کلینت بارتون، توسط جنایتکاران آموزش دیده است و قهرمانان، منبع الهام او بودهاند. کلینت در دوران جوانیاش سختیها و مشکلات زیادی را تحمل کرد اما در نهایت و در سن بزرگسالی تبدیل به یکی از بزرگترین قهرمانان زمین شد. تمام دنیا، او را با نام هاوک آی: قویترین و ماهرترین تیرانداز، میشناسند. او برای سالهای زیاد، یکی از اعضای تیم انتقام جویان به حساب میآمد اما در برهه زمانی خاصی، زمانی که اختلافاتی به وجود آمده بود، تیم را ترک کرد. اما او همیشه باز میگردد و برای روبهرو شدن با هرگونه تهدید و خطری کاملا آماده است.
کلینت بارتون یا همان هاوک آی یکی از ابرقهرمانان محبوبی محسوب میشود که در کتابهای کمیک کمپانی مارول کامیکس، حضور پیدا میکند. این شخصیت توسط استن لی (نویسنده) و دان هک (هنرمند) خلق شده است. این شخصیت برای اولین بار به عنوان یک کاراکتر منفی در قسمت ۵۷ سری کتاب کمیک Tales of Suspense که در ماه سپتامبر سال ۱۹۶۴ منتشر شد، حضور یافت. بعد از این ماجرا، او در قسمت ۱۶ سری کتاب کمیک The Avengers که در ماه می سال ۱۹۶۵ منتشر شد، به تیم انتقام جویان پیوست. از همان زمان، او یکی از اعضای بسیار مهم و کلیدی این تیم ابرقهرمانی محسوب میشود.
سایت محبوب آی جی ان در لیست ۱۰۰ قهرمان کامیک بوکی برتر خود، شخصیت هاوک آی را در رتبه ۴۴ قرار داده است. شخصیت هاوک آی علاوه بر کتابهای کمیک، در انواع مختلف رسانههای دیگر مانند انیمیشن سریالی، فیلمهای سینمایی و غیره هم حضور داشته است.
کلینت بارتون در یک خانوادهی بسیار بد و سوءاستفادهگر به دنیا آمد. او و برادر بزرگترش به نام «بارنی» مدام هدف سوءاستفادههای پدر (به نام هارولد) و مادر (به نام ادیث) معتادشان قرار میگرفتند؛ پدر و مادری که هیچ اهمیتی برای فرزندان خود قائل نبودند و اصلا به آنها توجه نمیکردند. تراژدی و شاید عدالتی که باید زودتر از اینها رخ میداد، زمانی اتفاق افتاد که هر دوی آنها به خاطر مستی بیش از حد هارولد، دچار سانحه رانندگی شدند و هر دو جان خود را در همان تصادف از دست دادند.
مدت خیلی کمی بعد از این اتفاق، کلینت و بارنی هر دو به یتیم خانه فرستاده شدند. با این حال، طولی نکشید که آنها از آنجا فرار کردند و رویای زندگی بهتری را در سر داشتند. در حالی که آنها همچنان در حال فرار بودند، با یک شرکت سیرک مسافرتی برخورد کردند. از آنجایی که آنها به غذا و سر پناه نیاز داشتند، هر دوی آنها تصمیم گرفتند که کارهای عجیب و غریبی برای اعضای این سیرک انجام دهند تا بتوانند جایی را در میان آنها بهدست بیاورند.
شخصیت هاوک آی در ابتدا به عنوان یک کاراکتر شرور و منفی در کتابهای کمیک معرفی شد
دو تن از هنرمندان این سیرک یعنی «Swordsman» و «تریک شات» پتانسیل بسیار زیادی را که درون کلینت وجود داشت، دیدند و تصمیم گرفتند که او را زیر بال و پر خود بگیرند. از یک طرف، تریک شات تیراندازی با کمان و از طرف دیگر Swordsman هم هنرهای آکروباتیک و همچنین نحوهی پرتاب چاقو را به کلینت آموزش میدادند. این دو نفر، کم کم نقش دو قهرمان را در ذهن کلینت گرفتند. طولی نکشید که او کم کم از استادان خودش هم جلوتر رفت و موفقتر شد. با اینکه Swordsman و تریک شات بهترین و بزرگترین پدرهای دنیا به حساب نمیآمدند، اما آنها بهترین چیزهایی بودند که این سیرک میتوانست به زندگی کلینت بدهد؛ البته چیزی که او در آن زمان تصور میکرد. در همین برهه زمانی، وقتی کلینت در حال انجام یک کار عجیب و غریب بود، به طور تصادفی شنید که شب قبل از آن روز، مقدار زیادی پول نقد از رئیس سیرک دزدیده شده است. کلینت کمی به این موضوع فکر کرد اما مدت خیلی زیادی طول نکشید که او Swordsman را با مقدار زیادی پول دید. او مدام به این موضوع فکر میکرد که آیا قهرمان زندگیاش میتواند همان دزدی باشد که آن پولها را از رئیس سیرک دزدیده یا خیر.
کلینت از مربی خود درباره این موضوع سوال کرد و همان پاسخی را که از آن میترسید، شنید؛ Swordsman دزد آن پولها بوده است. همان موقع، Swordsman به کلینت پیشنهاد داد که اگر او قول دهد که دهانش را بسته نگه دارد و چیزی به کسی نگوید، سهم زیادی را از این پول دریافت میکند. اما کلینت اصلا زیر بار این موضوع نرفت. او تصور میکرد که همه چیز همین جا به پایان رسیده اما Swordsman، کلینت را تحت تعقیب قرار داد و در زمان مناسب، او را تا سر حد مرگ کتک زد و در همان حالت او را رها کرد. با توجه به اینکه کلینت اصلا قادر به تحمل دردی که در آن لحظه حس میکرد نبود، تصمیم گرفت که دوباره فرار کند. خیلی زود، بارنی با برادر کوچک خودش ارتباط برقرار کرد و زمانی که متوجه شد که کلینت سیرک را ترک کرده، خیلی ناراحت شد. زمانی که بارنی متوجه شد که چه بلاهایی سر کلینت آمده، بهشدت عصبانی شد و سر برادرش داد زد. بارنی از اینکه برادر کوچکش را تنها در آنجا رها کرده بود، بهشدت احساس گناه میکرد و در نهایت کلینت هم با اکراه پذیرفت که دوباره به زندگی سابقش بازگردد.
کلینت در سیرک تا حد بسیار زیادی احساس ناامنی و تنهایی میکرد. او احساس میکرد که هنرهایش مورد توجه قرار نمیگیرد. اجرای The Amazing Hawkeye، تماشاگران بسیار کمی داشت. علاوه بر این، زمانی هم که آیرون من به میدان پا گذاشت، اجراهای او کمتر از قبل به چشم دیگران میآمد. با این حال، کلینت بعد از اینکه آیرون من را در میدان مبارزه و نبرد دید، تحت تاثیر قرار گرفت. او تصمیم گرفت که از استعداد و تواناییهای تیراندازی با کمان خود، در جهت مبارزه با جرم و جنایت استفاده کند.
القاب و اسامی مستعار: کلینتون فرانسیس بارتون، گلدن آرچر، رونین، تیرانداز، جالوت، هاوک آی-کید، کاپیتان آمریکا، پرپل من، رابین هود، لگولاس، هاوک گای و غیره.
خویشاوندان: برت بارتون (جد)، ماک بارتون (جد)، هارولد بارتون (پدر، مرحوم)، ادیث بارتون (مادر، مرحوم)، بارنی بارتون/تریک شات (برادر)، بابی مورس/ ماکینگ برد (همسر سابق).
تیمها: اِیم، انتقام جویان، آکادمی انتقام جویان، انتقام جویان ساحل جنوبی، Avenging Host، قهرمانان کیهانی، مدافعان، دریم تیم، کمپانی Cross Technological Enterprises، انتقام جویان جدید، سازمان شیلد و غیره.
متحدان: ایب جنکینز، ایب زیمر، اکسس، ادم وارلاک، امریکن دریم، انجل، انی، انت من، اشلی بارتون، اتلس، بارون هلموت زیمو، بری آلن، بتمن، بیست، برنی روزنثال، بیگ برتا، بیلی بتسون، قناری سیاه، بلک کت، جالوت سیاه، بلک نایت، بلک پنتر، بلک ویدو، بلک هیث و غیره.
دشمنان: ایب جنکینز، مرد جاذب، ابیس، ایس، البینو، الف، الکما، امیزو، اندراس برتزی، اندرو فورسان، انجل، ارس، ارنیم زولا، آرسنال، اساسین، اتلس، بالور، بارون هلموت زیمو، باتروک، بیتل، بندیکت، بیاندر، بی-بیست، بیگ وان، بلک نایت، بلک تالن، بلک هیث و غیره.
همانطور که در ابتدای این مقاله به آن اشاره شد، این شخصیت توسط استن لی (نویسنده) و دان هک (هنرمند) خلق شده است. این شخصیت برای اولین بار به عنوان یک کاراکتر منفی در قسمت ۵۷ سری کتاب کمیک Tales of Suspense که در ماه سپتامبر سال ۱۹۶۴ منتشر شد، حضور یافت. در نهایت هاوک آی جبههی خود را تغییر داد و به تیم انتقام جویان پیوست. او در ۴۲۴۸ کتاب کمیک حضور داشته و در قسمت ۵۰۲ سری کتاب کمیک Avengers به نام Chaos (Part 3)، قسمت ۱ سری کتاب کمیک The Infinity Gauntlet به نام God، قسمت ۱۱ سری کتاب کمیک Marvel Super Heroes Secret Wars به نام ...And Dust to Dust!، قسمت ۱۷۷ سری کتاب کمیک The Avengers به نام The Hope...And The Slaughter! و در قسمت ۱ سری کتاب کمیک Onslaught: Marvel Universe به نام With Great Power... جان خود را از دست داده است.
در طی سالهای زیاد، شخصیت هاوک آی به عنوان یکی از اعضای مهم و کلیدی تیم انتقام جویان به حساب میآمد و بارها و بارها ثابت کرده بود که یکی از کاراکترهای بسیار محبوب، چه در میان طرفداران و چه در میان خالقان، به شمار میرود. هاوک آی در ابتدا کارش را به عنوان یکی از دشمنان درجه پایین داستانهای آیرون من آغاز کرد و بعدها به تیم انتقام جویان پیوست. در طی این سالها، هاوک آی چندین پیشرفت بسیار مهم و مختلف را پشت سر گذاشته است؛ پیشرفتهایی مانند انتخاب کردن هویت «جالوت»، برقراری ارتباطی عاشقانه با «ماکینگ برد»، رهبری تیم انتقام جویان خودش، رهبری یک تیم متشکل از ابرشرورهای اصلاح شده و جان دادن در آغوش یکی از دوستان خوبش. مهم نیست که او با چه هویتی در حال فعالیت کردن است (هاوک آی، جالوت یا رونین)، یک چیز همیشه ثابت باقی خواهد ماند: کلینت بارتون همیشه برای فراخوان «Avengers Assemble!» یا همان جمع شدن اعضای انتقام جویان، آماده است.
- زندگی مجرمانهی بسیار کوتاه:
میتوان گفت که اولین ماجراجویی هاوک آی به عنوان یک مبارز جرم و جنایت، یک شکست بزرگ را به همراه داشت. در این برهه زمانی، او در تلاش بود تا دو دزد جواهر را دستگیر کند. منتها بعد از شکست دادن آنها، خیلی زود نیروهای پلیس سر رسیدند و تصور کردند که خود هاوک آی دزد جواهرات است. او تلاش کرد تا از دستگیری خودش جلوگیری کند به همین دلیل پا به فرار گذاشت. او حس شکستخوردگی داشت، از طرف نیروهای پلیس درست درک نشده بود و احساس سرخوردگی میکرد. کلینت خیلی زود در میان راه با بلک ویدو برخورد کرد؛ یک ابر جاسوس اهل شوروی. آنها خیلی زود با یکدیگر متحد شدند و دیگر هیچ چیزی نمیتوانست آنها را از هم جدا کند. بلک ویدو مدام در تلاش بود تا کلینت را راضی کند که آیرون من را شکست دهد تا به همین طریق بتواند قدرت واقعی خود را به تمام مردم جهان نشان دهد. کلینت که اصلا نمیدانست دارد خودش را درگیر چه ماجرایی میکند، قانع شد تا این کار را انجام دهد.
با این حال، طولی نکشید که کلینت به حقیقت اصلی بازی بلک ویدو پی برد و به خودش قول داد که دیگر هیچوقت عروسک خیمه شببازی ویدو برای شکست دادن آیرون من نخواهد بود. او تصمیم گرفت که یک بار دیگر وارد دنیای قهرمانبازی شود و تلاش خود را بکند.
- خدمتکار و انتقام جویان:
کلینت فعالیتهای قهرمانانهی خود را در محلههای بسیار شلوغ و سطح پایین آغاز کرد. یک شب، کلینت فردی به نام «ادوارد جارویس» و همچنین مادر او را از دست یک سری اراذل و اوباش که قصد داشتند با تهدید اسلحه از آنها دزدی کنند، نجات داد. جارویس اصرار داشت که برای این قهرمان، یک وعده غذایی را مهمان کند و بعد از اصرارهای زیاد هم کلینت پذیرفت. بعد از اینکه آنها تا حدودی با هم آشنا شدند، جارویس به کلینت گفت که او میتواند یک عضو جدید خیلی خوب، برای قویترین قهرمانان زمین یعنی تیم انتقام جویان باشد. جارویس و کلینت تصمیم گرفتند که نمایشی را برای اعضای اصلی انتقام جویان به راه بیاندازند. به همین دلیل کلینت، جارویس را بست و قصد داشت که با باز کردن این طنابها، به وسیلهی تیراندازی، تواناییهای خود را به نمایش بگذارد. بعد از کمی بحث و گفتگو، این تیم پذیرفت که کلینت را به عنوان عضو جدید خود بپذیرند؛ درست به همان شکل که کلینت و جارویس برنامه ریزی کرده بودند.
- رهبر تیم:
کلینت از اینکه دیگر یکی از اعضای انتقام جویان بود، حس خیلی خوبی داشت اما به طور مداوم با دیگر اعضای این تیم، در حال کشمکش و درگیری بود (کاپیتان آمریکا، کوییک سیلور و اسکارلت ویچ). کلینت تصور میکرد که نسبت به اسبسوار قدیمی جنگ یعنی کاپیتان آمریکا، میتواند رهبر بسیار بهتری برای تیم باشد و مدام دستورات کاپیتان را به چالش میکشید. در نهایت کلینت توانست احترام کاپیتان را بهدست بیاورد و خودش هم تصمیم گرفت که به دستورات او احترام بگذارد؛ همین موضوع باعث شد که آنها برای سالهای بسیار زیاد، تبدیل به دوستان نزدیکی شوند. بعد از اینکه کلینت، بلک ویدو را ترک کرد، او مدام وفاداریاش را نسبت به رئیسهای کمونیست خود زیر سوال میبرد. آنها او را ربودند و ذهنش را شستشو دادند. بعد از این جریان، بلک ویدو فقط یک دستور برای انجام دادن داشت و آن هم این بود که میبایست تیم انتقام جویان را نابود میکرد. به همین دلیل ویدو، Swordsman و همچنین «پاور من» را استخدام کرد تا این کار را برایش انجام دهند.
آنها خیلی زود توسط «هنک پیم» که در قالب شخصیت جالوت خود بود، شکست خوردند. هر سه تای آنها توانستند از آن مهلکه فرار کنند. کاپیتان آمریکا بعد از این جریان تصمیم گرفت که تیم را تقسیمبندی کند تا به دنبال بلک ویدو و متحدان او بگردند. بعد از اینکه آنها محل دقیق این سه شخصیت شرور را پیدا کردند، کلینت از کاپیتان خواست تا اجازه دهد که خودش هر سهی آنها را دستگیر کند. کاپیتان هم به این درخواست او جواب مثبت داد. کلینت توانست با شکست دادن Swordsman و همچنین مبارزه با پاور من، هر سهی آنها را شکست دهد. با این حال، پاور من برتری پیدا کرد و از پشت محکم کلینت را گرفت اما از ناحیه پشت مورد اصابت گلوله قرار گرفت؛ آن هم از طرف کسی شلیک نشده بود جز بلک ویدو. ویدو در رابطه با جریان شستشوی مغزی خود برای کلینت توضیح داد و در مقابل کلینت هم به او قول داد که مسائل مربوط به انتقام جویان و همچنین سازمان شیلد را برطرف خواهد کرد.
- Marksman No More:
کلینت بارتون میتواند ۲۵۰ پوند به کمان خود انرژی وارد کند در صورتی که حتی قویترین تیراندازان حداکثر ۷۵ پوند انرژی میتوانند به کمان خود وارد کنند
در این برهه زمانی، کلینت کم کم احساس میکرد که ضعیفترین عضو تیم به حساب میآید. لازم به ذکر است که او و بلک ویدو همیشه در ماموریتهای مختلف شرکت میکردند و مشغول فعالیتهای مخصوص به خود بودند. کلینت با تیم انتقام جویان و از طرف دیگر هم ویدو با سازمان شیلد. بعد از آن، یک روز هنک پیم اعضای تیم را دور خود جمع کرد و به آنها گفت که قصد دارد شخصیت جالوت را رها کند و به طور دائم، هویت «یلو جَکِت» را بهدست بیاورد. به همین دلیل، کلینت کم کم به احتمالهای مختلف فکر میکرد. در همان حین، خبر رسید که بلک ویدو با یک هیولای رباتی غول پیکر درگیر شده است.
این ربات، در واقع بخشی از نقشهی «اگ هد»، «مد تینکر» و همچنین «پاپت مستر» بود. کلینت به این نتیجه رسیده بود که تنها راه نجات زنی که دوست دارد و برای اینکه بتواند آن ربات هیولایی غول پیکر را شکست دهد، این است که سرم رشد هنک پیم را استفاده کند. به همین دلیل، تصمیم گرفت تا تبدیل به جالوت شود. بعد از این تصمیم، کلینت توانست ماجرا را به پایان برساند و زنی را که دوست داشت، نجات دهد. از طرف دیگر هم هنک پیم تایید کرد که کلینت میتواند جالوت جدید باشد.
- مهمان شگفت انگیز:
جارویس، بارنی بارتون را تا مرکز کنفرانس تیم انتقام جویان راهنمایی کرد. آنها در آنجا مشغول بحث و صحبت در رابطه با خطر Space Station Death Ray که متعلق به اگ هد بود، بودند. بارنی به محض رسیدن به مرکز کنفرانس، اعلام کرد که اطلاعات دقیق و مهمی درباره محل ایستگاههای فضایی دارد. انتقام جویان، به همراه بارنی بارتون به سمت ایستگاه حملهور شدند و دریافتند که آنجا توسط رباتهای مخصوص اگ هد، بمباران و نابود شده است. در همین حین، اگ هد از عروسکهای رادیواکتیوی انتقام جویانِ پاپت مستر که در اتحاد قبلیشان ساخته شده بود استفاده کرد تا بتواند به این طریق، ابرقهرمانان داستان ما را شکست دهد. بارنی تنها فردی بود که این عروسکها رویش تاثیری نگذاشتند به همین دلیل تصمیم گرفت تا از روش دیگری دشمنان را شکست دهد. در پایان داستان، بارنی توانست همه را نجات دهد و Death Ray را نابود کند اما آسیب بهشدت زیاد و جبران ناپذیری را به خود وارد کرد. بارنی بارتون جان خود را فدا کرد تا بتواند اعضای تیم انتقام جویان و همچنین تمام دنیا را از دست شروری مانند اگ هد که نقشههای بسیار پست و شرورانهای را کشید بود، نجات دهد. در نهایت بارنی در آغوش برادر کوچکترش جان داد.
در همین برهه زمانی، کلینت نام واقعی خودش و همچنین داستان گذشتهاش را برای همتیمیهایش آشکار کرد. اگ هد که به خاطر نابود شدن نقشههایش و همچنین بلایی که بر سر Death Ray آمد، بهشدت عصبانی شده بود، مدام هنک پیم را (زیرا هنوز تصور میکرد که پیم همان جالوت است) برای تمام شکستهایی که این سالها متحمل شده بود، سرزنش میکرد. به همین دلیل او، Swordsman را استخدام کرد تا هنک پیم را برای او بیاورد و طولی نکشید که Swordsman به راحتی توانست این ماموریت خود را انجام دهد. اما در همان موقع متوجه شدند که دیگر هنک پیمی در کار نیست زیرا حالا این کلینت بارتون بود که هویت جالوت را از آنِ خود کرده بود. بعد از یک درگیری و کشمکش کوتاه بین اگ هد و Swordsman، کلینت بحث آنها را شکست و هر دوی آنها را دستگیر کرد. در پایان این داستان هر دوی این جنایتکاران به جزای خود رسیدند. از طرف دیگر هم بلک ویدو ارتباط خود را با کلینت به پایان رساند تا بتواند به عنوان یک مامور سازمان شیلد، موفقتر عمل کند.
- اسکرالها:
در این خط داستانی، کلینت یک سیگنال کمک از طرف «واسپ» دریافت کرد. به همین دلیل کلینت به سرعت به وسیلهی کوئین جت خود به طرف جزیرهی دور افتادهای که در مدار شمالگان قرار داشت، پرواز کرد. زمانی که او به آنجا رسید، متوجه شد که این جزیره فوقالعاده گرم است و شباهت زیادی به آمازون دارد. زمانی که کلینت در آنجا قرار داشت، با یک «کری-سنتری» مبارزه کرد و توسط «Ronan the Accuser» هیپنوتیزم شد. در همین حین، بقیه اعضای تیم انتقام جویان هم به همراه «کاپیتان مار-ول» به آنجا رسیدند. کلینت که هیپنوتیزم شده بود، مجبور شد تا به دوستان خود حمله کند. رونان برنامه داشت تا با انجام این کارها، سیاره زمین و همچنین ساکنان آن را به دوران ما قبل تاریخ ببرد. با این حال، کاپیتان مار-ول به همراه دیگر اعضای انتقام جویان توانست او را شکست دهد و نقشههای او را به پایان برساند. بعد از اینکه آنها به سرزمین خودشان بازگشتند، کمیته فعالیتهای بیگانه از تیم انتقام جویان درخواست کردند که کاپیتان مار-ول را به آنها تحویل دهند. اما همانطور که انتظار میرفت، انتقام جویان این درخواست را قبول نکردند و به مار-ول گفتند که خودش را پنهان کند. به همین دلیل، این کمیته، اعضای تیم انتقام جویان را خائن خواندند و طولی نکشید که بعد از این اتفاق، تیم انتقام جویان به طور کلی منحل شد.
بعد از مدت خیلی کوتاهی مشخص شد که این اعضای انتقام جو در واقع همان اسکرالها هستند که خودشان را به شکل ابرقهرمانها درآوردهاند. آنها بعد از پیدا کردن کاپیتان مار-ول، به دنبال بقیه همتیمیهایش رفتند تا آنها را هم پیدا کنند. زمانی که اسکرالها به کلینت و «ریک جونز» رسیدند، آنها تلاش کردند تا با صحبت کردن، خودش را از این شرایط بسیار سختی که با اسکرالها به وجود آمده بود، نجات دهند. در همین حین هم ثور، کاپیتان آمریکا، ویژن و آیرون من سر رسیدند تا دوستان خود را نجات دهند. بعد از یک شکست کوتاه به همراه تیم اینهیومنز، کلینت به همراه دیگر اعضای تیم انتقام جویان تصمیم گرفتند که به فضا بروند. انتقام جویان در نهایت به یکی از سفینههای فضایی خیلی مهم اسکرالها حمله کردند و متوجه شدند که آنها قصد دارند تا کل سیاره زمین را به نابودی بکشانند. بعد از این ماجرا، کاپیتان آمریکا، کلینت را به یک ماموریت بسیار خطرناک فرستاد تا هر کاری میتواند انجام دهد که سفینهی اسکرال را متوقف کند. او قصد داشت تا با انجام این کار از موفق شدن این بیگانهها و همچنین به پایان رسیدن نقشهی آنها، جلوگیری کند. کلینت توانست خودش را به این سفینه برساند و خیلی زود سوار آن شد. با توجه به اینکه او دیگر هیچ سرم رشدی نداشت، نمیتوانست از هیچ چیز دیگری به جز عقل و هوش و همچنین جرئت خود در جهت متوقف کردن اسکرالها استفاده کند که آنها نتوانند نقشهی خود را به پایان برسانند. این موضوع نیازمند این بود که او دوباره به همان هویت تیرانداز خود بازگردد. در نهایت، کلینت توانست این سفینه را نابود و با استفاده از یک شاتل فرار هم از آنجا فرار کند اما در پایان روی زمین سقوط کرد.
- دردویل:
میتوان گفت که آیرون من، منبع الهام اصلی کلینت بارتون برای تبدیل شدن به یک قهرمان بود
وقتی که دیگر همه چیز درست همانند قبل شد، کلینت هم تصمیم گرفت که دوباره به میدان مبارزه بازگردد. با اینکه او یک لباس جدید برای خودش انتخاب کرد، اما همچنان قرار بود که به عنوان یک تیرانداز فعالیت کند. در این برهه زمانی، کلینت کم کم احساس کرد که حسهایی نسبت به اسکارلت ویچ دارد و به او علاقمند شده است. البته لازم به ذکر است که این احساس دو طرفه نبود زیرا اسکارلت ویچ به ویژن علاقه داشت. کلینت که از یک انتقامجو بودن و همچنین حس یک طرفهاش نسبت به اسکارلت ویچ خسته شده بود، تصمیم گرفت که همان لباس قدیمی خود را بپوشد و تیم را ترک کند. طولی نکشید که او با یک شخص محترم بسیار قد بلند به نام «Imus Champion» برخورد کرد. این شخص از کلینت درخواست کرد که آموزش کار و مبارزه با کمان و تیر را به او آموزش دهد تا بتواند تبدیل به یک متخصص در این زمینه شود. او حتی پیشنهاد داده بود که برای این مدت زمان، پول خوبی هم به او پرداخت میکند. با اینکه کلینت این پیشنهاد را پذیرفت اما طولی نکشید که به نقشههای شیطانی شاگرد خود پی برد. Champion قصد داشت تا خط گسل شهر سان فرانسیسکو را بمبگذاری کند. انتقام جویان که از این موضوع با خبر شدند، به کمک کلینت آمدند تا نقشههای Champion را خنثی کنند. بعد از این ماجرا کلینت باز هم به تیم بازنگشت.
او بعد از این اتفاق، به آپارتمان بلک ویدو رفت تا باری دیگر برای بازگردادن رابطهشان به همان شکل قبلی، تلاش کند اما زمانی که به آنجا رسید، متوجه شد که ویدو با فرد دیگری به نام «دردویل» وارد رابطه احساسی شده است. همین موضوع باعث شد که دشمنیای بین هاوک آی و دردویل صورت بگیرد. در همین حین بود که اعضای تیم انتقام جویان باری دیگر به سراغ کلینت رفتند تا از او درخواست کنند که به تیم بازگردد اما او دوباره این درخواست را رد کرد.
- مسافر زمان:
هاوک آی برای مدت زمانی بی هدف زندگی خود را میگذراند و همچنان قصد بازگشت به تیم را نداشت. این موضوع تا زمانی ادامه داشت که «کانگ فاتح» او را در زمان گذشته زندانی کرد. کانگ قصد داشت تا با نقشهای، دیگر اعضای انتقام جویان را به تلهای که درون لیمبو درست کرده بود، بکشاند. از طرف دیگر هم کلینت در سال ۱۸۷۳ گیر افتاده بود. او خیلی زود با قهرمانان آن برهه زمانی دوست داشت تا با کمک یکدیگر بتوانند علیه کانگ قیام کنند و او را شکست دهند. او دوستان جدیدی مانند «Two-Gun Kid» و «Kid Colt» پیدا کرده بود. زمانی که ثور، «مون درَگن» و «ایمورتوس» به گذشته آمدند تا به قهرمانان آن زمان کمک کنند که کانگ را شکست دهند، Two-Gun Kid پیشنهاد داد که آنها هم به همراه انتقام جویان به زمان آینده بازگردند. هاوک آی و Two-Gun Kid، ماجراجوییهای بسیار زیادی را در غرب مدرن در کنار یکدیگر رقم زدند. در حالی که آنها در حال اسب سواری و مسافرت بودند، داخل یکی از پایگاههای زیرزمینی «پرپل من» رفتند. پیش از اینکه قهرمانان داستان ما بتوانند کاری انجام دهند، پرپل من کاری کرد که کلینت با دوست جدید خود مبارزه کند. بعد از اینکه Two-Gun Kid ضربهی بسیار محکمی را به کلینت وارد کرد، باعث شد که کلینت عقل و هوش خود را دوباره به دست بیاورد. طولی نکشید که به وسیلهی یک تیر انفجاری هر دوی آنها توانستند کنترل ذهنیای را که پرپل من روی آنها داشت، از بین ببرند.
در حالی که دو قهرمان داستان ما در بیابان بودند، کلینت و Two-Gun Kid به گوست رایدر کمک کردند تا شخصیت شروری به نام «مانتی کور» را شکست دهند. بعد از این اتفاق، اعضای تیم چمپینز سر رسیدند و کلینت و Two-Gun Kid به آنها کمک کردند که جنگ سالاری به نام «کا» و همچنین افراد او را شکست دهند. با این حال، در کمال تعجب Two-Gun Kid به طور ناگهانی غیبش زد و از کنار کلینت ناپدید شد. بعد از گذشت مدت بسیار کوتاهی کلینت متوجه شد که تعدادی از اعضای تیم انتقام جویان هم درست همانند دوست جدیدش، به طرز عجیب و البته ناگهانیای، ناپدید شدند. به همین دلیل او تصمیم گرفت که به انتقام جویان بپیوندد و به آنها کمک کند. تنها اعضای باقیماندهی انتقام جویان، ثور، آیرون من، واسپ و کلینت بودند. آنها با کمک یکدیگر متوجه شدند که تمامی این اتفاق، زیر سر یکی از بزرگان کهکشان یعنی «کلکتور» است. اینگونه به نظر میرسید که کلکتور در حال جمع آوری برخی از اعضای تیم انتقام جویان بود تا به او در شکست دادن تهدیدی که در حال آمدن بود، کمک کنند. زمانی که دیگر اعضا هم توسط کلکتور دستگیر شدند، کلینت تصمیم گرفت که کاری در جهت شکست او انجام دهد. در نهایت او توانست به تنهایی کلکتور را شکست دهد؛ کاری که حتی خدای رعد و برق هم قادر به انجام دادن آن نبود. همین اتفاق باعث شد تا تیم انتقام جویان و همچنین نگهبانان کهکشان با تهدیدی به نام «کورواک» روبهرو شوند. در پایان این ماجرا، Two-Gun Kid تصمیم گرفت که از ماشین زمان کلکتور استفاده کند و به همان برهه زمانی مخصوص به خودش بازگردد.
- فالکون:
هر دوی این تیمها، بعد از گذراندن آن جریانات به عمارت انتقام جویان بازگشتند. در همین برهه زمانی، رابط دولت یعنی «هنری گاریچ» اعلام کرد که برخی از اعضای این تیم باید کنار گذاشته شوند. او اعلام کرد که کلینت نمیتواند در تیم بماند اما به فالکون اجازه داد که همچنان به فعالیتهایش در این تیم ادامه دهد. گایریچ قصد داشت تا به شخصیتی که از نظر سیاسی قابل قبولتر بود، اجازه فعالیت بدهد. کلینت بعد از گذراندن مدتی، اصلا نتوانست با هویت معمولی و غیرنظامی خود شغلی پیدا کند اما در نهایت بعد از کمی گشت و گذار توانست به عنوان سرپرست بخش امنیت کمپانی Cross Technological Enterprises، مشغول به کار شود. در همین حین که او در این کمپانی مشغول فعالیت بود، با یکی از اعضای Shi'ar یعنی «دث برد» هم برخوردهایی داشت. بعد از مدتی، کلینت به اعضای تیم انتقام جویان کمک کرد تا با «رد رونین»، «مارکس/اسکارلت سنچوریون» و اولتران مبارزه کنند.
- روزی یک انتقامجو...
هاوک آی به طور مخفیانه وارد عمارت انتقام جویان شد تا به این طریق بتواند نظر اعضای دیگر این تیم را به خود جلب کند
در این برهه زمانی، مون درگن مدام به این موضوع فکر میکرد که اگر برخی از اعضای تیم انتقام جویان از گروه جدا شوند، چه کسانی میتوانند به جای آنها به تیم اضافه شوند و پتانسیل یک انتقامجو شدن را دارند. همانطور که انتظار میرفت، بعد از آشکار شدن این ماجرا همهی اعضا البته به جز خود مون درگن این موضوع را به خودشان گرفتند و ناراحت شدند. مدت خیلی کمی بعد از این ماجرا، کلینت از تیم جدا شد اما بعد از گذشت چند ماه، کاپیتان آمریکا و آیرون من به سراغ او رفتند و از او خواستند که دوباره به تیم بازگردد. پیشنهادی که کلینت با کمال میل آن را پذیرفت و به تیم بازگشت. بعد از این اتفاق، او دو شیفت در روز در حال فعالیت بود؛ هم در قالب یک انتقامجو و هم به عنوان سرپرست بخش امنیتی کمپانی Cross Technologies.
کلینت به عنوان یکی از اعضای تیم، با عضو جدیدی که اخیرا به تیم پیوسته بود، یعنی «شی-هالک» چندین بار برخورد و کشمکش داشت. این دو عضو، مدام با هم در جنگ و دعوا بودند. کلینت به عنوان یکی از اعضای انتقام جویان یک نامه از طرف دختر رئیس سیرکی که یک مدت او را به عنوان یکی از هنرمندان استخدام کرده بود، دریافت کرد. کلینت در رابطه با این موضوع تحقیق کرد و بعد از این کار، به انت من جدید پیوست. قرار بود تا این دو قهرمان با کمک یکدیگر، «تسک مستر» را که قصد داشت از این سیرک به عنوان پوششی برای کارهای خلاف و جنایتکارانهی خود استفاده کند، شکست دهند. علاوه بر این، در همین برهه زمانی بود که در نهایت کلینت باری دیگر با اگ هد روبهرو شد و با منفجر کردن او بالاخره توانست انتقام مرگ برادرش بارنی را بگیرد.
- یک جاسوس دیگر:
در این خط داستانی، کلینت با یکی از ماموران سازمان شیلد یعنی «باربارا مورس» ملقب به بابی، که نام مستعار ماکینگ برد را روی خود گذاشته بود، ملاقات کرد. او در گذشته با نام «هانترس» شناخته میشد. بابی مورس در حال تحقیق و بررسی کمپانی Cross Technological Enterprises بود؛ کمپانیای که کلینت همچنان در آن فعالیت میکرد. بابی توانست کلینت را متقاعد کند که به همراه او، به تحقیق و بررسی در رابطه با این کمپانی بپردازد. بعد از کمی تحقیق و بررسی، آنها متوجه شدند که این کمپانی، متعلق به یک شخصیت شرور به نام «کراس فایر» است. کراس فایر قصد داشت تا با استفاده از موج صوتی ناشی از خشونت و عصبانیت، تمام ابرقهرمانان شهر نیویورک را به جان هم بیاندازد و آنقدر آنها را علیه هم کند که در نهایت از شر تمامی آنها خلاص شود.
کلینت و ماکینگ برد بعد از پی بردن به این موضوع، به کمپانی Cross Technological Enterprises نفوذ کردند تا به این طریق بتوانند پیش از اینکه او نقشههایش را بیش از این پیش ببرد، او را شکست دهند. در طی همین جریان، کلینت رویارویی با کراس فایر داشت. او یکی از تیرهای صوتی خود را داخل دهانش قرار داد تا بتواند به این طریق از خودش در برابر سلاح صوتی کراس فایر محافظت کند. همین موضوع باعث شد که او به خاطر از دست دادن شنوایی خود بهشدت رنج بکشد و مجبور شود که از سمعک برای شنیدن استفاده کند. در طی همین مدت که ماکینگ برد و هاوک آی مدام با یکدیگر در ارتباط بودند، باعث شد که آنها عاشق یکدیگر بشوند. با اینکه آنها شش هفته بیشتر یکدیگر را نمیشناختند، اما تصمیم گرفتند که بلافاصله ارتباط احساسی خود را جدی کنند.
- رهبر:
بعد از گذشت مدت زمانی، رئیس تیم انتقام جویان یعنی ویژن، هاوک آی و همچنین ماکینگ برد تصمیم گرفتند که یک تیم زیرمجموعه برای انتقام جویان ایجاد کنند. بعد از این اتفاق، نام این تیم جدید را West Coast Avengers گذاشتند. در همین برهه زمانی، کلینت با مربی قدیم خود یعنی تریک شات برخورد کرد و با او به مبارزه پرداخت. خیلی زود، کلینت متوجه شد که تریک شات هدفی که از این مبارزه داشت، این بود که کلینت را مجبور کند تا در حین مبارزه، او را به قتل برساند زیرا او از بیماری سرطان رنج میبرد و دوست داشت که مرگش زودتر فرا برسد. اما کلینت این کار را انجام نداد.
در طی خط داستانی ماجراجویی در بعد زمان، تغییرات مهم و مختلف زیادی در کلینت و همچنین همتیمیهای او به وجود آمد. در این برهه زمانی، هاوک آی سلاحهایی را ساخت که قهرمان دوران مدرن یعنی «مون نایت» قرار بود از آنها استفاده کند. علاوه بر این، همسر او یعنی ماکینگ برد هم مجبور شد تا یک قهرمان وسترنی قدیمی به نام «فانتوم رایدر» را دوست داشته باشد؛ البته لازم به ذکر است که او از شربت معجزهگونهی عشقی استفاده کرده بود. بعد از این اتفاق ناگوار، Two-Gun Kid و «Rawhide Kid» به ماکینگ برد کمک کردند که ذهنش را از این اتفاق پاک کند. با این حال، زمانی که هاوک آی از این موضوع با خبر شد، ازدواج خود را منحل کرد و ارتباط بین خود و همسرش را از بین برد.
بعد از گذشت مدتی کلینت دوباره با تریک شات روبهرو شد. زیرا کراس فایر یک جایزه بزرگ و خوب روی دست او گذاشته بود و هر کس که دست او را برای کراس فایر میبرد، این جایزه را دریافت میکرد. به همین دلیل، چندین شخصیت شرور تصمیم گرفتند که به سراغ هاوک آی بروند تا دست او را برای کراس فایر ببرند. هاوک آی در نهایت توانست با کمک تریک شات و همچنین ماکینگ برد، کراس فایر را شکست دهد. در طی این برهه زمانی، کلینت با چندین مشکل مختلف در رابطه با تیم انتقام جویان برخورده بود. به همین دلیل تصمیم گرفت که از تیم Avengers West Coast جدا شود. بعد از این اتفاق او باری دیگر با ماکنیگ برد آشتی کرد. زمانی که کلینت و ماکینگ برد در رابطه با چندین قهرمان جدید و آیندهدار خبردار شدند، تصمیم گرفتند که با آنها ملاقات کنند و آنها زیر نظر خودشان آموزش بدهندتا در نهایت تیمی را با نام Great Lakes Avengers تشکیل دهند.
- یک همسر رباتی و جنگ Kree/Shi'ar:
در این خط داستانی، اولتران باری دیگر بازگشت و این بار ماکینگ برد را ربود. او قصد داشت تا بعد از دزدیدن ماکینگ برد، یک نسخه کپی از الگوهای ذهنی او ایجاد و با استفاده از آن، یک «همسر» برای خود خلق کند. او بعد از خلق همسر خود، نام او را «Alkhema» که با نام اسباب بازی جنگ شناخته میشود، گذاشت. کلینت یک بار دیگر سرم رشد هنک پیم را نوشید و به اعضای تیم انتقام جویان ساحل غربی کمک کرد تا ماکینگ برد را نجات دهند. بعد از این اتفاق، هر دوی آنها دوباره به تیم زیرمجموعهای ساحل غربی پیوستند. بعد از این ماجرا، طولی نکشید که نژاد کری با نژاد Shi'ar به خاطر قلمرو و سرزمین خود، با یکدیگر به جنگ و مبارزه پرداختند. همین موضوع باعث شد که اعضای تیم انتقام جویان هم کم کم پایشان به این ماجرا باز شود. در ابتدا، «U.S. Agent» یکی از اعضای تیم انتقام جویان بود که انتخاب شد تا به فضا برود و این جنگ را متوقف کند. این در حالی بود که هاوک آی انتخاب شده بود تا در کنار «نیروی زمینی» بماند. هاوک آی و U.S. Agent از قبل با یکدیگر مشکلاتی داشتند و بعد از خبردار شدن از این تصمیم، بهشدت عصبانی شد. کلینت احساس میکرد که تجربیات او آنقدر کافی هست که بتواند به فضا برود. به همین دلیل او به سراغ هنک پیم رفت. او سرم رشد را مصرف کرد و هنک پیم آزمایشهای مخصوصی را روی او انجام داد. بعد از انجام این آزمایشها، کلینت به سراغ کاپیتان آمریکا رفت و توانست تصمیم او را تغییر دهد و به فضا برود. این در حالی بود که U.S. Agent بهشدت عصبانی دیگر وظیفه داشت تا به زمین بازگردد و همراه «نیروی زمینی» بماند.
- Onslaught:
در یک جنگ بزرگ با «سَنتیش» و «مفیستو» ، ماکینگ برد در حالی که سعی داشت تا جان کلینت را نجات دهد، کشته شد. کلینت که از غم مرگ ماکینگ برد بهشدت ناراحت و رنج کشیده بود، تصمیم گرفت که تیم را ترک کند و برای مدتی بیهدف زندگی میکرد؛ لازم به ذکر است که تیم بلافاصله بعد از رفتن کلینت، منحل شد. مدت زیادی طول نکشید که کلینت با شخصیت شروری به نام «وایپر» برخورد کرد و مجبور شد که او و همچنین مربی قدیمی خود یعنی تریک شات را متوقف کند.
در این برهه زمانی کلینت بارتون باری دیگر به تیم انتقام جویان بازگشت؛ درست در زمانی که وقت مبارزه با موجودی به نام Onslaught فرا رسیده بود. اینگونه به نظر میرسید که کلینت به همراه دیگر اعضای انتقام جویان ظاهرا کشته شده بودند. با این حال، مشخص شد که «فرانکلین ریچاردز» تمامی آنها را به یک بعد جیبی منتقل کرده بود تا این قهرمانان بتوانند در آنجا زندگی کنند.
- بازگشت به زمین ۶۱۶:
بعد از چندین ماه، قهرمانانی که به بعد جیبی رفته بودند، حقیقت اصلی را متوجه شدند و همگی به جهان اصلی بازگشتند. بعد از بازگشت به زمین اصلی، کلینت متوجه شد که گوشهای او به طور کامل خوب شده و شنوایی او بازگشته است. دلیل آن اتفاق هم این بود که وقتی فرانکلین ریچاردز در حال ایجاد دوبارهی قهرمانان در جهانی جدید بود، آنها را براساس ویژگیهایی خلق میکرد که از آنها در یادش مانده بود. هاوک آی دوباره به تیم انتقام جویان پیوست و بعد از گذراندن چندین ماجراجویی مختلف در کنار آنها، دوباره این تیم را ترک کرد تا یک نقش رهبری دیگر را برعهده بگیرد. این بار، او به اولین نسل از گروه تاندر بولتها پوسته بود.
- رهبری تیم تاندر بولتها:
هاوک آی بعد از اینکه تیم انتقام جویان را ترک کرد، به تیمی متشکل از شرورهایی که دیگر تبدیل به قهرمان شده بودند و تاندر بولتها نام داشتند، نفوذ کرد. هاوک آی قصد داشت تا با انجام این کار متوجه شود که آیا شایعههای مختلفی که در رابطه با تغییر ذات و هدفهای آنها منتشر شده، حقیقت دارد یا خیر. زیرا او میخواست متوجه شود که اگر واقعا این شایعهها حقیقت دارند، تا جایی که میتواند به اعضای این تیم در جهت نزدیک شدن به رستگاریشان کمک کند. این تیم در ابتدا اصلا با پیوستن هاوک آی موافق نبودند اما در نهایت او را پذیرفتند و همین موضوع باعث شد تا او یک بار دیگر نقش رهبری یک تیم را برعهده بگیرد؛ اولین نسل از تیم تاندر بولتها متشکل از افرادی بودند که به خاطر نفوذ «بارون هلموت زیمو» شکست خورده بودند. هاوک آی تلاش کرد تا درست همانند دوست خیلی خوب و همتیمی سابقش یعنی کاپیتان آمریکا، اعضای این تیم را آموزش دهد. او این تیم را به گونهای شکل داد که در نهایت تبدیل به یک نیروی مبارزهای خیلی مهم شد. در طی این برهه زمانی، دو اتفاق بسیار مهم و قابل توجه برای هاوک آی رخ داد.
جالب است بدانید که بلک ویدو، هاوک آی را فریب داد و از او سوء استفاده کرده بود
کلینت و تاندر بولتها به جهنم رفتند و با دیوی به نام مفیستو مبارزه کردند. او قصد داشت تا با انجام این کار، تلاشی در جهت نجات روح همسر مرحومش یعنی ماکینگ برد، کرده باشد. کلینت در عوض موفق به نجات فردی به نام «پتسی واکر» شد و اصلا نتوانست ماکینگ برد را ببیند. بعد از این اتفاق، کلینت تصمیم گرفت که زندگی خود را به شکل دیگری جلو ببرد. طولی نکشید که کلینت با یکی از همتیمیهایش در گروه تاندر بولتها، یعنی «مون استون» وارد رابطه احساسی شد. در نهایت کلینت تیم تاندر بولتها را ترک کرد تا اعضای تیم بتوانند عفو کامل را برای جرایمشان بهدست بیاورند. با این حال، برای رخ دادن چنین اتفاقی، کلینت هم میبایست محاکمه میشد و این اتفاق مجازاتی را در پی داشت. کلینت سرنوشت و اوضاعی را که در آن گرفتار شده بود پذیرفت و قصد داشت با انجام این کار به همتیمیهای تاندر بولتی خود نشان دهد که واقعا به آنها اعتماد و اعتقاد دارد. او رهبری تاندر بولتها را در اختیار کاپیتان آمریکا قرار داد. بعد از اینکه تمامی اتهامات از پروندهی کلینت پاک شد، او باری دیگر به تیم انتقام جویان بازگشت.
- بازگشت به تیم انتقام جویان و مرگ:
با اینکه مدت کمی از بازگشت کلینت به تیم گذشته بود، اما او یک رابطه احساسی کوتاه را با یکی از همتیمیهایش یعنی واسپ برقرار کرد. به همین دلیل، زمانی که هنک پیم، کسی که دوست صمیمی و بسیار نزدیک کلینت محسوب میشود و از طرف دیگر هم رابطهی احساسیای با واسپ داشت و عاشق او بود، از رابطهی این دو نفر با خبر شد، تصمیم گرفت که از آنجا فرار کند. در همین حین هم کلینت به همراه دیگر اعضای تیم انتقام جویان مجبور بود تا با هرج و مرجی که به خاطر فروپاشی و شکست اسکارلت ویچ به وجود آمده بود، دست و پنجه نرم کنند و هرچه زودتر این ماجرا را به پایان برسانند. اینگونه به نظر میرسید که اسکات لنگ یا همان انت من و همچنین ویژن، زمانی که قصد داشتند به اعضای تیم انتقام جویان، حضور اولتران و خطرات وجود او را اخطار بدهند، جان خود را از دست دادند. از طرف دیگر هم مثل اینکه شی هالک بهشدت عصبانی شده بود و مدام با اعضا در جنگ و دعوا به سر میبرد. او حتی تلاش کرد که کاپیتان آمریکا را به قتل برساند و تقریبا در حال موفق شدن هم بود؛ هر چند که کلینت در این میان فوقالعاده تلاش میکرد تا او را آرام کند و جان همتیمیهایش را نجات دهد. زمانی که گروهی از اعضای نژاد کری دوباره ظاهر شدند و تلاش کردند که به سمت زمین هجوم بیاورند، کلینت به همراه دیگر اعضای تیمش با این تهاجم مبارزه کرد اما در نهایت از ناحیه پشت، مورد اصابت یک گلوله قرار گرفت؛ گلولهای که باعث شد تا او جراحت و آسیب بسیار زیادی را متحمل شود. اما حتی بعد از این اتفاق، زمانی که او دیگر نفسهای آخرش را میکشید، از جسارت و قدرت خیلی کمی که در وجودش باقی مانده بود استفاده کرد و به جنگیدن ادامه داد. او حاضر شد تا خودش را قربانی کند تا بلکه به این طریق بتواند یک سفینه نژاد کری را از بین ببرد و با این کار، جان همتیمیهای خود را نجات دهد. کلینت قصد داشت تا با استفاده از یکی از تکنولوژیهای خود کری، خود را در این سفینه منفجر کند و همه را نجات دهد.
- خاندان ام:
زمانی که اسکارلت ویچ بدون هیچگونه قصدی و به طور کاملا ناگهانی واقعیت را تغییر داد، هاوک آی هم احیا شد و دوباره به زندگی بازگشت اما هیچگونه خاطرهای از اتفاقاتی که در گذشته رخ داده بود، نداشت. در این برهه زمانی، کلینت به یک گروه مقاومت انسانی که توسط «لوک کیج» رهبری میشد، پیوست و یک بار دیگر با ماکینگ برد ازدواج کرد. زمانی که یک جهش یافته جوان به نام «لایلا میلر» به کلینت و همچنین چند قهرمان دیگر توانایی به یاد آوردن اتفاقات قبلی را اعطا کرد، آنها با متوجه شدن حقیقت ماجرا، از کارهایی که اسکارلت ویچ انجام داده بود، بهشدت وحشت کردند. علی رغم اخطار تمامی دوستان و قهرمانان دیگر، کلینت به دنبال اسکارلت ویچ رفت و با استفاده از یکی از تیرهایش، از پشت به سمت واندا تیراندازی کرد. بعد از این اتفاق، کلینت قصد داشت تا پاسخ تمام سوالهایش را از واندا بگیرد. با این حال، طولی نکشید که یکی از بچههای بازسازی شدهی اسکارلت، کلینت را از صفحه هستی پاک کرد و او را از بین برد. زمانی که واقعیت دستکاری شدهی اسکارلت ویچ در نهایت به همان حالت قبلی خود بازگشت، همه تصور میکردند که کلینت همچنان مرده است. در این برهه زمانی، تیم انتقام جویان دیگر اصلاح و دوباره تشکیل شده بود. اعضای این تیم که انتقام جویان جدید نام داشت، تیر و کمان کلینت را در محوطهی عمارت قدیمی اونجرز پیدا کردند و مقالهای که در رابطه با مرگ او نوشته شده بود، اضافه کردند. بعدها سازمان Time Variance Authority، کلینت را به زمان حال آورد تا به عنوان یکی از داوران انتخاب شده، در پروندهای که حول محور یکی از اعضای سابق تیم انتقام جویان یعنی شی-هالک تشکیل شده بود، تصمیمگیری کند. شی-هالک تلاش کرد تا به کلینت، در رابطه با اتفاقاتی که در آینده برای او رخ میدهد، هشدار دهد اما در نهایت نتوانست در این جریان موفق باشد.
- انتقام جویان جدید:
در این برهه زمانی و وقتی که تمام واقعیت باری دیگر بازسازی شد، هاوک آی باری دیگر احیا شد و به زندگی بازگشت. با این حال، هنوز هیچ کدام از اعضای تیم انتقام جویان جدید از بازگشت دوبارهی دوستشان خبر نداشتند. هاوک آی بعد از بازگشت به زندگی، به دنبال دکتر استرنج میگشت. استرنج به کلینت پناهگاهی را پیشنهاد کرد که تا زمانی که او در حال وفق دادن خودش با زندگی جدیدش است و قصد دارد با تمام اتفاقات رخ داده کنار بیاید، در آنجا زندگی کند. براساس توصیههای دکتر استرنج، کلینت تصمیم گرفت که به کوه واندگور سفر کند. زمانی که کلینت به آنجا رسید، با اسکارلت ویچ برخورد کرد که او هم در آنجا و به صورت کاملا عادی زندگی میکرد و هیچ خاطرهای از گذشتهی خود نداشت و اینگونه به نظر میرسید که هیچ توانایی جهش یافتهای هم ندارد. این دو نفر خیلی زود با یکدیگر صمیمی شدند اما طولی نکشید که کلینت، واندا را ترک کرد تا او به صورت طبیعی و کاملا عادی به زندگی خود ادامه بدهد.
درست است که هاوک آی نمیتواند میولنیر را بلند کند اما این موضوع اصلا برای او مهم نیست زیرا ثور هم نمیتواند به خوبی او از کمانش استفاده کند و قدرتی همانند قدرت خودش را به کمان وارد کند
درست زمانی که کلینت متوجه شد که کاپیتان آمریکا به ظاهر به خاطر اتفاقاتی که طی جریان جنگ داخلی رخ داده، جان حود را از دست داده است، به سراغ تونی استارک رفت. تونی استارک هم به کلینت سپر و لباس کاپیتان آمریکا را پیشنهاد داد. بعد از اینکه کلینت پیشنهاد تونی را قبول کرد و لباس کاپیتان آمریکا را پوشید، تونی هم لباس آیرون من خود را بر تن کرد تا به همراه بارتون به گشتزنی بروند. زمانی که این قهرمان در حال گشتزنی بودند، با هاوک آی جدید یعنی «کیت بیشاپ» برخورد کردند که در حال شکست دادن شخصیت ابرشروری به نام «فایر برند» بود. بارتون در همان لحظه با بیشاپ برخورد کرد و دربارهی اینکه او چه فکری با خود میکرده که تصمیم گرفته لباس و نام هاوک آی را از آنِ خود کند، سوال پرسید. بیشاپ بدون اینکه از هویت واقعی طرف مقابلش خبر داشته باشد توضیح داد که او نام هاوک آی را انتخاب کرده تا به او احترام بگذارد و نامش را زنده نگه دارد و اگر حتی هاوک آی زنده بود، او نام دیگری را برای خودش انتخاب میکرد. او همچنین با قاطعیت کامل اعلام کرد که خود «کاپیتان آمریکای» واقعی نام هاوک آی و همچنین تیر و کمان قبلیاش را به او داده تا به مرگ دوست مردهاش احترام بگذارد و با این کار نام او را زنده نگه دارد.
حرفهایی که در این گفتگو به زبان آورد، کلینت را کاملا متقاعد کرد. این حرفها باعث شد تا کلینت سپر و لباس کاپیتان آمریکا را به تونی استارک بازگرداند و او را به خاطر کارها و نقشی که در جریانات جنگ داخلی داشته، محکوم کند. کلینت به سراغ دکتر استرنج رفت تا با او صحبت کند و در همان زمان از وجود تیم جدیدی به نام انتقام جویان جدید، با خبر شد. کلینت که قصد داشت به یک ماموریت جدید برود، تصمیم گرفت تا یک لباس جدید بپوشد تا به این طریق، از فاش شدن هویتش جلوگیری کند. علاوه بر لباس جدید، او یک هویت جدید هم برای خود انتخاب کرد و نام خود را رونین گذاشت. این تیم در حالی که رونین را هم در کنار خود داشتند، به ژاپن رفتند تا قهرمان زنی به نام «اکو» را نجات دهند. اکو که در واقع همان رونین اصلی و اولیه بود، خوشحالی خود را نسبت به اینکه کلینت هویت قدیمی او را به عنوان هویت جدید خود انتخاب کرده، تا حد زیادی ابراز کرد و با این کار، این اجازه را به او داد.
- تهاجم مخفی:
بعد از اینکه یکی از سفینههای بیگانهی اسکرالها در Savage Land سقوط کرد، کلینت با یکی از اسکرالهایی که خودش و ماکینگ برد را زندانی کرده بود، مبارزه کرد و او را به قتل رساند. بعدها، در طی نبرد نهاییای که آنها با اسکرالها داشتند، کلینت دوباره با ماکینگ برد اصلی متحد شد. با اینکه ماکینگ برد و کلینت در ابتدا به خاطر مشکلاتی که در گذشته با هم داشتند، کمی بحث و جدل کردند، اما در نهایت باری دیگر رابطهی احساسیای بین آنها برقرار شد.
- سلطنت تاریک:
در این برهه زمانی، از یک طرف کلینت به همراه همسرش به اعضای تیم انتقام جویان جدید پیوستند تا با کمک یکدیگر به دنبال دختر گمشدهی لوک کیج بگردند. با این حال از طرف دیگر هم «نورمن آزبورن» تیمی با نام دارک اونجرز تشکیل داد. این تیم متشکل از شخصیتهای شروری بود که هویت قهرمانان فراری را برای خود انتخاب کرده بودند؛ به طور مثال «بولز آی» هویت هاوک آی را از آن خود کرده بود. کلینت از این اتفاق بهشدت عصبانی شده بود و مدام به این موضوع فکر میکرد که آنهایی که از خراب شدن نام خوب آنها خوشحال میشوند، خیلی راحت میتوانند از این تهاجم سوءاستفاده کنند و نفع زیادی ببرند. او حتی اصلا قصد نداشت که صبر کند تا اعضای تیم دارک اونجرز هویت واقعی خود را نشان دهند و دوست داشت که بلافاصله با آنها مبارزه کند. کلینت تلاش کرد که اعضای تیم دارک اونجرز را فریب دهد و به جایی بکشاند که بتواند با آنها مبارزه کند اما تلاشهای او ناموفق بود و در نهایت افراد مقابل او در این مبارزه، اعضای جنایتکار تیم «هود» بودند. بعد از این شکست، کلینت که بیش از پیش عصبانی شده بود، بدون هیچگونه ماسک و پوششی به تلویزیون رفت و در مقابل مردم، دارک اونجرز را محکوم کرد.
کلینت اعلام کرد که نورمن آزبورن با اعضای جنایتکار تیم هود متحد شده و با این حرفها مصرانه از مردم خواست تا با رژیم جدید آزبورن مبارزه کنند. زمانی که نورمن آزبورن علیه اعضای تیم مردان ایکس که در یوتوپیا ساکن بودند اعلان جنگ کرد، کلینت مقابل تمام اعضای تیم انتقام جویان جدید اعلام کرد که قصد دارد نورمن را به قتل برساند. با اینکه هیچکس از قصد کلینت حمایت نکرد، کلینت بدون هیچگونه پشتیبانی و به تنهایی به برج اونجر حمله کرد. منتها طولی نکشید که خیلی زود شکست خورد و توسط خود آزبورن دستگیر شد. در نهایت کلینت به کمک دوستانش از آن مخمصه بیرون آمد اما دیگر دیر شده بود زیرا آزبورن تا جایی که دوست داشت، او را شکنجه داده بود.
- دوران قهرمانی:
خیلی زود نورمن آزبورن شکست خورد و در نهایت به سرزمین آزگارد حمله کرد. کاپیتان آمریکا به همراه دیگر اعضای تیم انتقام جویان به سرزمین آزگارد رفتند تا به ثور و همچنین مردم این سرزمین کمک کنند زیرا در آن زمان «سنتری» در حال نابود کردن آنجا بود. بعد از مرگ سنتری که به دست خود ثور اتفاق افتاد، کاپیتان راجرز این اجازه را دریافت کرد که یک نسخه جدید از تیم انتقام جویان تشکیل دهد. بعد از تشکیل این تیم، او انتخاب کرد که کلینت هم یکی از اعضای آن باشد. کلینت به این تیم پیوست اما دوباره تصمیم گرفت که با هویت هاوک آی به مبارزه بپردازد. بعد از آن جریانها، هاوک آی و ماکینگ برد برای اینکه دوباره ارتباط خود را به حالت قبل بازگردانند و متوجه شوند که دقیقا چه جایگاهی در زندگی یکدیگر دارند، تصمیم گرفتند که دوباره رابطهی احساسی خود را از سر بگیرند. ماکینگ برد تصمیم گرفت که دوباره سازمان W.C.A. (یا همان آژانس جهانی مبارزه با تروریسم) خود را سازماندهی کند. از طرف دیگر هم کلینت تصمیم گرفت که به این سازمان بپیوندد و در پروندهی پیدا کردن کراس فایر، به ماکینگ برد کمک کند. بعد از پیدا و دستگیر کردن کراس فایر، رابطهی بین بابی و کلینت از بین رفت.
کلینت اصلا از رفتاری که بابی نسبت به مجرمان از خودش نشان میداد، راضی نبود و اصلا نمیتوانست آن را تحمل کند. مدتی بعد از این اتفاق، کلینت به زندان رفت (جایی که کراس فایر در آن زندانی بود) و به تماشای او ایستاد، بدون اینکه هیچ حرفی از دهان او خارج شود. کراس فایر که قصد اذیت و آزار کلینت را داشت، به او گفت که خودش و کراس فایر، دو روی مختلف یک سکه هستند. بعد از اینکه کلینت زندان را ترک کرد تا دشمن اصلی خود را تک و تنها در زندان رها کند، به طور ناگهانی با استیو راجرز برخورد کرد. در طی این مکالمه، استیو راجرز به کلینت با قاطعیت برای او توضیح داد که چرا او تبدیل به یک قهرمان شده و به همان شکل باقی مانده، اما کراس فایر یک شخصیت شرور است. بعد از گفتگوی بسیار زیبا و کوتاهی که کلینت با مربی و همچنین بهترین دوست خود یعنی استیو راجرز داشت، اطلاعاتی را به دست آورد که یک نفر در حال تعقیب و دستگیر کردن تمام جاسوسانی است که در سرتاسر دنیا در حال فعالیت هستند؛ لازم به ذکر است که ماکینگ برد هم یعنی از هدفهای این فرد بود.
- نقطه کور:
شخصیت هاوک آی قرار بود تا در فیلم Captain America: The Winter Soldier حضور داشته باشد اما به خاطر پر بودن وقت جرمی رنر، این حضور کوتاه هم از خط داستانی حذف شد
کلینت بعد از جریانهایی که با «ویدو میکر» با آنها روبهرو شده بود، تلاش کرد تا به زندگی عادی بازگردد و باری دیگر به تیم انتقام جویان بپیوندد. زمانی که آنها متوجه شدند که «مرد جاذب»، «گرِی گارگویل» و «تایگر شارک» در حال سرقت کردن هستند، هاوک آی تلاش کرد تا به سمت آنها تیراندازی کند اما تیر او خطا رفت و به آنها اصابت نکرد. مدتی بعد از این اتفاق، در حالی که کلینت مشغول صحبت با استیو راجرز، «دونالد بلیک» و همچنین تونی استارک بود، متوجه شد که در برهه زمانیای که آنها ماموریتی در کشور ژاپن داشتند، در بخش تصویری و بصری مغز او، یک تومور به وجود آمده بود. بعد از این صحبتها، تونی یک کلاه و عینک جدید برای کلینت درست کرد تا این لباسهای جدید تا حدودی به وضعیت بینایی کلینت کمک کند و همچنین گیرندههای شنوایی او را بهبود ببخشد.
کمی بعد از این جریانها، کلینت متوجه شد که تریک شات، مربی سابق و قدیمی او، تقریبا تا سر حد مرگ کتک خورده است. زمانی که تریک شات نفسهای آخر خود را میکشید و لحظه به لحظه به مرگش نزدیکتر میشد، به هاوک آی گفت که مجبور بوده تا یک شاگرد جدید دیگر را هم آموزش دهد. براساس گفتههای تریک شات، حتی به نظر میرسید که این شاگرد جدید یک پشتیبان و حامی مالی خوب هم داشت. ظاهرا اسم او را هم تریک شات گذاشته بود. هاوک آی که بعد از شنیدن حرفهای آن لحظهی تریک شات بهشدت عصبانی شده بود، به خیابانها رفت تا تجهیزات جدیدی را که به دست آورده بود، آزمایش کند. زمانی که استیو راجرز متوجه این اتفاق شد سریع به سراغ کلینت رفت و با او برخورد کرد. استیو به کلینت گفت که هر چه سریعتر به برج انتقام جویان بازگردد زیرا وضعیت او روز به روز در حال بدتر شدن بود و تجهیزات جدید او تا به آن روز اصلا برای میدان عملیات تست نشده بود. کلینت در همین لحظه با استیو راجرز درگیر شد و بعد از اینکه چندین حرکتی را که استیو به او یاد داده بود روی خودش پیاده کرد و تقریبا شکستش داد، به سرعت پا به فرار گذاشت و از آنجا دور شد تا به دنبال اراذل و اوباشهای بیشتری بگردد.
ماجراهای احساسی کلینت، مسیرهای مختلفی را برای او رقم زده است؛ او به خاطر بلک ویدو تبدیل به یک جاسوس روسی شد و به خاطر اینکه اسکارلت ویچ حس متقابلی به او نداشت، تیم انتقام جویان را ترک کرد
در همین برهه زمانی، کلینت با تریک شات جدید برخورد کرد و چیزی را در او دید که اصلا باورش نمیشد؛ تریک شات جدید کسی نبود جز برادر (به ظاهر) مردهاش، یعنی بارنی بارتون. بارنی، هاوک آی را به سمت زمین بازیای هدایت کرد که شباهت بسیار زیادی به همان زمین بازیای داشت که آنها در آن بزرگ شده بودند. در این محوطه هاوک آی متوجه شد که حامی برادر بزرگترش، بارون زیمو بوده است. به همین ترتیب هاوک آی متوجه شد که تمامی اتفاقاتی که در زندگی او رخ داده، در واقع یک نقشهی انتقام بوده است. بارون زیمو قصد داشت تا با انجام این کارها، از هاوک آی برای نابود کردن نقشهاش که برای یکی کردن جهان با سنگهای ماهِ مون استون کشیده بود و همچنین خراب کردن ذهن و عشق «کارلا» نسبت به بارون زیمو، انتقام بگیرد. در این برهه زمانی هاوک آی دیگر به طور کامل بینایی خود را از دست داد و مجبور بود که با همان وضعیت، در مقابل زیمو و همچنین برادر بزرگترش از خودش دفاع کند. در طی همین جریان، کلینت دورهی آموزشی و نکاتی را که در آن مدت آموخته بود به یاد آورد و تلاش کرد تا از قدرت شنواییاش استفاده کند که هم زیمو و هم برادرش را شکست دهد. طولی نکشید که زیمو از این مهلکه فرار کرد اما بارنی همانجا ماند و همچنان قصد داشت تا جایی که میتواند هاوک آی را کتک بزند. همان موقع بود که استیو، آیرون من و ثور از راه رسیدند و دوست خود را نجات دادند.
بعد از گذشت مدتی، کلینت بارتون تحت عمل جراحی قرار گرفت و آنها توانستند با استفاده از ذرههایی که هنوز به خاطر سرم پیم در سیستم بدنی کلینت وجود داشت، این تومور را کوچک و کوچکتر کنند. از طرف دیگر هم از آنجایی که کلینت نیاز به خون داشت، آنها از خون برادرش به او تزریق کردند. بعد از این اتفاق، کلینت از بارنی به خاطر این کار تشکر کرد اما بارنی به او گفت که این کار، هیچ چیزی را بین آنها تغییر نخواهد داد.
- انتقام جویان مخفی:
در این برهه زمانی، کاپیتان آمریکا از هاوک آی خواست تا در یک ماموریت پنهانی که در «Bagalia» جریان داشت، به او بپیوندد و به او کمک کند. کاپیتان آمریکا قصد داشت تا در طی این ماموریت، تواناییهای هاوک آی را در زمینه هدایت و رهبری، آزمایش کند. در آنجا کاپیتان آمریکا، هاوک آی را کتک زد و نظراتی درباره اینکه کلینت، استیو را همانند پدری تصور میکند که همیشه به دنبال آن میگردد، ارائه میکرد. هاوک آی هم که بعد از شنیدن این حرفها، هیچکدام از آنها را قبول نداشت، تصمیم گرفت که کاپیتان آمریکا را در همان سرزمین رها کند تا خودش به تنهایی ماموریت را به پایان برساند. بعد از این ماجرا، کاپیتان آمریکا توسط «ویپلش»، «وِنجِنس» و «شاهزاده پایتِن» دستگیر شد. هاوک آی به کمک کاپیتان آمریکا رفت و او را نجات داد و بعد از نجات او متوجه شد که تمامی این اتفاقات یک نوع آزمایش بوده تا کاپیتان آمریکا به این نتیجه برسد که آیا هاوک آی برای رهبری تیم انتقام جویان مخفی مناسب است یا خیر. در نهایت هاوک آی توانست رهبری تیم انتقام جویان مخفی را در دست بگیرد؛ تیمی که متشکل از اعضایی مانند بیست، «کاپیتان بریتین»، بلک ویدو، «والکری»، انت من و ونوم بود.
هر زمانی که قرار بود هاوک آی به همراه دیگر اعضای تیم به ماموریت برود، با خانوادهاش تماس میگرفت و با آنها خداحافظی میکرد؛ زیرا احتمال میداد که نتواند از آن ماموریت زنده بازگردد
در اولین ماموریتی که هاوک آی نقش رهبر تیم ابرقهرمانی خودش را برعهده داشت، اعضای تیم انتقام جویان مخفی به دنبال این بودند تا یک پسر را که توسط یک سری رباتها ربوده شده بود، نجات دهند. اعضای این تیم در طی همین گشت و گذار، یک شهر مخفی را کشف کردند که رباتها به آنجا تعلق داشتند و نام آن Core بود. اعضای این تیم از یکدیگر جدا شدند و در نهایت جریان به جایی رسید که هاوک آی و بیست دستگیر شدند. بعد از گذشت مدتی آنها به کمک انت من از شرایطی که در آن قرار گرفته بودند، نجات یافتند؛ همه تصور میکردند که انت من به قتل رسیده بود اما متوجه شدند که موضوع چیز دیگری است. اعضای تیم انتقام جویان مخفی بعد از نجات جان آن بچه و همچنین گردهمایی، با استفاده از تله پورت خود را از سرزمین رباتها خارج کردند و به جای دیگری منتقل شدند. اما همه چیز به آن خوبیای که انتظار میرفت، اتفاق نیفتاد زیرا در طی زمانی که آنها در حال خارج شدن از آن سرزمین بودند، «جیم هاموند» از ناحیه پشت تا حد بسیار زیادی آسیب دید و در نهایت بدن او نابود شد. بعد از این ماموریت، زمانی که هاوک آی در حال صحبت کردن با اعضای تیمش بود، به آنها گفت که اصلا نباید در رابطه با اتفاقاتی که در طی ماموریت اولشان رخ داده، با کسی صحبت کنند.
بعد از به پایان رسیدن یکی از ماموریتها، کلینت بارتون تیم را ترک کرد. اما بعد از گذشت مدتی، زمانی که اعضای تیم در تلاش بودند که نیک فیوری جونیور و همچنین فیل کولسن را نجات دهند، کلینت به تیم بازگشت و در این ماموریت به بلک ویدو و اسپایدر وومن کمک کرد.
- Marvel Now:
یکی از ویژگیهای بسیار معروف هاوک آی این است که او میتواند هر چیزی مانند بشقاب، سکه، چوب و غیره را تبدیل به سلاح کند و علیه دشمنان خود از آنها استفاده کند
بعد از بهبودیای که کلینت در طی یکی از ماموریتهایش متحمل شده بود، به آپارتمان خود بازگشت و متوجه شد که صاحب خانهی او یعنی «ایوان» اجارهاش را سه برابر کرده است و کسانی را اجارهی خود را پرداخت نکردهاند، از خانهشان بیرون خواهد کرد. کلینت به ملاقات ایوان رفت و به او پیشنهاد داد که اجارهی تمام افرادی را که در آن ساختمان زندگی میکنند، پرداخت کند. ایوان این پیشنهاد را نپذیرفت و به افرادش دستور داد که به سمت کلینت حملهور شوند. مبارزهی بین آنها به درون خیابانها کشیده شد. در طی همین جریان، سگ یکی از افراد مقابل کلینت، اجازه نداد که او به سمت کلینت تیراندازی کند به همین دلیل صاحبش هم او را به وسط خیابان و بین ماشینها پرتاب کرد. کلینت توانست این سگ را نجات دهد و تصمیم گرفت که او را برای خودش نگه دارد. بعد از این اتفاق، کلینت نام این سگ را لاکی گذاشت و کل ساختمان را از ایوان خرید و تبدیل به صاحب خانهی جدید شد.
کیت بیشاب تبدیل به شاگرد جدید کلینت شده بود. آن دو تصمیم گرفتند تا سر نخی را که دربارهی یک سیرک به دست آورده بودند، دنبال کنند و ببینند به چه چیزی میرسند. آن دو نسبت به جرمهای اخیری که در شهرهای مختلف رخ داده بود، مشکوک شده بودند؛ درست همان شهرهایی که سیرک به آنجا میرفت و مراسم اجرا میکرد. کلینت متوجه شد که رئیس این سیرک یعنی «مینارد تیبولت» از یک نوع هیپنوتیزم استفاده میکند تا افراد زیادی را به عنوان مخاطب به سیرک خود بیاورد. این در حالی بود که اعضای هنرمند این سیرک، از این مخاطبان دزدی میکردند. در همین برهه زمانی بود که هاوک آی متوجه شد، Swordsman هم یک شاگرد زیر نظر خودش پرورش داده است و تنها نخواهد بود. کلینت و کیت تصمیم گرفتند که تحقیق و بررسی خود را بیشتر کنند به همین دلیل کسانی که نباید، متوجه حضور آنها شدند. کلینت به سرعت دستگیر شد و طبق دستور، قرار بود اعدام شود. کیت که متوجه این موضوع شد، خودش را به عنوان یکی از اعضای سیرک جا زد و خیلی سریع کلینت را نجات داد. در همان لحظه شاگرد Swordsman سر رسید اما کلینت توانست با آخرین تیری که برایش باقی مانده بود، او را فلج کند. اعضای سازمانهای جنایتکارانهی شهر نیویورک متوجه شدند که کلینت به وسیله ی یک قایق در حال فرار کردن و دور شدن از صحنهی جرم است و تصور می کردند که او مسئول دزدی از آنها است. به همین دلیل، به همین راحتی کلینت تبدیل به هدف شماره ۱ آنها شد و نسبت به هر چیز دیگری اولویت بالاتری پیدا کرده بود.
مدتها بعد از این اتفاق، «ماریا هیل» متوجه شد که قرار است یک مزایده بزرگ برگزار شود. در این مزایده قرار بود فیلمی را که از هاوک آی ضبط شده بود، به حراج گذاشته شود تا به نوعی با این کار، نام او لکهدار شود؛ فیلمی که در آن هاوک آی در حال به قتل رساندن فردی به نام «دو کی فنگ» بود. ماریا هیل و کاپیتان آمریکا این موضوع را به کلینت خبر دادند و اعلام کردند که سرنوشت کشور در خطر است. زمانی که کلینت از این موضوع با خبر شد، به کیت گفت که تا جایی که میتواند، از او فاصله بگیرد و دور شود. کلینت به سرعت به سمت مادریپور رفت تا به عنوان یکی از اعضا، در این مزایده حاضر شود و برای به دست آوردن این فیلم بسیار مهم تلاش کند. منتها ماجرا آنطور که انتظار میرفت، پیش نرفت زیرا کلینت توسط افراد فردی به نام «مادام ماسک» بهشدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت و در نهایت هم دستگیر شد. مادام ماسک کارت مشکی مخصوص سازمان شیلد را که متعلق به هاوک آی بود، به دست آورد. درون این کارت پول و سرمایه نامحدودی وجود داشت به همین دلیل او تصمیم گرفته بود تا از این کارت برای خرید آن فیلم استفاده کند. طولی نکشید که مشخص شد، مادام ماسک در واقع همان کیت بیشاپ است که خودش را به شکل یک فرد دیگر جا زده است.مثل اینکه کیت، مادام ماسک اصلی را دستگیر و او را زندانی کرده بود تا بتواند به جای او به این مزایده بیاید. کلینت تصمیم گرفت که از طریق یکی از پنجرههای این ساختمان خیلی بلند بپرد تا بتواند از دست نینجاها فرار کند. در همان لحظه هم ماریا هیل به سرعت خودش را به آن نقطه رساند تا کلینت را از خطر مرگی که با سرعت به سمت آن میرفت، نجات دهد. مدتی بعد از این اتفاق، مشخص شد که کیت یک فرد تقلبی است و توسط خود ماسک و افراد زیر دستش، دستگیر شد. کلینت به سراغ کیت رفت و بعد از آزاد کردن او، در حالی که آن فیلم مهم را در دست داشتند، با افراد مقابل خود مبارزه و در نهایت هم از آن ساختمان فرار کردند. بعد از گذشت مدتی، کلینت در یک بیمارستان به هوش آمد زیرا در هنگام مبارزه و فرار از آن ساختمان، کلینت توسط مادام ماسک مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود. بعد از به هوش آمدن کلینت، ماریا هیل اعلام کرد که این فیلم در واقع یک اثر جعلی بود و آنها قصد داشتند تا با این کار، هویت یکی از اعضای نیروی دریایی را که دو کی فنگ را به قتل رسانده بود، پنهان نگه دارند.
با اینکه هاوک آی هیچ قدرت ابرانسانیای ندارد، اما هنوز هم یک نیروی بسیار قدرتمند محسوب میشود که مقابله کردن با او بهشدت سخت خواهد بود. او در بالاترین حد قدرت فیزیکی یک انسان معمولی قرار دارد. او قدرت، سرعت، استقامت، پایداری، تحمل و چابکی استثنایی و ظاهرا غیر انسانی دارد. کلینت بارتون یکی از بهترین تیراندازان، نشانهگیرها و کمانداران در سطح دنیا به حساب میآید؛ به لطف آموزشهای بسیار خاص و پیشرفتهی تریک شات و همچنین پشتکار و تمرینهای خیلی زیاد خودش. هاوک آی همچنین یک آکروبات و ژیمناست با استعداد هم محسوب میشود؛ او توانایی انجام مانورهای آکروباتیکی را دارد که حتی یک ورزشکار المپیکی دارای مدال طلا هم به او حسادت میکند. کلینت یک مبارز و شمشیر باز فوقالعاده حرفهای و بسیار خطرناک است که کاملا روی هنرهای رزمی خود تسلط دارد. بعد از اینکه او وارد دورههای آموزشی خود به عنوان یک انتقامجو شد، زیر نظر کاپیتان آمریکا مبارزهی تن به تن و همچنین استفاده از سلاحهای مختلف را به صورت کاملا حرفهای و فشرده آموزش دید. همین دورههای آموزشی باعث شد تا کلینت بارتون تبدیل به یک جنگجوی کامل و فوقالعاده خطرناک شود. هاوک آی همچنین چندین بار در داستانهای خود نشان داده که یک رهبر، استراتژیست، متخصص فنون جنگی و فرماندهی فوقالعاده خوب است.
علاوه بر کمان و همچنین تیرهای مختلف، کلینت بارتون نشان داده که توانایی استفاده از تفنگها و سلاحهای مختلف زیادی مانند کاتانا را دارد و کاملا بر آنها مسلط است
کلینت در قالب هویت رونین نشان داده که میتواند از شمشیرها و همچنین سلاحهای مبارزهای دیگر به طرز فوقالعاده خوب و خیلی راحت استفاده کند. او همچنین تا حد زیادی با تفنگهای مختلف آشنایی دارد. با این حال، معروفترین توانایی هاوک آی این است که او میتواند هر چیزی را با سرعت و دقت فوقالعاده بالایی پرتاب یا شلیک کند. علاوه بر موارد ذکر شده، هاوک آی به خاطر استفاده از «تیرهای مختلف» مانند انفجاری، شوکهای الکتریکی، توردار و غیره خیلی معروف شده است. کلینت در قالب هویت جالوت خود از «ذرات پیم» هنک پیم استفاده کرد تا قدرت و همچنین قد خود را افزایش دهد. هاوک آی یکی از معدود افرادی است که تا حد خیلی زیادی روی سپر کاپیتان آمریکا تسلط دارد.
تیرهای مختلفی که هاوک آی از آنها در طی ماموریتهای مختلف خود استفاده کرده است:
- تیر اسیدی
- تیر آدامنتیوم
- تیر چسبنده
- تیرهای ضخیم و تیز
- تیر بومرنگی
- تیم سیمدار
- تیر تراشیده شده با الماس
- تیر الکتریکی
- تیر دارای پالس الکترومغناطیسی
- تیر انفجاری
- تیر شعلهدار
- تیر منجمد کننده
- تیر چسبدار
- تیر ایجاد کننده اختلال در ماده
- تیر مغناطیسی
- تیر توردار
- تیر دارای ذرات پیم
- تیر موشکی
- تیر دوددار
- تیر دارای موج صوتی
- و غیره...
Sky Cycle:
علاوه بر کان و تیرهای مختلف، هاوک آی یک موتور سیکلت پرواز کننده هم دارد که نام آن را «اسکای سایکل» گذاشتهاند. این موتور سیکلت در ابتدا در طی برهه زمانی که او در کمپانی Cross Technological Enterprises کار میکرد، ساخته شده بود. بعد از آن دوره زمانی، هاوک آی چندین وسیله مخصوص آن موقع مانند این وسیله نقلیه را برای خودش برداشت. اسکای سایکل سرعت فوقالعاده بیشتری نسبت به زمانی که او از این وسیله نقلیه استفاده نمیکند، اعطا میکند. علاوه بر تمام این موارد، هاوک آی با استفاده از این وسیلهی نقلیه دیگر توانایی پرواز را هم دارد؛ تواناییای که در این شخصیت فوقالعاده ماهر و با استعداد واقعا جای خالیاش حس میشد. بعد از منحل شدن تیم انتقم جویان ساحل غربی، همتیمی سابق هاوک آی یعنی «ماشین جنگی» کاری کرد تا یکی از دوستانش به نام »ماک مندلسون» یک اسکای سایکل جدید و پیشرفتهتر برای کلینت بسازد تا در ماموریتهای جدیدش از آن استفاده کند.
در انتها به چند مورد از انیمیشنها، فیلمها و بازیهایی اشاره میکنیم که شخصیت کلینت بارتون/هاوک آی در آن حضور داشت:
- انیمیشن سریالی The Marvel Super Heroes محصول سال ۱۹۶۶ با صداپیشگی کریس ویگینس و پائول سولس
- انیمیشن سریالی Iron Man: The Animated Series محصول سال ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۶ با صداپیشگی جان ریلی
- انیمیشن سریالی Fantastic Four محصول سال ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۶
- انیمیشن سریالی The Avengers: United They Stand محصول سال ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۰ با صداپیشگی تونی دنیلز
- انیمیشن سریالی The Super Hero Squad Show محصول سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱ با صداپیشگی ادریان کیوان پاسدار
- انیمیشن سریالی The Avengers: Earth's Mightiest Heroes محصول سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۳ با صداپیشگی کریس کاکس
- فیلم The Avengers محصول سال ۲۰۱۲ با بازی جرمی رنر
- فیلم Avengers: Age of Ultron محصول سال ۲۰۱۵ با بازی جرمی رنر
- فیلم Captain America: Civil War محصول سال ۲۰۱۶ با بازی جرمی رنر
- بازی Marvel vs. Capcom: Infinite محصول سال ۲۰۱۷ با صداپیشگی کریس کاکس
- بازی Lego Marvel's Avengers محصول سال ۲۰۱۶ با صداپیشگی جرمی رنر
- بازی Lego Marvel Super Heroes محصول سال ۲۰۱۳ با صداپیشگی تروی بیکر
- بازی Ultimate Marvel vs. Capcom 3 محصول سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۷ با صداپیشگی کریس کاکس