// جمعه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۲۲:۰۱

نقد فیلم The Usual Suspects - مظنونین همیشگی

«مظنونین همیشگی» (The Usual Suspects) یا به عبارت بهتر یکی از بهترین آثار کارنامه‌ی برایان سینگر با بازی کوین اسپیسی و بنیسیو دل تورو، ماجرای رازآلود و درگیرکننده‌ی چند خلافکار کاربلد را به شکلی جذاب، روایت می‌کند.

بزرگ‌ترین حقه‌ی شیطان این بود که کاری کرد همه باور کنن وجود نداره - وربال کینت

اگر یک روز قرار بر ساخت لیستی از فیلم‌های بزرگ با تک‌دیالوگ‌هایی باشد که فارغ از وحشتناک بودن در عمق، ارتباط تنگاتنگ و خارق‌العاده‌ای با نقطه به نقطه‌ی داستان‌گویی اثر سینمایی‌ای که لابه‌لای ثانیه‌های آن گفته می‌شوند دارند، The Usual Suspects به کارگردانی برایان سینگر، یقینا رتبه‌ی فوق‌العاده‌ای در آن لیست به دست می‌آورد. چرا که تمام تم داستانی‌اش را به منطقی‌ترین حالت ممکن، طوری پیش می‌برد و به روایت پیرنگ‌های داستانی جریان‌یافته در کنار آن می‌پردازد، که وقتی به پایان قصه رسیدیم، اطیمنان داشته باشیم که قرار نیست دیالوگ معرکه‌ی یکی از شخصیت‌های ساده‌ی اثر، از ذهن‌مان بیرون برود. به همین سبب، «مظنونین همیشگی» با این که قطعا فیلم بی‌نقصی نیست و در برخی قسمت‌ها اشکالاتی را یدک می‌کشد، همواره یکی از آثار سینمایی مهم هالیوود و جزوی از آن دسته ساخته‌هایی است که هر سینمادوستی باید تماشای‌شان کند.

The Usual Suspects

«مظنونین همیشگی» همواره یکی از آثار سینمایی مهم هالیوود و جزوی از آن دسته ساخته‌هایی است که هر سینمادوستی باید تماشای‌شان کند

داستان فیلم، درباره‌ی پنج خلافکار یا حداقل خلافکار سابق است که پلیس پس از رخ دادن یک سرقت، به صورت پیش‌فرض به آن‌ها مشکوک می‌شود و با دستگیری موقت و آزمایش کردن‌شان در برابر شاهد جرایم اتفاق‌افتاده، ادای تلاش برای پیدا کردن مقصر اصلی ماجرا را درمی‌آورد. ولی افتادن این آدم‌ها در یک اتاق بسته، در حقیقت باعث شکل‌گیری رابطه‌ی محکمی مابین‌شان می‌شود و کاری می‌کند که چند هفته‌ی بعد، آن‌ها در کنار یکدیگر واقعا سراغ پروژه‌ی بزرگ، خطرناک و شدیدا سودآوری بروند. البته فیلم داستان خود را ابدا به شکل خطی روایت نمی‌کند و بیشتر، سرتاسر آن را به عنوان یک پازل برای‌تان به تصویر می‌کشد. طوری که مدام به سبب جابه‌جا شدن مابین گذشته و زمان حال و حتی بعضا چندین خط زمانی دیگر، با ذهن‌تان از سمتی به سمت دیگر بروید و هرگز فرصتی برای دنبال کردن رشته‌ی اصلی قصه به شیوه‌ی آسانی که در غالب فیلم‌ها شاهدش هستیم، به دست تماشاگر نرسد. البته این روایت به خصوص، برای به ثمر رسیدن احتیاج به زمان محسوسی دارد و عملا پس از چهل دقیقه گذشتن از آغاز آن، تازه مخاطب می‌تواند هویتش را درک کند، به کمکش از قصه لذت ببرد و قدم به قدم در کنارش پا به دنیای جنایت‌کارانه و رازآلود فیلم بگذارد.

