سازندگان بازی The Council در قسمت سوم به قدری درگیر روایت رگباری داستان میشوند که یادشان میرود دستی هم به سر و روی دیگر بخشهای بازی بکشند. با بررسی این بازی همراه زومجی باشید.
مقالههای مرتبط:
در این روزها که نه استودیو Telltale قصد عرضه بازیهای موردانتظارش را دارد و نه خبری از تاریخ انتشار بازی Life is Strange 2 است، پیدا کردن بازیهای داستانمحور برای طرفداران این سبک شاید کمی سخت باشد، اما بازی The Council که پیشتر قسمتهای اول و دوم آن را بررسی کردیم، نشان داده است که در غیاب بزرگان این سبک میتواند به اندازه کافی سرگرمکننده باشد و جذاب ظاهر شود و حالا که قسمت سوم آن نیز در اختیار کاربران قرار گرفته است، بازی از لحاظ داستانی سیری غیرقابل پیشبینی به خود میگیرد که انتظار را برای دنبال کردن ماجرا سختتر میکند، اما با این حال همچنان برخی از مشکلات قدیمی بازی با قدرت پابرجا است و حتی مشکلات جدیدی نیز در این قسمت گریبانگیر The Council میشود که تاحدودی ما را نسبت به رفع ایرادات قبلی در دو قسمت آینده ناامید میکند و البته مهمتر از این ناامیدی، قسمت سوم نگرانی جدیدی در ذهن مخاطبش ایجاد میکند که آیا سازندگان به جز داستانی غافلگیرکننده، واقعا چیز سرگرمکننده دیگری در اختیار دارند یا نه؟ در ادامه با جزئیات بیشتری به تک تک این مسائل خواهیم پرداخت.
اولین تفاوت بزرگی که در قسمت سوم بازی دیده میشود این است که سازندگان ما را از ماشین قراضه و قدیمی دو قسمت قبل پیاده میکنند و بلیط یک قطار سریعالسیر را کف دستمان میگذارند تا این بار خلاف اپیزودهای گذشته، شاهد روایت سریعی باشیم و پی در پی با اتفاقات و حقایق تعجببرانگیزی در مورد افراد مختلف ساکن در کاخ مورتیمر و مهمتر از همه اطلاعاتی جالب در مورد خود مورتیمر روبرو شویم. البته این روایت سریع باعث میشود تا اولا اپیزود سوم تا به اینجا لقب کوتاهترین قسمت بازی را به خود اختصاص دهد و از طرفی هم سوالات جدیدی را در ذهن ما ایجاد میکند که همچنان بیجواب میمانند. با این وجود، سومین قسمت از The Council به سبب راهها و مسیرهای گوناگونی که در مورد شخصیتهای مختلف پیش روی شما میگذارد، ارزش تکرار بسیار بالایی دارد که به خوبی نقصی مانند کوتاهی بازی را جبران میکند.
هشدار: ادامه متن میتواند بخشی از داستان این قسمت و قسمتهای قبلی بازی را لو دهد.
با پیدا شدن سارا دِریشه، برخی از رازهای بازی برملا میشوند و در همین راستا هم پازلهای شخصیتهای مختلف داستان آرام آرام کنار هم قرار میگیرند و شخصیتپردازی کاراکتر مرموزی مثل مورتیمر و نحوه آشنایی او با سارا یا گذشته الیزابت آدامز که پس از پایان قسمت اول بسته به انتخاب شما دیگر خبری از وی نیست، با جزئیات بیشتری نمایان میشود؛ البته به شرطی که کمی سمجبازی در بیاورید و سارا را سوالپیچ کنید. جدا از همه اینها، شاید مهمترین ویژگی مثبت ناپایدار بازی در این قسمت، هیجان بالایی است که در بازیکن برای مشاهده قسمت بعدی ایجاد میکند. از طرفی شما با حضور در کنفرانس موعود جبهه خود را انتخاب میکنید که احتمالا در ادامه بازی تاثیرات ویژهای خواهد داشت، از سوی دیگر حقایقی ماورایی در مورد مورتیمر و گریگوری میشنویم که شاید چندان انتظارش را نداشتیم و در نهایت هم با مرحله پایانی که کلیفهنگر فوقالعادهای را برای این قسمت خلق کرد، مواجه میشویم. همه اینها باعث میشوند تا انتظار برای قسمت بعدی سخت باشد، اما این نکته مثبت از آن جهت ناپایدار است که اگر دو قسمت آینده بازی نتوانند پاسخهای قابلقبول و بهجایی را برای هر کدام از سوالات فراهم کنند، قطعا ضربه جبران ناپذیری به یکی از ستونهای بازی وارد میشود. با این حال، بدون در نظر گرفتن اینکه ریسک سازندگان جواب خواهد داد یا نه، قسمت سوم The Council از لحاظ داستانی پرمحتواتر، جذابتر و پیچیدهتر از همیشه ظاهر میشود. از طرفی هم حضور سارا و دستوراتی که او به شما میدهد، باعث میشود تا بازیکن کمی از سردرگمی خارج شود و مسیر هموارتر و مشخصتری برای ادامه بازی داشته باشد. برای مثال در قسمتهای قبلی همیشه بازی از شما میخواست که راز یا نکتهای مخفی را از جایی بهدست آورید که شما را مجبور به جستجوی وجب به وجب محیط بازی میکرد، اما حالا شما چه در زمینه تصمیماتی که قرار است بگیرید و چه در زمینه ماموریتها، راهکار و راهنمای مشخص و سرراستی در اختیار دارید که باعث میشود روند طی کردن مراحل نیز سرعت بگیرد. البته این بدین معنا نیست که بازی آزادی عمل شما در انتخابهایتان را سلب میکند، این مسئله به خودی خود شاید چیز بدی نباشد، اما در ادامه اشاره خواهیم کرد که چگونه تاحدودی به گیمپلی ضربه وارد میکند.
با اینکه The Council از لحاظ داستانی در قسمت جدیدش چندین گام رو به جلو حرکت میکند، اما بازی از لحاظ گیمپلی کمی دچار افت میشود. برخلاف دو قسمت قبلی که در میان حرف کشیدن از کاراکترها، بازی ما را با معماهای متنوع و جالبی هم سرگرم میکرد، در این قسمت فقط یک معما در انتهای کار طراحی شده است و با اینکه قبول دارم حل کردن آن کار آسانی نیست و شاید چندینبار نیاز به آزمون و خطا داشته باشد، اما این موضوع نمیتواند ایرادی را که در این رابطه به طراحی مراحل بازی وارد است، جبران کند. قسمت سوم بازی به سه بخش جداگانه تقسیم میشود و اینکه ما فقط در بخش آخر شاهد تنوعی در گیمپلی بازی باشیم، راضیکننده نیست. حتی جستجوی محیطها برای یافتن اشیای مختلف نیز در این قسمت به بخش آخر بازی موکول شده و در دو بخش ابتدایی هیچ چیزی به جز Confrontation های متوالی دیده نمیشود. جدا از این، یکی از انتظاراتم از بازی چه در این قسمت و چه در قسمتهای بعدی این است که بتواند مکانیزمهای جدیدی به گیمپلی اضافه کند، اما با توجه به چیزی که در این قسمت مشاهده کردیم، فکر نمیکنم تا پایان کار هم چیزی به جز همان مواردی که در قسمت اول تجربه کردیم، نصیبمان شود. درست است که Confrontation ها و استفاده از درخت مهارت، ایده جدید و خوبی برای اثری در این سبک به شمار میرود، اما تیم سازنده هیچ تلاشی نمیکند تا ایده خود را رفته رفته گستردهتر کند و به آن شاخ و برگ دهد. این یکی از پتانسیلهای بزرگ بازیهای اپیزودیک است که میتواند شما را هر بار با المانهایی جدید در گیمپلی غافلگیر کند، اما به نظر میرسد استودیو Big Bad Wolf دارد به راحتی از کنار این مسئله عبور میکند.
نکته بعدی به تصمیمگیریها و نتیجه آن در ادامه بازی مربوط میشود که این بار کمی متفاوتتر از گذشته است. برای مثال در قسمت اول، تصمیمی که شما در رویارویی با الیزابت آدامز در راهروی بازی میگرفتید، میتوانست بخشی از گیمپلی را از شما دریغ کند یا اینکه یک مرحله کارآگاهی جدید را به مراحل بازی اضافه کند و حتی سرنخهایی در مورد مسبب اصلی اتفاقی که برای آدامز میافتد در اختیار شما قرار دهد. این بار اما تصمیمگیریهای مختلف در مجموع شما را به سوی قالب یکسانی هدایت میکنند. برای مثال اینکه شما در جریان کنفرانس از چه گروهی حمایت میکنید، با اینکه احتمالا در قسمتهای آینده تاثیرش را بروز خواهد داد، اما عملا تفاوت بزرگی در گیمپلی ایجاد نمیکند. شما هر جبههای را که انتخاب کنید در گام بعدی سعی دارید شخصی کلیدی از گروه مقابل را به سمت خود بکشانید که شاید چندان با انتظارات ما در مورد یک بازی داستانمحور که شما دخالتی اساسی در روند آن دارید، جور در نمیآید. جدا از این، انتخاب ما در مورد خواهران هیلزبرو نیز نتیجه خاصی دربر ندارد و آن هم جزو مواردی است که برای مشاهده نتیجه انتخابمان باید منتظر قسمت بعدی باشیم. اینجا است که وابستگی بیش از حد بازی به اپیزود آینده، کمی قسمت سوم را دچار تزلزل میکند و باعث میشود به این فکر کنیم که این قسمت از بازی چیزی بیشتر از یک تریلر تبلیغاتی جذاب برای قسمتهای آینده The Council نیست که به نوبه خودش بدیها و خوبیهایی دارد.
یکی از ویژگیهای خوبی که در دو قسمت قبلی The Council به چشم میخورد، معرفی محیطهای جدیدی از کاخ مورتیمر بود که باعث میشد تا حضور دائمی در این مکان، خستهکننده به نظر نرسد. در این قسمت هم با اینکه با دو مکان جدید روبرو میشویم، اما فقط معرفی و نشان دادن این محلها به بازیکن کافی نیست. چیزی که در قسمتهای گذشته این موضوع را به یک نکته مثبت تبدیل میکرد، امکان گشتوگذار در این محیطها و یافتن اسرار و رازهای جدیدی در مورد اشخاص مختلف بازی بود، اما در قسمت سوم مکانهای جدید نه چیزی برای جستجو دارند و نه اطلاعات مهمی در اختیار شما قرار میدهد.
از لحاظ بصری، ایراداتی که در دو قسمت قبلی شاهدش بودیم، کاملا پابرجا ماندهاند و متاسفانه هیچ تغییر مثبتی در گرافیک فنی بازی دیده نمیشود و تازه با بیشتر شدن تعاملات کاراکترها، مشکلات مربوط به انیمیشنهای بازی نیز بیشتر از قبل به چشم میآیند. کماکان شخصیتها حین صحبت کردن رفتارهایی تکراری و مشابه از خودشان نشان میدهند که چندان خوشایند نیست. گذشته از این، باگهایی مثل فرو رفتن لباسها در چهره شخصیتها یا گاهی حرف زدن بدون تکان خوردن لبها نیز به تجربه بازی لطمه میزنند. شخصیت سارا که در دو قسمت قبلی فقط حضوری چند ثانیهای داشت، در این قسمت به یکی از کاراکترهای اصلی تبدیل شده است که متاسفانه از لحاظ صداگذاری اصلا شرایط قابل قبولی ندارد. فریادهای گوش خراش و ادای دیالوگها به شکلی که با چهره کاراکتر همخوانی ندارد، باعث شده است تا ارتباط برقرار کردن با سارا به کار دشواری تبدیل شود. با این حال، تنها کورسوی امیدی که در قسمت سوم در زمینه فنی بازی دیده میشود، عدم وجود افت فریم و اجرای روان بازی است که در قیاس با دو اپیزود قبلی، پیشرفتی جزئی به حساب میآید.
در مجموع، قسمت سوم بازی The Council بالا و پایینهای زیادی را در قیاس با دو اپیزود قبلی تجربه کرده است که باعث میشود حس متفاوتی را به بازیکن القا کند. داستان بازی که هسته اصلی آن است، بهتر و جذابتر از قبل پیش میرود، اما وابستگی بسیاری از اتفاقات به قسمت آینده مشکلاتی به وجود میآورد که باعث میشود تکرار بازی نتواند جذابیت و غافلگیری لازم را داشته باشد. با این حال، پیشرفت در داستان، لزوما با بهبود دیگر بخشهای بازی همراه نشده است و همچنان بازی برخی ایرادات آزاردهنده قسمتهای قبلی را به دوش میکشد، اما همه اینها باعث نمیشود که دست از دنبال کردن بازی برداریم و برای تجربه قسمت بعدی هیجانزده نباشیم و برای یک بازی اپیزودیک شاید هیچ چیز به اندازه حفظ کردن اعتماد مخاطب به بازی و ادامه داستان، ارزشمند نباشد.
این بازی روی پلتفرم پیسی بررسی شده است.
The Council Episode 3
قسمت سوم بازی The Council از لحاظ داستانی که شاید مهمترین بخش برای یک اثر داستانمحور باشد، از هر نظر یک سروگردن بالاتر از اپیزودهای قبلی قرار میگیرد، اما در این بین سازندگان نه تلاشی کردهاند تا برخی ایرادات آزاردهنده بازی را مرتفع کنند و نه توجهی به پتانسیلهایی که برای گیمپلی بازی فراهم شده است، داشتهاند و نتیجه کار تبدیل به اثری شده که فقط به واسطه داستانش میتواند مخاطب را برای ادامه بازی متقاعد کند.
مهرداد خیاط محمدی
نقاط قوت
- + رویدادهای غافلگیرکننده پی در پی با ریتمی سریع
- + پرداخت مناسب و غیرمنتظره شخصیتهای مهم بازی
- + بیشتر شدن تعداد دوراهیها و تصمیمهای تعیینکننده
- + حفظ اعتماد بازیکن نسبت به داستان و متقاعد کردن گیمر برای تجربه قسمت بعدی
- + ارزش تکرار بالا
نقاط ضعف
- - تنوع پایین گیمپلی و کاهش معماهای بازی
- - عدم تغییر برخی مشکلات فنی و باگهای بازی
- - صداگذاری ضعیف سارا
- - وابستهکردن بیش از حد نتایج انتخابها به قسمت آینده