معرفی شخصیت بین، در هم شکنندهی خفاش
در ابتدا، پیش از اینکه به سراغ مقدمه و متن اصلی مقاله برویم، قصد داریم نقل قولی از شخصیت بین را برای شما در اینجا بیاوریم:
من بین هستم. من میتوانم تو را بکشم.... اما مرگ تنها میتواند به دردهای تو پایان بدهد و شرم تو را ساکت کند. به جای کشتن، من خیلی راحت میتوانم.... تو را در هم بشکنم!
شخصیت بین در یک زندان زیرزمینی به نام «پنا دورو» به دنیا آمد و بزرگ شد. او به خاطر جرمهایی که پدرش مرتکب شده بود، محکوم به حبس ابد بود. زمانی که او در این زندان بود، خود را به بالاترین حد تواناییهای فیزیکی و ذهنی رساند؛ آن هم بدون اینکه روشنایی روز را ببیند. او در نهایت از این زندان فرار کرد و به شهر گاتهام رفت. بین در آنجا شخصیت بتمن را به چالش کشید و در نهایت به عنوان «مردی که بت را در هم شکست» معروف شد.
بین یکی از شخصیتهای ابرشرور ساختگی محسوب میشود که در کتابهای کمیک آمریکایی که توسط کمپانی دی سی کامیکس منتشر میشود، حضور دارد. این کاراکتر توسط چاک دیکسون و گراهام نولان خلق شده است. بین اولین بار در قسمت اول سری کتاب کمیک Batman: Vengeance of Bane که در ماه ژانویه سال ۱۹۹۳ منتشر شد، حضور یافت. شخصیت بین، یکی از دشمنان سرسخت ابرقهرمان دنیای دی سی یعنی بتمن محسوب میشود. او به گروهی از دشمنان بتمن تعلق دارد که در نهایت گالری دشمنان سرکشش را تشکیل میدهند. بین ترکیبی از قدرت بهشدت زیاد و بیرحمانه و هوش استثنایی است.
سایت آی جی ان، شخصیت بین را در رتبهی ۳۴ لیست ۱۰۰ مورد از بهترین شرورهای تاریخ کتابهای کمیک قرار داده است. این شخصیت نه تنها در کتابهای کمیک نسبتا زیادی حضور داشته، بلکه تا به امروز، در مدلهای مختلف رسانه مانند لایو اکشن، انیمیشن و بازی ظاهر شده است.
داستان گذشتهی بین، در خط داستانی Knightfall به تصویر کشیده میشود. همانطور که در ابتدای متن هم به آن اشاره شد، بین در یک زندان بسیار خشن و زننده به نام پنا دورا یا همان «هارد راک» که در سانتا پریسکا قرار داشت، متولد شد. او چندین سال را در آنجا سپری کرد و در همان زندان بزرگ شد. بین به خاطر جرمهایی که پدرش انجام داده بود، به حبس ابد محکوم شده بود. زمانی که او به سن نوجوانی رسید و برای اولین بار یک نفر را به قتل رساند، یکی از نگهبانان آن زندان، نام بین را به او داد. همینطور که او بزرگ شد و به سن بزرگسالی رسید، دیگر همه او را به عنوان ترسناکترین و محترمترین زندانی میشناختند. او در این برهه زمانی دیگر به «پادشاه» پنا دورا معروف شده بود.
با اینکه بین از همان ابتدا به خاطر جرمهای پدرش به حبس ابد محکوم شده بود، هیچوقت ناامید نشد و بدون اینکه حتی روشنایی روز را ببیند، خود را در بدترین و سختترین شرایط به بالاترین حد قدرت فیزیکی و ذهنی رساند
او دارای مهارتهای فیزیکی و هوش ذاتی بود به همین دلیل از زمان خود در زندان استفاده کرد تا مطالعه کند، مدیتیشن انجام دهد و در همین حین هم ورزشهای مخصوص انجام دهد تا وضعیت جسمی و ذهنی خود را به بالاترین حد یک انسان برساند و در نهایت موفق هم شد. او هر کتابی را که در زندان پیدا میکرد مورد مطالعه قرار میداد و زمان بسیار زیادی را در باشگاه زندان میگذراند و روی بدنسانی خود کار میکرد.
در نهایت بین متوجه شد پدر او که با نام «ادموند دورنس» شناخته میشد و «کینگ اسنیک» لقب داشت، یک فرد انقلابی و بهشدت خاص در سانتا پریسکا بوده است. ادموند موفق شد تا از این زندان فرار کند. به همین دلیل، دولت فاسد تمام جنایتهای ادموند را به پسر متولد نشدهاش انتقال دادند و همین موضوع باعث شد که بین مجبور شود تاوان تمام کارهایی را که پدرش انجام داده، پس دهد.
درست از همان زمانی که این کودک چشمش را به جهان باز کرد، زندگی برایش جهنم شد و روز به روز این وضعیت هم بدتر میشد. زمانی که او در زندان زندگی میکرد، بهشدت از خشونتی که در آن جریان داشت، میترسید و هر روز مدام به این موضوع ترسناک فکر میکرد که ممکن است همان روز، آخرین روز عمرش باشد. او توسط دو نفر به نامهای «زامبی» و «تراگ»، که آنها هم در آن زندان از زندانیان محسوب میشدند، محافظت میشد. اما با این حال، باز هم جان این کودک در خطر بود. بعد از اینکه بین مورد حمله قرار گرفت، یک حس قوی به او القا شد که میتواند از این شرایط جانِ سالم به در ببرد. بالاخره این کودک بزرگ شد و شجاعت کشتن را پیدا کرد. زمانی که او تنها ۸ سال داشت و مورد حمله و آزار یکی از زندانیها قرار گرفت، با استفاده از چاقویی که در خرس عروسکی خود پنهان کرده بود، توانست این زندانی را به قتل برساند. بین تا چندین سال بعد، این خرس را همه جا با خود میبرد و نام آن را اوسیتو (خرس کوچک به زبان اسپانیایی) گذاشته بود و تصور میکرد که این خرس تنها دوستی است که او دارد. با این حال بعدها مشخص شد که موضوع چیز دیگری بوده است. این خرس محفظهای پشت خود داشت که بین چاقوی خود را در آن قرار میداد تا بتواند در مواقع لازم از خود دفاع کند.
او با انجام این قتلها، توجه افراد اشتباهی را به خود جلب کرد و توسط یکی از نگهبانان زندان به خاطر ارتکاب این قتلها، به سلول انفرادی منتقل شد. این نوجوان در طی همین جریانات متوجه شد که همین شجاعت، دقت زیاد و تقویت وضعیت ذهنی و جسمیاش است که میتواند تنها راههای نجات یافتنش از آن شرایط بهشدت سخت باشد. او که از آن زمان به بعد با نام بین خطاب میکرد، زمانی که سلول انفرادیاش در طی چندین شب غرق شد، از طریق خشنترین محیطها و راهها بدن خود را آموزش داد. بعد از اینکه بین از سلول انفرادیاش آزاد شد، آموزشهای بسیار سخت و خشن خود را ادامه داد. در عین حال او، هرگونه متن و آثار ادبی در زندان پیدا میکرد، آنها را میخواند. به خاطر موقعیت فرهنگی و جغرافیایی سانتا پریسکا، بین توانست نحوهی صحبت کردن به زبان انگلیسی، اسپانیایی، پرتغالی و همچنین لاتین را بیاموزد. علی رغم شرایط بسیار سختی که او در زندان داشت، در دوران حبس خود با آموزگاران مختلفی آشنا شد. بعد از مدتی، بین از طریق همین راهها، در زمینهها و رشتههایی مانند استراتژی، فلسفه، زبانها، ریاضی، دستور زبان و غیره، خود را آموزش داد. او آنقدر خود را در شرایط سخت آموزش داده بود که در نهایت خود را به یک ماشین نابود کننده و کشنده تبدیل کرده بود؛ بهگونهای که حتی نگهبانان هم بهشدت از او میترسیدند.
زمانی که بین در زندان به سر میبرد، از یک زندانی دیگر به نام «برد»، درباره هیولایی که در شهر گاتهام حضور داشت و با نام بتمن شناخته میشد، داستانهایی شنید. همین داستانها و همین بتمن منبع الهامی شد تا بین بتواند از آن زندان فرار کند و به دنبال «زندانهای» بیشتری برای تسخیر کردن باشد. در همین حین، سرپرست زندان بهشدت در تلاش بود که خود را از دست بین خلاص کند به همین دلیل او را برای یک آزمایش خاص نامزد کرد. آنها در طی این آزمایش قصد داشتند با تزریق یک داروی استروئید مانند، که با نام «ونوم» شناخته میشد، ابرسربازهای بسیار قدرتمند خلق کنند. آنها همین داروی ونوم را به بین تزریق کردند. این دارو تقریبا در حال کشتن او بود. جالب است بدانید که این دارو، چندین مورد آزمایشی را که قبل از بین مورد آزمایش قرار گرفته بودند، به قتل رسانده بود. این سرپرست که تصور میکرد بین جانش را از دست داده، او را درون دریا انداخت و خود را از دست او خلاص کرد. با اینکه همه تصور میکردند که بین جانِ خود را از دست داده، اما او زنده ماند و متوجه شد که این مواد مخدر تا حد بسیار زیادی قدرت فیزیکیاش را افزایش میدهد. البته لازم به ذکر است که او باید هر ۱۲ ساعت یک بار این دارو را مصرف میکرد. این دارو به وسیلهی لولههایی مستقیم وارد مغز و جریان خونی او میشد. اگر بعد از ۱۲ ساعت این دارو به او تزریق نمیشد، بهشدت از اثرات جانبی ناتوان کنندهاش رنج میبرد. بین بعد از نجات یافتن به زندان بازگشت و در حالی که با استفاده از یک هلی کوپتر قصد فرار داشت، سرپرست را هم گروگان گرفت. بین علاوه بر خود، دوستان زندانی خود را هم فراری داد. او به شهر گاتهام رفت تا سرنوشت خود برای تبدیل شدن به پادشاه را به واقعیت تبدیل کند. اولین قدم او برای تبدیل شدن به پادشاه این بود که به دنبال بتمن برود، او را شکار کند و در نهایت شکست دهد.
القاب و اسامی مستعار: مردی که خفاش را در هم شکست، آنتونیو دیگو، مرد ماسکدار، اوبو و بتمن.
تیمها: زندانیان تیمارستان آرکهام، فوت کلن، لیگ بیعدالتی ۳۰۰۰، لاتینوس، لیگ قاتلین، سیکرت سیکس، جامعه مخفی ابرشروران و جوخه انتحاری.
دوستان: برد، بلک ماسک، بروت، کت من، ددشات، دوارف استار، الکترو کیوشنر، اریک، جنت، کینگ اسنیک، لکس لوثر، لیانا کرزنر، مالیسیا، مستر فریز، پیکس، پویزن آیوی، رأس الغول، رگ دال، رت کچر، اسکندال سوج، تالیا الغول، تالن و غیره.
دشمنان: الکس مرکل، آکوالاد، باربارا ویلسون، بت وومن، بتمن، قناری سیاه، بامبل بی، کاپیتان آمریکا، کت وومن، چیتا، دیک گریسون، ادگار، فیلم فریک، جین پائول ولی، جوکر، جودو مستر، کیلر کراک، کینگ اسنیک، لئوناردو، مد هتر و غیره.
همانطور که در ابتدا هم به این موضوع اشاره شد، بین توسط سه هنرمند به نامهای چاک دیکسون و گراهام نولان خلق شده است. بین اولین بار در قسمت اول سری کتاب کمیک Batman: Vengeance of Bane که در ماه ژانویه سال ۱۹۹۳ منتشر شد، حضور یافت. او به گونهای خلق شد تا نسخهی تاریکتری از شخصیت «داک سوج» باشد. برای خلق این شخصیت، هنرمندان تا حدودی از داستان کنت مونت-کریستو و فرهنگ مکزیکی Lucha libre الهام گرفتهاند. چاک دیکسون و گراهام نولان، این شخصیت را برای خط داستانی Knightfall خلق کرده بودند. داستان اولین حضور بین توسط چاک دیکسون و طراحی آن برعهدهی گراهام نولان بود. حال در این میان مشخص نیست که دنی اونیل چقدر در این شخصیت تغییرات ایجاد کرده است.
دنی اونیل در گذشته محل تولد شخصیت بین یعنی همان سانتا پریسکا را در خط داستانی The Question خلق کرده بود. همچنین او داروی ونوم را هم در خط داستانیای با همین نام به تصویر کشیده بود. این دارو پیش از ظاهر شدن بین هم در خط داستانی قسمت ۱۶ تا ۲۰ سری کتاب کمیک Legends of the Dark Knight به تصویر کشیده شده بود. در خط داستانی کمیک Azrael، دنی اونیل، ونوم و همچنین بین را به تصویر کشیده بود و در آن به نحوی توضیح داده شده بود که بین هم تا حدی به این دارو اعتیاد دارد و هم دلیل شکستهای اولیهاش بوده است. این شخصیت در ۷۳۵ کتاب کمیک ظاهر شده که در هیچ کدام از آنها جانِ خود را از دست نداده است.
این شخصیت در ابتدا به گونهای خلق شد که تنها یک محصول تولید شده از سیستم یک زندان فاسد و همچنین یک فرد بسیار بیرحم از یک برنامهی ابرسرباز باشد اما در نهایت سرنوشت این شخصیت تغییر کرد و هدفهای بزرگتری برای او قرار داده شد. بین به گونهای به تصویر کشیده میشد که در مبارزات فیزیکی بسیار خشن است و خیلی خوب میتواند استراتژی خود را مشخص کند. بین در ابتدای داستان به این شکل بود اما بعد از گذشت مدتی، زمانی که ونوم به او تزریق شد، موجود بسیار قدرتمندی از درون او پدید آمد؛ موجودی که از بسیاری از دشمنان خود قویتر بود. او دیگر با این شرایط جدید میتوانست شخصیتهایی مانند رابین، کیلر کراک و بتمن را هم شکست دهد. در برههای از زمان، وقتی که بروس وین از بین شکست خورد و تا حدودی فلج شد، فردی به نام «جین پاول ولی» لباس بتمن را پوشید، از وابستگیای که بین به موادش داشت استفاده کرد و در مبارزه با بین، او را شکست داد.
میتوان گفت که شخصیت بین، یکی از وحشیترین و باهوشترین دشمنانی است که بتمن تا به آن روز با او روبهرو شده بود
در خط داستانی Vengeance of Bane II، بین توانست اعتیاد خود نسبت به ونوم را شکست دهد و به سمت خواستههایی که در ابتدا برای فتح و تسخیر داشت روی برگرداند و تصمیم گرفت که یک فرد «بیگناه» باشد. او بعد از اینکه این تصمیم را گفت، قصد داشت به دنبال پدر خود و گذشتهاش بگردد و بعد از آن هم به سراغ رستگاری خود برود. همین موضوع باعث شد که او برای چندین سال سرگرم باشد و دردسر خاصی ایجاد نکند. البته او در طی این مدت لغزشهای گاه و بیگاه هم داشت. لازم به ذکر است که او تا حدودی تحت تاثیر رأس الغول بود.
اسکات بتی نویسندهای بود که مشخص کرد بین، پسر همان کینگ اسنیک است. زمانی که بین با پدرش ملاقات کرد، هیچ تمایلی را نسبت به خود و ادامهی زندگی پدر و پسری ندید. همین موضوع باعث شد که تغییراتی در شخصیتش ایجاد شود و دوباره به همان مسیری بازگردد که یک تهدید و خطر واضح بود. گیل سیمون داستان بین در تیم سیکرت سیکس را نوشت. او به همراه اسکندال سوج به دنبال اصالت خود میگشت. او همچنین در این خط داستانی تمایل زیادی به ونوم داشت و احساس میکرد که بعد از شکست بتمن، تقریبا مسیر خود را گم کرده است. زمانی که بین متوجه شد او به سمت جهنم هدایت شده است، بهشدت تعجب کرد و شوکه شد. همین موضوع باعث شد تا «بیگناه» بودن خود را زیر سوال ببرد.
اغلب اوقات او در بقیه رسانهها به گونهای به تصویر کشیده میشود که خشونت بیشتری دارد و از تاکتیکهای کمتری استفاده میکند. این موضوع در خط داستانی مجموعه New 52 هم به چشم میخورد که بهشدت تحت تاثیر بازی محبوب ویدئویی Arkham Asylum بوده است. در حال حاضر او به عنوان شروری به تصویر کشیده میشود که توسط محفل جغدها استخدام شده تا فردی به نام «کالوین رز» را به قتل برساند.
بین بعد از گذشت مدت زمان زیادی درون زندان پنا دورا، توانست به همراه چندین تن از همدستان و دوستانش یعنی تراگ، زامبی و برد، از آن جهنم فرار کند. بین جاه طلبی خود را در مسیر نابود کردن بتمن هدایت کرد؛ زمانی که او در زندان حبس ابد خود را سپری میکرد، داستانهایی درباره بتمن شنیده بود. او بهشدت جذب شهر گاتهام شده بود و آن را همانند همان زندانی که در آن قرار داشت میدید؛ محلی که ترس در آن حکم میکند و در این مورد، ترس از بتمن است که تقریبا درون همه وجود دارد. بین دیگر متقاعد شده بود، آن خفاش شیطانی که از همان دوران کودکی رویاهایش را شکار و نابود میکند، به همین بتمن ارتباط دارد. او در کودکی توسط یک موجود خفاشی خبیث و بسیار وحشتناک که در خوابهایش ظاهر میشد، شکنجه شده بود به همین دلیل ترس بهشدت زیادی از خفاشها داشت.
یکی از دلایل اصلی و ابتدایی بین برای دشمنی با بتمن به این خاطر بود که تصور میکرد بتمن، درست همان خفاشی است که در دوران کودکی او را رها نمیکرد و تمام رویاهایش را نابود کرده بود
او متوجه بود که حملهی مستقیم به بتمن، یک اقدام احمقانه است. او قصد داشت بتمن را به ضعیفترین وضعیت جسمانی و روانیاش ببرد. به همین دلیل او از مهماتی که دزدیده بود استفاده و دیوارهای تیمارستان آرکهام را خراب کرد و اجازه داد که گروهی از زندانیان دیوانه و مجنونی که در آن قرار داشتند، از این تیمارستان فرار کنند و به شهر گاتهام بروند؛ زندانیهایی مانند جوکر، اسکرکرو، ریدلر، پویزن آیوی، Cornelius Stirk، فیلم فریک، مد هتر، Ventriloquist، فایر فلای، دو چهره و مستر زاز. در طی همین برهه زمانی، بین یکی از همین زندانیان یعنی فیلم فریک را به قتل رساند و مبارزهی خیلی سختی هم با کیلر کراک داشت که در نهایت کارِ آنها به راههای فاضلابی ختم شد. بتمن چندین ماه زمان صرف کرد تا باری دیگر این مجرمان دیوانه و فراری را دستگیر کند و همین موضوع باعث شده بود او بهشدت خسته و ضعیف شود بهگونهای که احساس میکرد از لحاظ فیزیکی و روانی کم کم در حال نزدیک شدن به جنون است. اما از طرف دیگر، بین در دنیای زیرزمینی گاتهام قرار داشت و جایگاه خود را در آنجا مستحکم میکرد. زمانی که وقت مناسب فرا رسید، بین نقشهی بسیار خوبی را برای شوالیه تاریکی طرح ریزی کرد. زمانی که بتمن کاملا خسته به عمارت وین بازگشت، بین را دید که در آنجا منتظر او است. مبارزهی بین دو شخصیت خیلی زود آغاز شد اما هرچه که به انتهای آن نزدیک میشد، بتمن بیشتر و بیشتر از بین کتک میخورد. بعد از مدتی دیگر به جایی رسید که دیگر بتمن هیچ جانی در بدن نداشت. در انتهای این مبارزه، بین برای اینکه کار خود را به پایان برساند، بتمن را بلند کرد و او را با کمر روی زانوی خود کوبید. بین با همین کار کمر بتمن را شکست و او را به همان صورت فلج شده، رها کرد. همانجا بود که بین تبدیل به تنها فردی شد که توانست «بت را بشکند». این صحنهی نمادین تا به امروز در فیلم The Dark Knight Rises و انیمیشن Robot Chicken's DC Comics Special گنجانده شده است. همچنین در چندین اثر دنیای انیمیشنی دی سی، به این صحنهی خاص اشارههای خیلی زیادی شده است.
بعد از مدتی که بین در شهر گاتهام حضور داشت، دیگر تبدیل به حاکم بسیار قدرتمند دنیای زیرزمینی جرم و جنایت این شهر شده بود و هیچگونه چالشی برای او وجود نداشت. بروس وین که با آن وضعیت جسمی به وجود آمده تا حد زیادی مستاصل شده بود، لباس مخصوص بتمن را به جین پاول ولی که با نام «عزرائیل» شناخته میشد، داد. او برای جایگزین شدن در قالب بتمن، به جای استفاده از لباس سنتی و قدیمی این شخصیت، از یک لباس مخصوص پیشرفته رزمی استفاده کرد. بروس وین بارها و بارها به او اخطار داد که از بین دور بماند و سراغش نرود اما او اصلا به این اخطارها توجهی نکرد. او با بین مبارزه کرد و در نهایت او را شکست داد. اگرچه این نسخه از لباس بتمن، پیشرفتهتر از نسخههای قبلی بود اما باز هم بین مبارزه را به نفع خود تغییر داد، از داروی ونوم استفاده کرد و عزرائیل را ترساند. همین موضوع آنقدر او را عصبانی کرد که تمرکز خود را از دست داد و بین توانست او را مورد ضرب و شتم قرار دهد. با این حال، بین در این مبارزه زخم بسیار عمیقی برداشت و مقدار زیادی خون از دست داد. بین که قادر به رفتن به بیمارستان نبود، مصرف ونوم خود را افزایش داد تا درد را به طور موقت از بین ببرد و زمان این را داشته باشد تا بتمن جدید را شکست دهد.
عزرائیل که بهشدت تحقیر شده بود، به بت کیو بازگشت و تغییرات بسیار زیاد و پیشرفتهای را در لباس بتمن ایجاد کرد به گونهای که بین اصلا با بتمن «جدید» برابر نبود و توانایی مقابله با او را نداشت. جین پاول ولی بعد از اینکه دشمن بتمن را شکست داد، چند عدد از لولههایی را که ونوم را به جریان خون او منتقل میکردند، قطع و تا حد زیادی او را ضعیف کرد. او در ادامه به بین که دیگر ضعیف شده بود حمله کرد و بهشدت او را مورد ضرب و شتم قرار داد. از طرف دیگر، کمیسر گوردن، هاروی بولاک و همچنین رابین که با ترس بسیار زیادی مشغول تماشای این بتمن جدید بودند، متوجه شدند که بین دشمن خود را التماس میکرد که او را بکشد. در نهایت هم اگرچه عزرائیل برخلاف خواستهی قبلی خود پیش رفت و او را زنده گذاشت، اما آسیب زیادی به او وارد کرد و او را با همان حال همانجا گذاشت تا نیروی پلیس دستگیرش کنند.
در خط داستانی Vengeance of Bane II: The Redemption (سال ۱۹۹۵)، بین در زندان بلک گیت، دوباره خودش را از نو ساخت و اعتیادش به داروی ونوم را از بین برد و آن را شکست. بعد از این کار، او از این زندان فرار کرد. بین تصمیم گرفت که گذشتهی خود را کشف کند به همین دلیل ماجراجویی جدید خود را آغاز کرد تا در نهایت به هدف مهمی که داشت، یعنی پیدا کردن هویت پدرش، دست پیدا کند. پیش از اینکه او گاتهام را ترک کند، با بروس وین که دیگر بهبود یافته و باری دیگر تبدیل به بتمن شده بود، روبهرو شد. آن دو با کمک یکدیگر توانستند دزدهای بانکی را که تحت تاثیر داروی ونوم بودند، شکست دهند. بعد از این کار، آنها مسیر خود را از یکدیگر جدا کردند. بین اعلام کرد که او دیگر یک فرد «بیگناه» است و بتمن باید او را به حال خودش رها کند.
جستجوی بین درباره پدر ناشناختهاش، از همان محل تولدش که در زندانی واقع در سانتا پریسکا بود، آغاز شد. او در همین حین، قدیمیترین و پیرترین زندانی آن زندان را پیدا کرد. این زندانی یک کشیش یسوعی محسوب میشد. بین از طریق این کشیش متوجه شد که یکی از چهار مرد میتواند پدر او باشد. یکی از این چهار نفر، یک فرد انقلابی بود که دولت سانتا پریسکا از او نفرت داشت (کسی که بعدها به عنوان دیکتاتور این جزیره شناخته میشد)، نفر بعدی یک دکتر آمریکایی بود (کسی که بعدها مشخص شد همان توماس وین است)، فرد دیگری که ممکن بود پدر بین باشد یک مزدور انگلیسی بود (ادموند دورنس، مدتها پیش از اینکه با نام کینگ اسنیک معروف شود) و آخرین نفر هم یک بانکدار سوئیسی بود. بین تصمیم گرفت که اولین شانس خود را با همان بانکدار سوئیسی امتحان کند. به همین دلیل به رم سفر کرد تا به دنبال پدر احتمالی خود بگردد. در طی همین جریان، او با لیگ قاتلان درگیر شد. جالب است بدانید بین چندین سال بعد از فرار خود دوباره به سانتا پریسکا بازگشت و این کشیش یسوعی را به قتل رساند.
بین به عنوان دست راست جدید رأس الغول در لیگ قاتلان استخدام شد و دیگر از آن به بعد با نام «اوبو» شناخته میشد. او باید در کنار اوبو و همچنین دخترش یعنی تالیا الغول فعالیت میکرد. آنها نقشههایی داشتند که هم در مقابل شهر گاتهام و کل دنیا بایستند. بین در طی مدتی که در میان لیگ قاتلان حضور داشت، تا حد زیادی رأس را تحت تاثیر خود قرار داد. همین موضوع باعث شد که «سر شیطان» به بین پیشنهاد داد که با دخترش ازدواج کند. البته لازم به ذکر است که این درخواست، از طرف دختر خودِ رأس یعنی تالیا مطرح شده بود. زیرا تالیا از صمیم قلب دوست داشت تا عشق واقعی خود یعنی بتمن را عصبانی کند و کینهی بزرگی نسبت به او داشت. در قسمت ۷۰۱ سری کتاب کمیک Detective Comics ما بالاخره شاهد این هستیم که بعد از آن جریانات گذشته بتمن با بین وارد مبارزه میشود و تنها در یک مبارزه او را شکست میدهد. بعد از اینکه بین در نابود کردن شهر گاتهام شکست خورد، رأس الغول از عملکرد او ناامید شد به همین دلیل نامزدی بین او و تالیا را بر هم زد و او را از تیم خود بیرون انداخت. رأس در تلاش بود تا ویروس «لگسی» را درون شهر گاتهام آزاد کند. زمانی که تمامی این تلاشها با شکست مواجه شد، رأس الغول بین را تحقیر کرد زیرا او توسط مردی شکست خورد که یک بار خودش او را شکست داده بود. در پی خط داستانی لگسی و کتاب کمیک تک قسمتی Batman: Bane، او که به دنبال یک راه برای انتقام گرفتن بود، تصمیم گرفت که شهر مورد علاقهی بتمن را تبدیل به یک سرزمین بایر و خالی کند. به همین دلیل بین یک نیروگاه هستهای متحرک را ربود به سمت شهر گاتهام رفت تا نقشههای خود را عملی کند. با این حال، در مقابل او، بتمن، رابین و نایت وینگ قرار داشتند. آنها با کمک یکدیگر توانستند نقشههای بین را خنثی کنند.
بعد از این جریانات، بین از آنجا فرار کرد و در تلاش بود تا با فروختن داروی ونوم به ژنرال «وبز»، منابع مورد نیاز خود را دوباره بهدست بیاورد و بلکه بتواند حاکم سانتا پریسکا بشود. بتمن یکی از همکاران خود یعنی عزرائیل را به سراغ بین فرستاد تا او را دستگیر کند. در ابتدا، عزرائیل خیلی خوب عمل کرد و توانست با استفاده ترفندی از تمایلی که بین به ونوم داشت، علیه خودش استفاده کند. اما خیلی زود بین به عزرائیل حمله کرد و به شدت او را مورد ضرب و شتم قرار داد. عزرائیل در نهایت توانست فرار کند و به سمت جنگل برود. اگرچه عزرائیل زخمی و بسیار ضعیف شده بود اما توانست روحیه خود را دوباره بهدست بیاورد و بین را دستگیر کند و به شهر گاتهام بازگرداند. درست زمانی که آنها به شهر گاتهام رسیدند و عزرائیل قصد داشت بین را تحویل پلیس بدهد، یک اتفاق بسیار بزرگ و مهم رخ داد. همین موضوع به بین اجازه داد که برای مدت کوتاهی فرار کند اما عزرائیل به دنبال او رفت و خیلی زود باری دیگر او را دستگیر کرد. بین تمام تلاش خود را کرد تا عزرائیل را متقاعد کند که در زندگی جرم و جنایتی به او بپیوندد اما او این پیشنهاد بین را رد کرد. او توانست باری دیگر مبارزه را به نفع خود پیش ببرد و او را شکست دهد. بعد از گذشت مدتی و زمانی که وضعیت شهر گاتهام تبدیل به یک منطقه بیطرف (No Man's Land) شده بود، ما شاهد این بودیم که بین به استخدام لکس لوثر درآمده است. لکس لوثر تلاش میکرد تا این شهر را دوباره بسازد و بعد از آن، کنترل آن را در دست بگیرد به همین دلیل بین را فرستاد تا تمام سوابق رسمی شهر را نابود کند. اگرچه بین موفق به انجام این کار شد، اما لوشس فاکس نسخههای کپی اسناد اصلی را پیدا کرد و نقشههای لوثر مبنی بر در دست گرفتن کنترل شهر را کاملا خراب کرد.
بعد از این اتفاق، بین با جوکر برخورد کرد و نبردی بین آنها شکل گرفت. در همین حین بتمن مداخله کرد و با صحبتهای خود تا حدودی بین را متقاعد کرد که لوثر اصلا قابل اعتماد نیست. به همین دلیل دیگر بین شهر گاتهام را ترک کرد تا به سرنوشتی که انتظارش را میکشد دچار شود. او بعد از خروج از شهر گاتهام، تمام تلاش خود را میکرد تا از رأس الغول انتقام بگیرد و خیانت اخیر او را جبران کند. بین به دور دنیا سفر کرد. او قصد داشت تمام گودالهای لازاروسی را که در سرتاسر دنیا وجود دارند، پیدا کند و آنها را از بین ببرد. در طی همین جریانات، بین با قناری سیاه برخورد کرد.
- Tabula Rasa/Veritas Liberat:
همانطور که بین به دنبال پدر خود میگشت، دیگر کم کم متقاعد شده بود که پدر واقعی و بیولوژیکی او، همان دکتر آمریکایی است که آن کشیش یسوعی دربارهی آن صحبت کرده بود. بعد از تحقیقات و بررسیهای بیشتر در رابطه با این موضوع، بین متوجه شد، دکتری که رابطهی بسیار نزدیکی با مادرش داشته، کسی به غیر از دکتر توماس وین، پدر بروس وین، نیست. بعد از متوجه شدن این قضیه، متقاعد شد که او و بتمن از لحاظ خونی و بیولوژیکی با یکدیگر ارتباط دارند. به همین دلیل، بین زمانی که به شهر گاتهام بازگشت، این حقیقت را با بتمن در میان گذاشت.
در این برهه زمانی بین دیگر به این باور رسیده بود که پدر او همان توماس وین است اما زمان که با پدر واقعی خود برخورد کرد، متوجه شد که این مرد هیچ از کارهای خود اصلا پشیمان نیست و هیچ تمایلی به برقرار ارتباط با پسرش ندارد
در طی مدت زمانی که آنها دی ان ای خود را مورد آزمایش قرار داده بودند، بین نه تنها در عمارت وین باقی ماند بلکه همچنین برای مدتی در کنار این ابرقهرمان مشغول فعالیت شد. زمانی که بین و بتمن تبدیل به تیم دو نفرهی ابرقهرمانی جدید شدند، یک سری از قتلهای جدید در شهر گاتهام در حال رخ دادن بود که ارتباطاتی هم با خالکوبیهای بدن داشت. آنها بعد از کمی تحقیق و بررسی متوجه شدند که این اتفاقات، تقصیر دختری به نام «پیکس» بود که از تواناییهای تکنولوژیکی خود استفاده کرد تا خالکوبیهای روی بدنش، به مردی که آسیب زیادی به او وارد کرده بود، حمله کنند. در همین حین، بین اطلاعات جدیدی بهدست آورد و متوجه شد که از لحاظ بیولوژیکی ارتباطی با بروس ندارد. حتی بعد از فهمیدن این ماجرا و زمانی که بتمن نیاز به دستیار داشت تا با پیکس و مردی که به او آسیب وارد کرده بود، یعنی «ریکی» دست و پنجه نرم کند، بین به سراغش رفت، به او کمک کرد و در نهایت زندگی بتمن را نجات داد. بعد از اینکه این پرونده بسته شد و بین تمام اطلاعات جدیدی را که پیدا کرده بود با بتمن به اشتراک گذاشت، تصمیم گرفت ماجراجویی خود مبنی بر پیدا کردن پدرش را ادامه دهد اما این بار بروس تصمیم گرفت از لحاظ مالی او را حمایت کند.
بین با کمکهای اضافی دکتر لزلی تامپکینز تلاشهای خود را بالاخره آغاز کرد و بعد از اینکه متوجه شد که ممکن است پدر او در محدودهی یک گودال لازاروس قرار داشته باشد، ماجراجویی خود به سمت کوههای یخی و دور افتادهی Kangchenjunga را آغاز کرد. زمانی که او به این کوهها رسید و مردی که با نام «سِر ادموند دورنس» ملقب به کینگ اسنیک را در آنجا دید، متوجه شد که منابع خبری او درست این اطلاعات را اعلام کرده بودند. او متوجه شد که کینگ اسنیک، درست از زمانی که با رابین برخورد کرده بود، در آن کوهها قرار داشته است. او سوء تغذیه گرفته بود و به سختی زندگی میکرد. بین و دورنس در آن زمان داستان خود را تعریف کردند و متوجه شدند که این داستانها وجه اشتراکهای زیادی دارد. آنها متوجه شدند که به احتمال بسیار زیاد ارتباطاتی با یکدیگر دارند. بعد از اینکه او سالها خشم و نفرت در وجودش ایجاد شده بود، متوجه شد که پدرش هیچ پشیمانیای از بابت کارهایی که کرده بود، ندارد. درست در زمانی که قصد داشت به پدر خود حمله کند، گروهی که با نام «کبرا» شناخته میشدند، تنش بین آنها را قطع کردند. با توجه به این جریان، بین تصمیم گرفت که کمی برای انجام خواستهی قبلیاش صبر کند.
بین که به خاطر وضعیت فعلی و احساسات زیادی که در وجودش بود، نمیدانست باید چه کاری انجام دهد، به دورنس اجازه داد تا از نیروهای کبرا استفاده کند. او قصد داشت با استفاده از نیروهای این گروه، اسلحه فوقالعاده قدرتمندی را که در این گودال لازاروس پنهان شده بود و به زمانی مربوط میشد که تیم کبرا از این گودال استفاده میکردند، پیدا کند. با این حال، زمانی که بتمن و متحدان او به این محل رسیدند و قصد داشتند با کینگ اسنیک و نیروهای او مقابله کنند، بین تصمیم خود را گرفت و به سمت تیم بتمن رفت تا به آنها کمک کند. زمانی که کینگ اسنیک تیراندازی خود را به سمت بتمن آغاز کرد، بین تصمیم گرفت که بین این تیرها و بتمن قرار بگیرد و از او محافظت کند. او منبع نیرو و انرژی اسیدی را به سمت کینگ اسنیک پرتاب کرد. ظاهرا همین اتفاق باعث شد که او جانِ خود را از دست بدهد. بعد از این جریان، کبرا شکست خورد و بتمن با استفاده از گودال لازاروس جانِ بین را (به درخواست خودِ او) نجات داد. همانطور که او به درون این گودال میرفت، عبارت «من به عنوان یک فرد جدید... پاک... شفا پیدا کرده... دوباره متولد میشوم» را به زبان آورد.
- بحران بینهایت و یک سال بعد:
بین در خط داستانی بحران بینهایت به گروه جامعه مخفی ابرشروران پیوست و در مبارزهی شهر مترو پلیس، نقشی را هم برعهده گرفت. در طی این خط داستانی، او با شخصیت «جودو مستر» اصلی مبارزه کرد، کمر او را شکست و او را در نهایت به قتل رساند. این اتفاق در قسمت ۷ خط داستانی Infinite Crisis رخ داد. در آن زمان، هیچ دلیل خاصی برای این اعمال او ارائه نشد اما زمانی که نسخهی کامل بحران بینهایت منتشر شد، یکی از مواردی که در این نسخه تغییر کرد، این بود که بین خود را به این صورت معرفی کرد: «در نهایت من متوجه شدم که چه کسی هستم. من بین هستم. من مردم را میشکنم».
بعد از این اتفاقات، بین به سراغ کسب و کار مخصوص به خودش بازگشت. او در خط داستانی قسمت ۱۷ و ۱۸ سری کتاب کمیک JSA Classified، به دنبال « Hourmen» یعنی رکس و ریک تایلر میگشت و کمک آنها را نیاز داشت. او برای اینکه بتواند اعتماد این دو نفر را به خود جلب کند، برای آنها توضیح داد که چگونه، پیش از مبارزهی مترو پلیس، به سرزمین خود بازگشت تا به کار رئسای مواد مخدر پایان بدهد. او همچنین توضیح داد که در همین حین، متوجه شده یک نسخهی جدید و البته اعتیاد آورتر از داروی ونوم ساخته شده است. مثل اینکه بین در اقدامی کاملا بیفکرانه، به آنها حمله کرده بود و قصد داشت این تجارت مواد مخدر را از بین ببرد اما در آن جریان دستگیر شد و نسخهی جدید ونوم به جریان خونی او وارد شده بود. او دیگر حالا نمیتوانست بدون از دست دادن جانِ خود، از شرِ اعتیاد به این مواد خلاص شود. بین حالا دیگر مجبور بود تا به عنوان یکی از اعضای این تیم، برای این کارتل مواد مخدر فعالیت کند و قادر به فرار کردن نبود. ریک که معتقد بود بین به دنبال کمک رکس تایلر و تخصص او در زمینهی شیمی است، به او اجازه داد که به سراغ پدرش برود و متوجه شد که تمام این داستانها یک دروغ و حقه است. بین که تا به آن لحظه هیچ وقت به طور عمیق به ونوم اعتیاد پیدا نکرده بود، در حقیقت توانست رئسای این باند مواد مخدر را شکست دهد و تمام اطلاعات و تحقیقاتی که در رابطه با ونوم وجود داشت، نابود کند. او در همین حین متوجه شد که هر دو نسخهی ونوم، از تحقیقات اولیهی رکس تایلر روی «میراکلو» به وجود آمده است. او از صحبتهای تایلرها متوجه شد که هیچ یادداشت نوشته شدهای از کار رکس وجود ندارد. بین، رکس را دستگیر کرد و تجهیزات ریک را دزدید. او تصمیم داشت که رکس را به قتل برساند و ریک را مجبور کند تا آخرین مقدار باقی مانده از ونوم جدید را مصرف کند تا برای همیشه یک معتاد بماند. ریک ذهن بین را دستکار کرد تا او میراکلو را مصرف کند و درست زمانی که او و پدرش از آن ساختمان فرار کردند، آنجا را نابود کرد. همین اتفاق باعث شد تا این مزدور در ویرانهی همان زندان سانتا پریسکانی دفن شود که در ابتدا داستانش از همانجا آغاز شده بود.
بعد از این جریان، او بالاخره نجات پیدا کرد و متوجه شد که در سرزمین محل تولدش یعنی سانتا پریسکا انتخاباتی در حال برگزاری است به همین دلیل او حمایت خود از یکی از کاندیدها را اعلام کرد. با این حال در انتخاب تقلب رخ داد و کاندیدی که بین از آن حمایت کرده بود، باخت. او که از این اتفاق عصبانی بود، از نیروهای خود استفاده کرد و سانتا پریسا را تحت حکومت نظامی قرار دهد و باعث شد که یک جنگ داخلی درون این کشور به وجود بیاید. او بعد از انجام این کار، به دنبال فردی بود که در رابطه با تقلب انجام شده در این انتخابات، اطلاعات داشت. با این حال، همانطور که بین به دنبال سرهنگ کامپیوتران بود، فردی به نام «چک میت» هم به دنبال این شخص میگشت. زمانی که بین به آنها رسید، با فردی به نام «تامی جَگِر»، پسر جودو مستر اصلی روبهرو شد.
بین اعتقاد داشت که چک میت مقصر اصلی رخ دادن این تقلب در انتخابات سانتا پریسکا بوده است به همین دلیل به او حمله کرد. او و جگر بهسرعت با یکدیگر وارد مبارزه شدند و در نهایت جگر توانست بین را شکست دهد. جگر به بین گفت، تنها دلیلی که او توانست پدر جگر را به قتل برساند، به این خاطر بود که جودو مستر از قصد تصمیم گرفت که خود را در معرض خطر و آسیب قرار دهد تا در همین حین بتواند جانِ افراد زیادی دیگری را نجات دهد. جگر بعد از بیان این حرف، اجازه داد که بین زنده بماند.
بعد از گذشت این اتفاقات و در انتهای خط داستانی مینی سری Suicide Squad: Raise the Flag، از آنجایی که بین شرایط بسیار سختی را پشت سر میگذاشت، به همین به گروه جوخه انتحاری آماندا والر پیوست. وظیفهی او در این تیم به این صورت بود که میبایست مجرمان ابرانسان را دستگیر کند و بعد از این کار، آنها را به دورترین زندان دنیا بفرستد. این موضوع تا زمانی ادامه داشت که او هم درست همانند دیگر اعضای شرور تیم جوخه انتحاری، به سازمان خود خیانت کردند. در قسمت دوم کتاب کمیک Salvation Run، بعد از اینکه بین توسط بقیهی اعضای تیم فریب خورد و به سازمان خیانت کرد، به سیارهی زندانی ارسال شدند. زمانی که این شخصیتهای شرور از یکدیگر جدا شدند و هر کدام مسیر جداگانهای را در پیش گرفتند، بین تصمیم گرفت که با لکس لوثر متحد شود. او بعد از متحد شدن با لوثر، به همراه فرد دیگری به نام ددشات، تبدیل به محافظ شخصی او شدند.
بین تا زمانی که روی آن سیاره گیر افتاده بود، نسبت به لکس لوثر احساس وفاداری میکرد و هر کاری که وظیفهاش بود، انجام میداد. او همچنین به «تاندر» و «لایتنینگ» حمله کرد و مانع از این شد تا آنها مارشن من هانتر دستگیر شده را آزاد کنند. زمانی که شخصیتهای شرور راه خود را پیدا و از آن سیارهی زندانی فرار کردند، بین هم در میان افرادی قرار داشت که صحیح و سالم به زمین بازگشتند. در خط داستانی قسمت ۵۳ تا ۵۶ سری کتاب کمیک Superman/Batman، مشخص شد که بین در حال فروش مواد دارویی ونوم خود به رئسای باندهای مواد مخدر سرتاسر دنیا است. یکی از محمولههای او، مستلزم این بود که خودش هم به شهر گاتهام سفر کند. بتمن که برای مدت محدودی توانست قدرتهای سوپرمن را بهدست بیاورد، این اقدامات بین را با حمله کردن به خانهای که در آن مستقر بود، پاسخ داد. شوالیه تاریکی نه تنها خیلی راحت توانست این فرد شرور را شکست دهد، بلکه این قهرمان با قدرت بسیار زیاد خود، تقریبا او را به قتل رساند و آسیب بسیار شدیدی به او وارد کرد. با این حال، از آنجایی که ونوم استحکام او را تا حد زیادی افزایش داده بود، توانست از آسیبها و مصدومیتهایی که بتمن به او وارد کرد، جانِ سالم به در ببرد.
- سیکرت سیکس:
به نظر میرسد، به خاطر اینکه بین در خط داستانی مینی سری Suicide Squad: Raise the Flag با ددشات و همچنین تیم جوخه انتحاری در سیارهی زندانی همکاری داشت، توانست تبدیل به یکی از اعضای تیم سیکرت سیکس شود.
جالب است بدانید که داروی ونوم، تقریبا دو سال پیش از اینکه اصلا شخصیت بین به وجود بیاید، در کتابهای کمیک وجود داشته است
او علاقهی خاصی نسبت به اسکندال سوج پیدا کرده بود. به همین دلیل با او به طرز خاصی رفتار میکرد؛ درست همانند رفتار یک پدر سختگیر با دختر خود. او حتی برخی اوقات به عنوان دختر ناتنی خود به او اشاره میکرد. اگرچه اسکندال سوج، بعد از اینکه «ناک اوت» جانِ خود را از دست داد تمایل خیلی زیادی به غذا خوردن نداشت، اما بین درست همانند یک پدر دلسوز، مدام به او مواد مختلفی را یادآوری میکرد تا او بخورد و حال و احساس خوبی داشته باشد. البته لازم به ذکر است که اسکندال سوج برخی اوقات، پیشنهادهایی را که بین به او ارائه میداد، رد میکرد. علاقه و توجه خاصی که بین نسبت به اسکندال سوج داشت، برخی اوقات باعث میشد تا در میان بقیه اعضای تیم سیکرت سیکس تنشهایی به وجود بیاید زیرا اینگونه رفتارها در نظر آنها عجیب بود.
اولین ماموریت تیم سیکرت سیکس، یک عملیات بسیار خطرناک از یک حامی بسیار مرموزتر بود: آنها باید در طی این عملیات، فردی به نام «تارانتولا» و یک شیء خاص به نام « Get Out Of Hell Free Card» را به شهر گاتهام میرساندند. در همین حین، یک رئیس قدرتمند و دیوانهی باند مافیا به نام «جونیور» جایزهی بسیار بزرگی را بر سر اعضای این تیم گذاشته بود. اگرچه ماموریت آنها خیلی ساده و کم به نظر میرسید اما اصلا اینطور نبود زیرا مسیر آنها به سمت تارانتولا با انواع مزدورها و ابرشرورهای مختلفی پر شده بود؛ افرادی که به روشهای مختلف سعی میکردند موانعی بر سر راه اعضای این تیم به وجود بیاورند تا خودشان بتوانند هم کارت مخصوص و هم جایزهای را که برای آنها قرار داده شده، بهدست بیاورند.
زمانی که این تیم در حال جمع کردن عضو ششم خود در شهر لاس وگاس بودند، مورد حمله قرار گرفتند و در همین حین هم بین دستگیر شد. زمانی که بین دستگیر و خدمتِ جونیور برده شد، تا حد بسیار زیادی مورد شکنجه قرار گرفت به طوری که تا مرزِ مرگ هم رفت. جونیور در طی این جریان، آنقدر آجر به سمت بین پرتاب کرد تا در نهایت بین هم از شدت درد، محل قرار گرفتن کارت را به جونیور گفت. بعد از مدت کوتاهی، تیم سیکرت سیکس در نهایت توانستند او را نجات دهند اما زمانی که آنها در طی گذراندن مسیر خود به سمت مقصدشان بودند، بین کم کم در حال از دست دادن جانِ خود بود. زمانی که تیم سیکرت سیکس بالاخره به شهر گاتهام رسیدند، توسط صدها شرور و همچنین مزدور مختلف مورد حمله قرار گرفتند. در همین حین، مد هتر که سر دستهی آنها محسوب میشد، در حال تماشا کردن آنها بود. در حالی که بقیه اعضای تیم در حال دسته و پنجه نرم کردن بودند تا بتوانند زنده بمانند، بین با آن حالی که داشت، قادر به انجام هیچ کاری نبود. با این حال، درست زمانی که بین متوجه شد اسکندال سوج در خطر است، میدانست که در آن لحظه باید کاری انجام و او را از آن مخمصه نجات دهد.
+
حال برای اینکه او بتواند زودتر آسیبهای خود را التیام دهد و بعد از آن بتواند با این مهاجمان مبارزه کند، قولی را که به خود داده بود، شکست و با قورت دادن شیشه کوچکی از ونوم که همیشه با خود حمل میکرد، تا حدودی جانِ خود را به خطر انداخت و به میدان مبارزه بازگشت. بعد از اینکه او ونوم را مصرف کرد، بهشدت خشمگین شد و به مسیر جنگ رفت. او هر کسی را که سر راه خود میدید، برمیداشت؛ از جمله «کاوالیر»، زیرا او در برههای از زمان، کار مخصوص به بین را که همان کمر شکستن بود، انجام داد. زمانی که بین در میدان مبارزه قرار داشت و بهشدت آشفته بود، همهی دشمنان خود را به شکل بتمن میدید به همین دلیل مدام فریاد میزد: «شما نمیدانید که من کی هستم؟ من کسی هستم که کمر بتمن را شکست». از آنجایی که اسکندال تمامی این جریانات را مشاهده میکرد، این حرف را به عضو دیگر تیم یعنی «کت من» زد: «من حدس میزنم که بتمن هم به گونهای او را شکسته است». بین در همین حین، به همراه اسکندال، ددشات و کت من به سراغ یکی از دشمنان خود به نام «الکس مرکل» رفتند که او را هم شکست دهند اما او تمامی اعضای این تیم را شکست داد.
بعد از مدتی، بین به همراه «رگ دال» که در شکل رابین ظاهر شده بود و همچنین کت من، دیده شد. آنها قصد داشتند یک ماموریت خاصی را متوقف کنند و مانع از انجام شدن آن، بشوند. گروهی از مزدوران وظیفه داشتند تا فرزندان چندین مورد از سیاستمداران را بدزدند اما این کار اصلا با روحیات و کدهای اخلاقیای که تیم داشتند سازگار نبود و بین بیشتر از همه با این موضوع مشکل داشت و حاضر نبود این ماموریت را انجام دهد. بین از این موضوع متنفر بود که ببیند کودکان و فرزندان دچار مشکل میشوند یا به هر دلیلی در شرایط خطرناک قرار میگیرند؛ ممکن است این موضوع به این خاطر باشد که خود در یک زندان «بزرگ شده بود». در آن برهه زمانی، بتمن به دلایلی ناپدید شده بود. همین موضوع باعث شد که این سه نفر نقش قهرمانانهتری را در این برهه زمانی برعهده داشته باشند. بین، کت من و همچنین رگ دال در تلاش بودند تا این آدم رباییها را متوقف کنند. زمانی که بین و کت من در حال صحبت کردن با یکدیگر هستند، ما از میان حرفهای آنها متوجه میشویم که بتمن چقدر تاثیرگذار بوده است، مخصوص روی آنها. بین تا حد زیادی به بتمن احترام میگذاشت و احساس میکرد که اگر او واقعا رفته باشد، تنها افرادی باید لباس مخصوص او را بر تن کنند که واقعا لیاقت انجام این کار و ادامه دادن راه او را دارند.
شخصیت بین، اولین بار توسط دوست بتمن یعنی عزرائیل که در نبود بروس وین، لباس بتمن را به صورت بسیار پیشرفتهتر بر تن کرده بود، شکست خورد
زمانی که آنها در نبود بتمن و برای احترام زیادی که برای او قائل بودند، از خیابانهای شهر گاتهام «محافظت» میکردند، با دیک گریسون که در آن زمان لباس و هویت نایت وینگ را در اختیار داشت، برخورد کردند. نایت وینگ از راه و روشهایی که آنها در پیش گرفته بودند ناراحت بود و اصلا کار آنها را نمیپسندید. به همین دلیل سعی کرد نظرات خود را درباره راه و روشهای آنها بیان کند. همین موضوع کت من را ناراحت کرد و بعد از مدت کوتاهی از لحاظ جسمی و فیزیکی او را به چالش کشید اما بین سعی کرد که او را به صلح دعوت و از تنش بیشتر جلوگیری کند. بین دوست خود یعنی کت من را آرام کرد و با توجه به احترامی که برای بتمن و متعاقبا برای اعضای تیم او از جمله نایت وینگ قائل بود، عنوان کرد که بهتر است آنها آن محل را ترک کنند. کت من بعد از این اتفاق، اعمال بین را زیر سوال برد و قصد داشت علت اصلی عقب نشینی و تصمیمی که او گرفت، چه بود. بین به کت من دلیل اصلی خود را عنوان کرد و گفت تنها دلیلی که باعث عقب نشینی او شد، این بود که نایت وینگ تنها فرد ارزشمند و لایقی است که در نبود بتمن میتواند هویت و لباس او را از آنِ خود کند. در این برهه زمانی، بین دیگر آن شخصیت شروری که در ابتدا محسوب میشد، نبود و در عین حال احترام و اهمیت بسیار زیادی برای بتمن قائل بود. او همچنین به عقاید بتمن و ارزشهایی که او برایشان ایستادگی میکند، احترام زیادی قائل بود.
در یک خط داستانی جدید، بین به همراه دیگر اعضای تیم، توسط یک شخصیت شرور جدید به نام «آقای اسمیت» استخدام شد. این شخصیت شرور کارهای برده فروشی و تجارت برده انجام میداد. هدف آقای اسمیت این بود که بزرگترین زندان دنیا را احداث کند. به همین دلیل، او برای محقق کردن این خواستهی خود، قبایل آمازون را به عنوان کارگران و بردههای پروژهی خود استخدام کرد. یکی از اعضای تیم سیکرت سیکس به نام «جنت»، «آرتمیس» را دید و او را از برخورد قبلیای که با یکدیگر داشتند، به یاد آورد. در طی همین جریان، جنت اقدامی انجام داد که با مخالفت بسیار زیاد بقیه اعضای تیم روبهرو شد. همانطور که در میان اعضای این تیم یک جنگ داخلی نسبتا کوچک به وجود آمده بود، واندر وومن از راه رسید. زمانی که واندر وومن متوجه شد آرتمیس صدمه دیده، با اعضای تیم سیکرت سیکس وارد مبارزه شد. در همین حین، جنت به طرز شگفت انگیزی حرکت قدرتمندی انجام داد و واندر وومن در این مبارزهی خود شکست خورد. بعد از این جریان، اعضای تیم سیکس راه خود را از یکدیگر جدا کردند و میدانستند که خیلی زود دوباره در کنار یکدیگر جمع خواهند شد.
با اینکه سه تن از اعضای تیم سیکرت سیکس در کنار آرتمیس باقی ماندند، اما سه عضو دیگر همچنان به کارفرمای خود وفادار بودند. به همین دلیل آنها واندر وومن را به آقای اسمیت تحویل دادند. اسمیت بهشدت اصرار داشت که دیگر اعضای این تیم باید به خاطر خیانتی که انجام دادند، تنبیه شوند. همچنین او اعتقاد داشت که به احتمال بسیار زیاد، آنها سعی میکنند که بقیه آمازونها را هم آزاد کنند. با این حال، در همین حین واندر وومن مطلبی را به کت من گفت که باعث شد او تصمیم خود را تغییر دهد و به سمت دیگر این مبارزه برود. او آمازونها را آزاد کرد و شورشی را در زندان به راه انداخت. ددشات و رگ دال مدام با خود کلنجار میرفتند که آیا باید دیگران را به قتل برسانند یا خیر. در کمال تعجب، رگ دال تصمیم گرفت که باری دیگر به اتاق کنترل بازگردد و با یک آچار، به سر اسمیت ضربه وارد کند. در این برهه زمانی دیگر ددشات هم تصمیم گرفت که این کار را رها کند. او به سرِ یک آمازون که برای اسمیت کار میکرد شلیک کرد و با این کار زندگی کت من و جنت را نجات داد.
با اینکه بین، بتمن را یکی از دشمنان اصلی و البته قدیمی خود میدانست اما تا حد در برههای از زمان، تا حد بسیار زیادی برای او اهمیت قائل بود و اعتقاد داشت که در نبودش، هر کسی نمیتواند لباس مخصوصش را بر تن کند
بعد از شورشی که به راه افتاده بود، واندر وومن اجازه داد تا اعضای باقی ماندهی تیم سیکرت سیکس آنجا را ترک کنند؛ هر چند که میدانست تمامی آنها مجرم هستند. با این حال، ددشات همچنان در آنجا باقی ماند و همانطور که یکی از آمازونهایی را که برای اسمیت کار میکرد، به قتل رساند، کارِ خودِ اسمیت را هم یک سره کرد و او را هم کشت. زمانی که تمامی این ماجراها به اتمام رسید و کم کم اعضای گروه در حال جدا شدن بودند، بین به این موضوع اشاره کرد که هر ماموریتی که آنها انجام میدهند، در نهایت با آسیب و صدمه به پایان میرسد و هیچ پرداخت و دستمزدی در انتها وجود ندارد. او به بقیهی اعضای تیم اطلاع داد که از این به بعد او مسئول تیم خواهد بود. اولین تصمیمی که او در قالب مسئول تیم گرفت این بود که اسکندال را از گروه خارج کند. بین بعد از انجام این کار، فرد دیگری به نام «بلک الیس» را جایگزین او کرد.
زمانی که کت من این گروه را ترک کرد تا به دنبال قاتل پسر خود بگردد، سه تن دیگر از اعضای این تیم یعنی ددشات، رگ دال و اسکندال هم تصمیم گرفتند که به او بپیوندند. با این حال، از طرف دیگر، بین و جنت تصمیم گرفتند که همچنان به کار خودشان ادامه دهند. از آنجایی که این چند عضو، تیم را ترک کرده بودند، بین به عنوان مسئول گروه قصد کرد که چهار عضو جدید برای خودشان استخدام کند. این اعضای جدید عبارت بودند از: گیگانتا، دوارف استار، لیدی ویک و کینگ شارک. این استخدام اعضای جدید باعث شد تا اخلافی در تیم قدیمی به وجود بیاید. در آن زمان دیگر دو تیم سیکرت سیکس وجود داشت؛ تیمی که توسط بین و تیمی که توسط اسکندال اداره میشد. بعد از گذشت مدت زمانی، این دو تیم کم کم با یکدیگر درگیر شدند. زمانی که این دو تیم در مقابل هم قرار گرفتند، شرایط به گونهای پیش رفت که بین مجبور بود در مقابل اسکندال مبارزه کند. از آنجایی که بین اصلا قصد آسیب رساندن به اسکندال را نداشت، یکی از تیغههایش را گرفت و گلوی خودش را برید. بعد از مدتی، او توسط یک دکتر دوباره به زندگی بازگشت. این دو تیم با یکدیگر متحد شدند تا بلکه بتوانند دشمن مشترک خود را شکست دهند.
این شش نفر خیلی زود توسط لکس لوثر استخدام شدند آن هم زمانی که او توسط فردی به نام «وندال سوج» اسیر شده بود. در نهایت، به خاطر بمبی که لوثر کار گذاشته بود، آنها تا مرز مردن پیش رفتن اما در لحظهی آخر، به خاطر کاری که سوج انجام داد، جان سالم به در بردند.
- تاریکترین خانه:
او در این خط داستانی، جرئت زیادی به خرج داد و به همراه اسکندال سوج و همچنین بقیه اعضای تیم، به جهنم رفت تا بتوانند رگ دال و ناک اوت را بازگردانند. او در آنجا با بزرگترین ترس خود روبهرو شد. بعد از گذشت مدتی، بین بالاخره توانست با بزرگترین ترس خودش کنار بیاید و آن را کنار بزند. در نهایت هم آنها به کمک هم توانستند ناک اوت و رگ دال را نجات دهند. بعد از این جریانات، بین به اسکندال کمک کرد تا دوست خود را نجات دهد.
- Caution To The Wind:
در این خط داستانی ما باری دیگر شاهد این هستیم که ونوم از ایمپلنتهای جدیدی برای تزریق ونوم استفاده میکند که آنها در پشت سر او قرار داده شده است. او در این برهه زمانی متوجه شد، علی رغم تمام کارهای خوبی که کرده بود و در طول زندگی خط قرمزهایی داشت، باز هم سرنوشت او به جهنم ختم میشود. او حدس میزد تنها راهی که برای او وجود دارد تا بتواند به هدف واقعی زندگی و همچنین رستگاریاش برسد، این است که بتمن و همچنین متحدان او را به قتل برساند.
لازم به ذکر است که در برههای از زمان، رأس الغول از آنجایی که علاقهی زیادی به بین و نیروی زیاد او داشت، میخواست او را جانشین خود کند و دستِ دخترش تالیا را در دستِ او بگذارد
بین و تیم سیکرت سیکس به پایگاه عملیاتهای پنگوئن حمله کردند. آنها قصد داشتند با این کار، تمام اطلاعاتی را که او از متحدان بتمن دارد، بهدست بیاورند. بعد از اینکه آنها اطلاعات لازم را بهدست آوردند، پنگوئن را مجبور کردند که به تیم آنها بپیوندد. در مرحلهی بعدی، اعضای تیم به یک انبار رها شده در شهر گاتهام رفتند تا در آنجا بتوانند درباره نقشهی حملهی خود و همچنین مراحل بعدی صحبت کنند. پنگوئن بدون اینکه اعضای تیم سیکس هیچ اطلاعی از این ماجرا داشته باشند، یک فرستندهی مخفی در زیر پوست خود قرار داده بود. او با استفاده از این فرستند، به طور کاملا مخفیانه به تمام اعضای جامعهی ابرقهرمانی درباره این موضوع اطلاع داد و آنها را از محل دقیق سکونت تیم سیکرت سیکس خبردار کرد. مدت خیلی کمی بعد، این تیم از این اتفاق خبردار شد. بین متوجه شد که تعداد آنها در مقابل جامعه ابرقهرمانی بهشدت کم است و آنها به هیچ طریقی قادر به پیروز شدن در این نبرد نیستند. به همین دلیل خودش و بقیهی اعضای این تیم، داروی ونوم را به خود تزریق کردند. آنها تا حد زیادی به این موضوع اعتقاد داشتند که اصلا نباید بدون مبارزه کردن عقب نشینی کنند یا شکست بخورند. قهرمانان در نهایت توانستند در این مبارزه پیروز شوند. بعد از این اتفاق، بین و بقیهی اعضای تیم سیکس دستگیر و روانهی زندان شدند. زمانی که آنها در حال منتقل شدن به زندان بلک گیت بودند، بین به هوش آمد و متوجه شد تنها چیزی که به نوعی او را در مقابل کشتن بتمن باز میدارد، دوستانش هستند. به همین دلیل او به سرعت زنجیرهای خود را پاره کرد و آماده شد تا از آنجا فرار کند.
- The New 52:
در ماه سپتامبر سال ۲۰۱۱، بعد از جریانات فلش پوینت و همچنین ریبوت دنیای دی سی، بین باری دیگر توسط نویسندهای به نام پائول جنکینز و هنرمندی به نام دیوید فینچ، در ولوم دوم سری کتاب کمیک Batman: The Dark Knight به دنیای DCnU معرفی شد. نوع ظاهر شدن بین در این مجموعه، شباهت بسیار زیادی به شکل و ظاهر او در بازی ویدئویی Arkham Asylum داشت. او یک مخزن ذخیره سازی بسیار بزرگ روی پشت خود حمل میکرد و همچنان با اعتیاد خود نسبت به داروی ونوم مشکل داشت. در این داستان، بتمن در حال تحقیق کردن روی یک مورد شورش بسیار بزرگ در تیمارستان آرکهام بود؛ شورشی که در آن، به تمامی زندانیان این تیمارستان، ونوم تزریق شده بود. جالب است بدانید که در ترکیبات این ونوم، زهر ترس هم به کار رفته بود. همین موضوع باعث میشد که زندانیان هم قویتر از همیشه باشند و هم در مقابل ترس مصون باشند. در طی این خط داستانی، زمانی که بتمن با یک نسخهی بسیار قویتر دو چهره مبارزه میکرد، با شخصیت شرور جدیدی به نام «خرگوش سفید» برخورد کرد. شاید در ابتدا همه تصور میکردند که این دارو توسط بین به زندانیان داده میشود اما در اصل خرگوش سفید پشت تمام این ماجراها بود. زمانی که بتمن به سراغ خرگوش سفید رفت، او خیلی راحت بتمن را شکست داد و همان زهر ترس را هم به او و هم به فلش تزریق کرد. بتمن به دنبال او رفت و همین موضوع باعث شد که بتمن به بین برسد. بین به سرعت به او حمله کرد و مبارزهی سختی بین این دو شکل گرفت. در نهایت بتمن توانست به کمک فلش، در میدان این مبارزه پیروز باشد. بروس توانست این زهر ترس را هم در بدن خود و هم بدن فلش از بین ببرد. بین هم از یک صخره به پایین افتاد و به درون دریا رفت. اکثر المان و عناصری که در دنیای دی سی وجود دارد، در طی این ریبوت تغییراتی کردند. با این حال، در حین خواندن دیالوگهای کتابهای کمیک این مجموعهی جدید، ما متوجه میشویم که در این خط زمانی بین باز هم کمر بتمن را شکسته است و این موضوع بسیار مهمتر از این است که بخواهد در این ریبوت تغییر کند.
بعد از گذشت مدتی، بین در قسمت ۱۹ ولوم دوم Detective Comics و خط داستانی « War Council» ظاهر شد. در طی این خط داستانی، تا حدودی ظاهر او دستخوش تغییرات شد. او یک جلیقه و شلوار مبارزهای بر تن میکرد. او همچنین ارتشی داشت که به او خدمت میکردند. در این داستان و در طی فلش بکی که به حضور سابق او در خط داستانی Batman: The Dark Knight اشاره داشت، مشخص شد که بین قصد داشت تا یک دستگاه هستهای که شهر گاتهام را تهدید میکرد، بدزدد؛ آن هم فقط به این خاطر که با محفل جغدها به مشکل خورده بود. محفل جغدها مانع از این میشدند که بین این دستگاه را بدزدد و اصلا دوست نداشتند که او در برنامهها و نقشههای آنها دخالتی داشته باشد. بعدها، بعد از اینکه بتمن بین را شکست داد، یک شخصیت مرموز به سراغ این فرد شرور رفت و به او اطلاع داد که محفل جغدها نقشههای او را خراب کردهاند. به همین دلیل بین به سانتا پریسکا بازگشت تا ارتش خود را علیه آنها رهبری کند.
در طی خط داستانی Forever Evil، اسکرکرو متوجه شد که ممکن است بین دلیل اصلی شورش بلک گیت باشد با این اوصاف، در جنگ قریب الوقوع، بین رهبرشان خواهد بود. او همچنین متوجه شد که تالنها در بلک گیت و در یخ ذخیره شدهاند. بین از زندان پنا دورا که در سانتا پریسکا قرار داشت فرار کرد و داروی ونوم خود را به شهر گاتهام فرستاد تا زمانی که به آنجا میرسد، دارو هم رسیده باشد. زمانی که او در حال منتقل شدن به گاتهام بود، آزادی و فرار زندانیان زندان بلک گیت را تنظیم کرد. بین از طریق راههای فاضلابی به زندان بلک گیت رفت و به زندانیان آنجا پیوست. در حالی که آنجا بود، به محلی رفت که تالنها در آنجا قرار داشتند و او امیدوار بود که بتواند از آنها به عنوان سلاح خود استفاده کند. زمانی که حمله به شهر گاتهام و همچنین مبارزهی بین افراد بین و نیروی ادارهی پلیس گاتهام آغاز شد، بین به سراغ فردی به نام «پروفسور پیگ» رفت و او را مجبور کرد که تیمش بپیوندد. او همچنین عنوان کرد که در آن برهه زمانی دیگر هر چیزی که در گاتهام وجود دارد، توسط بین کنترل میشود. زمانی که بین به بلک گیت رسید، متوجه شد که فردی به نام «من بت» و افراد او، در تلاش هستند تا تالنها را به محل استقرار «مستر فریز» ببرند. او با تلاش بسیار یکی از تالنها را بگیرد. از آنجایی که پنگوئن و بین قراری با هم گذاشته بودند، طولی نکشید که بین توانست Emperor Penguin را برای او بازگرداند.
تقریبا چیزی در حدود سه سال برای بتمن زمان تا بتواند خود را به سطحی برساند و قدرت فیزیکی خود را تا حدی تقویت کند که در نهایت بتواند یکی از قویترین دشمنان خود یعنی بین را شکست دهد
بعد از این اتفاق، پنگوئن به بین گفت که مبارزان آرکهام اصلا از او نمیترسند زیرا او درست مانند بتمن، آنطور که باید و شاید ترس را به طرف مقابلش القا نکرده است. بین که این موضوع را متوجه شد، یک لباس مشابه لباس بتمن برای خود ساخت و به سمت برج وین رفت تا با کیلر کراک مقابله کند. بین با کیلر کراک مبارزه کرد و در نهایت او را شکست داد. او تصمیم داشت که تالنها را بازگرداند. بین برای انجام این کار ابتدا تالنی به نام «ویلیام کوب» را بیدار کرد و او را در سطح شهر گاتهام چرخاند و کاری کرد که او با چندین تن از زندانیان مختلف تیمارستان آرکهام مبارزه کند. بین شروع به جمع آوری شهروندان گاتهام به سمت خود کرد. بین، برج وین را تبدیل به پایگاه خود کرد و آن را به عنوان یک پناهگاه به این مردم ارائه داد تا آنها از حکومتی که زندانیان آرکهام به وجود آورده بودند، فرار کنند. او به کوب برنامههای خود را گفت. او قصد داشت شهر را به محفل جغدها تحویل دهد تا در مقابل بتواند از تالنها استفاده کند. تالنها به افراد بین حمله کردند و در نهایت بین را هدف خود قرار دادند. بین با کمک کوب، توانست آنقدر به تالنها آسیب وارد کند که قدرتهای احیا کنندگی آنها فعال شود و تکنولوژی کنترل ذهن آنها از بین برود.
در طی خط داستانی Batman: Eternal، بعد از اینکه آلفرد پنی ورث توسط «هاش» مورد حمله قرار گرفت و به سم ترس آلوده شد، برای مدت کوتاهی به تیمارستان آرکهام رفت. با این حال، طولی نکشید که به عنوان بخشی از یک توطئه، این تیمارستان مورد حمله قرار گرفت. آلفرد در طی این جریان و در انفجار تیمارستان توانست جانِ سالم به در ببرد. او به گونهای بین را فریب داد تا به او کمک کند بلکه به این طریق بتواند به غار اضطراریای که بتمن زیر تیمارستان ساخته بود، برسد. سیستم دفاعی این غار، بین را بیهوش کرد و به آلفرد اجازه داد که درخواست کمک کند.
- DC Rebirth:
در ابتدای خط داستانی Rebirth، بین همچنان در سانتا پریسکا زندگی میکرد. در قسمت ۶ سری کتاب کمیک Batman، اینگونه نشان داده شد که بین، داروی ونوم را به دکتر هوگو استرنج فروخته است. او قصد داشت در مقابل، از خدمات فردی به نام «سایکو پایرت» استفاده کند؛ فردی که به او کمک میکرد، تا بتواند بر اعتیادش به این مواد غلبه کند. استرنج بعد از خرید ونوم، از این دارو استفاده کرد تا چندین تن از بیمارانی را مرده بودند، به زندگی بازگرداند. در قسمت ۱۰ همین سری کتاب کمیک، بتمن به خاطر پیشنهاد آماندا والر به یک ماموریت انتحاری در سانتا پریسکا رفت. او در این ماموریت، کت وومن، برنز تایگر، Ventriloquist و زوج دلقکی به نام «پانچ» و «جوییلی» را هم به همراه داشت. آنها قصد داشتند با کمک یکدیگر، سایکو پایرت را از دست بین بدزدند. بتمن به سایکو پایرت نیاز داشت تا او آسیبهایی را که به «گاتهام گرل» وارد کرده بود، به حالت قبل بازگرداند و از بین ببرد. همچنین قرار بود بقیه اعضای تیم هم به گونهای برای تلاشهای خود، پاداشهایی را دریافت بکنند. مدت کمی بعد از اینکه بتمن به آنجا رسید، بین او را دستگیر کرد، کمرش را شکست و او را به درون سلولی انداخت که خودش دوران کودکیاش را در آنجا گذرانده بود. اگرچه شرایط سلول بهشدت سخت بود اما بتمن بالاخره از آنجا فرار کرد و خودش کمرش را به حالت قبل بازگرداند. بعد از اینکه بتمن به کت وومن اجازه داد تا به او «خیانت» کند و از طرف دیگر برنز تایگر، پانچ و جوییلی هم مرگ خود را جعل کنند، از Ventriloquist استفاده کرد تا سایکو پایرت را ضعیف کند. بعد از این کار، از کت وومن خواست تا کمر بین را بشکند. این حجم از تحقیر و همچنین از دست دادن سایکو پایرت باعث شد که بین ضربهی محکمی وارد کند و از نگهبانان زندان طلب ونوم کند.
در قسمت ۱۶ ولوم سوم سری کتاب کمیک بتمن، بین باری دیگر دوستان قدیمی خود یعنی برد، تراک و زامبی را استخدام کرد. او قصد داشت به شهر گاتهام حمله و پیش از اینکه دوباره سایکو پایرت را در تیمارستان آرکهام دستگیر کند، یک بار برای همیشه، بتمن را کاملا بشکند. بین ابتدا و پیش از اینکه به سمت تیمارستان برود، دیک گریسون، جیسون تاد و دیمین وین را در بت کیو آویزان کرد اما این سه نفر توانستند زنده بمانند.
در یکی از نسخههای خلق شدهی این شخصیت، بین تبدیل به یک دیکتاتور و همچنین یک کشتیگیر بسیار حرفهای شده بود
دوستان و افراد بین توانستند کت وومن، دوک توماس، کمیسر گوردن و برنز تایگر را دستگیر کنند تا بلکه به این طریق ارتباط بتمن با متحدانش قطع شود. بین به طرز وحشیانهای بتمن را درون کوچهای کتک زد و تصور میکرد که او جانش را از دست داده است. با این حال، متوجه شد که کت وومن فرار، بقیهی گروگانها را آزاد و افراد بین را دستگیر کرده است. همین موضوع به بتمن فرصت فرار کردن را داد. بین که بهشدت عصبانی شده بود، به تیمارستان آرکهام حمله کرد؛ جایی که آلفرد، سایکو پایرت را مجبور کرد تا ترسی را که او درون گاتهام گرل به وجود آورده بود، از بین ببرد. بتمن تصمیم گرفت که تعداد زیادی از زندانیان را آزاد کند تا آنها با بین مبارزه کنند تا بلکه به این طریق بتواند زمان بیشتری را برای آلفرد و سایکو پایرت به وجود بیاورد. با این حال، بین خیلی راحتی توانست زندانیانی مانند دو چهره، «سالومون گراندی»، «آمیگدال»، اسکرکرو، فایر فلای، مد هتر و غیره را شکست دهد. بعد از آن هم بین، ریدلر را مجبور کرد که دری را که به سمت بتمن باز میشد، برای او باز کند. بین و بتمن وارد مبارزهی دیگری با یکدیگر شدند و بتمن که تا حد زیادی خونریزی داشت، به سختی میتوانست دشمن قدرتمند خود را کتک بزند.
در طی خط داستانی مینی سری ۱۲ قسمتی Bane: Conquest، مشخص شد که بین در مبارزهی خود با بتمن جانِ سالم به در برده بود زیرا او بر مجرمان خود که خارج از شهر گاتهام قرار داشتند، تمرکز داشت. بین و سه تن از دوستانش یعنی برد، زامبی و تراگ دربارهی فعالیتهای مشکوکی که خارج از شهر گاتهام در حال اتفاق افتادن بود، باخبر شدند و سعی در بررسی و تحقیق آنها داشتند. در طی این جریان، آنها یک بارکش و چند مزدور پیدا کردند که در حال انتقال کلاهکهای هستهای و همچنین مدلهای مختلف اسلحه به شهر گاتهام بودند. همین موضوع باعث شد که آنها به این موضوع شک کنند که حملهای تروریستی در حال رخ دادن است. از آنجایی که فروش آنها در دریا قطع شد، آنها حدس زدند که خریدار به احتمال زیاد همچنان در گاتهام است. آنها از طریق بازجویی دقیق مجرمان محلی، به یک انبار رسیدند؛ انباری که از قبل توسط بتمن مورد حمله قرار گرفته بود. با این حال آنها توانستند این خریدار را پیدا کنند. این خریدار، آنها را به سمت کشور Qurac هدایت کرد.
زمانی که آنها در یک وسیلهی نقلیه قرار داشتند، توسط چندین مزدور مورد حمله قرار گرفتند. از آنجایی که این وسیلهی نقلیه در حال منفجر شدن بود، سه دوست دیگر بین، پیش از اینکه جانِ خود را از دست بدهند، از آنجا فرار کردند. بعد از گذشت مدتی، بین متوجه شد که به همراه چندین نفر دیگر که بروس وین هم در میان آنها بود، در جایی زندانی شده است؛ آن هم بدون اینکه هیچ ماسکی داشته باشد. در این برهه زمانی ما متوجه میشویم که بین و بتمن یک دشمن مشترک دارند که « Damocles» نام دارد. به همین دلیل، این دو دشمنیهای خود را کنار گذاشتند تا با کمک یکدیگر نقشهی فراری را طرح ریزی کنند. زمانی که بین برای بازجویی برده شد، در طی بازجویی در معرض شکنجههای سخت و طاقت فرسایی قرار گرفت اما اصلا تسلیم نشد. بعد از مدت کوتاهی، بین و بروس در نهایت توانستند از آن زندان فرار کنند و درست بعد از فرار کردن، آنها مسیر جداگانهای را در پیش گرفتند. زمانی که بین فرار کرد، دوباره به همان مرکز بازگشت و به آنها حمله کرد و بالاخره توانست انتقام خونین خود را از دشمنش یعنی Damocles بگیرد. در همین حین، بین یک هزارتوی تکنولوژیکی در زیر این مرکز پیدا کرد که توسط فردی به نام «دیونیسوس» کنترل میشد؛ یک موجود شبه انسانی که تنها یک سر بزرگ و یک جفت دست داشت. بین در ابتدا ارزش بسیار کمی برای دیونیسوس قائل بود اما خیلی زود متوجه شد که او ارتباط ریشهای عمیقی با گروههای مجرمانهی مختلف دارد. همچنین بین متوجه شد که فعالیتهای موثری که انجام داده، باعث شده که او به شکل غیرمعمولی ثروتمند شود و یک شخص قدرتمند در دنیای زیرزمینی و مجرمانهی سرتاسر دنیا محسوب میشود.
بین و سه دوست دیگرش تصمیم گرفتند که امپراطوری مجرمانهی گستردهی دیونیسوس را به خود جذب کنند. بعد از اینکه دیونیسوس زندانی شد، آنها چالش او را قبول کردند. قرار بر این شد که آنها یک دشمن جنایتکار نیرومند را نابود کنند و دزدانی را که در سرتاسر جهان با نام «The Vor» شناخته میشوند، مورد هدف قرار دهند. در حالی که برد مراقب دیونیسوس بود، بین و بقیه اعضا به آپارتمان پیچیدهای وارد شدند که معتقد بودند آنجا پایگاه اصلی عملیاتهای The Vor است زیرا در آنجا اسلحهها و پولهای زیادی انبار شده بود. متاسفانه بردِ بیدقت و غافل، توسط دیونیسوسِ آبزیرِکاه ناتوان شد و نتوانست وظیفهای را که به او محول شده بود، به خوبی انجام دهد. دیونیسوسِ Spetsnaz محلی را خبردار و ادعا کرد که فعالیتهای تروریستی را کشف کرده است. در حالی که تراگ و زامبی بهشدت تلاش میکردند تا خودشان را ارزشمند نشان دهند، بین با کت وومن برخورد کرد. او توسط قانون اجرایی روسیه دو راه در مقابل خود داشت؛ یا باید سیستم The Vor هک میکرد و اطلاعات آن را بهدست میآورد، یا مجبور بود به زندان برود. در همین حین، کت وومن زنگ خطر را فعال کرد و همین زنگ خطر باعث شد تا سربازهای پیادهی وور خبردار شوند. از طرف دیگر هم دیونیسوسِ سیستم امنیتی ساختمان را هک کرد و درهای مورد نظر خود را قفل کرد. همین موضوع موجب شد که بین از بقیه جدا شود و تنها بماند. بین خود را به کت وومن رساند و او با استفاده از یواسبی فلش درایوی که روسیهایها به او داده بودند، قرار خود با قانون اجرایی روسیه را عملی کرد. کت وومن قرار بود با استفاده از این فلش درایو، مقدار بسیار زیادی از داده را از پایگاه دادهی وور به سرقت ببرد. کت وومن برای اینکه بتواند از آنجا فرار کند، به بین شوک وارد کرد و پا به فرار گذاشت. بعد از گذشت مدت کوتاهی، بین باری دیگر توانست به زامبی و تراگ بپیوندد و از دست Spetsnaz که در حال رسیدن به آن محل بود، فرار کردند.
بین و سه دوست دیگرش که به دنبال یک چالش جدید میگشتند، رهبر تیم کبرا را که «ناجا-ناجا» نام داشت و میتوانست پیشگویی هم انجام دهد، ربودند. مدت زیادی طول نکشید که بین و سه همکارش، مورد حملهی نیروها و اعضای تیم کبرا قرار گرفتند. آنها برای اینکه بتوانند از دست کبرا خلاص شوند، پا به فرار گذاشتند اما دیگر نتوانستند ناجا-ناجا را هم دنبال خود بکشانند، به همین دلیل تیم کبرا توانست رهبر خود را نجات دهد. با این حال، آن اتفاقی که نباید میافتاد، افتاد و زمانی که ناجا-ناجا در حال وارد شدن به زیر دریایی خود بود، در طی یک حادثهی فجیع، جانِ خود را از دست داد. جالب است بدانید که این اتفاق توسط دیونیسوسِ طرح ریزی شده بود. از آنجایی که تیم کبرا در آن زمان هیچ رهبری نداشت و این خلاء در تیمشان حس میشد، بین و تیمش از این فرصت استفاده کردند. آنها به دنبال جانشینی برای ناجا-ناجا میگشتند. اعضای این گروه باور داشتند، فردی باید جانشین ناجا-ناجا شود که درست در زمان مرگ او به دنیا آمده و یک علامت ماه گرفتگی مادرزادی به شکل مار داشته باشد. بین و تیم او، به یکی از ماموران کبرا به نام «ولنتینا» برخورد کردند. او پیش از اینکه نیروهای دیگر کبرا هم به آن محل برسند، نوزادی را پیدا کرده بود. ولنتینا برای اینکه از هرگونه جنگ داخلی در کبرا، آن هم زمانی که هیچ رهبری ندارند، جلوگیری کند، تمام توجه این سازمان را به طور مستقیم به سمت امپراطوری مجرمانهی بین هدایت کرد. بین با دیدن این شرایط و تمام شکستهایی که از قبل داشت، بهشدت پریشان شده بود. این درگیریهایی که بین این سازمانهای مجرمانه اتفاق میافتاد، باعث شد که توجه بتمن به ماجرا جلب شود. همین موضوع باعث شد که او و آلفرد پنی ورث، سفری را برنامه ریزی کنند. بین به اعضای تیم خود و همچنین دیونیسوسِ اعلام کرد که آنها برای مبارزه با کبرا و همچنین پیروز شدن در میدان، به یک ارتش و ژنرال خوب نیاز دارند. او برای انجام این کار، به نقاط مختلفی سفر کرد. او ابتدا در روسیه توقف کرد و « KGBeast» را به تیم خود آورد؛ اگرچه کی جی بیست در آن زمان دیگر کمی پیر شده بود، اما باز هم کشنده و مرگبار محسوب میشد.
با اینکه برای هر شخصیتی مدت زیادی طول میکشد تا بتواند در نوع محتوای تلویزیونی یا سینمایی حضور داشته باشد، اما بین آنقدر محبوب شد که کمتر از دو سال بعد از اولین حضورش، در یک اثر تلویزیونی ظاهر شد
علاوه بر کی جی بیست، بین همچنین یک تیرانداز ماهر به نام «گان هاوک» و شرکیش یعنی «بانی»، «کینگ فارادی» بازنشسته و دو نفر دیگر را هم استخدام کرد تا با کمک آنها بتواند به مبارزه با کبرا برود. در کنار این کار، بین چندین تن از اعضای علی رتبهی کبرا را هم ربود تا بتواند با بازجویی آنها اطلاعاتی از این سازمان بهدست بیاورد. در عین حال که این اتفاق در حال رخ دادن بود، ولنتیا بهشدت از وضعیتی که به وجود آمد خسته شد زیرا ماموران کبرا اصلا نمیتوانستند بین را دستگیر یا به طور قطع، مرگ او را تایید کنند. بین با استفاده از قدرت جدید زامبی که بهتازگی کشف شده بود، توانست از طریق یکی از اسیرهای خود، محل دقیق تشکیلات کبرا را پیدا کند. با توجه به این اطلاعات جدید، بین به همراه تیمش نقشهای را طرح ریزی کردند که به تشکیلات کبرا حمله کنند. در همین حین، اعضای تیم بین، استراتژی و تصمیمات او را از اینکه قصد داشت به قلب کبرا حمله کند، زیر سوال بردند. زیرا قلعه و دژ آنها، در یک کشور بسیار امن و دقیقا قرار داشت و تا حدودی به نظر میرسید که در کشور کره شمالی قرار داشته باشد. بین برای اینکه نقشهی خود را عملی کند، به یک شخص نظامی علی رتبه حمله کرد. او قصد داشت با این کار هم اعتماد همتیمیهای خود را بهدست بیاورد هم با استفاده از این شخص نظامی، به اطلاعات حساسی مانند کدها، رمزهای عبور و همچنین اسلحههای مهم نظامی دست پیدا کند. بعد از این اتفاق، برِد وابستگی بین نسبت به ونوم را زیر سوال برد و اعتقاد داشت که این دارو، قضاوت و نحوهی تصمیمگیری او را تحت تاثیر قرار داده است. بتمن که در تشکیلات و عملیات بین نفوذ کرده بود، با آلفرد ارتباط برقرار کرد و از او خواست که آن محمولهی مخصوص را برایش ارسال کند. زامبی که این تماس تلفنی را شنید، خبرِ آن را برای دیونیسوس برد. او هم در همان لحظه رمزگشایی این تماس را آغاز کرد. زمانی که بین متوجه شد این تماس مربوط به شهر گاتهام است، بهشدت عصبانی شد. بین با این اطلاعات نظامی حساسی که داشت، به همراه گان هاوک و عضو دیگری به نام «پیستولیرا»، توانستند به اسلحههای مختلفی دست پیدا کنند. تیم بین، تبدیل به دو گروه کوچکتر شدند. بین و اعضای تیمش به قلعهی کبرا نفوذ کردند. ولنتینا که به قطعی برق مشکوک شده بود، به افرادی که در آن مجتمع قرار داشتند هشدار داد و چند تن از نیروهای کبرا را به شیرخوارگاه فرستاد تا از ناجا-ناجا محافظت کنند. در طی این مبارزه، بین به کینگ فارادی شک کرد زیرا غیب شده بود. بعد از مدتی او را پیدا کرد و متوجه شد که او در حال انتقال دادن اطلاعات است.
مین تصور میکرد که کینگ فارادی در واقع همان بروس وین است که تغییر ظاهر داده به همین دلیل به او حمله کرد و کمرش را شکست. بعد از اینکه او به اشتباه خود پی برد، توسط ولنتینا مورد حمله قرار گرفت. اگرچه ولنتینا یک لباس پیشرفته بر تن داشت، اما بین خیلی سریع توانست او را شکست دهد. بین با چندین تن از ماموران کبرا درگیر شد. او به خود قول داد، حتما دفعهی بعدی که بتمن را دید، او را خواهد کشت. ولنتینا بتمن و همچنین نوزاد را تعقیب کرد اما طولی نکشید که بتمن هم در این تعقیب و گریز وارد شد. بین پیش از اینکه به سراغ بتمن برود، در نهایت لباس پیشرفتهی ولنتینا را نابود کرد. بین، نوزاد را از بتمن درخواست کرد زیرا او قصد داشت تا از این طریق، کنترل تشکیلات کبرا را بهدست بیاورد. با این حال، بتمن تصمیم گرفت که از راه احساسات بین وارد جریان شود زیرا بتمن اعتقاد داشت که او هرگز اجازه نمیدهد که یک نوزاد بیگناه، به همان روشی که خودش بزرگ شد، بزرگ شود. بین به بتمن اجازه داد که به همراه نوزاد با استفاده از زیر دریاییای به نام «سی بت»، از آنجا برود؛ همان زیر دریاییای که بتمن از آلفرد درخواست کرده بود. از طرف دیگر هم بین برای اینکه از خشم بسیار زیادی کبرا فرار کرد، سوار سی بت شد. ولنتینا و همچنین بقیهی اعضا، زمانی که متوجه شدند دیگر ناجا-ناجا را از دست دادهاند، تصمیم گرفتند ریش سفید کبرا به نام «رمپو» را ساکت کنند. این ریش سفید در تلاش بود تا تمامی نیروهای کبرا را بسیج کند که به دنبال این نوزاد بروند و او را بازگردانند. زمانی که این نوزاد به شهر گاتهام رسید، مقابل درِ یک یتیم خانه گذاشته شد. از طرف دیگر، ماه گرفتی مادرزادیای هم که روی پوستش بود، با یک عمل پیوند پوست، از بین رفت. چند تن از راهبهها، زمانی که این نوزاد را با مقداری پول مقابل در دیدند، به داخل یتیم خانه بردند. جالب است بدانید که در کنار این نوزاد، خرس عروسکی مورد علاقهی بین که در دوران کودکی از آن استفاده میکرد و اوسیتو نام داشت هم گذاشته شده بود.
بین دارای هوش بسیار زیادی است. در طی خط داستانی Bane of the Demon، رأس الغول گفت که بین «دارای هوش و ذهن بزرگی است که با بزرگترین فردی که میشناسم، برابری میکند». قدرتی که او دارد، راههای بیشتری را برای مقابله با بتمن مقابلش قرار میدهد. به این صورت نشان داده شده که بین میتواند حدود ۱۵ تن را بلند کند یا بکشد. در مدتی که بین در زندان قرار داشت، رشتههای مختلف علمی را توانست با سطح درک بسیار بالایی که با مختصصا برجستهی این رشتهها برابری میکرد، بیاموزد. او با ده زبان زندهی دنیا آشناست و حداقل با چهار زبان محرمانه و قدیمی هم آشنایی کامل دارد و میتواند با این زبانها صحبت کند. همانطور که در معرفی این شخصیت هم به آن اشاره شد، او میتواند با زبانهای اسپانیایی، انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، روسی، ماندارین چینی، فارسی، دری، اردو و لاتین صحبت کند. در طی خط داستانی The Bane of the Demon مشخص شد که بین دارای حافظهی تصویری و دیداری است. در طی یک سال، او توانست هویت مخفی و واقعی بتمن را کشف کند.
او یک مبارز فوقالعاده بااستعداد و خوب محسوب میشود و بهشدت در زمینهی استراتژیک و تاکتیکها، عالی عمل میکند. در طی زمانی که بین در زندان به سر میبرد، توانست با ذهن خلاق خودش، روشی اختصاصی در زمینهی کوهنوردی، مدیتیشن و یک سبک مبارزهای به وجود بیاورد. او از این سبک مبارزهای خود در مقابل سایر جنگجویان شناخته شدهی رزمی در دنیای دی سی استفاده کرده است. خالق این شخصیت یعنی همان چاک دیکسون، در ابتدا و در داستانهای اولیه، بین را به صورت یک جنگچوی بسیار آرام و متمرکز شبیه به بروس لی طراحی میکرد؛ به طوری که او از طریق مدیتیشن و آرامش قدرت خود را بیرون میکشید. دیکسون شخصیت بین را تقریبا با یک کیفیت ماورائی ترکیب کرده است. او در صحبتهای خود توضیح داد که بین، با استفاده از همین تواناییهای بسیار زیاد خود توانست در تمامی مبارزههایی که در زندان داشت، پیروز باشد؛ در حالی که تمامی حریفهای او فقط خشم، حرص و طمع داشتند و همین موارد آنها را به حرکت در میآورد. چندین صحنهی مختلف خط داستانی Vengeance of Bane، به بررسی این جنبهی بین میپردازد. در طی همین خط داستانی توضیح داده میشود که تسلط بسیار زیاد بین روی تکنیکهای مدیتیشن، «باعث شد که فضا و زمان، بازیچهی او باشند». در صحنهی بعدی داستان که این توانایی را تا حدودی تقویت میکند مربوط به زمانی است که بِرد اولین بار به سراغ بین میرود و از او درخواست کمک میکند. زیرا او از دیگر زندانیان شنیده بود که بین «جادو دارد... از آن نوع جادوهایی که به او اجازه میدهد تا از دیوار زندان عبور کند». استفاده از داروی ونوم، تواناییهای فیزیکی او را تا حد زیادی افزایش میدهد؛ از جمله قدرت فیزیکی و همچنین فرآیند بهبود او، که به درجهی ابرانسانی میرسد. در بسیاری از خط داستانیها و تجسمهای بین، او نیاز به یک مخزن مخصوص دارد تا بتواند به کمک آن، میزان ونومی را که میخواهد به بدنش انتقال دهد، کنترل کند.
اگرچه بین دیگر از استفاده از ونوم را در سال ۱۹۹۵ و در خط داستانی Vengeance of Bane II کنار گذاشت و از آن زمان دیگر این شخصیت به گونهای به تصویر کشیده میشود که همچنان روی قول خود پایبند مانده، اما اینکه هنرمندان حتی در داستانهای جدید هم بین را به گونهای طراحی کنند که همچنان یک مخزن بزرگ مخصوص ونوم روی پشتش یا دستگاهی روی پشت سرش دارد، اصلا آنطور که باید و شاید، عجیب و غیرمعمول نیست. از طرف دیگر، تقریبا در تمام نسخههای اقتباسیای که ساخته شده و میشود، این شخصیت به گونهای حضور مییابد که همچنان از ترکیبات ونوم استفاده میکند و انگار نه انگار که این کاراکتر چنین قولی به خود داده است و سختیهای زیادی کشید تا این قول را نگه دارد. گیل سیمون، این وقفهها و لغزشهایی را که در سری کتابهای کمیک بین به وجود آمده بود، در یکی از قسمتهای مجموعهی سیکرت سیکس توضیح داد. در طی این خط داستانی، شخصیت ددشات به این موضوع اشاره کرد که بین برخی اوقات تجهیزات قدیمی خود را که به ونوم مربوط بود، با خود حمل میکند اما این موضوع تنها از سرِ عادت است. زیرا خودِ بین یک بار عنوان کرده بود که حاضر است بمیرد اما یک بار دیگر از این دارو استفاده نکند.
در انتها به انیمیشنها، فیلمها و بازیهایی اشاره میکنیم که شخصیت بین در آن حضور داشت:
- فیلم Batman & Robin محصول سال ۱۹۹۷ با بازی رابرت الکساندر سونسون جونیور
- انیمیشن Batman: Mystery of the Batwoman محصول سال ۲۰۰۳ با صداپیشگی هکتور الیزوندو
- انیمیشن Superman/Batman: Public Enemies محصول سال ۲۰۰۹
- فیلم The Dark Knight Rises محصول سال ۲۰۱۲ با بازی تام هاردی
- انیمیشن Justice League: Doom محصول سال ۲۰۱۲ با صداپیشگی کارلوس الازراکی
- انیمیشن سریالی Batman: The Animated Series محصول سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۵ با صداپیشگی هنری سیلوا
- انیمیشن سریالی Superman: The Animated Series محصول سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۰ با صداپیشگی هنری سیلوا
- انیمیشن سریالی The New Batman Adventures محصول سال ۱۹۹۷ تا ۱۹۹۹ با صداپیشگی هنری سیلوا
- انیمیشن سریالی Batman Beyond محصول سال ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۱ با صداپیشگی ژواکیم دی آلمیدا و ران پرلمن
- انیمیشن سریالی Batman: the Brave and the Bold محصول سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۱ با صداپیشگی مایکل دورن
- انیمیشن سریالی Young Justice محصول سال ۲۰۱۰ با صداپیشگی دنی ترخو
- انیمیشن Batman: Assault on Arkham محصول سال ۲۰۱۴
- سری بازی Arkham
- بازی DC Universe Online محصول سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۶ با صداپیشگی جیسون لیبرت
- بازی Injustice: Gods Among Us محصول سال ۲۰۱۳ با صداپیشگی فرد تاتاسیور
- بازی Injustice 2 محصول سال ۲۰۱۷ با صداپیشگی فرد تاتاسیور