The Usual Suspects

ساخته‌ی برایان سینگر با آن که سکانس‌های اکشن کاملا واقع‌گرایانه و پرشده از شلیک اسلحه‌ها و تصادف‌های ناگهانی هم کم ندارد، بیشتر از رخدادها روی پروتاگونیست‌ها و آنتاگونیست‌ها سرمایه‌گذاری می‌کند. همین هم باعث می‌شود که در اکثر مواقع، ترفند دوربین موقع برخورد با سوژه‌هایش در حقیقت تلاش برای پرداخت بهتر و بهتر آن‌ها باشد و مدام در طول جلو رفتن دقایق اثر با قاب‌بندی‌هایی مواجه شویم که با نزدیک شدن به کاراکترها، می‌خواهند فاصله‌ی مخاطب با آن‌ها را کاهش دهند. به دنبال همین رویه‌ی فوق‌العاده هم تقریبا همه‌ی شخصیت‌های مثبت و منفی و محوری داستان، در دنیای «مظنونین همیشگی» فوق‌العاده عمیق به نظر می‌رسند و حتی تک‌خطی‌ترین آدم‌ها به کمک تعامل با شخصیت‌های پخته‌تر و گفتن دیالوگ‌هایی که بخش‌های مشخصی از درون‌ریزی‌های‌شان را برای بیننده آشکار می‌کنند، تبدیل به چیزی بیشتر از شخصیت‌های مقوایی می‌شوند و هرچند اندک، ارزش خاص خودشان را دارند.

دیالوگ‌نویسی‌های هنرمندانه‌ی فیلم کاری کرده‌اند که همیشه بتوان موقع نگاه انداختن به دقایق The Usual Suspects، چیزی برای شنیدن و غرق شدن در آن پیدا کرد

فارغ از دیالوگ‌نویسی‌های هنرمندانه که کاری کرده همیشه بتوان موقع نگاه انداختن به دقایق The Usual Suspects، چیزی برای شنیدن و غرق شدن در آن پیدا کرد، مابقی عناصر داستانی فیلم هم همین‌قدر کم‌نقص ظاهر می‌شوند. فیلم حتی در شخصیت‌پردازی آنتاگونیست معرکه‌ی خود که بیننده تا قبل از چند دقیقه‌ی آخر یک بار هم چهره‌اش را نمی‌بیند، با استفاده از نشان دادن واکنش‌های اغراق‌شده‌ی همگان نسبت به آن شخص و استفاده از یک روایت تصویری تکان‌دهنده در لحظاتی مشخص، کاراکتری می‌سازد که همگان از او هراس پیدا کنند. طوری که در عین شک کردن به واقعی یا خیالی بودن وی، دائما منتظر رویارویی با او در بخشی از فیلم‌نامه و کشته شدن وحشتناک همگان توسط این شخصیت خطرناک باشند و حضورش در قصه به عنوان سایه‌ای بلند، انکارناپذیر به نظر برسد. این موضوع در کنار داستان‌گویی توئیست‌محور اثر در پرده‌ی پایانی که کاری می‌کند حتی اگر جزو باهوش‌ترین سینماروها هم باشید، به احتمال زیاد فریب بخورید، «مظنونین همیشگی» را به فیلمی تبدیل می‌کند که هرگز، از وقت گذاشتن برای تک‌تک ثانیه‌هایش احساس پشیمانی نمی‌کنیم. جالب‌تر آن که ویژگی فوق‌العاده‌ی اثر که آن را از آثاری با پیچش‌های داستانی بزرگ جدا می‌کند و به سطح بالاتری نسبت به آن‌ها می‌رساند، نحوه‌ی برخورد کارگردان با چنین عنصری است. روشی که باعث می‌شود شما مدام در طول فیلم حدس‌های درست و غلطی بزنید و در هر صورت موقع رسیدن به آخر داستان، چند بار به طرز دیوانه‌واری شوکه شوید.

The Usual Suspects

اما ارزش بالای این روایتِ پرشده از تغییرات ناگهانی، افزون بر خود ثانیه‌های هیجانی فیلم، به کمک فکر کردن به اثر پدیدار می‌شود. چرا که «مظنونین همیشگی» برعکس خیلی از فیلم‌ها که پس از تمام شدن شما را به یاد باگ‌های داستانی و ضعف‌های توهین‌آمیزشان می‌اندازند، آن‌قدر با داده‌های دقیق و استخوان‌بندی‌شده‌ای سر و شکل یافته است که فکر کردن به تک‌تک ثانیه‌هایش، همیشه مسبب پی بردن به جزئیات بیشتر و بیشتری می‌شود که به حقیقت اشاره می‌کردند. در حالی که شما پس از به پایان رسیدن اثر، حتی به واقعیت داشتن خیلی از چیزهایی که دیده‌اید هم شک می‌کنید و همین کشش‌های ذهنی، رشد همیشگی میل به دیدن دوباره و دوباره‌ی ساخته‌ی برایان سینگر برای مخاطب را به همراه دارند.

البته فیلم به صورت کلی اثر بی‌اشکالی هم نیست و مثلا در مقدمه، در حد و اندازه‌ای روی شخصیت‌ها متمرکز می‌شود که قطعا عده‌ی زیادی از تماشاگران، ممکن است در هنگام دیدن آن دقایق به خصوصش احساس خستگی کنند. چون در سکانس‌های مورد اشاره، نه کاراکترها تعامل ویژه‌ای با یکدیگر دارند، نه اکشن خاصی به دست مخاطب می‌رسد و نه در کل اثر سینگر، شبیه به محصولی ناآشنا یا ورای یکی دیگر از کلاسیک‌های جنایی به نظر می‌رسد. بدتر از همه هم آن که برخلاف مابقی دقایق اثر که مدام در لوکیشن‌ها و محیط‌های گوناگون جابه‌جا می‌شوند و با تدوین، فیلم‌برداری و کارگردانی مخاطب را خیره می‌کنند، مقدمه‌ی نسبتا طولانیِ The Usual Suspects هیچ‌کدام از موارد بیان‌شده را ندارد و با میزانسن‌ها و دکوپاژهایی که حتی یک قدم جلوتر از استانداردهای سینمایی پایه نمی‌روند، از مخاطبش می‌خواهد فقط به داستان و شخصیت‌ها توجه کند. موردی که بدون شک در شکل گرفتن یک ساعتِ انتهایی فیلم و تمام شگفتی‌هایش و برقرار شدن ارتباط احساسی بین کاراکترها و بیننده نقش به سزایی را ایفا می‌کند ولی با همه‌ی این‌ها، نمی‌شود حوصله‌سربر بودن خودش را انکار کرد.

The Usual Suspects

باید پذیرفت که روایت سوال‌برانگیز و پازل‌مانند فیلم، با همه‌ی نکات مثبتش ناخواسته باعث از بین رفتن خیلی از تعلیق‌های داستانی آن هم می‌شود

این وسط یکی از نقاط قوت جدی The Usual Suspects که حتی در ایستاترین لحظات آن هم به یاری‌اش می‌آید و در نگاه مخاطب هیجان‌انگیز و خواستنی جلوه می‌کند، بازی‌های عالی بازیگران اثر و در راس آن‌ها کوین اسپیسی بزرگ است. ولی مزیت اصلی نقش‌آفرینی‌های حاضر در فیلم، آن است که ابدا به جلوه‌هایی مشخص محدود نمی‌شوند و اصولا تک‌تک کاراکترها، بازیگران خوب و درخشانی دارند. از افسر پلیسی که چز پالمینتری به شکلی واقعا باورپذیر اجرایش می‌کند و تبدیل به یکی از اعصاب‌خوردکن‌ترین پلیس‌هایی که دیده‌اید می‌شود تا بنیسیو دل تورو که با حرف زدن به کمک آن لهجه‌ی عجیب و غریب، ساده‌ترین دیالوگ‌های کاراکترش را خارق‌العاده جلوه داده است. البته که بخش زیادی از بازیگری‌های قابل قبول یا خوب یا عالی یا در برخی موارد فوق‌العاده‌ی فیلم، وام‌دار شخصیت‌های نوشته‌شده برای اجراکنندگان هستند ولی گستردگی طیف آدم‌های حاضر در این داستان، در کنار مدت‌زمان نه‌چندان بلند فیلم، باعث می‌شود که تیپ‌ها هم به اندازه‌ی شخصیت‌های پیچیده، در «مظنونین همیشگی» نقش پررنگی داشته باشند. تیپ‌هایی که بازیگران جلوتر از کارگردان یا هر کدام از عوامل دیگر ساخت اثر، موفق به خلق پرتره‌ی معرکه‌ای از آن‌ها شده‌اند.

The Usual Suspects

یکی دیگر از اشکالات کوچک اما لایق اشاره‌ی فیلم، چیزی نیست جز از دست رفتن تعلیق‌هایی که به خاطر روایت پاره‌پاره‌ی آن هدر می‌روند. موضوعی که برای شرح صحیح آن، یک بار دیگر لازم است بگویم که حتی این اشکال اثر هم برآمده از نادانی فیلم‌ساز نبوده است و با این ارتباط دارد که او برای رسیدن به داستانی پازل‌مانند و در پی آن به دست آوردن فرصت خلق یکی از بهترین پایان‌بندی‌های سینمایی‌ای که شخصا در زندگی دیده‌ام، بی‌خیال سکانس‌های طولانی و فضاسازی‌های بلندمدت شده است. ولی خب خواسته یا ناخواسته، در عین ستایش کردن همه‌ی نکات مثبتی که در پس این داستان‌گویی به چشم می‌خورند، باید پذیرفت که به خاطر آن عملا هیچ‌کدام از اتفاقات مهم و ناگهانی داستان The Usual Suspects، سنگین و به شدت مهم احساس نمی‌شوند. تازه با در نظر گرفتن آن که فیلم دائما دارد بخش‌هایی از اتفاقات افتاده در چند هفته قبل از رویاروییِ پلیس با وربال را نشان‌تان می‌دهد، ماجرا به سطح بدتری هم می‌رسد و ممکن است موقع دیدن داستان این احساس را داشته باشید که حتی جدی‌ترین بخش‌های اثر سینگر هم تعلیق‌های قابل لمس و آن‌چنان بزرگی ندارند.

The Usual Suspects

در قسمت‌های فنی، بدون شک تدوین درخشان‌ترین عملکرد تصویری «مظنونین همیشگی» را خلق می‌کند. تدوینی که چه در لحظات پایانی و چه در هنگام حرکت مابین حرف‌های وربال در زمان حال و رخدادهای پیش‌آمده در گذشته، حساب‌شده و پرانرژی ظاهر می‌شود و بیننده را به بهترین شکل ممکن، با داستان‌گویی پازل‌گونه‌ی قصه آشنا می‌کند. در عین حال، فیلم‌برداری عالی اثر را نیز داریم که در سکانس حمله‌ی شخصیت‌ها به کشتی بزرگ، به طرز خیره‌کننده‌ای لانگ‌شات‌های جذاب را برای‌تان به تصویر می‌کشد و در مابقی دقایق، دائما با کلوزآپ‌هایی دوست‌داشتنی تک‌تک شخصیت‌ها را در ذهن‌تان پررنگ‌تر از قبل می‌کند. کارگردانی برایان سینگر هم که اصلا جایی برای حرف زدن باقی نمی‌گذارد. کسی که با خلاصه‌سازی عالی داستان و انتخاب بهترین و محدودترین لوکیشن‌ها و نماها، قصه‌ی تمام و کمال و لایق جست‌وجویی را روی پرده‌های نقره‌ای تعریف می‌کند و با بودجه‌ای شش میلیون دلاری، یکی از پرمخاطب‌ترین فیلم‌های دهه‌ی نودی هالیوود را آفریده است. مدیریت سینگر روی ترتیب روایت قصه، اگر حتی با کوچک‌ترین اشکالی روبه‌رو می‌شد، با توجه به ذات چندتکه‌ی داستان می‌توانست باعث نابودی تمامی بخش‌های آن شود ولی وی به قدری روی ایده‌ها، قسمت‌های اصلی و از همه مهم‌تر توئیست‌های قصه‌اش تسلط دارد، که بدون کوچک‌ترین اشکال، آن را تقدیم‌تان می‌کند. نتیجه هم می‌شود این که The Usual Suspects فیلمی فوق‌العاده برای همگان باشد. اثری که شاید مجبور به تحمل دقایق آغازینش باشید، اما با طی کردن سیر صعودی و رسیدن به یک نقطه‌ی اوجِ شاید دست‌نیافتنی در آخرین ثانیه‌ها، هیجان، شیرینی و لذتی را تحویل‌تان می‌دهد که بهترین لحظه‌های خیلی از بهترین فیلم‌ها، در خواب هم نمی‌توانند ارائه‌شان را تصور کنند.

The Usual Suspects

(از این‌جا به بعد مقاله، بخش‌هایی از داستان فیلم را اسپویل می‌کند)

The Usual Suspects، فیلمی معنامحور و فلسفه‌سرایانه نیست که کسی بخواهد به سراغ موشکافی ثانیه‌هایش برود. اما این موضوع، اصلا باعث نمی‌شود که دقت سازندگان و کنایه‌های آن‌ها در بعضی بخش‌ها را نادیده بگیریم و شدت عالی بودن عملکردشان در ساخت مهم‌ترین ایده‌های داستان، از چشم مخاطب پنهان بماند. بالاخره داریم درباره‌ی اثری حرف می‌زنیم که رلجع به زمان‌هایی که توسط سیستم‌های امنیتی تلف می‌شوند حرف می‌زند و خلافکارانش از پایه و اساس به خاطر عملکرد بی‌معنی پلیس، یکدیگر را می‌شناسند؛ یک شوخی بامزه با همه‌ی آدم‌هایی که در کش و قوس‌های کم‌ارزش این ساز و کارهای پوسیده تلف نمی‌شوند و بازداشتگاه و زندان، نه تنها جایی برای رستگار شدن‌شان نیست، که زندگی‌شان را بیشتر از قبل به سمت تباهی مطلق می‌برد.

همه‌ی داستان‌گویی سینگر در «مظنونین همیشگی»، می‌تواند یک شوخی بامزه با تک‌تک آدم‌هایی باشد که در کش و قوس‌های کم‌ارزش سیستم‌های امنیتی تلف می‌شوند

حتی فارغ از این اشاره‌های کوچک، فیلم به طرز هوشمندانه‌ای با شخصیت‌هایش مخاطب را به یاد دور و اطراف خودش می‌اندازد. آن هم به این شکل که آنتاگونیست اصلی‌اش را شبیه به مردی بی‌گناه، معصوم و بی‌تقصیر نشان می‌دهد و در آخرین ثانیه‌ها، هویت شیطان‌صفتانه‌اش را فاش می‌کند. آن هم درون کانسپت داستانی واقع‌گرایانه‌ای که به شدت شبیه به دنیای خودمان است و باعث می‌شود به یاد همه‌ی آدم‌هایی بیوفتیم که درباره‌ی کاراکترهای منفیِ قصه‌های کوچک و بزرگ حرف می‌زنند تا خیلی سریع، دیگر خودشان جزوی از مظنونین نباشند. وربال یا به عبارت بهتر کایزر شوزه، نمادی از همه‌ی این آدم‌ها است. او با اشک‌هایی که می‌ریزد و ادعاهایی که می‌کند و صحبت‌های تکان‌دهنده و در نگاه افسر پلیس بچگانه‌ای که درباره‌ی کایزر از دهانش بیرون می‌آیند، خیلی سریع از تمام لیست‌های ممکن که می‌خواستند او را یکی از مظنونین جلوه دهند، خارج می‌شود. چون خودش دارد درباره‌ی آن حرف می‌زند که شیطان همه‌ی دنیا را این‌گونه فریب داد که تک‌تک آدم‌ها باور کردند وجود ندارد و این، دقیقا کار خودش است. راستی، مهم‌ترین حرف سینگر، در لحظات به تصویر کشیده شدن انتهای لیوان و نوشته‌های روی دیوار که دروغین بودن داستان وربال را فریاد می‌زدند، شنیده می‌شود. حرفی که ساده‌لوح بودن ما آدم‌ها و شدت جدی گرفته شدن نادرست برخی ماجراهای بی‌معنی را به یادمان می‌آورد. داستان‌هایی که درون‌شان کوبایاشی یک وکیل خطرناک است و خیلی الفاظ بی‌معنی دیگر، می‌توانند شبیه به بخش‌هایی مهم از افسانه‌های بزرگ، به نظر برسند.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده