معرفی کمیک Torso: سرگذشت حقیقی یک قاتل سریالی

معرفی کمیک Torso: سرگذشت حقیقی یک قاتل سریالی

چهار شنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۵۹

در این مطلب نگاهی به گرافیک ناول «تورسو»، یکی از قوی‌ترین آثار جنایی دنیای کمیک می‌اندازیم و سرگذشت قاتلی سریالی را که هرگز به دام پلیس گرفتار نشد دنبال خواهیم کرد.

در سال‌های دهه‌ی سی میلادی و در شهر کلیولند از ایالت اوهایو آمریکا، پلیس با پرونده‌ مرموزی از قتل‌های زنجیره‌ای روبه‌رو می‌شود. در آن سال‌ها پلیس جسد بی‌جان دوازده قربانی را در حالی که سرها، دست‌ها‌ و پاهای‌شان از بدن جدا شده بود در منطقه «کینگزبری رانِ» شهر کلیولند پیدا می‌کند. عامل این جنایات هرگز دستگیر نمی‌شود و قتل‌های منطقه کینگزبری ران تا به امروز به عنوان یکی از جنجالی‌ترین و پر رمز و رازترین جنایت‌های حل‌نشده در تاریخ آمریکا باقی می‌ماند.

اگرچه این قاتل سریالی هرگز به دام پلیس گرفتار نشد، اما همگی او را با نام «قاتل تورسو کلیولند Cleveland Torso Murderer» یا به اختصار «تورسو» می‌شناسند. از آن جهت این قاتل فراری را تورسو می‌نامند که تنها قسمت تورسوی بدن قربانیان خود، یعنی قسمتی را که ما تنه می‌نامیم را باقی می‌گذاشت و سایر اعضا و جوارح بدن قربانیان را قطع می‌کرد. این قاتل بی‌رحم در بازه زمانی میان سال‌های ۱۹۳۵ تا ۱۹۳۸ میلادی مرتکب دوازده فقره قتل شد، هرچند برخی عقیده دارند تعداد قربانیان او ممکن است به بیست نفر هم رسیده باشد. 

در سال‌های دهه سی هنوز سیستم تعیین هویت از روی دی.ان.اِی ‌افراد اختراع نشده بود و به همین دلیل کار تعیین هویت قربانیان کمی دشوارتر از امروزه بود. علاوه بر این در پرونده تورسو از آن‌جایی که قاتل سرِ قربانیان را نیز از بدن جدا می‌کرد کار تعیین هویت تقریباً به امری محال تبدیل می‌شد. به همین دلیل هم بعد از تحقیقات بسیار، پلیس درنهایت توانست هویت دو نفر از قربانیان را مشخص کند و هویت باقی قربانیان که شامل هفت مرد و سه زن می‌شود تا به امروز ناشناخته مانده است.

Torso

غیر از دوزاده نفری که بی‌هیچ چون و چرا به دست تورسو به قتل رسیده‌اند، دو فرد دیگر را نیز می‌توان با کمی شک و تردید به لیست مقتولین این جنایتکار اضافه کرد. در سال ۱۹۳۴ میلادی و پیش از آغاز قتل‌های تورسو، جسد زنی در نزدیکی رودخانه اِری در شهر کلیولندِ اوهایو پیدا می‌شود که مردم به آن لقب «Lady of the Lake» یا «بانوی دریاچه» را می‌دهند. سه سال بعد و در سال ۱۹۳۷ میلادی، جسد دومین زنِ قربانی تورسو نیز درست در همان مکان پیدا می‌شود و به این ترتیب عده‌ای تصمیم می‌گیرند که قتل اول را هم گردن تورسو بیاندازند. دومین موردِ مشکوک، جسد مردی با هویت نامعلوم است که نام مستعار «رابرت رابرتسون» را برایش انتخاب کرده‌اند. از آن‌جایی که وضعیت جسد در زمان پیداشدن بی‌شباهت به آثار هنری تورسو نبوده، برخی او را نیز جزو مقتولین این پرونده به‌حساب می‌آورند.

در همان سال‌های دهه سی و در زمان وقوع این قتل‌ها، «الیوت نسِ» مشهور نیز تازه از شیکاگو به شهر کلیولند آمده بود تا سِمت مامور امنیتی جدید اداره پلیس را از آنِ خود کند. الیوت نس را به ‌احتمال زیاد همگی از فیلم «The Untouchables» به ‌یاد داریم. این فیلم که توسط برایان دی‎‌پالما و در سال ۱۹۸۷ میلادی ساخته شده، داستان واقعی گروهی ۹ نفره از نیروهای پلیس را که به «تسخیر ناپذیران» شهرت داشتند در تلاش برای دستگیری معروف‌ترین گنگستر تاریخ یعنی «ال کاپون» روایت می‌کند. در این فیلم نیز همان‌طور که در واقعیت رخ می‌دهد، شاهد بودیم که چطور درنهایت این گروه به سرکردگی الیوت نس موفق می‌شوند ال کاپون را دستگیر کرده و پشت میله‌های زندان بیاندازند.

Torso

الیوت نس پس از تلاش‌های بسیار بازهم موفق نمی‌شود گناهکار بودن فرانسیس سوئینی، تنها مضنون اصلی پرونده تورسو را ثابت کند

اگرچه الیوت نس پس از دستگیری ال کاپون برای خودش شهرتی بهم زد و نامش بر سر زبان‌ها افتاد، اما حتی این پلیس خبره هم در رویارویی با قاتل سریالی کلیولند ناکام ماند و درنهایت هم نتوانست گره‌ای از پرونده‌ی این قتل‌های زنجیره‌ای باز کند. البته الیوت نس مسئول اصلی رسیدگی به پرونده تورسو نبود و در ابتدا او را با هدف دیگری به کلیولند منتقل می‌کنند، اما با این وجود او در جریان دستگیری و بازجویی یکی از متهمان اصلی پرونده یعنی «دکتر فرانسیس سوئینی» و تخریب منطقه کینگزبری ران، محل شکار قربانیان توسط تورسو نیز با سایر مسئولین پرونده همکاری کرده است. گویا این همکاری آن‌قدری پررنگ بوده که تورسو هم از آن خبردار می‌شود و در نتیجه جسد دو تن از قربانیانش را به‌عنوان پیام تهدید به دفتر کار الیوت نس ارسال می‌کند!

سال‌ها از این ماجرا می‌گذرد و پرونده تورسو نیز برای همیشه حل‌نشده باقی می‌ماند تا آن‌که روزی نویسنده‌ای تصمیم می‌گیرد ماجرای این قتل‌ها را به یک گرافیک ناول جنایی تبدیل کند. این نویسنده کسی نیست جز «برایان مایکل بندیس»، یکی از برجسته‌ترین نویسندگان کمپانی مارول و خالق آثاری مانند «هجوم پنهانی Secret Invasion» و «مرد عنکبوتی نهایی  Ultimate Spider-Man».

بندیس که خود اهل کلیولند اوهایو است و به نوعی همشهری تورسو محسوب می‌شود، پیش از آغاز به کار نوشتن کمیک به‌ عنوان کارتونیست در یکی از روزنامه‌های محلی کلیولند کار می‌کرد. در جریان یکی از پروژه‌‌ها، ادیتور همین روزنامه پرونده‌های مربوط به قتل‌های تورسو را در اختیار بندیس قرار می‌دهد و بندیس هم از این فرصت استفاده می‌کند و مشاهدات خود را از پرونده در قالب گرافیک ناول به انتشار در می‌آورد. علاوه بر توضیحات نوشتاری، پرونده تورسو پر از مدارکی مانند تصاویر مستند از صحنه‌های جنایت و اجساد پیدا شده و تکه‌های روزنامه‌‌‌های مربوط به همان سال‌ها بود. بندیس از تمام این مدارک و شواهد استفاده می‌کند و حتی تعدادی از این عکس‌ها را در انتهای رمانش قرار می‌دهد که در زیر می‌توانید تعدادی از این تصاویر را مشاهده کنید.

در میان اسناد و مدارک مربوط به آن دوران برایان بندیس با موارد جالبی هم روبه‌رو شده است. برخی از این مدارک خبر از اقدامات عجیب و غریب و بعضاً ترسناکی می‌دادند که البته از جامعه آن روز آمریکا خیلی هم بعید نبوده است. بندیس طی مصاحبه‌ای به این موارد اشاره کرده است:

اون موقع‌ها اتفاقاتی می‌افتاد که این روزا دیگه تکرار نمی‌شن، اتفاقاتی که حتی چیزی هم ازشون نمی‌شنویم. اون روزا موقعیت ویژه‌ای داشتم. من به عنوان کارتونیست برای روزنامه «کلیولند پلین دیلر Cleveland Plain Dealer» کار می‌کردم و ادیتور روزنامه بهم دسترسی به پرونده‌های تورسو رو داده بود، پرونده‌هایی که سال‌ها هیچ‌کس سراغشون نرفته بود. از اونجایی که حافظه تصویری قوی‌ای دارم برای همین بیش‌تر روی مدارک تصویری پرونده تمرکز کردم. وقتی دیدم اون سال‌ها روی صفحه اول روزنانه‌ی مهم شهر تصویر بزرگی از یه غول بی‌شاخ و دم که مثلاً قرار بوده تورسو باشه رو چاپ کردن و دارن سعی می‌کنن مردم رو یه جوری بترسونن که شاید قربانی بعدی تورسو خودشون باشن، از تعجب شاخ در آوردم. برای این‌که مردم رو مجبور کنن که اگر چیزی می‌دونن بیان شهادت بدن، مجسمه‌های گچی از آدم‌هایی که کشته شده بودن رو می‌ساختن و توی اتوبوس و قطار وصل می‌کردن. البته بین همه اینا تصویر مورد علاقه خودم اون عکسیه که مسئول تحقیقات پرونده داره با ذره‌بین یه پای قطع شده رو توی صحنه‌ی جرم بررسی می‌کنه، در حالی‌که این‌کار مخالف قوانین بازرسی صحنه جرمه.

با وجود این خاطرات شیرین اما برایان مایکل بندیس در جریان خلق گرافیک ناول تورسو تنها نبوده و همکارش یعنی «مارک آندریکو» هم در این کار کمکش کرده است. مارک با ترکیب تصاویر مستند از حادثه با پنل‌هایی که به شکل سیاه و سفید طراحی شده‌اند، توانست فضای نوآر گونه‌ی منحصر به فردی در این گرافیک ناول ایجاد کند.

Torso

گرافیک ناول تورسو به‌راستی هم طراحی خیره‌کننده‌ای دارد. شاید در ابتدا فکر کنید طراحی سیاه و سفید پنل‌ها فضای داستان را یکنواخت و تکراری کرده باشد، اما باید بگویم تورسو نه تنها به هیچ وجه کسل‌کننده نیست بلکه حین خواندن این گرافیک ناول احساس می‌کنید در حال تماشای یک فیلم جنایی خوش‌ساخت با داستانی عمیق و پیچیده هستید.

حین خواندن گرافیک ناول تورسو احساس می‌کنید در حال تماشای یک فیلم جنایی خوش‌ساخت با داستانی عمیق و پیچیده هستید
طراحی پنل‌های این گرافیک ناول به‌قدری منحصر به‌ فرد و عجیب و غریب است که شاید مشابهش را در کمتر کمیکی دیده باشید. درواقع این‌طور بگویم که خالقین این اثر از هرآن‌چه که در چنته داشتند برای طراحی استفاده کرده‌اند. در گوشه و کنار برخی از صفحات گاهی با تصاویر واقعی از صحنه جنایات روبه‌رو می‌شویم و گاهی نیز بخشی از ماجرا را از میان بریده‌های روزنامه دنبال خواهیم کرد. به‌عنوان نمونه‌ای از طراحی زیبای این گرافیک ناول می‌توان به بخش دوم این رمان و جایی که الیوت نس در حال صحبت با یکی از نیروهای پلیس است اشاره کرد. این صحبت‌ها‌ چیزی حدود ۶ صفحه طول می‌کشد و می‌بینیم که چطور در حالی‌که دو کاراکتر اصلی در تمام مدت ثابت‌اند، طراح با تغییرات پس زمینه‌ی تصویر و تیره کردن محیط، حالتی از گذر زمان را ایجاد کرده است.  

گرافیک ناول تورسو اولین بار توسط «ایمیج کامیکز Image Comics» و در ۶ بخش مجزا منتشر شد، بعدها کمپانی «مارول» نیز نسخه‌ی دیگری از این رمانِ تصویری را تحت نام تجاری خود به بازار عرضه کرد. تا به امروز کارگردان‌های زیادی از جمله دیوید فینچر قصد ساخت اقتباس سینمایی از این اثر را کرده‌اند، اما در کمال تعجب این پروژه‌ها هربار ناتمام رها شده‌اند.

در زیر خلاصه‌ای از بخش اول این گرافیک ناول را آورده‌ام که اگر دوست داشتید بروید و پنج بخش دیگر داستان را خودتان مطالعه کنید.

Torso

تورسو: بخش اول

داستان با پیدا شدن دومین جسد در ساحل رودخانه اِری در شهر کلیولند آغاز می‌شود. فعلاً جسد را در ساحل رودخانه به‌حال خود رها می‌کنیم و به‌طرف دیگر شهر می‌رویم، جایی که دادستان در حال معرفی «الیوت نس»، مامور امنیتی جدید اداره پلیس، به خبرنگاران است. نِس به‌تازگی از شیکاگو به کلیولند آمده و اولین ماموریتش در این شهر سروسامان دادن به اداره پلیس و پیدا کردن پلیس‌های فاسد است. همین ماموریت کافی است که افراد زیادی از ورود الیوت به کلیولند خوشحال نباشند.

دوباره به‌ساحل رودخانه بازمی‌گردیم و بالاخره فرصتی پیدا می‌کنیم تا نگاهی نزدیک‌تر به جسد بیاندازیم: جسد متعلق به مردی است که دست‌ها، پاها و سرش از بدن جدا شده و آن قسمتی از بدن (تورسو) هم که باقی‌مانده پر از خالکوبی‌های عجیب و غریب است. ساحل حسابی شلوغ شده و کارآگاه «والتر میرلو» هم در صحنه‌ی حادثه حضور دارد. کمی بعد کارآگاه «سم سیمون» هم از راه می‌رسد. این دو کارآگاه مسئول پی‌گیری پرونده تورسو هستند. باقی نیروهای پلیس هم در ساحل به‌دنبال سرِ گمشده‌ی جسد می‌گردند.

Torso

به همراه والتر و سیمون سری به سردخانه‌ی شهر‌ می‌زنیم. دکتر «آلبرت پیرس» پزشک‌قانونی کلیولند، پس از بررسی‌های اولیه اجساد نتیجه را در اختیار کارآگاهان قرار می‌دهد: «نه سَری، نه دستی، اثرانگشتم که نداریم، دندونی هم توی دهنش نیست، اینجوری کارمون خیلی سخت می‌شه.» (فراموش نکنید که در این سال‌ها هنوز سیستم تشخیص هویت از روی DNA‌ اختراع نشده بود.) در چنین شرایط سختی دکتر به کارآگاهان پیشنهاد می‌دهد وزن و ترکیب بدنِ اجساد را با مشخصات افرادی که به‌تازگی در این ناحیه مفقود شده‌اند تطبیق دهند تا بلکه بتوانند از این راه سرنخی بدست آورند.

البته که دکتر آلبرت خبرهای خوبی هم برای این دو همکار دارد. طبق بررسی‌های او هر دو جسد کشف‌شده به دست یک نفر به قتل رسیده‌اند. در هر دو مورد قاتل از یک شیوه برای قطع اعضا استفاده کرده، با یک حرکت تمیز و بسیار سریع! سر هر دو قربانی از جایی میان مهره‌های دوم و سوم گردن قطع شده است. دیگر آن‌که هر دو جسد در ساحل رودخانه اِری پیدا شده‌اند و طبق این شواهد دیگر شکی باقی نمی‌ماند که قاتل هر دو قربانی باید یک نفر بوده باشد. یکی دیگر از نکات جالب ماده شیمیای مرموز و ناشناخته‌ای است که دکتر آلبرت روی اجساد پیدا کرده است. از آن‌جایی که اولین‌بار است دکتر با چنین ماده شیمیایی روبه‌رو می‌شود، هنوز نتوانسته ماهیت این ماده‌ی جدید را کشف کند.

قاتل با خارج کردن خون قربانیان از بدن‌ آن‌ها به احتمال زیاد قصد داشته پیامی را منتقل کند

آخرین نکته و جالب‌تر و ترسناک‌تر از همه آن‌که در هر دو مورد قاتل خونِ بدن قربانی را تا قطره آخر از بدن‌ خارج کرده است! همین نکته کافی‌ست تا با چشم دیگری به این قاتل نگاه کنیم، قاتل با کشیدن خون بدن قربانیانش به احتمال زیاد خواسته حرفی بزند یا منظوری را برساند. اما برای پی‌بردن به منظور او نیاز به شواهد بیش‌تری است، مثلاً سرِ اجساد. دکتر آلبرت از کاراگاهان می‌خواهد پیش از هرکاری سر قربانی‌ها را پیدا کنند. از آن‌جایی که اجساد در ساحل رودخانه پیدا شده‌اند، به همین دلیل دکتر آلبرت پیشنهاد می‌دهد جست‌و‌جو را از آب رودخانه شروع کنند. بی‌راه هم نمی‌گوید، اگر قاتل بعد از کشتن قربانی‌ها بدن‌های‌شان را در ساحل رها کرده، پس ممکن است سرها را هم در آب رودخانه انداخته باشد. البته احتمال دیگری هم وجود دارد، اگر قاتل از آن نمونه‌های سادیستی تروفی جمع‌کن باشد، ممکن است سر قربانیان را با منظور خاصی نزد خودش نگه دارد. البته دکتر آلبرت عقیده دارد حتی اگر سرها پیش قاتل هم باشد بازهم ماجرا به‌نفع آن‌هاست، به این ترتیب پیدا کردن‌ سرها کار راحت‌تری خواهد بود!

Torso

در نمای بعدی الیوت نس را می‌بینیم که به همراه همسرش اِدنا روی صندلی‌های بیرونی رستورانی نشسته‌اند و در حال صحبت هستند. از ظاهر ماجرا این‌طور بر می‌آید که اِدنا زیاد از شرایط جدید زندگی‌شان راضی نیست. البته حق هم دارد، کلیولند هرگز نمی‌تواند با جذابیت‌های شهری بزرگ و شلوغ مانند شیکاگو رقابت کند. الیوت و ادنا‌ کماکان در حال صحبت بودند که ناگهان یکی از ماموران پلیس با عجله از کنارشان رد می‌شود. الیوت مامور را متوقف کرده و دلیل عجله‌اش را می‌پرسد. مامور هم که از دیدن الیوت نسِ معروف حسابی هیجان‌زده شده، خیلی سریع ماجرا را برایش شرح می‌دهد: گویا نیروهای پلیس انباری از مشروبات الکلی قاچاق پیدا کرده‌اند و حالا هم به سمت آن‌جا می‌روند.

الیوت همسرش را تنها گذاشته و به‌دنبال افسر پلیس راهی می‌شود. پس از رسیدن به مکان مورد نظر نیروهای پلیس را می‌بیند که دم در انبار ایستاده‌اند و باهم جر و بحث می‌کنند. الیوت با سین جین کردن ماموران پلیس به علت درگیری آن‌ها پی می‌برد. گویا این انبار جزو مایملک خلافکاری معروف به نام «مو دالیتز» بوده که از آن برای مخفی‌کردن مشروبات الکی قاچاق استفاده می‌کرد. («موریس بارنی دالیتز»، معروف به مو دالیتز یک گنگستر، کازینودار و تاجر آمریکایی بود. مو دالتیتز یکی از بنیان‌گذاران اصلی لاس‌وگاس در قرن بیستم محسوب می‌شود و برای همین هم همه او را با نام «آقای لاس‌وگاس» می‌شناسند.)

بعد از مدت‌ها پیگیری‌، پلیس بالاخره موفق می‌شود مکان این انبار را پیدا کند و حالا که قصد دارند با زور وارد انبار شوند، یک نفر در این میان ساز مخالف می‌زند. این یک نفر کسی نیست جز مامور «داگلاس اُبرایان»، یکی از پلیس‌های فاسد شهر که دستش با مو دالیتز در یک کاسه است. الیوت پس از پی‌بردن به اصل ماجرا، زهرچشمی از این پلیس فاسد گرفته و از او می‌خواهد فردا صبح خودش را به دفتر او معرفی کند. پس از آن الیوت تبر را از مامورین گرفته و با شکستن در وارد انبار می‌شود.

Torso

بعد از ورود اما با صحنه غافل‌گیر کننده‌ای روبه‌رو می‌شوند. انبار پر از بشکه‌های خالی است و اثری هم از مشروبات قاچاق دیده نمی‌شود. گویا مو دالیتز زرنگ‌تر از این حرف‌ها است و شاید هم مامور اُبرایان زیادی کارش را خوب انجام داده و پیش از رسیدن نیروهای پلیس دالیتز را از جریان باخبر کرده است.

به هر حال این ماموریت پلیس با شکست روبه‌رو می‌شود. حین بازگشت، الیوت نس یکی از مامورین پلیس را که «میکی مارتین» نام دارد و مامور باوجدانی به‌نظر می‌رسد نزد خود خوانده و از او می‌خواهد هرچه سریع‌تر گروهی از نیروهای قابل اعتماد پلیس را دور خود جمع کند. گویا الیوت نقشه‌ای در سر دارد که فعلاً حرفی از آن به‌زبان نمی‌آورد.

سری به رودخانه اِری، جایی که دو کارآگاهِ مسئول پرونده‌ی تورسو مشغول پیدا کردن سر اجساد گمشده در آب رودخانه هستند می‌زنیم. این‌طور به‌نظر می‌رسد که این جست‌وجوها بی‌فایده است و آن‌دو تنها دارند وقت خود را با این‌کار هدر می‌دهند.

Torso

به اداره پلیس می‌رویم. الیوت نس که هنوز مدت زیادی از ورودش به کلیولند نگذشته، حسابی گرد و خاک کرده و تقریباً نیمی از نیروهای سابق پلیس را به اتهام فساد از کار معلق کرده است. در گوشه‌ای از اداره پلیس والتر میرلو و سم سیمون را می‌بینیم. سم از این‌که همکارش، والتر یکی از این نامه‌های تعلیقی را دریافت نکرده خوشحال است و به او تبریک می‌گوید اما والتر که گویا حسابی به خودش اطمینان دارد، خیلی هم از این موضوع تعجب نکرده است. در همین حین ناگهان یکی از مامورین پلیس وارد اتاق شده و از کارآگاهان می‌خواهد خود را به‌سرعت به مکان انبار کِلر برسانند. گویا جسد دیگری پیدا شده است..

سیمون و میرلو به سرعت خود را به مکان حادثه می‌رسانند و از دور کارگرانی را می‌بینند که بالای سر جنازه ایستاده‌اند. پس از نزدیک شدن به صحنه‌ی جنایت کارآگاهان متوجه موضوعی غیرعادی می‌شوند. گویا این جنازه با موارد قبلی یک فرق بزرگ دارد. این‌بار در کنار جسد، سَری هم دیده می‌شود!

Torso

باری دیگر نزد دکتر آلبرت پیرس می‌رویم تا از نتیجه مشاهدات جدیدش باخبر شویم. این‌بار نیز سرِ جسد از میان مهره‌های دوم و سوم گردن قطع شده و بازهم به‌نظر می‌رسد قاتل کسی نیست جز همان قاتل قبلی، یعنی تورسو. در حالی‌که کارآگاهان از حضور سر در کنار جنازه خوشحال به‌نظر می‌رسند، دکتر آلبرت اما با بازگویی حقیقتی خوشحالی آن‌دو را تبدیل به نگرانی جدیدی می‌کند. متاسفانه سرِ پیدا شده در کنار جسد به جنازه دیگری تعلق دارد، در حالی‌که بدن، بدن یک زن است! البته این تمام ماجرا نیست، در کنار این جنازه استخوان رانی هم پیدا شده بود که آن نیز متعلق به جسد دیگری است. با این اوصاف این‌بار با پیدا شدن یک جنازه، سه قتل دیگر به موارد قبلی اضافه شده و مجموع قتل‌ها به پنج فقره می‌رسد.

اما چه مدت از کشته‌شدن این قربانیان می‌گذرد؟ دکتر در جواب این سوالِ کارآگاه میرلو به ماده شیمیایی که روی جنازه‌های قبلی پیدا کرده بود اشاره می‌کند و می‌گوید این ماده گویا یک نوع ماده‌ی نگهدارنده‌ است که روند پوسیدن جنازه را کند می‌کند. درواقع درست معلوم نیست که قاتل چه زمانی قربانیان را کشته و چه مدت در این ماده نگهدارنده خوابانده و سپس تصمیم‌گرفته از آن‌ها پرده‌برداری کند. با این تفاسیر کارآگاه میرلو نتیجه می‌گیرد که قاتل باید دکتر باشد، چراکه اطلاعات دقیقی از مواد نگهدارنده و نحوه استفاده از آن‌ها دارد. اما دکتر آلبرت او را به سرعت از این اشتباهش خارج می‌کند:

نه ببین، این ماده نگهدارنده وجود خارجی نداره، یعنی نمی‌تونی بری و از جایی بخریش. من کلی گشتم و با چند نفر تماس گرفتم و فکر می‌کنم درواقع قاتل این ماده رو خودش اختراع کرده باشه. فکر می‌کنم خودش اونو ساخته.

حالا دیگر هر دو کارآگاه از شدت خفن بودن قاتل شاخ‌های‌شان درآمده و تازه می‌فهمند با چه کسی طرفند! دکتر آلبرت هم با گفتن این کلمات خیال‌شان را راحت می‌کند:

این آدم خیلی بیش‌تر از یه قاتل معمولیه. این‌طور که بوش میاد.. انگار این‌دفعه با یه قتل‌عام طرفیم!

Max Payne

بخش اول داستان همین‌جا به اتمام می‌رسد. همان‌طور که گفتیم تورسو هرگز به دام پلیس گرفتار نمی‌شود و هنوز که هنوز است هویت این قاتل سریالی و تعدادی زیادی از قربانیانش ناشناس باقی‌مانده است. درنهایت اگر دوست دارید از جریان قتل‌های تورسو و تلاش الیوت نس برای دستگیری قاتل باخبر شوید، پیشنهاد می‌کنم مطالعه پنج بخش دیگر این گرافیک ناول را به هیچ وجه از دست ندهید.

منبع Zoomg
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده