// شنبه, ۵ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۲۲:۰۱

نقد فیلم Dogman - مرد سگی

Dogman «مرد سگی» تازه‌ترین ساخته فیلمساز ایتالیایی «متئو گارونه»، روایت جذاب مردی ‌است که به دنبال رام کردن هر حیوان و انسانی است. همراه زومجی باشید.

متئو گارونه را با فیلم‌های شاخصی همچون Gomorrah ، Reality و Tale of Tales می‌شناسیم که غالبا در جشنواره‌های خارجی به ویژه جشنواره کن حضور داشته است. او امسال با فیلم Dogman «مرد سگی» توانست بار دیگر در جشنواره کن ۲۰۱۸ حضور یابد و بازیگر دوست داشتنی فیلمش یعنی مارچلو فونته توانست نخل طلای بهترین بازیگر مرد را از آن خود کند. این فیلم همچنین امسال به عنوان نماینده کشور ایتالیا به آکادمی اسکار معرفی شده است. مارچه، مردی که شغلش نگهداری یا گریموری سگ‌ها است، دوستی خشن به نام سیمونه دارد که تهدیدی برای او و اهالی محله است. قصه‌ای جذاب و پر کشش که مهمترین مشکلش شاید قدری قابل پیش بینی بودن برخی از لحظات آن باشد. به تماشای فیلمی بنشینید که قطعا به یک بار دیدنش می‌ارزد.

در ادامه بهتر است ابتدا فیلم را ببینید و سپس نقد را ادامه دهید

نقد فیلم dogman

داگمن قصه‌ی مردی است که تا آنجا که در توان دارد، می‌خواهد خشونت را رام کند

داگمن قصه‌ی مردی است که تا آنجا که در توان دارد می‌خواهد خشونت را رام کند. این را گارونه از همان سکانس اول به مخاطب نشان می‌دهد. مارچه در برابر پرخاشگری سگی تقلا می‌کند تا او را آرام کند. گویی تا آن سگ آرام نشود مارچه هم آرام نمی‌گیرد. آری مارچه که به اصطلاح همان مرد سگی فیلم است آنقدر با سگ‌ها زندگی کرده که خصلت‌های سگ گونه به دست آورده است. هر خصلتی از سگ به جز خشونتش. در معرفی ابتدایی فیلم او را مردی اجتماعی می‌بینیم که در دورهمی دوستان و همکاران خود شرکت می‌کند. با آنها فوتبال بازی می‌کند و همه او را انسانی آرام و با اعتبار می‌دانند. در میزانسن معرفی رابطه مارچه و خانواده‌اش، او پشت به آنها سر میز نشسته و جدایی‌اش از آنها نمایان می‌شود. از همسر سابقش فقط یک نیمرخ می‌بینیم (گارونه برای القای جدایی آنها خط فرضی را در این سکانس می‌شکند). گویی تنها چیزی که مارچه به جز مغازه سگ‌هایش دارد دخترش است که او را هم با سگ‌هایش صمیمی کرده است. رابطه‌ی خوب مارچه و دخترش، در کمک کردن به یکدیگر برای گریم کردن سگ‌ها صمیمیت بیشتری می‌یابد. همچنین به واسطه سگ‌ها مارچه در مسابقه مقام کسب می‌کند تا قدری دخترش به او افتخار کند. تنها همدمش نیز در خانه سگ او است.

با ورود سیمونه، زندگی به ظاهر خوب و ساده مارچه قدری ترسناک هم جلوه می‌کند. او که بیشتر وقت خود را مشغول مراقبت از سگ‌ها است، حال در زندگی واقعی هم سگی در کالبد یک انسان به نام سیمونه را پیش خود دارد که باید او را هم کنترل کند. سوال اینجا است که چرا مردی مثل مارچه باید با کسی همچون سیمونه رفت و آمد کند؟ پیشینه رابطه‌ی او و سیمونه چیست؟ سیمونه‌ای که تمام همسایه‌ها را تهدید کرده و مایه خطر محله است چرا مدام به سراغ مارچه می‌آید؟ پاسخ اینجا است که مارچه هم او را می‌خواهد. با دادن کوکائین دوست دارد سیمونه را رام کند. رفتار مارچه با سگ‌ها کاملا مانند رفتارش با سیمونه است. در برابر پرخاش‌هایش هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد و بنا به تحمل کردن دارد. البته شاید بیراه نباشد که بگوییم او هم مانند سایر افراد محله توانایی مقابله با سیمونه را ندارد. سیمونه همچون سگی افسار گسیخته به ما معرفی می‌شود تا به میزان خطری که می‌تواند هر لحظه از جانب او ایجاد شود پی ببریم. سکانس‌های دیگری از جمله رفتن به کلوبِ بازی و تخریب آن مکان به وسیله سیمونه هم چیزی فراتر از اهمیت این موضوع نیست.

با مقایسه شخصیت سیمونه و مارچه به این نکته پی می‌بریم که گویی این دو مکمل یکدیگر هستند

اما با مقایسه شخصیت سیمونه و مارچه به این نکته هم پی می‌بریم که گویی این دو مکمل یکدیگر هستند. مارچه چثه‌ کوچک و قد کوتاهی دارد و کاملا از نظر فیزیکی ضعیف است. همچنین موقعیت مالی خوبی هم ندارد و آرزویش این است که بتواند زندگی خوبی برای دخترش فراهم کند. حال در طرف دیگر سیمونه بوکسور سابقی است که برای به دست آوردن پول‌ زیاد رو به دزدی می‌آورد و حتی امنیت مارچه را هم تامین می‌کند. مارچه با داشتن او در کنار خود کاملا حس قدرت می‌کند و هرچیزی را که کم دارد به دست می‌آورد. برای همین است که مارچه در اکثر موقعیت‌های مختلف سیمونه را همراهی می‌کند. اما این ارتباط تا جایی می‌تواند خوب ادامه پیدا کند که مارچه بتواند سیمونه را در کنترل خود داشته باشد.

وقتی اهالی محل تصمیم می‌گیرند برای رهایی از دست سیمونه فردی را اجیر کنند که او را بکشد، اعلام موضع مارچه اهمیت پیدا می‌کند. گویی باید بین سیمونه و آن اجتماع یکی را انتخاب کند. وقتی سیمونه تیر می‌خورد، مارچه تلاش می‌کند که سیمونه را به خانه مادرش ببرد و او را نجات بدهد. آری او سیمونه را انتخاب کرده است و همچون سگی به صاحبش وفادار می‌ماند. رابطه سیمونه با مادرش هم در لفافه نشان می‌دهد که چنین موجود خشنی از کجا آمده است. تنها ایرادی که پیش می‌آید این است که سیمونه به طور اتفاقی از این حادثه جان سالم به در می‌برد و مجددا هم تلاشی برای کشتن او شکل نمی‌گیرد. دلیلش هم روشن است چرا که با کشتن سیمونه فیلم تمام می‌شد و فیلمساز برای ادامه دادن فیلم از این ماجرا عبور می‌کند.

درخواست‌هایی که سیمونه از مارچه دارد رفته رفته سخت‌تر می‌شود و درخواست بعدی او دیگر یک دو راهی شفاف بین انتخاب سیمونه و دوستانش است. مارچه آنقدر قدرتش را در وجود سیمونه می‌بیند که حاضر می‌شود به خاطر او به زندان برود. مشکلی که وجود دارد این است که ما پیشینه‌ مارچه را نمی‌دانیم که وقتی می‌گوید من همه چیز را باخته‌ام منظورش چیست؟ اما همینقدر از او می‌پذیریم که برای دخترش حاضر است هرکاری بکند. گارونه لحظه‌ای زاویه دید را نمی‌شکند و به درستی زمانی که سیمونه مشغول سرقت است با مارچه می‌مانیم. تصمیم درست دیگر آنکه وارد درگیری‌های تازه در زندان نمی‌شویم و با گذشت زمان تمام تمرکز ما بر رابطه مارچه، سیمونه و بقیه افراد جامعه است.

رفتار مارچه با سگ‌ها کاملا مانند رفتارش با سیمونه است

کشمکش‌های مارچه از سطح درونی و فردی دیگر به سطح اجتماعی رسیده است. طوفانی که درِ مغازه مارچه را به زور باز می‌کند، زمینه‌ای است برای درگیری‌های بعدی. مارچه هیچگاه در برابر دخترش تحقیر نشده بود اما از این نقطه به بعد مدام شاهد تحقیر او هستیم. مارچه همچنین شاهد بی‌توجهی سیمونه است که گویی دیگر نیازی نمی‌بیند رو به مارچه بیاورد. در پلانی شاهد هستیم که رنگ نارنجی موتور سیمونه همرنگ ساختمان‌های محله است و کاملا در قاب مارچه را احاطه کرده است. موتوری که با سهم مارچه خریده شده است مدام پیش چشمانش شتاب می‌گیرد تا رفته رفته خشم مارچه را برافروزد.

مارچه راهی ندارد تا با اعمال خشونت سیمونه را به سمت خود بکشاند. در نمایی که مارچه به موتور سیمونه آسیب می‌رساند، تقلای مردی را می‌بینیم که فضای خالی پشتش او را در قاب احاطه کرده و چون نمی‌تواند با سیمونه رو در رو شود به موتورش آسیب می‌رساند. این اولین باری است که از مارچه اقدامی خشونت آمیز را شاهد هستیم. وقتی هم زیر مشت و لگد سیمونه‌ی افسار گسیخته قرار می‌گیرد دیگر باید انتخاب کند که آیا همچنان سیاستش رام کردن است یا مقابله به مثل؟

ایستادن او در کنار دریایی مواج با چهره‌ای زخمی (گویی جرقه‌های تغییر شخصیت را در چهره‌اش می‌بینیم) خبر از آشفتگی درون او می‌دهد. دریا جایی بود که مرد سگی، خود را به همراه دخترش در اعماق آن رها می‌ساخت تا در دنیایی دیگر زندگی کند. شما را ارجاع می‌دهم به سکانسی که مارچه و دخترش در اعماق آب بالا می‌روند و در روشنایی محو می‌شوند. حال وقتی که دیگر مارچه در اعماق دریا اکسيژن کم می‌آورد و نمی‌تواند دخترش را همراهی کند، این پلان‌ بیشتر برای ما معنا پیدا می‌کند.

این پاراگراف پایان فیلم را اسپویل می‌کند

مارچه اگر در اوج نفرت هم نسبت به سیمونه باشد، باز هم نهایت دل خوشی‌اش این است که هر طور شده او را در یکی از قفسه‌های مخصوص سگش حبس کند تا رام شود. وقتی سیمونه را با فریب به داخل قفسه می‌کشاند، گارونه استعاره فیلمش را کاملا در تصویر عیان می‌کند. اما فرق این سگ با سگ‌های دیگر مارچه در رام نشدنی بودن آن است. گویی سگی که رام نشود چاره‌ای جز به قتل رساندش باقی نمی‌گذارد. مارچه تا آخرین لحظه هم بنایش بر غل و زنجیر کردن او است اما سیمونه راهی جز کشتن پیش پایش نمی‌گذارد. حال باید دید با کشتن سیمونه‌ای که عامل تهدید محله بود، اعتبار او در میان دوستانش برمی‌گردد؟ یا حتی باید دید با از بین رفتن سیمونه‌ای که مایه قدرت مارچه بود جای خالی‌اش در زندگی مارچه احساس نمی‌شود؟ نمایی که گارونه در اندازه اکستریم لانگ شات نشان می‌دهد، خبر از تنهایی کامل مارچه می‌دهد. مرد سگی که تمام اعتبارش را به واسطه‌ سگ‌هایش به دست آورده بود، حال با کشتن سگ مهمش یعنی سیمونه گویی دیگر پشت و پناهی ندارد.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده