// یکشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۲۱:۵۹

نقد فیلم Darkest Hour - تاریک ترین ساعت

فیلم Darkest Hour به کارگردانی جو رایت و بازی خیره کننده و نفس‌گیر گری اولدمن، یکی از حساس‌ترین وقایع تاریخی جنگ جهانی دوم را به زیبایی تمام به تصویر می‌کشد.

فیلم Darkest Hour (تاریک‌ترین ساعت) به کارگردانی جو رایت و نویسندگی آنتونی مک کارتن (نویسنده تئوری همه چیز)، درامی جنگی و روایتگر انتصاب وینستون چرچیل (گری اولدمن) به نخست‌وزیری بریتانیا در سال ۱۹۴۰ و در خلال اوج جنگ جهانی دوم و دست‌درازی هیتلر به اروپای غربی است. فیلم با شمارش روزهای ماه مه، حوادث و اتفاقات ناگوار آن روزها را نشان داده و برای روایت خود از شخصیت‌های اصلی ماجرای جنگ جهانی دوم چون وزیر دفاع (ساموئل وست)، پادشاه انگلستان (بن مندلسون) و همسر چرچیل (کریستین اسکات تامس) و برخی شخصیت‌های فرعی برای کمک به جذابیت داستان مانند دستیار چرچیل یعنی خانم لیتون (لی لی جیمز) استفاده کرده است.

فیلم تاریک‌ترین ساعت پس از نمایش، انبوهی از نظر مثبت منتقدین را برای بازی گری اولدمن به همراه داشت و بسیاری آن را بهترین بازی دوران حرفه‌ای او دانسته‌اند. اولدمن نامزد و برنده جوایز بسیاری شده که از بین آن‌ها می‌توان به جایزه گلدن گلوب برای نقش اول مرد و همچنین نامزدی اسکار برای همین رشته اشاره کرد. منتقدین بسیاری او را بخت اصلی برای اسکار اعلام کرده‌اند. همچنین فیلم در ۶ رشته نامزد دریافت جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم و بهترین فیلم‌برداری است و توانسته در سایت Rotten Tomatoes به امتیاز ۸۵ از ۱۰۰ دست پیدا کند.

Darkest hour

سال ۲۰۱۷  دو فیلم درباره ماجرای تخلیه دانکرک ساخته شد. فیلم Dunkirk (دانکرک) به کارگردانی کریستوفر نولان که به وقایع اتفاق افتاده در ساحل دانکرک می‌پرداخت و فیلم تاریک‌ترین ساعت که بعد دیگری از ماجرا را موشکافی می‌کند و نحوه تصمیم‌گیری چرچیل را در خصوص تخلیه و نجات سربازان نشان می‌دهد. فیلم تاریک‌ترین ساعت پر از شخصیت‌های سیاسی است که به صحنه می‌آیند، نطق می‌کنند و درگیری به راه می‌اندازند. جو رایت، بیوگرافی ساخته شده‌اش را فدای همه‌فهم بودن و توضیحات اضافه نکرده است و فیلم با کمترین اشاره‌ها به جایگاه افراد، از بیننده انتظار دارد از وقایع تاریخی آن زمان اطلاع داشته باشد. در صورت عدم اطلاع از وضعیت پادشاهی انگلستان در آن زمان یا وقایع جنگ جهانی، پیشنهاد می‌کنم فیلم دانکرک و سخن‌رانی پادشاه را تماشا کنید. این دو فیلم به همراه فیلم تاریک‌ترین ساعت، پک کاملی را از اوضاع جنگ جهانی دوم و سیاستمداران انگلستان به دست می‌دهند.

رایت با بهره‌گیری از دم دستی‌ترین صفات انسانی مثل علاقه به خوردن، چرچیل را به انسانی قابل‌فهم تبدیل کرده و اجازه می‌دهد تماشاگر با او ارتباط برقرار کند

جو رایت کارگردانی صاحب سبک در زمینه آثار کلاسیک بوده و به زیبایی شناسی اهمیت بسیاری می‌دهد. فیلم‌هایش پر از انواع جنبه‌های دوست‌داشتنی انسانی است. مثل رقص و خواندن در غرور و تعصب و داستان‌نویسی در تاوان. او در فیلم تاریک‌ترین ساعت، با ساخت شخصیتی فیکشنال از وینستون چرچیل، جنبه‌های انسانی یک سیاستمدارِ به غایت باهوش، شجاع، بی‌رحم و میهن‌پرست را به زیبایی هرچه تمام‌تر به نحوی ملموس به تصویر کشیده است. چرچیل در فیلم جو رایت، عاشق غذا و نوشیدن است، ساعت خوابش را حتی برای ملاقات با پادشاه به هم نمی‌زند، بهترین نوع سیگار را می‌کشد و تا مرز ورشکستگی می‌رود. جو رایت و نویسنده‌اش، آنتونی مک کارتن، کاراکتر دلخواه خود را خلق کرده‌اند و به سراغ ریز شخصیت چرچیل در واقعیت نرفته‌اند. این امر شاید ابعاد واقعی از شخصیت چرچیل به دست ندهد، اما رایت با بهره‌گیری از دم دستی‌ترین صفات انسانی مثل علاقه به خوردن، به ارث بردت ژن از پدر و مادر و بسیاری پدیده‌های طبیعی دیگر، چرچیل فیلم تاریک‌ترین ساعت را به انسانی قابل‌فهم تبدیل کرده و اجازه می‌دهد تماشاگر با او ارتباط برقرار کند. پیش از این در فیلم‌هایی همچون شبکه اجتماعی (The Social Network) ساخته دیوید فینچر نیز از این روش برای شخصیت‌پردازی افراد حقیقی استفاده شده بود. آرن سورکین بارها عنوان کرده که شخصیت خلق شده‌اش تنها در بخشی از ویژگی‌ها با مارک زوکربرگ واقعی شباهت دارد و برای نوشتن فیلم‌نامه هیچ گاه با زوکربرگ دیدار نکرده است.
Darkest hour

گری اولدمن با وجود گریم سنگینش آنچه را در ذهن جو رایت بوده، یک پله ارتقا داده و فرم بی‌نظیری از شخصیت‌پردازی را ارائه کرده است

به جرات می‌توان گفت که گری اولدمن آنچه را در ذهن جو رایت بوده، یک پله ارتقا داده و فرم بی‌نظیری از شخصیت‌پردازی را ارائه کرده است. گری اولدمن با وجود گریم سنگینش (مجموعاً ۲۰۰ ساعت را زیر گریم سپری کرده)، میمیک خاص صورت چرچیل را حفظ کرده و با وجود لاغری ذاتی‌اش، نقش آدم فربه پرخوری را که همسرش به شوخی او را خوک صدا می‌زند، درخشان از آب درآورده است. او با تسلط بر لهجه انگلیسی، توانسته ژست مشهور چرچیل را در بیان آواهای نامفهوم، لکنت خفیف زبان و من من کردن‌هایش به نحو احسن انجام دهد. اسکار امسال بی‌شک برازنده گری اولدمن خواهد بود. رایت و اولدمن با کمک یکدیگر به گونه‌ای جدید از خباثتی دوست‌داشتنی رسیده‌اند. همیشه هم ذات پنداری با افرادی که در معرض اتهام هستند آسان نیست و بیشتر اوقات کاراکتر با مظلوم‌نمایی و یا دلایل مورد توجیه، سمپاتی تماشاگر را به دست می‌آورد. چرچیل نیز با توجه به کارنامه و تاریخی که از خود به جا گذاشته، نه مظلومیتی دارد و نه خون‌هایی که روی دستش مانده‌اند، توجیهی خواهند داشت. اما کاری که فیلم تاریک‌ترین ساعت در انجام دادن آن موفق بوده، نشان دادن عادی بودن زندگی مردی است که قدرت زیادی در اختیار دارد. در فیلم، پسر چرچیل به او تلفن می‌زند، چرچیل به گربه‌ها غذا می‌دهد و از زندگی مردم سؤال می‌کند. پول آن‌چنانی در بساط ندارد و عاشق انگلیس است. این‌ها در کنار بسیاری از اخلاق نکوهیده مثل سخنوری و چرب‌زبانی به جهت فریب دیگران، زیاده‌روی در مصرف الکل، یک‌دندگی و بسیاری دیگر، شخصیت نه شاید آشنا، اما قابل تخیل در ذهن مخاطب پدید می‌آورد و چرچیل را از آن حالت غول دست‌نیافتنی فیلم‌ها خارج می‌کند. فیلم‌هایی که برای به تصویر کشیدن او از کلوزآپ هایی از نیم‌رخ او فرو رفته در کاناپه، در حال سیگار کشیدن و صحبت پای تلفن استفاده می‌کنند. ساختن شخصیت خاکستری از چرچیل کاری به غایت سخت است که رایت و اولدمن با ابزار قدرت به آن رسیده‌اند. کافی است در صحنه‌ای که چرچیل درمانده از اوضاع دانکرک سؤال می‌پرسد و تصمیم نهایی را می‌گیرد و مسئولیت را قبول می‌کند، فقط برای یک لحظه خودمان را جای او تصور کنیم و به این فکر کنیم که آیا تحمل بار این همه مسئولیت از انسان معمولی و عادی انتظار می‌رود؟ یا حتماً باید مردانی از بدنه قدرت و اهل ریسک مسئول گرفتن آن‌ها باشند؟ مسئولیتی که حتی افرادی مثل چرچیل را هم به گریه می‌اندازد و خواب را از چشمشان می‌رباید.

Darkest hour

باقی بازیگران نیز در سایه اولدمن، مقبول ظاهر می‌شوند. کریستین اسکات تامس در نقش همسر چرچیل بی‌رقیب ظاهر می‌شود. او زیبایی، هوش، سنگدلی و طنز لازم را برای همسر شایسته یکی از قدرتمندترین مردان تاریخ در خود دارد. صحنه دعوای لفظی او با وینستون چرچیل روی مخارج و ختم شدن آن به خاطرات شخصی، یکی از زیباترین و دل‌نشین‌ترین اتفاقات فیلم است. لی‌لی جیز در نقش منشی مخصوص چرچیل، شکنندگی و سرسختی لازم را هم‌زمان با هم دارد. از عکس‌العمل‌های او برای نشان دادن عواقب تصمیمات چرچیل و شوکه کننده بودن بسیاری از آن‌ها، بارها در فیلم استفاده می‌شود و ابزار خوبی برای ایجاد هیجان در فیلم است. باقی سیاستمداران، به خوبی نقش خود را ایفا می‌کنند و با تکیه بر خونسردی معروف انگلیسی‌ها، لهجه غلیظ آن‌ها، نظرات مدامی که ابراز می‌کنند و بحث‌هایی که به دعوا ختم می‌شوند، هم به خوبی القا کننده فشار آن موقع بر دولت و هم آشکارکننده وجوه مختلف چرچیل در شرایط مختلف هستند. در فیلم به زبان بدن بازیگران نیز توجه بسیاری شده و هیجان یا طنز را در شرایط مربوط، بالا برده است. تکان بی‌حد دست‌های مخالفان در پارلمان، به خوبی استرس را به مخاطب منتقل می‌کند و پاک کردن جای بوسه چرچیل توسط پادشاه، حکایت از عدم علاقه او به این نخست‌وزیر دارد.

Darkest hour

فیلم‌برداری فوق‌العاده زیبای فیلم، طراحی صحنه و لباس و چهره‌پردازی که فیلم برای هر سه کاندید دریافت جایزه اسکار است، به بهترین شکل در فیلم به کار گرفته شده‌اند

در کنار بازی به یادماندنی اولدمن که عامل محوری در موفقیت فیلم تاریک‌ترین ساعت است، جو رایت با هوشمندی از تمامی ابزار در اختیارش در فیلم برای جا انداختن مناسب مفاهیم مورد نظرش استفاده کرده است. فیلم‌برداری فوق‌العاده زیبای فیلم، طراحی صحنه و لباس و چهره‌پردازی که فیلم برای هر سه کاندید دریافت جایزه اسکار است، به بهترین شکل در راستای همبستگی اجزای فیلم به کار گرفته شده‌اند. نشان دادن سینی صبحانه اشتها آور چرچیل، جام‌هایی که مرتب پر می‌شوند، سیگارهایی که در انتظار روشن شدن، مدام از این دست به آن دست می‌روند، به خوبی خصلت‌های زمینی چرچیل و سُلوک اپیکور او را نشان می‌دهند. چیدن فضا همواره متناسب با شرایط، به شدت واقعی و گاهی حتی متناسب با دیالوگ‌هاست. به عنوان نمونه، در صحنه‌ای که چرچیل عازم جلسه‌ای با پادشاه است، همسرش از او می‌خواهد که خودش باشد، و چرچیل جواب می‌دهد کدام خودم؟ و هم زمان دوربین، کلکسیون کلاه‌های او را نشان می‌دهد و چرچیل یکی را بر سر می‌گذراد. کلاه‌ها می‌توانند نماد شخصیت‌های متفاوتی باشند که چرچیل بنا به موقعیت از خود بروز می‌دهد و همچنین بیانگر این موضوع است که رایت با بهره‌گیری از دکوپاژهای زیبا و متناسبش، دیالوگ‌ها را ماندگار و معنی‌دار کرده است.

 نکته زیبا و قابل‌توجه دیگر بهره‌گیری از دوربین در حالت‌های مختلف و متنوع است. از کلوزآپ تا هلی شات‌های نفس‌گیر و زیبا و در برخی مواقع غافلگیرکننده، رایت با کمک برونو دلبونلِ فیلم‌بردار، در بسیاری از صحنه‌ها، با خلاقیت‌های ظریف و جالب‌توجه، تصویرسازی کرده‌اند. استفاده از نور طبیعی در قاب‌ها، بهره‌گیری از اسلوموشن برای نشان دادن زندگی روزمره مردم انگلیس، استفاده از سکانس پلان‌های زیبا به جای کات زدن و محدود نکردن خود به سبک یا امضای خاص، مجموعه‌ای زیبا از زندگی دهه ۵۰ در انگلیس رقم زده است. همچنین صداگذاری‌ها در صحنه‌های مختلف، همانند واقعیت مجازی عمل کرده و به جذابیت اتفاقات افزوده است. سکانس دیدار چرچیل با پادشاه و عبور او از کنار ساعت و محو شدن تدریجی صدای آن، یکی از چندین نمونه ظرایف به کار رفته در فیلم است.

Darkest hour

گریم در فیلم جای حرف و بحث باقی نمی‌گذارد. کافی است به کلوزآپ‌هایی از گری اولدمن نگاهی انداخت تا اوج هنر کوزاهیرو تسوجی و تیم چهره‌پردازی‌اش نمایان شود. لباس‌ها، آرایش موها و دکور نیز به تمام و کمال اجرا می‌شود. از خوبی‌های جو رایت، همین توجه‌اش به جزییات و فراهم کردن فضای مناسب برای قصه‌گویی است. گفته می‌شود فقط ۴۰ عدد سیگار برگ توسط گری اولدمن طی فیلم مصرف‌شده که نزدیک به ۲۰۰ هزار دلار خرج به همراه داشته است. اما خب چه کسی چرچیل را بدون سیگارهای برگ معروفش به یاد می‌آورد؟ در کنار این‌ها، بسیاری از صحنه‌ها بدون نیاز به دیالوگ و توضیح، آشکارکننده شرایط امنیتی آن زمان است. سرویس بهداشتی که در حقیقت باجه تلفن با خط بین‌المللی است، تونل‌های زیرزمینی از خانه چرچیل تا محل کارش، همه شخصیت‌هایی بی دیالوگ هستند که به فضاسازی کمک بسیاری می‌کنند. رایت و تیمش جای ایراد در پس‌زمینه ماجرا باقی نمی‌گذارند و بهترین چارچوب ممکن برای روایت را آماده می‌کنند. شاید به دلیل همین توجه بیش از حد او به جزییات فرعی است که فیلم‌های او همواره تداعی‌کننده صحنه تئاتر است.

Darkest hour

فیلم قهرمان‌پروری نمی‌کند و له یا علیه جنگ نیست فقط راوی ماجرایی است که حتی برای بیان آن به کمی تخیل دست‌زده است

در کنار همه ویژگی‌های برجسته، فیلم تاریک‌ترین ساعت در برخی جاها نقاط ضعف نشان می‌دهد. یک سوم ابتدایی با شور و هیجان شروع شده و ضرب‌آهنگ تندی دارد، روزشمار، شماره می‌اندازد و اتفاقات در حال رخ دادن هستند. اما در یک سوم میانی، فیلم از نفس می‌افتد و تا حدی کسل‌کننده می‌شود. از درگیری‌های خنده‌دار چرچیل با همسر، منشی و وزرای دیگر کشورها خبری نیست و همه چیز در اتاق‌های تاریک و جلسات می‌گذرد. اما در یک سوم پایانی، فیلم دوباره سرپا می‌شود و همانند ابتدایش، با شور و هیجان تمام، به پایان می‌رسد.مشکل دیگر، رابطه چرچیل با منشی‌اش با بازی لی‌لی جیمز است. در ابتدای فیلم با نحوه استخدام و برخورد چرچیل، تماشاگر منتظر ماجراهای جذاب و شاید تا حدی طنز از این بخش ماجرا است. اما برخلاف همسر چرچیل که در همان چند سکانسی که دارد، میخ خود را می‌کوبد و در ذهن می‌ماند، ماجرای منشی چرچیل و شخصیت او، آن‌قدر که باید پرداخت‌نشده و صحبت‌های چرچیل و در میان گذاشتن مسائل مهم کشور با او توجیهی پیدا نمی‌کنند.

این پاراگراف، بخش‌هایی از داستان را لو می‌دهد

یکی دیگر از سکانس‌های فیلم که آن‌طور که باید، قوی از آب درنیامده، سکانس مربوط به مترو سواری چرچیل و صحبت با مردم عادی است. شوخی‌های چرچیل و حاضرجوابی‌هایش که تا الآن خنده‌دار بودند، ناگهان توی ذوق زننده و خنک به نظر می‌آیند. رایت می‌خواسته با این صحنه، انگیزشی عمل کند و مردم را دلیل الهام چرچیل برای زیر بار نرفتن او به امضای توافق‌نامه با هیتلر عنوان کند؛ سکانسی که می‌توانست مو را به تن آدم سیخ کند، اما متأسفانه تا حدی ضعیف و غیرقابل‌باور از آب درآمده است. چرچیل که تا الآن یک‌دنده‌ترین آدم انگلیس بوده و از نظر خود کوتاه نمی‌آمده، ناگهان بین مردم می‌رود و جواب دودلی خود را از آن‌ها می‌خواهد. این رفتار چرچیل تا حدی با شخصیت خلق‌شده از او در فیلم هم‌خوانی ندارد. لازم به ذکر است که این بخش از ماجرا تخیلی بوده و در واقعیت چنین اتفاقی رخ نداده است.

Darkest hour

فیلم تاریک‌ترین ساعت، پیام مهمی برای مخاطبانش دارد. کاراکترها در فیلم، سیاه و سفید نیستند و هرکدام منافع و ترس‌هایی دارند. فیلم حتی به درستی یا غلط بودن تصمیمات نخست‌وزیر انگلیس در زمان جنگ جهانی دوم نمی‌پردازد. به عبارتی، قهرمان‌پروری نمی‌کند و له یا علیه جنگ نیست. فقط راوی ماجرایی است که حتی برای بیان آن به کمی تخیل دست‌زده است. تاریک‌ترین ساعت در حقیقت بیانگر تاریک‌ترین لحظات زندگی انسان‌ها در برزخ تصمیم‌گیری است. شاید تنها چیزی که فیلم بر آن تأکید دارد، شجاعت و پذیرفتن مسئولیت است. کاری که چرچیل با وجود تمام ضعف‌ها و اشتباهاتش انجام می‌دهد. بارها طی فیلم، افراد متفاوت شکست‌های قبلی چرچیل را به او یادآوری می‌کنند اما او پا پس نمی‌کشد و زمین را خالی نمی‌کند. همچنین در فیلم می‌بینیم که انسان‌هایی وجود دارند که نقص‌های خود را به نقطه قوت تبدیل می‌کنند. چرچیل با داشتن لکنت زبان، سخنور بی‌نظیری است و گری اولدمن در نشان دادن این قدرت بی‌همتا عمل می‌کند. شخص دیگر خود پادشاه است که او نیز با وجود لکنت زبان، منزوی نشده و پادشاهی انگلستان را در دست دارد (به فیلم سخن‌رانی پادشاه مراجعه کنید). با در نظر گرفتن این ویژگی‌ها، فیلم تاریک‌ترین ساعت، بیشتر از آنکه درامی درباره جنگ باشد، فیلمی است انگیزشی در معرفی انسان‌هایی به غایت عادی با ویژگی‌های معمول، زمینی و بعضاً خنده‌دار، که بار سنگینی را بر دوش دارند. فیلم به زیبایی درگیری انسان‌ها با موقعیت‌ها، تصمیمات و درگیری‌های درونی‌شان را نشان می‌دهد و مثال‌هایش را از بین قدرتمندترین مردان جهان انتخاب می‌کند. فیلم تاریک‌ترین ساعت تجربه‌ای زیبا و به یاد ماندنی از بازی‌های فوق‌العاده، داستان جذاب و ابزارهای فیلم‌سازی مثال‌زدنی است که تماشای آن به هر مخاطب علاقه‌مند سینما توصیه می‌شود.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده