیت معیشتی کارگران، اما در بستر نئو نوآر. این بستر موقعیت آن را فراهم می‌کند که ینان در وهله اول قصه جذابش را روایت کند. کنایه‌های سیاسی‌اش صریح نباشند که توی ذوق بزند. از مولفه‌های نوآر وام می‌گیرد تا سیاهی حاکم بر جامعه‌اش را در دل نئو نوآر به ما بچشاند. نمونه تکامل یافته این نگرشش را در فیلم قبلی‌اش یعنی Black Coal Thin Ice می‌بینیم که چگونه می‌تواند یک اعتراض دلنشین در دل نئو نوآر داشته باشد. برای آن فیلم هم موفق به کسب خرس طلایی جشنواره برلین شد. در فیلم جدیدش یعنی The Wild Goose Lake دوباره به سراغ همان حال و هوای فیلم قبلی رفته و نه به قدرت آن اما باز هم می‌تواند طرفدارانش را راضی نگه دارد. این فیلم همچنین نامزد بخشی اصلی جشنواره کن ۲۰۱۹ نیز بود. بهتر است هر دو فیلم را ببینید تا در ادامه به تحلیل بیشتری از این فیلم و جهان فکری این فیلمساز چینی بپردازیم. برای آشنایی بیشتر با مولفه‌های فیلم نوآر نیز، به تماشای فریم ۷۸ بنشینید.

در ادامه جزییات داستان فیلم فاش می‌شود

خیابان‌های باران خورده. روایت غالب ماجرا در شب. در نورپردازی‌های کم مایه و تشکیل سایه‌های تند. مردی (ژو ژنونگ) تنها که زخم زیر صورتش، خبر از گذشته‌ای ناگوار می‌‌دهد. زنی (لیو) با لباس قرمز نمایان می‌شود. مرد سیگاری برایش آتش می‌زند. آیا زن فتانه فیلم نوآر است؟ در ظاهر که اینطور وانمود می‌کند. عشوه‌های ریزش و حضور ناگهانی‌اش در آن‌جا، ژنونگ را به شک می‌اندازد. این شک متوجه ما هم می‌شود. آیا لیو زن قابل اعتمادیست؟ زنان سینمای نوآر غالبا زنانی با موهای بلوند و رفتاری عشوه آمیز بودند که از مردان برای مقاصد شوم خود بهره می‌جستند. آن‌ها را عاشق خود می‌کردند و پس از رسیدن به مقصود در تنهایی پیشین خودشان رهایشان می‌کردند. این بی‌اعتمادی به زنان نوآر موجب می‌شود تا در مواجهه با زنان نئو نوآر‌ نیز همین حس را داشته باشیم.

دیائو ‌ینان (Diao Yinan) فیلمساز اهل چین، نئو نوآر را بستری برای اعتراض به وضعیت حاکم بر کشورش می‌بیند. اعتراضی به جنایات سازمان یافته و خانواده‌های گانگستری که روزبه‌روز بر تعداد آن‌ها افزوده می‌شود. اعتراض جدی‌تر به رویکرد پلیس در مواجه با این خلافکاران که خود موجبات جنایات بیشتری را فراهم می‌کند

اما غالبا در نئو نوآر، زنان بیش از هر چیز، خودشان قربانی‌اند. آن‌ها اگرچه گذشته خوبی ندارند و شواهد علیه‌شان است، اما در پایان قضاوت ما را نسبت به خود دگرگون می‌کنند. به‌عنوان مثال اِولین با بازی فِی داناوی را در Chinatown «محله چینی‌ها» به خاطر بیاورید که چگونه نگرش ما را نسبت به خود در انتهای فیلم متحول ساخت. او کاملا قربانی نگرش بیمارگونه پدرش بود. برخلاف زنان نوآر که کاراگاه‌ها را فریب می‌دادند، رابطه او با جک نیکلسون درنهایت نیت شومی در پی نداشت.

یا از آن سو کاراکترهای زنی که با تراویس در راننده تاکسی رو‌به‌رو می‌شدند قربانی بودند. دوشیزه‌های مو بلوندی که یکی قربانی بازی سیاست و دیگری قربانی جامعه فاسد شده بود. در فیلم قبلی دیائو ینان هم یعنی Black Coal Thin Ice‌ ، متوجه می‌شویم که این پلیس است که به هرقیمتی می‌خواهد با تخلیه اطلاعاتی زن، برای به دست آوردن اعتبار از دست رفته‌اش از او سو استفاده کند. زن هم از ابتدای روایت این جنایت پیچیده و هم درنهایت با افشای آن، طعمه نگاه سواستفاده‌گر جامعه مردان می‌شود.

در فیلم دریاچه غاز وحشی هم قرار است پی ببریم که لیو نه‌تنها زن فتنه‌ انگیز نیست، بلکه تنها آدم قابل اعتماد این جامعه است. زنی که از پیشینه خوبی برخوردار نیست اما به‌عنوان نماینده یک طیف، از وضعیت خود به‌عنوان یک قربانی پرده برمی‌دارد. همچنین او بیش از هرکسی می‌داند که زن ژنونگ نیز چه رنجی در این جامعه می‌برد.

اما ژنونگ کیست؟ مردی که می‌خواهد برای جبران تمام سال‌هایی که کنار زنش نبوده پولی که پلیس برای یافتن او گذاشته است را به همسرش برساند. در فیلم آنقدر رابطه ژنونگ و همسرش برایمان ویژه نمی‌شود و این ابهام بر واکنش عاطفی ما سایه می‌اندازد که چگونه علاقه مردی را که به مدت ۵ سال هیچ سراغی از زن و بچه‌اش نگرفته است را باور کنیم؟ یا اساسا وجود آن بچه چه کارکردی در طول فیلم دارد؟ فیلمنامه از پرداخت به این ریزه‌کاری‌ها به دور می‌ماند. اما در عوض تمرکزش بر یک نگرش آسیب شناسانه در مواجهه با فضای گانگستری پنهان فیلم است.

آدم‌ها، برای این سیستم حکم یک کالا را دارند. فریب دادن یک زن در ازای اطلاعات و بعد هم رها کردن او. کشتن یک خلافکار و بعد هم گرفتن عکس یادگاری بالای سر جنازه او. اساسی‌ترین کنایه هم که ماجرای اصلی فیلم است. به هر قیمتی که شده یک آدم‌ را تحویل بدهید تا در ازایش پول بگیرید

با یک روایت فلش بک، که از ویژگی‌های فیلم نوآر است، به گذشته ژنونگ می‌رویم. جایی که در یک سکانس کنایه آمیز، متوجه یک کلاس آموزشی مخفیانه در یک هتل می‌شویم. در آن‌جا خانواده‌هایی درکنار هم آموزش سرقت می‌ببیند. خانواده‌هایی سازمان یافته به سبک فیلم‌های گانگستری. در صحنه دیگر می‌بینیم که حتی شهر را روی نقشه برای خود تقسیم می‌کنند. در پایان این سکانس به یک آشوب می‌رسیم. بر سر تقسیم قلمرو دزدی میان دو خانواده اختلاف می‌افتد و با شلیک یک گلوله، کاراکتر‌ها به مسیری غیر قابل بازگشت پای می‌گذارند.

نحوه کشته شدن موتور سوار نیز، با خشونتی عریان روبروست که در روند فیلم هم ادامه می‌یابد. قطع شدن سر و فرو کردن چتر در شکم، رگه‌هایی از اسلشر را هم به همراه دارد. می‌رسیم به این موضوع که اساسا نئو نوآر‌ها برای ادامه حیات خود با ژانر‌های دیگر هم تلفیق می‌شوند. اتفاقی که در این فیلم هم شاهدش هستیم. تلفیقی از اکشن، گانگستری و اسلشر.

اولین آسیب شناسی فیلم، نمایش خلافکاران سازمان یافته در لایه پنهان شهر  و کشتار وحشتناکی است که در ادامه رخ می‌دهد. اما آسیب شناسی بعدی شیوه برخورد پلیس با ماجراست. پلیس تمام قوایش را تنها برای یافتن ژنونگ آن هم به هر قیمتی به کار می‌گیرد. از جمله اینکه برای پیدا شدنش، پاداش نقدی در نظر می‌گیرد. درحالی‌که هیچ کس نخواهد پرسید که اساسا ژنونگ در این ماجرا چقدر مقصر است. به روند گرفتار شدن ژنونگ نگاه کنید. او شاهد کشته شدن یکی از اعضایش بود. در ادامه از سوی قاتل تیر خورد و بعد هم سوار بر موتور درحالی‌که باران هم به مانعی برای او تبدیل شده بود، بدون اینکه متوجه باشد به دو پلیس تیر اندازی کرد. گویی در فضایی که ژنونگ زندگی می‌کند، عوامل زیادی به‌راحتی می‌توانند او را به ورطه آدم کشی بیندازند (حتی طبیعت!). اما پلیس به ریشه یابی این فضا و عوامل به وجود آمدنش نمی‌پردازد.

پیشنهاد پاداش نقدی برای تحویل دادن ژنونگ، جنایات مرگبار دیگری را هم به‌دنبال می‌آورد. پلیس فیلم نیز چیزی از جنس همان پلیس فیلم Black Coal Thin Ice  است و دقیقا یک بازیگر نقش هر دو پلیس را ایفا می‌کند: Lia Fan. این ارجاع فیلمساز بدان معنا است که هیچ چیز در ساختار پلیس تغییر نکرده بلکه خشونتشان بیشتر هم شده است. جانِ هیچ کدام از آن خلافکاران برایشان مهم نیست و از کسی که دارد در لحظات آخرش جان می‌دهد هم فقط می‌خواهند اعترافی بگیرند.

معمولا در نئو نوآر، زنان بیش از آنکه فتنه برانگیز باشند، خودشان قربانی‌اند. آن‌ها اگرچه گذشته خوبی ندارند و شواهد علیه‌شان است، اما در پایان قضاوت ما را نسبت به خود دگرگون می‌کنند

اگر در فیلم قبلی پلیس سعی می‌کرد که با نزدیک شدن به زن و ابراز علاقه به او، تنها اطلاعاتی برای پرونده به دست آورد، در اینجا هم پلیس به دروغ به همسر ژنونگ می‌گوید که شوهرش با زن دیگری رابطه دارد. باز هم گرفتن اطلاعات به هر قیمتی. آدم‌ها، برای این سیستم حکم یک کالا را دارند. فریب دادن یک زن در ازای اطلاعات و بعد هم رها کردن او. کشتن یک خلافکار و بعد هم گرفتن عکس یادگاری بالای سر جنازه او. اساسی‌ترین کنایه هم که ماجرای اصلی فیلم است. به هر قیمتی که شده یک آدم‌ را تحویل بدهید تا در ازایش پول بگیرید.

آن وقت صحنه‌ای که لیو با یک نقاب می‌رود و پول را تحویل می‌گیرد، کاملا در خدمت هجو تمام این سازوکار است. دردناکی‌اش اینجا است که نقاب روی صورت این زن چقدر به کاراکتر او نزدیک است. آیا کسی اساسا در جامعه برای این زن ارزشی قائل است؟ او همواره با پول مبادله می‌شود. چه در شغلش و چه هنگام تجلیل از او. سیستم با شخصیت و هویت او کاری ندارد. به‌عنوان یک ادمِ نوعی می‌آید و پول را تحویل می‌گیرد. پلان اول فیلم Black Coal Thin Ice همچنان پا برجاست. دست یک جنازه روی زغال‌ سنگ‌ها می‌رود. برای کسی اهمیت دارد دست کیست؟

اگرچه که ژنونگ به لیو اعتماد نداشت، اما لیو مأموریت را به سرانجام رساند. او به همراه همسر ژنونگ، پاکت پول را در دست گرفته و راه می‌روند. لبخند کمرنگی بر چهره‌شان است. صدای موتور سواری در خارج از قاب شنیده می‌شود. آیا این پول برایشان امنیت می‌آورد؟ آیا دیگر نیاز نیست در ازای پول مبادله شوند؟ مردی دارد ماشینش را می‌شوید و قطرات آبی بر صورت آن‌ها ریخته می‌شود. آن دو صورت خود را پاک می‌کنند. آیا می‌توانند با این پول در این جامعه پاک بمانند؟ صدای موتور سوار باز هم شنیده می‌شود و ما را به تردید می‌اندازد. پلیس هم که پیش از آن متوجه شده که این پول درواقع به همسر ژنونگ هم رسیده است. آیا پلیس دست از سر آن‌ها برمی‌دارد؟ فیلمساز با نگرانی‌های زیادی ما را تنها می‌گذارد اما موسیقی تیتراژ پایانی‌اش آرامش بخش است. بیایید امیدوار باشیم که این پول از سد جامعه مردان خشن و خلافکار عبور کرد و به دست زنان قربانی رسید.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده