// سه شنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۸ ساعت ۲۲:۰۲

آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از Enter the Dragon تا Billy Madison

صد و بیستمین «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» زومجی یک فیلم کمدی، یک فیلم اکشن، یک فیلم کلاسیک و ساخته‌ای لایق تماشا از کارگردانی معروف را معرفی می‌کند؛ آثار کشورهای مختلف که حداقل لیاقت یک بار تماشا را دارند.

همیشه وقتی می‌خواهید بین فیلم‌هایی با حس‌وحال مشخص بگردید و در سریع‌ترین زمان ممکن یک اثر جذاب را بیابید که نیازهای تماشاگر از دیدن آن دست از فیلم‌ها را پاسخ می‌دهند، بهترین راه رفتن به سراغ کارنامه‌ی اشخاصی است که می‌دانید آن جنس از آثار سینمایی مورد نظرتان را کاربلدانه می‌سازند. زومجی نیز در «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» شماره‌ی ۱۲۰ به شما فیلم‌هایی را معرفی می‌کند که  هرکدام توسط یکی از شناخته‌شده‌ترین افراد حاضر در یک زیرژانر سینمایی خلق شده‌اند. حالا چه این فرد کارگردانی مثل گای ریچی باشد که فیلم‌های جاسوسی و درام‌هایی از جنس فیلم Snatch را به‌معنی حقیقی کلمه می‌فهمد و چه شخصیتی مثل بروسلی که حتی در فیلم‌هایی که خودش کارگردان آن‌ها نبود و صرفا بازیگر اصلی‌شان محسوب می‌شد، جلوتر از نویسنده و کارگردان، اثر را برای مخاطب تعریف می‌کرد. البته به عادت همیشگی این سری مقالات، پس از پیشنهاد دادن و توصیف چهار فیلم خارجی‌زبان به معرفی اجمالی یک فیلم ایرانی در حال اکران می‌رسیم تا شاید شناخت شما درباره‌ی محصولات قرارگرفته روی پرده‌های سالن‌های سینمای داخلی را اندکی افزایش دهیم.

هنری کویل

.The Man from U.N.C.L.E

همه‌ی فیلم‌های لایق تماشای نسبتا جدید، شاهکار نیستند و حتی شاید نتوان تعداد بسیار بسیار زیادی از  آن‌ها را خارق‌العاده، فوق‌العاده، کم‌نقص یا مواردی از این دست هم خطاب کرد. .The Man from U.N.C.L.E هم دقیقا یکی از همین فیلم‌ها است. اثری که اگر بخواهیم صرفا ریاضی‌وار نقاط ضعف و قوت آن را بسنجیم، نهایتا می‌تواند فیلمی در حد و اندازه‌ی صفت بسیار خوب نام بگیرد و اگر بخواهیم لذت‌ها و جذابیت‌های حاضر در آن برای افراد علاقه‌مند به کمدی/درام‌های جاسوسی عاشقانه را بسنجیم، ناگهان تبدیل به فیلمی شود که یک بار شانس ندادن به آن اشتباهی نابخشودنی به نظر می‌رسد.

آلیسیا ویکاندر

گای ریچی در .The Man from U.N.C.L.E که شخصا دوست داشتم روزی دنباله‌ی آن هم ساخته شود، از بازیگران خود به بهترین شکل بهره‌برداری می‌کند. هنری کویل یا همان گرالت/ویچر/سوپرمن خودمان این‌جا یک مامور کاربلد است که عملا با انجام درست تعاریف این شغل اشتباهات گذشته‌ی خود را برای دولت جبران می‌کند. آن طرف قصه اما ماموری روسی با بازی دوست‌داشتنی آرمی همر را داریم که باید جلوی دشمنان کشور خود بایستد. نقطه‌ی اتصال آن‌ها به یکدیگر نیز مأموریت‌هایی متضاد از طرف سازمان‌های اطلاعاتی کشورشان و دختری با نقش‌آفرینی خوب آلیسیا ویکاندر هستند که ظاهری ساده و درون‌ریزی‌های پیچیده‌ای دارد. حالا این فضای داستانی را با کارگردانی عالی گای ریچی در سکانس‌های اکشن، درک درست او از طنزهای تصویری بامزه و شناختی که نسبت به این مدل فیلم‌ها دارد کنید و مجموع حاصل‌شده را به توان فیلم‌برداری قابل قبول اثر و موسیقی‌های شنیدنی آن برسانید، تا بفهمید که چرا .The Man from U.N.C.L.E احتمالا هرگز تبدیل به اثری نمی‌شود که با شناخت درست و انتظارات درست به سمتش بروید و از دیدنش پشیمان بشوید! آن هم در دورانی که برای دیدن فیلم‌های این‌چنین گاهی باید در انبار کاه به‌دنبال سوزنی آهنی و زنگ‌زده بگردیم.

بروسلی

Enter the Dragon

آخرین فیلم دوران حیات بروس لی را می‌توان از بسیاری جهات، بهترین و تاثیرگذارترین فیلم او خطاب کرد. اثری که در وب‌سایت راتن تومیتوز به ترتیب درصدهای رضایت ۹۲ و ۹۴ از ۱۰۰ را از مخاطب‌ها و منتقدها دریافت کرده است و هنوز تاریخ سینمای رزمی خوشحال از آن است که پیش از فرا رسیدن مرگ زودهنگام و تلخ بروسلی، پروسه‌ی ساختش به پایان رسید و تماشاگرها توانستند به تماشای دقایقش بنشینند. در حقیقت آن فیلمی که به قول معروف، بروسلی را برای مردم بروسلی کرد و حتی آثار پیشین وی را به همگان شناساند، همین Enter the Dragon بود که تاثیر به‌سزایی نیز در افزایش محبوبیت کلی کونگ‌فو در غرب داشت.

در Enter the Dragon بروس لی نقش یک استاد هنرهای رزمی متعلق به شائولین را ایفا می‌کند که در جایگاه یک مامور مخفی سازمان اطلاعاتی بریتانیا باید فردی شرور را از بین ببرد. فردی که احتمالا می‌توان در مبارزات بروس لی با او رگه‌هایی از پرداختن به مفهوم تهاجم اقوام قدرتمند به مردم ضعیف را دید و مثل دیگر آثار این فیلسوف/مبارز شناخته‌شده، لابه‌لای ثانیه‌های قصه‌ی وی با پیام‌های ضدنژادپرستانه و مرتبط با فاصله‌ی طبقاتی مردم حاضر در نقاط گوناگون جوامع مختلف نیز مواجه شد. از همه‌ی این‌ها بالاتر هم Enter the Dragon به خاطر کاریزمای انکارناپذیر خود بروسلی دیدنی است؛ به‌عنوان یک فیلم اکشن معرکه که حتی پس از بیشتر از چهل سال گذشتن از زمان اکران آن، انگار نمی‌توانیم دوستش نداشته باشیم.

آدام سندلر

Billy Madison

برخی از شناخته‌شده‌ترین منتقدهایی که فیلم جدید آدام سندلر در سال ۲۰۱۹ با نام Uncut Gems (با میانگین امتیازات ۹۲ از ۱۰۰ در متاکریتیک و درصد رضایت منتقدان ۹۶ از ۱۰۰ در راتن تومیتوز) را بهترین فیلم سینمایی حاضر در کارنامه‌ی او معرفی کرده‌اند، می‌گویند سندلر درکنار این ساخته‌ی جدید برادران سفدی تنها دو فیلم بسیار عالی دیگر درون کارنامه‌ی خود دارد؛ Punch-Drunk Love پل توماس اندرسون و Billy Madison.

فیلم Billy Madison، محصول سال ۱۹۹۵ میلادی به نظر بسیاری از سینماشناس‌های آمریکایی همان اثری است که سندلر را تبدیل به یک ستاره کرد و باعث شد بین اشخاصی که در اواسط دهه‌ی نود میلادی دوران نوجوانی خود را سپری می‌کردند، تقریبا شخصی نماند که وی را نشناسد. ماجرای فیلم هم به‌سادگی به پسر احمق ثروتمندی می‌پرداخت که باید در سنی نامتعارف به مدرسه بازمی‌گشت و در دل فیلم‌نامه‌ای پرجزئیات، نفس کشیدن درون یک دنیای آشنا برای اکثر بیننده‌ها را در فرمی متفاوت تجربه می‌کرد. البته که در دل همه‌ی لحظات خنده‌آور فیلم که بازی سندلر بدون شک روی تقویت آن‌ها تاثیری مثال‌زدنی گذاشته بود، سکانس‌هایی هم پیدا می‌شدند که بتوان به کمک‌شان پیام‌هایی ساده، انسان‌دوستانه و جهان‌شمول را یافت؛ البته در همان حدی که آن زمان از یک فیلم کمدی ۹۰ دقیقه‌ای و در نوع خود خانوادگی انتظار می‌رفت.

جیمز دین

Rebel Without a Cause

اکثر بینندگان و منتقدها وقتی از فیلم‌های کلاسیک می‌نویسند و می‌خواهند تماشای یکی از آن‌ها را به فردی دیگر توصیه کنند، در دل حرف‌های خود بیشتر روی فیلم‌نامه، ارزش‌های والای بصری و کارگردانی اثر مورد بحث مانور می‌دهند و کمتر از جذابیت انکارناپذیر گروه بازیگری می‌گویند. اما جیمز دین که یک فیلم هالیوودی چند هفته‌ی پیش با اعلام آن که می‌خواهد نسخه‌ی CGI او را به تصویر بکشد سر و صداهای زیادی به پا کرد، در Rebel Without a Cause همراه‌با ویرجینیا بریساک، دنیس هاپر، سال مینئو و صد البته ناتالی وود تیمی از بازیگران را ساخت که انصافا آن‌قدر شیمی قدرتمندی را بین کاراکترهای قصه ایجاد می‌کنند که همچنان پس از چند دهه موقع دیدن «شورش بی‌دلیل» توجه ما بیشتر ار هر چیزی به اجراهای عالی این فیلم جلب شود.

Rebel Without a Cause به نویسندگی استوارت استرن و با کارگردانی نیکلاس ری در سال ۱۹۵۵ میلادی اکران شد و در آن دوره‌ی زمانی فیلمی اجتماعی به حساب می‌آمد که در بررسی شرایط زندگی گروهی از افراد حاضر در جوامع غربی درخشان و شدیدا متفاوت با باقی آثار مشابه بود. فیلم‌نامه‌ی آن نیز به پسر جوانی به اسم جیم استارک می‌پردازد که پس از رفتن به شهری جدید، نمی‌تواند به خواسته‌ی دیگران از خود احترام بگذارد و چهره‌ی دروغین خویش به‌عنوان پسری خوب و سربه‌زیر را حفظ کند. چرا که هرچه‌قدر هم که او به‌دنبال سکون و آرامش باشد، تبدیل شدن به بچه‌ی جدید آمده به محله همیشه دردسرساز است و انسان را مجبور به دوستی با برخی افراد، بیش از اندازه وقت گذراندن با برخی افراد دیگر و انجام برخی کارها می‌کند. همین خط داستانی آشنا برای مخاطب امروز اما در Rebel Without a Cause انقدر به پرداخت جذب‌کننده‌ای می‌رسد که عملا بشود گفت احتمالا برای سینماروهای اواخر دهه‌ی پنجاه میلادی، اثر مورد بحث حکم بعضی از فیلم‌های کم‌نقص ریچارد لینک‌لیتر برای خیلی از ما را داشته است.

فیلم ایرانی

لیلاج

فیلم جدید و هفتاد و شش دقیقه‌ای داریوش یاری که علیرضا ابوالقاسمی‌نژاد را به‌عنوان تهیه‌کننده دارد و مثل بسیاری از آثار دیگر سینمای ایران در گروه فیلم‌های اجتماعی طبقه‌بندی می‌شود، قصه‌ی زنی به اسم رعنا را روایت می‌کند؛ یک نوازنده که به‌زودی باید مشغول اجرای کنسرت در شهری اروپایی بشود و ناگهان می‌فهمد که دخترش او را ترک کرده است. رعنا دقیقا وقتی که سن کنونی دختر خود را داشت، از زادگاه خود گریخت و اکنون دخترش مشغول بازگشتن به آن محل برای نجات جان پدر خود شده است. مهران احمدی، حامد کمیلی، محیا دهقانی، رضا اخلاقی راد، نسرین بابایی و مجید پتکی گروه بازیگران «لیلاج» را تشکیل می‌دهند و سارا خسرو آبادی نیز فیلم‌نامه‌ی آن را تولید کرد.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده